eitaa logo
الهام انیمیشن
89 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
دست با سرو روان چون نرسد در گردن چاره‌ای نیست به جز دیدن و حسرت آدمی را که طلب هست و توانایی نیست صبر اگر هست و گر نیست بباید کردن بند بر پای توقف چه کند گر نکند شرط است بلا دیدن و پای افشردن روی در خاک در دوست بباید مالید چون میسر نشود روی به روی آوردن نیم جانی چه بود تا ندهد دوست به دوست که به صد جان جانان نتوان آزردن سهل باشد سخن سخت که گویند جور دهنان تلخ نباشد بردن هیچ شک می‌نکنم کآهوی مشکین تتار شرم دارد ز تو مشکین خط آهو گردن روزی اندر سر کار تو کنم جان عزیز پیش بالای تو باری چو بباید مردن دیده نگه داشتن از صورت نه چنان است که دادن و جان پروردن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/239 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه بود دو دست در گردن به هم نشستن و حلوای آشتی به روزگار عزیزان که روزگار عزیز دریغ باشد بی دوستان به سر بردن اگر هزار جفا سروقامتی بکند چو بیاید عذرش بباید آوردن چه شکر گویمت ای باد مشک بوی وصال که بوستان امیدم بخواست پژمردن فراق روی تو هر روز کشتن بود نظر به شخص تو امروز روح پروردن کسی که قیمت ایام وصل نشناسد ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن اگر سری برود بی‌گناه در پایی به خرده‌ای ز بزرگان نشاید آزردن به تازیانه گرفتم که بی بزنی کجا تواند رفتن کمند در گردن کمال شوق ندارند عاشقان صبور که احتمال ندارد بر آتش افسردن گر آدمی صفتی به بمیر که مذهب حیوان است همچنین مردن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/240 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
طوطی نگوید از تو سخن با شهد می‌رود ز دهانت به در سخن گر من نگویمت که تو عالمی تو بیاری به هر سخن واجب بود که بر سخنت آفرین کنند لیکن مجال گفت نباشد تو در سخن در هیچ بوستان چو تو سروی نیامده‌ست بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن هرگز شنیده‌ای ز بن سرو بوی مشک؟ یا گوش کرده‌ای ز دهان سخن؟ انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث من عهد می‌کنم که نگویم دگر سخن چشمان به نظر سحر می‌کنند من چگونه گویمت اندر نظر سخن ای باد اگر مجال سخن گفتنت بود در گوش آن ملول بگوی این قدر سخن وصفی چنان که حسنت نمی‌رود آشفته حال را نبود معتبر سخن در می‌چکد ز منطق به جای شعر گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن دانندش اهل فضل که مسکین غریق بود هر گه که در سفینه ببینند تر سخن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/241 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن که ندارد من طاقت هجران دیدن بر سر کوی تو گر تو این بود دل نهادم به جفاهای فراوان دیدن عقل بی از تو دیدن تا چند خویشتن بی‌دل و بی سر و سامان دیدن تن به قدمت خاک توان کرد ولیک گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن هر شبم زلف سیاه تو نمایند به تا چه آید به من از پریشان دیدن با وجود رخ و بالای تو کوته نظریست در شدن و سرو خرامان دیدن گر بر این چاه زنخدان تو ره بردی خضر بی نیاز آمدی از چشمه حیوان دیدن هر سوخته کاندر خم زلف تو فتاد گوی از آن به نتوان در خم چوگان دیدن آن چه از نرگس مخمور تو در چشم من است برنخیزد به و و ریحان دیدن حسرت بیهوده مخور دانی چیست چاره کار تو جان دادن و جانان دیدن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/237 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آخر نگهی به سوی ما کن دردی به ارادتی دوا کن بسیار خلاف عهد کردی آخر به یکی وفا کن ما را تو به خاطری همه روز یک روز تو نیز یاد ما کن این قاعده خلاف بگذار وین معاندت رها کن برخیز و در سرای در بند بنشین و قبای بسته وا کن آن را که هلاک می‌پسندی روزی دو به خدمت آشنا کن چون انس گرفت و مهر پیوست بازش به فراق مبتلا کن چو حریف است تن درده و چشم در قضا کن شمشیر که می‌زند سپر باش دشنام که می‌دهد دعا کن زیبا نبود شکایت از دوست زیبا همه روز گو جفا کن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/236 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
میان باغ حرام است بی تو گردیدن که خار با تو مرا به که بی تو چیدن و گر به جام برم بی تو دست در مجلس حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن خم دو زلف تو بر حلقه در حلقه به سنگ خاره درآموخت ورزیدن اگر جماعت چین صورت تو بت بینند شوند جمله پشیمان ز بت پرستیدن کساد نرخ شکر در جهان پدید آید دهان چو بازگشایی به وقت خندیدن به جای خشک بمانند سروهای چمن چو قامت تو ببینند در خرامیدن من گدای که باشم که دم زنم ز لبت سعادتم چه بود خاک پات بوسیدن به مستی و رسواییم است از آنک نکو نباشد با زهد ورزیدن نشاط زاهد از انواع طاعت است و ورع صفای عارف از ابروی نیکوان دیدن عنایت تو چو با جان است چه باک چه غم گه حشر از گناه سنجیدن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/238 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن هر که ننهاده‌ست چون پروانه بر سوختن گو حریف آتشین را طوف پیرامن مکن جای پرهیز است در کوی شکرریزان گذشت یا به ترک بگو یا چشم وا روزن مکن کیست کاو بر ما به بیراهی گواهی می‌دهد گو ببین آن روی شهرآرا و عیب من مکن دوستان هرگز نگردانند روی از مهر دوست نی معاذالله قیاس دوست از دشمن مکن تا روان دارد روان دارم حدیثش بر زبان سنگدل گوید که یاد یار سیمین تن مکن مردن اندر کوی از زندگانی است تا نمیری دست مهرش کوته از دامن مکن شاهد آیینه‌ست و هر کس را که شکلی نیست گو نگه بسیار در آیینه روشن مکن با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد گر چه بازو سخت داری زور با آهن مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/235 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گواهی امین است بر درد من سرشک روان بر رخ زرد من ببخشای بر عندلیب الا ای من که گر هم بدین نوع باشد فراق به نزد تو باد آورد گرد من که دیده‌ست هرگز چنین آتشی کز او می‌برآید دم سرد من فغان من از دست جور تو نیست که از طالع مادرآورد من من اندر بندگی نیستم وز اندازه بیرون تو در من بداندیش که مطرود باد ندانم چه می‌خواهد از طرد من و گر من آنم که اینم سزاست ببخش و مگیر ای جوانمرد من تو معذور داری به انعام اگر زلتی آمد از کرد من تو دردی نداری که دردت مباد از آن رحمتت نیست بر درد من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/234 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ دیدن او یک نظر صد چو منش گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست دعوی عشاق را نخواهد بیان گونهٔ زردش زارش گواست مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل عقل گرفتار صبر زبون هواست دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست مالک ملک وجود حاکم رد و قبول هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست گو همه دشنام گو کز لب دعاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/233 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من آخرت رحمی نیاید بر مسکین من سوزناک افتاده چون پروانه‌ام در پای تو خود نمی‌سوزد چون بر بالین من تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب آسمان حیران بماند از اشک چون پروین من گر و و نسرین نروید گو مروی پرده بردار ای و و نسرین من گر به رعنایی برون آیی دریغا صبر و هوش ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من خار تا کی در باغ امیدم نشان زخم تا کی مرهمی بر جان دردآگین من نه امید از دوستان دارم نه بیم از دشمنان تا قلندروار شد در کوی آیین من از ترش رویی دشمن وز جواب تلخ دوست کم نگردد شورش طبع سخن من خلق را بر من رحمت آمد چند بار خود نگویی چند مسکین من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/230 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من ناله و زار من زارتر است هر زمان بس که به هجر می‌دهد تو گوشمال من نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو دست نمای خلق شد قامت چون هلال من پرتو نور روی تو هر به هر کسی می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من خاطر تو به من رغبت اگر چنین کند هم به مراد رسد خاطر بدسگال من برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من چرخ شنید گفت منال کآه تو تیره می‌کند آینه جمال من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/231 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من تا نکند غرور رنگ من و بوی من برگ لعل بود شاهد بزم آب ببرد شاهد من شد سپر از دست عقل تا ز کمین عتاب تیغ جفا برکشید ترک زره موی من ساعد چون نداشت قوت بازوی صبر دست غمش درشکست پنجه نیروی من به تاراج داد رخت صبوری می‌نکند بخت شور خیمه ز پهلوی من کرده‌ام از راه چند گذر سوی او او به تفضل نکرد هیچ نگه سوی من جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است خیره کشی کار اوست بارکشی من ای بوی من یاد کنی بعد از این بیچاره بود من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/229 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈