eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
271 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
854 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 | (آخر) من دلم جای دیگری بود و می فهمیدم چرا به هیچ عشوه و تطمیع و از میدان تشیع به در نمی شود که نه به کلام محبت آمیز من پای می لرزید و نه از پدر و نوریه می ترسید و مرد و مردانه پای می ماند که حالا می دیدم اینها در جنین به عشق امام (ع) دست و پا می زنند، در کودکی با ذکر امام حسین(ع) شادی می کنند و در و برومندی و به نام امام حسین(ع) افتخار می کنند و گویی پوست و گوشت و خونشان با امام حسین(ع) روئیده شده که حاضر بودند، جان بدهند و مهر فرزند پیامبر را از دست ندهند و من از درک این همه عاجز بودم که سرم را به تکیه دادم و چشمانم را بستم. مامان خدیجه را پاک کرد و با صدایی که از عمق اعتقادات این شیعیان پاکباخته به لرزه افتاده بود، رو به من کرد: «الهه جان! اینا از که بدن خسته و زائر امام حسین(ع) رو مشت و مال بدن! بعدش هم برای تبرک، خاک لباس های رو به صورتشون می مالن تا روز قیامت با خاکی که از پای اربعین به چهره شون مونده ، محشور بشن!» و اینها همه در حالی بود که من نماز را در این موکب با آداب و به سبک اهل خوانده بودم و می دانستم از چشم اهالی مخفی نمانده که من از اهل سنت هستم و میدیدم در اکرام و من با زائری شیعه، هیچ تفاوتی قائل نمی شوند که همه را در مقام میهمان امام حسین(ع) همچون نور چشم خود می دانستند. روز پیاده روی مان، زیر بارش رحمت و خدا آغاز شد که از نیمه های شب، آسمان هم به پای بی قراری می کرد و با به زمین بوسه می زد. من و زینب سادات، ملحفه های سبکی را روی کشیده بودیم تا کمتر شویم و مامان خدیجه ملحفه هایش را برای ما ایثار کرده و خودش چیزی نداشت که چادرش حسابی شده بود. آسید احمد و مجید هم روی کوله پشتی هایشان مشما کشیده بودند تا وسایل داخل کوله خیس نشود، ولی با این همه ، قدم زدن زیر نوازش نرم و باران در میان خنکای پیش از طلوع آفتاب، صفای دیگری داشت که گمان می کردم صورتم نه از قطرات باران که از جای پای فرشتگان نم زده است. کفش هایمان گلی شده و لکه های آب و گل تا ساق پای شلوار پاشیده بود و این جا دیگر کسی به این چیزها نمی داد که حالا فهمیده بودم این شیعیان به پاس خانواده امام حسین شده، همه سختی های این مسیر را به جان خریده و به یاد اهل بیت پیامبر تمام مسیرهای منتهی به کربلا را با پای پیاده می پیمایند تا ذره ای از رنج های و دیگر بانوان را به جان بخرند. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️✨ شهیــدان از مـی توحیــد مستنــد شهیــدان سَـرخـوش از جام اَلستنـــد نمردنــد و نمی‌میـرند هرگــز شهیـــدان زنـــده‌ی جاویــد هستنـد 🌷 🌷 🌷 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
التماس دعا🌷🍃 شبتون مهدوے☕️🍬 اَللهُمَ لَیِّن قَلبے لِوَلےِّ اَمْرک🦋🌱
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
[ ] همیشه به نیروها و رزمنده‌ها مے‌گفت: قبل از خواب زمزمه ڪنیم : اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُحْرِمُنِیَ الْحُسَیْنْ خدایا گناهانی را ڪه مرا از امام حسیݩ علیه‌السلام محروم می‌ڪند، ببخش ... . . . 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ زیارت عاشورا را بخوانید و از طرف من به ارباب ابراز ارادت ڪنید. حتما هر ڪجا باشم خود را در ڪنار شما خواهم رساند. 🕊 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یکباره زیر و رو شد دنیای آل هاشم وقتی که شد رقیه، زهرای خانوادہ... 🎊میلاد (س)، دردانه حضرت حسین (ع) بر شما و به خصوص محب و محبوب بی بی جان، مبارکباد @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
❤️🍃 دعای خیر شما بوده است هستی من گدای شاه جهانم همین مرا کافی است به عشق جد غریبت کفن نمی خواهم لباس مشکی ام و شال روضه ها کافی است حمید ضیاءیزدی🖌 . . . 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
از برادر نزدیک تر از پدر دلسوز تر ✨حسین آقای پورجعفری✨ کسی که بابا هر وقت میخواست وصفش را برای ما بکند یک جمله میگفت: مثل دور من میگردد... ❤️مگر میشود تو را از یاد ببریم وقتی ما نبودیم کنار بابا، شما به قول خود بابا همانطور که پدر دور فرزندش میگردد حسین پور جعفری دور من میگردد. 💫شب ها تا زمانیکه مطمئن نمیشدی بابا خوابیده نمیخوابیدی و صبح ها قبل از بابا بیدار میشدی و دم در اتاق مینشستی. 🍈همیشه جیب هایت پر بود از کشمش و توت خشک قدم به قدم از ترس گرسنه ماندن فرمانده ات، یارت، دست در جیب میکردی و در دهانش میگذاشتی. چگونه میتوان از تو یاد نکرد وقتی - با تمام اینکه میدانستی همسرت در اوج احتیاجش به تو هست - بابا ما را واسطه کند در سفر آخر - که برگشتی نداشت - بگوید حسین را کنید با من نیاید. 😔با گفتن این جمله ی ما به تو رنگ رخسارت دیدن داشت. ما را حلال کن که عشقت را نفهمیدیم فقط جوابت را شنیدیم که گفتی : 😨یعنی من حاجی را وسط بیابان تنها بگذارم...! 💔کاش بودی سراغ بابا را از تو میگرفتیم تو هیچ وقت ما را بی جواب نگذاشتی سلام مان را به بابا برسان سفر به سلامت یار وفادار... ✉️نامه ی آسمانی زینب سلیمانی دختر به @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
❤️🌱 همه خاطراتم از حاج اصغر آمیخته به خنده و شوخی بود. همیشه دنبال خوب کردن حال دیگران بود. (همسرشهید پورهنگ)/ وب شهادت طلب📲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید| شهید حاج قاسم سلیمانی : انقلاب ما به دوران نبوت خویش رسیده و باید آمادگی خود را بالا ببریم. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
(عج) عهد می‌بندم حاج قاسمت بشم...💔 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
❤️✨ حسین جانم هرڪسے از تو به قدرِ خود مُرادے خواستند ما مُرادِ خویشتن از تو، تو را خواهیم و بس... . . . 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بی‌پا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند...! تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان، به شهر، روستا و خانه‌های ما باز نگردد... @shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
: اگر خیمه آسیب ببیند، بیت‌الله‌الحرام و قرآن آسیب خواهد دید... مبارکباد✨ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | (آخر) روز پیاده رویمان، زیر رحمت و خدا آغاز شد که از نیمه های شب، آسمان هم به پای بیقراری میکرد و با دلتنگی به زمین بوسه میزد. من و ، ملحفه های سبکی را روی سرمان کشیده بودیم تا کمتر خیس شویم و مامان ملحفه هایش را برای ما کرده و خودش چیزی نداشت که چادرش خیس شده بود. آسید احمد و مجید هم روی کوله پشتیهایشان مشما کشیده بودند تا وسایل داخل کوله نشود، ولی با این همه دردسر، قدم زدن زیر نرم و مهربان در میان خنکای پیش از طلوع آفتاب، دیگری داشت که می کردم صورتم نه از قطرات باران که از جای پای فرشتگان نم زده است. کفش هایمان گلی شده و لکه های آب و گل تا ساق پای شلوار پاشیده بود و این جا دیگر کسی به این چیزها نمی داد که حالا فهمیده بودم این شیعیان به پاس خانواده امام حسین علاه، همه سختی های این را به جان خریده و به یاد اسارت اهل بیت پیامبر تمام مسیرهای منتهی به کربلا را با پای پیاده می پیمایند تا ذره ای از رنج های حضرت زینب(ع) و دیگر بانوان حرم را به جان بخرند. هوا کم کم میشد و آفتاب بار دیگر به رخسار خسته و عزاداران ، عرض ادب میکرد که آسید احمد اشاره کرد تا در مقابل موکبی برای استراحت کنیم. سالخورده ترین عضو پنج نفره ما بود و زودتر از دیگران خسته می شد که به احترام مقام پدرانه اش، کنار ایستادیم، ولی از کثرت جمعیت، صندلی های موکب ها شده و مجبور بودیم سرپا بمانیم و میهمان نوازی خالصانه عراقی ها اجازه نمی داد ما را در این ببینند که خادمان موکب به تکاپو افتاده و بلاخره برایمان تعدادی صندلی و چهارپایه دیدند تا نفسی تازه کنیم و به همین هم راضی نمی شدند که بلافاصله برایمان حلیم گندم و عدس آوردند و در این صبح به نسبت و بارانی، چه صبحانه و لذيذی بود که انرژی رفته، به تنمان بازگشت و باز به راه افتادیم. امروز هوا شده و وادارمان کرده بود تا لباس های گرمی که با از بندر آورده بودیم، به تن کنیم. دیگر کفش هایمان کاملا شده و در تراکم انبوه جمعیت که قدم پشت قدم های همدیگر می گذاشتیم، آب و گل از زیر به لباس ها می پاشید و کسی اعتراضی نمی کرد که در این مسیر هرچه سختی می رسید، عین و لذت بود. حالا این قسمت از مسیر سرسبزتر شده و تقریبا اطراف جاده از نخلستان های پراکنده پرشده بود. طراوت باران صبحگاهی و نوحه های شورانگیزی که با صدای در فضا می پیچید، منظره ای افسانه ای آفریده و باز به لطف رفتار آسید احمد و مامان خدیجه، من و چند قدم عقبتر از خانواه آسید احمد، در دل سیل و در خلوت خودمان قدم میزدیم. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
💔✨ صفین اگر ڪه مصحف قرآن به نیزه دید بر نیزه رفت قاریِ قرآن ڪربلا... . . . 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸🍃 رفیـقِ با نعمت بزرگی است ڪه اولیاء خدا آن‌ را از خدا طلب ڪرده‌اند : «اللهم أَلّف بَینی وَ بَین أَحبّائڪ في دارالدنیا و دار القَرار» در محضر بزرگان: آیت‌الله ناصری🌷 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊