eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
197 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه شادی هردو جهان بی تو مرا جز غم نیست جنت بی تو عذابش ز جهنم كم نیست در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری عمر جاوید به شیرینی آن یك دم نیست حرم قرب خدارا كه دل عاشق توست طرفه بیتی ‌است كه روح القدسش محرم نیست بگذار آدمیان طعنه زنندم گویند هر كه خود را سگ كوی تو نخواند آدم نیست نیست بر خامشی آتش دوزخ سیلش از یم اشك غمت هر كه به چشمش نم نیست تا خدایی خدا هست لوای تو به پاست زانكه جز دست خدا حافظ این پرچم نیست هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند كه به جز رأیت عشق تو در این عالم نیست دوزخ ارزانی آنانكه ندارند غمت با غمت هیچ مرا زآتش دوزخ غم نیست ملك هستی همه ماتمكده ی توست حسین جایی از ملك جهان خالی از این ماتم نیست گوهر اشك عزای تو به هر كس ندهند اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست گریه بر پیكر مجروح تو باید همه دم كه جراحات تنت را به از این مرهم نیست تو به جا ماندی و ظالم اثرش هم شد محو پایه ظلم كه در دار جهان محكم نیست سائل تو است كسی كز تو تو را خواهد و بس آنكه شد طالب تو در طلب درهم نیست سینه كردی هدف تیر كه میدانستی زنده بی مرگ تو دین نبی اكرم نیست هیچ مظلوم همانند تو در قلزم خون سر جدا با گلوی تشنه كنار یم نیست گو ببرند سر دار زبان در كامش غیر مدح تو ثنایی به لب «میثم» نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه همراه خود نیاور ای شاه زیور آلات اینها به خانواده دادند قول سوغات شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم اى واى از این خيالات اى واى از این خيالات کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد... میسوخت نامه ی من از سوز این عبارات هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه... تفریط پشت تفریط افراط پشت افراط نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات ای وای از زنی که در ازدحام باشد من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات با عفت رباب و حجب و حیای زینب دارند کوچه ها و بازارها منافات با دست بسته وقتی افتادم از بلندی گفتم‌ عزیز زهرا قربان قد و بالات برعکس از قناره... ، عکس مرا کشیدند طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات باشد قرار بعدی دروازه ی همین شهر آنجا که راس ما با هم میکند ملاقات @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ما را برای روضه، مادر اگر خبر کرد دارم یقین دعای صاحب زمان اثر کرد هرچند پر گناه و پر اشتباه بودیم آن قدر مهربان بود آقا به ما نظر کرد وقتی که پشت کردند بر ما تمام عالم خیلی حمایت از ما فرزندها پدر کرد هر کس تلاش کرده، جز در رضای مهدی در بندگی عقب ماند، در زندگی ضرر کرد ای کاش تا ببینیم در این دو ماه روضه شام فراق ما را شمس رخش سحر کرد دیگر وصال جنت را آرزو ندارد هر کس به اذن آقا تا کربلا سفر کرد خشکیده بود چشمم، لطف امام عصرم چشم مرا میانِ بزم حسین، تر کرد قربان آن شکافِ پیشانیِ شکسته سنگی زدند و ما را آن سنگ خونجگر کرد تیری که حرمله بر قلب مطهرش زد آنقدر اذیتش کرد، خارج ز پشت سر کرد فرمود قاتل من آن دو خلیفه هستند مجروح بود و یاد زهرا به پشت در کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد و یا جرقه عشق تو بر سرم بخورد تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا غروب جمعه شد اما نیامدی آقا من انتظار تو را می کشم بیا برگرد شکسته وزن کلامم «تو رو خدا» برگرد غروب جمعه شده؛ باز هم دلم تنگ است کبوترم که بدون تو سهم من سنگ است چقدر شکوه کنندت زبان قاصرها چقدر بی تو بخوانند شعر، شاعرها "روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم" بیا که بی تو جهان فقر مطلق است انگار بیا که کفر، بدون تو برحق است انگار نگار من به فدای تفقدت آقا دلت گرفته برای دل خودت آقا! چقدر بی تو بخوانم مَتی تَرانا را ببین که تا به کجاها کشیده ای ما را چقدر بی تو بگویم نگار آمدنی است قراربخش دل بی قرار آمدنی است به انتقام شهیدان عصر عاشورا سفیر فاطمه با ذوالفقار آمدنی است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها همه عمر در تباهی همه عمر غرق غفلت به دلم هزار غصه به دلم هزار حسرت پی کار خویش بودم پی کار من دویدی ز بزرگی تو شاها چه کنم من از خجالت چه زیان تورا که یک دم بغلت کنم عزیزم نظری که شام هجران برسد به صبح وصلت دل من گرفته آقا تو بیا برس به دادم سحری تو یاد من کن که خوشم به این حمایت به هوای گریه هایم تو فقط بمان برایم تو بسی برای نوکر به غریبه ها چه حاجت نفسی که بی تو باشد برود که برنگردد به تو بسته است جانم ز نخست تا قیامت منِ کربلا نرفته به خودت امیدوارم سفرم به گردن تو، تو نما قبول زحمت همه روضه ها اگرچه زده آتشی به جانت به غرور تو شرر زد غم روضه ی اسارت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه یا فارس الحجاز تمنا کنم تو را بر جستجوی فجرم و پیدا کنم تو را تو قطب عالمی و رخت مظهر جمال با اشک شوق کاش تمنا کنم تو را در چهره ات جمال علی نقش بسته است بیعت به عشق حضرت مولا کنم تو را برگرد ای رفیق شفیق غریب ها بگذار راضی از دل شیدا کنم تو را رخصت اگر‌ دهی به فدای شما شوم خرسند نزد حضرت زهرا کنم تو را داری تو هم غلام سیاهی چو من اگر عابس مآب حل معما کنم تو را امروز بهتر است که یار علی شوم معلوم نیس یاری فردا کنم تو را زهرا تمام قد به ظهور تو منتظر گوید به اضطراب تقاضا کنم تو را آنقدر ناله میکنم از قلب سوخته تا اینکه یاری زینب کبری کنم تو را با روضه های غربت مظلوم کربلا ناحیه وار واله و شیدا کنم تو را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خوش به حال عاشقی که با تو مَحرَم می شود روزیِ چشمانِ او فیضی دمادم می شود عاقبت هر کس دلش را شستشو داد از گناه چشمهایش چشمه‌ی جوشانِ زمزم میشود پلکهایت باز کن درهایِ رحمت را مبند بی نگاهِ تو دل ما خانه‌ی غم میشود در سر و رویم شده پیدا کمی مویِ سپید فرصت دیدار دارد گوئیا کم میشود دلبرِ احرام بسته، لیلی خیمه نشین چون خمِ مویِ تو قامت هایمان خم میشود این پیامِ ملت ما بود بر آل یهود پاسخِ ما بر شما سیلیِ محکم می شود بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ کربلا مادری آماده‌ی ماهِ مُحرم می شود مجلسِ روضه بهشت ماست بر زهرا قسم زندگی بی گریه مانند جهنم می شود سفره دارِ گریه بر ارباب، شخصِ فاطمه است مادرت صاحب عزایِ ذبحِ اعظم می شود تا سحر مسلم میانِ کوچه ها آواره بود اینچنین غربت گریبان گیر آدم می شود زیر لب میگفت: جان مادرت کوفه میا روزیِ زینب در اینجا درد و ماتم می شود دخترِ زهرا که جایش کوچه و بازار نیست دارد اسباب پذیرایی فراهم می شود ماجرایِ کوچه اینجا بر سرم تکرار شد گیر کردن زیرِ پا سهم شما هم می شود گوشه‌ی گودال، جایِ تنگ، زیرِ دست وپا دنده ها اینگونه شکلش نا منظم می شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه خدا کند که دمی غافل از شما نشوم تمام عمر ز دامانتان جدا نشوم به حال خویش رهایم نکن که من بی تو ز دام غفلت و نفس و گنه رها نشوم عجب بلای عظیمیست غیبتت آقا که راحت از گنه تنزل البلا نشوم بگیر دست مرا و خودت دعایم کن اسیر معصیت تحبس الدعا نشوم طبیب عشق دلم از گناه بیمار است تو گر نظر نکنی درد من، دوا نشوم دوباره شد شب جمعه گدایتان آمد بدون اذن تو من وارد عزا نشوم به حق فاطمه برگرد یا اباصالح که بیشتر به فراق تو مبتلا نشوم مرا ببر به حرم همرهت که می ترسم دگر بمیرم و راهی کربلا نشوم امید ماست فقط گریه بر عزای حسین قبول جز با این اشک روضه ها نشوم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی سخت است عمری این چنین تنهاترین باشی خاک "دلم" تسخیرِ بیگانه نخواهد شد ای دوست! وقتی صاحب این سرزمین باشی شب..، نور تو در کوچه های شهر جاری شد تا مثل فانوسی برای اهل دین باشی دست خدا ترجیح داده دستِ کم اینبار تا دست فتنه رو شود، در آستین باشی خیلی به چشمان علی‌وار تو می آید در مسجد سهله امیرالمومنین باشی دنیا رکابش را هزاران سال صیقل داد تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی زهرا برای غربتت بارید از آن دم که فهمید تو باید غریبِ‌آخرین باشی ای کاش ما هم مهزیارت می شدیم آقا وقتی میان شیعه گرمِ دست‌چین باشی با درد و با اندوه و با گریه عجین باشم با درد و با اندوه و با گریه عجین باشی تا کی قرار است از فراقت این چنین باشم!؟ تا کی قرار است از صبوری این چنین باشی!؟ خیلی دلم می خواهد آقا وقت جان دادن آن لحظه ها، آن لحظه های واپسین..، باشی اشکِ منِ بی معرفت خشکیده..، باید هم تو همچنان دلواپس هَل مِن مُعین... باشی بار گناهان منِ نامرد باعث شد تا جای من پیش خدا تو شرمگین باشی پای برهنه..،کربلا..،با تو..،چه می‌چسبد خیلی دلم میخواست با من اربعین، باشی برگرد..،روضه،روضه ی سقاست..،پس برگرد... تا روضه‌گردانِ یلِ ام البنین باشی با آن عمود سهمگینی که به فرق‌ات خورد باید علمدار! این چنین نقش زمین باشی زینب صدا زد: پاشو خوش‌غیرت! سنان آمد... تنها تو باید سدِّ راهِ این لعین باشی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه یوسف نیامدی سر بازار، این دهه یا اینکه من ندیدمت ای یار، این دهه بیگانه ها مرا به پشیزی نمی خرند من را ببین به چشم خریدار، این دهه چون باورم نمی شود اینجا نیامدی از یاد من نمی رود این بار، این دهه آقا برای آمدنت پهن کرده ام سجاده ای به وسعت دیدار، این دهه رجعت، بلوغ سینه زنی های شیعه است عالم شد از حضور تو سرشار، این دهه خون شهید کرب و بلا خطّ قرمز است خطیّ که داد بر همه اخطار، این دهه حس کردم از تمام وجود خودم ترا دیشب که شد به نام علمدار، این دهه من ده شب است روزهء گریه گرفته ام تا از سرشک تو کنم افطار، این دهه در روضه‌ات نشستم و باور نمیکنم دارد تمام می شود انگار، این دهه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه انيس هر نفسم آه انتظار تو نيست بميرد اين دل غافل كه بيقرار تو نيست خزان بي تو به خود بسكه عادتم داده نگاه منفعلم در پي بهار تو نيست به پاي دار تو تمارها دخيل شدند سر كسي چو من اميدوار دار تو نيست تو مي تواني از اين مس طلا درست كني مگو نمي شود آقا مگو كه كار تو نيست رواست كور شود ديدگان همچو مني چرا كه شاهد الطاف آشكار تو نيست روايت است كه يار تو مي شويم به اشك بدا به من كه همين قدر نيز يار تو نيست بدا به حال كسي كه به هيات آمده و گمان كند كه در اين روضه‌ها كنار تو نيست براي كرب و بلا، اربعين، شب جمعه بدا به حال كسي كه اميدوار تو نيست به غير ديده ي سجاد هيچ چشم دگر شبيه ديده ي پر ابر و اشكبار تو نيست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها عشق یک سینه‌ی پر از آه و یک دل بی‌قرار می‌خواهد خواب راحت برای عاشق نیست عاشقی حال زار می‌خواهد دیدن یار گرچه شیرین است، نیست عاشق، کسی که خودبین است حرف عشاق واقعی این است خواهم آنچه نگار می‌خواهد مدتی هست یادمان رفته پسری مانده از تبار علی او که مثل حسن برای قیام بی‌سپاه است و یار می‌خواهد یار هر کس به غیر او بودم دل به هر کس به غیر او دادم چه کسی را عزیزتر از دوست، دل از این روزگار می‌خواهد چند روزی به سمت آقایم چند روزی به سمت دنیایم بی‌تفاوت به اینکه جاده‌ی وصل قدمی استوار می‌خواهد خوش به‌حال مدافعان حرم، عشق را در عمل نشان دادند تا بفهمی یوسف زهرا عاشقی جان نثار می‌خواهد شیعه تنهاست یا اباصالح، با همان هیبت علی برگرد گردن دشمنان آل‌الله گردش ذوالفقار می‌خواهد گر بگویی بمیر میمیرم بین دستان توست تقدیرم عبد بی‌دست و پا برابر توست کی ز خود اختیار می‌خواهد؟ ای عزادار حضرت زینب دیده گریان غربت زینب به خدا که اسارت زینب ناله‌ی بی‌شمار می‌خواهد آه آیا از آن همه لشکر یک نفر هم صدا نزد آخر ناقه ی دختران پیغمبر محملی پرده‌دار می‌خواهد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خیری نرساندم که مرا یار بخوانی از عشقِ خودت جاری و سرشار بخوانی حق داری اگر بیت به بیت غزلم را با حالِ تاسف...غمِ بسیار...بخوانی حق داری اگر گریه کنی گوشۂ خیمه از معصیتم در حدِ طومار بخوانی شرمنده ام آقا ولی ایکاش مرا هم؛ یکبار فقط یارِ وفادار بخوانی خوب است دمِ مردنِ من حمد شفا را؛ بالا سرِ این عاشقِ بیمار بخوانی وقتش شده از کعبه حسینیّه بسازی برگردی و از سیّد و سالار بخوانی در گوشه ای از کرب و بلا روضه بگیری «ای اهل حرم میر و علمدار» بخوانی با پنج تنِ آل عبا هر شب جمعه؛ از غربت زینب سرِ بازار بخوانی! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه کاش با دیدارِ تو قدری سبک‌تر می‌شدم کاش با تو زائرِ شش‌گوشِ دلبر می‌شدم کربلا پایِ رکابِ تو صفا دارد بیا کاش با تو شاهدِ اِیوانِ حیدر می‌شدم کاظمین و سامرا رویایِ من بوده ولی... کاش در سرداب با وصلِ تو پرپر می‌شدم روضه‌یِ سقّا که خواندم شک ندارم آمدی کاش با تو روضه‌خوانِ آب‌آور می‌شدم رو به سویِ تو وضویی ساختم در علقمه کاش در این نافله همراهِ سرور می‌شدم زائرِ شاهِ کرم دیده به پرچم دوخته کاش پایِ بیرقَت خصمِ ستمگر می‌شدم وعده‌یِ ما کفّ‌العبّاس عمویت تشنه‌لب کاش قدری مثلِ این ساقیِ لشکر می‌شدم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه عمری از دیدن تو محرومم گله از چه؟ ندارم استحقاق از گناهِ زیاد، خسته شدم شده پرونده ام پُر از اوراق اشک چشمِ مرا دو چندان کن چونکه محتاجِ گریه اند عشاق نمکِ روضه ی مرا بفرست روزی ام دست توست یا رزّاق سحری، روبروی شش گوشه دست من را بگیر بین رواق ای ضریح حسین؛ دلتنگم! برسان ناله ی مرا به عراق @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها بی تاب و بی صبر و قرارم در فراقت یابن الحسن ابر بهارم در فراقت در سینه آتش دارم و در دیده باران این است حال و روزگارم در فراقت یک عمر در دل بودی و از دیده پنهان هم با منی، هم غصه دارم از فراقت هر صبح و شب در خلوت خود روضه دارم شد روضه ها دار و ندارم در فراقت یاد سه ساله دختری که گفت: بابا رفتی و من چشم انتظارم در فراقت بابا منی که دست تو زیر سرم بود بر خاکها سر می گذارم در فراقت می سازد عمه با من و با مشکلاتم می سوزد عمه در کنارم در فراغت امشب بیا با خود ببر جامانده ات را بابا دگر طاقت ندارم در فراقت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها داغ دارم جگر ندارم که غیر گریه هنر ندارم که باغ های مدینه مال من است از بیابان خبر ندارم که پشت اسبش دویده ام خیلی من که پای سفر ندارم که اتش خیمه گیسویم را برد جز همین مختصر ندارم که این گل سرخ چیست روی سرم من که سنجاق سر ندارم که گوشواره النگو و خلخال رفت، دیگر گهر ندارم که دختران دمشق میگویند من یتیمم، پدر ندارم که من تورا از یزید میگیرم یک پدر بیشتر ندارم که @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام ای سر که با پیشانی خون بار می آیی به عشق دخترت تا اخرین دیدار می آیی گواهی می دهد زخم عمیق روی ابرویت تو هم مانند ما از کوچه و بازار می آیی به خود گفتم ز نیزه گر چه راحت در نمی آیی به دیدارم ولی حتی شده یک بار می آیی من از تحقیر دختر بچه های شام می آیم تو هم از بار عام مجلس اغیار می آیی شباهت می دهد گیسوی من با گیسویت بابا نمی خواهی بفهمم از تنور انگار می آیی حجاب آستین پاره ام را خوب می فهمی تو که دل خون تر از من داری از انظار می آیی تو ای مجروح زیبای من ای آشفته گیسویم چه رفته بر سرت که اینچین تب دار می آیی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه من ازبس غصه دارم که ، میشه صدتا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد دیدی تنهام و شبهای خرابه سرد و تاریکه سر تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد میگیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجرِ یه دونه سیلی زد اما باید صدتا حسابش کرد خاک داغ صحرا با، سرانگشتِ پر از زخمم نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد نمونده معجری اما بجاش که آستینم هست اگر دستم بیاد بالا میشه اونو حجابش کرد همه سوختن به پای من، منم واسه ِ تن سوختهت تن افتاده رو خاکت دل من رو کبابش کرد دیگه از هرچی اسبه من دلم خونه آخه اون روز دیدم که ده تا اسب اومد گل من رو گالبش کرد میسوزونه منو داغ تنور خونه ی خولی کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد؟! رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کرد و خیالی شیرشو داد و الالیی خوند و خوابش کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بابا رسید و آورد  گُل بوسه‌های خود را عمه بیا درآور  رختِ عزایِ خود را مَنکه نمرده بودم  بر روی نیزه باشی آماده کردم از اشک  ویران‌سرای خود را انگشتهای لَمسم  انگار حس ندارند بر دامنم تو بنشان  رأسِ جُدای خود را طفلی که داده بودم  دیشب شفای او را انداخت پیشم امروز  قدری غذای خود را ای وای خیزران زد  مثل حصیر گَشتی بدجور بر لبانت  انداخت جای خود خون  گریه کرد نیزه  بر حالِ دخترانت داده عمو به نیزه  حال و هوای خود را تقصیر هیچ کس نیست  در سینه‌ام نفس نیست زجر امتحان نموده  هِی ضربِ پایِ خود را فهمیدم از سرِ تو  از وضعِ حنجرِ تو رفته سنان و داده  بر شمر جای خود را تا دق کنیم در راه  از دیدنش دوباره آن بی حیا نَشُسته  خونِ ردای خود را بویِ تو را گرفته  دستانِ سرخِ خولی دادی چرا به دستش  مویِ رهای خود را تنها نه نیزه‌ها را  تنها نه تیغ‌ها را پیش فرات می‌شُست  پیری عصای خود را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بگو امشب به من از عصر عاشورا کجا بودی؟ مرا مهمانی آوردی خودت تنها کجا بودی؟ بگو وقتی چهل منزل مدام از ناقه افتادم الا ای در نگاهم عروه الوثقی کجا بودی؟ اگر بر نیزه بودی من که چشمانم نمی‌دیدت مرا بردند بازار یهودی‌ها کجا بودی؟ کلیسا رفته‌ای از شانه‌ی گیسوت معلوم است چه کم دارند اطفالت از آن ترسا؟ کجا بودی؟ من از بوی طعام خانه ها خوابم نمیگیرد تو ای با بوی نان همراه تا حالا کجا بودی؟ شنیدم بر درختی تاب می‌خوردی ملالی نیست مرا آن شب که زجرم داد در صحرا کجا بودی؟ تویی که مادرت افطار خود را خرج سائل کرد تصدق نان که می‌دادند دست ما کجا بودی؟ تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا من این شبها که می‌لرزیدم از سرما کجا بودی؟ پدر باید بگیرد دختر خود را در آغوشش تو ای اندازه‌ی آغوش من بابا کجا بودی؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها چه تکریمی نموده شهر شام از باب حاجاتش سه روزی مانده این حوریه پشت باب ساعاتش سر بازار نُه ساعت سر پا ایستاده او کسی که نُه فلک بنشسته بر خوان کراماتش همای منزلت بود و خرابه منزل او شد همان که شد بهشت آبادی کنج خراباتش همان که مریم از نور رخش انجیل می‌خواند که بوده پرده‌دار محملش در راه شاماتش به جای گل نثار مقدمش خار مغیلان شد چه استقبال گرمی کرد از او خاکستر و آتش برای صورت حوریه برگ گل ضرر دارد چرا پس ضربه سیلی نمی‌کرده مراعاتش؟! کشیده آه را در بند خود زنجیری از آهن اسیر سلسله هستند در این شهر ساداتش نشسته سر به دامانی که عطر فاطمه دارد سر زخمی "مصباح الهدی" در بین مشکاتش تمام دردها را برد از یادش سر بابا چگونه یک طبق زخم است مرهم بر جراحاتش؟! هزار و نهصد و پنجاه تا زخم است بر جسمش هزار و نهصد و پنجاه دفعه شد مواساتش به فکر انتقام از چوب بود و بر لبش می زد ببین پر کرده عالم را نوای یالثاراتش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه قسم به ساحت ذکر شریف"هو" بابا به روی من شده این اشک آبرو بابا "عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد" چه خوب شد که شدم با تو روبرو بابا چه حیف شانه نداری که سر بر آن بنهم بگویم از غم خود شرح مو به مو بابا مرا ببخش که نشناختم تو را اوّل به چهره‌ی تو نمانده‌ست رنگ و رو بابا خداش خیر دهد راهب مسیحی را... که با گلاب تو را  داده  شستشو  بابا خداش نگذرد ای کاش، خولی نامرد کشید دست به روی تو بی وضو بابا نمانده وقت زیادی به رفتنم حالا.‌‌.. شدم  کنار سرت  گرم گفتگو  بابا بیا و باز صدایم بزن "رقیه ی من" تو هم بخواه ز من که "بگو بگو بابا" چه‌قدر خاطره‌ی تلخ دارم از کوفه چه بد گذشت به من شام بی عمو بابا لب ترک ترکت را ندیده می‌بوسم ..‌. چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها توان نمانده بگیرم تو را در آغوشم هنوز درد بد نیزه مانده بر دوشم سر تو خوب شلوغ است،من خبر دارم ولی نگو که مرا کرده ای فراموشم پس از تو ای پدر تشنه لب،لبم شاهد به غیر زخم زبان شربتی نمی نوشم هنوز در اثر مشت های نامحرم تمام روز کنار خرابه مدهوشم چرا شبیه گذشته دگر نمی شنوم؟ صدای عمه ضعیف است یا که من گوشم...؟ از آن شبی که مرا زجر بی حیا ترساند به هر صدای بلندی ز ترس می جوشم خراش پنجه ی سنگین ضجر را بابا ز چشم زخمی تو با دو دست می پوشم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها اُف به دنیا ؛ رقیه سیلی خورد بین صحرا رقیه سیلی خورد دختری را برای سکه زدند اُف به دنیا رقیه سیلی خورد نیمه شب جای عمه خالی بود تک و تنها رقیه سیلی خورد هر چهل منزل از عمو پرسید هر چهل جا رقیه سیلی خورد کمتر از گل به او نمی گفتند بعد سقا رقیه سیلی خورد پهن شد شمر سفره اش هر شب هر شب اما رقیه سیلی خورد از شبث تازیانه ها اما از سنان ها رقیه سیلی خورد با همان لکنت زبان هربار گفت: بابا ؛ رقیه سیلی خورد به زمین خورد و گوشواره شکست مثل زهرا رقیه سیلی خورد هر اسیری که در اسارت گفت زیر لب یارقیه ؛ سیلی خورد @poem_ahl