.
#قسمت_پایانی روضه حضرت قاسم علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
قاسم گریان داشت میرفت. الان داری میری میدان باید رجز خوان بری دشمن از هیبت تو بترسه.. چرا گریان داره میره بسمت میدان؟ حتی راوی میگه دیدیم این بند کفششم آویزان بود گریه میکرد.سه تا علت داره سه تا علت و عرض کردم من نوشتم علت اولش و عرض کردم..علت بعدیش تو رجزش معلوم میشه صدا زد"ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی المصطفی و المؤتمن هذا حسین کاالاسیر المرتهن"علت بعدیش برا این یک تیکه است .صدا زد این حسینه این نوه ی پیغمبره مثل اسیر،گرفتار شما شده گریه اش برا ابا عبدالله بود رفقا ..علت سومش هم اینجا معلوم میشه رو کرد به عمر سعد صدا زد شما سیراب باشید و اهل بیت پیغمبر همه تشنه .جمله اش اینه صدا زد حتی اسبان شما سیرابن اما اولاد پیغمبر لب تشنه ان ..اما حالا باید بجنگه قاسم بن الحسن از رزمش که نگم شیر زاده اس آقا زاده اس.رزمش هم بی نظیره زد به دل لشگر.یه نقلی هست رفقا در عرب اینگونه بود پرچمدار میفتاد شیرازه ی لشگر بهم می ریخت .نقل اینه زد به دل لشگر هم پرچمدار و زد قاسم پرچمدار افتاد زمین برا مدتی شیرازه ی لشگر از هم پاشید. تعداد زیادی و به درک واصل کرد خیلیا رو کشت بالاخره آقا زاده اس. حتی اون ازرق شامی و بچه هاش و همین آقازاده به درک واصل کرد چهارتا پسرش تعداد زیادی و به درک واصل کرد. اینجا بود یکوقت دور این آقازاده رو گرفتن گفتن اینجوری نمیشه باید سنگ بارانش کنیم هی سنگ میزدن به بدنش.. سه تا شهید رفقا تو کربلا سنگ باران شدن یکی عابس یکی قاسم یکی هم خود سیدالشهدا. عمربن سعد ازدی خدا لعنتش کنه صدا زد..گناهان عرب به گردن من اگه داغ این نوجوان و به دل عموش نذارم. لشگر و دور زد نوشتن چنان با شمشیر زد به فرق قاسم.. قاسم از اسب به زمین افتاد.رفقا دیدید تو شکار اینگونه اس اون کسی که اولین ضربه کاری رو میزنه میگه برید کنار شکار مال منه.وقتی ضربه رو عمربن سعد ازدی زد خودش اومد رو سینه قاسم نشست ..کاکل قاسم و به دست گرفت.وای وای ..اومد سرش و از بدن جدا کنه نوشتن ابا عبدالله مثل باز شکاری هی این لشگر و میشکافت خودش و رسوند به بدن قاسم دید این نامرد میخواد سر قاسم و از بدن جدا کنه آقا اینجا بود شمشیر و حواله داد دست این ملعون از بدن جدا شد این نامرد اهل قبیله اش و صدا زد همه اومدند کنار بدن قاسم جنگی در گرفت ابی عبدالله همه رو دور کرد هر شهیدی جون میداد یبار آقا رو صدا میزد اما قاسم مکرر میگفت: یا عماه.. یا عماه..هر سم اسبی که رو بدنش میومد هی پشت هم صدا میزد.گاهی سم اسب رو پهلوش میومد دیگه نمیگفت یا عماه میگفت یا اُمّاه.. اینجا بود ابی عبدالله همه رو دور کرد آرام آرام گرد و غبار جنگ خوابید ابا عبدالله اومد بالا سر قاسم دید هی داره قاسم پاشو رو زمین میکشه اومد سر قاسم و به دامن گرفت فرمود: خیلی برا عمو سخته عمو رو صدا بزنی نتونم برات کاری کنم ..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•تو که اینگونه روی خاک... #قسمت_اول #روضه_حضرت_قاسم علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نف
.
|⇦•خدا به همرات قربونت علی...
#روضه حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شب_هفتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
"السلام علیک یا ذبیح العطشان"
دنیا میشه کوه غم برام یه مادر دل پریشون
عمو که نیومده هیچ تو هم داری میری میدون
خدا به همرات قربونت علی
آخه سه شعبه چی میخواست از جونت علی
چرا بابا کرد پنهونت علی
غمه بابا منو هم شرمنده کرده خیلی درده
آخه یک فدم میاد به خیمه برمی گرده خیلی درده
اینجوری واسه کسی گریه نکرده
خیلی درده خیلی درده خبلی درده
رفتنِ تو حتی فکرش هم امون منو بریده
یک آهی کشیده بابات صداش به خیمه رسیده
چه جوری طاقت آوردی علی
مگه چقدر آب می خوردی علی
خورده نخورده میمردی علی
*شیخ جعفر شوشتری میفرماید: ابی عبدالله بچه رو آورد میدان، بچه محتضر بود یعنی آبش هم میدادن این بچه میمرد آبش هم نمیدادن میمرد. بچه رو محتضر آورد به میدان دیگه کار تمام شده بود.*
چجوری طاقت آوردی علی
بگو چقدر آب میخوردی علی
خورده نخورده میمردی علی
رفت و داغ دوری اش دامن مادر را گرفت
از دم خیمه سر و سامان لشکر را گرفت
تیر با چه سرعتی آمد بماند قصه اش
آنچنان آمد که آقا جای تن، سر را گرفت
تیر با یک شعبه هم کار خودش را میکند
با سه شعبه جوری آمد کل حنجر را گرفت
گفت خطبه اش با گریه بود
افسوس لشگر خنده کرد
چند لحظه بعدِ آن خون، کل منبر را گرفت
باغبان چه خون دلها خورد باغش سبز شد
با کمان آمد کسی و سیبِ نوبر را گرفت
پشت خیمه نیزه ها رفتند پیدایش کنند
نیزه ای در خاک شد جسم محقر را گرفت
انقدر از این و از آن سیلی و شلاق خورد
تا رباب از حرمله قنداق اصغر را گرفت
*لباس پیغمبر به تنش کرد سوار بر ناقه ی پیغمبر شد، عمامه پیغمبر و به سر گذاشت، عبای پیغمبر و به دوش گذاشت، قرآن بالاسر گرفت حتی نقل اینه قرآن و باز کرد و بالا سر گرفت علی اصغر و بغل رفت به سمت لشکر روبه رو لشگر ایستاد اگه به ما رحم نمیکنید به این شیر خواره رحم کنید. این بچه داره از تشنگی بال بال میزنه.. ببینید چطور مثل ماهی بچه دهنش و باز و بسته میکنه. عرب تلظی رو به آتش معنا میکنه شاید اینجوری بگم بهتر باشه مگه نمیبینید این بچه از تشنگی زیر آفتاب داره میسوزه وای وای.. لشگر به غُلغله افتاد بعضی میگفتن حق با حسینه اما دیدن تو این همهمه و تو این حیرت امشب من روضه حیرت میخوام برات بخونم یک حیرت اینجاست تو این همهمه و حیرت دیدن صدای عمر سعد بلند شد بگید حرمله بیاد امیر پدر و بزنم، پسر و بزنم ؟گفت: یجوری میخوام بزنی داغ حسین و بُکشه. اشاره کرد مگه سفیدی زیر گلوی این بچه رو نمیبینی ؟ این بچه رو ابی عبدالله روی دست بلند کرد. غنچه رو که از بوته جدا کنی یکی دو روز بگذره اوایل میبینی خیلی سرحاله، غنچه خودش و رو ساقه نگه میداره اما یکی دو روز که آب بهش نرسه غنچه میوفته.هر طوری بود ابا عبدالله نگه میداشت این بچه رو، سر بچه میفتاد عقب این بچه رو رو دست بلند کرد سفیدی گلو معلوم شد. صدا زد حرمله مگه سفیدی گلوی این بچه رو نمیبینی یجوری بزن داغ این بچه به دل حسین بمونه یک جوری بزن داغ این بچه حسین و پیر کنه.. وای وای وای وای..آب هم متحیره در کربلا حائر حسینی و میدونید کجاست؟ زمان متوکل ملعون آب بستن کربلا رو، آب تا نزدیک مزار سیدالشهدا میاد و برمیگرده آب هم حیرانه تو کربلا. اصلا روضه های کربلا روضه های حیرته.. حیرت انگیزه قصه ی کربلا آب هم متحیره باید هم متحیر باشه..
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شب_هفتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
آبی که به لب علی اصغر نرسید بایدم متحیر باشه. تیر که به گلوی علی اصغر خورد ابی عبدالله خون گلوی علی اصغر سه تا کار کرد انقد داغ برا ابی عبدالله سنگینه سه تا کار کرد ابی عبدالله اول یک کف خونه علی اصغر و پاشید امام باقر فرمود اگه یک قطره به زمین میرسید آنن عذاب نازل میشد. اونروزی هم که مادرش دید شمشیر بالا سر علی گفت الان میرم لباس بابامو رو سرم میگیرم نفرینتون میکنم.مولا صدا زد سلمان سریع برو زهرا رو دریاب بگو علی گفته نفرین نکن اینجام به اشاره امیرالمومنین و اطاعت فاطمه زهرا عذاب برگشت،عذاب نازل نشد.اینجام اگه یک قطره خون زمین میرسید عذاب نازل میشد. کار دوم ابی عبدالله این بود یک کف خون گرفت قنداقه ی علی روخونی کرد شاید مربوط به قیامت باشه آخه بناست این قنداقه خونی وارد عرصه محشر بشه. یکی از اسباب شفاعت همین قنداقه خونی اصغره..کاری کردن آسمونیا بی طاقت شدن خدا پیام تسلیت فرستاد.دیدن یک کف خون گرفت هی به محاسن خودش میماله صدا بلند شد به گوش ارباب رسید یا حسین نکن حسین این کارو نکن ما همین الان تو بهشت براش یک دایه در نظر گرفتیم. این خون و به صورت خودت نکش آسمونیا رو بیچاره کردی نکن. ما عوضش میدیم. آب متحیره یه جایی دشمن متحیر شد اما اون آقایی که آب تا مزارش میاد متحیره خودش متحیر شد دیدن حالا دو سه قدم میاد طرف خیمه هی برمیگرده حسین هی میاد هی برمیگرده گویا حسین روی برگشت به خیمه رو نداشت*
لالایی الهی تو گهواره
حس کنی بارون داره رو صورتت می باره
بخواب مادر لالایی
بخواب مادر شاید دیدی خواب آب
لالایی شد بیچاره مادر
بخواب مادر بخواب مادر
لالایی گهواره اتو تاب میدم
دیشب توی خواب دیدم دارم بهت آب میدم
مثلا تو رو تاب میدم؛ مثلا به تو آب میدم
مثلا تو صدام کردی؛ من با خنده جواب میدم
مثلا عمو برگشته؛ شدم آره خیالاتی
مثلا همه جمعیم و توی آغوش باباتی
لالایی گلم؛ تشنه ی یه جرعه آب علی
لالایی گلم؛ بیا بغلم بخواب علی
آوراه ام میان هر شهر کرده ای
شیرت نداده ام نکند قهر کرده ای
نیزه میخواد بی نقابت ببره
بهره از بوی گلابت ببره
وقتی نیزه دار،داره تابت میده
لالایی میگم که خوابت ببره
اشک ابر تو مگه یادم میره
قتل صبر تو مگه یادم میره
کفن و دفن تو اگه یادم بره
نبش قبر تو مگه یادم میره
سر شب تا سحرش میزدنش
سوخته بود و جگرش میزدنش
پشت خیمه رفته بود گریه کنه
سر قبر پسرش میزدنش
*انقدر پشت خیمه گریه کرد.زینبم از این طرف داشت همه رو تو خیمه آروم می کرد. بچه هایی بودن که پاها سوخته، گوشواره کنده شده، سیلی خورده، مو کشیده شده همه رو زینب آروم کرد تو هق هق گریه دید صدای گریه از بیرون میاد آروم اومد پشت خیمه دید رو یه تل خاکی رباب به سینه اش میزنه..آخ مادرت بمیره صدا زد رباب ما بزرگتر این بچه هاییم ما بی قرار بشیم اینام بی قرار میشن. تو اینجوری بی قرار گریه کنی من جواب این بچهها رو چی بدم .تازه آرومشون کردم با گریه رو آورد به سمت زینب کبری صدا زد زینب جان غروب اشتباه کردم آب خوردم تشنه ام بود اما کاش نمیخوردم.الان شیر دارم، شیر خواره ندارم.چرا ابی عبدالله وقتی سکینه از هوش رفت تو عالم رویا اومد بهش فرمود:"شيعتي مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذكروني،اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُوني" شیعه ما آب میبینه میگه حسین..صحبت غریب و شهید میشه میگه حسین..سکینه جان تو رو بگو ای کاش همه این گریه کنا یه جا بودن کربلا، هیچ جا امام حسین آرزو نکرد صدا زدل"لَيْتَكُم في يَوْمِ عاشورا جميعاَ تَنْظُروني"کاش همه بودید یه صحنه رو میدید"كَيْفَ اِسْتَسْقي لِطِفْلي فَاَبوا اَن يّرْحَمُوني"میدید به بچه ام رحم نکردن.چرا به سکینه؟آقا داره پدر دختری درد و دل میکنه.یعنی این داغ هم منو بیچاره کرده هم ربابو.تو برو بگو به بچه امون رحم نکردن*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•خدا به همرات قربونت علی... #روضه حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شب_هفتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ ح
.
|⇦•نفسِ تو علی اکبرم...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجراشده#شب_هشتم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
نفسِ تو علی اکبرم جلو چِشِ من بریدن
جوون منو چجوری به خاک و به خون کشیدن
خون لخته میاد از کنج لبت
داره می بینه عمه زینبت
بدجوری کردن نامرتبت
بمیرم که پیکرت شد ارباً اربا جانِ بابا
پا توپیش من نکش به روی خاکا جانِ بابا
پاشو تا عمه نیومده تا اینجا جانِ بابا
کینهٔ علی ببین چجور امیدم و ناامید کرد
همون یه نگاه به جسمت محاسنم و سفید کرد
نَشکو الیکَ ربَّ العالمین
علی اکبر افتاده زمین
ندیدم امروز داغی اینچنین
هی جلو چشام داری میزنی پر پر جانم اکبر
تازه شد برام دوباره داغِ مادر جانم اکبر
منو میسپاری به خنده های لشگر جانم اکبر
اکبرم بالای نعش تو پسرم میخورم زمین
آتش گرفته این جگرم میخورم زمین
اکبرم مویم سفید گشته چنین قد کشیده ای
حق دارم ای پسرم، پدرم میخورم زمین
*راوی میگه تو کوچه های مدینه دیدم چنان صدای ناله ای بلنده حتی میگه شتر من از حرکت ایستاد و نشست خودمم از شدت حزن اون ناله نشستم رو زمین ناله زدم یکوقت دیدم در اون خونه باز شد یک دختری از اون خونه اومد بیرون سوال کردم اینجا منزل کیه؟ گفتن منزل سیدالشهداس منزل حسین بن علیه. گفتم: این صدا ناله ی کیه؟ گفت صدای ناله ی ام لیلاس مادر علی اکبر از وقتی داغ علی اکبر و دیده هر روز کارش اینگونه ناله زدنه معمولا اسمش کمتر تو روضه ها میاد نبود کربلا تومدینه که داغش و شنید گریه کرد..*
اکبرم دست خودم نبود که با زانو آمدم
پیچیده در کمرم درد که میخورم زمین
پسرم امروز روز جشن زمین خوردن من است
کف میزنن دور و برم میخورم زمین
اکبرم با پهلوی شکسته تو زنده میشود
داغ مدینه در نظرم، میخورم زمین
با هر تکان تن تو ز هم باز میشود
جسم تو را چگونه برم میخورم زمین
*تا اذن میدان گرفت علی اکبر تا اجازه میدان خواست.. ابی عبدالله همون اول بدون ذره ای تعلل گفت برو پسرم اما یکسر به خیمه ی زنا بزن. اومد تو خیمه ی زنا بچه ها خیلی این زن و بچه امید داشتن به علی اکبر همونجور که به اباالفضل العباس امید داشتن به علی اکبرم امید داشتن.
یلی است شیریست وجودش آرامش اهل خیمه اس حالا میخواد با زنا وداع کنه. دورش و گرفتن انقد این بچه ها گریه کردن دیدن این جا خودشون و به بازو علی اکبر آویزان میکنن داداش کجا میری ما رو تنها میذاری.. دیدن بچه ها دور علی اکبر و گرفتن گریه میکنن خودشون و آویزان به بازوی علی اکبر یوقت دیدن زینب اومد جلو علی اکبر شرم و حیا این علی اکبره دست پرورده ابی عبدالله است. محضر عمه جانش از خجالت سرش پایینه که این بچهها تشنه ان. یعنی عباس باشه علی اکبر باشه این زن و بچه از تشنگی ناله بزنن از خجالت علی اکبر سرش پایین. یکوقت زینب کبری اومد روبه روش علی جان میخوای بری یک جمله "ارحم غربتنا" به غریبی ما رحم کن علی اکبر ابی عبدالله دید این زنا ول نمیکنن علی اکبر و.. اومد صدا زد ممصوص در ذات خداست پسرمو رهاش کن این میوه الان دیگه رسیده است دیگه باید بره این گل وقت شکفتنشه دیگه باید بره همه رو یجوری آرام کرد اما مگه دل خود حسین آرام میشه حالا میخواد علی اکبر بره هی آقا کمک میکنه زره رو محکم میکنه هی بهانه میکنه یکم بیشتر قد و بالاشو ببینم. داره میره میگه پسرم خودتو درست کنم، زره تو محکم کنم، بابا حواست باشه ها یه خیمه منتظرتنا حواست باشه بابا.. قربونت بره حالی بود رفقا یه وقت ابی عبدالله دید دیگه نمیشه بیش ازین این پسرو معطل کنه آرام آرام سوار بر مرکب شد این علی نبود که میرفت همه وجود ابی عبدالله بود که میرفت اینجا اولین احتضار ابی عبدالله است.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به #حضرت_علی_اکبر علیه السلام #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
علی اکبر راه افتاد آرام آرام آرام دیدن ابی عبدالله نمیتونه خودشو نگه داره هی پشت علی قدم این مرکب داره علی و میبره حسین هم داره پشت مرکب قدم قدم میاد هی آسمان و نگاه میکنه هی محاسنش و بدست میگیره خدا شاهد باش یکی و فرستادم سمت میدان."أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلُقاً و مَنطِقاً بِرَسولِكَ"هر وقت دلمون برا پیغمبر تنگ میشد و مشتاق زیارت پیغمبر می شدیم علی اکبرو نگاه میکردیم. دیدیم حال ابی عبدالله عجیبه دیدن رفت پشت علی، مرکب علی رو میبره حسین پشت مرکب میاد تا جایی که صدا برسه یه وقت صدازد.." یابن سعد! قطع الله رحمه" خدا رحمتو قطع کن داری علی اکبرو ازم میگیری.. علی اکبر رفت جنگ نمایانی کرد برگشت." یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی"بابا تشنگی داره منو از پا میندازه سنگینی زره داره عذابم میده. علی اکبر دوباره رفت میدان جنگ نمایانی کرد بخدا قسم مثل امیرالمومنین این پسر ضربه میزد. بخدا قسم یاد ابی عبدالله که چنین فرزندی تربیت کرده در ذهن مردم کوفه موند.
چه کرد علی اکبر در این میدان تاخت تاخت میمنه به میسره یکوقت دیدن خدا لعنت کنه "مُرّة بن مُنْقِذ عَبدی"رو گفت گناهان عرب به گردن من اگه داغش و به دل باباش نذارم.از پشت نامردی ضربه به فرق علی اکبر زد. رودرو کسی حریف علی اکبر نمیشد ضربه به فرقش خورد. علی اکبر دوتا دست و انداخت دور گردن اسب اما ضربه چنان شدت داشت توان و از علی گرفت اسبِ جنگی آموخته است یادش میدن سوار زخمی شد باید برش گردونه اما دیدن خون فرق علی ریخت رو چشم اسب مسیر و اشتباه رفت. افسار مرکب و گرفتن براش کوچه وا کردن دو طرف ایستادن سر فرصت قطعه قطعه کردنش" فقطعوه بسیوفهم اربا اربا "همینقدر برات بگم تا افتاد بابا رو صدا زد.. شیخ جعفر شوشتری میگه آقا اومد کنار بدن قاسم مثل باز شکاری به سرعت رسید اما تا به اکبر رسید دیگه رمق از تن حسین رفته بود رسید کنار اکبر دید دارن فرار میکنن کجا میرید بیچاره ام کردید. جوونمو به خاک و خون کشوندید کجا میرید دیدن آقا رکابو گم کرد اینجا اولین بار بود آقا از اسب زمین افتاد دیدن میخواد رو زانو خودشو بکشه بیاره بالا بایسته نمیتونه.. با زانو بگم کشان کشان هی میگفت "ولدی ولدی ولدی ولدی ولدی ولدی" اومد سر اکبرو به دامن گرفت علی اکبرو بغل کرد. دیدن آقا این انگشت و برد تو دهن علی این لخته خونارو بیرون آورد. یبار دیگه بابا صدا بشنوه امشب من این عبارته مقتله همچین که خون و از دهان علی پاک کرد دو تا دست و گذاشت دو طرف صورت علی هی دندونای علی رو میبوسید..*
جوونای فامیل بداد بَرسید
بَزنین چه سرتیر بداد بَرسید
عصاره بیارید به داد بَرسید
عباره بیارید به داد بَرسید
ای داد بیداد
زمین گیر بیدما ای داد بیداد
جوونا جوونا یواش بَبرید
تنه غرق خونا یواش بَبرید
*آقا من نمیدونم من یک سوال میخوام بکنم .مگه اینا دور حسین و نگرفته بودن سوال من اینه زینب چجوری اومد اولین بار بود دختر علی جلو نامحرما...تا دیدن زینب اومد نشست رو تن علی اکبر دیدن آقا عباشو اول انداخت رو زینب. "بنی هاشم احملوا اخاکم الی الفسطاط "جوونا بیاید بیاید حسین و یاری کنید. جوونا اومدن عبای خودِ حسین و پهن کردن بدن علی اکبر و تو عبا گذاشتن ببرن.. عبارت مقتله.. لما قتل علی بن الحسین علیهم السلام وقتی علی اکبر جون داد. ابی عبدالله رفت سمت خیمه چجوریشو بگم "باکیاً، گریاناً حزینا" همهمه وجودش و گرفته بود. حالا این عبارت "مایوسنا نفسه" دیگه آقا امید به زنده بودن نداشت از خودشم نا امید شد ...حسین*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•نفسِ تو علی اکبرم... #قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجراشده#شب_هشتم_محرم۱۴
.
|⇦•به یمن اشک...
#قسمت_اول #روضه و توسل به #حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
"السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَرِيعَ الْعَبْرَةِ السَّاكِبَةِ وَ قَرِينَ الْمُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة
وَ یَا بابَ النجاةُ الامّة"
به یُمن اشک پر و بال من کجا ها رفت
شبیه رود به آغوش دریا رفت
دم حسینیه، لالی بلند گفت حسین
شنید معجزه ات را دل مسیحا رفت
کنار منبر تو لات کوچه گرد نشست
زمان رفتن از روضه کوه تقوا رفت
می بهشتی من چای بعد هیئت توست
خوش آن لبی که پی این می طهورا رفت
حیاط خانهٔ ما سهمی از حرم شده است
همین که سر در آن پرچم تو بالا رفت
*قدیما رسم بر این بود اول هر ماه روضه خون میومد تو خونه ولو یکنفر باشه روضه اش و میخوند و میرفت. تو هر خونه ای معمولا رسم بود سالیانه چند تا روضه باشه بعضیا فاطمیه بعضیا محرم. الان خیلی کمرنگ شده آخه بعضیامون سخت میگیریم میگیم روضه بخوایم بگیریم خیلی هزینه و...گاهی با زن و بچه ات بشین روضه بخون گاهی یک سلامی خانوادگی رو به کربلای امام حسین. گاهی یک روضه خون بیاد یه چند نفر رفقای خانواده دعوت بشن همون مقدار بسه رفیق .*
حیاط خانه ما سهمی از حرم شده است
همین که سر در آن پرچم تو بالا رفت
برای نذر عزای تو خرج میکرده
چه سودها که به دخل دکان بابا رفت
هنوز رفتن مادربزرگ یادم هست
سلام داد به سمت حرم ز دنیا رفت
* کتاب فضیلت های گمشده رو بخونید. خدا رحمت کنه ملاعباس تربتی رحمت الله علیه و از اولیا خدا این آخرای عمرش یک هفته تو کما بود چشماشو وا کرد دیدن با احترام و با زحمت البته نشست شروع کرد چهارده بار سلام دادن و خوش اومدید خوش اومدید خوش اومدید یبار بعد سلام آخر شروع کرد گریه کردن گفت بی بی زینب خوش اومدی. یکوقت صدا زد بی بی من برات خیلی گریه کردم تو عمرم*
عنان نوکر تو دست سلطان است
غلام تو به رضا جان سپرد خود را رفت
*امشب شب تاسوعاست اومدی گریه کنی بسم الله *
خبر رسید علمدار در کمین افتاد
خبر رسید به خیمه توان زنها رفت
برای شرح تنش گفته اند این را که
چقدر نیزه به تشییع جسم سقا رفت
رشید علقمه را نیزه قد اصغر کرد
ببین چه بر سر آن پهلوان رعنا رفت
*شب تاسوعاست نقل از انام زمانه فرمود: هر جا روضه ی عموم باشه منم میام. امشب همه جا روضه اباالفضله آقا یه نگام به ما بنداز ..امشب اومدیم برا عموجانت گریه کنیم یا ابوالفضل*
بگیر علمتو پهلوون نزار که بخنده دشمن
که رفتن خیمه با تو جواب رقیه با من
سقای دشت کربلا بمون
زینب ببینه روی پا بمون
فقط به جون بچهها بمون
* سادات مجلس دعا کنید دعا کنید شب اباالفضل یه جوری گریه کنیم امام زمان از ما راضی باشه همون اولم بگم همه ی این گریه ها و ناله ها تهش هرچی بخوان به ما بدن صدر هر حاجتی که داری فرج امام زمان باشه یا علی مدد *
من بمیرم که زمین خوردی با صورت ای خوش غیرت
رسیدم و شده تن تو غارت ای خوش غیرت
دوخته شد به سینه ی تو مشک پاره ات ای خوش غیرت ای خوش غیرت
*همون اول یه سر بریم مدینه برگردیم اینجا عباس با صورت به زمین افتاد اما قبلش یجا تا خبر شهادت فاطمه زهرا رو برا علی آوردن نوشتن "فوقع علیُ "آقا با صورت به زمین افتاد*
صدا زدی منو یا اخا
خدا میدونه دلم ریخت
چجور به سرت خورد عمود
که صورتتم به هم ریخت
خدا نگهدار ای آب آورم
من دیگه باید از اینجا برم
دلشوره دارم واسه حرم
کاش میشد بیای بریم که خیمه تنهاس جانم عباس
به رقیه چی بگم وقتی عمو خواست جانم عباس
میشنوی دور و بر حرم چه غوغاس جانم عباس
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#تاسوعا
#شب_تاسوعا
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
*اومد محضر سید الشهدا ایستاد صدا زد داداش بذار منم برم. آقا فرمود: "انت صاحب الوائی" تو علمدار منی. شب حضرت قاسم یادتونه گفتم قاسم مستقیم علمدار و زد لشگر شیرازه اش پاشید اینجام همینطور ولو یه نفر مونده باشه اون علمدار باشه هنوز لشگر سرپاست. توپرچمدار منی تو بری چیزی از این لشگر نمیمونه .صدا زد.." ضَاقَ صَدْرِي"دیگه سینه ام تنگ شده داداش. تا ایی عبدالله این جمله رو شنید. این آخرین امتحان قمربنی هاشمه مردم.. عباس برا زور بازوش باب الحوائج نیست، مال زیباییش نیست، حتی برا فرزند امیرالمومنین بودنش نیست، عباس به اون اطاعتش از امام معصومه مه باب الحوائجه. اینجا آماده جنگه، آماده رزمه، اما ابی عبدالله صدا زد عباس برو آب بیار. ابی عبدالله اینجا یک بار دیگه به دوش عباس گذاشت نگفت برو بجنگ برو دمار از روزگارشون درار، عباس هم نگفت داداش من مگه ذُخرُ الحسین نیستم ذخیره حسین نیستم منو برا امروز بابام تربیت کرده. یک جمله نگفت این آخرین امتحانه بزنگاه زندگی اینجاست تا اینجا اباالفضل اطاعت محض بود اینجام اطاعت محض کرد.صدا زد "سمعاً و طاعتا" آماده است.
یکوقت دیدن یه خانمی دست عمو رو گرفت. عمو بیاین دم خیمه یک چیزی نشونتون بدم. عباس و آورد کنار خیمه این پرده خیمه رو کنار زد دیدن باز عباس از سر خجالت سرش و انداخته پایین داره گریه میکنه. دید یک گوشه ی خیمه که جای مشک آب بود یه مقدار نمناکه بچه ها اومدن این لباس و دادن بالا هی شکمها رو به خاک میکشن میگن العطش.. عباس اومد زانو زد بچه ها نکنید اینکار و من که نمردم میرن براتون آب میارم. بچه ها اینجا عباس قول آب و داد. انقد این بچه های تشنه این لبهای عطشناک خوشحال شد. گفتن عمو رفته آب بیاره قول عمو نشد نداره. حالا میخواد بره خیلی ابی عبدالله دل نگران بود دیدید برای علی اکبر گفتم دیگه رمقی برا ابی عبدالله نموند. نوشتن اباالفضل رشیده بلند قامته نوشتن اباالفضل پیشونیه ابی عبدالله رو بوسید آرام آرام راه افتاد سمت علقمه اول که راه افتاد "و رفع راسه الی السماء" سرش و به آسمان بلند کرد. صدا زد خدا میخوام برا بچه ها آب بیارم. رفت به سمت شریعه مشک و پر آب کرد اینجا نوشتن"فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَینِ"یه کف دست آب بالا آورد بعضیا گفتن میخواست بنوشه بعضیا گفتن نه میخواست وانمود کنه داره آب میخوره که اسب عباس ادب کرد آب نخورد.اینجا یاد تشنگی حسین و بچه های حسین بود حالا آب پرشده.میخواد راه بیفته سمت خیمه ها بچه ها این رجز اباالفضل العباس قبل بریده شدن دستشه" یا نَفسُ مِن بَعد الحسین هُونی"یعنی بعد حسین زندگی فایده نداره.رفیق! به هرجا رسیدی بدون حسین رسیدی بریزش دور فایده نداره. هر چی از دنیا بدست آوردی بی حسین بدست آوردی ارزنی نمیارزه. خدا نیاره من بی حسین سرکنم. دست راست عباس و زدن اومد جلوتر هی رجز میخوند یکوقت دست چپش هم زدن مشک و به دندان گرفت اباالفضل آرام آرام داره میاد جلو به هر نحوی که بود تلاشش و کرد خودش و برسونه به خیمه. یکوقت دیدن چهار هزار تیرانداز تیر باران کردن .نوشتن ابالقَربه پدر مشک، یعنی چی ؟ مشک و که به دندان گرفت خودشو خم کرد این تیرها به سر اباالفضل به تن اباالفضل بیاد به مشک نخوره. اما یکوقت نوشتن تیر به مشک خورد آب ریخت دیدن دیگه این عباسی که اینجوری دست راست و چپش و زدن چشمش و زدن تلاش میکنه همچین که آب ریخت دیگه تلاش نمیکنه بیاد سمت خیمه ها "فوقف متحیرا "عباس متحیر ایستاد.یعنی بیاید کار منو تمام کنید من بی آب به خیمه نمیرم من به بچه ها قول دادم.مقتله.. تیر به مشک خورد آب ریخت تیر بعدی اومد خورد به سینه اباالفضل اما از این به بعد..تیر به چشم عباس خورد. اینجا بود دیدن یک نامردی با عمود آهن به فرق اباالفضل زد عباس از اسب با صورت به زمین افتاد.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#روضه_حضرت_عباس
#شب_تاسوعا
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
نوشتن" سارک القنفذ" میگن انقد تیر به بدن عباس نشست من حیا میکنم این عبارتو معنی کنم اما همین بگم که همه بدن پر تیر شد اما از اسب افتاد دوباره این تیرها به بدن فرو رفت. اینجا بود صدا زد "یا اخا ادرک اخا" برادر برادرت و دریاب*
رفته بال و پرت جای سالم نیست تو پیکرت سه شعبه چی آورده سرت خون میباره از چشم ترت
عباس!
خیلی درهم شدی
معما شدی مبهم شدی
شکستی تا خوردی جمع شدی
مثل علی اکبر کم شدی
کشتی منو چرا وا نمیشه لبات
جوابمو بده داداش قربون اون صدات
ستون خیمه ها خرد و خمیر شدی
یکی با طعنه گفت حسین چه زود پیر شدی
*تا لحظه جان دادن عباس صاحب مقاتل ننوشتن" بٰانَ الإنكسارُ" اما سر جان دادن عباس نوشتن "بٰانَ الإنكسارُ في وَجهِ الحُسين عليهالسّلام .." این شکستگی در چهرهٔ حسین نمایان شد نه تنها در چهره ی حسین بلکه تو حرف زدنش هم نمایان شد. صدا زد عباس من "وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي" عباس ببین روی دشمن به من واشده.. عباس! این آثار شکستگیس..عباس! "وَ قَلَّت حِيلَتِي" عباس بیچاره شدم عباس *
ای امید حرم دیدی چه خاکی شد بر سرم
چشم انتظارته دخترم هر طوری شد تو رو میبرم
ماه ام البنین خواهشاً رومو نزن زمین
التماس حسین وببین خیمه ها در خطره همین
یه یا علی بگو پاشو بریم داداش
نزدیک خیمهها شدن اراذل و اوباش
ریخته روی سرم هر چی مصیبته
خولی طناب تو دستشه وقت اسارته
بعد تو بد میشه
ناله ام ناله ی ممتد میشه
اطرافم پره نامرد میشه
مرکب از رو تنم رد میشه
منم و دلهره
هر کی اومده دستش پره
شمر از دست تیغش دلخوره
هر چی میکشه نمیبره
*لحظه آخر دیدن هی عباس سرشو از رو دامن ابی عبدالله رو خاک میکشه گریه میکنه هی سرش و از رو زانو ی ابی عبدالله میکشه رو خاک آقا سرشو چه میکنی عباس ؟صدازد داداش الان دارم جون میدم سرم رو پات باشه اما ساعتی بعد تو گودال قتله گاه کی میخواد سرتو رو به دامن بگیره*
منم و دلهره
هرکی اومده دستش پره
شمر از دست تیغش دلخوره
هر چی میکشه نمیبره
نگاه آخرم به سمت خیمه ها
شور میزنه دلم برا این زن و بچه ها
دیدن از دور آقا داره میاد با گوشه ی استین داره اشکاش و پاک میکنه این زن و بچه گریه هاش و نبینن. هر زحمتی که بود خودش و به خیمه ها رسوند از مرکب پیاده شد بچه ها دویدن دورش میگفتن این عمی العباس ؟بابا عمو کجاست؟
دیدن آقا رفت تو خیمه عباس ستون خیمه رو کشید یعنی بچه ها دیگه این خیمه صاحب نداره..
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•به یمن اشک... #قسمت_اول #روضه و توسل به #حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳ به نفس
.
|⇦•خداحافظ برادر خواهریها...
#قسمت_اول #روضه #امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
نمانده فرصت آن دلبریها
خداحافظ برادر خواهریها
گرفتارم نکن مشکل گشایم
حلالم کن مرا این آخری ها
بیا بیا دستی بکش بر روی قلبم
به جای زحمت آن مادریها
داداش در و میخ و لگد یادت که مانده
پریشانم از این یادآوری ها
لباس کهنهای مادر فرستاد
مراقب باش دارد مشتریها
داداش کمی از تشنگیت گفته بودی
نگفته بودی از غارتگری ها
برای زینب انگشتت مهم است
برای ساربان انگشتری ها
خیالت جمع قبل رفتن تو
گره خورده تمام روسری ها
مصیبت میشود با شمر و خولی
تحمل کردن دربه دری ها
حسین من!
خودت رخت اسارت بر تنم کن
گذشت آن روزها آن سروری ها
*رو به رو لشگر ایستاد نوشتن ابی عبدالله به شمشیرش تکیه داد. رو به رو لشگر ایستاد میخواست حرف بزنه همه هلهله میکردن ابی عبدالله فرمود: لااقل صبر کنید ببینید چی میگم. همین جمله آقا همه رو به سکوت واداشت همه ساکت شدند. اقا فرمود: میدونید هل تعرفونی ایا منو میشناسید یا نه گفتن نعم انت ابن رسول الله و سبطه تو نوه پیغمبری تو فرزند پیغمبری.. مولا شروع کرد با همه صحبت کردن و نصیحت کردن اما کم کم صدای هلهله ها بلند شد یه وقت صدا کردن حسین میشناسیمت اما میخوایم کاری کنیم تو تشنه جان بدی ابی عبدالله تا این جمله رو شنید جملاتی فرمود: حاکی از این بود که خدا بر همه شما غضب کرده
دیگه حرف نصیحت تاثیر نداره دیگه کار به جایی رسید یاری هم برا آقا نمونده حتی علی اصغر جون داد. شروع کرد دونه دونه یارانش و صدا زدن باد تو محاسن حسین افتاده بود به نیزه ی غریبی تکیه داد. "یا مسلم بن عقیل! یا هانی بن عروه! یا حبیب بن مظاهر یا مسلم بن عوسجه ما ینادی کم فلا تجیبونی" چتون شده حسین صداتون میزنه جواب من و نمیدید. انقدر صدا زد.. ارباب مقاتل نوشتن بدن شهدای کربلا میلرزید با این جملات ابی عبدالله.. میفرمون چتون شده حسین صداتون میزنه جواب نمی دید از خواب بیدار شید بلند شید میخوان دست ناموسم و ببندن میخوان به خیمه های بی دفاع من حمله کنن کجایید؟ «امشب هر چی گریه کردید تهش بگو خدایا آقامون و برسون برا فرج امام زمان دعا کن همه ی این گریه ها نذر فرج..»نوشتن بدن این شهدا شروع کرد به لرزیدن یعنی یا حسین اگه اراده کنی تو بخوای میایم مگه شب عاشورا اینا نبودن گفتن حاضریم هزار بار تو مسیر تو جان بدیم آقا من اماده ان .. استغاثه ابا عبدالله تمام شد حالا اومد تو خیمه من از وداع های ابی عبدالله چند نمونه بگم وداع ها مختلفه امشب مقتل میخوندم تا چهارده تا وداع نوشتن دوسه تاشو برات بگم اومد تو خیمه ی امام سجاد تا امام سجاد متوجّه حضور پدر شد صدا زدن عمه کمکم کن من بهت تکیه بدم پاهاش و جمع کرد صدا زد عمه مگه حجت خدا رو نمیبینی اومده تو خیمه ابی عبدالله گریان، عمه سادات گریان، امام سجاد گریان یکوقت صدا زد این عمی العباس بابا عمو کجاس ؟ صدازد عموتو کشتن. این بن عمی قاسم صدا زد قاسمم کشتن. صدا زد عین اخی علی اکبر داداشم علی اکبر کجاس اقا صدا زد علی اکبر م کشتن یکوقت دیگه اقا نذاشت ادامه بده اومدم همینقد بگم دیگه غیر من و تو مردی نمونده. امام سجاد رمق حرکت کردن نداشت دختر ابی عبدالله میگه یک صحنه رو یادمون نمیره .دختر ابی عبدالله فاطمه میگه دیدم برادرم امام سجاد به رو تو خیمه افتاده توان نداره بشینه ما برا اون گریه میکردیم اون ما رو میدید برا ما گریه میکرد. امام سجادی که اینگونه بی رمق بود یکوقت صدا زد عمه حجت خدا تنها مانده برو شمشیر منو بیار.عصامو بیار. حضرت صدازد خواهر دریاب برادر زاده تو زمین نباید از حجت خدا خالی باشه .
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#روضه_امام_حسین
#شب_عاشورا
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_دوم #روضه_امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
اینجا ابی عبدالله تنگ پسرش و در آغوش گرفت. یکجا دیگه ام امام حسین بین جنگ اومد با پسرش #وداع مجددی داشت و اون زمانی بود که اومد تو خیمه و از حضرت زینب پارچه میخواست که زیر زره رو زخماش بذاره. اینجا اومد تو خیمه ی امام سجاد حضرت میگه دیدم خون میجوشید از لابلای زره بابام. اینجام حضرت تنگ پسرش و در آغوش گرفت گریه کردن دو تا بزرگوار پدر و پسر ناله زدن بعد درِ گوشش فرمود: پسرم دعاییست به تو آموزش میدم اون دعا رو یادت باشه تو سختیها بخون دعایی است پنج شش خطه تو مقاتل هم اومده:
"بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا (دعوات، قطبالدین راوندی، ص54)"
حالا اینجا #وداع_با_امام_سجاد تموم شد وداع بعدی کجاست؟ آرام آرام اومد تو خیمه زنها تا با زنها وداع کنه اومد تو خیمه کنیزا دید اینا هر کدوم شمشیر شکسته ای، نیزه شکسته ای به دست گرفتن چادر به کمر بسته گویا نقاب زدن فقط چشما معلومه که بتونن ببینن.ابی عبدالله صدا زد زینب اینا چرا اینجوری آماده رزمن..؟ صدا زد آقا اینا صدای غریبیتو شنیدن اینا فهمیدن هیچ مردی برات نمونده. آی بمیرم برات زنها برا یاریت اومدن حسین..حضرت دعاشون کرد آرامشون کرد. حالا اومد تو خیمه ی اهل بیت میخواد با اینا وداع کنه دور ابی عبدالله و گرفتن "ارحم غربتنا حسین" به غریبی ما رحم کن. بعد یکی یکی آرامشان میکرد. همه که آمدن یه وقت دیدن دختر ابا عبدالله یک گوشه خیمه زانو غم بغل کرده جلو نمیاد گریه میکنه. ابی عبدالله اومد سمتش سکینه جان چرا نیوندی سمت بابا با بابا وداع کنی؟ گریه میکرد میگفت" یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟" تسلیم مرگ شدی ؟کنایه از اینکه دیگه راهی برا بابات نمونده. یک جمله گفت زنا جیغ میزدن با این جمله سکینه صدا زد "ردنا الی حرم جدنا" ما رو به مدینه برگردون بعد برو آقا هی میفرمود: آتیشم زدی سکینه جان .. همه رو آقا آرام کرد حالا آرام آرام داره میره. ابی عبدالله داره میره بسمت خیمه همچین که راه افتاد صدای گریه زینب بلند شد مهلاً مهلا یابن الزهرا. گفت داداش همه رو آروم کردی پس زینب چی داداش؟ داری میری سکینه آرام شد این زنا آرام شدن. شیخ جعفر شوشتری میفرمود: وقتی یک مردی بخواد بره سفر به زن وبچه میگه سفارشتون و به فلانی کردم فلانی هستش برید بهش بگید کارتون و انجام بده..ابی عبدالله دید کسی نمونده اینام دارن میرن اسارت سر به آسمان کرد گفت: بچه ها شما رو به خدا سپردم. بیخود نگفت " قتلت و مکروبا "فرمود: منو غصه دار کشتن..*
چشمی به تیغ قانل و چشمی به قتلگاه
ناموس دوستان نگران کشته شد حسین
*به هر نحوی که بود زینب و آرام کرد زد به دل لشگر رجز میخواند به میمنه میزد از میسره، میمنه میزد از میمنه به میسره. کاری کرد ابی عبدالله مثل شیری که میزنه به دل روبهان حیله گر اینهارو میپاشه اینها رو متفرق میکنه کاری کرد ابی عبدالله سی هزار لشگر آه و ضجه و ناله شون بلند شد تا روز عاشورا مثال شجاعت در عرب شجاعت امیرالمومنین بود اما از روز عاشورا به بعد ارباب من و شما مَثل عرب رو عوض کرد بعد عاشورا میخواستن شجاعت و مثال بزنن حسین و مثال میزدن. این سی هزار نفرو که ابی عبدالله نمیتونه همشون و از بین ببره بالاخره جنگ دیگه مگر اراده خدا باشه. اما کاری کرد این کسریه تعداد و در این لشگر عظیم به جلوه انداخت.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روز_دهم_محرم
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا #عاشورا
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_پایانی #روضه_امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
اما کم کم زخمهای بدن انقد زیاد شد هر جا میخواست این زن و بچه رو آروم کنه روی بلندی میایستاد میفرمود" لا حول و لا قوه الا بالله" زنا بچه ها آرام میشدند.
ابی عبدالله هنوز زنده اس آرام آرام زخمهای بدن ابی عبدالله زیاد شد ""فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً" آقا ایستاد کمی استراحت کنه، آقا خسته شد از جنگیدن. اما اینجا نوشتن ارباب رو مرکب نشسته بود سنگی به پیشانی ابی عبدالله خورد. حضرت این لباس عربی رو بالا گرفت خون رو از پیشانی پاک کنه نوشتن یک تیر سه شعبه خورد به سینه ابا عبدالله تا تیر به سینه ابی عبدالله خورد صدا زد ."بسم الله و بالله علی ملة رسول الله"حضرت انتهای تیر و شکست تیر و از پشت درآورد نوشتن مثل ناودان خون از پشت و سینه ی ابی عبدالله سرازیر شد.
اینجا بزرگان فرمودن همین ضربه کار حسین و تموم میکرد. اما مگه اینا به یک ضربه راضین نوشتن خدا لعنت کنه صالح بن وهب ملعون رو حضرت روی مرکب بود از سمت چپ نیزه به پهلوی ارباب فرو کرد "فَسَقط عن فَرسه علی خده الاَیمن "آقا با صورت به زمین افتاد. آقا با گونه ی راست زمین افتاد.این ضربه اونقد شدید بود بازم اینجا اقا فرمود "بسم الله و بالله علی ملة رسول الله "این دومین ضربه ی شدیدی بود که به آقا زدن. ضربه ی بعدی نوشتن سنان با نیزه وارد شد. اول نیزه به گودی گلو زد. این نامرد وحشی شده بود سنان از گلو میاورد بیرون به سینه میزد. نیزه رو به سینه زد اما همینقدر برات بگم دیگه تفریحی میزدن آقا رو... اما یا بقیه الله امان از آن ضربه ای که زرعة بن شریک به کتف ابی عبدالله زد. آخه بعد این ضربه دیدن حسین روی پنجه انگشت هی میاد بالا میفته پایین هی داره تلاش میکنه بیاد بالا میفته چقد آقا با صورت خورد به زمین .از اونطرف اسب بی صاحب رسید به خیمه..اسب همه رو برد سمت گودال زنا لطمه زنان موی کنان ناله زنان رسیدن بالا گودال یکوقت زینب صدا زد عمر سعد برادرم و میکشن تو داری نگاه میکنی؟ ببین زینب چقد برا حیا ارزش قائله دارن میکشن برادرش رو یکوقت صدا زد از پستی دنیا همین بس تو داری صدا زینب و میشنوی. یکوقت عمر سعد صدا زد برین راحتش کنین...*
او میدوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او مینشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می برید ومن می بریدم
او از حسین سر من از حسین دل
*یکوقت دیدن محاسن حسین و به دست گرفت هر چی میبره نمیشه نمیشه با پا حسین بر گردوند بزانو پشت ابی عبدالله نشست..*
«حسین جان ..........
حسین جان.....یا مظلوم»
والشمر وجالس نفس مادرش گرفت
سر را برید و روبه روی خواهرش گرفت
«حسین جان..........
حسین جان..........یا مظلوم »
من خودم یک تنه از کرببلا میبرمت
چه کسی گفته که پاشیده شده لشگر تو
ذره ای فکر کنی پیر شدم مدیونی
به سرم هست همان شوق علی اکبر تو
«حسین وای ......»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#روز_دهم_محرم
#شب_عاشورا #عاشورا
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•من امام هدایتم...
#روضه امام باقر گریز به #حضرت_زهرا اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
من امام هدایتم مَردم
من مسیر سعادتم مَردم
من دلیلم به کل این خلقت
من امامم به پاکی و عصمت
دورم از زشتی و پلیدیها
دورم از هر چه رجسِ این دنیا
حق به ما داده این چُنین عزّت
رزق عالم ز ما رسیده فقط
*رزق عالم.."بِیُمنِه رُزِقَالوَری و بوجوده ثَبَتَتِ الارضُ وَ السَّماء" اومد محضر امام باقر پای تاول زدشو به امام باقر نشون داد
گفت: آقا این همه راه به عشق شما اومدم
حضرت فرمود: اگر به سنگی محبت داشته باشی فردای قیامت با همون سنگ محشوری تو ما رو دوست داری فردا هم با مایی..*
کار و بار جهان به شانهی ماست
در و دیوار آن نشانهی ماست
منم از نسل حیدر و زهرا
از تبار خدیجهی کبری
گرچه ما اهل بیت زهراییم
آه! اما غریب و تنهاییم
*همه عالم، نگاهشون به دست امامه.حتی کسی که مریضه.. شَفا پیدا میکنه استشفاء به برکت وجود امام معصومه.
اما خودِ امام باقر فرمود: ما وقتی تب میکنیم یه مقدار آب خنک به تنمون میزنیم بعد مادرمونو صدا میزنیم..*
همسایهها به مُردنم انگار راضیان
دلگیر از این محله و این همجواریام
"لَزِمَتِ الفِراش نَحِلَ جِسمُها"یا امام باقر سه روز توو بستر بودی بعدِ سه روز جان دادی..قربون اون مادری برم اینمدت هر نَفَس میزد از سینهش خون میریخت.دیگه گوشتای بدنش آب شده بود.*
زخمم به یک اشاره، دهن باز میکند
شب تا سحر مراقبِ این زخمِ کاریام
*یا امام باقر تو بستر افتاده بودی دو سه روز آخر بیمار شده بودی، توو شدتِ تب میسوختی..اما شاگردات میومدن سر میزدن همه نگران حال شما بودن وقتی امام باقر از دنیا رفت. نوشتن مدینه کنفیکون شد همهی شهر بهم ریخت.اما مادرِ ما که از دنیا رفت هیچکسی از دفنش خبردار نشد..چند عیادت برا مادر ما اتفاق افتاد امسلمه اومد. کیف اصبحتِ؟ فرمود: اَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرْبٍ چهجوری شب رو به صبح رساندی؟فرمود: شب رو به صبح رساندم در حالیکه دو تا غصه داره منو از پا در میاره فرمود: "فَقدِالنبی و ظلمِ الوصی" فقدان پیغمبر و این ظلمی که به علی کردن منو شب تا صبح، بیقرار کرده منو بیقرارِ علی کرده..ام سلمه اومد عیادت بیبی دیگه کی اومد؟نوشتن عباس عموی پیغمبرم اومد. اومد عیادت وقتی رفت منزل برا مولا پیغام فرستاد.گفت: یا علی خبری شد ما رو بیخبر نذار. زنای مدینه هم اومدن عیادت بیبی،زینب تا دم در همراهیشون کرد.. رفتن..دیدن زینب نشست یه گوشه، داره گریه میکنه.هر کی میگفت چته.. حرف نمیزد زینب.تا ابی عبدلله اومد شروع کرد گریه کردن گفت: داداش تو گریه نکن. ابی عبدالله گفت چی شده؟گفت: زنا اومدن.. میرفتن، بههم میگفتن دیگه کارش تموم شد..*
همسایهها به مُردنم انگار راضیان
دلگیر از این محله و این همجواریام
پیریِ زودرس به سراغِ من آمده
برگ و بری ندارم اگرچه بهاریام
گرچه ما اهل بیت زهراییم
آه اما غریب و تنهاییم
زیر این چرخ و گنبد مینا
نیست از ما غریبتر ابدا
گرچه از داغِ زهر، تب دارم
روضهی دیگری به لب دارم
گرچه از دل غمم جدا نشود
هیچ جا مثل کربلا نشود
کربلا بودم و ستم دیدم
من هزاران هزار، غم دیدم
به زمین خوردنِ علم دیدم
دستهایی که شد قلم دیدم
مَشک خالی و آب را دیدم
گریههای رباب را دیدم
بدنِ پارهپاره را دیدم
آخ گوشِ بیگوشواره را دیدم
لحظههای غروب یادم هست
نیزه و سنگ و چوب یادم هست
جد ما را غریب کشتندش
آه مردم، عجیب کشتندش
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#شهادت_امام_باقر_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_محمد_بذری
#روضه_امام_باقر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇