eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
274 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
شقی رسیده ام اینجا، سعید برگردم عزا رسیده ام اینجا که عید برگردم شبیه ابر سیاهی که شد ز گریه سفید به گریه آمده ام رو سفید برگردم اگر چه دست تهی آمدم، امیدی هست که دست پُر ز "لَدَینا مَزید" برگردم منی که دل به هوای تو بسته ام یارب چگونه از کرمت نا امید برگردم؟! اگر چه لایق این آرزو نِیَم امّا بگیر جان مرا تا شهید برگردم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه کیست که در مدحش از شعر کمر بشکند کیست که جبریلِ عشق آمده پَر بشکند کیست که بازار او بزم شکر بشکند لحظه‌ی تحویل اوست دور قمر بشکند هیج تعجب مکن کعبه اگر بشکند آمده خاک نجف قیمتِ زر بشکند حرف غزل را مزن، بحر مطنطن بخوان جان رجز را بکش، شعر مدوّن بخوان مدح علی را فقط از لب دشمن بخوان حیرت مردان ببین وصف تهمتن بخوان مرکب طفلش بگو مردِ یَل افکن بخوان شاه به کوی گداش تاج به سر بشکند بر در حیدرِ بکوب یکسره هِی در بکوب بر روی این آستان عشق کن و سر بکوب حلقه‌ ی این در بگیر مثل پیمبر بکوب نام علی را به دل با قلم زر بکوب بر روی دُرّ نجف، حضرت حیدر بکوب فاطمه گفته است تا چشم نظر بشکند ضربه‌ ی شمشیر کیست بر تن بسیارها چرخش تیغِ دو دَم کرده تلنبارها وقت فرار است وای، آمده کرّارها لشکری از عمرو عاص لشکر سردارها رفت و به جا مانده است از همه شلوارها زیر قدم های او کوه و کمر بشکند آی جماعت نظر بر در خیبر کنید ضرب یدالله را خورده و از بر کنید ضربه‌ی عباس را چند برابر کنید یا‌ که همه خویش را بنده‌ ی قنبر کنید یا‌ که همه در روید مقنعه بر سر کنید قبل رجز خوانی‌ اش هرچه سپر بشکند از ازل آوازه‌ اش از همه دوران گذشت بر لب نوح آمد و نوح زِ طوفان گذشت گفت علی یوسف و از شب زندان گذشت کرد توسل به او محنت کنعان گذشت جان پیمبر شد و آمد و از جان گذشت دوش نبی رفت تا بت به تبر بشکند گاه نشسته است با میثم خرما فروش گاه شده چاه کَن برزگری سخت کوش گاه کشد نیمه شب بارِ یتیمان به دوش بارِ زنی می‌ کشد طعنه‌ی او هم به گوش این که فقط با نمک نان جوین کرده نوش فاطمه از گریه‌ اش وقت سحر بشکند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه در آن زمین که سلام خدا به آن طرف است به دُّرِ نام علی، تر دهان هر صدف است سر دو راهی ایمان و کفر، درمانده کسی که بین غدیر و سقیفه بی طرف است کسی که هست علی دوست مادرش پاک است کسی که حب علی را نداشت ناخلف است طلاق دادن دنیاست شرط وصل علی کسی رسیده به جانان خود که جان به کف است هزار حاجت من مستجاب اگر گردد هزار مرتبه هر بار حاجتم نجف است تمام لذت دنیا "فمن یمت یرنی" است مرا ز عمر فقط دیدن علی هدف است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه با کدام آبرویی روز شمارش باشیم عصرها منتظر صبح بهارش باشیم کاروان سحـرش مال هـمـه، جـا دارد تا که جا هست، چرا گرد و غبارش باشیم سالها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم بارها كار دل ما به دستش افــتـاد یادمان رفت كه ما در پی کارش باشیم گـیـرم امـروز بـه ما اذن ملاقاتی داد مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟ اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـبـریـد به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه ناسپاسی‌ست اگر مایه ی عارش باشیم بی تفاوت به غم ایل و تبارش باشیم اُف به دنیا که نشد آینه دارش باشیم «با کدام آبرویی روز شمارش باشیم عصرها، منتظر صبح بهارش باشیم» هر کسی رابطه با عالم بالا دارد دل و دین در گِرُوِ حضرت مولا دارد دوست از دوست فقط دوست تمنّا دارد «کاروان سحـرش مال هـمـه، جـا دارد تا که جا هست، چرا گرد و غبارش باشیم؟» درد اینجاست که از بس دل ما بی درد است یازده قرن گذشته ست و بیابان گرد است این همه غم چه به روز دل او آورده ست؟ «سالها منتظر سیصد و اَندی مرد است آن قَدَر مَرد نبودیم که یارش باشیم» سر و کارش که به ما مردم خودخواه افتاد یوسف از جهل خودی ها به تَهِ چاه افتاد پس به زندان نه به اکراه به دلخواه افتاد «سال ها در پی كار دل ما راه افـتاد یادمان رفت ولی در پی کارش باشیم» گیرم از لطف به ما نیز کمالاتی داد فرصتی در پی جبران خساراتی داد موقع گریه به ما حال مناجاتی داد «گـیرم امروز بـه ما اذن ملاقاتی داد مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم» چه قَدَر گوش نواز است صدای قدمش! همه گویند که «عشق است صفای قدمش» می نویسیم پس از سجده به جای قدمش «ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟» سحری هم دَرِ این خانه به ما جا بدهید مژده ی وصلِ مرا با گُلِ زهرا بدهید گرچه امروز به ما وعده ی فردا بدهید «اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـدهید به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها هر زمانی در دلم درگیر طوفان می شوم یا حسینی می نویسم غرق باران می شوم از مسلمانی فقط عشقش برایم مانده است آخر از عشق علی یک روز سلمان می شوم کار من را بیشتر دست کریمان بسپرید در گرفتاری دخیل یا حسن جان می شوم من گناهی هم اگر کردم جهالت کرده ام تا گناهی می کنم فورا پشیمان می شوم بار سنگینم مرا خیلی خجالت می دهد، هر زمانی که سر این سفره مهمان می شوم روزه می گیرم ولی دائم به فکر روضه ام آب می نوشم دم افطار و گریان می شوم روضه آب و گریه نان هر شب اهل دل است دور از این روضه ها، بی آب و بی نان می شوم جان من را هم گرفتی روضه را از من نگیر جان تو بی روضه من خیلی پریشان می شوم مو پریشان...، بعدِ تو زینب پریشان می شود همسفر با حرمله، با نیزه داران می شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها خدا حقیقت نـور است و مظهرش زهراست نبی عصـــارۀ قــرآن و کــوثـرش زهراست چه غم که قلّۀ امکان شود به طـوفان غرق علـی سفینـۀ‌ نوح است و لنگرش زهراست بگــو مدینـه شـود حملـه‌ور بـه سوی علی علی بـه دایــرۀ حملـه سنگـرش زهراست خـــدا بـه خلقـت پیغمبـــــر افتخــــار کنـد نبی است مفتخر از اینکه دختـرش زهراست علـی است حیدر و شد نام نامی‌اش حیدر زهی که پشت در خانه حیـدرش زهراست اگـــر ز آیــــــۀ تطهیــــــر پیکــــری سازند خـدا گــواست کــه روح مطهّـرش زهراست مگرنه اینکه همه هست و بود بسته به اوست تمــام هسـت خــدا و پیمبـــرش زهراست وجـود خواجـــۀ لـولاک نخــل توحیدی است کـه شـاخه و تنه و ریشه و برش زهراست چگــونه بیــم کنـــد روز حشـــر از محشـر کسی کـه نامـه و میزان و محـشرش زهراست درود بــاد بـه خــاکی کـه گرد چادر اوست سلام بـاد بـه بحری که گـوهرش زهراست علی که رکن همـه عـالم است یک رکنش بــوَد رســـول خــدا رکـن دیگرش زهراست ز فضــه گــر سخنـی نشنوید غیـر از وحی بعیـد نیست به قرآن، که رهبرش زهراست علـی کــه گفـت خــدای ندیــده نستــایـم شناختـه‌است خدارا که مظهرش زهراست چگونـــه نــــور نگیــرد بشــــر ز اسلامـش نبـی کــه دختـــر اسـلام پرورش زهراست گـــدای فاطمـــه را سلطنت نیـازی نیست کسـی کــه می‌دهد از لطف افسرش زهراست مــرا کتـــاب خــــدا داور اسـت و می‌دانــم کــه ایــن کتــاب خداونــد داورش زهراست روا بـــوَد کـــه بـــوَد زیــر سـایه‌اش محشر کسی کـه روز جزا سایه گسترش زهراست پیمبـــری کـه مکــرر بــه حضـرتش صلوات یقیــن کنیــد کــه ذکــر مکـرّرش زهراست کجـــا شـــرارۀ دوزخ بـه شیعـه حمله کند کــه در بــرابـر شیعــه، بــرابرش زهراست چنانکــه احمـد و حیــدر به شیعه دو پدرند مسلـم است دگر، شیعه مادرش زهراست علـی بــه خـــانـۀ دربسته نیز تنها نیست سپاه جـان به کف و کلِّ لشکرش زهراست بــه تیــغ نطـــق و شرار خطابه‌اش سوگند که ذوالفقار علی‌نطـقِ همسرش زهراست خــدا گـــواست کـه پـا جـای پای فضه نهد زنی که چون سخن وحـی آورش زهراست مــن از کتـــاب ولایــت جـــز ایـن نمی‌دانم که این کتاب هم اول، هم آخرش زهراست کسی که در دل دشمن به حفظ جان علی ز تازیـانه سیـه گشـت پیکـــرش زهراست نـه پشـت در، نـه پـس از رحلت رسول‌خدا علی همیشه به هرعصر، یاورش زهراست به اشک دیده بخوانید نخل «میثم» را که او تمام مضامین دفترش زهراست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها دست نوازشش دگر از کار مانده است بر بازویش مدال غم یار مانده است با اینکه نا ندارد و قامت کمان شده چون کوه پشت حیدر کرار مانده است هر شب برای غربت و مظلومی علی تا صبح گریه کرده و بیدار مانده‌است حالش وخیم تر شده از حرص و جوشها غصه زیاد خورده که بیمار مانده است زینب حریف آن همه خونریزی اش نشد در کار این مریضه پرستار مانده است از نحوه قدم زدنش حدس میزنم چشمان ضرب دیده او تار ماندهاست کمتر شده تورم پلکش ولی هنوز بر پیکرش جراحت بسیار مانده است هر ثانیه تنفس او کند میشود بد جور در میان در انگار مانده است از پارگی پیرهنش چند رشته نخ با رنگ سرخ بر نوک مسمار مانده است ای فضه لا اقل تو جواب مرا بده این جای پای کیست به دیوار ماندهاست؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه تا که لبریز شد از عشق تو پیمانه دل شده چون عرش خدا منزل ویرانه دل باده عشق بود ورنه کجا تا به ابد رسد امروز چنین ناله‌ی مستانه دل دل اگر هست دل زینب کبری باشد آفرین باد بر این همت مردانه دل ز آشنا تا که به گوش دلش آواز رسید شد خموش از سخن مردم بیگانه دل گفت ای همسفر از خواهر خود رنجیدی تو چه دیدی ز من ای گوهر یکدانه دل دست کوتاه بود تا که سر پاک تو را از سر نیزه کشانم به سوی خانه دل @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها بنا نبود کسی پیکر تو را ببرد عبای کهنه ی پیغمبر تو را ببرد بنا نبود کسی نیزه بی هوا بزند بنا نبود که بال و پر تو را ببرد بنا نبود که در روز آخر عمرت اجل بیاید علی اکبر تو را ببرد بنا نبود برای دو قطره آب فرات سه شعبه حنجره ی اصغر تو را ببرد بنا نبود اگر در غروب کشتندت شبانه جانب کوفه سر تو را ببرد تمام جسم تو گیرم مقطع الاعضا بنا نبود که انگشتر تو را ببرد ز روی نیزه صدا می زدی که ای خواهر بنا نبود کسی معجر تو را ببرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه ما سائل غمیم بدنبال ماتمیم در روز چند بار سر سفره غمیم بالاى بام خانه تو را جار میزنیم زهرا اگر قبول کند مثل پرچمیم دم میدهیم و میت مان زنده میشود حداقل در این دهه عیسى بن مریمیم مابین گریه فاطمه سرمیزند به ما فرقى نمیکند که زیادیم یا کمیم ما را اگر غلام سیاه آفریده اند خیلى شبیه رخت سیاه محرمیم هم تو کنار مایی و هم ما کنار تو یعنى هنوز هم که هنوز است با همیم امروز پاى روضه‌ی تو گریه مى کنیم فردا شریک حج رسول مکرمیم هنگام گریه قطره به قطره تبرکیم هنگام گریه آب فراتیم، زمزمیم با تو در این زمین خدا آشنا شدیم ممنون آن گناه نخستین آدمیم ما را بخر، ضرر بده اصلا، چه میشود؟ خوبیم یا بدیم همینیم درهمیم واى از کسى که پیر شد و کربلا نرفت ما کربلا نرفته فقیر دو عالمیم گریه بده وگرنه ازینجا نمیرویم ما سائل غمیم بدنبال ماتمیم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه دور تو می‌گردم آقا در مدار روضه‌ات عمر من طی شد میان روزگار روضه‌ات هر کسی هر جا دلش بند است، آنجا می‌رود من فقط هستم دچار تو، دچار روضه‌ات هیچ کس باریدنم را جز برای تو ندید ابرم اما، ابرِ باران بهار روضه‌ات بر لبم لبخند هست و در دلم بزم عزا ظاهرا شاد از درونم غصه دار روضه‌ات من یقین دارم که در هیئت دَم شش گوشه‌ام یک زیارت آی، می‌چسبد کنار روضه‌ات !! اوج خوشحالی من آنجاست که در هیئتم زندگی زیباست، زیر سایه سار روضه‌ات روزهایی که بدون روضه‌های تو گذشت ثانیه در ثانیه بودم خمار روضه‌ات من رفیقم با رفیقت، دشمنم با دشمنت پس بصیرت دارم از شعر و شعار روضه‌ات جنگ خواهم کرد با هر کس که بدخواه شماست دستِ خالی نیستم با ذوالفقار روضه‌ات زیر چوب پرچمت می‌میرم آقا عاقبت میثم تمّار هستم پای دار روضه‌ات @poem_ahl