eitaa logo
ققنوس
1.2هزار دنبال‌کننده
168 عکس
53 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت هجدهم) «ای عشق دل‌افروز دل من به تو گرم است» اگرچه مانند اکثر مواقع فهرست مطالب را از قبل در کاغذ نوشته‌اند و در دست دارند، اما ظاهراً نکته‌ای از بخش مداحی جا مانده‌است: «یک نکته‌ای که می‌خواستم بگویم و حالا یادم آمد، مسأله است که اخیراً این کار باب شده و کار خیلی خوبی است. سرودهای خوبی گفته می‌شود.» بعد هم مثالی برای این مسأله بیان می‌کنند: «همین سرود «فرمانده»، سرود خوبی بود.» وجه این خوبی را هم بیان می‌کنند: «دیدید جاهای دیگر این سرود را ترجمه کردند، بازخوانی کردند؛ در بعضی از کشورها -که البتّه خبرهایش منعکس نشد، امّا ما اطّلاع پیدا کردیم!- همان‌که بچّه‌ها، این‌جا خوانده بودند، با همان زبان فارسی در کشورشان تکرار می‌کردند، در حالی ‌که زبان فارسی را هم بلد نبودند، امّا همان را تکرار می‌کردند. این‌ها عواملی است که می‌تواند به این کشور کمک کند.» به نظر می‌آید شرح و بسط این نکته حساس، باقی ماند و شاید علت اصلی‌اش همان‌هایی بودند که ابتدای سخنان آقا، افاضه فرمودند! کاش فرصت بود و آقا ابعاد این مسأله را مبسوط بیان می‌کردند، اما با همین اجمال هم می‌توان با مراجعه به ایشان، تاحدی حدودوثغور مسأله را درک کرد... امیدوارم این بخش بیانات، بهانه‌ای برای افراط و تفریط برادران هیأتی‌ام نگردد... در آخر هم پدری را تمام می‌کنند و از کنج خانه دل‌هایی که ممکن است غبار گرفته باشد، غم‌زدایی می‌کنند و باز هم قوت می‌دهند و امید می‌کارند: «...شما وقتی وارد این میدان شدید... یک عدّه‌ای به شما ارادت پیدا می‌کنند، امّا یک عدّه‌ای هم با شما دشمن می‌شوند. استکبار با شما دشمن می‌شود، عوامل استکبار با شما دشمن می‌شوند، علیه شما کارشکنی می‌کنند، علیه شما اقدام می‌کنند؛ خب بکنند؛ این دشمنی یک چیزی است که وجود دارد. آن چیزی که جوهر شما را نشان می‌دهد و می‌تواند را فراهم کند، شما است، شما است، شما است.» و در تأیید و تکمیل این سخن بیتی می‌خوانند: «گفت: گرم است به هم پشت رقیبان پِی قتلم ای عشق دل‌افروز دل من به تو گرم است» شعری از ، شاعری از بزرگان سادات خطه ، اما نه آن‌قدر آشنا که با دیوانش انس داشته باشی و اشعاری را از بر و در جای خودش هم به کار بری! مگر آن‌که اهل ادب باشی و خرّیط فن... البته سال‌ها پیش هم این شعر را در برنامه رادیو اجرا کرده بود و برای جماعتی دیگر از این جهت آشنا بود! آقا عزم رفتن می‌کنند: «خب، ظهر شد دیگر؛ ان‌شاء‌الله که خداوند همه شماها را موفّق بدارد.» خانم‌های جلسه در این لحظه برمی‌خیزند و ابتدا چندنفر و سپس همه یک‌صدا فریاد می‌زنند: «هدیه روز زنم / دعای خیر رهبرم» آقا هم درجا پاسخ می‌دهند: «حتماً دعای‌تان می‌کنم؛ شما هم ما را دعا کنید.» و با دعایی کلام‌شان را خاتمه می‌دهند: «پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، برکات خودت را به برکت نام مبارک زهرای مرضیّه بر این جمع و بر این ملّت نازل بفرما. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت نوزدهم) «مثل پری که روی علَمت تاب می‌خوره...» هنوز آقا از جای‌شان برنخاسته‌اند که جمعیت از زمین کنده می‌شود، کسی روی پایش بند نیست، آن دیواره کوتاه زیلوپوشیده هم اگرچه به خوبی نقش پدافند غیرعامل را ایفا می‌کند! نمی‌تواند مانع حرکت جمعیت به جلو شود، اما محافظان کارشان را بلدند، عده‌ای مراقب هستند تا جمعیت جلوتر نرود، دوسه‌ نفری هم آقا را دوره می‌کنند تا برخیزند، آقا می‌ایستند، عصا را می‌اندازند گَلِ دست راست‌شان و دست چپ را در امتداد قامت استوارشان بالا می‌کشند، شعارها و فریادهای جمعیت در هم آمیخته شده و هم‌همه‌ای به پا می‌شود... آقا از گوشه راست تا کنج چپ حسینیه را مورد توجه قرار می‌دهند و با لبخندی وداع می‌کنند... محافظان، آقا را همراهی می‌کنند تا از همان درب کوچک جلوی حسینیه خارج شوند، در همین لحظه گروه دیگرِ محافظان شُل می‌کنند و دیگر مانع جمعیت نمی‌شوند... جمعیت در صحن حسینیه، پهن می‌شوند... هر کسی چشم می‌دواند تا آشنایی بیابد یا به آشنایی که از قبل نشان کرده برسد و... چهره‌های مختلف با هم خوش‌وبش می‌کنند، عده‌ای یکدیگر را در آغوش می‌گیرند و دور هر کدام از پیش‌کسوتان یا نام‌داران عده‌ای از جوان‌ترها حلقه زده‌اند... ✳️✳️✳️ از ترس این‌که دیر به قرار برگشت برسم، از همان درب جلوی حسینیه به سرعت می‌زنم بیرون، در راهروی این قسمت چند نفری در حال خارج‌شدن هستند، اما در خروجی مشترک، محوطه جاکفشی‌ها و دستگاه‌های بازرسی ورودی، ازدحام شکل گرفته، لابلای جمعیت را می‌بینم، بعد از کسالتی که عارض شده بود، به سختی و با همراهی دوستان راه می‌رود و با همان حال برای دیدار خودش را رسانده است... قبل از درب خروجی به سمت محوطه باز بیرون حسینیه، روی میز جزوه‌ای از صحبت‌های سال قبل آقا را گذاشته‌اند، قطع و قالب مناسبی دارد، عده‌ای یکی برمی‌دارند و عده‌ای بیش‌تر... عده بیش‌تری هم بی‌توجه خارج می‌شوند! اجازه می‌گیرم و به مرتضی می‌گویم پنجاه نسخه بردارد! ✳️✳️✳️ از نماز جماعت که خبری نیست، مثل سال‌های گذشته! به نظر می‌رسد این امر با توجه به ختم جلسه در آستانه اذان ظهر، از ضعف‌های برنامه‌ریزی مراسم باشد، مگر مصلحت دیگری پشت پرده باشد که ما بی‌خبریم! خاطرم هست پارسال در انتهای حسینیه، جماعت محدودی به امامت حاج شکل گرفته بود! با این وضعیت نماز جماعت، توقع ناهار داشتن که دیگر خیلی نابجاست! غالباً ، بعد از تقاطع ولیعصر محل اقامه نماز شهرستانی‌ها می‌شود و غذاخوری‌های اطراف هم از رستوران تا فلافلی، بسته به جیب و ذائقه، مقصد سدّجوع دوستان... اگر هم حرفه‌ای‌تر باشی یا رفقای تهرانی مرام‌کُشت کنند، ممکن است پایت به باز شود، پاتوق حاج سخت‌پسند و خوش‌ذائقه که جای خالی او هم امسال نمود می‌کرد... ✳️✳️✳️ وارد محوطه باز بیرون حسینیه می‌شوی، جایی که سال‌ها پیش از این، ادامه بود... باز هم جمعیت دو دسته می‌شوند، فلسطینی‌ها سمت راست، کشوردوست‌ها سمت چپ! در همان نقطه تقاطع، گروه‌هایی شکل گرفته است... جمعی دور حاج حلقه زده‌اند و از اجراها گله دارند، هم دارد فرایند انتخاب را برای‌شان شرح می‌دهد! این‌سو دارد مواد لازم برای گزارش ویژه را تأمین می‌کند، همین‌جا دست‌به‌نقد از هرکسی نظرش را جویا می‌شود... لطف‌می‌کند و نظر من را هم جویا می‌شود، پاسخ می‌دهم «خواهم نوشت» و می‌شود همین که دارید می‌خوانید...، هرچند اعتراف می‌کنم خودم گمان نمی‌کردم این‌قدر به درازا بکشد! ✳️✳️✳️ حاج ، مثل همیشه خوش‌تیپ و سرزنده با پالتوی چرمین، از راه می‌رسد، مزاح می‌کنم و می‌گویم: «حاجی شما یکی از انگیزه‌های این جوانان هستید برای مداحی! همین که بزرگ‌ترهای این صنف رو این‌قدر خوش‌تیپ می‌بینند، براشون کافیه!» هم ابراز لطفی می‌کنند و راهی می‌شوند... آن‌طرف‌تر و را می‌بینم که جمعی دورشان حلقه زده‌اند... به می‌رسد، را محکم در آغوش می‌گیرد، از زمین می‌کند و نیم‌دوری می‌زند، یک لحظه یاد این نوحه محرم امسال می‌افتم: «مثل پری که روی علَمت تاب می‌خوره یا کفتری که تو حرمت آب می‌خوره...» تاب می‌خورد و در گوشش غروناله‌ای می‌کند به این مضمون که بگذار زمین، کمرم شکست! به گرمی و با زبان خودشان حال‌واحوال می‌کنند، نوکرتم، خیلی مردی به مولا و... این ایام اغتشاشات ذکر خیر و عده‌ای دیگر را زیاد شنیدیم، از مرام‌شان و غیرت‌شان که کف خیابان‌های تهران، میدان را خالی نگذاشته بودند... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت بیستم و پایانی) «در باغ شهادت را نبندید...» ، را می‌بینم که دغدغه را دارد، این فصل معلی قرار است در نیمه اول شعبان به شادی مردم در ایام فرح اهل‌بیت(ع) بپردازد و هم دست راست است برای بستن محتوای برنامه، دنبال قول‌گرفتن از حاج است برای شب میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار، با صحبت می‌کنیم و مثل همیشه با بزرگواری و متانت می‌شنود و با تأملی هم می‌پذیرد... باز هم ابراز محبت می‌کنند و از هدیه‌ای که بچه‌ها برای تجلیل به ایشان داده بودند، تشکر می‌کنند، با آب و تاب برای توضیح می‌دهند که من هدایای زیادی دریافت کردم، اما این تابلو چیز دیگری است... تابلوی خوشنویسی که در وسطش این مصرع نقش بسته: «در باغ شهادت را نبندید» و در اطراف آن چهارده نفر یادداشتی نوشته‌اند و حدود سیصد نفر از مداحان جوان با اثر انگشت‌شان تأیید کرده‌اند... را هم کنار درب خروجی می‌بینم، عجله دارد، برای برنامه معلی و اختبار یا همان شکار سوژه‌ها، عازم سفر هستند، الحمدلله پرانرژی و باانگیزه... هم و هم چندباری تأکید می‌کنند که برای این فصل هم باید بنشینیم و صحبت کنیم، اما ظاهراً هم سر آن‌ها خیلی شلوغ است و هم سر ما... ✳️✳️✳️ مقابل درب خروجی کشوردوست، و ، با هم گرم گرفته‌اند، می‌گوید که با یکی از کارهای خیلی حال کرده است و چندبار گوش داده، هم می‌گوید « داداش! خب این نظرت رو بگو دیگه! همه فقط «سلانه» رو گیر می‌دن! این همه کار دیگه ما خوندیم...» آخرین نفرات هم از یکدیگر پراکنده می‌شوند، تأکید می‌کند که باید با هم بنشینیم و صحبت کنیم و یادآور می‌شوم امروز سال‌گرد آخرین هم‌نشینی است، پارسال، همین روز، همین ساعات، ! ✳️✳️✳️ کشوردوست را می‌روم بالا به سمت جمهوری، بعد هم جمهوری به غرب به سمت ماشین، بلافاصله بعد از گرفتن گوشی با تماس گرفته بودم و قرار بود کنار ماشین یکدیگر را ببینیم... در همین حین، حاج را سر یکی از کوچه‌ها می‌بینم، منتظر همراهان قمی است، از فرصت استفاده می‌کنم و دقایقی درباره اجراهای امسال گپ می‌زنیم، حاج و حاج سوار بر ماشین می‌رسند و همراه‌شان می‌رود... مسیر را ادامه می‌دهم تا ماشین ... و بعد هم بازگشت به مینودر... ✳️✳️✳️ بعدتر (در همان سفر سوریه) حاج‌آقای برایم نقل کردند که بعد از اتمام برنامه خدمت آقا می‌رسند، هم بوده، می‌خواهند را هم بگویند که رفته وسط جمعیت و نمی‌شود... آقا ابراز رضایت کرده بودند از برنامه امسال و خاصةً از اجرای ، سه مرتبه تکرار کرده بودند: «اجراتون خیلی خوب بود» برای چند نفر از مهمانان خارجی تقاضای تبرکی می‌کنند، آقا هم می‌سپارند که هفت عدد چفیه برسانند به که البته دیر می‌رسد و مهمانان رفته‌اند، ایشان هم همراه خودش آورده بود سوریه شاید از آن‌جا بتواند برساند... اخبار و اتفاقات بعد از دیدار کم نبودند، اگر بخواهم به همه آن‌ها بپردازم، حالاحالاها باید این سلسله یادداشت را ادامه دهم که نمی‌دهم!، اما کاش قلم‌های بیش‌تری به گردش دربیاید، ما به این واقعه‌نگاری‌ها نیاز داریم، آیندگان بیش از ما... ✍️ @qoqnoos2
📢 ✅ دومین نشست از سلسله‌نشست‌های تخصصی در روز ۴شنبه ۱۸بهمن‌‌ماه، در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد. 🔷 مداح اهل‌بیت(ع) حاج حنیف طاهری، رحیم آبفروش(کارشناس اجتماعی)، مهدی زنگنه(کارشناس ادبی) و امیرحسین سمیعی (کارشناس موسیقی) مهمانان و دکتر محمدمهدی سیار نیز دبیر علمی این نشست بودند. 🔶 خواننده، آهنگساز و رهبر ارکستر، در مقام کارشناس موسیقی به فراوانی جزئیات در صدای حنیف طاهری اشاره کرده و درباره جایگاه او بر روی مرز مداحی‌ کهن و نو سخن به میان آورد. 🔶 شاعر و نغمه‌پرداز و کارشناس ادبی تحلیل خود را با اشاره به حرفه‌هایی که به صورت نسلی منتقل می‌شوند و انتقال نسلی مداحی و همچنین توصیف‌هایی درباره خاندان طاهری آغاز کرد. چرخش حنیف طاهری از تأکید بر روی روضه به سمت نوحه‌خوانی و همچنین بررسی برخی از نوحه‌های طاهری به صورت مصداقی از محورهای دیگر سخنان زنگنه بود. 🔶 در مقام کارشناس اجتماعی نشست، به برخی از ویژگی‌های شخصیتی حنیف طاهری از جمله شعرشناسی و حفظ اشعار، استاددیده‌بودن و... پرداخت. ارائه تحلیل‌هایی پیرامون هیأت عبدالله‌بن‌الحسن(ع) مانند فضای رسانه‌ای و کنشگری‌های این هیأت از بخش‌های دیگر سخنان او بود. 🔶 نیز پیرامون مواردی مانند رسیدن به شاخصه‌هایی در نوحه‌ها در تعامل با شاعران و کارشناسان، لزوم وجود داشتن و تداوم جلسات نقد به صورت مستمر و سخت‌گیرانه و همچنین چرخه اقتصادی هیأت و گلایه‌ای نسبت به سازمان اوقاف و... به ارائه نظرات خود پرداخت. 🔻🔻🔻 🌐 ehyayeamr.ir 🆔 @heyatiha72
خبرگزاری فارس | مداح شعرشناسی که روی مرز مداحی سنتی و روز حرکت می‌کند/ حنیف طاهری: بودجه نهادهای فرهنگی برای اهل‌بیت(ع) به جای هیأت کجا می‌رود؟ https://www.farsnews.ir/news/14011122000301/%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AD-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%B2-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%B3%D9%86%D8%AA%DB%8C-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF-%D8%AD%D9%86%DB%8C%D9%81-%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1%DB%8C-
هدایت شده از آرا
📸 | شماره‌یک 🔶 هم‌اندیشی باز آرایی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 🔸با ارائه جمعی از نخبگان و فعالان فرهنگی مردمی 🔸با حضور حجت‌الاسلام‌ و‌المسلمین دکتر خسروپناه‌دزفولی (دبیر شورای عالی‌انقلاب‌فرهنگی) و سیداحمدعبودتیان (دستیار رئیس‌جمهور در امر مردمی‌سازی دولت) 🔻۲۵بهمن ۱۴۰۱ تهران، سرچشمه‌ 🔅آرا|تبادل آرا؛ تضارب افکار؛ تعامل اندیشه‌ورزان 🆔 ble.ir/ara_ir 🆔 Eitaa.com/araa_ir
هدایت شده از هیات شهدای گمنام
بسم الله الرحمن الرحیم هوالشهید مراسم شام شهادت حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام به بیان حاج و مداحی ذاکرین اهل بیت علیهم السلام پنجشنبه ۲۷ بهمن ماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۹ 🏴 ثواب این برنامه هیأت شهدای گمنام هدیه می‌شود به شهید عبدالحسین برونسی @heyat1342
«مرثیه‌ای برای ...» را آن‌قدر ندیده بودم که بخواهم در فراقش چیزی بنویسم، اما عجیب که نتوانستم...، چندبار نوشتم و رها کردم، چندین‌بار صفحه را باز کردم، نوشته و ننوشته بستم... تا آخرش شد این... می‌خواستم مرثیه‌ای برای مصطفی بنویسم، اما بیش‌تر برای دل مرده خود نوشتم، چنان‌که این‌گونه شایسته‌تر بود... آخرین سه‌شنبه، همان اولین دیدار آخرمان! کافی بود تا مهرش در دل نشیند... سید خوش‌سیما، پرانرژی، خوش‌برخورد، فهیم و نکته‌سنج... هنوز جلسه شروع نشده بود، گرمای نگاهش یخ عدم‌آشنایی را آب کرد... من نمی‌شناختمش، اما او با لهجه محبت، به نام خطابم کرد و... چه‌قدر حین جلسه نقشه کشیدم برای تداوم ارتباط با سید و سایر عزیزانی که کم‌تر توفیق زیارت‌شان را داشتم و حالا بعد از رفتن سید، چه‌قدر قیمت‌شان در نظرم بیش‌تر از قبل شده... چه‌قدر افسوس خوردم از دیرهنگامیِ این دیدار و نمی‌دانستم باید قدر همین دیدارِ دیرهنگام را می‌دانستم... ✳️✳️✳️ ، چه نام بامسمایی! مصطفی، سید برگزیده خدا باشی، مدرس هم باشی، مدرس مصلی... از شهری که بسیار دوستش داری، از دل کویر، ... از اهالی و قبیله ، آخرالامر هم به شهره باشی... نه چهل مؤمن، بل هر که را می‌بینی شهادت بر صداقت و حرارت و صفا و مرامت می‌دهد... هرکه می‌شناسدت، جبران این فقدان را به راحتی ممکن نمی‌داند... نمی‌دانم این جاده عاشق‌کش، چگونه خوبان امتِ آخرین را گل‌چین می‌کند، چه رازی است در این مسیر زیارت حضرت رضا، روحی‌له‌الفدا... را از ما گرفت، را... و آخرینش ... زیارتت قبول سید! آن سوی هستی، در کنار همه آن‌هایی که امروز جای خالی‌شان بیش از همیشه نمود می‌کند، برای ما دعا کنید... دست‌مان را بگیرید، در این نبرد نابرابر که مردافکن است و کمرشکن... در این غربال عظیم دهر... ✍️ @qoqnoos2