eitaa logo
طرز طنز
66 دنبال‌کننده
139 عکس
7 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📜شعری فاخر و حماسی از بانویی شاعر ✒️ تقی‌الدین محمد اوحدی حسینی در شرح حال لاله‌خاتون کرمانی می‌نویسد: از خواتین عظام و مخدّرات کرام است. مردانه در راه جهانداری و معدلت قدم درنهاده، حکومت کرده، صاحب طبیعت عالی و گوهر منوالی بوده، فضیلت بسیار و کمال بی‌شمار داشته... اهل فضل و کمال را ترقیات می‌فرموده... این شعر زیبا از اوست: من آن زنم که همه‌ کار من نکوکاری‌ست به زیر مقنعه‌ی من بسی کُلَه‌داری‌ست درون پرده‌ی عصمت که تکیه‌گاه من است مسافران صبا را گذر به دشواری‌ست! جمال سایه‌ی خود را دریغ می‌دارم ز آفتاب که او شهرْگرد و بازاری‌ست! نه هر زنی به دو گَز مقنعه‌ست کدبانو نه هر سری به کلاهی، سزای سرداری‌ست 🖇🖇🖇 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی. صفحه ۱۸۵) @tarzetanz
📜حکایت✍ باب اول✏️ 🔸در عدل و تدبیر و رای🔸 مر او را چو دیدم سر از خواب مست بدو گفتم ای سرو پیش تو پست دمی نرگس از خواب نوشین بشوی چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی چه می‌خسبی ای فتنه‌ی روزگار بیا و میِ لعل نوشین بیار نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت* در ایام سلطان روشن‌نفس نبیند دگر فتنه بیدار، کس * [ اشاره است به حدیث: الفتنة نائمه، لعن‌الله من ایقضها. فتنه در خواب است، خدا لعنت کند کسی را که آن را بیدار کند. ] سعدی در این چند‌بیت، با استادی از ظرفیت و ظرافت زبان فارسی بهره جسته است و از ایهام کلمه‌ی «فتنه»، لطیفه‌ای ساخته که طنز عبارت در آن برجسته است. از سویی، ماهرویی را فتنه نامیده و از او تقاضا دارد که نخوابد و ازسوی دیگر عقیده دارد «فتنه» که همان آشوب باشد، بهتر است که خفته باشد: «نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت در ایام سلطان روشن‌نفس نبیند دگر فتنه بیدار، کس» 📎📎📎 منبع: (بررسی طنز در بوستان سعدی.محمدعلی علومی.ص۲۷-۲۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝 دویدن در پی دروغ خود🤑 روزی (اشعب) در کوچه‌ای می‌گذشت و جمعی از اطفال بازی می‌کردند. گفت: «ای کودکان این‌جا چرا ایستاده‌اید؟ و حال آنکه در سر چارسو کسی یک خروار سیب سرخ و سفید آورده و بر مردم بخش می‌کند.» کودکان که آن شنیدند به یک‌بار ترک بازی کرده رو به چارسو دویدند. از دویدن ایشان اشعب نیز در طمع افتاد و دویدن گرفت. او را گفتند: «به خبر دروغ که خود ساخته‌ای چرا می‌دوی؟» گفت: «دویدن اطفال از روی جدّ و اهتمام مرا به طمع انداخت، که شاید این صورت واقعی باشد و من محروم مانم!» 📎📎📎 منبع: (از لطافت‌های زندگی.شهاب‌الدین عباسی.صفحه۱۸۳-۱۸۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜فرق دو کمال✏️ شیخ کمال خجندی(د ۷۹۲ ق) طبع بسیار خلاق و نازک‌اندیشه‌ای داشته چندان که عبدالرحمن جامی(د ۸۹۸ ق) اشعار او را با کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی(د ۶۳۵ ق) اشتباه می‌گرفته. تنها تفاوت صوری و آشکار آن دو این بوده که شیخ کمال خجندی محاسن انبوهی داشته ولی کمال‌الدین اسماعیل برعکس کوسه بوده است. با عنایت به این نکته مرور شعر خاتم‌الشعراء عبدالرحمن جامی دراین‌باره دلنشین‌تر می‌شود: 🔸قطعه🔸 دو کمال‌اند در جهان مشهور یکی از اصفهان، یکی ز خجند این یکی در غزل عدیم‌المثل وآن دگر در قصیده بی‌مانند در میان کمال این دو کمال نیست فرقی مگر به مویی چند! 📎📎📎 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی.صفحه۲۹) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜سرخ‌ریش مظلوم🎅 ظهیر فاریابی از شعرای فاضل و از مداحین قزل‌ارسلان -که از سلجوقیان است- بود. روزی در دربار شاه صحبت ریش سیاه و سفید به میان آمد که کدام بهتر و موقّرتر است و ریش ظهیر سرخ‌رنگ بود، شاه به او ملتفت شده، گفت: تو در این خصوص چیزی بگو، بدیهتاً این شعرها انشاد نمود: واعظی بر فراز منبر گفت که چو پیدا شود سرای نهفت ریش‌های سیاه روز امید باشد اندر پناه ریش سفید ریش‌های سفید را ز گناه بخشد ایزد به ریش‌های سیاه مردکی سرخ‌ریش حاضـر بـود دست در ریش زد چو این بشنود گفت ما خود درین شماره نئیم در دو گیتی بـه هـیـچ‌کــار نــه‌ایـــم بنده آن سرخ‌ریش مظلوم است که ز انعام شاه محروم است شاه بخندید و او را انعام داد. 🖇🖇🖇 منبع: (بزم ایران. باب اول. سیدمحمدرضا طباطبایی یزدی.صفحه۳۳۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖بخشی از فایدهٔ خامسه✏️ قال المُصنَّفُ: اذا وجدوا اى اتَّفَق لهم عذائاً مُفتاً كغذاء سيُّمِ المِيِّتِ اوچِلَّتِهِ اَو غِيرِ ذلك. وَالمُفت كَما ذكرَهُ صاحِبُ كتابِ شرحِ الاَماثلةِ، عَبدُالوهّابِ الخراسانی هو إن لم يَدَهوا(نداده باشد) بشيیءٍ مِن اسبابِهِ پولاً بل ذهبوا و جلسوا فی أَخوَنِةِ(خانه‌ها) النّاس و ياكلون فى مالكون الغذاء مُهيَّئاً لهم جايت خالى برادر که ببینی چه می‌کنند، وای اگر صاحب خانه‌ی بیچاره فقیر باشد. فَیَلزِمُ الاَکل ای لَم یَکُن اَن یگذِرَ مِن مِثلهِ وَ اِن کانوا ناخوشين و قَطَعوا بِاَنَّهُم إن أكَلوا فَيَميتون و مَعَ ذلك فَلم یگذروا مِنه؛ فقال: جان فدای یک شكم، كما قال ابراهيم النّيريزى اعلى‌الله مَقامَه: ما خَلقتُ الجِنَّ و الاِنسَ الّا لِيَاكُلون و يَشرَبون: شعر : منم فتاده به غربت، به عشق نان و پیاز پنیر گو نفسی هم، به خوان ما پرداز و حينئِذٍ اى حينَ وَجَدوا و لم يكن مانعاً غيرُ ما ذَكَرناه و هُوَ فِی الحقيقةِ ليس بِمانعٍ ما يُمكن اى بِقدرِ ان دخلوا انگشتانَهُم فی حلوقِهِم و خَرَجوا الغَذاءَ... فامتلَئوا مِنَ الپلو و الچلو و الخورش لِرُفقائهِم الدّينی و بِعبارَةٍ اُخرى بِقدرِ أَن تَوَقَّفَ الغذاءُ يومين اوثلثةَ يوم فى مِعدَتِهِم كَما قال... عمل ابراهيم المذكور حتى رايت بعدَ ثلثه ايام أنَّه دَرَزَ(دراز کرد) يَدَهُ فِي حَلْقِهِ و خَرَجَ الغذاء مِن حلقه بِحيث لم يَتَصرَّف الطَّبيعة فيه فَذَهَبَ وَ قَيَىء(قی کرد) و كذا رجلٌ مِن اهلِ الخراسان و كذا احمد النّظنزى و هو رجلٌ رايتُهُ فِى الطَّهران و كُنتُ مَعَهُ فى مدرسةٍ واحدةٍ فِى اطاقينِ متماسيّن ثمانَيةَ ايّام وَلَم اَرَ مِنْهُ أَن يَشتَرى يک پول ناناً بل توقَّفَ إِلى أَنْ يَجدوا غذاءً مُفتاً و لو عَشرةٌ كانت. نعوذ بِالله فَليطلب حالُه مِن عجائبِ الرّوزگار كما قيل (قائلُهُ الطَّهماسِبُ الشّيرازى) حين كَوْنِنا جالسينَ فى پاى السّماوَر نَصيحةً لِوَلَدِهِ عباسقلى: به مال مفت رسیدی، شهید کن خود را که اتفاق چنین دیر دیر می‌افتد كما انَّ ابراهيم المذكور قَد ماتَ بذلك... 📎📎📎 منبع: (دگرخند.سیدعلی موسوی گرمارودی.صفحه۱۱۷-۱۱۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖شناخت طنز و بررسی جایگاه و کاربرد آن در روایات اسلامی ✍ 🔹ظاهر انسانی اما باطن حیوانی🔹 یکی از خطبه‌های امام علی(علیه‌السلام) در مدح علمای حقیقی و ذمّ عالم‌نمایان است. در قِسم دوم آن خطبه؛ یعنی در ذمّ کسی که خودش را عالم نامیده - در صورتی که عالم نیست ـ می‌فرماید: « و دیگری که نام عالم بر خود نهاده در صورتی که عالم نیست، نادانی‌هایی از نادانان و گمراهی‌هایی از گمراهان فراگرفته، و برای مردمان دام‌هایی -بافته از رشته‌های غرور و گفتار دروغ- گسترده است. کتاب خدا را با اندیشه‌های خود منطبق می‌کند، و حق را با هوای نفس خود پیوند می‌دهد. مردمان را از گناهان بزرگ ایمن می‌سازد، و بزرگترین جرم‌ها را برایشان آسان جلوه‌گر می‌کند. می‌گوید، در آنجا که شبهه پیش آید توقف می‌کنم، در صورتی‌ که در آن فرو افتاده است و می‌گوید که از بدعت‌ها دوری می‌جویم، در صورتی که در میان آن‌ها آرمیده است.»(حکیمی و دیگران ۲/ ۵۳۴) آن‌گاه امام(علیه‌السلام) در بیانی طنزآمیز چنین شخصی را به حیوانی تشبیه کرده است که ظاهری انسانی دارد: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَان وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَان» (ابن ابی الحدید، ۳۷۳/۶)؛ صورت او صورت یک انسان و قلب او قلب حیوانی است. طنز این حدیث در آن است که چنین آدم تبهکاری به حیوانی بی‌خرد تشبیه شده است؛ «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَان» در اینجا مقصود تمام حیوانات نیست، بلکه مراد حیوان نفهمی چون خر و گاو است و این گفتار شبیه گفتار خداوند است؛ آنجا که می‌فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» (ابن ابی الحدید، ۶/ ۳۷۴). «پس صورت، صورت آدمی است و دل، دل حیوان است، این تتمه کلامی است که در مذمت او فرموده‌اند و مراد به «حیوان» حیوان غیر آدمی است که در عرف اطلاق «حیوان» بـر آن‌ها غالب شده، و مراد این است که دل آن مانند سایر حیوانات، عقل و دریافتی ندارد.»(خوانساری، ۴/ ۴۳۶) 📎📎📎 منبع: (مطالعات اسلامی.علوم قرآن و حدیث.پاییز و زمستان ۱۳۹۳.صفحه۱۲۵) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜بصر و بصیرت👌 🔸پاسخ امام سجاد علیه‌السلام به تعریض یزید لعنة‌الله علیه🔸 🔗🔗🔗 منبع: (لطایف‌الطوائف. فخرالدین علی‌صفی. دکتر حسن نصیری جامی. صفحه۴۰) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚طنز، تزکیه و تکامل✍ به طور کلی با به‌کارگیری هوشمندانه و عالمانه‌ی طنز می‌توان اخلاق جامعه را در ابعاد گوناگون ارتقا بخشید؛ در ارتباط با خداوند متعال و ادب حضور در پیشگاه حضرت حق و اولیای او؛ در ارتباط با خود در حوزه‌های خودشناسی، نظافت، بهداشت و آراستگی و .... در ارتباط با دیگران در آداب سخن گفتن، ازدواج، تعامل با خانواده و ....؛ در ارتباط با محیط زیست در حوزه‌ی حفظ محیط زیست و توسعه آن و ....؛ در همه‌ی این‌ها طنز می‌تواند نقش شایسته‌ای ایفا کند. علّامه حسن‌زاده‌آملی(رحمة‌الله علیه) در نکوهش نفس‌اَمّاره، اشعار طنزگونه‌ای به صنعت تعریب سروده که برخی ابیات آن چنین است: مـَـن كـَرَّدَ نَفسَه پيرويّاً فَلْيَقْعُدَنْ فِي‌الدّوزخِ جِثِيّاً مَن اَفکَنَد بِدَستِها زمامَه فَمالَه الخوشیِ و السَّلامَه مَن كانَ ذا دِرايةٍ و هوش شَبَّها بِالاَستَر الچَموش فَالقُربَ مِنها لگدٌ و گازٌ وَالحَرفُ في ركوبها درازٌ إن جاوَزَت عَن حَدِّها بِموئی فَإنَّها أمّارَةٌ بِالسّوئی ربِّ پَنَهـتُ بــِک مِن هَواها بدبختُ مَن لايترس أذاها (حسن زاده آملی ۱۳۶۴: ۲۰۴) 🔸 طنز با توجه‌دادن فرد و جامعه به معایب و مفاسد خود، با رذایل اخلاقی مبارزه می‌کند و موجب رشد فضایل اخلاقی می‌شود. در نتیجه باعث تزکیه و به تکامل رساندن فرد و جامعه می‌گردد. طنز در واقع این قابلیت را دارد که از طریق خنده و نشاط و طعنه زدن، فرد و جامعه را از بیماری‌هایشان آگاه کند؛ بیماری که درد خود را فراموش کرده و آن را حس نمی‌کند، ولی طنز می‌تواند این بیمار را به هوش آورد تا به چاره‌جویی و درمان درد خویش بپردازد. در عبارت زیر، جایگاه طنز اصیل در جامعه چه نیکو تبیین شده است: « قلم طنزنویس کارد جراحی است، نه چاقوی آدم کشی. با همه‌ی تیزی و برندگی‌اش، جانکاه و موذی و کشنده نیست، بلکه آرام‌بخش و سلامت‌آور است. زخم‌های نهانی را می‌شکافد و چرک .... و عفونت را می‌زداید و بیمار را بهبود می‌بخشد.» (آرین‌پور، ۱۳۷۲، ج ۲: ۳۶) 📎📎📎 منبع: (دوفصلنامه علمی- پژوهشی انسان پژوهی دینی. شماره ۳۸. پاییز و زمستان ۱۳۹۶. صفحات ۷۷-۷۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜با این خری راست گفتی✍ چنین گویند که عمرولیث به یک چشم نابینا بود. چون امیرِ خراسان شد، روزی رفت که گوی زند. او را سپهسالاری بود نامش اَزهرِ خر. این ازهرِ خر بیامد و عنان او را بگرفت و گفت: نگذارم که تو گوی زنی و چوگان بازی! عمرولیث گفت: چون است که شما گوی زنید و روا دارید، و چون من گوی زنم روا ندارید؟ ازهر گفت: از بهر آنکه ما را دو چشم است، اگر گوی در چشم ما افتد از یک چشم کور شویم و یک چشم بماند که بدو جهانِ روشن ببینیم، و تو یک چشم داری، اگر اتفاق بد را یک گوی بدان چشم تو افتد، امیری خراسان را بدرود باید کرد! عمرولیث گفت: با این خری راست گفتی، پذیرفتم که تا من زنده باشم گوی نزنم. 🔗🔗🔗 منبع: (تاریخ طنز و شوخ‌طبعی در ایران و جهان اسلام.علی‌اصغر حلبی.صفحه۱۸۸-۱۸۹) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖کاریکلماتورهای بهاری✏️ 🔹ماهیِ منزوی در دریا هم تُنگش را ترک نمی‌کند. (ص۳۰) 🔸اگر بهار بودم تیر چراغ‌برق را هم از نعمت روییدن محروم نمی‌کردم. (ص۳۱) 🔹باد کلاه سر کسی نمی‌گذارد. (ص۶۱) 🔸اگر زمستان می‌دانست درخت غرق شکوفه‌ی بهار چقدر زیباست موقع رفتن پشت سرش را نگاه می‌کرد. (ص۶۱) 🔹تصویر درخت بهاری آب را شکوفه‌باران می‌کند. (ص۶۲) 🔸با چوب درختی که در بهار سبز نشود تابوت می‌سازم. (ص۶۳) 🔹ای کاش گل سرخ می‌توانست در فصل پاییز صورتش را با سیلی سرخ نگه‌دارد. (ص۶۴) 🔸عاشق باغبانی هستم که بیشتر از نوبهاران نگران شیشه‌ی شکسته‌ی گلخانه است. (ص۷۳) 🔹شکوفه‌های بهاری آرزوهای بربادرفته‌ی پاییز هستند. (ص۷۸) 🔸خوشبختانه تبعیض نژادی نتوانسته است دامن گل‌های رنگارنگ بهاری را آلوده کند. (ص۷۸) 🔹بهار بخاطر گل پرپر شده به زلالی شبنم اشک می‌ریزد. (ص۷۸) 🔸ماهی در تُنگ آب به عظمت دریا پی می‌برد. (ص۷۸) 🔹درخت غرق شکوفه هم نمی‌تواند فرارسیدن بهار را به آدم بدبین بشارت دهد. (ص۸۰) 🔸شکوفه‌ای که روی درخت خشک بنشیند در دم جان می‌سپارد. (ص۸۵) 🔗🔗🔗 منبع: (گزینه‌ی کاریکلماتورهای پرویز شاپور) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝رابطه‌ی علم خدا و گناه آدمی✍ گویند سراج قمری در سرودن هزل دستی به تمام داشت و از مشرب فلسفی عمر خیام نیشابوری پیروی می‌کرد. وی این رباعی را سرود و در میان مردم، زبان به زبان گشت: من می خورم و هرکه چو من اهل بود می خوردن من به نزد او سهل بود می خوردن من حق ز ازل می‌دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود! عزالدین کرجی در پاسخ او سرود: گفتی که گنه به نزد من سهل بود این نکته نگوید آن‌که او اهل بود علم ازلی علت عصیان بودن نزد عقلا ز غایت جهل بود 🖇🖇🖇 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی. صفحه۹۱) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan