eitaa logo
حسین سوزنچی
2.4هزار دنبال‌کننده
154 عکس
47 ویدیو
84 فایل
این کانال شخصی حسین سوزنچی است. کانال دیگری با نام یک آیه در روز دارم که تدبرهای روزانه‌ام را در آن می‌گذارم، به آدرس: @yekaye آدرس سایت souzanchi.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر ۳ (اقسام ظن) 🔸ج. ناظر به دیگران در یک تقسیم کلی، دیگران را می‌توان هم‌کیشان (مومنان و مسلمانان) و غیرهم‌کیشان تقسیم کرد. بحث در مورد غیرهم‌کیشان پیچیدگی خاص خود را دارد که فعلا از مباحث این آیه خارج است. اما در خصوص مومنان و مسلمانان، ظاهرا اصل اولیه داشتن حسن ظن به دیگران و پرهیز از سوء‌ظن به دیگران است و توصیه شده که حتی اگر وضعیت بظاهر نامطلوبی از او دیدیم تا حد امکان آن را بر وجه خوبی حمل کنیم (احادیث۳۱ تا ۴۱) مگر کسی که علنا به فسق و فجور اقدام می‌کند (حدیث۸۸)؛ و البته معدود مواردی توصیه‌های مختصری به سوء‌ظن داشتن هم شده است، که مهمترینش آن است که اگر انسان در زمانه‌ای زندگی می‌کند که بدی بر رفتار انسانهای جامعه و غالب است اینجا دیگر جای حسن ظن داشتن نیست (حدیث۴۳) و در واقع، داشتن سوء‌ظن در چنین موقعیتهایی از باب احتیاط و دوراندیشی است (احادیث ۱۳ و ۴۲). البته در روابط با مومنان درست است که از سویی باید تا حد امکان از سوء‌ظن پرهیز داشت و از سویی اگر دیگران به ما حسن ظن داشتند بکوشیم طوری رفتار کنیم که حسن ظن ایشان صادق از آن درآید (حدیث۴۰)، اما حقیقت این است که باید توجه داشته باشیم که بسیاری از مردم به این دستور عمل نمی‌کنند، و از این رو، همان طور که باید از سوء‌ظن به دیگران اجتناب نمود باید از قرار دادن خود در موقعیتی که موجب سوءظن می‌شود پرهیز نمود (احادیث۴۶-۴۷)؛ که این مساله در خصوص زمامداران و کسانی که مسئولیتی برعهده دارند بمراتب بیشتر و ظریفتر است (حدیث۴۵). البته یک نکته مهم درباره سوء ظن (بخصوص در مورد دیگران) که در احادیث مورد تاکید قرار گرفته این است که انسانها بالاخره ناخواسته مبتلا به سوء ظن می‌شوند تا حدی که گویی هیچ انسانی نیست که از آن خلاصی داشته باشد، ولی مهمترین وظیفه انسان این است که به سوء‌ظن خود ترتیب اثر ندهد (حدیث۵) و همین تحلیل محملی بوده است که بسیاری از بزرگان بین احادیثی که سوءظن را مذمت کرده‌اند و احادیثی که گاه از محاسن سوءظن سخن گفته‌اند جمع کنند بدین بیان که اساسا ظن یک صفت انفعالی و خارج از اراده انسان است که نمی‌تواند مورد دستور قرار گیرد؛ پس جایی که از محاسن آن سخن گفته شده صرفا از باب حزم و احتیاط و دوراندیشی و در افق ذهن است ؛ و جایی که مذمت شده جایی است که انسان بخواهد بر این سوء ظن خود نتیجه عملی و خارجی مترتب کند. 📚(مجمع البیان، ج‏9، ص205 ؛ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص111 ؛ المیزان، ج‏18، ص323 و ۳۳۳ ) 🔹تبصره چنانکه مشاهده شد در مجموع مصادیق بد بودن سوءظن به نحو چشمگیری بیش از مصادیقی است که در آنها سوء ظن داشتن مطلوب است، و شاید به همین جهت است که در این آیه تاکید اصلی بر اجتناب از سوء ظن است و در احادیث نیز وقتی به صورت کلی بحث شده غالبا از مضرات و مذمت سوء‌ظن و تعارض آن با ایمان (احادیث ۶ تا ۱۰) و محاسن حسن ظن (احادیث۱۱-۱۲) سخن گفته شده است. @yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
. 4️⃣ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» اگر در مجموع از سوء‌ظن به دیگران برحذر داشته شده‌ایم خوب است عوامل پیدایش سوء ظن و آثار مترتب بر آن را هم بشناسیم تا از آنها اجتناب کنیم. 🔥عوامل پیدایش سوء ظن 💥الف. کثرت تزلزل و تردید (حدیث۴) 💥ب. ضعف ایمان و آلودگی باطن؛ و بی‌بهرگی از حیاء و امانت و صیانت و صدق (حدیث۱۱) 💥ج. پستی و لئامت (حدیث۳۷.ب) 💥د. دور شدن از خوبی‌ها ( ۳۷.ج) و بد بودن خود شخص، که انتظار بدیهای خویش را در دیگران دارد (حدیث۳۴) 💥ه. هم‌نشینی و هم‌صحبتی با انسانهای بد (حدیث۳۶ و ۴۴) 💥و. ... 🔥آثار مترتب بر سوء ظن 💥الف. از دست دادن دین و ایمان (حدیث۷ و ۳۵.ج) 💥ب. گرفتار شدن به عذاب الهی، حتی بعد از اینکه شخص ایمان آورده بود (احادیث۷.د و ۱۶) 💥ج. گرفتار شدن به هبط عمل (حدیث ۱۰.الف) و سنگین کردن بار گناه (حدیث ۱۰.ب) 💥د. گرفتار شدن به توهمات بد (حدیث۹.الف) 💥ه. فاسد کردن امور (حدیث۱۰.الف) و بدجوری در هم پیچیده شدن (حدیث ۹.ب) 💥و. سوق دادن انسان به اقدامات شرورانه (حدیث ۱۰.ج) همچون آسیب زدن به همنشینان (حدیث ۹.ج) 💥ز. بخل و حرص و ترس و آزمندی (حدیث۲۵ تا ۲۹) (البته چه‌بسا اینها را به عنوان عوامل ایجاد سوءظن هم بتوان دانست؛‌ یعنی رابطه‌ای دوسویه دارند) 💥ح. از دست دادن دوستان صمیمی (حدیث ۳۷.د) 💥ط. ترس و نگرانی از همگان (حدیث۳۹. الف) و اعتقاد به خیانت کسانی که اهل خیانت نیستند (حدیث ۳۹.ج) 💥ی. پیداش حسن ظن نابجا (حسن ظن به کسی که سزاوار حسن ظن نیست) (حدیث۳۹.ب) 💥ک. ... 🌈راههای غلبه بر سوءظن علاوه بر ریشه کن کردن آنچه به عنوان عوامل پیداش سوءظن مطرح شد و نیز اندیشیدن درباره عواقب و پیامدهای سوء‌ظن (که این دو مورد در بالا شرح داده شد) ‌برخی راهکارهای خاص هم برای غلبه بر سوء‌ظن و جلوگیری از وقوع پیامدهای آن مطرح شده است؛ از جمله: ⭐️الف. ترتیب اثر ندادن به ظن و گمانی که به ذهن خطور کرده (حدیث۵) ⭐️ب. تضرع به درگاه الهی برای رهایی از آن (حدیث۸) ⭐️ج. ... @yekaye
هدایت شده از عماریار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 حجاب الگویی برای کنشگری زن‼️ ⭕️ سلسله سخنرانی‌های حجت‌الاسلام با موضوع «حضرت زهرا (س) و کنشگری زن مسلمان» ⚠️ با تشریح معنای ناصواب کنشگری زن در غرب، با دو الگوی فمینیستی و نظام سرمایه‌داری... ‌‌🔸 دانلود و تماشا: 🌐 b2n.ir/knshgr1 مرجع عرضه آثار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 🆔 @AmmarYar_IR
هدایت شده از یک آیه در روز
. 2️⃣1️⃣ «وَ لا تَجَسَّسُوا» قرآن کریم ما را از تجسس نهی می‌کند و احادیث فراوانی هم در مذمت آن وارد شده است. با این حال به نظر می‌رسد این نهی، نهی ارشادی باشد، نه مولوی؛ یعنی نهی‌ای است که ما را به حکم عقل رهنمون می‌شود، نه اینکه از امور تعبدی باشد که عقل ما راهی به تشخیص دقیق حدود و ثغور آن نداشته باشد و حداکثر فقط بتواند کلیاتی از حکمت آن را دریابد. 📝نکته تخصصی (۱): ضرورت توأمان احکام و در جهان اسلام، شیعه و معتزله با قبول حسن و قبح عقلی، حجیت عقل به عنوان یکی از منابع حکم شرعی را پذیرفته‌اند. برخلاف آنچه گاهی برخی از روشنفکرمآبان بیان می‌کنند، لازمه این پذیرش آن نیست که تمامی احکام شریعت حتما باید به تایید عقل برسند تا معتبر شوند؛ ‌زیرا قبول این مدعا به معنای آن است که عقل تمامی نکات مورد نیاز برای هدایت به سعادت انسان را می‌داند؛ و اگر چنین بود دیگر نیازی به نبوت نبود؛ در حالی که شیعه و معتزله هردو خود را مسلمان و معتقد به نبوت می‌دانند و نمی‌خواهند با قبول حسن و قبح عقلی، اصل نبوت را کنار بگذارند. پس اگر هم نبوت مورد قبول است و هم حسن و قبح عقلی، لازمه‌اش این است که تکالیف شریعت را در یک تقسیم کلی به دو دسته احکام مولوی و ارشادی تقسیم کرد: احکام ارشادی تکالیفی است که عقل با پشتوانه درکی که از حسن و قبح امور دارد مستقلا توان تشخیص باید و نبایدها را دارد، و حکم شارع صرفا راهنمایی و تذکری به همان حکم عقل است؛ و احکام مولوی تکالیفی هستند که به خاطر پیچیدگی‌های خاص زندگی اجتماعی و درهم‌تنیدگی مصالح و مفاسد مختلف، عقل بتنهایی توان احاطه به همه مصالح و مفاسد مذکور را ندارد، و اگر هم داشته باشد توان برآیندگیری دقیق از مجموعه این مصالح و مفاسد را ندارد؛ و اگر نظری هم می‌دهد صرفا ناشی از گمانه‌زنی است نه ناشی از درک دقیق عقلی. از این رو، در اینجا عقل با اینکه به وجود یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی در صدور آن حکم (وجود عقلانیتی در حکم) اذعان دارد اما چون خود را ناتوان از رسیدن به آن می‌بیند تعبد پیشه می‌کند. تفصیل این نکته و تبیین خطای بسیاری از روشنفکران دینی معاصر که ناشی از عدم توجه به این تفکیک دقیق است، را در مقاله «تأملی فلسفی در باب نسبت فقه و اخلاق» بیان کرده‌ام: 🌐 https://www.souzanchi.ir/a-philosophical-reflection-on-the-relationship-between-jurisprudence-and-ethics/ 📝نکته تخصصی (۲): اقتضاءات وقتی حکمی ارشادی شد دست کم دو لازمه مهم دارد: 💢الف. حکم مذکور ناظر به عملی است که عقل انسان حسن یا قبح آن را مستقلا درمی‌یابد و حتی اگر در شریعت هم چنین نهی‌ای واقع نشده بود، باز خود عقل کافی بود که بفهمد نباید آن کار را انجام دهد. اینجاست که پای بحث از فلسفه آن حکم (به عنوان علت تامه صدور حکمت، نه فقط حکمتی از حکمتهای آن) باز می‌شود (که در تدبر ۱۳ در خصوص موضوع مورد بحث به آن خواهیم پرداخت). 💢ب. حدود و ثغور آن را عقل تشخیص می‌دهد؛ به تعبیر دیگر، این حکم اگر استثناءاتی دارد و در شرایطی مجاز و حتی ضروری شود، همگی مواردی است که عقل توانایی تشخیص آن را دارد؛ و اصرار بر حرمت آن در مواردی که طبق تحلیل موجه عقلانی انجام این کار مجاز و یا حتی ضروری می‌شود، صرفا از باب خشکه‌مقدسی و تحجر، ویا ژست روشنفکرمآبی گرفتن خواهد بود؛ ‌نه دینداری عاقلانه (که در تدبر ۱۴ در خصوص موضوع مورد بحث به آن خواهیم پرداخت). @yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
. 3️⃣1️⃣«وَ لا تَجَسَّسُوا» قرآن کریم مسلمانان را به پرهیز از _تجسس در امور همدیگر دستور می‌دهد و اشاره شد که به نظر می‌رسد این نهی، نهی ارشادی باشد. اینجاست که می‌توان درباره فلسفه این حکم بحثی کاملا عقلی داشت: 📝فلسفه به نظر می‌رسد مهمترین فلسفه حرمت تجسس، این واقعیت است که اکثریت قریب به اتفاق ما انسانها معصوم نیستیم؛ ولی قرار نیست بدی‌ها و زشتی‌ها ما در معرض دید عموم قرار گیرد؛ و بنا بر این است که همین رفتار ظاهری ما معیار مواجهه و برخوردای اجتماعی ما باشد. در واقع، یکی از مهمترین صفات الهی که در شکل‌گیری و تداوم زندگی اجتماعی ما انسانها نقش دارد صفت ستاریت اوست؛ همه ما لغزشهایی داریم، که اگر قرار باشد افراد از این لغزشهای همدیگر اطلاع پیدا کنند نه‌تنها کسی به دیگری اعتماد نمی‌کرد، بلکه حتی حاضر نبود کاری برای دیگری انجام دهد و حتی حاضر به دفن همدیگر نمی‌شدند (لَوْ تَكَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ؛ الأمالي( للصدوق)، ص446؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص53) ؛ و اقتضای این ستاریت الهی این است که ما نیز از تفحص و جستجوی عیوب مخفی مردم پرهیز کنیم؛ تا عیوب ما هم مخفی بماند (احادیث ۵۱ و ۷۳). بر همین اساس است که در بسیاری از روایات تاکید کرده‌اند ضابطه عدالتی که مبنای عمل اجتماعی (در اموری مانند شهادت دادن و ...) قرار می‌گیرد همین رعایت ظواهر است وگرنه جز اولیاء‌الله نمی‌شد به عدالت کسی حکم کرد (حدیث۶۸). @yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
. 4️⃣1️⃣ «وَ لا تَجَسَّسُوا» قرآن کریم مسلمانان را به پرهیز از تجسس در امور همدیگر دستور می‌دهد؛ و بیان شد که این یک حکم ارشادی است؛ و شاید علت اینکه این حکم را چنین مطلق فرمود و درباره حدود و ثغورش توضیحی نداد همین ارشادی بودن حکم باشد؛ یعنی حکمی است که عقل انسان حدود و ثغورش را می‌فهمد و فقط از باب تذکر بدان هشدار داده شده است. 📝حدود و ثغور چنانکه در فلسفه حکم بیان شد (تدبر۱۳) فلسفه اصلی این حکم، ضرورت برقراری اعتماد بین مسلمانان و امکان تداوم زندگی اجتماعی است؛ که افراد نسبت به همدیگر دچار نفرتی نشوند که عملا اعتماد بین افراد و در نتیجه ارتباط اجتماعی آنان را ناممکن سازد. 💢همین ضابطه بخوبی نشان می‌دهد که اگر در مواردی حفظ جامعه نیازمند تجسس باشد، این نهی شامل آن نمی‌شود. ⛔️پس این نهی شامل مواردی که عده‌ای قصد آشوب و دشمنی و اخلال در نظم و امنیت جامعه دارند نمی‌شود؛ و کسی بر اساس شواهدی گمان برد که عده‌ای از دشمنان خارجی یا منافقان داخلی می‌خواهند علیه امنیت و جان و مال و آبروی مسلمانان دسیسه می‌کنند طبیعی است که وظیفه تجسس و بررسی پیش می‌آید (خواه خودش یا اینکه ماموران حکومتی را مطلع سازد و آنان به تجسس اقدام کند). ⛔️از همین باب طبیعی است حاکم جامعه اسلامی افرادی را برای تجسس و بررسی اوضاع و احوال و نحوه مدیریت کارگزاران خود استخدام کند؛ چنانکه امیرالمومنین ع در عهدنامه معروفی که برای مالک اشتر نوشت بر تعیین چنین جاسوسانی تاکید کردند، چرا که به هر حال ممکن است این کارگزاران در کارها خیانت ویا به مردم ظلم کنند و حاکم و مسئول مافوق باید مراقب رفتارهای آنان باشد تا بتواند در صورت وقوع چنین رفتارهایی، به تنبیه و توبیخ مناسب و عزل ایشان و نیز اصلاح امور اقدام نماید: «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ؛ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ» (نهج‌البلاغه، نامه ۵۳). 💢پس می‌توان گفت عرصه مجاز برای تجسس عرصه‌ای است که ضرورتی برای حفظ جامعه و جلوگیری از آسیب زدن به نظم و امنیت عمومی (هم از جانب دشمنان و منافقان، و هم از جانب کارگزاران خویش) پیش می‌آید؛ که این عرصه در درجه اول برعهده حکومت است؛ و از همین روست که تمام حکومتها تشکیلاتی که موظف به تجسس و کسب اطلاعات برای حفظ امنیت است () دارند؛ 🤔اما تفاوت مهم اسلام با نظامات دیگر این است که اسلام اجازه نمی‌دهد کارگزاران حکومت (از جمله کارمندان و مسئولان دستگاه اطلاعات) برای انجام هرگونه اطلاعاتی به تجسس در احوال مردم برخیزند و به صرف سوء ظن و بدگمانی به هرکسی که با او مشکل دارند به کارگزارانشان دستور تجسس بدهند؛ و اگر چنین دستوری هم دادند صرف اینکه شخص کارگزار حکومت است توجیه مناسبی نیست که بگوید من مامورم و معذور؛ چرا که «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق‏» (نهج‌البلاغه، حکمت۱۶۵). 📜حکایت ۱ عمر بن خطاب بعد از اینکه سلمان را به جای حذیفه، حاکم مدائن کرد به وی نامه‌ای نوشت و مطالبی را به وی گوشزد کرد؛ ‌از جمله اینکه از او خواست که در کارهایی که حذیفه کرده بود تجسسی کند و نقطه ضعف‌های وی را برایش گزارش کند. سلمان در پاسخ نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم. از سلمان، برده آزادشده‌ی رسول الله ص، به عمر بن خطّاب! امّا بعد؛ ای عمر! نامه‌ای از تو به من رسید که مرا سرزنش و توبیخ کرده و در آن نوشته بودی که: تو مرا به عنوان امیری بر اهل مدائن فرستادی و به من امر کرده‌ای که کارهای حذیفة بن یمان را پیگیری، و اموری که در زمانه وی واقع شد و نیز سیره وی را به‌تفصیل بررسی کنم و امور قبیح آن را به تو گزارش دهم؛ در حالی که خداوند در آیه محکمی از کتابش مرا از این کار نهی فرموده، آنجا که فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اند، بسیار از گمان اجتناب کنید، که همانا بعضی از آن گمان‌ها گناه است و تجسس نکنید و برخی از شما غیبت برخی را نکنند؛ آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد؛ قطعاً از آن کراهت دارید؛ و تقوای الهی پیشه کنید، که به‌یقین خداوند بسیار اهل توبه و رحیم است.» (حجرات/۱۲) و من کسی نیستم که به خاطر پیگیری وضعیت حذیفه، خدا را عصیان و تو را اطاعت نمایم ... 📚الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص131 @yekaye 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/10160
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر 4️⃣1️⃣ درباره حدود و ثغور تجسس ✅تبصره تشخیص مصادیقی که کارگزار موظف است که به تجسس بپردازد یا خیر، در بسیاری از موقعیتها بسیار دشوار است؛ و شاید از همین روست که در نظام جمهوری اسلامی مقرر داشته‌اند که وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد. شاید بتوان گفت قدر متیقن بحث فوق برای کارگزاران زیردست، مواردی است که کارگزار متوجه می‌شود این دستور تجسسی که به او داده شده، نه لزوما برای حفظ امنیت و نظم اجتماعی، بلکه از باب جنگ قدرت و تلاش برای زمین زدن افراد است (احادیث ۵۰ و ۵۳.ب). جالب اینجاست که در اسلام حتی در زمینه عدم رعایت احکام دین در عرصه خصوصی نیز کارگزاران حکومت حق تجسس ندارند (تفصیل بحث در تدبر۱۵). @yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
. 5️⃣1️⃣ «وَ لا تَجَسَّسُوا» در تدبر قبل تبیین شد عرصه‌ای که عرصه مجاز برای تجسس است آنجایی است که حکومت وظیفه‌ای که برای حفظ جامعه و جلوگیری از آسیب زدن به نظم و امنیت عمومی دارد؛ و تفاوت مهم اسلام با نظامات دیگر این است که اسلام اجازه نمی‌دهد کارگزاران حکومت برای انجام هرگونه اطلاعاتی به تجسس در احوال مردم برخیزند. این عدم اجازه اسلام برای ، ناظر به مسائل و هم می‌شود؛‌ یعنی اگرچه نسبت به تحقق و ارتقای اخلاق انسانی و احکام شریعت (همان احکام ارشادی و مولوی که در تدبر ۱۲ تبیین شد) مسئولیت دارد، اما حق تعرض به خلوت و حریم خصوصی انسانها و تجسس از احوال غیرعلنی آنها را ندارد؛ و این مساله بقدری در اسلام مهم است که اثبات گناهان خلاف عفت عمومی (همچون زناکاری) که اجرای حد شرعی در پی دارد، را منوط به شهادت چهار شاهد عادل کرده است، که حتی اگر یک یا دو یا سه نفر شهادت دهند همه آنها مجازات می‌شوند؛ یعنی در این گونه موارد هم باید بشدت علنی شده باشد تا حکومت بخواهد مداخله کند. 🤔پس اگر افراطی در این زمینه از برخی از مدعیان دینداری مشاهده می‌شود، خلاف صریح تعالیم اسلامی است؛ به نحوی که حتی اگر کسی که خود را حاکم جامعه اسلامی می‌داند به این کار اقدام کند مسلمانان حق دارند وی را از این تجسس نهی کنند. مثلا خلیفه دوم بارها این آیه را زیر پا گذاشت ولی هربار از جانب مسلمانان (حتی از جانب گناهکارانی که با تجسس وی، گناهشان برملا شده بود) بشدت مورد مذمت واقع شد؛ و فضای جامعه دینی در جدی گرفتن حرمت تجسس چنان بود که این کسی که بر مسند خلافت نشسته بود چاره‌ای جز عقب‌نشینی نمی‌دید. و این واقعه‌ای است که مورد اذعان شیعه و سنی بوده است، و به همین مناسبت، ‌علاوه بر حکایتی که در تدبر قبل گذشت چند حکایت دیگر از کتب معتبر شیعه و سنی تقدیم می‌شود: 📜حکایت ۲ 💢الف. به عمر بن خطاب خبر دادند که ابامحجن ثقفی همراه با عده‌ای از دوستانش در منزلش مشغول شرابخواری هستند. عمر راه افتاد تا بر او وارد شد و فقط یک نفر را نزد او دید. ابومحجن گفت: یا امیر! این کار برایت حلال نبود چرا که خداوند تو را از تجسس نهی کرده بود. عمر گفت: این چه می‌گوید؟ زید بن ثابت و عبدالله بن ارقم گفتند: راست می‌گوید. پس عمر بیرون آمد و از آنجا رفت. 📚تفسير عبد الرزاق، ج3،/ص 223 ؛ 📚الكشف والبيان (تفسير الثعلبي)، ج۹، ص۸۳؛ 📚مجمع البیان، ج‏9، ص203 ؛ 📚قریب به این مضمون در الأمالی (للطوسی)، ص130 هم روایت شده است. 💢ب. عمر شب در حال گشت زدن در شب بود که صدایی شنید. مظنون شد. از دیوار بالا رفت. ‌زن و مردی را در کنار بساط شراب دید. گفت: ای دشمن خدا! آیا گمان می‌کنی که تو معصیت می‌کنی و خدا تو را می‌پوشاند؟ گفت: ای امیر! اگر من یک مورد معصیت خدا کردم تو در سه مورد معصیت کردی: خداوند متعال فرمود «و لا تجسسوا» (حجرات/۱۲) و تو تجسس کردی؛ و فرمود: «به خانه‌ها از درشان وارد شوید» (بقره/۱۸۹) و تو از دیوار وارد شدی؛ و فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید وارد خانه‌ای غیر از خانه خودتان نشوید مگر اینکه ابتدا انس برقرار کنید و بر اهل خانه سلام کنید» (نور/۲۷) و تو بدون سلام وارد شدی. ... 📚البصائر والذخائر (ابوحیان توحیدی)، ج6، ص137 ؛ 📚شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏1، ص182 ؛ 📚الدر المنثور، ج‏6، ص93 💢ج. عبدالرحمن عوف حکایت کرده که یکبار همراه با عمر بن خطاب شبانه مشغول گشت زدن بودند که دیدند چراغی در خانه‌ای روشن است. سراغش رفتند وقتی نزدیک شدند صداهای بلند و نامناسبی می‌آمد. عمر گفت: آیا می‌دانی خانه کیست؟ گفتم: نه. گفت: خانه ربیعة‌بن امیة‌ بن خلف است و الان مشغول شرابخواری‌اند؛ به نظرت چه کنیم؟ گفتم: آیا می‌دانی که ما کاری کرده‌ایم که خداوند ما را از آن نهی کرده و فرموده: «تجسس نکنید» (حجرات/۱۲) و ما تجسس کردیم. پس عمر از آنجا برگشت و آنها را رها کرد. 📚مصنف عبد الرزاق، ج10، ص231 ، 📚الثقات لابن حبان، ج4، ص267؛ 📚مسند الشاميين للطبراني، ج3، ص60؛ 📚المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج4، ص419 ؛ 📚الكشف والبيان (تفسير الثعلبي)، ج۹، ص۸۳؛ 📚الدر المنثور، ج‏6، ص93 @yekaye 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/10163
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه حکایات مربوط به تجسس (تدبر۱۵) 💢د. عمر بن خطاب همراه عبد الرحمن بن عوف به منظور گشت زدن بیرون رفتند، آتشی دیدند جلو رفتند و اجازه گرفتند. در باز شد و وارد خانه شدند [در نقل الدر المنثور می‌گوید: به خانه که رسیدند دیدند در باز است؛ و وارد شدند]. دیدند در این خانه مردی است و زنی كه زن آواز میخواند، و در دست مرد پیاله‌ای است. عمر گفت: این زن چه نسبتی با تو دارد؟ گفت: زن من است. عمر گفت: در این پیاله چیست؟ گفت: آب زلال است. عمر به زن گفت: چه آوازی می‏خواندی؟ زن گفت: این اشعار را می‏خواندم: تطاول هذا اللّیل و اسودّ جانبه / و أرّقنی ألّا حبیب ألاعبه‏ فو اللّه لو لا خشیة اللَّه و التقی / لزعزع من هذا السّریر جوانبه‏ و لكن عقلی و الحیاء یكفّنی / و أكرم بعلی أن تنال مراكبه یعنی: این شب طولانی شد و دامنه آن سیاه گردید، و مرا به بیدارخوابی مبتلا ساخت؛ آيا مگر دوستی نیست كه با او سرگرم شوم؟ به خدا سوگند اگر ترس از خدا و تقوا نبود، این تخت اطرافش می‏لغزید. ولی عقل من و حیاء مرا باز می‏دارد، و به شوهرم احترام می‏گذارم كه كسی به سواری او دسترسی یابد. سپس آن مرد گفت: یا أمیر ما اینطور دستور نداریم، خداوند می‏فرماید: «وَ لا تَجَسَّسُوا». عمر گفت: راست گفتی، و از منزل او بیرون رفت. 📚الكشف والبيان (تفسير الثعلبي)، ج۹، ص۸۳ ؛ 📚مجمع البیان، ج‏9، ص203 ؛ 📚الدر المنثور، ج‏6، ص93 💢ه. شخصی سراغ عمر بن خطاب آمد و گفت: فلانی مست کرده است. عمر گفت: چه می‌گویی؟ گفت: راست می‌گویم. عمر گفت: وقتی او مشغول شرابخواری شد مرا خبر کن. مدتی بعد آمد و گفت: او الان مشغول شرابخواری است. پس با هم به راه افتادند. عمر گفت: از او اجازه بگیر و اگر اجازه داد بگو: آیا کسی هم که همراهم است وارد شود؟ وقتی آن شخص صدای اجازه گرفتن را شنید شراب را مخفی کرد و اجازه داد. گفت: کسی که همراه من است هم وارد شود؟ گفت: ‌بله. پس عمر وارد شد و گفت: ‌به خدا سوگند بوی شراب می‌آید. پس تجسسی کرد و شراب را یافت و گفت: ‌فلانی! این چه کاری بود که کردی؟ آن شخص که هنوز عقلش زایل نشده بود گفت: ای پسر خطاب! این چه کاری بود که تو کردی؟ آیا خداوند تو را از تجسس نهی نکرده بود؟ عمر منظورش را فهمید و به رفیقش گفت: ‌برویم؛ و او را رها کردند. 📚سنن سعيد بن منصور، ج7، ص394 ؛ 📚الدر المنثور، ج‏6، ص93 @yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
. 6️⃣1️⃣ «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» گفته‌اند غیبت بیان عیب کسی در غیاب و پشت سر اوست به نحوی که خلاف حکمت باشد 📚مجمع البیان، ج‏9، ص205 📚المیزان، ج‏18، ص323 📝مصادیق درباره گستره مصادیق آن نظرات مختلف است و از مواردی که عموما خارج از مصادیق غیبت شمرده‌اند بیان عمل کسی است که آشکارا مرتکب گناه می‌شود (المیزان، ج‏18، ص323)؛ چرا که ظاهرا ویژگی اصلی غیبت بیان اموری است که از دید دیگران به طور عادی مخفی بوده است؛ و بیان چیزی که آشکار است غیبت محسوب نمی‌شود (حدیث ۶۹.ج). البته گاهی عیبی (بویژه عیوب جسمانی) در شخص هست که آشکار است، اما افراد بدان توجه ندارند، و بیان آنها به نحوی که موجب توجه افراد بدان شود نیز ظاهرا غیبت محسوب می‌شود (حدیث ۶۷). بدین ترتیب بیان هر عیبی در خَلق [ویژگی‌هایی که مربوط به آفرینش شخص بوده و خودش در آن نقشی ندارد مانند زشت‌رو بودن] ویا خُلق‌وخو ویا عقل ویا عمل ویا نحوه برخورد ویا راه‌وروش ویا جهالت و مانند اینها همگی غیبت محسوب می‌شوند (حدیث۵۲). گاه وقتی برخی از افراد را از غیبت بازمی‌داریم می‌گویند: «من واقعیت را درباره او گفتم»؛ اینان توجه ندارند که اتفاقا همین مصداق غیبت کردن است که انسان چیزی را بگوید که با چشم خود دیده یا مستقیما با گوش خود شنیده (حدیث۶۵) ولی از مردم پوشیده مانده (حدیث۶۶) و تحت ستاریت خداوند قرار گرفته است (حدیث۶۸)، حتی اگر شماری از گناهان کبیره باشد (حدیث۷۰)؛ وگرنه، اگر واقعیت نداشته باشد، علاوه بر اینکه غیبت است (حدیث۶۸)، تهمت نیز هست (احادیث۶۷ و ۶۹). البته در خصوص گناهانی که به خاطر آنها حد جاری می‌شود شهادت دادن در دادگاه مصداق غیبت شمرده نمی‌شود (حدیث۶۶). 📝فلسفه جامعه برای بقا و پویایی خود نیازمند وجود ارتباطات صمیمی مبتنی بر اعتماد و انس گرفتن افراد با همدیگر و برقراری انواع پیوندهای روحی و عاطفی است، و رواج غیبت بین مردم عملا این شالوده را تهدید می‌کند، چرا که هر انسانی بالاخره معایبی دارد و خداوند با ستاریت خود آنها را مخفی داشته است، افشا شدن این عیوب پنهان مانع شکل‌گیری و بقای اعتماد متقابل و انس بین افراد می‌شود 📚(المیزان، ج‏18، ص323-۳۲۴ ). 📝موارد ‏ بر اساس آنچه در خصوص برخی مصادیق غیبت در احادیث و فلسفه غیبت بیان شد معلوم می‌شود که مواردی هست که از مصادیق غیبتی که ممنوع است بیرون است؛ که بحث اجتهادی مفصلی طلب می‌کند. از باب نمونه، شیخ انصاری در کتاب معروف مکاسب ابتدا توضیح می‌دهد که بررسی آیات و روایات نشان می‌دهد که حرمت غیبت از باب جلوگیری از تنقیص (نقص و کاستی برشمردن) و آزار مومن است؛‌ پس اگر مصلحتی برتر در کار باشد (خواه مصلحتی در غیبت کننده یا غیبت شونده یا مصلحتی که شرع آن را از حفظ احترام مومن برتر دانسته) این حرمت تخصیص می‌خورد؛ و در ادامه برخی از بارزترین مصادیق جواز غیبت را برمی‌شمرند، همانند ➖كسی‏كه بی‌پروا و آشكارا گناه می‏كند (متجاهر به فسق)، ➖در مقام تظلم مظلوم (بیان ظلم ظالم از جانب مظلوم و دادخواهی وی)، ➖نصح مستشیر (کسی که برای مشورت در امری که دانستنش برای وی لازم است به انسان مراجعه کند؛ مثلا در تحقیق برای ازدواج)، ➖نهی از منکر (اگر بداند شخص غیبت شونده در صورتی که گناهش نزد کسی گفته شود از گناه خود دست برمی‌دارد)، ➖افشای بدعت‌گذار و ردّ سخن و عقیده‏ باطلِ اشخاص منحرف، ➖شهادت در دادگاه، ➖جرح شهود (بیان گناهی در شهود که نشان دهد آنها اعتبار لازم برای شهادت دادن را ندارند)، ➖دفع ضرر از کسی که مورد غیبت واقع می‌شود (بیان نقصی در وی تا از شری رها شود، شبیه وارد تقیه)، ➖جایی که عیبی در وی به عنوان علامت مشخصه او مشهور شده و خودش از آن تعبیر ناراحت نمی‌شود (شبیه حکایات «زینب عطاره حولاء» [= زینب عطرفروش چشم لوچ] در احادیث)، و ... 📚كتاب المكاسب، ج‌1، ص342‌-358 @yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
. 7️⃣1️⃣ «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» غیبت همدیگر را نکنید. وقوع عمل غیبت، علاوه بر وجود گوینده، نیازمند وجود شنونده است؛ و هیچگاه در تنهایی غیبت رخ نمی‌دهد. به تعبیر دیگر، برخلاف آنچه ابتدا گمان می‌شود «غیبت کردن» فقط عملِ گوینده غیبت نیست، بلکه کسی هم که به غیبت گوش می‌سپارد، در وقوع این عمل نقش داشته است. 🤔پس در یک تحلیل عمیق عقلی، غیبت کردن با مشارکت دو طرف انجام می‌شود؛ و ظاهرا از این روست که در احادیث غیبت شونده را شریک غیبت‌کننده برشمرده‌اند (حدیث۶۱). همان طور که بیان غیبت دیگران حرام و گناه است، گوش دادن به سخن کسی که به غیبت دیگران می پردازد نیز حرام است (حدیث۶۹.الف) و حتی گاه گناه وی را بیش از گناه غیبت‌کننده معرفی کرده‌اند (حدیث۶۲. الف) شاید بدین جهت که مستمع است که صاحب سخن را بر سر ذوق می‌آورد؛ و با حسن استماع خود عملا غیبت‌کننده را بدین کار تشویق می‌کند. 📝وظیفه انسان هنگام بیان شد که گوش دادن به سخن کسی که به غیبت دیگران می‌پردازد حرام است؛ اما احادیث درباره اینکه در برابر شنیدن غیبت چه باید کرد مختلف است؛ گاه مطلق شنیدن غیبت را حرام و بر وجوب دفاع از مومن تاکید کرده‌اند، گاه این دفاع را مشروط به توانایی داشتن بر دفاع دانسته‌اند، و گاه صرفا بر برحذر داشتن گوینده از غیبت کردن تاکید نموده‌اند. شاید این اختلاف به تفاوت موقعیتهایی برمی‌گردد که انسان غیبت را می‌شنود: گاه از ابتدا ویا پیش از انعقاد کلام، از قرائن مختلف (مثلا اینکه در مقام مذمت شخص غایب برآمده) معلوم می‌شود که گوینده می‌خواهد غیبت کند (در مقام مذمت شخص برآمده است). اینجا باید از استماع (گوش سپردن به غیبت کننده) پرهیز نمود (حدیث۶۲) و باید از همان ابتدا – یا از همانجا که متوجه شد - مانع وی شد و او را از ادامه دادن سخنش برحذر داشت. اما گاه تا پیش از اینکه سخن، کامل گردد و غیبت، محقق شود انسان متوجه نمی‌شود که گوینده در مقام غیبت کردن است. در اینجا حرمت استماع بی‌معناست؛ بلکه دو کار باید کرد: اولا نهی کردن از باب نهی از منکر (حدیث۶۳.د)، هرچند این نهی کردن فایده‌اش فقط این باشد که گوینده غیبت جدیدی انجام ندهد. ثانیا دفاع کردن از شخصی که از وی غیبت شده است؛ که ظاهرا مقصود از دفاع کردن این است که علی‌رغم اینکه احتمالا آن عیب در آن شخص هست (وگرنه تهمت می‌شد، نه غیبت)، انسان بکوشد مساله را طوری وانمود کند که واقعا آن عیب در او نیست، ویا وجود آن عیب در آن شخص را به نحوی توجیه کند که دیگر عیب محسوب نشود. البته در احادیث وجوب دفاع از شخصی که مورد غیبت واقع شده، مشروط به استطاعت شده است (احادیث۵۷ و ۶۳)، و تنها در صورتی که شخص توان دفاع داشته باشد و دفاع نکند توبیخهای شداد و غلاظ در موردش مطرح شده است (احادیث۶۲)، زیرا بسیاری از اوقات مساله طوری است که امکان دفاع کردن وجود ندارد؛‌ یا لااقل مخاطب در آن لحظه دفاع مناسبی به ذهنش خطور نمی‌کند. و شاید فلسفه اینکه ثوابهای فراوانی برای دفاع کننده برشمرده شده است (حدیث۶۳)، این باشد که انسانها در چنین موقعیتهایی ذهنشان را به کار بیندازند و توجیهی برای عیب شخص مذکور بیابند. ✅تبصره: در حدیثی آمده است که اگر در مورد مومنی بدی‌ای ذکر شد و خود او انکارش کرد ولو ۵۰ نفر با سوگند علیه وی شهادت دهند باز سخن خود وی را ترجیح بده (حدیث۶۳. ه). توجه شود که این دستورالعمل ناظر به مردم عادی است؛ نه قاضی و حاکم شرع. در واقع، وظیفه عمومی مومنان این است که هر شایعه‌ای را که علیه برادر یا خواهر دینی‌شان می‌شنوند و خود وی آن را تکذیب می‌کند آن شایعه را -ولو دهها نفر بر آن قسم بخورند- قبول نکنند؛ اما البته اگر کسی تخلفی از شخصی مشاهده کرده است باید نزد حاکم شرع (دادگاه) برود و لذا چنین شهادتی را خارج از مصادیق غیبت دانسته‌اند (حدیث۶۶)؛ و اگر در دادگاه آن تخلف اثبات شد، وی باید به خاطر تخلفی که کرده است مجازات شود؛ که البته اگر مجازات عادلانه اعمال شد، پس از مجازات نیز دیگر نباید با آبروی وی بازی کرد (حدیث ۶۰). @yekaye