eitaa logo
مسابقه معراج السعاده 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
967 عکس
247 ویدیو
1 فایل
🌺 مسابقه از شرحی ساده وکاربردی بر 📚 کتاب معراج السعاده ✍اثر فاخر مرحوم ملا احمد نراقی ارتباط و پرسش و پاسخ : @yekta786
مشاهده در ایتا
دانلود
....: بسم الله الرحمن الرحیم غنا سه دسته است : ۱ - یکی کسی است که نهایت سعی خود را در جمع کردن مال می کند و برای تحصیل آن زحمت می کشد و هرگاه از دست او رود ؛ محزون و غمناک می شود . شرح : اینهم از درگیری های دنیاست . آدم دنبال سرمایه است و برای به دست آوردن آن زحمت می کشد ولی وقتی آن را از دست می دهد چون با زحمت به دست آورده بوده ناراحتی های گوناگونی برای مراتبش به وجود می آورد . آدم باید این ها را به شکل معنویش ببرد و ببیند چگونه برایش اتفاق می افتد . همین معارفی که آدم کسب می کند اگر در شرایطی قرار بگیرد که فکر کند از دست رفته و هدف هم در معارف ، همین باشد و هدف توحید نباشد ؛ ناراحتی زیادی در شکل های گوناگون به وجود می آورد و فکر می کند که تمام زحمت هایی که کشیده شده ، هدر رفته است چرا که از اول نیتش کسب معارف بوده فقط ... آدم باید بداند تمام درس و بحث و علوم برای رسیدن به توحید است . ناراحتی به خاطر نداشتن نیت خوب است . البته چون مقیاس ،توحید است وگرنه در درجات پایین تر خوب است . ولی چون هدف ، توحید است و به آن توجه نشده است ؛ برای آدم ناراحت کننده است . ۲ - شخصی که تعب و زحمتی در جمع آن نمی کشد و لیکن خدا ثروتی به او داده است به آن شاد و خوشحال است و چنان چه چیزی از او تلف شود اندوهناک می گردد . اگر مال و ثروت انسان بادآورده باشد خیلی خوشحال می شود و اگر از مالش کم شود ناراحت می شود ولی نه مثل گروه اول ؛ چون برایش زحمتی نکشیده است . البته در معارف هم همین طور است اگر به ادم چیزی بدهند ؛ چون نیتش در آن زاویه نبوده ؛ اگر از آن کم شود ؛ برایش اتفاق خاصی نمی افتد. یک مدتی ناراحت می شود و بعد هم برطرف می شود و در دسته ی اول هم چون نیت خیلی بالایی نبوده ؛ حزن و غمناکی آن تا یک حدی است و بعد از آن برطرف می شود . ۳ - کسی است که نه زحمتی در جمع آن کشیده و نه از بودنش شاد ؛ و نه از نبودنش غمگین می شود ولیکن خداوند دولتی به او داده است و به آن شاکروراضی است و وجود و عدمش مساوی یا وجودش در نظر او بهتر است . شکل ظاهرش این است که این دسته ؛ دسته ی خوبی هستند چون می دانند که چگونه استفاده کنند و افرادی هستند که که در دنیا بدون بند حرکت می کنند . این افراد خصوصیت خوبی دارند . و اگر شکل معنوی آن را بنابر معرفت نگاه کنیم می بینیم این ها افرادی هستند که در معارف و علوم قرار می گیرند چون نیت آن ها توحیدی است و می خواهند تغییر و تحولی درونشان به وجود بیاید و ناراحت نیستند به خاطر این که می دانند این ها از طرف خداست و حتما مصلحتی است که شکل و شمایل معرفت تغییر می کند و یا در وجودش تغییرات دیگری می خواهد اتفاق بیفتد . الحمدلله رب العالمین 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم _معراج_السعاده احکام زکات همان که در رساله است . آدم باید در آن طرف حرکت داشته باشد و طبق آن عمل کند . حالا از نظر اینکه برگردد به معارف و برگردد به شرایط غیر از احکام ؛ و بخواهد در واجبات واقع بشود باید دید دیگری پیدا کند . در زکات که نگاه می کنیم ؛ آدم باید به وجود خودش توجه داشته باشد . یعنی بارها هم در روایات شنیده شده است که می‌گویند : زکات علم انتشار آن است . چون در رابطه با احکام واجبی که گفته شده است در حالت شرعی ؛ درباره چیزهای مادی است که آدم باید این کارها را انجام بدهد ؛ تا پایه بشود . تا ما توجهی به درون خودمان داشته باشیم و این حالت افاقی را آدم عمل کند تا زمینه ایجاد بشود و حالت درونی‌اش برای ما اتفاق بیفتد. زکات معارف را هم آدم باید در نظر بگیرد ؛ که فرمانی خداوند تبارک و تعالی به آدم داده است و طبق آن فرمان باید کاری را انجام دهد . شکل مادی اش هم این است که فرمانی به او رسیده و معیار را برای آدم قرار داده است که زکات مالش به چه چیزهایی تعلق می گیرد و آنها را به چه صورت پرداخت کند. درباره معارف هم آدم باید منتظر فرمان باشد تا آن فرمان برای آدم جاری بشود و بنابر آن فرمان کارش را انجام بدهد که در واقع آن اثر گذاری خاص خودش را داشته باشد . باید توجه هم داشته باشد که زکات معارف که داده می‌شود مطمئناً اثرات خاصی را در وجود آدم خواهد گذاشت و موجب شکوفایی مراتب بالاتر خواهد شد . باید چنین حالتی را در نظر بگیریم ؛ این نیست که آدم فکر کند که به جلسات معرفتی می‌رود که چیزی را به کسی عنوان بکند یا ارائه بدهد باید بداند که خداوند تبارک و تعالی از این ارائه ها منظوری دارد و می خواهد که این وجود آدم را بسط و انبساط بیشتری بدهد و موجب شکوفایی هایی بالاتر بشود . وقتی استادی معارف رابازگو می کند ؛ باید توجه داشته باشد؛ به خاطر این است که مراتب بالای آدم شکوفا بشود . یعنی اگر از این طرف نگاه کنید ؛ خود آدم به این دلیل می‌آید که مراتب بالا برایش شکوفا بشود و باید چنین توجهی پیدا بکند . باید دیدگاه ما اینطور باشد که مثلا از بابت زکات ؛ می بینیم برکات زکات این است که شکوفایی های گوناگون برای آدم اتفاق می‌افتد. 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم موجبات حسد به طور کلی هفت بند است . ولی کل رذایلی که در قوه عقل و غضب و شهوت است ؛ می‌تواند موجبات حسد باشد. یعنی آن تعداد رذایلی که در آنها گفته شده و یا آنهایی که گفته نشده و شاید وجود داشته باشد ؛ همه آنها می‌توانند پایه‌های به وجود آوردن حسد باشند ؛ که آدم باید آنها را مورد توجه قرار بدهد . منتها باید چنین توجهی پیدا کند که اینها را باید در درون خود یک بازنگری بکند . از نزدیک ترین کسانش شروع کند و ببیند که آیا نسبت به آنها حسد دارد یا ندارد. آدم شاید بگوید نه ؛ ما نسبت به دیگران حسود نیستیم ؛ولی این را به صورت ظاهری نباید نگاه کنیم ؛ باید دقیقاً با آن کسانی که مخصوصاً آدم با آنها سیر دارد در معارفی که قرار می‌گیرد ؛ آنها را خوب مورد بررسی قرار بدهد و بعد از نظر مالی خودش را با دیگران مقایسه کند ؛ با اطرافیانش ؛ با کسانی که مثلاً با آنها حشر و نشر دارد ؛ هم به صورت مادی هم به صورت معنوی مورد بررسی قرار بدهد و ببیند اگر واقعاً این حس در درونش است ؛ آنها را ریشه یابی کند و ببیند که به کدام یکی از این رذایل که در قوه های مختلف گفته شده برمیگردد. ۷مورد گفته شده: ۱. خباثت نفس و بخل ذاتی بر بندگان خدا که البته اینها قبلا مورد بررسی قرار گرفته است . ۲. عداوت و دشمنی ۳. حفظ اشتهار و آوازه ۴. ترسیدن از بازماندن از مقصود و مطلوب خود و این مخصوص دو نفر است که هر دو طالب یک چیزند . ۵. تعزز و آن عبارت است از این که بر او گران باشد که یکی از امثال و اقران او یا شخصی که از او پست تر باشد از او بالا تر شود ۶. تکبر ۷. تعجب و استبعاد اینهایی که اعلام کرد حالتهای کلی است که ما باید همه اینها را مورد بررسی و توجه قرار بدهیم ؛ آن هم که گفته محبت دنیا منشاء همه اسباب حسد است ؛ به این دلیل است که همه رذایلی که برای قوای مختلف مورد توجه است ؛ هر کدام از آنها می‌تواند موجب حسد شود 🇮🇷@merajosaade786 -
بسم الله الرحمن الرحیم رذیله بعدی اهانت و تحقیر نمودن برای آاین هم باید یک نمونه را مورد نظر بگیریم تا آن را هم مورد بررسی قرار بدهیم. اهانت و تحقیر نمودن بندگان خدا : ۱. توهین ۲. فحش ۳. بی اعتنایی عاقله: ۱. خطورات ۲. مکر و حیله ۳. جهل مرکب شهوت: ۱. محبت دنیا ۲. حرص ۳. طمع ۴. خوردن مال حرام ۵. خیانت در مال ۶. فرو رفتن در باطل ۷. تکلم به سخنان بیهوده غضب: ظهور نیافته: در حالت نزول: ۱. خوف ۲. ایمنی از مکر خدا ۳. یاس ۴. ضعف نفس ۵. دون همتی ۶. بی غیرتی ۷. سوء ظن ۸. کتمان حق درحالت صعود ۹. عُجب ۱۰. قساوت ظهور یافته: در حالت نزول: ۱. عجله و شتابزدگی ۲. غضب ۳. انتقام ۴. غلظت و درشتی ۵. کج خلقی ۶. سرکشی ۷. عداوت ۸. عصبیت در حالت صعود: ۹. کبر ۱۰. تفاخر ۱۱. خودستایی گفتیم شرایط و رذایل با یکدیگر فرق می‌کند. آدم برداشتی که از این می‌تواند داشته باشد، شاید در افراد مختلف تغییرات کوچکی باشد؛ این را هم باید در نظر گرفت که همه اینها شاید در همه صدق نکند. ولی کلیتش همین هست. آدم باید ببیند که در کدام یک از این شرایط واقع بوده یا می‌تواند واقع شود، یعنی باید شرایط درونی اش را در اهانت و تحقیر کردن آن چیزهایی که مورد توجه است، مثل توهین کردن، به دیگران فحش دادن، بی اعتنایی و... هم به این شکل ها هم در شکل های بدش و هم در حالت ضعیفش و یا چنین حالاتی مورد بررسی قرار بدهد. خب اگر باز هم بخواهیم این را قالب بندی کنیم، می‌بینیم که : در ظهور نیافته ها: در شرایط توهین و فحش و بی اعتنائی می تواند خوف، ایمنی از مکر خدا، ضعف نفس، بی‌غیرتی، دون همتی، سوءظن، کتمان حق، عجب، قساوت و سنگدلی؛ و در ظهور یافته ها: غلظت و درشتی. بعضی از رذایل قوه غضب، در بعضی از رذایل کم جلوه هستند. یعنی حالت بیرنگی دارند. ولی بعضی ها هستند که کاملاً مشهود هستند. در ظهور یافته ها مثل غلظت و درشتی، عجله و شتابزدگی، غضب، انتقام، کج خلقی، سرکشی، عداوت، عصبیت، کبر، تفاخر، خودستایی. وقتی که یک چنین حالتی باشد، باید در قوه شهوت دنبالش بگردیم؛ که این جا می تواند محبت دنیا، حرص، طمع، خوردن مال حرام، خیانت درمال، فرو رفتن در باطل و تکلم به سخنان بیهوده باشد. یعنی توهین و فحش و بی اعتنایی در قوه شهوت جلوه دارند. و اگر بخواهیم برگردیم و ریشه این ها را ببینیم ؛ چون اینها در قوه غضب تحریک می شوند ؛ یک مرحله ای به عقب برمی گردیم. در شهوت، گفتیم این‌ها موردبررسی است؛ یعنی می تواند برای آدم جلوه داشته باشد. بعد ریشه یابی این ها را در قوه عاقله ببینیم؛ که جهل مرکب، خطورات و مکر و حیله است؛ که باید آدم اینها را در نظر بگیرد و در درون خودش مورد بررسی قرار بدهد و در خودش ببیند، که اگر فحشی داده می شود، به چه صورتی دارد تجلی پیدا می کند؟ مثلاً به صورت غلظت و درشتی است یا مثل بی اعتنائی است و به حالت های ظهور نیافته در وجود آدم جلوه پیدا میکند. در بی اعتنایی ها مثل خشم و ایمنی از مکر خدا و ضعف نفس ؛ بی غیرتی و دون همتی تجلی دارد؛ باید اینها را مثل حسد مورد بررسی قرار بدهیم، تا اینکه ببینیم کدام یک از اینها تا به حال برای ما اتفاق افتاده است . یعنی عامل اصلی را آدم باید پیدا کند که به صورت غضب در وجود آدم تجلی پیدا می کند. در چنین شرایطی ، آدم باید بداند که باید از خداوند تبارک و تعالی درخواست کند، تا حقیقت وجودش را در این رذایل به او نشان بدهد که آیا به این رذایل مبتلا هست یا نه؟ چون خود آدم وقتی در حالت سکوت باشد می تواند اینها را متوجه بشود. اگر در حالت سکوت نباشد، نمی تواند تشخیص بدهد که چه وضعیتی دارد. پس آدم باید از خدا بخواهد تا آن رذایلی که می‌تواند در وجودش برای حرکت به سمت خدا مانع باشد، را به او نشان بدهد و برطرف کند. 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم حقوق همسایگان برای همسایگان از جانب پروردگار؛ حق را به حدی است که آن را حق جوار گویند. و آن نزدیک به خویشان است. حضرت رسول صلوات الله علیه: همسایگان سه طایفه اند: ۱. همسایه ای که او را یک حق است : اگر کافر باشد فقط حق همسایگی دارد. آدم باید توجه داشته باشد که همسایگان او در چه مسیری و در چه شرایطی هستند. اگر کافر باشد؛ آدم باید فقط همان همسایگی را برایش رعایت کند و آزار و اذیت برای آنها نداشته باشد. اگر نیازی داشتند در حد امکان برایش برآورده بکند. ۲. همسایه ای که دو حق دارد: مسلمان باشد و خویش نباشد (فامیل نباشد) او را حق همسایگی و اسلام است. یعنی آدم تا آن جایی که می تواند بنا بر فرمان، رسیدگی داشته باشد؛ تا او هم در این مسیری که قرار گرفته موفقیت‌هایی برایش ایجاد بشود. یک وقتی می بینیم که آن توانایی ها بنابر علمی که آدم کسب کرده؛ می تواند یک معارفی را در حدی که به آن واقف است، به دور و اطرافش برساند؛ پس این کار را بکند؛ تا آن حق همسایگی برایش برطرف بشود. آنی که می‌گویم معارف؛ تا آنجایی که ممکن است، آن هم بنابر آن که آنها طالب باشند. یک وقتی می بینیم که مسلمان هستند، ولی طالب نیستند. و اگر به آنها بگوییم، شاید نتیجه عکس هم برای آدم داشته باشد. بنابراین آدم باید آن شرایط را ملاحظه بکند. ۳. همسایه ای که او را ۳ حق است: مسلمان و خویش باشد که او را حق همسایگی و اسلام و خویش است. اینجا باید رفت و آمد های فامیلی رعایت بشود تا اتحاد بین کسانی که دور و بر آدم هستند برقرار بشود. 🇮🇷@merajosaade786
بسم‌الله الرحمن الرحیم دروغ در اعمال و رفتار: تقابل بین مراتب است که اگر از آدم ظاهر بشود ؛ آن موقع این شرایط گوناگون را برای او به وجود می آورد. برای اینکه یک چنین حالتی به وجود نیاید ؛ باید از اعمالی که حالا دیگران را فریب بدهد اجتناب کند. در واقع در شرایطی قرار بدهد که فکر کنند این حالت خوبی دارد. بنابراین آدم باید از یک چنین حالتی دوری کند. و الآن هم نگاه می کنیم آن کسانی که در این مسیر هستند ؛ می‌بینیم که معمولاً از جمع های اینچنینی کناره‌گیری می‌کنند. برای این‌که در واقع حالت‌هایی برایشان به وجود بیاید که نمی‌خواهند دیگران متوجه بشوند . البته اینها به خاطر این است که خودشان این را در نظر گرفتند . ولی اگر یک وقتی بنا بر فرمان باشد می‌بینیم که فرمان را اطاعت می‌کنند و بنابر آن فرمان به موقع ؛ کاری بخواهند انجام بدهند ؛ انجام می‌دهند. یا اینکه در شرایط دیگری قرار می‌گیرند که در آن خواست خداوند تبارک و تعالی باشد. مطلبی که در معراج السعادة هست ؛ تا اینجایی که گفته شد ادامه اش در کتاب است. و بر اساس آن سکوت هم اینجا صحبت شد ؛ مواردی که در دروغ گفتن آدم باید به آنها توجه داشته باشد ؛ آدم باید بداند که این رذیله ای است که می تواند او را در پرتگاه های خیلی بدی قرار بدهد و اگر این حالت برایش به وجود بیاید ؛ موجب ضرر های گوناگونی در وجودش خواهد شد . اگر بخواهیم مراتب درونی را در نظر بگیریم که این دروغ چطور در این مراتب می‌تواند اثر مخربی داشته باشد ؛ آن را هم آدم یک بررسی داشته باشد ؛ تا اینکه این وجودش از آن حالت دربیاید . نگاه می‌کنیم که هر مرتبه‌ای از درونش که مثل قوه غضب و شهوت و یا وهم و یا عقل ؛ آدم اگر به شکوفایی نرسیده باشد ؛ شکوفایی از هم این هست که تحت فرمان خداوند تبارک و تعالی قرار بگیرد . یعنی تحت فرامینی که از مراتب بالا دارد صادر می‌شود واقع بشوند . اگر تحت آنها واقع نشود ؛ اینها بعد از یک مدتی مجبورند که به نحو دیگری عمل بکنند و وقتی به نحو دیگری عمل کنند ؛ آن موقع یکی از آفت‌های مهم این است که آدم به دروغ مبتلا می‌شود و باید آدم این را توجه داشته باشد و در جهت برطرف کردن این حالت ؛ باید آدم دنبال این باشد که معارف خداوند تبارک و تعالی را دریافت کند . حالا از جلسات یا از طریق مطالعه یا از طریق قرآن اینها را دریافت می‌کند. تا اینکه آن شکوفایی ها در هر مرتبه ای برایش اتفاق بیفتد و این هم یک سیری که آدم الان دارد انجام می دهد . باید بداند که اثرش این است که آدم از این رذایل دارد جدا می شود . یعنی اگر به هر اندازه ؛ جایی که معارف در درون آدم دارد تجلی پیدا می‌کند ؛ حالا چون اینجا بحث ؛ بحث دروغ است ؛ یعنی از دروغ گفتن داریم جدا می شویم ؛ باید یک چنین تصوری هم داشته باشیم . یعنی با هر عبادتی ؛ یک چنین حالتی اتفاق می‌افتد و با هر جلسه‌ای یا هر قرآن خواندنی و هر ذکر گفتنی و با هر شرایطی که دارد برای آدم در این مسیر بوجود می‌آید ؛ باید بدانیم که از دروغ گفتن داریم فاصله میگیریم. یعنی یک چنین دیدگاهی باید برای خودمان به وجود بیاوریم ؛ اگر آدم در این حالت ها قرار نگیرد ؛ نقاط ضعفش معلوم نمی شود . یعنی اگر آدم خودش را در این شرایط ببرد ؛ مثلاً فرض کنیم این جلسه را آمده‌ایم به خاطر اینکه یکی از اثراتش این است که آدم دیگر از آن مقدار دروغ گفتن دارد فاصله می‌گیرد . ✍ادامه دارد...... 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم دروغ گفتن مراتبی ! این را هم آدم باید توجه داشته باشد شاید آدم بگوید ما زباناً دروغ نمی گوییم ولی از دروغ گفتن مراتبی آدم دارد فاصله می‌گیرد . این را هم آدم باید توجه پیدا کند و آن کسانی که مثلاً می‌بینیم بیشتر در این حالت ها هستند؛ آنها به اهمیت این معارف پی بردند و در این شرایط می‌بینیم بیشتر قرار می گیرند. و آنها هم پی برده اند که مثلاً از رذایل این‌چنینی مثل دروغ گفتن دارند ؛ فاصله می‌گیرند. یعنی با هر جلسه‌ای و هر شرایطی اینچنینی ؛ این فاصله زیاد می شود و انشاالله یک روزی دیگر همه اینها برای آدم برطرف می شود که آن هم موقعی است که توحید برای آدم ظاهر بشود . یعنی تا موقعی که توحید برای آدم ظاهر نشده باشد ؛ آدم می تواند دروغگو باشد. به خاطر اینکه شاید یک عملی را انجام بدهد یا یک کاری را که هنوز در آن شرایط قرار نگرفته بوده و آنطور بیان نکرده یا عیان نکرده؛ که در آن حالت است که می تواند برای آدم دروغ باشد. بنابراین آدم باید حتماً به دنبال این باشد که به توحید برسد ؛ تا اینکه این رذایل کاملاً از وجود آدم برطرف بشود. یا اگر هم فعلاً چون در این مسیر هستیم ؛ این اعتراف را داشته باشیم که خدا یا ما یک چنین حالتی را که هستیم ؛ می‌خواهیم که در توحید واقع بشویم و اگر مثلاً داریم کاری انجام می‌دهیم یا عبادتی انجام می دهیم به خاطر این است که به آن توحید برسیم. یعنی یک موقع این وجود من در آن دروغ واقع نشود ؛ یک چنین اعترافاتی را آدم داشته باشد. بعد وظایفش هم وظایف سنگین تری نسبت به قبل می شود ؛ وقتی به یک چنین معارفی دست پیدا می کند . باید به درگاه خداوند تبارک و تعالی بیشتر به این شرایط ها توجه داشته باشد و آنها را برای خودش ملکه بکند تا این که در واقع اینها را از وجودش برطرف کند 🇮🇷@merajosaade786
بسم‌الله الرحمن الرحیم شماتیک رذائل قوه ها شماتیکی که آدم باید در نظر بگیرد:چه رذایلی در درون آدم هست که این دروغ صورت می‌گیرد ؟ آدم نگاه می‌کند و می‌بیند که: دروغ: عاقله ۱. شک و حیرت ۲. جهل مرکب ۳. شرک ۴. خطورات ۵. مکر و حیله شهوت ۱. محبت دنیا ۲. غنا ۳. حرص ۴. بخل ۵. طمع ۶. خوردن مال حرام ۷. خیانت در مال ۸. فرو رفتن در باطل ۹. تکلم به سخنان بیهوده غضب ظهور نیافته در حالت نزول ۱. خوف ۲. ایمنی از مکر خدا ۳. یاس و ناامیدی ۴. ضعف نفس ۵. دون همتی ۶. بی غیرتی ۷. سوءظن ۸. کتمان حق در حالت صعود ۹. عجب ۱۰. قساوت ظهور یافته در حالت نزول ۱. عجله و شتابزدگی ۲. غصب ۳. انتقام ۴. غلظت ۵. کج‌خلقی ۶. عداوت ۷. سرکشی ۸. عصبیت در حالت صعود ۹. کبر ۱۰. تفاخر ۱۱. خودستایی در قوه عاقله این ۵ رذیله را دارد . یعنی پس از اینها می‌تواند باعث دروغ بشود و آدم می تواند شرایطش را هم پیگیری بکند که چطور این حالت می‌تواند برایش اتفاق بیفتد. معمولاً هم وقتی که آدم توجه می‌کند می‌بیند که در موارد مختلف هنوز به آن شکوفایی نرسیده و طالب است که از نظر عقلی رشد داشته باشد و خودش را در جامعه نشان بدهد و یا در جمعی که قرار می گیرد اظهار نظری در مورد موضوعی بکند و اگر اظهار نظر نکند ؛ شاید عواقب ظاهری برایش داشته باشد. بنابراین هر کدام از این رذایل ممکن است آدم را به این سمت بکشاند. یعنی آن حالت های عقلی است که آدم را به آن سمت می‌کشاند. یعنی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که مثلاً آدم در مورد چیزی که در شک است ؛ می‌خواهد در هر زمینه‌ای باشد . ولی وقتی می‌خواهد اظهار نظر کند ؛ اظهار نظر خوبی را میخواهد داشته باشد . بنابراین مثلاً شکش به یقین نرسیده و آن را اعلام می‌کند و بعد می‌بیند که درست نبوده است . بعد هم که میبیند درست نبوده ؛ حالا اگر آدم منصفی باشد و در مسیر هم باشد ؛ باید بیاید دوباره آنها را برطرف کند. حالا اگر یک چنین حالتی نشود ؛ یک رذیله ی این چنینی با آن درجه در وجودش جاری شده است . یا در جهل مرکب که قرار می‌گیرد ؛ آدم اعتقاد به یک چیزی پیدا می‌کند و وقتی هم که در شرایط گوناگون قرار می گیرد آنها را بیان می‌کند و آن در حقیقت نادرست است . یعنی اگر بخواهیم به حقیقتی نگاه کنیم می بینیم درست نیست . یعنی این چیزی که اعلام شده و دروغی گفته شده است . البته شاید بعضی ها بگویند که اگر آدم در این حالات نباشد ؛ نمی داند که دارد دروغ می گوید. همین که نمی داند هم ؛ اثرات خاص خودش را بر روی مراتب او خواهد گذاشت. حالا شاید درجاتش فرق بکند؛ یا اینکه عمدا دروغ گفته باشد ؛ متفاوت خواهد بود . خوب اینجا سهوا هست ؛ به همان اندازه و به همان درجه تاثیرات منفی را روی وجودش خواهد داشت . بعد وقتی آدم به رذیله شرک مبتلا است ؛ آنجا هم دروغ های مختلفی را اعلام می‌کند . همین که حقیقت را نمی تواند تشخیص بدهد؛ آن موقع یک چیز کذبی را در جاهای مختلف بیان می‌کند و در درجات مختلف به دروغ قرار می‌گیرد. بعد خطورات و مکرو حیله است که هر کدام از اینها به نوبه خودشان همان حالات را دارند. یک وقتی میبینی که آدم یک چیزی به ذهنش خطور می کند در صورتی که حقیقت ندارد ؛ همان را بیان می کند بعد به اندازه خودش آن دروغ را دارد بیان می‌کند . البته حالا آن دروغی که آدم سهواً یا عمداً می‌گوید هم درجات مختلفی دارد و تاثیراتش شدت و ضعفی دارد که آدم باید اینها را در نظر بگیرد ؛ البته همه اینها باید برایش برطرف بشود تا اینکه بتواند مسیرش را خوب طی بکند . 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم در قوه شهوت ؛ محبت به دنیا ؛ حرص و طمع ؛ خوردن مال حرام ؛ خیانت در مال و فرو رفتن در باطل و تکلم به سخنان بیهوده . هر کدام از اینها می‌تواند موجب دروغ در وجود آدم بشود. منتها باید ببیند که آدم موقعیتش اگر برایش به وجود بیاید ؛ مثلاً شاید یکی شرایط بهره هنوز برایش به وجود نیامده و در آن حالت قرار نگرفته و بعد آن دروغ نمی‌گوید . مثلاً کسی درخواستی از او می‌کند که دارایی یا پولی را به او بدهد ؛ آن موقع می بینیم که تا موقعی که این درخواست از آن نشده بوده جوابی هم داده نمی شود و هنوز هم مشخص نیست ؛ ولی وقتی در معرض آن قرار می‌گیرد ؛ چون بخیل است و دوست ندارد چیزی به کسی بدهد ؛ می بینی که مجبور می‌شود از راه‌های مختلف این را رد می‌کند که یکی از آن راه ها دروغ است که آدم می‌بیند که به آنها مبتلا می‌شود. یا هر کدام از این رذایل را هم که در نظر بگیرد این حالت را برایش به وجود می‌آورد که آدم باید توجه داشته باشد که در آن شرایط که قرار می گیرد با کدام یک از اینها برخورد می‌کند . کدام یک از اینها در وجودش است که مجبور به دروغ گفتن می شود . حالا میگوییم مجبور می‌شود به خاطر اینکه این رذایل به خودی خود بروز پیدا نمی کنند. فقط وقتی در معرض قرار می‌گیرند بروز پیدا می کنند که همین رذیله ابتدایی یکی از اینها باعث یک رذیله بالاتر می شود که اینجا چون بحث دروغ است ؛ می‌بینیم که آن اتفاق می‌افتد . خب اگر یک دیدگاه اینچنینی برای آدم به وجود بیاید ؛ شاید برایش سوالی پیش بیاید که شاید به این رذایل مبتلا است و اینها را بیان می‌کند و شاید نتواند تشخیص بدهد که آیا دروغ گفته یا نگفته است . و آنقدر در این رذیله ها غرق می‌شود که شاید فرصت اینکه پی ببرد که آیا دروغگو هست یا نه برایش به وجود نیاید . آن هم وقتی در یک حالت سکوت قرار گرفت می‌تواند این را تشخیص بدهد؛ البته اگر آدم یک مقداری دقت کند می تواند بفهمد این صفت در درونش هست یا نه . ولی در حالت کلی چون آدم می‌خواهد در این مسیر حرکت بکند و از حالت آن دربیاید در حالت خاص می‌خواهد قرار بگیرد و توجهش را باید به درون خودش ببرد . یعنی آدم باید یک توجهی داشته باشد که چون داریم حرکت می‌کنیم باید خودمان را به آن مراتبمان ببریم و در واقع یک گشت و گذاری بزنیم و ببینیم که آیا مبتلا هستیم یا نه ... یعنی تک تک این ها باید برای ما یک چنین حالتی را به وجود بیاورد . حالا شاید در ابتدا آدم خیلی چیزها را برای خودش رد می‌کند و خودمان را از این رذایل مبرا می دانیم . ولی آدم یواش یواش متوجه می شود که آیا حقیقتاً مبتلا هست یا نه ؛ آن هم آدم باید از خداوند تبارک و تعالی که درخواست داشته باشد و ببیند که آیا این حالت در درون مان هست یا نه که خداوند آن حجاب ها را به ما نشان بدهد و کنار بزند که ما ببینیم آیا مبتلا هستیم یا نه. اگر در قوه غصب در ظهور نیافته ها بررسی کنیم ؛ هر کدام از این هایی که در شماتیک گفته شد ؛ می‌تواند دوباره در نوع خودش در وجود آدم موجب دروغ بشود. حالا اگر آدم در معرض و ظهور اینچنینی قرار بگیرد ؛ اگر به این‌ها مبتلا باشد مجبور می‌شود که یک دروغی را بگوید. در ظهور یافته ها هم که در شماتیک گفته شد؛ تک تک این رذایل در وجود آدم ظهور پیدا کرده و آدم به اینها می تواند آلوده باشد و آنرا به نوع های مختلف در دروغ واقع کند . البته شاید این سوال پیش بیاید که این ها چطور می تواند برای آدم اتفاق بیفتد. یک توجهی پیدا کند که آن موقعی که غضب وجودش را می‌گیرد و کارهای گوناگونی را انجام می‌دهد ؛ حالا برای اینکه خودش را از آن غضبش مبرا کند ؛ مجبور می شود که دروغ های به قول امروزی ها مصلحتی یا دروغ هایی عنوان کند برای اینکه خودش را از بعضی از ظهوراتی که از او سر زده مبرا کند . مثلاً فرض کن با کسی به نوع های مختلفی درگیر شده و غضبش ظهور پیدا کرده و کارهایی را انجام داده که حالا از او سوال می کنند ؛ آیا شما این کار را انجام دادی ؟ به راحتی زیر آن می‌زنند که نه من چنین کارهایی را انجام ندادم و این دروغ های گوناگون از او صادر می شود. آدم باید این را در شرایط گوناگون مشاهده کند که البته اگر آدم یک وقتی در طی روزش داشته باشد ؛ می‌تواند این ها را بررسی کند و اگر مبتلا به این حالت نباشد و آن موقع وجود داشت در یک سکوتی قرار گرفته که می‌تواند مسیر را خیلی خوب طی بکند . الان هم که نمی‌تواند در معارف اسلامی قرار بگیرد و تحمل شنیدن آیات قرآن و معارف عرفانی را ندارد علتش این است که به این رذایل مبتلا است و خیلی از این رذایل هم برای خودش مخفی است. و آدم هنوز وقتی که می‌خواهد خودش را محاسبه بکند ؛ می‌خواهد که خودش را مبرا کند و بگوید که من یک چنین حالتی ندارم. ✍ادامه دارد ......
بسم‌الله الرحمن الرحیم راهکارهای دوری از مدح وثنا دوست داشتن را مدح و ثنا می گوید اگر آدم نخواهد در این حالت ها قرار بگیرد چند حالت دارد ۱. به هر نوع ممکن در صدد حصول مدح و آوازه خود می باشد . این هم که نگاه کنیم می بینیم که اهل هلاکت می باشد و رذایل گوناگون هم به دنبالش خواهد بود. یعنی فقط خود این نیست؛ و کلی از آن رذایل را برای آدم به وجود می‌آورد. ۲. در کسب مدح و ثنا به محرمات متوسل نمی‌شود و به مباهات اکتفا می‌کند ؛ این هم در حدود هلاکت است که برای آدم اتفاق می افتد. یعنی اینکه اگر آدم یک مقداری توجه داشته باشد می‌بیند که می‌تواند در حالت هلاکت قرار بگیرد . البته معراج از نظر حالت های حلال و حرام در نظر می گیرد ؛ ولی در مسیر معرفت که آدم می خواهد این ها را مورد توجه قرار بدهد ؛ هر کدام از اینها می‌تواند برایش مشکل ساز باشد. مگر در یک حالتی آن هم فقط در حالتی که بنابر فرمان خدا کاری را انجام بدهد. اگر این حالت باشد آن موقع برای آدم ضرری ندارد ؛ یعنی اگر کسی هم حرفی به آدم بزند ؛ چون بنابر فرمان کاری کرده و از خودش چیزی ندارد آن موقع برایش مشکلی نخواهد داشت . ۳. طالب مدح و ثنا نباشد و سعی در حصول آن نکند .اما اگر کسی مدح او گوید شاد گردد و نشاطی حاصل شود و این مرتبه اگرچه نوسان است ولیکن بر او گناهی مترتب نیست . این گناهی ندارد ولی می‌تواند حجاب‌های گوناگونی در آن مسیر معرفت برای آدم ایجاد کند و توجه داشته باشد آن موقع که دارد شاد می‌شود و یک نشاط خوبی در درون اتفاق می‌افتد ؛ باید ببیند که این از چه ناحیه‌ای است و به کجا برمی گردد . و این را باید توجه داشته باشد که وقتی آن نشاط های درونی بنا بر مراتب ش هست یک وقت مراتبش پایین است . یک وقتی بنابر مراتب بالا هست ؛ آنهایی که مراتب پایینی است ؛برای آدم باعث ضرر است و آنهایی که برای مراتب بالا هستند ؛ به عنوان تشویق است ؛ باید اینها را آدم در نظر بگیرد. یعنی خودش نمیخواست این حالت برایش اتفاق بیفتد ولی یک وقت این حالت برایش صورت گرفته و چون در این مرتبه قرار گرفته پس این را باید در نظر بگیرد که مدح و ثنا هم دونوع است : که البته در معراج آن حالت بیرونی فقط مدنظر است که افراد دیگر وقتی به آدم ارتباط دارند و چیزی به آدم می گویند یا اینکه حالا بدنامی از این نظر که چیز بدی را به آدم می گویند این را مورد بررسی قرار بدهد. آدم می‌تواند این را دو دسته کند مدح و ثنا و برنامه بیرونی و آن مدح و ثنا و برنامه درونی ... این همه حال آدم اگر یک توجهی داشته باشد می‌تواند درونیش را نسبت به آن ؛ یک وقتی خواب هست ؛ یک وقتی مکاشفه است ؛ یک وقتی در شرایط گوناگون قرار می‌گیرد ؛ آن هم می‌تواند مورد بررسی قرار بدهد که این حالت چطور می‌تواند برای آدم اتفاق بیفتد . وقتی هم آدم نگاه می کند می بیند که یک خوابی را می‌بیند بعد بلند میشود مبتهج است ؛ باید بداند که این هم باز مال خودش هست . اگر یک اتفاق اینچنینی می‌افتد ؛ چون در این مسیر قرار گرفته ؛ آدم می خواهد آن معرفت برایش ظهور پیدا کند و باید بداند که این ها متعلق به خدا است . و خدا خواست که اینطور برایش ظهور پیدا کند و این مراتب آدم رشد و شکوفایی لازم برایشان به وجود می آید . آنجا هم اگر چیز بدی را در این حالت ها ببیند ؛ آن هم باز می خواهد باعث رشد و شکوفایی بشود ؛ به خاطر اینکه آن نقایص درونی آدم را به او نشان می‌دهند و آنجا آدم را تشویق می‌کنند و این نقایص را نشان می دهد. یعنی هر دو در جهت رشد و شکوفایی است که آدم باید این را در نظر بگیرد و به خودش نگیرد . وقتی که آدم از خواب بیدار می شود یک وقت مثلاً بگوید خواب خوبی دیدم و بخواهد تعریف و تمجید کند و در آن حال همیشه بماند ؛ اینها ماندگار نیستند باید از بین بروند ؛ و بداند این ها متعلق به خدا است ؛ تا اینکه اینها اثرات منفی را بر روی آدم نگذارند و آدم را در غفلت فرو نبرند . یک وقت می بینیم که آدم مشغول اینها می شود بعد به خودش می‌آید می‌بیند که ای وای چقدر فرصت را از دست داده ؛ اینها قرار بوده که باعث شکوفایی برایش بشود یک حرکتی برایش صورت بگیرد . آدم همیشه در این حالت مستی این حالت ها می ماند ؛ بعد می‌بینیم که فرصت ها را از دست می‌دهد . یک وقتی می‌بینیم ؛ زمانی که آدم شب باید بلند بشود برای نماز ؛ یک خواب های خیلی عالی برایش متصور می‌شود و آدم روی آن خوابها می ماند ومدام دوست دارد ادامه داشته باشد . بعد یک وقت میبینی که آن زمانی که میخواست برای نماز بلند بشود ؛ آن زمان از دست می‌رود . بعد می بینیم که در غفلت واقع شد و آن علتش این است که در ظاهر هم این حالت برای آدم است و به صورت درونی همینطور آدم را اذیت می‌کند و بیرونی هم یک جوری اذیت می‌کند . درونیش هم آدم را به حالت غفلت می برد. 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم صفت بیست و ششم: فراموش کردن اعمال خود و غفلت از محاسبه این هم از آن رذایلی است که اگر آدم توجه داشته باشد می‌بیند که وقتی در آن اصرار بر معاصی قرار می‌گیرد و گناهان مدام در وجود آدمی تکرار می‌شود و این باعث می شود که آدم دیگر به خودش توجه پیدا نکند. این هم اگر آدم بخواهد درونش را تجزیه و تحلیل کند، می‌بیند که یک مثالی را اگر بزند می‌تواند آن را برای خودش مشخص کند. فرض بر اینکه اگر آدم درونش را یک مخزنی در نظر بگیرد که در این مخزن اگر به وسیله گناهان یک جایی را اشغال کند و ظرفیت آن را پر کند، دیگر جایی باقی نمی‌ماند که چیزهای دیگری در داخلش ریخته بشود که به نفع این وجود آدم هستند و همین است که می تواند آن فراموشی را برای آدم به وجود بیاورد. مثلاً اگر در مغز آدمی این را در نظر بگیرد که مثلاً مغز آدم می‌تواند ۱۰۰ پارامتر را در خودش حفظ کند و آن ۱۰۰ پارامتر را داشته باشد. خب اگر ما بیاییم ۱۰۰ پارامتر را از گناهان پر کنیم، دیگر اصلاً جایی نمی‌ماند که بخواهد تفکری داشته باشد. بعد می بینیم که این فراموشی برای آدم به وجود می آید یعنی دیگر کاملاً از یک جبهه آدم فارغ می‌شود و آن دیگر اصلاً برای او به وجود نمی‌آید و اصلاً دیگر تفکری در آن حالت ها برای او به وجود نمی آید. به خاطر اینکه ما ظرفیت را به وسیله گناهان پر کرده ایم و این باعث همان فراموشی و غفلت می‌شود. حالا اگر در این مسیری که به لطف و عنایت خدا ترسیم شده توجه داشته باشیم، اگر ما بخواهیم کاملاً و تا آنجایی که می‌شود در این مسیر قرار بگیریم؛ حالا آن گناهان که سر جای خود که باید کاملاً پاک بشود؛ ولی باید بعضی از اشتغالات مباحی هم که برای ما هست، آنها هم باید از آدم برداشته بشود تا اینکه آن ظرفیت خالی بشود. مثلاً در این کامپیوترها که نگاه می‌کنیم یا همین دستگاه هایی که برای ضبط وجود دارد ظرفیتش تا یک حدی است. آن ظرفیت هرچقدر خالی تر باشد، آدم بیشتر می تواند در آن ضبط کند یا مطالبی در آن ذخیره کند. اگر آن ظرفیت را نداشته باشد، آدم دیگر چیزی نمی تواند در آن ضبط کند. این درون ما باید خالی باشد، اگر خالی نباشد چنین حالتی برای ما به وجود نمی آید. حالا اگر مثال های گوناگونی را آدم برای خودش بزند. اول این را برای خودش ترسیم بکند و بفهمد که درونش چیست؟ لازمه اینکه آدم بفهمد، آیا فراموشی اعمال خودش را دارد یا نه؟ باید این حالت را در درون خودش پیگیری کند و مثال های گوناگون را برای خودش بزند. مثلا الان آدم از نظر معنوی به همین وسایلی که در این عالم ساخته شده نگاه بکند می بیند که اینها آینه ما هستند. آینه وجودی ما هستند،آینه وجودی مغز ما، یا مثلاً مراتب مختلف ما هستند. که یک چنین حالتی الان در بیرون تجسم شده. حالا خداوند تبارک و تعالی برای اینکه به آدم خوب بفهماند که در وجود ما چه هست و‌چطور دارد کار می‌کند و چطور باید کار بکند، همه این وسایل را طوری قرار داده که آدم متوجه این ها بشود. الان مثلا این وسایل کامپیوتری که هستند، مثال های خیلی خوبی هستند و آدم می تواند کامپیوتر را خودش در نظر بگیرد و ببیند که مثلاً اگر در آن کامپیوتر چیزهای ناجوری پر بکند و ظرفیت را از آنها انباشته کند، بعد می بیند که دیگر فرصتی نیست که مثلاً یک تراک قرآنی آنجا ضبط کند یا مثلاً بحثی یا سخنرانی معرفتی و چیزی درون آن بخواهد بریزد. به خاطر اینکه از چیزهای دیگر اشغال شده و جایی وجود ندارد که آدم بخواهد چیزی را در آن قرار بدهد. برای اینکه این حالت برای آدم اتفاق نیفتد، آدم باید بیاید و شروع کند آن فایل ها را خالی و پاک کند. پاک شدنش هم در کامپیوتر، آدم نگاه می‌کند که از یک جایی پاک می کند می ریزد در سطل آشغال؛ یعنی در آنجا باز دوباره وجود دارد. باید در مراحل بعدی آن را هم خالی کند، که یک موقع اشتباهی آدم در آن سطل آشغال نرود، که آنها بتوانند دوباره بازیابی و ریست بشوند و دوباره سر جای خودش قرار بگیرد؛ بنابراین باید کامل از کامپیوتر محو شود. البته حالا بعضی ها می گویند که آنهایی که در کامپیوتر ضبط می شود، بعد از یک مدتی می‌توانند به وسیله دستگاه‌هایی آنها را دوباره نمایان کنند، این نشان می‌دهد که این اعمالی که آدم انجام می دهد، بالاخره یک اثری را در وجود آدم دارد و این از بین نمی‌رود. فقط از دید آدم پنهان می شود، ولی در درگاه خداوند تبارک و تعالی آنها از بین نمی‌روند. حالا یک چنین تصوری را آدم داشته باشد که حقیقتا هم همین طوری است. چون یک ظهوری اتفاق افتاده، آن ظهور هیچ موقع از بین نمی‌رود. شاید خداوند تبارک و تعالی در آن دنیا کاری کند که ما اصلاً یادمان به آن‌ها نیفتد، هیچ کس هم یادش نباشد ولی در درگاه خداوند تبارک و تعالی آنها موجود هست. 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم مراحل مرابطه: ۱. مشارطه ۲. مراقبه ۳. محاسبه ۴. معاقبه ۱. آن ابتدایی که آدم از صبح بیدار می شود باید شرطی را با خودش داشته باشد، که امروز کاری که می خواهد انجام بدهد چه چیزی هست؟ و در چه مسیری باید انجام وظیفه کند؟ حالا اگر طبق این بحث‌هایی که پیش آمده، آدم توجهی داشته باشد، می‌بیند که از ابتدای صبح که بیدار می شود، حالا قبل از نماز صبح توجه دارد به آنکه باید آدم یک تمرینات اینطوری داشته باشد که یا الحمدلله رب العالمین بگوید یا لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم بگوید؛ چون خدا یک فرصت دیگری را به آدم داده که یک روز را میخواهد شروع کند، یعنی اولش این را به وجودمان القاء کنیم که این جسم را دوباره قرار داده که به وسیله این جسم و آن مراتب مختلف، ظهورات خیلی خوبی را داشته باشد. یعنی با این نیت آن ابتدایی که بلند می شویم، البته شاید آدم بعضی وقتها یادش برود. به خاطر همان است که آن غفلت ها برای آدم، هست و بهترین حالت این است که آدم خودش را ملزم بداند که یک چنین دیدگاهی در درونش به وجود بیاید. یعنی شب هم که می‌خواهد بخوابد به امید اینکه صبح می‌خواهد بلند بشود، برای آن فرامین خداوند تبارک و تعالی و بیدار بشود. وقتی هم که بلند شد یک چنین دیدگاهی در ذهنش باشد یعنی شرط کرده و با این وجود خودش و با تمامی مراتبش، که قرار است امروز با یک انسجام خاصی، یک فرامینی صادر بشود و این فرامین در وجودمان ظاهر بشود. این را باید آدم یک دیدگاهی داشته باشد، برنامه ریزی را که برای از صبح تا شبش دارد یک یادآوری کند که چه کاری را باید انجام بدهد که معمولاً هم اگر آدم اهل همین مسیر باشد، آن موقع مشخص شده است که آدم باید چه کارهایی را انجام بدهد. آن ابتدا حالت مشارطه برایش به وجود می‌آید. حالا بعد از مدتی دیگر این مشارطه از مراتب برمی آید، یعنی این نیست که آدم فکر کند فقط باید با زبان بگوید، البته آن ذکری که گفته می‌شود، آن هم حتماً باید باشد. به خاطر اینکه آدم یک موقع در یک غفلت های دیگری واقع نشود. بعد وقتی که یک همچین شرطی را آدم با وجود خودش کرد، آن موقع از صبح تا شب مراقبه دارد که آنچه را که وظیفه و برنامه اش هست، را تا آخر شب به انجام برساند. یک وقتی هست که آدم بالاخره بنابر اشتغالات زیاد می بیند که زمان هایش به هم می‌ریزد یا نمی‌تواند کامل آن وظیفه خودش را انجام بدهد. آن موقع آدم باید افسوس بخورد که فرصتی را داشته و این فرصت را از دست داده است . بعد شاید آدم مثلاً خودش را توجیه کند که خوب من این کارها را داشتم ،نتوانستم؛اینها دلیل نمی‌شود، آدم اگر برنامه‌ریزی کند می‌تواند به کارهایش برسد، ولی آدم باید آن افسوس را بخورد و به این وجود خودش اعلام کند که نتوانستی این چیزی که مدنظر بوده را به اجرا بگذاری. این مراقبت را تا انتهای شب باید داشته باشد و باید یک محاسبه ای داشته باشد و ببیند که محاسبات این کارهایی که انجام داده، نتایجش کجاست؟ بعد آن افسوس هایی که در درون آدم ایجاد می‌شود، آنها عیان بشود. البته نه افسوسی که آدم را به سمت یاس و ناامیدی ببرد. افسوسی که این وجود آدم را به سمت بیداری ببرد. یعنی آدم را در حالت اضطرار قرار بدهد. باید توجه داشته باشیم که یک وقتی مثلا در یک مدتی این طور باشد و بعد فکر می‌کند که دیگر ضعیف است و نمی‌تواند این مسیر را ادامه بدهد، این ضرر است. یعنی همه این کارهایی که انجام می‌گیرد، برای این است که این وجود آدم دائم در حالت یقظه است. این هم یقظه هایی که به این شکل است، یقظه های جزئی هستند که بعد وقتی اینها به یک حدی از آن برسد و به یک اشباعیتی برسد، آن موقع آن یقظه ی عالی برایش اتفاق می‌افتد. آدم باید حالا این را انجام بدهد تا این که در آن حالت ها قرار بگیرد. خب بعد وقتی هم که آن افسوس خورده شده، آن موقع باید آن‌ها را آدم جبران کند، یعنی باید آن وجودش را به انواع مختلف تنبیه کند. هر طوری که آدم تحملش را دارد. البته آدم باید با چیزهای خیلی کم شروع کند تا یک موقعی فشاری به بدن او نیاید که باعث بشود که زدگی ایجاد بشود. برای اینکه آدم این مسیر را طی کند باید یک نشاط خاصی داشته باشد و یک سرور خاصی درونش اتفاق بیفتد و البته نه سرور کاذب. نه سروری که بخواهد آدم را به لهو و لعب بکشاند. نه، یک حالتی که آدم اشتیاقش برای این مسیر زیاد شود و همیشه طالب این باشد که این مسیر برای او طی شود و آدم در شرایط خیلی خوبی قرار بگیرد. اگر آدم این کارها را انجام بدهد، آن موقع خداوند تبارک و تعالی، آن مسیر را برای آدم باز می کند . یعنی آدم وقتی در این شرایط قرار بگیرد به صورت‌های حتی جزئی هم که اتفاق بیفتد، بعد خداوند مسیر را برایش باز می کند که آدم بتواند در شرایط ریزتری از این حالت ها قرار بگیرد. ✍ادامه دارد.......
بسم الله الرحمن الرحیم ✍ادامه بحث...... اگر آدم این کارها را انجام بدهد،‌آن موقع خداوند تبارک و تعالی آن مسیر را برایش باز می‌کند. آدم می‌تواند به صورت ظریف تری به این درونش با این مطالب نگاه بکند. آن موقع ورود در درونش ورود جزئی می‌شود، یعنی از آن حالت کلی آدم خارج می‌شود که آدم فکر می‌کند مثلاً ما یک زمانی می گفتیم ما این کار را انجام می‌دهیم، بعد یواش یواش این «ما» برداشته می شود، می‌بینیم که تک‌تک مراتب می‌آیند و برای آدم عیان می شوند. بعد آن مراتب وقتی تک تک عیان شدند، بعد از مدتی آن موقع دیگر آن مراتب یواش یواش کنار می‌روند و حالا بالاخره این مسیر برای آدم به صورت لطیف‌تر و ظریف تر عیان می‌شود و آدم می‌تواند این جوری این مسیر را طی بکند. حالات نفس: ۱. مشغول اطاعت باشد. ۲. مشغول معصیت باشد. ۳. مشغول امر مباح باشد. یعنی این سه حالت است که می‌تواند در درون آدم اتفاق بیفتد. مشغول طاعت: که اگر آدم برنامه داشته باشد می‌بینیم که اصلاً دائم در حال اطاعت فرامین خداوند تبارک و تعالی است. اصلاً جز آن هم چیزی نمی تواند وجود داشته باشد. الان نگاه می‌کنیم از ابتدای صبح تا انتهای شب اگر آدم با برنامه حرکت کند می‌بیند که اصلاً به غیر از برنامه خداوند چیزی نیست. البته حقیقت هم هیچی نیست، مثلاً یک وقتی بعضی ها بگویند نه آنهایی که در کفر هستند یا در شرایط دیگری هستند، خداوند به آنها کاری ندارد. نه؛ همه در تحت فرمان خداوند هستند. منتها آن شدت و ضعف حجاب ها است که این حالت ها را برای آدم به وجود می‌آورد. بعد آدم یک وقتی است که به صورت غیر حقیقی نگاه به عالم می کند، یک وقت می بینی که حقیقی نگاه می کند. آن موقع در واقع از خود ما است نه اینکه غیر از این چیزی باشد. پس این حالت را آدم باید در نظر بگیرد که به آن سمتی باید برویم که لحظه لحظه ی وجودمان و عمرمان در فرمان خداوند تبارک و تعالی قرار بگیرد، یعنی آن حجاب باید کنار برود که آدم این را متوجه بشود که یک چنین حالتی هست. آن موقع، بعد نگاه می‌کنیم می‌بینیم که آدم اگر این حالت برایش اتفاق بیفتد، می بیند که همیشه در قرآن یا دعا یا در آن فرمان های خداوند تبارک و تعالی هست، نه از چیز دیگری. هر کاری هم که انجام می‌دهد، آن عین عبادت است که دارد انجام می گیرد. ۲. مشغول معصیت: آدم باید توجه داشته باشد که اگر از فرمان خداوند تبارک و تعالی خارج بشود، یعنی حجاب در وجود آدم کشیده بشود و آدم آن پرتوهایی که در وجودش تابیده می‌شود، آن را با اختیار خودش تغییر بدهد و در حالت دیگری قرار بدهد. این معصیت خداوند تبارک و تعالی است و آدم یک وقتی هم هست که به صورت شرعی نگاه می‌کنند به اینها، خب این یک درجه از معصیت است. یک وقتی هم به صورت های غیر شرعی است که آدم توجه پیدا می‌کند. یعنی یک وقتی آدم عبادت هم انجام می‌دهد،بعد آن موقع توجه به "من" دارد. خوب این شکل ظاهرش هم خوب است، ولی آدم باید با یک دیدگاه این چنینی نگاه کند که آن هم به نوعی یک معصیت است که حالا نسبت به یکدیگر شدت و ضعف دارند. آدم بالاخره باید بداند که همه اینها فرمان خدا است که دارد در این عالم جاری می شود. شدت و ضعف های این ها را آدم باید یواش یواش متوجه بشود، بعد از آن حالت ها بیرون بیاید. البته این آغشتگی ها از اولی که آدم در این دنیا می‌آید، برای آدم وجود دارد که آدم باید این آغشتگی ها برایش اتفاق بیفتد. منتهی بعضی ها هستند که آغشتگی هایشان خیلی جزئی هست . بعضی هستند که که می‌بینیم آغشتگی هایشان قبل از اینکه صورت بگیرد، آغشتگی دیگری اتفاق می‌افتد. مثلاً مثل ائمه اطهار که نگاه می‌کنیم وارد این جهنم شدند ولی این جهنم برایشان سرد بود و به سرعت از آن رد شدند. خب این هم باید توجه داشته باشیم که این حالت ها باید برای ما اتفاق بیفتد ان شاالله. که حالا به هر اندازه که آدم آغشتگی جهنمی داشته آنها را برطرف کند و در آن شرایط خوب قرار بگیرد. ✍ادامه دارد ......
بسم الله الرحمن الرحیم ✍ادامه بحث ۳. مباح است: آدم هر کاری که انجام بدهد گناه نباشد ولی توجه به آن فرمان خداوند تبارک و تعالی هم نداشته باشد، مثلا خیلی وقت‌ها کارهایی انجام می‌دهیم که گناه نیستند و شاید کار خیر هم باشد ولی توجه به فرمان خدا نداریم. خب این حالت مباح است و آدم از این حالت هم باید بیرون بیاید، یعنی باید از آن حالت های غفلت خارج بشود. معمولاً هم غفلت است که آدم را به این سمت ها می کشاند و آدم را در این حالت ها قرار می دهد. مثلاً الان شاید خیلی افراد در این دنیا باشند که کارهای خوب خیلی زیادی انجام می‌دهند ولی توجه به خدا و فرمان خدا ندارند. البته در بین مسلمان ها هم این حالت ها هست که این کارها را انجام می‌دهند ولی آن توجه را ندارند. یعنی یک کار مباحی را انجام می‌دهند که فرصت شکوفایی های وجود آدم را از او می گیرد و آدم در یک شرایط سکون قرار می‌گیرد. یعنی حالت پیشرفت برای آدم اتفاق نمی‌افتد، شاید آدم بگوید که ما در کار خیر بودیم و کار خوب انجام دادیم. خب در همین دنیا هم خدا جواب آنها را می‌دهد، بالاخره در آن حالت ها قرارشان می دهد، به خاطر اینکه توجه به فرمان خدا نبوده و این موجب رشد و شکوفایی مراتب بالا برای آدم نمی شود. برای عاقل شبانه روز ۴ وقت است: ۱. یک وقت که با پروردگار خود خلوت کند و راز گوید. ۲. یک وقت که در آن حساب نفس خود را کند. ۳. یک وقت که تفکر در عجایب صنع پروردگار نماید. ۴. یک وقت مشغول تربیت بدن و اکل و شرب باشد. البته اینها که اینجا گفته، یعنی همه آنها باید در فرمان خداوند تبارک و تعالی باشد. یعنی، این نیست که خارج از آن باشد. اینکه گفته عاقله یعنی قوه عاقله اش به این شکوفایی رسیده که می‌تواند آن فرامین را از از بالا به مراتب پایین به نحو عالی انتقال بدهد. این هم منظور این است. - کیفیت محاسبه نفس: ۱. محاسبه واجبات ۲. محاسبه معاصی ۳. محاسبه نفس در محاسبه واجبات اگر کامل انجام داده، شکر خدا کند و اگر ناقص بوده قضای آن را به جا آورد. این هم که باید توجه داشته باشد که باید این واجبات خودش را محاسبه‌ای داشته باشد. مخصوصا نماز و روزه و این چیزهایی که آدم خیلی با آنها درگیر است، چون اینها بیشتر می‌تواند برای آدم اشکالات به وجود بیاورد؛ مخصوصا نماز، که آدم باید توجه اینچنینی حتماً داشته باشد. اگر نماز قضایی دارد، آنها را به جا بیاورد. اگر آنها را بجا نیاورده باشد، به جا بیاورد، مثل این می‌ماند که آدم یک خانه‌ای را ساخته که در آن خانه قرار بوده که مثلاً یک تعدادی ستون داشته باشد. بعد می بینیم که در تعداد آن ستون ها،کسری وجود دارد و یک یا دو یا سه تا بستگی به آدم دارد که چقدر در این حالت ها قرار بگیرد. بعد ما می‌خواهیم طبقه دوم این را بسازیم، بعد سوم و همینطور بالا برویم. اگر اینها ناقص باشد، آن موقع می‌بینیم که چند طبقه بالا میرویم، بعد فشار می‌آورد و ترک می‌خورد و فرو می‌ریزد. یا اگر ببینیم که آن تحملش را ندارد، می‌گوییم خب همان دو طبقه ای که ساختی کافیست. دیگر طبقه سوم را نمی توانیم بسازیم که الان در همین دنیا هم که آدم نگاه می کند یک کاری را که دارد انجام می دهد، اگر ببیند که خانه‌اش سست است هیچ موقع روی دو طبقه طبقه سوم را نمی سازد، یعنی منصرف می شود. یعنی آدم اگر واجبات را و کسری های واجبات را اگر انجام ندهد، نمی‌تواند حرکت بالاتری را داشته باشد. حتماً باید اینها انجام بگیرد تا این که آن محکم کاری انجام بگیرد، تا بتواند حرکتش منسجم باشد. چون آدم تا یک جایی که برود، آن موقع شیطان تا یک جایی کاری با آدم ندارد؛ چون مثلا می‌گوید تا اینجا حالا بالاخره این ظرفیت را دارد و خدا حمایتش میکند تا آنجا می تواند برود، ولی وقتی که رفت و این نقایص در وجودش بود، آن موقع یقه آدم را می‌گیرد و بعد آدم می بیند که دیگر نمی تواند حرکت کند. بنابراین توجه به قضای واجبات حتماً باید انجام بگیرد، بعد آدم یک وقتی یک مقداری شک هم دارد، باید آن موقع یکجوری آن را هم برطرف کندکه آن شک برای آدم برطرف بشود. طوری که آدم احساس کند که دیگر آن را به جا آورده. حالا مقداری بیشتر از آن چیزی که مدنظرش است، اینها باید انجام بگیرد تا آدم را به سمتی که دیگر خیالش راحت بشود ببرد. 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم محاسبه معاصی : آدم باید توجه داشته باشد که قبلاً چه کارهایی انجام گرفته که باید البته در معراج‌ این ها صورت بگیرد و برطرف بشود، یعنی اینکه آدم باید به گذشته اش نگاه کند و کارهایی که انجام داده، آنها را بنابر آن یک محاسبه ای داشته باشد. و آن محاسبات جوری باشد که آدم به درونش نگاه حقیقی کند. بعد آنها را تا آنجایی که ممکن است و از طریق خودش باید برطرف بشود، چون اگر برطرف نشود می‌بینیم که آدم‌ تا یک جایی می‌رود، مثل همان مثال خانه می‌شود. که وقتی اینها برطرف نشد نمی‌توانیم طبقات بالا را بنا کنیم و در یک جایی دیگر خودمان هم راضی می شویم که در همان جا بمانیم و شیطان هم دیگر به آدم کاری ندارد. چون تا آنجا ظرفیت دارد، ولی آدم که می‌خواهد بالاتر برود، آن موقع تمام این نقایص آدم را به رخ آدم می کشد و آدم نمی تواند حرکت کند و دیگر بناهای بالاتر را نمی تواند ایجاد بکند. ۳. محاسبه نفس: آدم باید این چیزهایی که در درونش اتفاق افتاده، آن ها را خوب ببیند تا اینکه از آن حالتی که می‌خواهد برای آدم سکوتِ به جا بیاورد، خارج نشود. تمام این ها پایه هایی هستند که میخواهند آدم را به سمت آن سکوت ببرند. چون الان همه این واجبات را به شکل ظاهری که نگاه می‌کنیم، این گناهانی که در وجود آدم هست، باید همه اینها جوری برطرف بشوند. و جوری به ظهور برسند که این وجود آدم را ساکت کنند و دیگر هیچ کنش و واکنشی در مراتب نباشد. اگر کنش و واکنش نبود آدم می تواند در آن معارف قرار بگیرد و آن معارفی که مدح نظر خدا هست در وجود آدم جاری بشود. حالا آدم یک وقتی هم اگر می بیند که یک چنین حالتی نمی‌تواند برایش به وجود بیاید، علتش هم این است که هنوز درونش یک چیزهایی است که باید حتماً برای او عیان بشود. چون هنوز آدم نتوانسته به درونش خوب ورود داشته باشد و آن سکوت هنوز از برای آدم ایجاد نشده است بررسی فراموشی اعمال وغفلت از محاسبه در قوه ها . حالا اگر در آن شماتیک بخواهیم نگاه کنیم، فراموشی اعمال خود و غفلت از محاسبه آن چیزهایی است که می‌تواند برای آدم شاخص باشد. آن جهل مرکب، خطورات، مکر و حیله. باز هم نگاه می‌کنیم، چون آدم در یک کارهایی قرار گرفته که فکر می کرده درست است و آنها را ادامه داده، باعث شده دیگر آدم اصلا فراموش کند که همان کارهایی که دارد انجام می دهد آنها را بخواهد بیاید محاسبه کند و نمی تواند ورود داشته باشد و خطورات هم می‌تواند وقتی که آدم می‌خواهد بیاید و یک ورودی در درونش داشته باشد؛ می‌بینیم که خطورات گوناگونی که بنابر اشتغالات قبلی بوده، در درون آدم ایجاد می‌شود. این باعث می‌شود که آدم اصلا فرصت پیدا نکند که به این درون خودش یک توجهی داشته باشد. مکر و حیله هم این است که چون قوه عاقله آن ضعف را دارد و آن قوه غضب و شهوت در واقع جولان می‌دهند و وجود آدم را به سمتی می‌برند که آدم دیگر فرصت پیدا نکند که به آن اعمال خودش توجهی داشته باشد. در قوه شهوت آن محبت دنیا، غنا،حرص، طمع، بخل، خوردن مال حرام، خیانت در مال، فرو رفتن در باطل، تکلم به سخنان بیهوده، همه اینها باعث می‌شود که آدم وقتی به اینها آغشته باشد، اصلا دیگر فرصت پیدا نمی کند که به درون خودش توجهی پیدا کند. این را به نوعی قواهای مادون آدم چون تعلق به این دنیا دارند، در این ها غرق می شوند و این غرق شدن، یک آشوب هایی در درون آدم به وجود می آورند که تمام آن نظم و انضباط درونی آدم را به هم می‌زنند. وقتی هم آدم بخواهد در درونش ورود داشته باشد باید یک سکوتی باشد که بتواند یک چنین کاری را بکند. ولی خوب این چنین به‌هم‌ریختگی وقتی باشد، آدم هیچ موقع نمی تواند به درونش توجه داشته باشد. در قوه غضب ؛ در ظهور نیافته ها : ایمنی از مکر خدا، ضعف نفس، دون همتی، بی‌غیرتی، کتمان حق، عجب و قساوت هست که اینها باعث می‌شود که برای آدم، فراموشی اعمال خود را به دنبال بیاورد و آدم به درون خودش توجه نداشته باشد. در قوه غضب ؛ در ظهور یافته ها : حالا آن چیزی که ظاهر است: کبر و تفاخر و خودستایی است که آدم را به آن سمت می‌برد و آدم در یک حالت قرار می گیرد که اصلا نمی تواند به اعمال خودش توجه پیدا بکند. چون همیشه می‌خواسته که این وجود ظاهری اش در این عالم جریان داشته باشد و همه به آن توجه داشته باشند. چون توجهات دیگران به آدم زیاد شده، آدم را از آن محاسبه خارج می‌کند اصلاً فرصت اینکه در آن محاسبه قرار بگیرد نخواهد داشت. خب، حالا همه اینهایی که گفته شد به خاطر این است که این وجودمان از تمام این رذایل باید خارج بشود و اگر خارج نشود، آن موقع آدم نمی تواند در آن شرایط محاسبه قرار بگیرد. ✍ادامه دارد......‌ 🇮🇷@merajosaade786
بسم‌الله الرحمن الرحیم ✍ادامه بحث.‌‌‌‌‌‌...... نتیجه بررسی ها خب، حالا همه اینهایی که گفته شد به خاطر این است که این وجودمان از تمام این رذایل باید خارج بشود و اگر خارج نشود، آن موقع آدم نمی تواند در آن شرایط محاسبه قرار بگیرد. این را هم باید بدانیم که اگر وجود آدم به انواع مختلف این رذایل آلوده باشد، آن سکوت برای آدم ایجاد نمی‌شود. و در آن پرتوهایی که از بالا دارد برای آدم تابش پیدا می کند، نمی آید بر جای خودش بنشیند. و قبل از اینکه سر جای خودش بنشیند، چون آن آشفتگی و بهم ریختگی در درونمان هست، آنها را منحرف می‌کنند. آن کاری که باید درون آدم انجام بگیرد، اتفاق نمی‌افتد و ما هم باید تمام این کارها را انجام بدهیم و این ها را مورد بررسی قرار بدهیم. و از اینها خارج شویم تا یک فرصتی پیدا بشود، برای اینکه بتوانیم یک محاسبه‌ای در درون خودمان داشته باشیم. البته حالا همه اینها هم گفتیم، آدم باید از خدا بخواهد که چنین حالتی را برایش به وجود بیاورد. چون آدم وقتی در اینها قرار بگیرد، خیلی مشکل است که آدم خودش فکر بکند که می‌تواند یک حرکتی یا جنبشی داشته باشد. باید واقعاً لطف و عنایت خدا شامل حال آدم شود تا بتواند یک چنین دیدگاهی برایش به وجود بیاورد و آن هم از دست خود آدم بر نمی آید. فقط خدا است که اگر ادم از او درخواست داشته باشد و لطف و عنایتش شامل حال آدم بشود می‌تواند یک چنین حالتی برای آدم اتفاق بیفتد. به این هم چرا این‌طور بازگو می‌شود، به خاطر اینکه آدم باید از همان موقعی که می خواهد در آن سوال و ترک رذایل بیفتد باید بداند که خداست که اجازه می‌دهد که آن سوال برایش به وجود بیاید و آدم در ترک رذایل بیفتد. یعنی نگاه کنیم در آن فرمول, یعنی از ابتدایش آدم باید توجه داشته باشد که اوست که آدم را وارد فرمول می‌کند. یعنی اگر فرض کنیم آدم توجه به این پیدا نکند، آن موقع اصلا این فرمول برایش به این شکل تداعی پیدا نمی‌کند. این را آدم باید توجه کند و در طی این فرمول باید بدانند که اوست که هر مرحله ای را برای آدم دارد ترسیم می‌کند و آدم را در آن دارد پیش می‌برد. بعد آدم اگر یک چنین دیدگاهی برایش به وجود بیاید، آن موقع آدم می تواند حرکتش اگر حرکت منسجمی باشد و در آن ثابت قدم باشد، یواش یواش در آن چیزی که مد نظر خودش است؛ که آخرش هم توحید در آن است؛ آدم بتواند در آن قدم بگذارد و با این دیدگاه باید به این فرمول هم توجه بشود تا اینکه این حالت برایش اتفاق بیفتد . الحمدلله رب العالمین 🌷 پایان 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم مطلب بعدی 🌷انسجام باتمام مراتب است . آدم وقتی کاری راشروع کردونیتش راکرد؛خداهم که راه رابرایش بازکرده وشرایط را مهیاکرده وامکانات فراوان قرارداده باید باتمام انسجام در آن قراربگیرد وتماما خودش را وقف چنین شرایطی کند. شاید سوال پیش بیاید که اگروقف چنین شرایطی بشویم پس کارو زندگیمان چه می شود؟ کار وزندگی هم سرجای خودش است ولی محوریت زندگی دراین ناحیه قرار می گیردواین برای آدم کارساز است. زمانی که آدم از این دنیا خارج می شود ؛اگر محوریتش مادیات وشرایط ظاهری دنیا بوده؛پس بسیار ضررکرده است. بنابراین حالا که چنین موقعیتی پیش آمده وآدم ورود پیداکرده بایدغنمیت بشمرد ودراین شرایط به خوبی قرار بگیردواز آن بهترین استفاده راببرد. کسی نگوید برای مازود است یادیر است . وقتی خداوند اجازه ورود داده وراه رانشان داده ومیل واشتیاق بوجود آورده؛دیگر نباید خودمان خرابش کنیم. خداوند اینجا میگوید دیگراختیار داری وآدم می تواند درقبال این؛دعا داشته باشدو عرض کند:خدایا مارفتیم !خودت مارا پیش ببر.اگر به خودمان باشد مانمی توانیم مانمی توانیم حرکت کنیم. همین دعاراداشته باشیم خداوند هرروز میل واشتیاقمان رازیاد می کند واگر آدم دراین حالتها قرار بگیرد بهترین شرایط برایش رقم می خورد. 🌷 اهمیت صلوات صلواتی که هرکس بنابه وقت ومیل خودش برای هم مسیریهایش می فرستد . برای چه چیزی؟ میگوییم :خدایا ماکه آمدیم دراین مسیر رشدوشکوفایی قراربگیریم ؛دوست داریم تمام افراد دربهترین درجات قراربگیرند. بعد می بینیم خداوند تبارک وتعالی چه نعمتهایی را برای این جمع واردخواهدکرد وآدم رادر شرایط عالی قرارمی دهد. آنهم باچه ذکری!!! ذکری که پیغمبر صلوات الله علیه وآلش باآن یاد می شوند.که بعدهامعانی آن در درجات مختلف برای آدم ظهورپیدامی کند. سپس پیامبر وآل پیامبر صلوات الله علیهم ،هم برایمان دعامی کنند. هم توجه خداوند تبارک وتعالی وهم توجه پیامبر وآلش به ماجلب می شود. این که می گوییم آل پیامبر،فقط سیزده نفرمعصوم علیهم السلام نیستندبلکه هرکس دراین مسیرهست ؛جزءآل پیامبراست وهمه ی آنهادعامی کنند.چرا؟ چون بواسطه ی یادشدن بهترینهای عالم هستی،چنین شرایطی برای مجموعه بوجودمی آیدودعاها ازهمه جاسرازیر می شودورشد وشکوفایی به نحواحسن مهروامضامی شودو مهرتایید می خورد. ✍ادامه دارد........ 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم 🌺خلاصه ی کتاب فصل چهارم:حقیقت وماهیت آدمی نفس آدمی ازعالم ملکوت درقفس بدن جاگرفته تاصفات حمیده واخلاق پسندیده راکسب کرده وبعدازمدتی دوباره به وطن اصلی خود بازگردد. قرار است "جسم"و"روح"مشترکا کاری راانجام دهند . وبعد از اینکه به رشد ونموی که مدنظرخداوند است ؛رسیدند؛دوباره روح از جسم جدا می شود. روح با انباشتگی که درخود دارد؛وپروژه ای که در بعضی آدم ها کارش تمام؛بعضی هاناتمام ؛وبعضی ها اصلا شروع نشده؛برمی گردد به جایگاه اصلی خودش. خلاصه ی کتاب فصل پنجم:سیر به عالم بالا باجنبه ی روحانی وجود انسان:۱-جنبه ی جسمانی۲-جنبه ی روحانی شرح:هدف ما اینست که بیشتر قوایی را مورد بررسی قرار دهیم که در جنبه ی روحانی وجود دارد. اگر آدم یک شناخت خوبی نسبت به آن قواپیداکند ؛می بیند که آنهاآدم رارشد می دهند واثر آنها روی جسم آدم؛ظهورات بعدی را بوجود می آورد. خلاصه ی کتاب:جسم آدم در این جهان ازبین می رود وجزءروحانی به عالم بالا می رود.هرچقدر جنبه ی روحانی برجنبه ی جسمانی غالب تر باشد ؛به همان اندازه میل به عالم ملکوت بیشتر می شودوحجابها کنار می رود. شرح :اگرانسان بتواند چنین پروژه ای راتصور کند یعنی جنبه ی روحانی وجودش بر جنبه ی جسمانی احاطه پیداکرده است که توانسته چنین تصوری برای خودش به وجود بیاورد.وقوای خودش راتفکیک کند وجداجدا آنهاراببیند. اگر کسی بتواند قوای خودش راببیند وبتواند بصورت فرضی آنهارادرنظر بگیرد؛(فرضی که ازعقل نشات بگیرد)بعدامی تواند از مرتبه ی بالاتر ازعقل هم به آن توجه داشته باشد. زمانی ما می توانیم از مرتبه ی بالاترازعقل به قوا نگاه کنیم وعملکرد آنهاراببینیم که حجابها از جلوی چشممان کنار رفته باشد. خلاصه ی کتاب فصل ششم:لذت والم جسم وروح شرح:امراضی هست که برای جسم وامراضی هست که برای روح اتفاق میفتد. خلاصه ی کتاب مرض جسم:عبارت است از امراض وبیماریهایی که عارض بدن می شودوانسان را لاغروضعیف می کند واگرانسان آن رابموقع درمان نکند منجربه مرگ می شود. مرض روح :عبارت است از اخلاق وصفات رذیله که موجب هلاکت وبدبختی روح است وباز می دارد انسان راازدرک لذات روحانیه ورسیدن به سعادت ابدیه شرح:از الم روح وجسم گفته شده که جسم باید سالم باشد وروح هم از صفات رذیله ؛عاری باشد تابتواند آن سیر خوبی که مدنظر خداوند تبارک وتعالی است راانجام دهد. خلاصه ی کتاب فصل هفتم :مفاسد بیماری نفس وفوائد صحت آن مفاسد بیماری نفس:اخلاق ذمیمه وناپسند فوائدسلامت نفس:پاک بودن از اخلاق رذیله که باعث می شودانسان فیض های الهی رابهتروبیشتر دریافت کند. شرح:قوای پنجگانه اگر سالم باشندواز ابتدابه چیزی آلوده نشده باشند می توانند فرمانهایی که به آنهاداده می شود رابه نحو احسن دریافت کنند ودراین زمینی که مدنظراست پیاده کنند تامنجر به ساخت آن پروژه ی با آن عظمت بشوندوکمک کنند این اتفاق بیفتد. الحمدلله رب العالمین 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم فصل دوم:لذت والم قوای چهارگانه (برای قوای ما،چه چیزهایی خوب است وچه چیزهایی خوب نیست) خلاصه ی کتاب 🌸۱-عقل:چون مقتضای عقل وسبب ایجادآن ،معرفت حقایق اشیاءاست؛لذت آن ،علم ومعرفت والم آن درجهل وحیرت است. شرح:وقتی نگاه می کنیم می بینیم ،عقل وقتی به معارفی می رسد ؛درآن بهجتی به وجود می آیدواگر معارف نباشد ؛درآدم یک کسلی بوجود می آید؛بخاطراینکه آن روشناییهادر وجودمان اتفاق نیفتاده است. انسان نیاز به معارف داردوهرکس از هرجهتی که به آن توجه می کند ؛باید آن راکسب کند. بعضی هاهستند که فقط می خواهند علوم دنیاراکسب کنندولذتشان هم درهمین است ودرهمین حد فعالیت می کنند.یابعضی هامی خواهند علوم معنوی راکسب کنندکه آن هم لذت خاص خودش رادارد. خلاصه ی کتاب ۲-غضب:مقتضای غضب قهراست وانتقام؛لذتش درعلیه وتسلط است و المش (رنج)در مغلوبیت . شرح:درغضب،آدم ازاینکه به چیزی یاکسی غلبه کند،لذت خاصی می برد.ووقتی هم که مغلوب می شود ،آدم گرفته می شود ویک حالت بدی به آدم دست می دهدکه البته این درجاهای مختلف فرق می کند. اگر انسان در زمانی که عملی راتحت فرمان خداوند انجام می دهد؛مغلوب شود؛هرچندکه درظاهربرایش خوب نیست اما ازنظرمعنوی بسیار ازآن سختی لذت می برد. خلاصه ی کتاب ۳-شهوت:شهوت چون خلق شده برای تحصیل غذا وسایرآنچه،قوام بدن است؛لذتش دررسیدن به آنهاورنج والمش درحرمان وممنوعیت ازآنهاست. شرح:درشهوت هم آدم دوست دارد درخوردنیهاو....که شرایط خاص خودش رادارد؛قراربگیرد.اگربه آنهابرسد بسیارلذت می بردواگر از ان لذات دورباشد ؛گرفتگی برایش بوجود می آید وانسان ازنظر ظاهری اذیت می شود. خلاصه ی کتاب ۴-وهمیه:چون ادراک جزئیات می کند؛لذتش دردرک جزیی است والمش درغیرآنهاست. شرح:وهم اگر درجزئیات سیرکند؛آدم بسیارلذت می بردویک بهجتی برای جسم وبرای آن قوه بوجود می آید .واگر درآن جزئیات نباشد آدم گرفته است. مثلا آدم گاهی در ذهن خودش باکسی دعوا می کند،قوه ی وهم به نحو عالی میدان داری می کندوآدم را به آنجایی می برد که نباید برودوخیلی هم لذت می برد.قوه ی وهم همه ی این کارهارا به نحوعالی انجام می دهد؛چه ازنظرشرعی درست باشدوچه درست نباشد. ✍لدامه دارد....‌‌‌ 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه ی کتاب 🥀🥀نکته:برای هرفضیلتی حدیست مضبوط ومعین که به منزله ی وسط است وتجاوز از آن خواه به جانب افراط وخواه به طرف تفریط ،هردو منسوب است به رذیله. شرح:هرچیزی که دروجود آدم اتفاق میفتد سه حالت دارد:افراط؛تفریط؛وسط همیشه باید کارهای ما درحالت وسط باشد. خلاصه ی کتاب حدوسط:۱-حقیقی ۲-اضافی حقیقی:عملی که انجام می دهیم نسبت به طرفین ؛حقیقتا مساوی بوده باشد. اضافی:آنست که نزدیک به حقیقی باشد عرفا؛یعنی دریک زمان یایک مکان برای کسی یاعده ای حدوسط باشد ودریک مکان دیگر یازمان دیگر؛افراط یاتفریط باشد. شرح:بعضی چیزها که عرف بوده درعالم شاید درزمانی درست بوده که باید طبق آن عمل می کردند ولی بنابر شرایط زمان ومکان تغییر کرده واز آن حالت درآمده که بیشتر بستگی به زمان دارد. ممکن است در آن زمان باید دریک حالتی قرار می گرفتند وکاری راانجام می دادندبنابر احکام مربوط به آن. ولی درزمان دیگری ؛شرایط تغییر میکند وآن احکام ملغی می شودوبه شکل دیگری انجام می گیرد که این حالت اضافی آنست. خلاصه ی کتاب فصل هفتم :تقابل صفات فاضله واوصاف نکوهیده قاعده ی کلی:آنست که صفات حمیده،حکم وسط دارد وانحراف از آنهابه طرف افراط یاتفریط مذموم است واز اخلاق رذیله است. شرح:چهارصفتی که گفتیم(حکمت،عفت،شجاعت،عدالت) هرکدام یک حالت افراط ویک حالت تفریط دارند. برای حکمت دوصفت جربزه وبلاهت می باشد. خلاصه ی کتاب ۱-جربزه (فطانت)کارکردن فکر در زاید از آنچه سزاوار است وعدم ثبات فکر درموضعی معین که این افراط است. شرح:اگر توجهی به درون خودمان بکنیم،می بینیم که گاهی این اتفاق میفتد که آدم درآن چیزی که هیچ حاصلی برایش ندارد ،بیش ازحد دراطراف آن فکر می کند وآخرش هم به هیچ نتیجه ای نمی رسد ؛فکرش راخسته می کند بدون اینکه ثمری برایش داشته باشد که البته این اتفاق با قوه ی وهم انجام می گیرد یعنی قوه ی عقل به تنهایی این کارراانجام نمی دهد. توجه داشته باشیم که این حالت(فکر کردن بی جهت وبی نتیجه )مانع از رسیدن به هدف ماست وباید از آن دوری کنیم. بلاهت(جهل بسیط)معطل بودن قوه ی فکروکارنکردن آن درحد ضرورت یا کمتر از آن که این حالت تفریط آن است. شرح:اگر آدم از فکرش درست استفاده نکند وآن راتنبل بار بیاورد بعد از مدتی یک حالت سستی پدید می آید ووجود آدم کم کم به حالت خل بودن نه ،ولی نزدیک به آن می شود. ا✍️ادامخ دارد ......... 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه ی کتاب 🔶🔶۴-احتراز کند از آنچه باعث تحریک قوه ی شهویه وغضبیه می شود.(چشم وگوش ودل) شرح:باید از کارهایی که سبب تحریک قوه ی غضبیه وشهویه می شود،دوری کرد. سوال:چه کسی این دوقوه راتحریک می کند؟ توجه به این نکته خیلی مهم است.که قوه ی وهم است که اینکارهارا می کند. بنابراین باید توجه داشته باشیم که قوه ی وهم از عدالت خارج نشود. ۵-فریب نفس رانخوردواعمال خودرا حمل بر صحت نکند.ودائم در جستجوی معایب خود باشد. شرح:بند پنجم در واقع ادامه ی بند سوم است.که می گوید دایم باید از خودش سوال داشته باشدودنبال این نباشد که اعمالی که انجام می دهد درست است . وحتی درمراحل بعدی هم اگر اعمالش درست بود وایرادی نداشت ،باز نباید به خودش نسبت دهد. بامعرفت ؛جداشدن ها اتفاق میفتد. دراخلاق جذب شدن هست ودایم ماداریم آغشته می شویم ولی در معرفت جداشدن هست. کسی که در این سیر قرار گرفته باید بداند که در اخلاق ؛فقط دارد جذب می کند. یعنی الان که اخلاق می خوانیم ،برای قوا ومراتبمان ،چه بصورت معارف یا عمل یا ظهورات مختلف جذب اتفاق میفتد .ولی درمعرفت جداشدن هست البته در این جداشدن ؛این علوم از آدم جدانمیشود.و درواقع وابستگیهاست که جدامیشود وآدم متوجه می شود که اینها متعلق به خودش نیست.و مرتبه ای برای خودش درنظر نمیگیرد.این یعنی از خود درآمدن.این کسب معارف است وبعد اعمال به نحو عالی تری انجام می گیرد.ولی هیچکدام متعلق به خود آدم نیست. یعنی آدم هرعملی که انجام می دهدبداند که این ظهوری از ظهورات خداونداست وظهور اسماء است که در وجود آدم تجلی پیدامی کند.این راباید آدم همیشه درنظر داشته باشد . این کتاب که می خواندواخلاقی که کسب می کنددراین مرحله ،آغشتگیست ودرمرحله ی معرفت،جداشدن از این آغشتگیهاست. این راباید درنظر داشته باشیم واین یک کلید خیلی مهم است که مسیر را برایمان آسان تر می کند. البته در ابتدای مسیر ؛چون آدم نمیداند چطور باید حرکت کند برایش خیلی سخت است.یعنی چون برایش مشخص نیست که حرکت دراخلاق وحرکت در معرفت ،به چه صورت است برایش مبهم وسخت است. وسالها طول می کشد تا این برای آدم مشخص شود. مثل سوالهای کنکوراست که بدون کلیدحل مسئله،ممکن است تمرینهای زیادی حل کند ولی به نتیجه نرسد ولی با یک کلید کارش راحت می شود. اینجا هم بااین کلید ،مسیر راحت تر وهموارتر شده وسریعتر طی می شود. دراین سیر ،این مهمترین کلید است وباید دائم به آن توجه داشت. ✍️ادامه دارد......‌ 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🌸همین که آدم وارد این درس اخلاقی می شودشروع می کند به برطرف کردن آن چیزهایی که قبلا برای آدم اتفاق افتاده وهمه ی آنهارابرطرف می کند وبیاید ازیک محله ای شروع کندوآن محله راپاکسازی خیلی خوبی کند. به این صورت که آن اعمالی که قبلا انجام گرفته واین خرابیهابوجود آمده ؛حالا مخالف آنهاراانجام دهدتااینکه اولا وجودش راازآن جانورانی که درآنجاهستندپاک کندوبعد هم خودآن مکانهاراازریشه خراب کند وجایش بناهایی بسازد که مدنظرخداوند است. بعدبرای قوه ی بعدی این کارراکندتااینکه کاملا این آلودگیهابرطرف شود. یعنی آن توبه ی حقیقی برای آدم اتفاق بیفتد. تازه آنموقع می شود نقطه ی صفر؛یعنی آدم یک زمینی را که همه ی بناهایش فرسوده بوده ؛پاکسازی کرده وتازه به نقطه ی صفررسیده ومی خواهدبناهای جدید واصولی درآنجا بسازد. وقتی بناهای اصولی وجدید درآنجاساخته شد ؛افرادی هم که می آیندودرآنجا قرارمی گیرند ؛افرادی هستندکه موجب شکوفایی بنیه های بالامی شوند. یعنی اینهازمینه ای می شوندتا بنیه های بالاتر کم کم به سمت شکوفایی پیش بروند. حالا آدم باید چنین ذهنیتی نسبت به خودش داشته باشدوبه این مثال توجه داشته باشد وبداند کاری که انجام می دهد؛کدام بناراخراب می کندویا کدام بناراایجاد می کندیااینکه کدام حیوان رابه داخل این بناهامی آوردیا کدام حیوان رااز آنجاخارج می کندیا اصلا هیچ حیوان وبنای فرسوده ای موجودنیست وبناهای خوبی برای ایجاد پروژه بناشده است.وآدم بتواند زودترپیش برودودرهر مرحله ای هم توجه داشته باشد نه اینکه اگریکبار بناهایی راکه ایجادشده بود خراب کند وفکرکند تاآخرعمر بیمه شده است. باید بداند که درهرمرحله ای آدم می تواندداخل یک شهری که خوب ساخته شده،مزاحمینی بوجود بیاوردودرآنجامستقرکند وآسیب هایی بزند.منتهی آسیب هایی که مشخص نیست از کجاواردشده است. بعنوان مثال ؛منافقینی که می آیند وخودشان رامثل افراد خوب جلوه می دهند ولی از پشت سر کارهای خطرناکی انجام می دهند. باید یک کلیتی از درونمان تصورکنیم وبدانیم کل عالم باید ساخته شود. کل این عالم باید بصورت مستمر وبدون وقفه ساخته شود تاآن چیزی که مدنظرخداوندهست برای ماتحقق پیداکند. می بینیم کسانی که در مسیر سیرهستنداز لحظاتشان به نحواحسن استفاده می کنند. چون می دانند هرلحظه ای که میگذرددیگراین پروژه به اتمام نمی رسد.بنابراین باید ازتمام لحظات استفاده کنند تااینکه این پروژه هرچه سریعتر ساخته شود وبه اتمام برسدووقتی آن تمام شد؛اسماءظهور پیدامی کنندو اسماءدرجایی ظهور پیدامی کنندکه درواقع آرامش وایمنی خاصی بوجود آمده باشد. اسماءدرهرجایی ظهور نمی کنند؛وقتی آن اتفاق افتاد وآن اسماءظهور پیداکردند آن عبد اللهی برای آدم اتفاق میفتد وآدم متوجه می شودکه این کارهاراچه کسی براساس شرایط انجام داده است. حالا یک تصویر کلی ازدرون خودمان باید داشته باشیم واز ابتدای صبح که بیدارمی شویم باقوایمان شرط کنیم که امروز قراراست دراین پروژه شهرک های خوبی ساخته شود وآنچه که مدنظرخداوند تبارک وتعالی است ؛حاصل شود. نه اینکه آدم مخروبه هایی بسازد که جایگاه شیاطین ومنافقین و...در درونش باشد. این یک تصویر کلی است که باید به آن توجه کردوبعدها اگر توفیقی بود وآدم متوجه بود وبه یک حدی رسید می فهمد که چه اتفاقاتی می افتد و می تواند بفهمد که چطور یک عالم ،در درون خودش دارد.وباید این عالم رابه نحو احسن بسازد. درواقع معراج که می خوانیم،داریم چنین کاری انجام می دهیم . می فهمیم که کار قواچیست وپروژه چطور باآنهاساخته می شود. الحمدلله رب العالمین 🇮🇷@merajosaade
هدایت شده از 📖شرحی بر معراج السعادة
هدایت شده از 📖شرحی بر معراج السعادة
بسم الله الرحمن الرحیم 🌻🌻یک وقتی آدم در این مسیر حرکت می کند و اتفاقاتی برایش می افتد و فکر می کند اتفاقی که افتاده صد درصد درست است .بعد همان را ادامه می دهد و در یک جهل مرکبی می ماند و شاید تا آخر عمرش هم نفهمد که در جهل مرکب بوده و باید خیلی دقت داشته باشد . راه علاجش مراقبه و محاسبه است. در معراج گفته شده که به هرچیز نگاه منطقی کند . مثلا آدم علوم بالایی ندارد و خودش در خیالش افکاری را می پروراند اما اگر خوب دقت کند،می بیند که بالاخره کلاسها و استادانی هستند که آدم می تواند حقیقتا از آنها استفاده کند و از جهل دربیاید . دومین صفت شک وحیرت است . خلاصه ی کتاب صفت دوم:شک و حیرت عبارت است از عاجزبودن نفس از تحقیق حق و رد باطل در مطالب شرح :چیزی که در وجود آدم خیلی می تواند ضرر داشته باشد ،شک وحیرت است. آن هم به خاطر اینست که وجود آدم به علوم کافی نرسیده وشکوفایی لازم را به دست نیاورده است. ووقتی یک تجلی می خواهد در وجود آدم اتفاق بیفتد،آدم در دوگانگی قرار می گیرد که آیا این درست است یانه؟ یا این کاری که می خواهد انجام بگیرد منطقی هست یا نه؟ باید بدانیم که نفس یعنی آن قوای شهوت،غضب،وهم وخیال و عقل باید به یک شکوفایی خاصی برسند . مثلا شهوت از مسایلی که در شریعت به آن ها اشاره شده ،آگاه باشد و اصول همه ی آنها را بداند و همین طور بقیه ی قوا. چون قوا ابزار ما هستند و باید شکوفا شوند،تا آن استفاده ای که لازم است از آنها داشته باشیم. وقتی هم که ظهوری اتفاق میفتد ،آدم در آن ظهور تردید می کند که درست است یا نه.و در همان حالت می ماند.و فرصت را از آدم می گیرد. وقتی ما از مرتبه ی عقل می خواهیم بالاتر برویم ،یک اتفاقاتی در وجود ما می افتد . یک وقتی هست که عقل آدم یا آن مراتب پایین آدم باید تسلیم شوند و اگر شکوفا نشده باشند تسلیم نمی شوند . بعد به خاطر مسائل جزئی ،مخالفت می کنند و آدم را نگه می دارند و اجازه ی خروج از عقل را نمی دهند . سیر ما طوری هست که تمام آن بنیه هایی که در وجودمان به صورت بالقوه هست ،باید ظهور پیدا کند و اگر این اتفاق نیفتد و شکوفایی برای عقل بوجود نیاید ،مراتب دیگر هم شکوفا نمی شوند و آدم نمی تواند در آن مسیر قرار بگیرد . شکوفایی قوه ی عقل تا چه اندازه ای است که آدم از شک وحیرت دربیاید؟ آدم از ابتدایی که در مسیر قرار می گیرداگر احکام و شریعت در وجودش خوب تجلی داشته باشد و خوب به آنها توجه کند ؛وقتی قوای بالای عقل می خواهند ظاهر شوند ؛دیگر مراتب پایین مزاحم نخواهند بود چون در قالب شریعت قرار گرفته و به سکوت رسیده اند.و دیگر هیچ مخالفتی ندارند. الحمدلله رب العالمین 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه ی کتاب مضرات وساوس شیطانی و خواطر نفسانی : 💐💐ضرر آن عظیم و عاقبت آن وخیم است و این حالت از جمله مهلکات عظیمه و حالات رذیله است و دل راباعث تیرگی و ظلمت ونفس را موجب افسردگی و کدورت ، مانع وصول به سعادت است .چگونه چنین نباشد . وحال اینکه سرمایه ی تحصیل نجات ، عمر و آلت تجارت بندگان ، دل ایشان است. شرح: بنابراین قوایی که برای ما قرار داده شده، ابزاری هستند برای شکوفایی مراتب بالاتر . خداوند تبارک و تعالی ،وقتی ما وارد این نشئه شدیم ؛ بعضی از این ابزارها را به ظهور می رساند و به اینها قابلیت می دهد تا بتوانند کارایی داشته باشند . همین قوا باعث می شوند ؛ مراتب بالا که بالقوه در وجود ما هستند ، شکوفا شوند . اگر چنین حالتی برای ما اتفاق نیفتد ؛ تمام مراتب پایینی برای ما مضر هستند و چیزی که برایش خلق شدیم اتفاق نمی افتد. توجه داشته باشیم ، تک تک قوا در قالبی که مدنظر خداوند است ، قرار بگیرند تا بتوانند از وسوسه ها رها شوند . قالب آنها اینست که تحت شریعت قرار بگیرند و فرمان از قوه ی عقل کسب کنند تا بتوانند در وجود آدم ظهورات عالی داشته باشند . توجه داشته باشیم خطوراتی که در قوه ی عقل اتفاق میفتد بستگی به حالات قوا دارد و حاصل گذشته ی آدم است. خلاصه ی کتاب علاج قطع وساوس:توجه به چند نکته داشته باشیم . ۱-بستن راه های عظیمه ی شیطان در دل :مانند شهوت ،غضب ، حرص،حسد شرح: هر چیز که به قوه ی شهوت برمی گردد و به غضب و وهم ؛باید در وجود آدم ریشه کن شود. ریشه کن شدنش هم همان است که گفتیم ؛ اگر تحت شریعت قرار بگیرند ؛ دیگر وسوسه ها در وجود آدم نخواهند بود. خلاصه ی کتاب ۲-گشودن درهای ملکی در دل :اخلاق فاضله و اوصاف شریفه ، ورع، اطاعت، مواظبت بر تقوی و عبادت. شرح: آن چیزهایی که در مسیر شریعت است باید در وجود ما جریان داشته باشد تا هیچکدام از قوای مادون نتوانند بر دیگری غلبه داشته باشند و باعث وسوسه ها شوند. خلاصه ی کتاب ذکر خداوند در دل وزبان اقسام ذکر: ۱-ذکر زبانی ۲-ذکر زبانی و قلبی باهم که ذکر در دل مستقر نباشد بلکه قرار آن موقوف به التفات ذاکر باشد شرح:که معمولا اکثرا در همین وادی هستند چرا که هنوز ذکر در قلب جاری نشده است. ۳-ذکر قلبی :که در قلب متمکن و بر آن مستولی باشد به نحوی که صرف دل به غیر ذکر ،محتاج التفات ذاکر باشد ،و هروقت که دل را به خود واگذارد ، در ذکر خدا باشد. شرح:این مرتبه ی بالاتریست که اگر چنین اتفاقی بیفتد موجب شکوفایی های خیلی خوبی خواهد شد . زیرا اگرآن زمانی که انسان از نظر زبانی ساکت می شود ؛ وجودش به سمت شکوفایی مراتب بالا باشد و دایم در آن حالت باشد ؛ این برایش خیلی کارساز خواهد بود. ۴-ذکر قلبی که خدا در دل باشد و بس و دل بالمره از خود غافل و بلکه از ازینکه در ذکر هم هست غافل باشد. شرح: این شرایط خیلی بالاتریست و بستگی دارد به اینکه توحید به نوع های مختلف در وجود آدم ظهور پیدا کرده باشد و چنین حالتی برای آدم اتفاق بیفتد. الحمدلله رب العالمین 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم سومین رذیله شرک است . 🌲🌲آدم در شرک توجه به اسباب گوناگون میکند .فرض کنید مسیری که می خواهد بیاید و وسایل مورد نیازش را از شهری به شهر دیگر ببرد ؛ مسیر مستقیم و اتوبان است ؛ می گوید نه ، بگذار از این یکی مسیر ببرم ، شاید میانبر باشد ؛ بعد می رود به یک کوه می خورد و می بیند راه بسته است . به همین دلیل هیچوقت یک انتقال خوب صورت نمی گیرد . انتقال حقیقی صورت نمی گیرد ؛ باید شرک را به این صورت در نظر بگیریم . ما مسیر مستقیم را رها می کنیم و می رویم در مسیرهای انحرافی و آن قدر هم می رویم که به یک باتلاق می رسیم و نمی توانیم از آن بیرون بیاییم و یا به یک کوه برخورد می کنیم و در آن جا ماندگار می شویم . به این مثالها یک به یک توجه کنیم تا برایمان مشخص شود. چهارمین رذیله ، خطورات است . اشتغالات گوناگونی که برای آدم هست باعث می شود که عقل شکوفا نشود . این مورد را هم در همان مثال قرار می دهیم . کامیون مذکور ؛ وسایل مورد نیاز آن شهر فقیر را بارگیری کرده ولی به جای آنکه با پیدا کردن مسیر درست به سمت مقصد حرکت کند ، می گوید ولش کن ؛ ببینم رنگ ماشین چطور است ؟ یا دور وبرش چی هست ؟ خودش را مشغول می کند به این کارها و یک دفعه می بیند وقت تمام شده و دیگر نمی تواند به مقصد برسد . پس باید حتما توجه به منظور اصلی داشته باشیم ، خودمان را جمع کنیم و از پراکندگی خارج شویم تا شکوفایی برایمان اتفاق بیفتد. پنجمین رذیله ، مکر و حیله است ؛ یعنی توجه بیش از حد متعارف به شهوت و غضب . چون حد متعارفش ، لازم است ولی اگر توجه بیش از اندازه به آنها شود ؛ من دون الله است و برای آدم مشکل ساز می شود . ماشین بارگیری کرده و باز به جای حرکت ؛ توجه به افراد گوناگون می کند و به مقصد نمی رسد. این رذایل بصورت بالقوه در وجود ما هستند ؛ وقتی می خواهیم حرکت کنیم ؛هرکدامشان به نوعی می خواهند مارا متوقف کنند و مانع شکوفایی واحدهای بیشتری از عقل شوند . چطور می توانیم این رذایل را برطرف کنیم ؟ باید توجه به ذکر لااله الاالله داشته باشیم . باید ببینیم زمانی که این ذکر را برای قوه عقل می گوییم بصورت تلقین و اعتراف ؛ عملکردش چگونه است ؟ وقتی ذکر را می گوییم چه توجهی به قوه عقل داشته باشیم ؟ باید بدانیم در اثر گفتن ذکر ؛ چه اتفاقی میفتد ؟ وقتی لااله الاالله را اعتراف می کنیم ؛ توجه داشته باشیم که همان یک واحدی که برایمان شکوفا شده ؛ خودبخود نبوده و خداوند تبارک و تعالی این کار را برایمان انجام داده است . خداوند بصورت تکوینی آن یک واحد را شکوفا کرده و این یک حقیقت است .و در واقع برای قوه عقل ؛ استارت زده شده است . اعترافی که می کنیم ؛ در ابتدا بصورت تقلیدی است یعنی ما می گوییم که من میدانم و اعتراف می کنم که این مقدار شکوفایی برای قوه عقلم بوجود آمده و خداوند این را براساس صفاتی که در الله هست ؛ برای ما بوجود آورده است. پس این یک حقیقتی است که ابتدایش تقلیدی بوده و زمانی که انسان در معارف قرار می گیرد ؛ کم کم به سمتی می رود که تحقیقی می شود و می بیند که واقعا اتفاق افتاده است. الحمدلله رب العالمین تبیین 🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم 🌺🌺در مورد رذایل قوه غضب صحبت داشتیم ؛ صفت خوف؛ و بعد ضعف عاقله در جایی که به صفت خوف مربوط می شود . شک و حیرت و جهل مرکب در رابطه با خوف بررسی شد و حالا شرک . تجلی شرک در اینجا چگونه است ؟ مسیری که می خواهیم برویم مستقیم است حقیقی است !!! راه های دیگری را در نظر می گیریم و در آنها شروع به حرکت می کنیم . این راه ها حقیقی نیستند ؛ راه حالت طبیعی ندارد و منحرف است ؛ اینجاست که ترس جلوه می کند چون اطمینان به حرکت نداریم . مثلا در عالم طبیعت هم ممکن است گاهی انسان بخواهد از کویر و صحرا و جایی که در آن غریب است ، عبور کند . راه را نمی شناسد و می گوید حالا قدری می روم شاید درست باشد. بعد از قدری رفتن ، سکوت حاکم در آنجا و تنهایی و نبودن شخصی یا چیزی ؛ ایجاد خوف می کند .این حالت مادی ترس است اما این نوع ترس در قوه عقل هم اتفاق میفتد . باید این نوع ترسها را در وجود خودمان پیدا کرده و بررسی کنیم و منشا و ریشه آن را بشناسیم و آنها را دسته بندی کنیم تا بتوانیم از آن عبور کنیم . حالا خوفی که مربوط به رذیله ی خطورات است چگونه است ؟ خطورات اگر پیوسته باشند ؛ مراتب را در یک ترس خاص و غیر حقیقی می برند . مثلا آدم در خیال ؛ خودش را بیمار می بیند یا صدمات سنگینی را در خیال به خودش می زند و بدنش را از حالت طبیعی خارجی می کند و از این چیزی که اتفاق نیفتاده ؛ دایم می ترسد . و در مورد رذیله ی مکرو حیله در موضوع خوف ؛ زمانی اتفاق می افتد که آدم اسیر قوه ی غضب یا وهم باشد ؛ چه بصورت حقیقی یا خیالی . چیزی را برای خودش مجسم می کند و در آن وارد می شود وقتی دید به بدنش صدمه می رسد ؛ خوف بر وجودش حاکم می شود . هر دو وجه خوف باید بررسی شود . هم وجه مادی و هم وجه معنوی !!! وجه مادی را بررسی کردیم و متوجه شدیم که این از کمبود علم و دانش ناشی می شود . مثل بچه ای که از تاریکی می ترسد و به او گفته اند مثلا فلان جا "لولو" هست و او چون آگاهی ندارد ؛ خوف زیادی از یک موجود غیر واقعی بر وجودش حاکم می شود . توجه داشته باشیم که رذایل قوه ی عقل هم در مراتب مختلف ؛ بخاطر کمبود آگاهی بوجود می آیند . ارتباط رذایل قوه ی عاقله با خوف : شک و حیرت : ناشناخته بودن مسیر ؛ گم شدن و ایجاد ترس جهل مرکب : اطمینان کاذب به شرایط و ترس خطورات : فکر و خیال دایمی و ساختن مسایل غیر واقعی در ذهن و ایجاد ترس شرک : انتخاب مسیر انحرافی و خارج شدن از حالت طبیعی و ترس از آن مکر و حیله : گرفتار و اسیر قوه غضب یا وهم شدن و ترس از صدمه رسیدن به بدن و حاکم شدن خوف بر وجود الحمدلله رب العالمین تبیین 🇮🇷@merajosaade786