eitaa logo
هجرت|د. موحد|dr.mother8
15.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
227 ویدیو
11 فایل
مادرانگی هایم..... 🖊️هـجرتــــــــــــ مادر پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن ها ممنوع 😢😊 نشر بدون منبع (لینکهای انتهای متن) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی نویسنده (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری و حفظ حقوق دیگران💕)
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ----- تا چندماه پیش، در هربار مرتب کردن اتاق و وسایل بچه‌ها، هرچیزی جای خودش میرفت. اسباب‌بازی ها رو تفکیک میکردم؛ توپ‌ها یه جا، عروسک‌ها یه جا، وسایل آشپزی حتماً در سبد مخصوص، مکعب‌ها جدا،... اما الان فقط میخوام جمع شه هاااا (عکس دوم فقط بخش کوچکی از خانه‌ی منفجرشده‌ی هرروز ما...) راهش، دو سه تا سبد و سطل برای جمع کردن همه‌چیز به صورت یکجا و در کم‌ترین زمان و بدون درد و خون‌ریزی! عمده و درهَم! آقا آسون بگیریم! 😫 چیه بچه‌داری رو به خودمون و بچه‌ها زهرمار کردیم!... بله، آموزش جای خود ولی لازم نیست که نه ما نه بچه‌ها له بشیم زیربار این آموزش های معلوم نیست ازکجا آمده! برا بچه دوچیز مهم‌ترینه: ۱- و در بازی ۲- اعصاب آرام مادر و نتیجتاً خوش اخلاقی ش😉☺ آسون بگیریم نظمم یاد میگیره از مثلاً کمد مرتب مادر و پدر یاد میگیره از نظم قفسه کتاب والدین از توجه به زمان و برنامه ریزی توسط والدین بچه با دیدن یاد میگیره؛ نه با شنیدن و امر و نهی! 🕛 🕧 🕐 🕜 🕑 شما هم شب‌ها مثل یک روح سرگردانِ آرام و بی‌صدا، بین اتاق‌ها و هال و آشپزخانه و... می‌چرخید و خم می‌شوید و راست می‌شوید و برمی‌دارید و می‌گذارید تا فرداصبح خانه برای اهلش، دوباره همان بهشت زیبا و آرامش‌بخش همیشگی باشد؟.... . . جز خدا کسی نمی‌بیند❤ و *الیسَ اللهُ بکافٍ عبدَه؟* ☺️ به نیابت از به‌خواب‌رفته‌های خانه‌تان، دستانتان را می‌بوسم... . . . 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------- فک کنم گاهی ها یا تک بچه ای ها، فک میکنن بچه‌های ما درجا ،۳-۴تا با هم، از لپ لپ دراومدن 😄 یعنی هیچ وقت ما نبودیم، و تجربه سختیهای شدید بچه اول رو نداریم خواستم از همین جایگاه اعلام کنم که خیر! عاقا پوست ما هم کنده شده سر بچه اول از بی تجربگی هامون بابت ، ، آروغ گرفتن، حتی نم دادن همیشگی و... تا بعد، مراقبت مداوم در چهاردست و پا رفتن و شروع ایستادن و تاتی… و تمام وقت دراختیار بچه بودن بابت سرگرم کردنش تا خود سه سالگی ما هم سر بچه اول خیلی ترس ها و اضطراب ها داشتیم (حالا منِ نوعی به علت رشته تحصیلی م، شاید کمتر) نابلد بودیم بابت هرچیزی نگران میشدیم حتی گاهی میشد یهو نصف شب حس میکردم بچه نفس نمیکشه! الکی ها! با چه وحشتی بچه رو آروم تکون میدادم ببینم واکنش نشون میده یا نه. اونم از خجالتم درمیومد و تا خودِ صبح…😒😢 خیلی از ما سر بچه اول حسابی از اطرافیان حرف میشنیدیم و تأثیر میگرفتیم. همه ما در سالهای اولِ فرزند اولمون خیلی وقت پاش گذاشتیم، چون کسی رو جز ما نداشت و ش ما بودیم. . این تجربه مشترک همه ماست که حتی برای یک سرویس بهداشتی رفتن شاید محبور می‌شدیم صبر کنیم بچه بخوابه یا باباش بیاد! حموم رو که نگو. نماز هم خیلی وقت ها اول وقت براش معنا نداشت😞 . . از شش ماهگی به بعد مدام از ما بازی میخواست. بیست بار پشت هم خوندن یه کتاب و درآوردن صدای جوجه و گاو و کلاغ! صدتا چشم چشم دوابرو کشیدن بی وقفه پشت هم؛ و ته گرفتن خورشتها و برنجها در سایه غفلت این توجه بی مرخصی مادرانه! گاه شده بود حس کنیم *من مادر ضعیفی هستم، مادر خوبی نیستم، کم آوردم، من ذوق و انرژی تعامل با بچه ندارم و...* خیلی وقت ها بوده که به خودمون گفتیم خدایا، اگر یکی ش اینه پس سه چهارتاش چیه 😰😫😭 وقتی برای یکی، ۲۰ ساعت از ۲۴ ساعت من داره میره، برا دوتا و بیشترش که کلا روز کم میارم و هفتگی باید زندگی کنم!! . . . اما خیلی زود، ما (که نسبت به تشویق و تجربه دیگران(پرفرزندها) بی توجه بودیم و میگفتیم دروغه! حالا که آورده میخواد بگه خوبه عالیه اصلاً بی نظیره و کارم درست بوده!) یه چیزایی رو درمورد بچه کشف کردیم؛ با وقتایی که تو مهمونی ها بچه همسالانش رو میدید و حتی یک ساعت تمام سراغ از ما نمیگرفت! 😯 یا وقتایی که نیازهای ابتدایی و ساده فرزندمون توسط بچه ۳-۴ ساله خانواده دیگه مرتفع میشد و لازم نبود ما سرویس بی وقفه بدیم . . یه کم بیشتر تحقیق و مطالعه کردیم دیدیم نه باباااا بچه اوله که انققققد سخته! پدر آدم رو درمیاره😭 . و سختی بچه‌های دوم و سوم و چهارم و... هرگزززز مساوی نیست با سختی بچه اول ضربدر دو و سه و چهار و....! 😍😃 . بلکه حتی گاهی انقدر امورات با هم هم‌پوشانی دارن که انگار برخی سختی ها حذف میشن! . . از مرحله فکر و تحقیق به عمل که رسید و فرزند دوم که اضافه شد، دروغ چرا، ماه های اول سخت بود (برای همه فک کنم؛ مگر کمک دارها). دوتا بچه کوچک با هم گریه کنن، بهانه بگیرن، دومی کولیکی هم باشه تا صبح نخوابه و کله صبح اون یکی بیدار شه، حسادت های طبیعی اولی به دومی و مدیریتش، توجه به نیازهای عاطفی و هیجانی اولی و… خدایا ببخش اگر ناسزا نثارکردیم به مشوق هامون😅🙈😢 اما همینطوری نموند! از شش ماهگی به بعد... دیگه دلبرررری های خواهرانه/برادرانه شروع شد! خیلی شيرين و واقعاً از اینجا به بعد همونی شد که میگفتن😊 البته باز سختی هایی داشت اصلاً مگه بچه داری بی سختی میشه تا عروس داماد کردن و بچه دارشدنشونم سختی داره! 😒 اما خب، فک کنم متوجه منظور میشید بودن دونفر از یک دنیا () کنارهم و و خیلی بهتر خلاصه گفتن کجاشو دیدی سه تا بشن چه عالی میشه! 😁 و من چون چشیده بودم که حقیقتاً این فرزند اوله که خیلییی سخته و بعدی ها اصلاً اونطور نیست، باور کردم😅 و سومی که اومد به زندگی مون، واااقعا راحتی ش غیرقابل قیاس حتی با دومی بود چه برسه به اولی اصلاً به بچه اول فکر که میکنم تنم میلرزه! کولیک ها، بی خوابی ها، کم وقتی ها… حق میدم به یه مامان اولی، اونم تازه کار، که حرفهای ما ۳-۴فرزندی ها رو باور نکنه☺️ حالا باتجربه ترها میگن تازه از بچه چهارم میفتی رو غلتک😌😅 و مشتاقانه دلم میخواد چهارمی رو داشته باشم. و پنجمی رو و… . . خلاصه که مامان اولی ها! ما هم از روز اول سه بچه ای نبودیم! ما هم کمرمون خم شد زیر بار سختی بچه اول😅😭 اما به جای اکتفا و توقف در تجربه‌های تلخ خودمون، اعتماد کردیم به تجربه شیرین و واقعی میلیون ها غیر تک فرزند همون ** . ✍ هـجرتــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- بچه‌ای که تو مهمونی تا مامانش میره تو آشپزخونه برای کمکِ سفره یا پای ظرفشویی برای ظرف شستن، میاد و میچسبه به مادر و هیچ جوره ساکت نمیشه و بغل هیچکسم نمیره تا اینکه بالأخره مامانش اججججباراً دست از کار بکشه و بچه رو بگیره، گلی است از گلهای بهششششششت😁 . . 😍😄 😁😁 😅 رررررر 😁😌😅 😅 پی‌نوشت : ۱- تابلوئه الان من بخاطر بچه از پای ظرفشویی اومدم تو اتاق؟ 😁😏 بازم بگین بده آدم همیشه یه بچه کوچک شیرخوار داشته باشه😌😊😍 ۲- از قدیم گفتن "کار مادر بچه دار رو بگیر، بچه ش رو نه" من عااااشق این ضرب المثلم نمیدونم چرا😁 دمشون گرم 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- بخش اول . مادرها (ایضاً پدرها) یا سردرگمند یا ناامید! سردرگم بین نظرات و اصول تربیتی فلان دکتر و پروفسور و حاج‌آقا و استاد و تسهیلگر و... و ناامید از اینکه اگر تربیت اینهاست، پس کاری که من میکنم چیست؟!؟ 😟😥😔 . برخی هم که با ظهور و رواج اینهمه دوره و کانال و صفحه و وبینار و مد شدن کلی متد تربیتی و سبک والدگری خفن و جالب، حس میکنند تا زمانی که به خوبی ندانند "اگر بچه فلان رفتار را کرد و فلان حرف را زد، ما دقيقاً باید چگونه واکنش نشان دهیم و با چه لحنی، چه کلماتی را در مقابلش به کار ببریم" ، فرزند دار شدن اشتباه محض است؛ و ظلم به آن طفل معصوم که قرار است زیر دست والدینی ناآگاه و نابلد(!) رشد کند و یحتمل، نهایتاً آن چیزی نمی‌شود که بچه‌های مردم (همان مردمی که تمام اصول و نظرات تمام اساتید را حفظند) می‌شوند… . . . . من اما، با چند دانسته یقینی - که نمی‌دانم از کجا پیدایشان کرده ام! و شاید هدیه خدا بوده- گلیم خود را از این دریای طوفانی سیاه ترسناک نگرانی و دغدغه تربیت بچه، کشیده ام بیرون! از موج های غرق کننده ی "دکتر فلانی فرمود" و "استاد فلانی افزود"...؛ از تلاطم و سردرگمی بین نظرات و سبک های شرق و غرب و دینی و سکولار عالم. که حتی برخی شان آنچنان جدیدند که هنوز هیچ خروجی ای (بچه ی بزرگ شده ی تربیت شده با آن سبک) نداشته اند و فقط با اعتماد به نفس، ترویج می‌شوند..... . . . ادامه دارد.... . . . پی‌نوشت : از بسیاری از نظریه ها و سبک ها و حرفها، مقداری شنیده ام و خوانده ام. مخالف مطالعه نیستم و بدیهی است که منظور تقبیح داشتن سبک تربیتی و مطالعه و نوآوری و نکته گفتن و راهنمایی در این حیطه نیست حرف بر سر گیر کردن و گیج کردن و گیج شدن و وحشت کردن و غصه خوردن است. 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- بخش دوم (دانسته هایم در مسیر تربیت فرزندانم) . اولین نکته ای که بعدازمدتی مطالعه و تعامل با دختر اولم دریافتم، این بود که چیزی خارج از تربیت خود نیست! فرزند، جزئی از خود ماست که رفتارهای ما در اون متجلی میشه پس *تمرکزم رو از تربیت بچه، بردم رو تربیت خودم!* خودم چقدر کنترل خشم دارم؟ چقدر مؤدبم؟ چقدر صادقم؟ چقدر بخشنده ام؟ چقدر حرمت (مکان، زمان، اشخاص) نگه میدارم؟! چطور قضاوت میکنم؟ چقدر کتاب میخونم؟ چقدر با فکر حرف میزنم؟… این مسئله بخش عمده ای از فشار نادرست تربیت فرزند رو از دوش برمیداره چون ديگه به عنوان یک پروژه جدا نگاهش نمیکنی و اتفاقا بچه داشتن، تربیت خودت رو به شدددت تسهیل میکنه. چون چند ** تمام وقت داری (خدا رو که حساب نمیکنیم😔) بعلاوه چند *آینه* دقیییق! . مسئله دوم رو با تعامل با برخی مادرها دریافتم و بزرگترین دستاوردم شد میدیدم اکثر مادرها (والدین) خیلییی زیادی دارن خودشون رو بچه میدونن. اصلاً و غیرمذهبی هم نداره. یعنی برخی مذهبی ها هم با همون اصول تربیت دینی شون، خودشون رو خدای اون بچه فرض کردن! فراموش کردنِ ربوبیت خدا و اینکه *مربی تک تک انسانهای روی زمین خود خداست* ، از روی رفتارهای ریزشون و ها و حرفها و دغدغه های عجیبشون معلوم بود. حتی برخی کارشناسان تربیت اسلامی هم… از اون وقت بود که گفتم خدایا، من خودِ کوچکم رو میذارم رو بچه‌هام، هممون رو یکجا میدم دست خودت! من که خودم هنوز تربیت نشدم، چطور اینها رو تربیت کنم؟! 😢 ربّ من! ربّ ما! بزرگمون کن… . . دستاورد سومم این بود که به خودم متذکر شدم خدای نکرده، خداوند یه چیزی تو وجود ما گذاشته به نام ** ! واقعاًلزومی نداره تک تک رفتارهای من مطابق نظرات فلان استاد (که اتفاقاً اکثر اساتید، آقان و حتی یک لحظه هم نبودن!) باشه،درحالیکه میدونم برا بچه من اشتباهه! مشخصه که منظور این نیست که مهارت آموزی اشتباهه، استفاده از تجربه و راهنمایی دیگران بده، مطالعه و دوره بی فایده است‌؛ میخوام بگم خودتم یه ذره حساب کن! ** ! داشته باش! . . یافته چهارمم این بود که فهمیدم *تربیت فرزند، تربیت تک تک بچه‌ها نیست. تربیت محیط خونه است!* و محیط خانه درست، پاک و قاعده مند باشه، چه یکی چه ده تا! بنابراین بهتره تمرکز رو از روی یک بچه برداشت و برد روی کلیت محیط زندگی خانواده . . پنجمین مطلب این بود که یقین کردم *مادری فقط با مادری ارتقاء پیدا میکنه* مهارت والدگری تو کتاب و کارگاه پیدانمیشه؛ تو بچه دار شدن و تعامل با کودک به دست میاد! تا توش نیفتی، هرررگز بهش نمیرسی وبا هر بچه، تازه کلی چیزجدید کشف میکنی و کلی مسئله هم برات از اهمیت میفته! و آخرین دانسته یقینی م این شد که خداوند خود رو جبران کننده نامیده. نه *تنها جبران کننده بلکه مبدل سیئات به حسنات* ! یعنی وقتی استغفار میکنی، نه تنها خطای تو رو میکنه، بلکه خداوند قادر مهربان کریم، بدی های ناخواسته تو رو تبدیل میکنه به خیر و حسنه در حق اون طفل... (به شرط پشیمانی و توبه و اصلاح رفتار و درخواست از پروردگار) هرجا بفهمی اشتباه کردی، راه برگشت بازه و خطاهای گذشته تو قابل جبران و حتی زیباشدن همه ما، در گذشته رفتاری مون با بچه‌هامون خطا داریم و ممکنه یه روزی متوجهش بشیم که دیر شده باشه اما برای "ما" دیر شده، که محصور به بعدی به نام زمان هستیم؛ نه برای خداوندی که فارغ از زمان و مکان، گرداننده ی کائنات ه! ؟ پی نوشت : مخلص کلام اینکه اگر خودت رو بذاری کنار فرزندانت تو یک زمین واحد، و فارغ و رها، همه زمین رو با همه ابعادش بسپاری به ربِّ یگانه عالم... بچه داری خیلییی شیرین تر و ساده تر میشه و خیلییی پرثمرتر.... 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- هر صبح کنج خانه هامان در خلوت خودمان اسپندی دود میکنیم و چای دم میگذاریم و چشم دوخته بر سیاهه های روی دیوار، مهمان هیئت خانگی و ساده خودمان میشویم! اگر هرسال بخاطر بچه‌ها، محرم و روضه هامان نصفه-نیمه خانگی بود، امسال دیگر به کل خانه نشین شدیم! . پروتکل هست و تدبیر هست، اما گویی کسی حواسش به ما مادرهای بچه‌ دار نبود. . هرسال محرم که می‌شد، مثل تشنه‌ای به آب رسیده خودمان را از خشکی تنهایی و غربت و خستگی ها به دریای هیئت می انداختیم و بعد، عشق میکردیم که بچه هامان خودشان را به در و دیوار و پرچم ها متبرک می‌کنند، قبل و آخر مراسم مثل پرنده های از قفس آزاد شده، از این سر هیئت می‌دوند آن سر و با دوستهای جدید، خوراکی تقسیم می‌کنند. اما الان… حیران مانده ایم که چگونه می‌شود با بچه رفت هيئت! . بچه مگر، یکجا، می‌نشیند روی ضربدرهای سفید؟! توی دایره های زرد؟! بچه مگر می‌تواند خوراکی بخورد و به بچه‌ی فرش کناری تعارف نکند؟ اصلاً برای بچه‌ها مگر فاصله اجتماعی معنایی می‌دهد وقتی تمام دنیایشان بدون هیچ خط مرئی و نامرئی یکسره است؛ و وصل می‌شود به بهشت؟ . هرسال جناب شوهر و همکاری اش بود یا نبود، بچه‌ها را میزدیم زیربغل و هرجا ارباب اراده می‌کرد، مهمان سفره عزایش میشدیم‌؛ امسال مثل مصیبت زده هایی متحیر، چشم میدوزیم به تصویر تلویزیونی معدود هیئت های شهر و آن نظم عجیبشان که به بچه و بچه داری نمی‌خورد!!! شوهرها هم که شده اند نماینده ستاد کرونا و هی متذکر میشوند "با بچه که نمی‌شود رفت" . . آقای ما! امسال، به حق بانو رباب، به دل های شکسته و مستأصل و حسرت زده ما مادرها، نگاه ویژه ای کن... امسال رزقی در این کنج خانه‌ها و در این هیئت های بچگانه شاد (😢) به ما بده که خودمان حیرت کنیم و عالم دربماند! *اصلاً از همین خانه، ما را وصل کن به عزاداری های بی پروتکل ملکوت! بچه‌های ما را متبرک کن به سیاهه های ساق عرش خدا! ما را بگذار در صف ملائکی که مستانه بر سر می‌زنند و نوحوا علی الحسین میگویند؛ می‌گریند و میگریانند....* . . . پی‌نوشت: ۱-و البته... کسی چه می‌داند خانه کجاست و عظمت و جایگاه خانه چیست و چه کسی می‌داند حقیقت مقام و نقش این خانه چیست *اصلاً همیشه‌ی تاریخ، مادرها، از کنج خانه‌ها، نقب زده‌اند به کربلا...* *و شاید اگر نمیسوختند، حرارت حب و داغ حسین، لا تبرَدُ ابَداً نمیشد…* ۲-ناشکری نشود، این دوشب، من حیث لا یحتسب، رزق مجلس روضه نصیبمان شد. الحمدلله 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ -------- «یکی از همان مجنون‌های وسط... شور بگیرم با شور دم بگیرم با دو دم مستانه بر سر بزنم مجنون بر سینه بکوبم... هیچ نفهمم و سوزناک و کش‌دار «حسین» بگویم...» این، تمام آرزوی من است این شب‌ها... تنها و تنها و تنها زمانی که دلم میخواهد ساعتی «مرد» باشم، و هیئت بروم و در آن حلقه‌ها و کوچه‌های سینه‌زنی گم شوم و فارغ از هردو دنیا، خاک بر سر بریزم... . . چادر به سر کشیده ام؛ در میان زنانی که از سرِ همراهی، بر سینه یا پا میزنند، حسّم، حسِّ قفس است... چشمانم را میبندم میروم میانِ حلقه حلقه کنار خیمه‌هاست زنان، از غصه‌ی دلِ بی‌تابِ زینب شور گرفته‌اند و بی‌وقفه بر سینه میکوبند با زینب همراه می‌شوند زینب می‌دود و بر سر می‌زند: یااُخَیّاه ... وَابنَ اُخیّاه ... حلقه بر سر می‌زند زینب کنار پیکر پاره به زمین می‌افتد زانوی شل، اما به لحظه‌ای دیوانه‌تر می‌شود؛ ضجه می‌زند، لطمه می‌زند؛ مستانه اطراف حسین و پسر حسین و خواهر حسین علیهم‌السلام، حزین و خشمگين، «واویلا» به آسمان می‌فرستد... در حلقه‌ی تصورم غرقم در این دنیا نیستم شور گرفته‌ام... همانجا که می‌خواهم... همان میانه‌ی حلقه؛ بدون مُذَکر شدن... از چشمان فشرده بسته‌ام اشک سرازیر است و از گلوی بغض گرفته ام، آه... ناگاه دهانی کنار گوشم می‌آید -: مامان... دسشویی دارم... 😢 چشمم - برق‌گرفته- باز می‌شود چادرم را - «مؤنث» (مادرانه) و بی اراده- کنار می‌دهم قلبم از شدت شتاب این تغییر فاز، مچاله می‌شود سرم از سرعت نوری این سفر، درد می‌گیرد. در چشمانش خیره می‌شوم شاید التماسش می‌کنم که شوخی کرده باشد شاید هم دارم می‌سنجم که چقدر فوریت دارد! در آن تاریکی چیزی دستگیرم نمی‌شود... آه می‌کشم چشمم را آرام می‌بندم، دلم را میبرم میگذارم دوباره میان همان حلقه، در کربلا و خودم بازمیگردم به اینجا به سرزمین مادری.... . بچه را بغل کرده‌ام و از میان تاریکیِ مضاعفِ چادرها، راه می‌جویم: «خروج» . . مرا در خيمه‌ی تو جایی هست، حسین؟ . . 🖋هـجرتــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ -------- دختر بزرگم اهل سؤال کردنه. از هر چیزی. اما نمیدونم چرا تو این تقریباً هفت سال از من نپرسیده بود «بچه از کجا میاد؟» نمیدونم، شاید چون مون تو این زمینه زیاد بوده، شاید چون ارتباط با بچه‌های بزرگتر کم داشته، شاید چون فیلم و سریال و محتواهای بزرگسالان رو نمیبینه و… خب بله، من از اون مامان ها نیستم که عقیده دارن باید در اسرع وقت و اولین فرصتها، همه چیز رو به بچه‌ها گفت و تمام نقاط تاریک ذهنشون رو روشن کرد!😌😊 به نظرمن تربیت، اصل و مقدم بر آموزش هست؛ بلوغ و فهمیدن، مقدم بر دانستن. اما خب چندشب پیش(با خستگی قبل خواب) یه مکالمه بی ربط ما رو رسوند به…… : من: بچه‌ها، دو هفته دیگه دختر فلانی به دنیا میاد😍 مقداری خوشحالی و اینا دخترم: مامان از کجا میدونی دو هفته دیگه؟ 🤔 -: خب دیگه هر بچه ای یه زمان مشخصی تو شکم مامانش میمونه -: ازکجا می‌فهمن چقد مونده؟ تا کی بمونه؟ -: از رو اندازه ش می‌فهمن -: اندازه ش رو چطوری میفهمن؟ -: سونوگرافی؛ با یه دستگاه که میذارن رو شکم، بچه رو میشه دید. فقطم برا بچه نیست. مثلاً آپاندیس، وقتی بزرگ و عفونی بشه تو سونو معلوم میشه. بچه رو هم میشه از روی شکم دید سکوت… الحمدلله! داره میخوابه😌☺️ -: مامان، اصلاً بچه از کجا میره تو شکم مامان؟ 😰😶🙄 (واقعاً نصف شب، وقت برگردوندن سؤال و این تکنیک ها نبود! دلمم نمی‌خواست بگم خودت فک کن! فک کنه که چی؟ همونجور که در سؤالهایی پیرامون «خدا» بهش نمیگم خودت فک کن! بهش میگم باید بزرگتر بشی) -: ببین، آپاندیس ازکجا میره تو شکم آدم؟ خب هست اونجا! بخشی از بدنه. اگر مثلاً کسی با شکمِ پر بدوبدو کنه، عفونت میکنه، بزرگ میشه بچه هم از سلولهای بدنه. هروقت خدا بخواد بچه بده به اون خانواده، این سلولها بزرگ میشن و تبدیل به بچه میشن حالا اون آپاندیسیت که گفتم یه مریضیه، بچه یه چیز خوب😍 😥 😩 🙃 -: آها.. سکوت -: خب سلول‌های بدن مامان کم میشن که. تبدیل میشن به بچه! -: نه، خود همون سلول کوچک های اول، رشد میکنن و زیاد میشن. بخاطرهمین باید حواسمون به خانمای حامله باشه که غذاخوردنشون خوب باشه که بدنشون قوی باشه -: چه بانمک😊 -: آره 😊 😥 🤪 😷 😩 . این بود مکالمه آخر شبی ما شما در وقت مبسوط 😉 نسبت به این پرسش چه برخوردی دارید یا احیاناً چه جواب هایی میدین؟ و چرا؟ . (چرا و چگونه😅) (پیچاندن برای کودکان😜 ابتکار @n_eskandari 😉) 😈 😘 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- دنیای تو را سیاه و سفید میبینم، دنیای مرا رنگی فهم و تصور کرده ای که شوق آمدن داری؟ خوش به نگاه تو! خوشا انتظارت برای تولد، برای خروج، برای رهایی… کاش نگاهت مال من بود، طفل کوچکم! کاش تولدِ مرگ در چشم من اینچنین خواستنی و شیرین بود کاش یقین من میشد که دنیای امروزم، در برابر جهان بی کران عُقبایم، تصویری رنگ باخته و سیاه و سفید و دو بعدی بیش نیست!… کاش شوق رهایی ات مال من بود‌؛ دست و پا زدن هایت ضربان تند قلبت رشد لحظه به لحظه ات تکامل هفته به هفته ات کاش ادراک جنین بودنت مال من بود انتظار در رحمی تاریک و تنگ و پر از صداهای مبهم و حجاب های ظلمانی و در جهانی پر از نور و رنگ و صدا و کلمه و آغوش و دیدن و شنیدن و دویدن… زجر و گریه لحظه تولدت را خریدارم، برای دست یافتن به آن شکوه رهایی و نور و صدا… 🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂 پسرکم قدمت برای من و برای تمام اهل دنیا مبارک باشد! برای تو که متولد *آخرین ماه‌های آخرین قرنِ غیبت* و غربت و میته بودن بشر خواهی بود -ان‌شاءالله- ، جز * بودن* آرزویی و دعایی ندارم و جز ** به تو وصیتی ندارم اگر آمدی و نبودم، دیگران برایت بخوانند که مادرت برای تو و از تو چه خواست… پسرکم، خداوند تو را، و خواهران و برادرت را، مایه عزت و آبروی من در دنیا و آخرت قرار دهد آمین پی‌نوشت: ۱- نگویم از خوشحالی بی وصف بچه‌ها حتی پسر دوساله ام می آید سراغم و میگوید نی نی تو دلته! فکر نمیکردم چیزی که به خواهرهایش گفتم را بفهمد! امروز بهشان گفتم؛ خدا رحم کند تا اسفند! ۲-تخصص قبول شوم، میروم (اگرررر بشوم!!). نگرانی از هیچ چیز ندارم. نه سختی ها، نه کرونا، نه حتی اجبار گذاشتن بچه چندماهه در خانه و شیفت های ۳۰ ساعته روزگار و صحنه ی یگانه ایست… شاید بی تکرار در تاریخ. نمیتوانم کناره ای بنشیم برای هیییچ کس دیگر هم نسخه نمیپیچم هرکسی خودش را میشناسد و شرایط و توان و ظرفیت و وظایف خودش را اما باور کرده ام: *ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَویَتْ عَلیهِ النّیَّة* هیچ بدنی با وجود قدرت اراده، ضعف نخواهد داشت 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- *تهوع بارداری* ، تا حدی، مسئله ای طبیعی است و در اکثر بارداری های نرمال رخ میده. حد طبیعی اون به علت ترشح هورمون جفتی انسانی (HCG) و حساس تر شدن بویایی است. اما ممکنه سوءمزاج های معده و گوارش و بدانباشت ها، خودشون رو به شکل تهوع-استفراغ های شدید بارداری نشون بدن. پس در موارد شدید، نمیتونیم با یک دارو انتظار معجزه داشته باشیم. اما 💡راهکارهای کاهش تهوع در بارداری: - * بدن* و اصلاح وضعیت گوارش قبل از اقدام به بارداری - اصلاح نحوه غذا خوردن به صورت: کاهش حجم غذا و افزایش تعداد وعده غذا پرهیز از پرخوری، درهم خوری، برهم خوری پرهیز از خوردن چربیها، شیرینی جات مصنوعی، آب زیاد پرهیز از خوردن مایعات ولرم (یا خنک یا داغ) پرهیز از غذای مانده - خشک خواری (مغزیجات تفت داده کمی شور، نان خشک، بيسکوئيت خشک مخصوصاً قبل از بلند شدن از رختخواب در تهوع های صبحگاهی،...) - ریزه خواری - استفاده از بوهای خوش - بوییدن برخی میوه ها یا عصاره ها مانند لیمو، نارنج، پرتقال، نعناع، اسطوخودوس، میخک - طب سنتی: رب بِه (یک ق م بعد هر وعده غذایی) معجون جالینوس دمنوش گل محمدی دمنوش سیب دمنوش بِه چای زنجبیل (کمرنگ، حجم کم) چای دارچین (کمرنگ، حجم کم) یک کف دست نان برشته سنگک آغشته به رب انار ملس یا شیرین ناشتا سیرابی - قرص ها: ب۶ متوکلوپرامید اندانسترون قرص زنجبیل (در هرکسی، ممکنه یکی از اینها جواب بده یا اصلاً نده!) - سایر تدابیر: قدم زدن در هوای آزاد مخصوصاً صبحگاه و شامگاه تنفس در هوای آزاد حداقل لب پنجره (توضیح، بعدتر) آرامش فکری و عدم تشویش از شرایط حاضر و پرهیز از عدم تحرک پرت کردن حواس دوری از مواد محرک - پرهیز از بوهای ناخوش، هوای گرفته، تنش های عصبی، کم خوابی و پرخوابی، خالی نگه داشتن معده و پرکردن بیش از حد معده - درمان (تا زمانی که یبوست پابرجاست، تهوع هم خواهدماند! به علت عدم دفع مناسب مواد زائد) و در نهایت: 🤰صبر، صبر، صبر این اتفاق تاحدی طبیعی و بهترین درمان آن گذر زمان است🤱 َو وصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا *حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا* وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا 💗مادرش او را به سختی و رنج حمل کرد… . . ** ** پی‌نوشت: و البته *شُکر* یادمون باشه برخی، سالهاست در آرزوی همین تجربه آزاردهنده اند… 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- دختر دا‌شتن خیلییی خوبه اما امان از یه مشکلش🤦 اونم اینکه گزارش تمام اعمال روزانه شما به طور منظم مخابره میشه به... هرجا که بشه😅😭 هر چیزی که در منزل شما میگذره قابلیت این رو داره که در یک جمله‌ی ناگهانی به مادرتون، خواهرتون، خواهرشوهرتون، همسایه، نگهبان مجتمع، معلم مدرسه و حتی راننده اسنپ گزارش بشه! 😰😣 در اون لحظه که در شوکی گزنده، یا سرخ شدین یا سفید، آب دهان رو قورت میدین و سعی میکنین جمع‌ش کنین. که بیشتر وقتام این تلاش برای جمع کردن قضیه، یه ی بی فایده است که فقط بدترش میکنه😷😅 متأسفانه انقدر دایره مسائل خصوصی و نیمه خصوصی بزرگه که نمی‌تونی به بچه تذکر بدی چه چیزهایی رو بگه یا نگه. یعنی ممکنه n مورد رو طبق تذکرها حواسش باشه اما با حرف زدن راجع به موضوع n+1 اُم، حیثیتت رو جلو استاد راهنمای پايان‌نامه یا مادر عروس تون به باد بده! . . . . و لزوماً شاید چیزهای خیلی خصوصی هم نه، اما همینکه یه حدی از حریم خصوصی ت همیشه در معرض تهدیده، خودش یه سختیه... 😅 ( 🥴🤐🤬) حتی در حد گزارش اینکه نهار چی خوردیم، شام چی داریم، خونه کی رفتیم، مامانم داره چه کار میکنه و... اینها اصولاً به مامانِ مامان گزارش داده میشه و مامان رو مستوجب استیضاح و سرزنش میکنه: - صبحانه بچه‌ها رو ده صبح میدی اونم یه نصف کلوچه با چای؟! بچه‌ها رو میکشی تو با سوءتغذیه! من نذاشتم یه بار آفتاب به صبحانه شماها بخوره! - دخترت گفت که از صبح سرت تو گوشیه و لای کتابتم باز نکردی!! همینجوری میخوای تخصص قبول شی؟! و... موارد خیلی فجیع هم شنیده شده که الحمدلله گوش شیطون کر هنوز دامن ما رو نگرفته🙄🥳 . . البته من این تجربه رو با دخترها داشتم. شاید پسرام همینن. اما خب اصولاً خانمها، احتمالاً از همون عنفوان کودکی، بیشتر اهل گپ و گفت و بیان و حرف زدن هستن😅🤦 احتمال فاجعه از وقتی بیشتر میشه که بچه شماره گرفتن با تلفن رو یاد میگیره 😣 . شمام اگر بچه‌هاتون فارغ‌التحصیل معدل الف باشگاه خبرنگاران جوان هستند و سفره زندگی تون رو پهن میکنن برا بقیه، از تجربه‌هاتون بگید😉 😰 ؟! ؟_هیچی_نداریم_دیشبم_نون_پنیر_خوردیم 😌🙄 😅😭 !! 😜🤪 🥴🤒 🤕 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8