eitaa logo
مقالات حسینی منتظر
145 دنبال‌کننده
369 عکس
214 ویدیو
30 فایل
بخشی از مقالات متنوع سیدمحمدحسینی(منتظر) فرزند مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین؛ حاج سید میربابا حسینی(فاطمی) (اعلی الله مقامه الشریف) در حوزه‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش 05): بخش 01 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 بخش 02 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/434 بخش 03 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/435 بخش 04 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/441 مندرج در کانال چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff ، بدنبال سال‌ها علمی و عملی با و بالتبع تحمل مضایق مختلفی از تا در (ساواش) در خود از به خارج از کشور (به ؛ محل تحصیلات دانشگاهی او) غافل از اینکه کلیه تماسهای تلفنی از جمله خانواده او، به دقت می‌شوند، مرتکب دو شده و توسط به قتل می‌رسد: ۱) هنگام خروج از کشور با همسرش تماس می‌گیرد که ساواش، سوار تماس بوده و مانع گریز و الحاق همسرش می‌شود. ۲) دو دخترش که موفق به فرار از کشور می‌شوند، در فرودگاه ، دکتر شخصاً به استقبال آن‌ها رفته و بالتبع توسط ساواش برون‌مرزی تحت شناسائی و تعقیب قرار می‌گیرد و فردای آن‌روز بطرز مشکوکی در آپارتمان خود به قتل می‌رسد. همچنانکه بصورت مرموزی در همان سال و به می‌رسد. انجام دو «ترور بدون رد پا» در دو عرصه و نشان از حرفه‌ای‌تر شدن در بود. متقابلا دو مذکور موجبات پیوند و را فراهم ساخته و ۵۷ را رقم زده یا اینکه باعث تشدید و تسریع آن می‌گردند. عصاره عملکردهای علمی و عملی شهید شریعتی را می‌توان در ایده او خلاصه کرد که متأثر از فضای و خاندانی خود، تعقیب می‌کرد. وی از مقطع خود در و تکاپوی برپائی انقلابی از جنس نهضت (س) بود. صاحب کتاب «فاطمه، است» پیوسته بدنبال اقامه نهضتی و بتعبیر خودش بود که ریشه در «فاطمه و ابوها و بعل‌ها و بنی‌ها» و خانه گلی او داشته باشد ولیکن با موانعی هم مواجه بود که عمر و حیثیت و جان خود را بر سر تقابل با آن‌ها گذاشت. «قتل نوه عزیز توسط !!» در و اسارت قاعدتاً از بزرگترین معماهای شریعتی از کودکی بوده و کمتر نوجوانی پیدا می‌شود که به این نیاندیشد. و اینکه چرا (ص) توسط و تبدیل به علیه تک تک آن‌حضرت می‌گردد؟!! ظاهراً شریعتی از طرفی به این نتیجه رسیده بود که «هر نهضتی که به نظام برسد، تیشه به ریشه خود زده و نابود می‌گردد»! و از طرفی در جستجوی راه‌حل مناسبی برای «حل معضل تبدیل نهضت به نظام» بود. بهترین راه‌کار را توسل به (بویژه ) می‌دانست و لذا هرگز نمی‌توانست فردی بی‌دین و غیرشیعه باشد ولیکن با و اباطیلی در پوشش و هم هرگز نمی‌توانست کنار آید. فلذا به هر قیمتی را واجب‌ترین کار خود می‌دانست. او اگرچه در مراوده دائمی با چپ‌اندیش‌های عصر خود (بویژه توده‌ای‌ها و نیز ملی‌گراهائی که برای دین، چندان تره خورد نمی‌کردند!) بود که دین را توده‌ها تلقی می‌کردند، ولیکن او را گوهری گران‌بها و کیمیائی کم‌یاب می‌دانست که باید شود. شریعتی و در ذیل آن؛ (در قالب تشیع علوی و تشیع صفوی!)؛ مهمترین سرفصل‌های مطالعاتی و آنگاه او بودند. شریعتی، سرستیزی شورمندانه‌ای با خلفای اموی و عباسی و.. داشت که خود را جا زده و را فریفته‌اند ولیکن نه به قیمت میان و ، آنهم در مقابل دشمنانی عمدتاً ( و ) که به هیچ صراطی مستقیم نیستند. و همزمان زیربار «شیعه به هر شکلی» هم نمی‌رفت و شدیدا در تکاپوی مطلب بود. لذا برخی همچون را پلیدتر از می‌دانست که هر دو دست‌پخت و هستند. همانطور که اشاره کردم؛ (لغزش‌های فکری دکتر شریعتی) عنوان کتابی‌ست که در دکتر در دست تحریر داشتم و دارم. یکی از دکتر؛ در مسئله «تباین و یا حرکت و نهاد» در افکار اوست. وی در همین راستا به اندیشه و می‌رسد و در همین مسیر آنرا با یکی دیگر از زیرساخت‌های فکری خود مبنی بر اینکه حاکمان همیشه تاریخ؛ ، و بوده‌اند، می‌آمیزد! شریعتی ترجیح می‌دهد در «تعارض آشتی‌ناپذیر نهضت و نظام»، طرف نهضت و انقلاب را گرفته و با نهاد و نظام به برخیزد. از طرفی .. ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار۱۳۹۸
☫﷽☫ (برشی از یک گفتگوی مجازی): ✅ الفاظ مشترک (اما متفاوت در معناومفهوم) در زبانهای مختلف دنیا امر مرسومی است. بنده تسلطی بر زبان ندارم و لذا نمی‌دانم کلمه هاشم (یا حاشم) در نزد آنها چه تاریخچه و معنا و مفهومی دارد. ولیکن در زبان ؛ (بعنوان صفت نه اسم) به کسی اطلاق می‌شود که تیلیت‌کننده نان در آبگوشت باشد. (ترید کردن = تریت کردن = تلیت کردن = شکستن نان) جد پنجم پیغمبر خاتم(ص) که اسمش بود از آنجهت موصوف به «هاشم» گردید که در سالهای قحطی و خشکسالی سرزمین حجاز، هر یکصد شتر (کل دارائی) خود را ذبح و برای فقرا غذای آبگوشت تهیه کرد. در حالی که بقیه ثروتمندان، دارائی‌ها و امکانات خود را پنهان و کتمان می‌کردند! نکته جالبتر ماجرا آنجا بود که برخی از از راههای دوری با سختی خود را به مکه می‌رسانیدند و رمقی برای خُرد کردن نان نداشتند و لذا خود عمرو برای آنها شخصا با لبخند، نان تیلیت می‌کرد و حتی غذا در دهانشان می‌گذاشت و لذا تدریجا «هاشم» (تیلیت کننده نان) نامیده شد. و از آنجا که این در نزد فرزندان و نوادگان هاشم هم بعنوان یک نیکو تداوم یافت، مردمان مکه و آنان را بنی‌هاشم ملقب می‌کردند. و این عنوان تا آنجا افتخارآمیز گشت که: ۱. در بین اعراب ضرب‌المثل بخشندگی و مهربانی گردید. یعنی علاوه بر مال به نیازمندان، هم ضمیمه آن می‌گردید (بجای منت گذاشتن!) یعنی بخشندگی کافی نیست، مهربانی هم لازمست. و بدینوسیله اسم رمزی گردید برای دو صفت بخشنده بودن و مهربان بودن همزمان به دیگران. ۲. علی‌بن‌حسین‌بن‌علی (حضرت علی اکبر) شغل اصلی خود را شغل اجدادی خود قرار داد. او در شهر مدینه، سفره‌خانه‌ای تشکیل داد که پیوسته در خدمت بود. وی حتی غروب‌ها در فراز کوههای اطراف مدینه آتش بر می‌افروخت تا «در راه‌ ماندگان» را بسوی خود راهنمائی کند. و عمویش عباس در تأمین آب این میهمان‌خانه او را کمک می‌کرد. در طول مسیر تا هم تهیه آب بر عهده و تهیه غذای کاروان بر عهده علی اکبر بود. گویا آن دو سالهای سال برای چنین مأموریتی تمرین می‌کرده‌اند! ۳. در روز عاشورا کل ۱۸ نفری که از بنی‌هاشم (فرزندان و نوادگان امام علی) به میدان شتافتند و به شهادت رسیدند، رجز مشترکشان بود! و حال آنکه رسم اعراب در رجزخوانی‌های جنگی خود، هشدار دادن حریفشان به اجداد خود (یا اعضای جنگنده قبیله‌شان) بود. آنان گویا بجای تأکید بر جنگ و قتال و شدت کشتار، مصمم بودند که به آن درندگان وحشی، نرمخوئی و مهربانی را تذکر بدهند اما آن پلیدهای خبیث ( و ) بجای بخشندگی و مهربانی، نهایت خشونت را به کار بستند، بویژه در مواجهه با که إرباً إربا ... 😭 ۳. «بخشندگی و مهربانی توأمان»، فرهنگ نوینی در کنش‌های اجتماعی عرب بود که بنیانگذار آن هاشم بود. خدای متعال هم آنرا (که روح اصلی است) تقویت نمود تا آنجا که قریب باتفاق سوره‌های خود را با همین کلمات آغاز فرمود: «بسم الله »؛ بنام خدای «بخشنده» و «مهربان» و چنین آغازی ضمن آنکه اشاره به دارد، روحیه سرکش اعراب جاهلی را نرم و متمایل می‌کرد و... 👌 مسلمان کسی است که نسبت به دیگران، و همزمان باشد وگرنه بهتر است کشک خود را بسابد! و فراموش نکنیم که یهود (از بنی اسرائیل تا صهیونیزم) به شدت با این فرهنگ متعالی انسان‌دوستانه، نه تنها فاصله دارد که ضدیت دارد و برای محو آن دست به هر تحریفی می‌زند. و حال آنکه «إسرائیل» مفهومی بجز هاشم بودن ندارد! یعنی مرد «شب‌رو خدا»! حضرت یعقوب، چرا شبرو بوده است؟! او نوه همان حضرت ابراهیمی است که یکبار هم غذای خود را در «تنها»ئی نخورد! او که اسمش (یعقوب) ۱۷ بار در قرآن آمده است، روزها آذوقه تهیه کرده و شبها برای توزیع بین نیازمندان تا دوردست‌ها راه می‌رفت و لذا خدا در قرآن، اسرائیل بودن او را ۴۲ بار به رخ می‌کشد! فلذا عبارت همانند عبارت ارزش محتوائی دارد که البته به مرور زمان به افتضاح کشیده شد و تبدیل گردید به و این تیره تبهکار () و مصداقی گردید برای عبارت قرآنی «لا ینال عهدی الظالمین» یهودی واقعی و مسیحی اصیل هم کسی است که پیوسته مهیای بخشندگی به دیگران باشد ولو به قیمت رنج خود و از دست دادن خواب ناز شبانه که نشانه عطوفت و مهرورزی است. اینکه بنده در بعضی از سخنرانی‌های خود گفته‌ام؛ «اگر نمی‌خواهید باشید لااقل باشید!» از چنین منظری به مطلب بوده است! التماس دعا ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠ک. اطلاع‌رسانی چلچراغ معارف و احکام حم 👇 eitaa.com/chelcheraaqHM 🙏گ. هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام👇 https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خون تو رنگین‌تر از خون حسین بن علی نیست 🔹مادر شهید فلسطینی در مویه‌های سوزناکش می‌گوید: 🔹 «عزیزم خون تو رنگین‌تر از حسن و حسین نیست. آنها را هم کشتند و ذبح کردند. خدا به همراهت پسرم...» 🔹قابل‌توجه کسانی که شایعه ناصبی بودن فلسطینیان را باور کرده‌اند. 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational ☝️از پیام‌های گلچینی☝️ نقدونظر هاشم در غزّه حضرت (عمرو)؛ جد اعلای (ص) که بطرز مشکوکی در جوانی از دنیا رفت، در مدفون و مرقد او مسجدی است که مورد احترام است و مردم غزه که این مکان مذهبی را مقدس می‌دانند و بلحاظ کراماتی که از آن دیده‌اند، بدان تبرک می‌جویند، برای و احترام و ارادت خاصی قائل هستند. هاشم توسط یهودی‌هایی از بین رفت که بدنبال (پیشگوئی‌هائی که در زمان (ع) از مراوده با بدست آوردند!) و پیشرفته خود، اجداد (ص) را تحت تعقیب قرار داده بودند، شناسایی و در آخرین از تا و تا بطرز مرموزی از بین رفت و لذا در غزه دفن شد. سیاست سلسله ؛ صدها سال قبل از ، پیشگیری از بود و دنبال اجداد آن‌حضرت بودند تا مانع ایجاد و بالتبع مانع محو بنی‌اسرائیل از شوند! همچنانکه هم‌اکنون بدنبال و و تشدید (عج) هستند!! ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) مهر۱۴۰۲ 💠 اطلاع‌رسانی (پیام‌های گلچینی و تحلیلی): 🆔 @chelcheraaqHM 💠
☫﷽☫ انسان خلیفه کیست؟ و خلافت‌ش چیست؟ در ؛ ؟ ؟ ؟ (نقدونظر به پیامی در یکی از گروه‌های مجازی در پیام‌رسان واتساپ سال‌های قبل): سلام این سخن جناب [آملی] قابل نقادی است. ، کدام است؟ انسان است ولیکن او چیست؟ صرف‌نظر از اینکه انسان، خلیفه (جانشین) کیست؟ ( یا ؟)، هم، نکته قابل تأملی است. خلافت را بعضی‌ها لیاقت تعبیر کرده‌اند که تعبیر غلطی است. آن‌ها پنداشتند که انسان، است و مقام خلیفة‌اللهی لابد لیاقتی است که به انسان فرموده است!!! این دیدگاه عالی‌ترین رتبه خلیفة‌اللهی را به (ص) می‌بخشد و جوابی هم به این سؤال نمی‌دهد که اگر چنین است چرا در بجای «اشهد أنّ محمداً عبده و رسوله» نمی‌گوئیم؛ «اشهد ان محمدا خلیفته و رسوله»؟! و حال آنکه ترکیب «خلیفه+الله»، مجعول است و از و به منتقل شده و به غلط مشهور گشته است و در فاقد است. برخی دیگر از مفسرین (امثال حضرت آیةالله اعلی‌الله مقامه الشریف) خلافت بمفهوم لیاقت را برنتافته و آنرا به قابلیت تعبیر کردند! تا این «عنوان ظاهراً محترم»، مشمول گردد و اینکه؛ همه انسان‌ها خلیفة‌الله هستند!!! (نه فقط پیغمبر اکرم و...) ولیکن این تعبیر هم از آنجایی مخدوش است که ایضا مبتنی بر خلیفة‌الله پنداشتن انسان است که خلاف و و است. و حال آنکه بدون رهایی از و جعلی «خلیفه+الله»، نمی‌توان به خلافت پی برد و درک کرد که نه لیاقت است و نه قابلیت! و اما نگاه درست در این موضوع آنست که خلافت انسان، مفهومی بجز فرصت ندارد. خلافت برای انسان در زمین، فرصتی برای ، ، و است و در این فرصت می‌تواند بجای و به و برسد. و اما ترکیب ، الزاماً بمفهوم خلیفة‌الله نیست و لذا با تعریف خاصی، می‌تواند معقول و قابل قبول باشد. یعنی انسانی که هرگز نمی‌تواند خلیفة‌الله باشد، اما می‌تواند خلیفة‌الرحمن باشد که توضیح آن، مجال دگری می‌طلبد. فتأمل ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 💠
☫﷽☫ 💎@SMHM212 چالش‌های امام در تشکیل نظام (بخش ۰۰۵): صیرورتی از حکومت به جمهوریت؛ (عدول یا استبصار؟! و یا نظام؟) اشاره شد؛ عدول امام از به ، لابد مزیّت خطیری داشته است که معظم‌له بعد از ۳۵ سال (از ۱۳۲۲)، قلم زدن و سخن گفتن از «حکومت اسلامی تحت امر »، چنین تحولی را در آستانه ، رقم می‌زنند. وقوع بزرگترین انحراف در جمهوری اسلامی ایران (که از همان زمان ، آغاز شد و همچنان ادامه دارد!)، بهترین دلیل برای صحّت ژرف‌اندیشی حضرت امام بود. یکی از علل ایجاد و تداوم انحراف (پایان‌پنداری نهضت با مستقرپنداری نظام!) عدم توجه دقیق به معنا و مفهوم بود و است. آیا جمهوری مد نظر امام (در ترکیب «جمهوری اسلامی» بدون کلمه‌ای کمتر یا بیشتر) همان جمهوری بود که معظم‌له، قبل از تاریخ ۱۳۵۷/۷/۲۰ آن‌را در ردیف حکومت‌های مشروطه و سلطنتی و... یاد می‌کردند؟! یا اینکه امام تعریف خاصی از جمهوری دارند که متمایز از مفهوم سابق و جاری این واژه است؟! تحلیل‌گری نوشته: «در نظر امام خمینی(س) رژیم جمهوری اسلامی مانند دیگر جمهوری‌هاست؛ با این تفاوت که قانون آن باید باشد و همین تکیه بر ، نظام جمهوری اسلامی ایران را از دیگر رژیم‌های جمهوری جدا می‌کند؛ بنابراین نظیری در ندارد. همچنین ایشان معتقد بود «جمهوری اسلامی» الهام گرفته از رویه پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) و متکی به و نتیجه نهضتی اسلامی است که بر اساس  و  رسول الله(ص) شکل گرفته است. ایشان خاطرنشان کرده است ، جمهوری اسلامی را می‌خواهد نه و نه و نه جمهوری تنها را» همچنین در فراز دیگری افزوده: «جمهوری اسلامی ایران، همان‌گونه که امام خمینی(س) نیز خاطرنشان کرده است، نظامی و است که مردم ایران با اعتقاد دیرینه خود به ، محتوای را در برگزیده‌اند و میان و پیوندی تنگاتنگ ایجاد کرده‌اند.» (سایت پرتال امام خمینی) «جمهوری الهام‌گرفته از رویّه نَبَوی و وَلَوی و سنت محمدی و علوی»، تعریفی دارد که قاعدتاً آن‌را از سایر رژیم‌های جمهوری، متمایز می‌سازد. بنابراین؛ خمینی را باید در سپهر سیاسی متفاوتی، تعریف کرد! برای تقریب و تفهیم بهتر مطلب، نکته دیگری، قابل توجه و تأمل است. امام در طی ۳۵ سال، در قالب عناوین «حکومت اسلامی»، «ولایت فقیه»، مردم و را به حاکمیتی دعوت می‌کند که قاعدتاً اگر تحقق یابد، عالی‌ترین قامت برای چنین ردایی، همانا خود امام (بعنوان بهترین مصداق ولی‌فقیه) است ولیکن ایشان از این عناوین، بیزاری جسته‌اند و می‌جویند: «خاک بر سر من که بخوام از شما بکنم‌. خاک بر سر من که بخوام خون شما ریخته بشود و من استفاده‌ش رو ببرم»! استفاده عنوانی از «ولی فقیه» و «حاکم اسلام» را امام منزجرانه پس می‌زند! چرا؟! اگر شخصی مثل حضرت امام، از پذیرش چنین عنوانی، پرهیز نماید، پس چه کسی دیگر باید این مسئولیت را بر عهده بگیرد؟! آیا امام تعارف می‌کرد یا اینکه جدی می‌گفت و نگاه خاصی به قضایا داشت؟! بهتر است برگردیم به طرح سؤالاتی کلی‌تر، مقدم‌تر و کلیدی‌تر! ۱) آیا امامی که مدت ۳۵ سال از «حکومت اسلامی تحت امر ولایت فقیه»، قلم زد و سخن گفت، در نیمه دوم سال منتهی به ، ناگهان از این ادعای خود، عقب‌نشینی کرد؟! آیا از اسلامی گشتن حکومت منصرف شد یا از ولایت یافتن فقیه؟! آیا او با دیدن خال لب دوست، از مسجد و از مدرسه بیزار شد؟! من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم‏ ‏‏چشم بیمٰار تو را دیدم و بیمار شدم‏ .. ‏‏غم دلدار فکنده است بجانم شرری‏ ... ‏‏که من از مَسجد و از مَدرسه بیزار شُدم‏ (سایت پرتال امام خمینی) ۲) آیا در ارزیابی قبلی خود که جمهوری را همردیف سلطنت، منحوس و پلید و حداقل نامشروع قلمداد می‌کرد، ناگهان طی فرایندی سریع از استبصار به این نتیجه رسیدند که در باره جمهوری، برداشت اشتباهی داشته است و بلکه ضرورت دارد که همان جمهوری را بالا آورد (یا در جای‌گاه واقعی خود ببیند!) و هدف ۳۵ ساله و بلکه بیشتر خود را در آن متمرکز سازد بدون کلمه‌ای کم یا بیش؟! بنظر حقیر؛ حضرت امام بعنوان انقلاب و نظام، نه از استدعای ۳۵ ساله خود در امر خطیر تشکیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه، دست کشیدند و نه در تعریف جمهوری، به جدیدی دست یافتند. بنابراین نه عدولی صورت گرفت و نه تغییر و تحولی رخ داد، بلکه قضیه غیر از اینهاست که بنده آن‌را «غنی‌سازی نهضت+نظام» تلقی می‌کنم که نیازمند توضیح است. ..ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ صفحات مجازی حسینی منتظر در ایتا: 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 🥴خبط و خطای معرفتی دو رئیس جمهور کم‌سواد ایران!! بیت شعری از روشن‌ضمیر مشهور به ؛ «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا»، تاکنون مورد تمسک (سوءاستفاده) دو قرار گرفته است: ۱) () در مورخه ۱۳۹۴/۲/۹ ۲) () در تحلیف ۱۴۰۳/۵/۹ و (دقیقاً به فاصله ۹ سال و ۳ ماه از همدیگر) منظور هر دو نفرشان؛ ترسیم کاملاً غلط برای با سوء برداشت از این شعر حافظ است! آن‌ها که گویا چندان بهره‌ای از مطالعات عمیق و دقیق نه تنها بلکه ادبیات و ندارند، خود از عبارت بخشی را ملعبه تصورات خود از و در سیاست خارجی قرار داده و پنداشته‌اند که لابد این شعر بخشی حافظ، حلاّل مشکلات نحوه مواجهه با و است و در نتیجه، بصورت اجتناب‌ناپذیری به نتیجه غلطی می‌رسند و آنگاه که مواضع‌شان به شکست می‌انجامد، تقصیرات را ابلهانه در جای دیگری (فرضاً در قانون اقدام راهبردی مجلس!) می‌جویند! و ریشه این هر دو نفر و بلکه میلیون‌ها ایرانی دیگر را احتمالاً باید در فارسی، جستجو کرد! و اما معنا و مفهوم شعر حافظ: قبل از بررسی هر مطلبی، لازمست این نکته را متذکر شویم که؛ حافظ شیرازی، بعد از حمله مغول و از بین رفتن متون و منابع معرفتی ایرانیان، همزبان با (از جمله عرفای خراسانی، اردبیلی و همدانی اجداد امام خمینی که بعد از نیشابور، کشمیر هند را پایگاه قرار دادند) به تجمیع و ارائه معارف در قالب شعر پرداخت و اشعار عرفانی زیبا و عمیقی هم از خود به یادگار گذاشت. تمرکز حافظ عمدتاً بر تعریف و تبیین مبتنی بر تنوع روایات مورد اشاره به بود. «عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت» 👌 حافظ می‌داند که وقتی از به عرضه می‌شود، مردمان چهار دسته می‌شوند؛ ، ، و صرف‌نظر از منافقین که نهانی تیشه به ریشه اسلام و مسلمین می‌زنند، دو دسته با اسلام و مسلمین در عیان می‌ستیزند که عبارتند از کافرین و مشرکین ولیکن دستور در مواجهه با این دو دسته دشمن علنی، کاملاً متفاوت است: ۱) در باره کفار (و منافقین) بدون هیچ حاشیه و تبصره‌ای، دستور به شدت و غلظت عمل در حد قتال است؛ «... أشدّآء علی الکفار ...» (فتح/۲۹) و «... جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَ ...» (توبه/۷۳) ۲) در باره مشرکین، مواجهه دو مرحله‌ای را توصیه می‌کند: ۲/۱- دستور به مدارا و قبل از شدت عمل؛ «... فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ...» (توبه/۶) و «... فَإِنْ تَابُوا وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ ...» (توبه/۵) ۲/۲- شدت عملی همانند مواجهه با کفار و منافقین؛ «... فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ» (توبه/۵) و «... إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَ لَا ذِمَّةً ۚ يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ تَأْبَىٰ قُلُوبُهُمْ ...» (توبه/۸) بنابراین این بیت شعر حافظ جنبه بخشی دارد (نه کلی) و اشاره به راهکار دوم (صرفاً تعامل در مواجهه با مشرکین آنهم قبل از آنکه دست به سلاح بشوند مورد اشاره در بند ۲/۱ این مقاله و صرفاً در زمان اهدای فرصت مطالعاتی به نادانان آن‌ها) می‌کند نه راهکارهای اول و سوم که فرمان به اقدام شدید و مقابله و مقاتله و (و نه ) است. 👌 نحوه مواجهه با و (کرگدن‌های ویران‌گر و کروکودیل‌های غارت‌گر) هم دقیقاً باید همین باشد؛ ۱) اذناب مزدور باید به سختی مجازات شوند. ۲) به نادانان و باید «فرصت مطالعاتی توأم با مهر و شفقت» داده شود تا و نمایند. ۳) جاهلینی که مایل به یافتن و انجام توبه نیستند، باید به شدت مجازات شوند. پ.ن.: «با دشمنان مدارا» در بیان حافظ لسان‌الغیب، صرفاً اشاره به همین مهلت و فرصت مطالعاتی جهت یافتن بصیرت به مشرکین است و بس و به هیچ وجه قابل تعمیم به کفار و نیز منافقین و همچنین مشرکین مسلح و مهاجم نیست. فلذا به چنین رؤسای جمهوری که گرفتار یا هستند، باید گفت: «فأینَ تذهبون»؟! آیا ضرورت ندارد این‌ها قبل از ورود به پشت ، ساعتی هم در بنشینند؟ آیا از اوجب واجبات نیست؟ ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۱۱ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲هم‌اندیشی چلچراغ معارف 🙏
خرفتی مجلس شورای اسلامی ۱۴۰۳ این قصه را دریابید👇 شهر مركز خدا و پايگاه تشكيل سپاه براي مبارزه با بود با اين حال (ص) هنگام ورود به مكه فقط دستور قتل هشت (ويا ده تن) از آن همه دشمن خود را صادر نمودند که یکی از آن‌ها «عبداله بن‌سعد» بود. وي قبلا شده بود و جزء بود ولى پس از چندى شد و بحال برگشت و بنزد رفت. او (كه برادر رضاعى بود) هنگامى كه اطلاع پيدا كرد دستور قتلش را صادر كرده مخفيانه خود را بعثمان بن عفان رسانيد و باو پناهنده شد، عثمان او را در پناه خود گرفته بنزد (صلى الله عليه و آله) آورد و از آن‌حضرت خواست تا او را عفو كند. پيغمبر اسلام مدت زيادى سكوت كرد آنگاه بخواهش جواب مثبت داده او را عفو كرد. ولى هنگامى كه عثمان از نزد آن حضرت رفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رو به اطرافيان‏ خود كرده فرمود: من سكوت كردم تا بلكه يكى از شما برخيزد و گردن اين مرد را بزند! مردى از عرض كرد: يا خوب بود بمن اشاره ميكردید تا من گردنش را بزنم! رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند: پيمبران با اشاره، دستور قتل كسى را صادر نميكنند. بالجملة عبدالله بن سعد پس از اين جريان دوباره مسلمان شد و هنگامى كه بخلافت رسيد او را بامارت قسمتى از سرزمينهاى اسلامى منصوب كرد و پس از او نيز عثمان او را بامارت منصوب كرد. (سيره ابن هشام، ترجمه: زندگانى محمد(ص)/ج‏۲/ص۲۷۲) ☝️از پیام‌های وارده☝️ نقدونظر ⁉️ مجلس؛ چرا خرفتی کرد؟! 👌خرفتی مسلمانان نسبت به نص صریح! (ص)، صریحاً دستور به اعدام فرد مرتدی فرموده بودند ولیکن در اجرای حکم، اهمال و بلکه کردند و لذا مورد قرار گرفتند. آن‌ها را می‌دانستند و بمحض رؤیت عبداله بن سعد، باید او را می‌کشتند ولیکن سکوت طولانی پیامبر را نادیده گرفتند و منتظر اشاره آشکار پیامبر نشستند! پیامبر با خود تعمداً، تعلل کردند تا شاید آن مسلمانان، به خود آمده و قبلی پیغمبر را اجراء کنند ولیکن آن‌ها خود را به خرفتی زدند و متأسفانه مجال لازم برای اجرای مطالبه پیغمبر از بین رفت! 👌خرفتی نمایندگان نسبت به حکم ولایت! ، پیشاپیش توصیه‌های ضروری ۸ گانه‌ای به در موضوع دقت در باره را انجام داده بودند. ولیکن قریب باتفاق آن‌ها اهمال کردند و بلکه خرفتی بخرج دادند و فریب «بازی با کلمات ()» را خوردند! و به وزرای پیشنهادی وی، مطلقاً دادند! در حالیکه معظم‌له فرمودند: «تعداد بیشتری را هم نمی‌شناختم و گفتم نسبت به اونها نظری ندارم»! آیا نمایندگان (و حداقل رئیس‌شان) نسبت به ، هیچ فهمی نداشتند؟! گویا که منتظر بوده‌اند تا رهبری آشکارا و مستقیماً به آن‌ها بگوید که به فلانی و فلانی رأی بدهید یا ندهید! اما معظم‌له بزرگواری کردند و از ، بسیار ملایم و ظریف (با این 👈کنایه👉 که؛ «پزشکیان توانست را کند»!) عبور کردند! (البته در باره ، اعتقادی به خرفتی وی ندارم. زیرا که او تعمداً ورزید! و حال آنکه می‌توانست نشود و زیر بار نیرنگ و و نرود! و اجازه ندهد که مجلس رَکَب بخورد!) اگرچه جای شکرش باقیست که لااقل نزدیک یک‌سوم نمایندگان (که چندان مرعوب چنارها نبودند!) داشتند ولیکن متأسفانه آن‌ها هم 👈غیرت ضعیفی بخرج دادند که مرتکب عدم استمهال شدند!👉 زیرا احتمالاً مایل نبودند که در قبال ، شود!! در هر حال، (= خون به دل کردن)، در همچنان ادامه دارد! 🤲 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲 ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۶/۱۴ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 ملتی آتشین در گذرگاه ایران 👌 این مقاله در سال ۱۳۷۹ تحریر شد: (بخش ۰۲): 👈(بخش قبلی)👉 سازش و مدارا! مهم‌تر و چشم‌گيرتر از «تنوع آب و هوايي» اين سرزمين «تنوع ضرب‌المثل‌ها»، «تنوع مطايبات و لطيفه‌ها و جوكها»، «تنوع لهجه‌ها»، «تنوع گويشي»، «تنوع غذايي»، «تنوع لباسي» مردمان آن است كه مجموعاً اگر در سطح جهان بي‌نظير نباشد قطعا كم‌نظير است. مردمان مختلفي با فرهنگ‌ها و آداب و رسوم و اخلاقيات متفاوتي از روي اين گذشته‌اند و هر كدام به نوبه خود تأثيراتي از خود بجاي گذاشته‌اند كه بعضاً بسيار عميق و ماندگار بوده است و بعضاً هم سطحي و گذرا و البته چه‌بسا مسافرين نيز از اين تأثيرپذير بوده‌اند. و آنچه كه از همه مهم‌تر است آن بوده كه مردمان اين سرزمين در راستاي تنازع براي بقاي خود در قبال و عكس‌العمل‌هاي متفاوتي داشته‌اند و از جمله آنكه در بسياري از مقاطع از راه تسليم و سازش و وارد شده‌اند. «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» از شعارهاي اصيل اين ملت بوده است. زيرا و به اين و بويژه اين ملت معمولاً تمناهاي خود را تحميل مي‌كرده‌اند و اگر از طرف ، مدارايي صورت نمي‌گرفت نابودي اين ملت چه بسا امر محتومي مي‌بود. فلذا با ضرس قاطع مي‌توان ادعا كرد كه «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» يك شعار برخاسته از جان و دل شخصيت و در عين‌حال ساده ايرانيان است و در واقع راز بقاي اين در طول آن بوده است. و چه بسا در بسياري از موارد مدارا و جمع بستن بين آداب و اخلاق و رسوم غربي‌ها با شرقي‌ها و آميزش آنها بسادگي ميسر نبوده است و التقاطي از آنها مضحكه‌هايي را پديد آورده است؛ تعارفات تكراري، رودربايستي‌هاي بيجا، ملاحظه‌كردن‌هاي عجيب، حساسيت‌هاي شگفت‌انگيز، عصبانيت‌هاي افراطي، مصلحت‌انديشي‌هاي تفريطي، و دورويي‌ها و بسياري از صفات و خصائل مشهود و ملموس در خُلق و خوي اين ملت حتي و ايشان عمدتاً از جمله محصولات اصلي اهتمام به سازش و كنار آمدن و با انواع تأثيرگذاران بوده است. بنابراين لازمه حفظ و بقاي و يا ، مدارا و و است كه البته امري اجتناب‌ناپذير مي‌باشد. و اين انعطاف و مدارا گاهي هم چيزي نيست جز نفاق و دورويي و بلكه چند رويي! همچنانكه بدان متهم هستند و ايرانيان بعد از معاصر بسيار سعي مي‌كنند كه خود را از اين مبرا سازند! اهل كوفه! علت اينكه اهل كوفه متهم به نفاق شده‌اند به همان معجون آن شهر بر مي‌گردد. كوفه در ابتداي تأسيس، و قرارگاهي نظامي بيش نبوده است كه براي تجميع و تمركز و براي فتح احداث شده بود كه سرانجام هم با ساقط كردن سلسله‌هاي بستر لازم و فضاي مناسبي براي انتخاب فراهم ساختند تا ايشان را پذيرا گردند. وليكن مستقر در مردماني بودند كه از اقصي نقاط شهرها و باديه‌ها و سرزمينهاي بدانجا گسيل شده بودند. فلذا بر كوفه معجوني بوده است از فرهنگ‌هاي گوناگون شمال و جنوب و مركز و شرق و غرب شبه جزيره كه بالتبع بلحاظ هدف مشترك ناچار بوده‌اند با يكديگر مدارا داشته و منعطف باشند. و همين انعطاف‌پذيري موجب نهادينه شدن نفاق در شخصيت آنها گرديد و تا بدانجا پيش رفت كه از سويي (عليه‌السلام) را به و دعوت نمودند و از طرفي شمشيرهايشان را در خدمت قرار دادند و فرزندان (صلي‌الله عليه وآله و سلم) را فجيعانه و رذيلانه سر بريدند و در انجام آن بزرگترين ظلم از يكديگر سبقت گرفتند. البته امام حسين(ع) همچون پدر و برادر بزرگوارش (عليهما السلام) بخوبي بر واقف و آگاه بود وليكن گويي افشاي ، آنچنان مهم بوده است كه لازم بوده صحنه‌اي چون و براي آن تدارك ديده شود! و چه نيكو فرمود كه: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»! آري در عصرها و مصرهاي ديگري نيز صحنه‌هايي مشابه صحنه كربلا و عاشورا تكرار خواهد شد و شده است. و نيز كوفه ديگري است وليكن بسيار بزرگتر از آن كوفه مدفون در و سده اول اسلامي. همچنانكه نحوه دعوت و استقبال و سپس شهادت عليه‌السلام نيز نمونه ديگري از همين رفتار است كه ايرانيان مرتكب گرديدند و پاي در جاي پاي اهل كوفه نهادند! ادعاي ميزباني و دعوت و استقبال و حتي سپردن مقام بديشان و آنگاه و و ! آيا آتش هم همين‌گونه نيست؟! ... ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۷/۴ 🌐 👈حیفه نبینی👉 💠 🎲 👈محل نظرات👉 🙏
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 سلام، اسلام و مسلمان بعید است دکتر تا این حد، کودن، بی‌سواد و نفهم بوده که چنین اراجیفی را در کتابش نوشته باشد و احتمال بیشتر آنست که توسط و برای کم‌توانان ذهنی و ایرانیانی که حتی یک بار هم لای قرآن را باز نکرده‌اند، تولید شده و توسط پارسی‌زبان و و و تهی از اندیشه نیک، در بازنشر می‌شود! و متأسفانه همیشه خود را پیدا می‌کند! یکی از است و دین برای ، نامیده شده و لذا هر کسی که شود، نامیده می‌شود. فلذا در قرآن دستور بر اینست که (گروندگان به )، هنگام مواجهه با همدیگر و حتی با غیرمؤمنین برای (آرزوی حیات و سلامتی)، از کلمه سلام استفاده نمایند. و خود خدا در قرآن (و نیز او)، مکرراً به پیامبران و بندگان خالص خود، سلام می‌دهد و از هم می‌خواهد که با خدا و‌ ملائکه، هماهنگ شده و به (ص) سلام و بفرستند. : «إن الله و ملائکته یصلون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه و سَلِّمُوا تسلیما» (۳۳/۵۶) ولیکن «تحمل سلام و اسلام و مسلم» (با ده‌ها بار تکرار در ) برای و (جنی و انسی) و ، شدیداً دردناک است و تلخ‌تر از زهرمار و لذا و می‌کنند! و اما اینکه چرا بجای سلام، اصطلاحات سنتی دیگری دارند، مسئله دیگری است! ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۸/۱۲ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۴) 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت سوم): ... که در صدد تصویب بودند و لذا سایر سناریوها را به بهانه‌‌های مختلفی از مدار بررسی خارج می‌کردند! که سناریوی بنده هم مارک مکتبی (طرفداری از و !) خورد و مردود شد!! دعوای مکتبی/لیبرال، مد سیاسی و جناحی آن‌روزها بود. یک‌طرف، جریان حزب‌اللهی‌ها با رهبری و و طرف دیگر جریان لیبرال‌ها به سرکردگی و سایر تفاله‌های غربی بود از جمله معدوم که بر صندلی ریاست صداوسیمای ایران، تکیه زده بود! الغرض؛ همکاری بنده با ، بعد از حدود یکسال کش و قوس (در طول ۱۳۵۹ با ماهی دو سه بار مراجعه و پیگیری)، قربانی دعوای مکتبی‌ها و لیبرال‌ها شد و شاید هم حکمتی داشت که باعث فراغت بنده گشت و به راحتی در فروردین ۱۳۶۰ عازم صحنه‌های نبرد مستقیم با و سایر در جبهه‌های شدم. اما قضیه «رد فیلمنامه بنده بخاطر بودن»! موجب بنده شد که ریشه دعوای مذکور را در ببینم که یکطرف بود (با حمایت حزب‌الله و ) و طرف دیگر آن (با حمایت غرب‌زدها و ) و اتفاقاً این پیامد را هم داشت که بنده از لحاظ به مکتبی، گرایش پیدا بکنم و دستان خود را از حمایت بنی‌صدر بشویم. درآمد من در آن‌سال‌ها از کارگری در بود که «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» را هم در جهت براندازی ، قبل از در آن تشکیل داده بودم و در تشدید برخی اعتصابات و تعطیلی‌های بازار مؤثر بود و این انجمن بعد از پیروزی انقلاب در لیست حامیان بنی‌صدر هم فعال بود و از آن‌جا که متأسفانه قائم به شخص بنده بود، با نرفتن بنده به بازار، تمام شد! ولیکن مرکز اصلی معرکه مکتبی‌ها و لیبرال‌ها، بود که در اختیار آن بود (و ریاست جمهوری هم مقامی تقریباً تشریفاتی به شمار می‌رفت!) که ترکش آن دعوا، مرا در ، متوقف کرد! متهم به و و بود (که البته بود) و ، متعهد به و بودن بود (که بود) و لذا معیار خودی و غیرخودی طرفداران هر دو طیف مذکور، همین گرایشات جناحی آن‌ها بود. فعالیت سیاسی بنده اگرچه در عرصه طرفداری از بنی‌صدر (البته صرفاً در انتخابات ریاست جمهوری و مدت کوتاهی هم عضویت در دفتر هماهنگی همکاری‌های مردم با رئیس جمهور) بود که بعد از شرارت‌های بویژه در غائله ۱۴ اسفند دانشگاه تهران، خاتمه یافت ولیکن فیلمنامه بنده دارای گرایشات مکتبی، ارزیابی شد و در مجموعه قطب‌زاده معدوم، مردود اعلام شد! دو شکست پیاپی (ناکامی در پیشبرد اهداف انقلابی‌ام در قالب «انجمن سینمایی فجر» با علیخانی و تلاش برای ورود به «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» با قطب‌زاده)، موجب شد که دریابم در عرصه‌ای وارد شده‌ام که نه تنها چندان آسان نیست بلکه خیلی خشک و جدی است ولو اینکه رؤیایی می‌نماید! شاید هم نسبت به سن و سالم، توقع بیش از حدی از خودم داشتم و لازم بود که بیشتر احتیاط بورزم! در اندیشه ره‌یافتی برای ایجاد مسیری جهت از طریق بودم که ناگهان صدامیان شروع شد و بنده بسوی جبهه شتافتم. اما ذهنم به شدت مشغول علت‌یابی دو شکست مذکورم بود! وقایع و مسائل را هر چه بیشتر تجزیه تحلیل می‌کردم نتیجه‌ای جز این نمی‌گرفتم که؛ ۱) فیلمنامه «نبرد تا آزادی» بنده (که با اقتباس از داستان «نقابداران جوان» و سایر داستان‌های استاد تصنیف کرده بودم) هیچگونه اشکالی نداشت. و صد البته که حماسی-مذهبی (و بالتبع ) بود. داستان نقابداران جوان، در موضوع دلایل اسلام آوردن ایرانیان در صدر اسلام بود و سناریوی بنده در امتداد آن مطلب و در موضوع دلایل وقوع ایرانیان بود. و دنیا هم منتظر و متقاضی این مطلب بود که چرا به انقلاب اسلامی برخاستند؟ و جواب فیلمنامه بنده این بود که؛ به همان عللی که را در صدر اسلام پذیرا شدند. و بررسی این موضوع؛ اولین اقدام برای صدور انقلاب اسلامی ایران به جهان بود ولیکن رسانه ملی، ترجیح داد برود سراغ به ایران و که البته در قالب آن‌هم می‌شد به همین سؤال جواب داد. بنده در شور نوجوانی خود، ارادت خاصی به این استاد داشتم و چندباری هم به ملاقات حضوری او در آموزش و پرورش (خیابان نجات‌اللهی-کریمخان) رفته بودم. «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده در سال ۱۳۵۶ نیز اقتباسی... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏