eitaa logo
این عماریون
365 دنبال‌کننده
240.7هزار عکس
65.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ما بسیار به می گفتیم بریم ولی قبول نمی کردند، نمی دانم شاید دوست نداشت ما برویم ولی برخی مواقع احساس می کنم که دوست داشت فرزندانش باشند. 🍃⚘🍃 من و برادرانم خیلی تلاش کردیم که به برویم ولی به حاج قاسم سلیمانی🍃⚘🍃 به واسطه شهیدمان این امر محقق نشد.😭 🍃⚘🍃 ولی بعد از پدر چند روز به سوریه رفتیم تا محل شون رو ببینیم که به دلیل زیر آتش بودن آن منطقه میسر نشد، حتی تلاش کردیم که مخفیانه برویم ولی موفق نشدیم. 🍃⚘🍃 یکی از آرزوهای من دیدار با انقلاب♡ از فاصله نزدیک بود، به همراه سه برادر و خواهر و مادرم به بیت رفتیم، من به گفتم که بسیار خوشحالم که کنار شما هستم و آرزویم دیدن شما بود. آقا♡ از کارم پرسیدند که گفتم در وزارت دفاع هستم، سپس برادرم رضا گفتند که ما می خواهیم اعزام شویم به ولی مسئول اعزام که در این جلسه هستند نمی گذارند. که ♡از مسئول اعزام سوال کردند که دلیلش چیست گفتند که این دستور مستقیم قاسم سلیمانی است که شهدا اجازه رفتن ندارند که انقلاب♡ نیز پاسخ داد شما بمانیدو برای نظام کنید.
مدافع حرم تازه دامادشهید، شجاع 💔 🍃⚘🍃 در ۲۳ آبان ماه سال ۱۳۶۸ درتهران،چهاردانگه اسلام شهر متولدشد. متاهل بود و تازه داماد ۱۰ پس از به اعزام شد و به رسید. 🍃⚘🍃 سه خواهروبرادربودند،ایشان فرزند اول خانواده بود. خانواده اش بسیارمذهبی و متدین بودند، از کودکی در مساجد و حسینیه ها می کرداز ابتدا #خدا و بانماز بود از اول را شناخت،مادرش همیشه از می خواستند فرزندانشون، کنیزان و نوکران بیت⚘ باشند. از بچه 7 ساله تا پیر 80 ساله همه را به می شناختند. پدرش وعمویش، دفاع مقدس بودندو در حضور داشتند و این باعث شده بود ایشان از با از و خو بگیرد. 🍃⚘🍃
مدت 45 در مجنون بود،و برای بار به عنوان یک اخلاق و یک و در تاریخ 12# اسفند1365# عازم شد و این ایشان در بود. 🍃🌷🍃 ایشان در فروردین ماه 1366 مرخصی 11 روزه آمد، در این مدت به همه اقوام و آشنایان دور و نزدیک سرکشی کرد و کسانی را که سه سال دوری  از زادگاه ودر بودنش مانع دیدنشان شده بود، دیدار کرد. 🍃🌷🍃 که در خانه لازم بود، همه را خود به تنهایی انجام داد و.... هنگام بازگشت به در ایستگاه قطار هنگامی که پسردایی اش به ایشان گفت:''پلاکت را به گردن بینداز.'' جواب داد: ''اینها به کار ما نمی آیند. 🍃🌷🍃
ایشان در روز‌های نخست ، خود را به و رساند و به یاری جمعی از دفاع جانانه‌ای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد. 🍃🌷🍃 با ایجاد خط ، ایشان خط شد، شب‌ها خود در سنگر کمین، می‌داد. زمانی که دشمن سر چند آموز را در سنگر روباهی از جدا کرد.😔 🍃🌷🍃 دیگر اجازه نداد شب‌ها بدهند ، به می‌گفت: «من پست نگهبانی شما را با صد برای سلامتی و می‌خرم.» 🍃🌷🍃 از ساعت ۱۲ تا خود صبح پشت می‌داد و می‌گفت. دم صبح به سمت دستشویی‌ها می‌رفت و آفتابه‌های خالی را پر می‌کرد. 🍃🌷🍃 در این چند ماه با بچه‌ها بسیار رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری هستی که اصلا مشخص نیست هستی با بچه‌ها خاکی زندگی می‌کرد، ظرف غذا و لباس‌ها را می‌شست و.... 🍃🌷🍃 ایشان داشت، در اگر این را کردیم برای در داریم و لاغیر. 🍃🌷🍃
به دلیل زیاد در ،  اش را به  جنگی آورد و در دزفول ساکن کرد. 🍃🌷🍃 ایشان نزدیک به 61 در های نبرد بود به گونه ای که همه را فرزندان خود می دانست و اگر ای زخمی می شد خود را به او می رساند و بر می گذاشت. 🍃🌷🍃 به روایت از یکی از همرزمان : در منطقه شایع شد که به عراق پناهنده شده  ما هم ناراحت شدیم😔 رد او را گرفتیم و در یک بسیار ناک دیدیم ماشین او متوقف است. مدتی به دنبال او گشتیم تا اینکه دیدیم نفس زنان از جی زنها که در گشت،‌ شده و مانده بود را به گرفته و می آورد. 🍃🌷🍃 از دیگر های در های نبرد،  مستقیم و در مقدم بود. زمانی که انصار  (ع)🌷 بود همیشه در سخط مقدم حضور می یافت و می گفت: اگر در بستر  بماند در و ایرانی روی مانده است. 🍃🌷🍃
روز ۱۸ فروردین ماه سال ۶۶ در عراق های ایرانی در محاصره قرار گرفتند، در آن حین زده بودند.😔 🍃⚘🍃 از پشت خاکریز بلند شد تا تیرانداز بعثی را بزند که ای به سرایشان شد، بار حسین⚘گفت و به رسید. 🍃⚘🍃 البته شرایط درگیری به گونه ای بود که امکان انتقال پیکرایشان به عقب نبود ، و و شد.💔 🍃⚘🍃 سرانجام مجید مسگری تهرانی هم درتاریخ ۱۳۶۶/۱/۱۸ براثر ،تک تیرانداز بعثی درمنطقه به آرزویش که همانا در راه ♡بود رسید. 🍃⚘🍃 و سنگ مزار یاد بودایشان در بهشت زهرا سلام الله علیها⚘. 🍃⚘🍃
#شهید دفاع مقدس محمد پور حیدری 🍃🌷🍃 ایشان هم هست. هم از جنگ تحمیلی هستند. 🍃🌷🍃 معرفی و خانواده اش  به روایت از بزرگوار آقای قاسم صادقی: در روزهای اول داشتیم که هنوز هستند، از جمله این افراد معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامه‌ای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمی‌گشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود. اول وقتی وارد شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو 34# روزه هستند. 🍃🌷🍃 یکی از مهم این خانواده اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند. «ننه مریم» را زمان صدا می‌کردند و بعد از فوتش «مادر شهر» گرفت؛ مریم زنی است که با سقوط از شهر خارج شد و پس از نیز نفری است که به وارد شد. 🍃🌷🍃
هر 2 مریم در به رسیدند. در بیت المقدس به رسید و را در گلزار به خاک سپردند. بعد از در به رسید و را در آباد به خاک سپردند. 🍃🌷🍃 در واقع بود که از بیرون آمد و بود که وارد شد. کنار پل گوسفندی را ذبح کرد در حالی که یک شده اش شده بود با ها خانه اش را کرد و منتظر شد. 🍃🌷🍃 مراد سال بعد از به . در اثر های اسارت در سال 86# به رسید و مریم هم 40 بعد از رفت. الان اگر به سر بی مریم بروید بالای نوشته است «مادر یک شهر»😭 🍃🌷🍃 مریم که وقتی با قطعه شده در مواجه شد، یک آورد و بدن را جمع کرد و به سپرد. 😔 🍃🌷🍃