eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
548 عکس
153 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹جناب برادر انقلابی و دغدغه مند، آقای سیدمهدی موسوی، بحق برای تراث علوم اسلامی دل می سوزاند، اما از آنجا که، پرمطالعه است و فرصت چندانی برای تعمق و تدقیق پیدا نکرده، فلذا با عبور از سطح نظریات و رویکردها، به گزارشی سطحی از آنها اکتفا می‌کند. 🔹در این جلسات، به گزارش دیدگاه فرهنگستان پرداخته، اما هرکسی که چند جلسه‌ای در طرح عمومی فرهنگستان شرکت کرده باشد یا اینکه متنی از متون این مجموعه را خوانده باشد، با تعجب به این گزارش خواهد نگریست. 🔹بارها خدمت ایشان عرض شد که، در هر مجموعه‌ای که حضرتعالی پیشنهاد میکنید، برای گفتگوی علمی پیرامون دیدگاه فرهنگستان حاضریم، اما مع الاسف از گفتگوی علمی فرار می‌کنند.
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌عصبانیت از کانال امتداد حکمت و فلسفه الهی: یکی از دوستان متنی را برایم ارسال کرد که حاکی عصبانیت ی
قبلا شیوه و اخلاق دعوت این نویسنده‌ی محترم در این کانال منتشر شد. ⏏⏏⏏ میدان اندیشه، میدان توهین و رجز خوانی نیست. مقام نقد است و سنجش. نقد مکتوب را مکتوب جواب می‌دهند و در پاسخ به کتاب ۶۵۰ صفحه‌ای (الگوهای کلان علوم انسانی اسلامی) حداقل ۶۵ صفحه باید نوشت. دوستان عزیز به فصل دهم از بخش دوم کتاب الگوهای کلان علوم انسانی اسلامی مراجعه کنند و نسبت به آن ۶۰ صفحه حداقل ۶ صفحه نقد مکتوب بنویسند. با تشکر
📌ضرورت آشنایی حوزه و طلاب با آثار فکری و اندیشه های غرب 🎤حکیم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای: 🔸حوزه باید از پیشرفتهای جهانی - در همه‌ی مسائلی که به علوم اسلامی ارتباط پیدا میکند - مطلع بشود و خود را با آنها هماهنگ کند. مثلاً امروز در باب جامعه‌شناسی، مفاهیم جدیدی مطرح میشود که این مفاهیم، با حوزه‌ی کار علمای دین ارتباط پیدا میکند. فرض کنید مفاهیم جامعه‌شناسی یا تاریخی مارکس در داخل اجتماعات می‌آید و وسیله‌یی برای القای تفکرات ماتریالیستی و فلسفی مارکس میشود. مباحث اجتماعی یا اقتصادی مارکس، با مسائل فلسفی مارکس از هم جدا هستند. اگرچه اینها را به هم زنجیر و قفل کرده و ارتباط داده است، لیکن مقوله‌های جدایی هستند. ماتریالیسم یک مقوله است، سوسیالیسم علمی در باب اقتصاد یک مقوله‌ی دیگر است. یا طبقات اجتماعی، آن‌طوری که مارکس در تحول تاریخی - که همان مبنای سوسیالیسم علمی است - ترسیم میکند، یک حرف دیگر است؛ اما همان مسائل اقتصادی و همان مفاهیم اجتماعی میآیند در ذهن فلسفی مخاطبان خودشان اثر میگذارند؛ آن وقت حوزه‌ی علمیه برای مقابله‌ی با ماتریالیسم، این دفعه شروع به تلاش و راه رفتن میکند! 🔹چرا ما از اول متوجه نباشیم که چه چیزی دارد در دنیا فراهم و فرآورده میشود، تا به افکار بشر داده بشود، تا خودمان را از ریشه آماده کنیم؟ بنشینیم تا صد سال بعد از مرگ مارکس، که افکار او همه جا منتشر شد و وارد کشور ما گردید و چهار نفر از بچه‌های ما رفتند توده‌یی یا مارکسیست شدند و خدا را انکار کردند، آن وقت تازه به این فکر بیفتیم که حالا مثلاً علیه بیدینی و بیخدایی آنها کتاب بنویسیم! این درست است؟ راهش این است؟ یا نه، اگر از همان وقتی که تفکرات اقتصادی یا اجتماعی مارکسیسم یا هر مکتب دیگری داشت ریشه میگرفت و جوانه میزد - من به عنوان مثال مارکسیسم را میگویم، که حالا امروز در دنیا دیگر از مارکسیسم تقریباً خبری نیست؛ امروز باز چیزهای دیگری هست - چنانچه حوزه‌های علمیه متوجه بودند و خودشان را هماهنگ میکردند و پیش می‌بردند، میتوانستند بموقع و بجا آن افکار صحیح اسلامی را بدهند و نگذارند که در موضع تدافعی قرار بگیرند؛ همیشه موضع تهاجمی و تبیینی داشته باشند. پس، بایستی خودشان را با افکاری که به نحوی با مسائل اسلامی ارتباط پیدا میکند، هماهنگ نمایند. 🔸 منطق دیالکتیکی مدتها در دنیا پیش آمده بود، هگلی پیدا شده بود و دیالکتیکی درست کرده بود؛ در همه‌ی عالم هم پخش شده بود و یواش‌یواش آمده بود و منطق شکلی و صوری را که پایه‌ی استدلالهای ماست، مورد تعرض قرار داده بود؛ ما تازه به فکر افتادیم که بیاییم دیالکتیک را خراب یا ردش بکنیم! این‌گونه برخورد با قضایا، برخورد انفعالی است. بایستی با تحولات جهانی آشنا بود، تا برخورد انفعالی پیش نیاید؛ بلکه برخورد فعال پیش بیاید. بیانات در آغاز درس خارج فقه‌ - 1370/06/31 https://eitaa.com/hekmat121
📌فلسفه علم دینی است 🔹فلسفه را باید به عنوان یک علم دینىِ محض به حساب آورد. ✍ بیانات آیت‌الله العظمی خامنه‌ای دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 https://eitaa.com/hekmat121
📌 امام خمینی چکیده و زبده فلسفه ملاصدرا 🔸امام (رضوان اللَّه علیه) چکیده و زبده‌ی مکتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمینه‌ی فلسفی‌اش، در زمینه‌ی عرفانی هم همینجور است. ✍‌بیانات آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلّغان و پژوهشگران حوزه‌های علمیه کشور 8 / 9/ 1386. https://eitaa.com/hekmat121
📌سلام فرمانده و راهبرد حضور تمدنی 🔹سرود سلام فرمانده و ترجمه های مختلف آن به زبان‌های مختلف، پیام های مختلفی دارد که یکی از آنها پی بردن به شیوه های نوین حضور تمدنی و گسترش فرهنگ اسلامی است. 🔸از سویی توجه به فرهنگ مهدویت و مقاومت و از سوی دیگر زبان ساده و معصومانه کودکی در قالب سرود از جمله ویژگی‌های این اثر هنری است که توانست در میان ملتها جاگیر شود. 🔹 سلام فرمانده یک سرود تنها نیست بلکه نمادی از حکمت انقلاب اسلامی و فرهنگ متعالی برآمده از آن است که سالیان متمادی متفکران و اندیشمندان انقلاب اسلامی به صورتبندی آن پرداخته اند و توسط امام خمینی و امام خامنه‌ای به یک گفتمان تبدیل شده است و توسط مجاهدان جبهه مقاومت، به عنوان الگوی موفق عملیاتی معرفی شده است. امروز سلام فرمانده با این عقبه تئوریک و زمینه فرهنگی توانست مرزهای جغرافیایی را در نوردد و نمادی از آن فرهنگ و عمل باشد. 🔸 ندیدن این عقبه تئوریک و عدم توجه به حکمت انقلاب اسلامی، موجب می شود که نتوان تحلیلی واقع بینانه از موفقیت سلام فرمانده داشت و صرفا آن را در سطح یک سرود و شعر و آهنگ فهم کرد و به تحلیل نشست. در این صورت، نقدهای هنری برجسته می شود که شاید بسیاری هم وارد باشد. 🔹اما آنچه سلام فرمانده را از سایر آثار همانند متمایز کرد تجلّی فرهنگ متعالی انقلاب اسلامی با محوریت گفتگو با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در زبانی ساده و سرشار از احساسات پاک آن هم از زبان کودکان و نوجوانانی است که آینده متعلق به آنهاست. 🔸 لذا می توان آنرا نمونه یک اثر تمدنی دانست. اثری است که اولا قابلیت درنوردیدن مرزهای جغرافیایی را داشته باشد و پیامی نو را به ملتها منتقل کند و ثانیا از آنچنان عمق معنایی برخوردار باشد که قابلیت انعطاف محتوایی با اقتضائات فرهنگی، زبانی و سیاسی جوامع مختلف را داشته باشد و لازمه آن امکان شکل گیری جهش‌های مضمونی در چارچوب شبکه مفهومی و نظام معنایی بنیادین آن است به نحوی که اصل پیام محفوظ باشد. 🔹 سلام فرمانده نمونه یک اثر تمدنی است چراکه آغازی بر یک جریان پاک و طيب و خودجوش انقلابی است که خود مسیرش را در داخل و خارج پیدا کرد و به سرعت نسخه های متنوع آن بدون هرگونه دخالت دولت‌ها در میان ملت ها تولید شد. نکته جالب توجه دیگر، جهش های مضمونی آن در نسخه های ملت‌های دیگر است که کاملا موجب سازگاری آن سرود با فرهنگها و اقتضائات زبانی و سیاسی ملتهاست. ارتقا به یکی از جهش‌های محتوایی این اثر است که در آینده جهش های دیگری را هم در پی خواهد داشت. ✍ سید مهدی موسوی ❇️ کانال https://eitaa.com/hekmat121
📌پرفکرترین انقلاب (درآمدی بر جبهه فکری انقلاب اسلامی) 🔹انقلاب اسلامی ملت ایران محصول تلاش گسترده فکری و فلسفی بود و به یقین می توان اذعان کرد که برای هیچ انقلابی پیش از پیروزی در طول تاریخ به اندازه انقلاب اسلامی کار فکری و فلسفی نشده است. 🔸انقلاب اسلامی محصول مجموعه ای از تلاش های نظری و فکری است که از سالیان دور توسط متفکران بزرگ و اندیشمندان مسلمان در جلسات خصوصی و مجامع علمی و منابر عمومی مطرح شده است و در این راستا طرح‌ها، راهبردها، پیشنهادات مختلفی ارائه شد که زمینه ساز رشد و تعالی جامعه ایرانی و همبستگی کنشگران انقلابی شد. 🔹این طرح‌ها و برنامه‌های نظری و فلسفی شباهت‌ها و تمایزهایی‌ هم با هم داشتند هر کدام افق‌ها و راهبردهای مختلفی را پیشنهاد می‌کردند اما آنچه مهم بود این است که یک نهضت فکری و فلسفی در جامعه شکل گرفت و از طریق رسانه‌ها و منابر به اطلاع عموم می رسید. و فیلسوفان انقلاب_اسلامی متفکران : (ره) https://eitaa.com/hekmat121
📌 تاملی در مفهوم جبهه فکري و فرهنگی انقلاب ♦️ بخش اول شکل‌گیری جبهه‌ی فکری 🔹 انقلاب اسلامی ایران بر بنیاد فلسفی وحدت وهم‌افزایی نیروهای انقلابی و سرمایه‌های اجتماعی شکل گرفت. همین وحدت وهم‌افزایی نیروها نیز موجب پیروزی انقلاب و شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی شد. آنچه دراین بنیاد فلسفی به عنوان محور وحدت وهم‌افزایی معرفی شد و بود. عموم گروه‌های انقلابی محوریت مذهب رابا خوانش جریانی و اجتماعی_اسلامی پذیرفتند و را به عنوان میدان کنشگری و فعالیت برگزیدند و فعالیت‌های خودرابرای پیشرفت وتعالی آن معطوف داشتند. 🔸 برهمین بنیان فلسفی، به تدریج درمتن فعالیت‌های انقلابی یک جبهه فکری وفرهنگی به هم پیوسته‌ای به وجود آمد که موجب بسیج نیروها و سرمایه‌های اجتماعی زیرپرچم اسلام و برای تحوّل جامعه‌ی ایرانی شد. نمونه‌ی این جبهه‌ی فرهنگی را می‌توان درگفتگوهای سه‌جانبه(استاد شهید مطهری، آیت الله خامنه‌ای و دکتر شریعتی) درسال ۱۳۵۵ وهمچنین گفتگو‌های چهارجانبه در چند روز بعد میان همان سه شخصیت به همراه فخرالدین حجازی مشاهده کرد. همچنین بایداز فعالیت‌های حسینیه ارشاد، مسجد هدایت، مسجد قبا، مسجد الجواد، انجمن‌های اسلامی پزشکان، مهندسان و دانشجویان اروپا یاد کرد که هر کدام محفلی برای بحث و گفتگو، آزاداندیشی و نظریه‌پردازی بود. 🔹 بسیاری از این جلسات و نشست‌ها دارای ویژگی‌های مهمی است که می‌تواند راهبر امروز ما در ادامه جبهه فکري و فرهنگی انقلاب باشد. از میان آنها چند نکته مهم است: ۱. سادگی و بی آلایشی؛ عموم این جلسات در مکان‌های بی‌تشریفات برگزار شده است. ۲. طرح مباحث نو و عمیق علمی در سطوح بنیادین فلسفه و الهیات و تاریخ در امتداد مفهوم مرکزی برای ارائه طرح‌واره‌های معرفتی راهگشا و ناظر به عینیت و تغییر اجتماعی و پرهیز از عمل‌زدگی و ساده اندیشی در فعالیت‌ها و اقدامات انقلابی. ۳. حرّیت و صراحت در اظهار نظرات متفاوت و ایده‌ها‌ی بدیع و راهگشا، و پرهیز از نفاق در اندیشه و اغوای تبلیغاتی به بهانه‌ی تفاهم و وحدت جبهه‌ای ...، ۴. ادب و جرأت نقد اندیشه‌ها و استقبال اندیشه‌ورزان از نقد اندیشه‌ی آنها بدون جنجال‌سازی رسانه‌ای، توهین و متهم کردن و تهدید کردن منتقدان. ۵. استفاده‌ی حداکثری از همه‌ی ظرفیت‌ها و تراث اسلامی اعم از قرآن و حدیث، فلسفه و کلام، فقه و اصول، فقه و اصول، عرفان و اخلاق، تاریخ و سیره برای ارائه طرح کلی و نظام جامع اندیشه‌ اسلامی برای کسب هویت و خوداگاهی تاریخی و مقابله با التقاط و انحراف. پرهیز از تحجر و خلوص‌گرایی‌های اخباری و اشعری و همچنین فرقه‌گرایی‌های مذهبی و قومیتی. ۶. حساسیت بالا نسبت به مقوله‌ی استعمار و علت یابی آن در چرایی انحطاط مسلمین و غلبه‌ی استعمار مستکبران. ۷. مواجهه حکیمانه و عالمانه با دانش و دست‌آوردهای تمدنی بشری همراه با نقد و بررسی توامان لیبرالیسم و سوسیالیسم، بدون غرب‌پرستی مفرط و غرب‌ستیزی منجمد، بدون خلط و یکی‌پنداشتن استعمار و مظاهر تمدنی و علمی آن. تامل در بنیان فلسفی و اجتهادی نسبت اسلام و نیازهای زمانه و خدمات متقابل اسلام و ایران. 🔸 جبهه فکری و فرهنگی در راستای بسیج عمومی و مبارزات مردمی به تولید عقلانیت اجتماعی و عملی موفق شد و از این طریق نقش مهمی را در آگاهی بخشی به مردم و بالا بردن عقلانیت و دوراندیشی عمومی. برای شکوفایی و تعالی ایران ایفا کرد و به افشای جریانات التقاطی و انحرافی پرداخت. و البته سختی‌ها و اتهامات زیادی را هم تحمل کرد که نوعا از سوی جریانات متحجر عقل‌ستیز و اخباری مسلک تحمیل می‌شد. جریاناتی که از فهم عمیق و عقلانی اسلام و درک درست و منصفانه تمدن بشری عاجز بودند و همواره میان اصل و فرع در مبارزه خلط می‌کردند. 🔹 اخباری‌گری و تجددگریزی که محصول نفی حجّیت و استقلال عقل و معرفت انسانی است و بر ایمان‌گرایی شخصی استوار است موجب افراط و تفریط در مقام عمل می‌شود یا کاملا از فهم اجتماعی و سیاسی اسلام عاجزند و مانع رویارویی با استعمار و جریان طاغوت می‌شوند و یا تحت تاثیر افکار سوسیالیستی و چپ‌گرایی به ستیز با هرگونه تجدد و تمدن به بهانه مبارزه با طاغوت و جریان شیطان روی می‌آورند و جامعه را به تضاد و ستیز مفرط می‌کشانند. طبیعی است که این دو جریان نتوانند با جبهه فکری انقلاب اسلامی همراهی کنند و در عوض به مقابله و تحریف روی آورند. 🔸 اما با همه‌ی سختی ها و ناملایمات، رهبران و متفکران انقلاب استقامت ورزیدند و با ساخت مستحکم و بهم پیوسته، سخن توحیدی خود را عالمانه و با رعایت اقتضائات فطرت به گوش جامعه رساندند و برای انسان معاصر مسیر جدیدی گشودند و اعتماد مردم را جلب کردند و نگاه آنها را به عالم و آدم، جامعه و تاریخ تغییر دادند. 🔴 ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121/1154
📌 تاملی در مفهوم جبهه فکري و فرهنگی انقلاب ♦️ بخش دوم گذار از جبهه‌ فکری به جبهه‌ی فرهنگی 🔹 با شهادت متفکرانی همچون آیات مطهری، مفتح، صدر، بهشتی، باهنر، جبهه فکری انقلاب اسلامی، ضربه‌های بزرگی خورد و بهترین متفکران و اندیشه‌ورزان خود را از دست داد. برخی دیگر هم به امورات جاری کشور و استانها اشتغال داشتند و ازفعالیت گسترده‌ی فکری وعلمی باز ماندند لذاحوزه‌های علمیه بخصوص حوزه قم ازاین جهت تضعیف شد وتحصیل‌کردگان سنتی بیشترین کرسی تدریس راعهده‌دار شدند. اما بااین وجود برخی ازبزرگان انقلابی همچنان به فعالیت فکری و فرهنگی برای انقلاب توجه داشتند حضرات آیات فاضل لنکرانی، مشکینی، جوادی آملي، مصباح یزدی، مکارم شیرازی، نوری همدانی، مهدوی کنی از جمله این افراد بودند که دردهه ۶۰ تا ۸۰ نقش موثر در حفاظت ازبنیان‌های فقاهتی وحکمی انقلاب ونظام داشتند. 🔸 باوفات بسیاری ازچهره‌های فکری انقلاب ویا کهولت سن برخی دیگر، فضا برای ورود فعال‌تر جوانان فراهم شد. ازدهه‌ی هشتاد به بعد وبخصوص دردولت نهم، معنای موسعی ازجبهه‌ی انقلاب درجامعه نهادینه شد که شامل هرگوینده و سخنوری با هر سطح علمی و هر تخصصی می‌شد از این رو، بسیاری از خطیبان، نوبسندگان، اهالی رسانه و همچنین سخنوران جوان پر جاذبه هم به عنوان متفکر و استاد و علامه و مجتهد و صاحب دکترین و متفکر به جامعه مذهبی و انقلابی عرضه شد و هر کدام هم با قرائتی متفاوت و جذاب از اسلام و انقلاب وغرب به جذب جوانان و زنان پرداختند. تشتت فکری و کم‌عمقی معرفتی و عمل‌زدگی مفرط از جمله آفاتی است که در یک دهه‌ی اخیر جبهه فکری انقلاب را تهدید و تضعیف کرده است. با تضعیف بنیادهای فکری و فلسفی نیروهای انقلابی، جبهه فرهنگی نوینی شکل گرفت که بر کنشگری عدالت‌خواهانه و رویکردهای انتقادی و ستیزه‌جویانه با علوم و سیاست‌های غرب (امپریالیسم) تمرکز دارد. نگرشی که ریشه در واکنش عجولانه در برابر اظهارات و کنشهای طیفی از دولتمردان و مطبوعات لیبرال مسلک در دولت سازندگی و اصلاحات داشت. 🔹 بزرگترین مشکل در جریان موسوم به "جبهه فرهنگی انقلاب" عدم تمرکز بر بنیان‌های فلسفی و الهیاتی اصیل و نظام‌مند است که ریشه در متفکران و فیلسوفان انقلاب اسلامی داشته باشد. بلکه با مواجهه گزینشی فقط به بخشی از دستگاه فکري انقلاب توجه دارند که مؤید هویت‌یابی بر پایه‌ی ستیز و تضاد با تجدد و لیبرالیسم است. شاید سر خط این نگرش را بتوان در گسترش نفوذ افکار احمد فردید توسط شاگردان و جریانات انتقادی و لیبرال‌ستیز در محفل‌های انقلابی پس از پیروزی انقلاب جستجو کرد که بعدها در دوره اصلاحات، با آثار شهید آوینی و دکتر رضا داوری اردکانی ضریب بیشتری گرفت. بعد از این، بسیاری از دانشجویان و برخی از طلاب به ترجمه و نشر آثار متفکران انتقادی و نویسندگان روی آوردند تا بتوانند در مقابل روند مدرنیزاسیون فکری و فرهنگی مفرط ایران بایستند و از هویت مستقل و ارزش‌ها و آرمان‌های عدالت‌خواهانه‌ی انقلاب دفاع کنند. به همین دلیل هرگونه اندیشه‌ی غرب‌ستیزانه و هر تفسیر تاریخی از جهان که به تخریب غرب و مظاهر تمدن غربی می‌انجامید با اقبال "جبهه فرهنگی انقلاب" روبرو می‌شد. لذا منبرهای آقای میرباقری که بر مدار شیطانی خواندن غرب و دست‌آوردهای تمدنی آن استوار است به تدریج مورد اقبال نسل جوان انقلابی قرار گرفت و پخش مکرر آنها پایه‌ی ثابت رسانه‌ی ملی شده است و اخیرا تلاش گسترده‌ای برای ساخت چهره‌ی فکری از وی صورت گرفته است نا خلأ تئوریک جبهه موسوم فرهنگی را در مسیر ستیز وتضاد باتمدن غرب پرنماید. سهم آقای میرباقری برای این جریان، ارائه تبیینی دینی و اسلامی ازتقابل تمدنی باتجدد ولیبرالیسم است. نیازی که هیچ یک ازعلما ومتفکران حوزوی نمی‌توانست برآورده سازند چراکه بابنیان‌های حکمت وفقاهت شیعی سازگار نبود. همچنان‌که شهید آوینی در ۱۳۷۱ به دانشجویان گفت و به آن هیچ امیدی نداشت. 🔸 درواقع اندیشه‌های دو جریان فردید ومیرباقری علی‌رغم تفاوت‌های مبنایی، دو رویه‌ی یک سکه‌ی فکری است ویک نتیجه‌ی اجتماعی و سیاسی را به همراه دارد وهمین عامل قرابت این دو جریان وتعریف و تمجیدهای آقایان داوری اردکانی و میرباقری از یکدیگر درجلسه مشترک سال ۱۳۹۰ دارد. مفهوم مرکزی و حوالت تاریخی در اندیشه داوری اردکانی زمانی که رنگ و بوی مذهبی به خود بگیرد می‌شود مفهوم و دوران گذار در اندیشه‌ی میرباقری. این دو مفهوم قرابتی بسیار با مفهوم مهدی نصیری دارد. از این‌رو‌، این اندیشه‌ها‌ ثبات و قرار را از فکر و اندیشه سلب می‌کنند و مخاطب را میان آسمان و زمین نگه می‌دارند. از سویی با تمسک به اندیشه‌های انتقادی برآمده از غرب، حُسن تمدن و تجدد انکار می‌شود واز سوی دیگر در چرایی توسعه‌نیافتگی ایران می‌اندیشند. 🔴 ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121/1156
📌 تاملی در مفهوم جبهه فکري و فرهنگی انقلاب ♦️ بخش سوم 🔹 جبهه فرهنگی در دهه ۹۰ نوعی گسست از جبهه فکری انقلاب اسلامی را شاهد است. بنیاد فکری جبهه فرهنگی در دهه ۹۰ انقلاب را در نشست چهار‌ جانبه‌ی مرحوم نادر طالب و جناب میرباقری و مهدی نصیری با الکساندر دوگین متفکر روس می‌توان نشان داد. نشانی از یک تفکر که مورد استقبال جبهه موسوم فرهنگی است. در ابن نشست آقای میرباقری ضمن موافقت کامل با سخنان دوگین ادامه داد که "الآن، ولایت باطل در ایدئولوژی مدرنیته ظهور پیدا کرده است. عمق اصلی این تمدن، اراده اولیای آن است که در قالب ایدئولوژی‌ها، فلسفه‌ها، علوم، تکنیک‌ها، تکنولوژی، محصولات و ساختارهای اجتماعی تبلور پیدا می‌کند. این مجموعه، ظلمانی است چون تجسم اراده اولیای طاغوت است. به عبارت دیگر، اولیای طاغوت، ارکان جامعه طاغوتی هستند و اولیای حق، ارکان جامعه حقانی." دوگین هم در ادامه می‌گوید: "ما تقریباً دو دیدگاه منطبق بر هم یا یک دیدگاه مشترک داریم، با این تفاوت که ما [روس‌ها] در مرکز این دیدگاه، روسیه مقدس مسیحی را گذاشته‌ایم. ما یک دشمن مشترک داریم، نه فقط در ابعاد سیاسی یا ایدئولوژیک، بلکه متافیزیکی. ما غرب را نه یک رقیب در دنیا، بلکه خودِ دجال می‌دانیم. این یک عقیده آخرالزمانی و از علامت‌های آخرالزمان است. این عقاید در نوشته‌ها و اسناد دینی ما موجود است: تقابل مسیحیت ارتدوکس واقعی در مقابل لیبرالیسم غرب که آن را «نبرد نهایی» می‌دانیم." https://www.rajanews.com/news/236678/ 🔸 نکته مهم در این بیان، تعریف کلی‌گرایانه از غرب است که همه‌ی مظاهر علمی و تمدنی را در بر می‌گیرد. از این رو مفهوم استعمار و استکبار و امریکا توسعه‌ی معنایی می‌یابد و مبارزه و مقابله‌ی با آن به مقابله با همه‌ی مظاهر تمدنی و علمی توسعه می‌یابد. و اساس کل تمدن را سیاست و حاکمان آن تمدن بر می‌شمارد و سایر مقولات تمدنی همچون عقل، علم، فناوری برساخته‌ی قدرت و حاکمان است. این سخن عینا همان مبنای پست‌مدرنیسم است که جناب میرباقری در همان جلسه از عدم ترجمه آثار پست‌مدرنیست‌ها در ایران اظهار ناراحتی می‌کند و ترجمه و آشنایی با روش‌های امثال دوگین برای کاربردی سازی در سیاست و اقتصاد را یک ضرورت بر می‌شمارد. 🔹بر این اساس بخشی از بدنه‌ی جبهه فرهنگی، انقلابی‌گری را در سیاست‌نگری و تقابل با علم و تکنولوژی‌ جستجو می‌کند و آن را یک فریب بزرگ می‌داند. این قرائت از انقلاب، طبیعتا یک دوگانه‌یی را در جامعه به وجود آورده و موجبات گسست اجتماعی را فراهم ساخته است به نحوی که به نسل جوان و تحصیل‌کرده چنین القا می‌شود که اساس تمدن سیاست و حکومت است و ذات علم و تجدد، فناوری و پیشرفت نفسانی و شیطانی است و انقلاب با همه‌ی وجوه آن مخالف است و بنای تاسیس علوم و فناوری‌های متفاوتی در همه‌ی عرصه‌های طبیعی و انسانی را دارد. این القائات نتیجه‌ای جز گسست بسیاری از نسل جوان و تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهی از جبهه انقلاب اسلامی ندارد و این انقلاب متعالی را به حرکتی ارتجاعی و واپس‌گرا و ضد عقل و علم فرو می‌کاهد. از این رو، هر طرح متعالی در زمینه علوم انسانی اسلامی و حکمرانی را در زمینه‌های ستیز و تقابل با تمدن و تجدد تفسیر می‌کند. 🔸 غرب ستیزی مفرط و تحریف استعمار واستکبار تنها مولفه جبهه فرهنگی نیست بلکه نوعی گسست از میراث علمی و فلسفی تمدن اسلامی و بنیان‌های فکری متفکران انقلاب اسلامی را نتیجه داده است به این معنا که این احساس عمومی ایجاد شده است که از علوم اسلامی همچون فلسفه وکلام و فقه واصول کاری برنمی‌آید وآبی گرم نمی‌شود، لذا باید بنیانی دیگر برای علم دست وپا کرد. طبیعتا این بنیان رادر بیرون ازتاریخ وفرهنگ اسلامی ومیراث متفکران انقلاب اسلامی می‌بایست جستجو کرد. در این صورت، مکاتب انتقادی غرب و اندیشه‌های پست‌مدرن مرجعی برای تحلیل و کنشگری علمی و فرهنگی تلقی شده است. از این‌رو، موجی از ترجمه‌ی آثار نومارکسیسم و پست‌مدرنیسم در مجلات و منشورات جبهه فرهنگی به راه افتاده است. ترجمه‌هایی که به گرایش قلبی و تحصیل در رشته‌های مرتبط در داخل و خارج انجامیده است و جمعی از کنشگران انقلابی این جبهه را به مخالف و مبارز تبدیل کرده است وامروز همسو به مخالفان ومعاندان، عقلانیت وبنیان‌های فکری ودست‌آوردهای شگفت انگیز انقلاب اسلامی راانکار می‌کنند و نظام وجامعه رادر بن‌بست عصرت عسرت وعصراضطرار وعصرحیرت جلوه می‌دهند. چراکه دست‌یابی به آرمان‌های چپ‌گرایانه و غرب‌ستیزانه‌ی خود را در جامعه و نظام ناممکن می‌دانند. از این‌رو، ستیز با نظام و حمایت تلویحی ویا صریح ازجنبش‌های ساختارشکنانه ودین‌ستیزانه را دربخشی ازمدعیان جبهه فرهنگی دیروز می‌توان مشاهده کرد. 🔹 افرادی‌که برای ضدیت باامپریالیسم ولیبرالیسم سلطه‌گر به جبهه موسوم به فرهنگی پیوسته بودند بتدریج در نقشه غرب قرارگرفتند. 🔴 ادامه دارد https://eitaa.com/hekmat121
📌 تاملی در مفهوم جبهه فکري و فرهنگی انقلاب ♦️ بخش چهارم ❇️ضرورت بازگشت جبهه فرهنگی به جبهه فکری انقلاب 🔹 دردمندی و دغدغه‌مندی نیروهای فعال انقلابی در جریانهای موجود در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی امری پوشیده نیست و هر انسان منصفی را به کرنش و تواضع در برابر زحمات و تلاش‌های ایشان وا می‌دارد. اما نکته مهم تشتت فکری و نداشتن زیرساخت‌های فلسفی و الهیاتی مشترک است که ما را در عرصه‌های فرهنگی ضعیف کرده است و موجبات پیش‌روی فرهنگ منحط غرب و استیلای ارزش‌های لیبرالیسم را فراهم آورده است. همچنان که پیر عارف و حکیم فقیه ما حضرت (ره) در نامه گورباچف نشان دادند که اندیشه‌های چپ و سوسیالیستی توان حل معضلات و بحرانهای تمدن بشری را ندارد و باید به معارف ناب اسلامی و حکمت عمیق اسلام و آثار ، ، ، و شیرازی(رحمة الله علیهم) رجوع کرد تا نقش حقیقت توحیدی هستی و ارزش‌ها و آرمان‌های متعالیه انسانی در تعالی انسان و حل معضلات بشری شناخته شود.(صحیفه امام، ج۲۱) 🔸جبهه‌ی فرهنگی انقلاب هم باید بداند که با نفی تراث فلسفی و عرفانی، فقهی و اصولی متفکران انقلاب اسلامی و پناه بردن به افکار استحاله شده‌ و اسلامیزه شده‌ی هگل و مارکس و نومارکسیسم و همچنین نسخه‌های حلقه‌ی فرانکفورت، ادینبورا و پست‌مدرن‌های اروپایی و فاشیست‌های روسی و نظرات سیستمی مشکلی از مشکلات ما حل نخواهد شد. بلکه روزبه روز بر گسست درونی جبهه انقلاب و فنسل جوان و تحصیل کرده خواهد افزود. روز به روز فاصله‌ی ما با مردم و فرهنگ عمومی و آرمان‌های انقلاب بیش‌تر می‌شود. 🔹 "جبهه فرهنگی انقلاب" زمانی عنوان با مسمایی است که دارای یک بنیان فلسفی و الهیاتی مشترک و حداقل قریب به هم باشد و در یک مکتب فکری و فلسفی صورت‌بندی شود. مکتبی که موجب ایجاد و پیروزی انقلاب اسلامی شد چون محور آن حقیقت جویی و واقع نمایی بود بدون هرگونه قراردادگرایی موجب وحدت دلها و هم‌افزایی نیروها شد. هر کجا واقعیت‌یابی و حقیقت‌جویی محور باشد اتصال و اعتماد هم هست و نیازی به جبهه‌سازی صوری و قراردادگرایی فکری نیست تا جلوی اندیشه و آزاد اندیشی و تفکر انتقادی گرفته شود. بدون تردید این جز مکتب فلسفی و الهیاتی انقلاب اسلامی نیست. مکتبی که ریشه در قرآن و سنت و علوم حکمی و فقاهتی تشیع دارد و در تمام آثار و اندیشه‌های فلسفی، عرفانی، فقهی و اصولی امام خمینی، امام خامنه‌ای، شهید مطهری و امثال ایشان ظهور یافته است. 🔹امروز چاره‌ای جز بازگشت به مکتب فلسفی و الهیاتی انقلاب اسلامی و بازخوانی عمیق و همه‌جانبه‌ی آثار متفکران اصیل و جامع انقلاب اسلامی نداریم. هرگونه گزینش‌گری و یا تقلیل گرایی این مکتب فکری، ظلم و تحریف است و همواره باید مراقب خطر تحریف و انحراف از خط اصیل و متعادل انقلاب اسلامی بود. انحراف به چپ و یا راست، سوسیالیسم و یا لیبرالیسم، اخباریگری و یا اباحه‌گری خطر بزرگ انقلاب اسلامی است. امروزه تا کسی از نیروهای انقلابی و وفادار به مکتب فلسفی و الهیاتی امام خمینی و سایر متفکران اصیل انقلاب به نقد اندیشه‌ها و عملکردهای کنشگران وابسته و مدعی جبهه فرهنگی بپردازد و خطر تحریف و سوء برداشت را تذکر دهد و از بازگشت به حکمت و فقاهت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب سخن بگوید به سرعت متهم به وحدت‌شکنی، برچسب زدن، ساده‌اندیسی، سطحی‌نگری، اخباری‌گری نسبت به امام و رهبری می‌شود و به جای پاسخ به نقدها و اشکالات مطرح شده ، به بهانه جبهه سازی هجمه وسیع رسانه‌ای را آغاز می‌کنند تا نقدها و صداها را خفه کنند. 🔸 براساس حکمت عملی اسلامی، وحدت و هم‌افزایی نیروها و بسیج سرمایه‌ها با تفاهم و قراردادگرایی، سکوت و تقیه، با همه‌بودن و با هیچ‌کس نبودن، با دبیرخانه و نشریه، با سخنرانی و توصیه و... حاصل نمی‌شود. وحدت وصف واقعیت و نتیجه‌ی کشف حقیقت و هماهنگی افق معرفت و نگرش است. امروز جبهه‌انقلاب برای جبهه‌سازی نیازمند بنیاد فلسفی و الهیاتی جهت کشف حقیقت و حکایت‌گری واقعيتِ هستی، انسان و جامعه است. بنیادی که بر اصالت معرفت و اصالت واقعيت استوار باشد تا حب و بغض‌ها، تعلقات نفسانی و تقسيمات اجتماعی، اراده‌ها و فاعلیت‌ها را به سمت حقیقت رهنمون باشد. در این صورت است که افق‌های متعالی واقعيت برای همه انسانها گشوده می‌شود، قفلهای ذهن‌ها باز می‌شود و بر پایه فطرت الهی، دلها به هم نزدیک می‌شود و جبهه‌ی واقعی سامان می‌یابد. 🔹 جبهه فرهنگی انقلاب زمانی جبهه‌ی انقلاب است که مبتنی بر جبهه فکری و فلسفی انقلاب اسلامی باشد و همه آثار و اندیشه‌های متفکران انقلاب اسلامی مبنای تفکر و کنشکری خود قرار دهد. به عبارت دیگر در هر تصمیم و کنشی می‌بایست نسبت و ربط آن با کل مکتب فلسفی و دستگاه الهیاتی امام خمینی(ره)، رهبر معظم انقلاب، شهید مطهری و شهید بهشتی صریح و واضح مشخص باشد. 🔴 پایان. https://eitaa.com/hekmat121
📌 کرامت انسان در منطق توحیدی هیچ مقوله‌ای با و عزت انسان قابل مقایسه نیست تا چه رسد به کاغذ پاره‌ای به نام و گواهی، و همچنين هر امر اعتباری و سرابی همچون جایگاه اجتماعی و عناويني چون دکتر و مهندس، حجة الاسلام و آیة الله. ✔️ انسان آزاده است و زیر بار ذلت و توهین رفتن خدشه به انسانیت است. ✔️حرفی ارزش شنیدن دارد که با ادب و متانت همراه باشد. ✔️ جلسه‌ای ارزش نشستن دارد که با احترام متقابل و تواضع و منطق گفتگو برقرار شده باشد. ✔️ من انسان به دانشگاه و پژوهشگاه و هر نهاد علمی و اجتماعی دیگری ارزش و اعتبار می‌دهد نه کاغذ‌های اداری و آموزشی به عنوان مدرک و حکم و گواهی: ♦️پس دانشگاهی دانشگاه است که در آن کرامت و ارزش انسان، ادب و احترام، علم و علم‌آموزی در آن ارزش باشد. و ♦️ استاد بودن استاد به ادب و احترام و تواضع و متانت است نه غرور و بی‌ادبی و درشت گویی و طلبکاری و ... . ♦️ به شنیدن است و تأمل کردن؛ به خواندن است و دقت‌کردن؛ به گفتن است و نقد شنیدن؛ به نوشتن است و حاشیه خوردن. نه رابطه ارباب و رعیتی؛ نه ادعای علامگی؛ و... . https://eitaa.com/hekmat121
📌 تربیت، حقوق، کرامت ✍استاد شهید مطهری: بخش اول: 🔹 تربيت بايد براساس دو رکن و پايه باشد، بايد بشر هم به حقوق خود آشنا بشود و هم به حدود خود. 🔸آشنايي به حقوق، بشر را به حرکت درمي‌‌‌‌‌آورد و به او نشاط و شور و هيجان مي‌‌‌‌‌دهد. 🔹ضمن آشنايي به حقوق، بايد اصل دفاع از حقوق به صورت يکي از مقدسترين کارها به بشر معرفي شود؛ بفهمد دفاع از شرف و عزت، دفاع از ناموس، دفاع از عقيده، دفاع از ثروت يک عمل مقدسي است. برعکس، اهمال حفظ حقوق و تسليم تجاوز بودن مخالف شؤون انساني و کرامت و عزت نفس است (از اين رو مسأله دفاع از حقوق جزء مسائل کرامت و عزت نفس قرار مي‌‌‌‌‌گيرد). 🔸ايضاً ضمن آشنايي به حقوق بايد بفهمد که حق گرفتني است نه دادني، زندگي کوشش و تلاش است، اگر فرضاً کوشش و تلاش در طريق تنازع بقا نيست کوشش و تلاش براي استنقاذ حقوق هست. يک دانه گندم در زير خاک سعي مي‌‌‌‌‌کند با فرستادن تارهاي نازک ريشه و مکيدن شيره خاک حق طبيعي خود را استنقاذ کند. 🔹بعلاوه در ضمن آشنايي به اينکه حق گرفتني است نه دادني، بايد بفهمد که اين گرفتن بايد به صورت جدّ و مشت گره کرده و مطالبه و نيرومندي باشد نه از قبيل مطالبه گدا و سائل متضرع (و لايدرک الحق الّا بالجدّ) و هم بايد بداند و بفهمد که همواره در معرض تجاوز متجاوزها هست و بايد نيرومند باشد تا بتواند از خود دفاع کند که باز علي عليه السلام فرمود: و لا يمنع الضيم الذليل (نهج البلاغه‌‌‌‌‌، خطبه 29.). 🔸[و نيز فرمود:] اغزوهم قبل ان يغزوکم، فواللَّه ما غذي قوم قط في عقر دارهم‌‌‌‌‌ الّا ذلوا، فتواکلتم و تخاذلتم حتي شنت عليکم الغارات و ملکت عليکم الاوطان ... يغار عليکم و لا تغيرون و تغزون و لاتغزون ... (نهج البلاغه‌‌‌‌‌، خطبه ۲۷) 🔹(در عين حال يک شرط ديگر هم هست و آن اينکه حق را از طريق شرافتمندانه نه از طريق مکر و فساد و حقه بازي و پامال کردن حقوق ديگر استنقاذ کرد. سياست اسلامي مبني است بر استنقاذ حقوق از طريق حق.) 🔸ايضاً در يکي از نامه‌‌‌‌‌ها به مالک اشتر: الاترون الي اطرافکم قد انتقصت و الي امصارکم قد افتتحت و الي ممالککم تزوي و الي بلادکم تغزي؟! انفروا- رحمکم اللَّه- الي قتال عدوکم و لا تثّاقلوا الي الارض فتقرّوا بالخسف (الضيم) و تبوؤا بالذلّ و يکون نصيبکم الاخصّ، و ان اخا الحرب (مبارزه) الارق، و من نام لم ينم عنه. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 تربیت، حقوق، کرامت ✍استاد شهید مطهری: بخش دوم: 🔹 فرق ما و فرنگيها يعني گويندگان و نويسندگان اخير ما و آنها در اين است که آنها همت گماشتند ملت را به حقوق خود آشنا کنند و ما سعي داشتيم ملت را به حدودشان آشنا کنيم، گفته‌‌‌‌‌ها و نوشته‌‌‌‌‌ها [ي آنها] جنبه تحريک داشت و گفته‌‌‌‌‌ها و نوشته‌‌‌‌‌هاي ما جنبه تسکين، آنها خطيب بودند و ما واعظ. وعظ، تسکين و اندرز و قيام عليه احساسات امّاره است، به منزله فرو نشاندن غليان ديگ است، و خطابه به منزله حرارت دادن به زير ديگ و به جوش آوردن است و مبارزه با ضعف و سستي و رخوت و جبن و تنبلي است. وعظ مي‌‌‌‌‌خواهد وجدان اخلاقي را تقويت کند و به کمک نفس لوّامه بشتابد برخلاف خطابه که مي‌‌‌‌‌خواهد حس غيرت و دفاع از حقوق [را] که غريزي هر انسان است برانگيزاند. واي به حال جامعه‌‌‌‌‌اي که فقط وعظ و آشنا کردن به حدود داشته باشد و يا فقط خطابه و آشنا کردن به حقوق (انقلابيون دنيا فقط مردم را تحريک مي‌‌‌‌‌کنند عليه يکديگر اما قادر به وعظ و تسکين و يا تحريک عليه خودشان نيستند.). 🔸بدتر آنکه ملت مرده بي‌‌‌‌‌حرارتي را هي بخواهيم بيشتر به وسيله وعظ سرد کنيم و يا ملت متحرک متجاوزي را بخواهيم با ايجاد غيرت و تعصب بيشتر به جوش و حرکت درآوريم. منطق ثوره فقط تحريک و ايجاد انقلاب است و منطق تصوف فقط وعظ و منطق اسلام بر پايه هر دو رکن استوار است و بعداً ذکر خواهيم کرد. 🔹 از شؤون آشنايي به حقوق اين است که تنها به آشنايي و معرفت حقوق اکتفا نشود، بلکه يک نوع حس و غيرتي فوق منافع مادي در افراد پيدا شود نظير حس دفاع از ناموس که حق ناموس تلقي شود به طوري که تسليم شدن در مقابل متجاوز نظير تسليم شدن به ديوثي تلقي شود. از اين بالاتر اينکه حقوق، مقدس شناخته شود و فدا شدن براي حق فدا شدن در راه خدا و در راه عاليتر تلقي شود. اينجا يک سؤال هست که چگونه است در بعضي موارد اگر انسان جان خود را فداي مال يا ناموس خود بکند زشت و مورد تقبيح است مثل اينکه انسان براي ازدياد ثروت بکوشد تا آنجا که جانش را فدا کند يا به دنبال يک زن آنقدر بدود که جانش به خطر بيفتد، ولي در مقام دفاع از مال يا ناموس اگر کسي کشته شود شهيد است؟ جواب اين است که در صورت اول انسان خود را فداي حرص و طمع يا شهوت خود کرده و در صورت دوم خود را فداي حس دفاع از حقوق کرده است. اولي دون مقام انسان است و انسان فداي مقام داني شده است، اما دومي اعلي درجه انسانيت است و انسان فداي عاليتر شده است. 🔸 در قرآن کريم آنچه به اين صورت آمده که‌‌‌‌‌اي بشر زمين و آسمان را «براي» تو آفريده‌‌‌‌‌ايم، اثرش آشنا شدن به حقوق وکرامت ذاتي خود است. .🔹علي عليه السلام مي‌‌‌‌‌فرمايد مکرر از پيغمبر شنيدم: لن تقدس امة حتي يؤخذ للضعيف حقه من القوي غير متعتع. 🔸 از آنچه گفته شد معلوم شد که فرق بين وعظ و خطابه که هر دو از فنون بيان و سخن مي‌‌‌‌‌باشند و هر دو «فن» مي‌‌‌‌‌باشند و به اصطلاح منطق «صناعت» مي‌‌‌‌‌باشند چيست. خطابه و وعظ هيچ کدام بيان ساده يک مطلب به منظور تفهيم معنايي که سروکار فقط با عقل باشد نيست، بلکه هر دو فن و هنر و صنعت مي‌‌‌‌‌باشند و هدفي در وجود طرف دارند و مي‌‌‌‌‌خواهند او را از لحاظ تمايلات و احساسات به شکل خاصي درآورند و به عبارت ديگر در طرف «خُلق» و حداقل حالت ايجاد کنند. هدف خطابه تکوين و ايجاد خلق دفاع و قيام براي دفاع از حق است که اين حالت ملکه راسخه بشود يا لااقل در حال حاضر قيامي صورت بگيرد. و اما هدف واعظ تکوين و ايجاد خلق و ملکه حفظ حدود است که بشر از مرز خود و حد خود تجاوز نکند. به عبارت ديگر خطابه براي حفظ داخل مرز و يا استنقاذ سرزمينهاي غصب شده است و وعظ براي جلوگيري از تجاوز به مرز ديگران است. 🔹آيه کريمه‌‌‌‌‌ لايحب اللَّه الجهر بالسوء من القول الّا من ظلم‌‌‌‌‌ و آيه کريمه آخر سوره شعراء: ... الّا الذين امنوا و عملوا الصالحات و ذکروا اللَّه کثيراً و انتصروا من بعد ما ظلموا. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 لزوم تکبر در برابر متکبر (اخلاق توحیدی) 🔹روایات: قَالَ رسول الله ص: إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْ أُمَّتِی فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ وَ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا عَلَیْهِمْ فَإِنَّ ذَلِکَ لَهُمْ مَذَلَّةٌ وَ صَغَار»؛[1]  رسول خدا(ص) فرمود: هر گاه فروتنان از امت مرا دیدید، شما نیز در مقابل آنان فروتن و متواضع باشید، و هر گاه متکبران و فخر فروشان را دیدید، برخوردی مشابه با خودشان داشته باشید؛ زیرا این کار سبب خواری و کوچک شدن آنان می‌شود. ۲. امام علي (ع): و تكبّروا مع المتكبّرين؛ فإنّ التكبّر مع المتكبّرين عبادة.(2) با متکبران متکبرانه رفتار کنید که این گونه رفتار خود عبادت است. ۳. امام علی(ع): «التکبر على المتکبرین هو التواضع‏ بعینه»؛[۳]  تکبر در مقابل گردنکشان، خود نوعی فروتنی است. ٤. امام علی(ع): «مَنْ‏ أَتَى‏ غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ»؛[۴]  هر کس نزد توانگرى بیاید و تنها به دلیل آن‌که او ثروت‌مند است، در برابرش فروتنی کند، دو سوّم دینش از بین رفته است. 🔹منابع: [1]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، مجموعه ورّام(آداب و اخلاق در اسلام)، مترجم، عطایی، محمد رضا، ص 379، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1369ش. [٢] مشکینی، تحریر المواعظ العددیه، قم، الهادی، ص 171-172؛ علی رضا صابری یزدی و ... ، الحکم الزاهره، ترجمه انصاری، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 578. [۳]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 20، ص 298، قم،‏ مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق. [۴]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 508، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 لزوم تکبر در برابر متکبر (اخلاق توحیدی) ♦️ بخش دوم: 🔹 استاد اخلاق علامه ملا محمد مهدی نراقی در کتاب جامع السعادات می نویسد: شایسته نیست در برابر متکبران تواضع کند. زیرا کوچک کردن خود در برابر آنان سبب گمراهی و تداوم تکبر در آنان می گردد. ولی اگر در برابر آنان تکبر کند ، چه بسا این تکبر سبب تنبه آنان شود و دست از تکبر بردارد. زیرا برای متکبر تحمل بی اعتنایی و تحقیر شدن از سوی دیگران بسیار سخت است و بدین جهت رسول خدا فرمود: در برابر متواضعان تواضع و در برابر متکبران تکبر کنید تا ذلیل و خوار شوند. (و دست از تکبر بردارند) 🔹منبع: محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، نجف، دار النعمان، ج 1، ص 315. https://eitaa.com/hekmat121
📌 لزوم تکبر در برابر متکبر (اخلاق توحیدی) ♦️ بخش سوم: ✍ استاد شهید علامه مطهری: 🔹به ما گفته اند: (التكبر مع المتكبر عبادة). يعنى با متكبر تكبر كردن عبادت است. مقصود اينست كه اگر كسى متكبرانه رفتار مى كند شما طورى عمل نكنيد كه او را به تكبرش تشويق كنيد، بلكه در مقابل آدمى كه متكبرانه رفتار مى كند متكبرانه رفتار كنيد تا دماغش به خاك ماليده شود و ديگر تكبر نداشته باشد. تكبر با متكبر عبادت است. نه اينكه بخواهد بگويد خود تكبر به عنوان يك حالت روانى كه خودپسندى و خود بزرگ بينى است[ ممدوح است و] اگر در مقابل يك آدم متكبر قرار گرفتى تو هم واقعا خود بزرگ بين باش. بلكه مى خواهد بگويد تو هميشه بايد متواضع باشى، روحت هميشه بايد متواضع باشد،  ولى رفتارت با يك آدم متكبر، متكبرانه باشد تا دماغ او را به خاك بمالى. پس در اينجا تكبر با متكبر به عنوان(( خلق )) توصيه نشده است، تكبر به عنوان يك رفتار كه شبيه رفتار يك آدم متكبر است توصيه شده است . 📌دستور داده شده است كه در ميدان جنگ متكبرانه رفتار كنيد، يعنى رشيد و بى اعتنا راه برويد، درست مثل يك آدم متكبر، كه اميرالمؤمنين ظاهرا در جنگ خندق بعد از آنكه عمرو را كشت، وقتى كه از ميدان به طرف مسلمين مى آمد قدمها را آهسته برمى داشت و خودش را خيلى رشيد گرفته بود و متكبرانه مى آمد. پيغمبر اكرم فرمود: اين نوع، راه رفتنى است كه خداوند جز در اين موقع آن را مبغوض مى دارد. 🔸اين رفتار متكبرانه است ولى اسلام خود تكبر را در ميدان جنگ هم مبغوض مى دارد و در همه جا مبغوض مى دارد. هيچيك از افرادى كه وارد فقه الحديث هستند نگفته است كه خود تكبر به عنوان يك خلق و خوى و يك حالت روانى استثناء پذير است، در ميدان جنگ خوب است، در غير ميدان جنگ بد است، در كجا خوب است، در كجا بد. 🖊استاد شهید مطهری، تعلیم تربیت در اسلام ،انتشارات صدرا، چاپ76، ص ۱۱۱_ ۱۱۲ https://eitaa.com/hekmat121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠
 بلوغ عقل

🔸 وقتی جامعه ‌ای عقلانی شد و در بخش‌ های ، به علم و تحقیق عمل کرد و در بخش‌ های ، به عقل و عدل عمل کرده است، این همان ملت و امت وجود مبارک ولی‌ّ عصر (ارواحنا فداه) خواهد بود... . 👇👇👇👇 🆔 @a_javadiamoli_esra
هدایت شده از تأملات اجتماعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سالروز شهادت بیدارگر مشرق زمین ♦️۱۸ اسفند سالروز بزرگداشت سیدجمال الدین اسدآبادی ♦️سید جمال الدین اسدآبادی آغازگر بیداری در کشور‌های اسلامی و در زمان حیات خود با اندیشه‌های درخشانش از و رهبران نهضت ضداستعماری در جهان اسلام بود. @taamollat
📌 مسعودِ جستجوگر یعد از اتمام مقدمات در مدرسه امام صادق دماوند به قم آمدم. اما تا مدتی علقه‌ی به دماوند باقی بود و تا یکی و دوسال هر از گاهی به دماوند می‌رفتم. آنجا در تابستان ۱۳۸۰ با مسعود دیانی طلبه اصفهانی آشنا شدم که تازه به دماوند آمده بود. اولین بار او را در حال شعرخوانی در حیاط مدرسه ملاقات کردم با لهجه شیرین اصفهانی. در یکی از جلسات آقای امجد شعر طنز خواند و در دوره طرح ولایت ۱۳۸۰ در مدرسه دماوند که برای کل طلاب قبلی و جدید اختصاصا برگزار شد هم کلاسی شدیم. در کلاسها پرسش‌گر بود و دغدغه داشت. بعدا وقتی به قم آمد به جهت دوستان مشترک چون محمدرضا نظری، علیرضا شاهمحمدی؟ و سید معین ابطحی، بیشتر گفتگو داشتیم. انها با هم به دانشگاه ادیان رفتند و من هم دورادور از احوال و رشد و تحول فکری آنها مطلع بودم و گاهی از نوشته‌های آنها بهره هم می‌بردم. مسعود بعدها با دوست دیگرم آقای دکتر مسعود معینی‌پور (مدیر وقت شبکه ۴) در آن شبکه خوس درخشید و در سوره حرف نویی برای زدن و شنیدن داشت. گاهی برنامه‌هایش را دیدم و از سلیقه و حریت او خوشم می‌آمد. ویژگی مهم مسعود، جستجوگری او بود. به جاهای متنوعی سرک کشید و با افراد مختلفی نشست و برخاست کرد تا چیز یاد بگیرد و فضایی برای گفتگو باز کند، اما مهمتر اینکه اهل نفاق و ظاهرسازی نبود. برای نفوذ و تحریف گفتمان انقلاب اسلامی دم از تفاهم و گفتگو نمی‌زد. شاید او می‌خواست در زیر پرچم جمهوری اسلامی، حقیقتِ متکثر جامعه ایرانی آشکار شود و سلیقه‌های مختلف دیده شود و حرف‌های متنوع شنیده شود. مسعود صادقانه زیست و آنچه بود را نشان می‌داد و در ایام بیماری هم با این صداقت و حریت، روایت وجودی احوال خود را عرضه کرد. روایتی که سیر تکاملی مرگ آگاهی ا‌و را عیان می‌کرد. مسعود رفت و دیری نخواهد پایید که ما هم به جهان زندگانی او خواهیم پیوست؛ اما نمی‌دانم درباره‌ی ما چه‌ها خواند گفت و چه خواهند نوشت. اما ای کاش ما را هم به صداقت و حرّیت، دغدغه‌مندی و دردمندی بشناسند. رحمت و مغفرت الهی را برای مسعود دیانی و همه‌ی جستجوگران راه حقیقت و صداقت مسئلت دارم. سید مهدی موسوی
📌 مرگ‌آگاهی 🔹 زندگی و مرگ دو مفهوم به هم متصلند. یکی از آنها بدون دیگری، بی‌معنا و نامفهوم است. آنچه زندگی را معنا دار و با اهمیت می‌کند است. 🔸 در یک تلقی، حقیقت مرگ، پایان زندگی است. با مرگ همه‌ی امکان‌های انسان تمام می‌شود و همه‌ی خوشی‌ها و لذت‌های او فانی می‌گردد. بر مبنای این تلقی که ره‌آورد عقل جزئی‌نگر است، معنای زندگی، بهره‌گیری حداکثری از دنیا برای کسب لذت و رفاه بیشتر است. از اين رو، عقل‌عملی حکم می‌کند که انسان می‌بایست هر چه سرمایه و توان دارد برای کسب بیشتر دنیا و جذب بهتر منافع و اعتبارات این جهانی به کار گیرد. 🔹 در نگاهی دیگر که بر آمده از عقل نظری و مابعدالطبیعه‌نگری است مرگ نه فنا و پایان، بلکه انتقال و گذار از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر و از نشئه‌ی مادون به نشئه‌ای بالاتر است. مرگ نه‌تنها پایان زندگی، خوشی‌ها و لذت‌های آن نیست بلکه گشاینده‌ی افق‌های متعالی زندگی و سطوح عالی‌تر لذت و خوشی‌های انسان است. در این صورت، این مرگ است که تفاوت میان انسان و حیوان را آشکار می‌سازد و به زندگی و فعالیت انسانی معنا و ارزش می‌ببخشد. 🔸مرگ دلیلی برای سکون و توقف نیست بلکه اگر به درستی حقیقت آن شناخته شود نشانه‌ای از اهمیت زمان و زندگی است، عامل حرکت و جنبش است، راهنمای زندگی و حیات است، مؤید عقلانیت متعالیه و تدبیر همه‌جانبه‌ی زندگی فردی و اجتماعی است. مرگ، موجب زمان‌آگاهی و سرمایه شناسی است. این مرگ است که نشان می‌دهد "آنچه را نپاید دلبستگی را نشاید" 🔹 مرگ دلیل بر فنای اعتباریات و در عین حال بقای حقایق و نتایج برآمده از اعتبارات زندگی و فعالیت‌های انسان است. توضیح اینکه، انسان برای زندگی بهتر، اعتبارات و قواعدی را وضع می‌کند که براساس آنها بتواند به زندگی خود و مناسبات انسانی نظم و سامان بدهد. هر چند این این قواعد و نظم، اعتباری و قراردادی است اما نتایج و آثار واقعی را در پی دارد که سازنده‌ی جان آدمی و مکتوب در نامه‌ی اعمال اوست. با مرگ آن اعتبارات و قراردادها از بین می‌رود اما نتایج و آثار وجودی آنها باقی می‌ماند چرا که جزئی از حقیقت وجودی آدمی شده است. 🔹 بهترین استعاره برای مرگ، زمستان است. زمستان مرگ طبیعت است، اما در پس هر زمستانی، بهار و شکوفایی است. با بهار دوران جدیدی آغاز می‌شود و طبیعت جان دیگری می‌گیرد. 🔸مرگ آغازی بر زندگی متعالی و آزادی همه‌ی جانبه‌ی انسان در وصال به حقیقتی است که محجوب آدمی است. پس از مرگ است که حقیقت بودگی حقایق آشکار می‌شود و وصال معشوق حقیقی بدون حجاب ممکن می‌شود. بدین جهت مولانای رومی می‌گوید: تو مکن تهدید از کشتن که من تشنهٔ زارم به خون خویشتن عاشقان را هر زمانی مردنیست مردن عشاق خود یک نوع نیست او دو صد جان دارد از جان هدی وآن دوصد را می‌کند هر دم فدی هر یکی جان را ستاند ده بها از نبی خوان عشرة امثالها گر بریزد خون من آن دوست‌رو پای‌کوبان جان برافشانم برو آزمودم مرگ من در زندگیست چون رهم زین زندگی پایندگیست اقتلونی اقتلونی یا ثقات ان فی قتلی حیاتا فی حیات یا منیر الخد یا روح البقا اجتذب روحی وجد لی باللقا لی حبیب حبه یشوی الحشا لو یشا یمشی علی عینی مشی https://eitaa.com/hekmat121
📌 دو جریان اصلاح در ایران در دوران قاجار دو جریان اصلی برای اصلاح و تغییر امورات کشور شکل گرفت. جریان اول: جریان قانون‌گرا جریان دوم: جریان فرهنگ‌گرا ♦️جریان قانون‌گرا این جریان با محوریت آثار و اندیشه‌های ۱. میرزا ملکم خان (ناظم‌الدوله)، ۲. فتح‌علی آخوندزاده، ۳. میرزا یوسف خان (مستشارالدوله) شکل گرفت. این جریان متأثر از انقلاب فرانسه، بنیاد جامعه را سیاست و دولت می‌داند و مشکل کشور را نبود معرفی می‌کند که راهنمای عمل دولتمردان باشد. در این نگرش، اگر قانون به روز و هماهنگ با پیشرفت در جامعه تنظیم و ابلاغ شود موجب توسعه و ترقی کشور می‌شود. مستشارالدوله می‌نویسد: "یک کلمه که جمیع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است کتاب قانون است که جمیع شرایط و انتظامات معمول بها که به امور دنیویه تعلق دارد، در آن محرر و مسطور است، شاه و گدا و رعیت و لشگری در بند آن مقید هستند و احدی قدرت مخالفت به کتاب قانون ندارد.» بر این اساس این جریان بیشترین اهتمام را به تنظیم قانون مدرن و ایجاد مجلس شورا (پارلمان) و تغییر ساختار سیاسی حکومت و جامعه متناسب با تغییرات زمانه داشته‌است. اما به هویت و سنت‌تاریخی و فرهنگی خود هیچ التفات و توجهی نداشته و در بسیاری از مواقع آن را مانع و دست و پا گیر دانسته‌اند که تا می‌توان باید به حذف و یا بازتفسیر آن روی آورد همانگونه که در نهضت اصلاح دینی پروتستانتیسم اروپایی چنین شد و نتایجی مهم در روند ترقی و توسعه‌ی غربی داشت. ♦️ جریان فرهنگ‌گرا این جریان با محوریت سید جمال الدین حسینی اسدآبادی شکل گرفت. در این نگاه انسان محور حیات اجتماعی است و مشکل اصلی جوامع اسلامی را ضعف فرهنگی و تربیتی انسان مسلمان و عدم مشارکت اجتماعی در ساخت سرنوشت خویش می‌داند. از این رو، بیشترین تلاش این جریان، اصلاح فرهنگ و شیوه‌های تربیتی و تبلیغاتی جامعه و اهتمام به احیای تفکر اسلامی برای تغییر باطنی مردم و ارتقا وجودی انسان است. در این رویکرد، وجود قانون به تنهایی نمی‌تواند حلال مشکلات جامعه باشد بلکه ارتقا و عمومی مقدم بر هر تغییر و اصلاح ساختاری و قانونی است که در آن مسؤلیت‌پذیری و قانون‌گرایی به یک ارزش و مطالبه جمعی تبدیل شده باشد که پس از آن قانون می‌تواند موثر باشد. در این نگرش، انسان محور تمدن و پیشرفت است و مهمترین راه، تربیت و ارتقا معرفتی و وجودی انسان است. لذا نمی‌توان هویت، سنت و تاریخ را نادیده انگاشت و با حذف و تحریف آن راه ترقی و توسعه را باز کرد. سنت و هویت سرمایه‌ی وجودی هر ملتی است که دل در گرو پیشرفت دارد، اندیشه پیشرفت از آنجایی آغاز می‌شود که توقفی در اندیشه و فلسفه ایجاد شده باشد. پس باید با بازخوانی تاریخی سنت و هویت، عناصر سازنده‌ی آن کشف و عوامل موثر در انحطاط فکری، بازشناسی شود. سپس با تکیه بر سرمایه‌های هویتی و تاریخی، گام در راه نهاد و حرکت کرد. از این‌رو، این جریان کار خود را با فلسفه و الهیات آغاز کرد. سید جمال به عنوان یک فیلسوف متعالیه با بهره گیری از حکمت اسلامی و الهیات اجتماعی قرآنی به تحلیل بحران آگاهی در جامعه اسلامی پرداخت و راه خروج از آن را بازگشت به و معرفی کرد. https://eitaa.com/hekmat121
📌 روح فلسفی تمدن سید جمال‌الدین حسینی اسدآبادی ✅ https://eitaa.com/hekmat121