فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فدای ادب و معرفتت ای بانوی خانهی علی... یا امالبنین❤️
سختگيريهايي ميكردم كه شايد در بقيه گردانها اعمال نميشد. تا جايي كه همه نيروهاي ستون به حدي از توانايي رسيدند كه ميتوانستند از تنگهاي صد و پنجاه متري عبور كنند؛ بدون اين كه جريان آب بتواند آنها را به چپ يا راست منحرف كند. در طول آموزش متوجه شده بودم كه بعضي از بچهها در فين زدن تنبلي ميكنند. اين افراد را شناسايي ميكردم و آنها را در اول ستون ميگذاشتم كه مجبور به فين زدن باشند. از چهرههاي شاخصي كه هميشه جلوي ستون ميگذاشتم، حميد غمسوار بود. حميد با فين زدن اصلاً ميانهاي نداشت. بعد از چند روز كه او را طلايهدار ستون كرده بودم، هر وقت مرا ميديد، ميگفت: «دا فين ورماخدان ايپيم اشيلدي!»
)فین، شبیه پای اردک. از جنس نوعی پلاستیک بود که با حرکت پای غواص زیر آب به حرکت او سرعت میداد.)
پ.ن: در عکس نفر وسط با لباس غوصی مشکی، شهید حميد غمسوار است. او از ۱۴ سالگی در جبهه بود تا در ۱۸ سالگی در عملیات بیتالمقدس ۳، در کوهستان ماووت به شهادت رسید و به دست مادر دلاورش در مزار ابدیاش آرام گرفت🌷
#لشکر_خوبان
#لشکر_عاشورا
#غواصان
#خاطرات_مهدیقلی_رضایی
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
سختگيريهايي ميكردم كه شايد در بقيه گردانها اعمال نميشد. تا جايي كه همه نيروهاي ستون به حدي از تو
رزمندگان لشکر عاشورا در این تصویر که اواخر پاییز ۱۳۶۵ در حین آموزش غواصي در موقعیت شهید اجاقلو، قجریه گرفته شده است.
لباس خاکی: حاج رحیم صارمی
غواصان از راست: اکبر فریدونی، ...، شهید🌹 حميد غمسوار، شهید🌹 احد رنجبر، رشید رنجبر، ...
وقتي نيروها را در كنار تجسمي كه از منطقه عمليات داشتم تصور ميكردم، باورم نميشد كه اين نيروها بتوانند آنجا عمليات كنند. نيروهايي كه بعد از يك كيلومتر غواصي و فين زدن، وقتي از آب بيرون ميآمدند، از شدت سرما و خستگي قدرت خم كردن دستشان را نداشتند و سرما بر رگ و خون و استخوانشان نشسته بود، چطور ميتوانستند از مسير ده تا دوازده كيلومتري كه در طرح اوليه حمله مطرح بود، عبور كنند و بعد از رسيدن به خط دشمن، با دستاني كه از شدت سرما خشك شده و حتي قادر به مشت شدن نيست، ماشه بچكانند و تيراندازي كنند؟! در تنهايي، به محاسبه وسعت و عمق حركت نيروها ميپرداختم، شرايط جوي را مطالعه ميكردم، در قدرت جسمي و روحيه بچهها دقيق ميشدم و باز نميتوانستم تصوير واضحي از شب حمله داشته باشم...
#لشکر_خوبان
#لشکر_عاشورا
#غواصان
#خاطرات_مهدیقلی_رضایی
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
وارد سنگري شديم و لباس غواصي پوشيديم. براي آخرين بار كنار هم جمع شديم تا تقسيمبندي براي محورها انجام شود. مسئول كل اين شناسايي، اصغرعباسقليزاده بود كه گفت: «برادر ابراهيم اصغري و يوسف صارمي به اسكلهاي كه وسط جزيره بلجانيهس ميرن ... برادر ناصر ديبايي و حميد اللهياري هم به قسمت پشت فانوس دريايي.»
مسيري كه ناصر و حميد مأمور شناسايياش شده بودند، اولين هدف محسوب ميشد. دوباره دلم به تپش و هياهو افتاد كه چرا اسم مرا نگفت. متوجه بودم كه چهرهام در هم رفته و اتفاقا نگاه اصغرآقا هم روي من نشسته بود. فكر ميكردم آيا ميتواند بفهمد چقدر از دستش دلگير و ناراحتم.
ـ خب برادرا، من و مهديقلی هم انشاءالله به پتروشيمي ميريم.
از خجالت سرم را پايين انداختم. مشكلترين مأموريت، شناسايي محور پتروشيمي بود. ميتوانستم حدس بزنم كه به لطف قوت بدني و قدرتم در غواصي، براي اين كار برگزيده شدهام. ما ميبايست قبل از همه وارد آب ميشديم و آخرين افرادي كه باز ميگشتند نيز ما بوديم. بُعد مسير و خطرات پيشبيني شده و نشده در مسير پتروشيمي بيشتر بود.
احساس عجيبي داشتم؛ آميختهاي از ترس و شادي، اضطراب و شور ... بعد از عمليات بدر به شناسايي آبي نرفته بودم. بودن با اصغر عباسقليزاده، قوت قلبم ميداد.
#لشکر_خوبان
#لشکر_عاشورا
#غواصان #شناسایی_کربلای_4
#خاطرات_مهدیقلی_رضایی
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
سلام و درود دوستان و همراهان بزرگوار ... بخش شناسایی بخشی از محل ماموریت کربلای 4 توسط دو غواص از نیروهای شجاع واحد اطلاعات لشکر عاشورا، از بخشهای بسیار عجیب و به یاد ماندنی کتاب لشکر خوبان است. راوی ( آقای مهدیقلی رضایی) و دوست همرزمش، سردار اصغر عباسقلیزاده، که چند سالیست به عنوان فرمانده لشکر 31 عاشورا خدمت میکنند، این ماموریت را انجام دادند. دو ماه پیش در صحبت کوتاهی متوجه شدم سردار عباسقلیزاده هنوز پای هیچ مصاحبهای دربارۀ دوران جبهه ننشستهاند. امیدوارم دست توانایی این کار باارزش را برای تاریخ انجام دهد. قطعا از این دست خاطرات ایشان فراوان دارند. https://eitaa.com/lashkarekhoban
دیروز جایی با یکی از دوستان جوان نویسنده بودم. همدیگر را به اسم میشناختیم و به کتابها.
کمی حرف زدیم.
او مرا یاد روزگار بیست سال قبلم میانداخت...
برای یک جلسه کاری ۸ ساعته، بیش از ده ساعت راه آمده بود از شهرستان و عصر همان راه را برگشت...
فکر کردم چقدر ازین راهها رفته و برگشتهام حتی تا دوسال پیش...
سر ناهار حرفها رفت سمت خانه و خانواده... کمی که از ماجراهای شنید میگفت :
بقیه را ول کن، چرا قصه خودتان را نمینویسی؟!
نمیدانم چطور میشود دیگران را شریک حرفهایی کرد که بخشی از آنها هویت خاموش جانبازیست...
مظلومیتی با عزت و رضایت،
دردهایی جانکاه اما خواستنی، عشقی در هم شکننده، بغض و مهر و قهر با جامعه و کسانی که باید کاری میکردند...
واهمه از سوء تفاهمها...
و
سکوتی سنگین..
فقط دیدن دیدن
واقعا نوشتن از زیستن خویش، بسیار سخت است و انگیزهای بسیار بزرگ میطلبد...
اینروزها ازینکه هرگز ما فهمیده نشویم، خیلی نگران میشوم...
#زندگی_با_جانباز_نخاعی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
میگفت: دو نفر از بچههای گردانهای دیگر آمده بودند به موقعیت آموزش غواصها... لباس غواصي دوستان را گرفته و پوشیده بودند، میخواستند عکس یادگاری بگیرند... یکی از فرماندهان دید، سریع آمد مانع شد. سرشان داد کشید. گفت: این لباس حرمت داره، قداست داره، نباید به تن هر کسی باشه... یه روزی میاد ازین عکسها در آینده سوء استفاده میکنن......
بذارید حدمت غواصي حفظ بشه...
بعد از والفجر ۸، غواصان، لالههای سیاه، حرمت عجیبی در نزد بچههای جنگ داشتند.
این غواصها دیشب، در شلمچه، خون دادند، جان دادند، حماسههای غریب آفریدند، خط باعظمت دشمن را شکستند. بزرگترین نبرد ایران و عراق را آغاز کردند که منجر شد به تلاش بیشتر جامعه بینالملل برای رسیدن به آتش بس....
کربلای ۵، قدرت و درایت فرزندان ایران را به رخ دنیا کشیدند... خیلیها از اولین ساعات ۱۹ دی ۱۳۶۵ تا قریب سه ماه بعد که عملیات کربلای ۵ ادامه داشت شهید شدند... بهترینها، مردترینها، ...
ایوب هم تنها غواص گردان خطشکن غواصی حبیب از لشکر ۳۱ عاشورا بود که در اولین ساعات صبح ۱۹ دی، قطعنخاع شد.
لابد، روی آن گلوله دو زمانه که آمد و پهلویش را شکافت و در داخل بدن دوباره منفجر شد تا حتی استخوانهای شکسته فقرات، تبدیل به ترکشی بشوند و کار نخاع را یکسره کنند، نامش در عالم بالا حک شده بوده... نامش به صبر و ایستادگی، سکوت و سعی ، درد دمادم کشیدن و دم نزدن، ایستادن در جبهه مولا علی علیهالسلام حک شده بوده... او بامسماترین اسمها را دارد....
#ایوب
#جانباز_نخاعی
#گردان_حبیب
#لشکر_عاشورا
#کربلای_۵
https://eitaa.com/lashkarekhoban
وقتی اولین بار این پاها را دیدم، ناخودآگاه شوکه شدم. شاید خندیدم. باورم نمیشد پاهای یک مرد، چنین باشد. قبل از آن، هرگز ندیده بودم... نمیدانستم این بار گران چطور به دوش گرفته شده. نمیدانستم
این پاها چه راهی طی کردهاند و خواهند کرد. گاهی که بیماری و درد شدت میگیرد، میپرسم آیا واقعا این پاها، روزی آن همه قدرتمند بودهاند و سختترین کارها را در خطرناکترین میدانها کردهاند؟!
سالیانی پای صحبت مردم درگیر جنگ نشستهام، رزمندگان، خانواده شهدا، هیچکس، هیچکس به جانبازان نخاعی، اعصاب، شیمیایی، جانبازان با مصدومیتهای حاد، مانند نیست...
#جانباز_نخاعی
#جنگ_برای_جانبازان_ادامه_دارد
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
امروز سالروز شهادت حاج احمد کاظمی عزیز... مردی که نمیشناسیمش....
تنها وقتی که بغض و اشک حاج حسن را دیدم، بعد از حاج احمد بود...
درود خدا بر اینان
غبطه میبرم بر ۴۶ سال حیات مجاهدانهات حاج احمد⚘️
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
میگفت: دو نفر از بچههای گردانهای دیگر آمده بودند به موقعیت آموزش غواصها... لباس غواصي دوستان ر
عکاس و هنرمند بسیجی، بهزاد پروین قدس ، (ایستاده نفر دوم از چپ) نیروی گردان غواصی حبیب نبودند، بسیاری از تصاویر به جا مانده از غواصان و رزمندگان لشکر عاشورا، حاصل همت و هنر اوست..
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
دشمن غلط کرده از اون ورِ کرۀ زمین آمده اینجا و میخواد ریشه من و تو را بِکَند، میآد شیعیان را در روز عاشورا تکه تکه میکند! غیرت مسلمانها مُرد؟! ... ولی شیعه که نمرده! [آمریکا] برای چی از اون ور کرۀ زمین بلند شده و اومده اینجا، و ما تو لونه موشمان داریم میلرزیم!! فکر میکند که اسلام و مسلمین اینقدر خفت و خوار شدن که تن بدهند به این ذلت؟! ما نیستیم اهلش! ما تا آخرین لحظه هم که خدا به ما عمر بدهد، در کنار امام حسین و در کنار یاران و اصحاب حسین، باقی میمانیم، و اگر به اینها [هنوز جواب نمیدهیم] دندانها را به همدیگر میفشاریم تا روز موعود فرا برسد. اگر هم اون روز، روز نبرد بود، الحمدللّه رب العالمین، مثل گذشته اگر خدا توفیق داد یا علی! اگر هم نبرد نشد، بچهها، اصل و قلب این [دشمن] را نشانه میگیریم. در هر صورت بچهها، عزت همیشه در سایۀ شمشیرهاست.....(سخنرانی حسن طهرانی مقدم در جمع فرماندهان موشکی در سال 1382.. )
درود بر روح بلندش که درس عزت و سلاح قدرت را خوب به شاگردان یاد دادی...
الله اکبر...
الله اکبر...
الله اکبر...
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#سخنان_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مرد_ابدی
#کتاب_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#کتاب_مرد_ابدی_در_انتظار_چاپ
#انتقام_موشکی_سپاه
#در_انتظار_نبرد_نهایی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
سلام دوستان همراه و صبور و مهربان
بعد از هفتهها اخبار تلخ و داغ شهادت هموطنان عزیزمان که بر داغ غزه افزون شده بود، امروز خبرهای خوش عملیات موشکی سپاه دلاور اسلام و در هم شکستن هیمنه دشمن فتنهگر و اردوگاه موساد و داعش، به شوق آمدم بخشهایی از تولد فاتح ۱۱۰ را به اشتراک بگذارم.
حتما دعا بفرمایید دیگه این کار به زودی کامل و شایسته، منتشر بشه به امید لطف خدا😊
..... شهریورماه 1380، حاج حسن به همراه خانوادهاش در سفر حج عمره بود، اما نمیخواست تا بازگشتِ او، تست مهمشان به تعویق بیفتد. اصلا نمیخواست دوستانش فکر کنند بدون او نمیتوانند! بعد از چندین سال، با باری سنگین از کارها و آرزوهای بزرگ به سرزمین وحی سفر کرده بود اما تمام فکرش در بیابانی در مرکز ایران بود که قرار بود شاهد نتیجۀ تلاشِ طولانی دانشمندان گمنام ایران باشد.
عملیات با روال همۀ تستهای قبلی با دعوت از مسئولان دولتی، فرماندهان، دانشمندان و کسانی که نقشی در تولد این موشک جدید داشتند، انجام شد. دلهرۀ تکرار دو شکست قبلی و صدها سوال پیچیدۀ علمی که در پی هر شکست سربرمیآورد، ساعات بسیار پرالتهابی برای دانشمندان ساخته بود. نگاههای مختلف حاضران در میدانِ تست به موشکی دوخته شده بود که قرار بود فقط در دو سه دقیقه، تکلیف چند سال کار گروهی از مردان موشکی را معلوم کند. قلب محمد علی احمدی پر از شور و توسل به حضرت حق بود.
ـ کاش حسن آقا اینجا بود.
فکر میکرد تحمل آن فضای سنگین و پراضطراب در کنار حسن آقا خیلی آسانتر بود، اما حاج حسن، صدها کیلومتر دورتر، در شهر پیامبر منتظر شنیدن خبر فتح بزرگشان بود!....... #زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #انتشار_برای_اولین_بار #کتاب_مرد_ابدی_در_انتظار_چاپ #نوشته_معصومه_سپهری #داستان_تولد_موشک_فاتح110 #شهید_حسن_طهرانی_مقدم https://eitaa.com/lashkarekhoban
موفقیت این تست میتوانست پایهگذار موشکهایی با برد بلند و حتی ماهوارهبر در آینده باشد، و شکست آن پایان تلخی بود بر رویای داشتنِ موشک سوخت جامد هدایتشونده و باقی ماندن قدرت موشکی بر پایۀ موشکهای سوخت مایع که معایب بسیاری در حیطۀ عملیات داشت!
ـ بسماللّه الرحمن الرحیم ... بِاِذن اللّه و بِاِذن رسول اللّه ...
کلمات آشنایی که از دوران دستیابیشان به نخستین موشکها در لحظۀ فایر بر قلب و زبانشان جاری بود، در فضا پخش میشد... حالا هر کس با هر آنچه متصلتر بود، به درگاه خدا چنگ زده بود تا مجموع قوانین علمی که آنها را به نقطۀ نهایی کارشان رسانده بود، در صحنۀ عمل نیز درست رفتار کند.
ـ یا فاطمهالزهرا ... یا امام رضا ... یا صاحبالزمان ...
شمارش معکوس میان این اسامی شریف برای شیعه، گم شد... #زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #انتشار_برای_اولین_بار #کتاب_مرد_ابدی_در_انتظار_چاپ #نوشته_معصومه_سپهری #داستان_تولد_موشک_فاتح110 #شهید_حسن_طهرانی_مقدم https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
موفقیت این تست میتوانست پایهگذار موشکهایی با برد بلند و حتی ماهوارهبر در آینده باشد، و شکست آن پ
سه، دو، یک .... یا زهرا...
موشک این بار به زیبایی اوج گرفت... راکت سوخت جامدی که از لحظۀ پرتاب به سرعت رها میشد و آن را وحشی و غیرقابل کنترل مینامیدند، حالا موشکی دستآموز شده بود که بر طبق تمام دادههای تِلهمتریک، آسمان را به سمت هدف شکافت و از چشمهایشان ناپدید شد. چند ثانیه بعد، صدای فریاد اللّهاکبرِ دیدهبانها، بیسیمها را پر کرد.
ـ اللّهاکبر ... خورد به هدف! ... اللّهاکبر ... اللّهاکبر ... درست به هدف... .
در آن بیابان، اشک، تکبیر و سجدۀ شکر، ترجمان حالشان بود. همدیگر را در آغوش گرفته و از فتح بزرگی که خدا نصیبشان کرده بود، میگریستند و اشک و لبخندشان به هم میآمیخت. اسم این موشک را گذاشته بودند فاتحـ110؛ «اولین موشکِ واقعا ایرانی نقطهزن» همان موشکی که حاج حسن در آرزویش بود تا با افتخار آن راMADE IN SHIA و ساخت ایران بنامد. #زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #انتشار_برای_اولین_بار #کتاب_مرد_ابدی_در_انتظار_چاپ #نوشته_معصومه_سپهری #داستان_تولد_موشک_فاتح110 #شهید_حسن_طهرانی_مقدم https://eitaa.com/lashkarekhoban
موفقیتی مهم و سرنوشتساز در عرصۀ تحقیقات و صنایع نظامی بهدست آمده بود که میتوانست آیندۀ جدیدِ قدرت موشکی ایران را رقم بزند؛ موشکی با 450 کیلوگرم سرجنگی و برد 250 کیلومتر با دقتی که حاج حسن در دفتر مهندس احمدی نوشته بود. احمدی در اولین فرصت با تلفن ماهوارهای ثریا با حاج حسن در مدینۀ منوره تماس گرفت و با صدایی که از شوق میلرزید فقط گفت: «حسن آقا! چیزی که توی دفترم نوشته بودین، اتفاق افتاد!»
فاتحی جان گرفته بود و جان حسن و یارانش باز هم فاتح دشواریها شده بود؛ هر دو زیبا بود و باشکوه. جان این مردانِ بزرگ، باز هم آمادۀ فتح قلههای بلندتر بود.
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#کتاب_مرد_ابدی_در_حال_انتشار
#انتشار_برای_اولین_بار
#پدر_موشکی_ایران
#اثر_معصومه_سپهری
#داستان_تولد_موشک_فاتح_۱۱۰
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
..... شهریورماه 1380، حاج حسن به همراه خانوادهاش در سفر حج عمره بود، اما نمیخواست تا بازگشتِ او، ت
اولین موشک نقطه زن ایرانی، موشک فاتح ۱۱۰، سال ۱۳۸۰ به دست فرزندان ایران بالاخره به تست موفق رسید و به تولید انبوه رسید... چه شود موشکهای متولد سالهای اخیر👍😊
انشاءالله به قول خود حسن آقا قابلیت و لیاقت داشته باشیم دشمنان خدا به دست ما ادب شوند😇🇮🇷
https://eitaa.com/lashkarekhoban
در روزی که همه به بهانه هنرنمایی موشکهای یارانت از تو میگویند و مینویسند، من چه حال غریبی دارم...
از صبح فکر میکنم همه شعر و کلمه برایت میبافند تا تحسین و تقدیرت کنند
و من، در آستانه بازگشت از سفری طولانی در غربت و شگفتی فقط میاندیشم درین دنیای پرشتاب و عجیب، با این تصاویر و کلمات مینیمال، و مردمان عجول، آیا کارم درصرف این زمان طولانی برای خلق کتابی شایسته و کامل از شما درست بوده است؟
من که کوشیدم هر کلمه را آینهای کنم تا سخن آنانی که درکت کردند، یارت بودند و حرفی از تو در دل داشتند را درست بنویسم تا بماند
برای کسانی که در هر زمان، میخواهند بفهمند تو چگونه حسن شدی و مقدم؟
خاطراتی که چون دانههای درخشان تسبیحی بینظیر، دور افتاده بودند از هم، به نخ کلمات درآورم... با ترتیبی درست، زیبا و خواستنی، چنان که میخواستی!
حسن آقای عزیز!
شاهد و شهید بزرگ من!
چگونه سپاس گویم تو را و خدایت را که اذن و صفای حیات به شهیدان داد
چگونه تشکر کنم از پیامی که میرسانی و میفهمانی:
خودم همینجا هستم!
تو کارت را درست و کامل بکن، بقیهاش اصلا کار تو نیست!
اصلا یادت نرود، نه من کارهای بودم، نه تو! خدا خواست، و تو هم اگر میخواهی زرنگی کنی، خودت را، انتخابت و اختیارت را لایق تحقق اراده الهی کن... والسلام!
🌾🌷🌾🌷🌾
*و این تو نبودی که [تیر را]انداختی، بلکه خدا انداخت... و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند..
🌾🌷🌾🌷🌾🌷
۲۶ دی ۱۴۰۲
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#برادران_شهیدم
#دلتنگی_یک_نویسنده
#شهدا_زندهاند
#دلنوشته
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban