ما بسیار به #پدرم می گفتیم #سوریه بریم ولی قبول نمی کردند، نمی دانم شاید دوست نداشت ما برویم ولی برخی مواقع احساس می کنم که دوست داشت فرزندانش #رزمنده باشند.
🍃⚘🍃
من و برادرانم خیلی تلاش کردیم که به #سوریه برویم ولی به
#دستور حاج قاسم سلیمانی🍃⚘🍃 به واسطه #پدر شهیدمان این امر محقق نشد.😭
🍃⚘🍃
ولی بعد از #شهادت پدر چند روز به سوریه رفتیم تا محل #شهادت شون رو ببینیم که به دلیل زیر آتش بودن آن منطقه میسر نشد، حتی تلاش کردیم که مخفیانه برویم ولی موفق نشدیم.
🍃⚘🍃
یکی از آرزوهای من دیدار با #رهبرمعظم انقلاب♡ از فاصله نزدیک بود، به همراه سه برادر و خواهر و مادرم به بیت رفتیم، من به #رهبری گفتم که بسیار خوشحالم که کنار شما هستم و آرزویم دیدن شما بود.
#حضرت آقا♡ از کارم پرسیدند که گفتم در وزارت دفاع هستم، سپس برادرم رضا گفتند که ما می خواهیم اعزام شویم به #سوریه ولی مسئول اعزام که در این جلسه هستند نمی گذارند.
که #آقا♡از مسئول اعزام سوال کردند که دلیلش چیست گفتند که این دستور مستقیم #سردار قاسم سلیمانی است که #فرزندان شهدا اجازه رفتن ندارند که #رهبرمعظم انقلاب♡ نیز پاسخ داد شما بمانیدو برای نظام #خدمت کنید.
#شهید مدافع حرم
تازه دامادشهید،#هادی شجاع 💔
🍃⚘🍃
در ۲۳ آبان ماه سال ۱۳۶۸ درتهران،چهاردانگه اسلام شهر متولدشد.
متاهل بود و تازه داماد
۱۰#روز پس از #ازدواج به #سوریه اعزام شد و#چندروزبعدهم به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
سه خواهروبرادربودند،ایشان فرزند اول خانواده بود.
خانواده اش بسیارمذهبی و متدین بودند، از کودکی در مساجد و حسینیه ها #فعالیت می کرداز ابتدا #با#خدا و بانماز بود از اول #راه #خدا را شناخت،مادرش همیشه از #خدا می خواستند فرزندانشون، کنیزان و نوکران
#اهل بیت⚘ باشند. از بچه 7 ساله تا پیر 80 ساله همه #شهید را به #نیکی می شناختند. پدرش وعمویش،#رزمنده دفاع مقدس بودندو در #جبهه حضور داشتند و این باعث شده بود ایشان از #کودکی با #دفاع از #دین و #ناموس خو بگیرد.
🍃⚘🍃
مدت 45 #روز در #جزایر مجنون بود،و برای بار #دوم به عنوان یک #معلم اخلاق و یک #رزمنده #شجاع و #مخلص در تاریخ 12# اسفند1365# عازم #جبهه شد و این #آخرین #حضور ایشان در #جبهه بود.
🍃🌷🍃
ایشان در #دوم فروردین ماه 1366#به مرخصی 11 روزه آمد، در این مدت به همه اقوام و آشنایان دور و نزدیک سرکشی کرد و کسانی را که سه سال دوری از زادگاه ودر#جبهه بودنش مانع دیدنشان شده بود، دیدار کرد.
🍃🌷🍃
#تعمیراتی که در خانه لازم بود، همه را خود به تنهایی انجام داد و.... هنگام بازگشت به #جبهه در ایستگاه قطار هنگامی که پسردایی اش به ایشان گفت:''پلاکت را به گردن بینداز.'' جواب داد: ''اینها به کار ما نمی آیند.
🍃🌷🍃
ایشان در روزهای نخست #جنگ، خود را به #خرمشهر و #آبادان رساند و به یاری جمعی از #رزمندگان دفاع جانانهای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد.
🍃🌷🍃
با ایجاد خط #پدافندی، ایشان #مسئول خط شد، شبها خود در سنگر کمین، #نگهبانی میداد. زمانی که دشمن سر چند #رزمنده #دانش آموز را در سنگر روباهی از #تن جدا کرد.😔
🍃🌷🍃
دیگر اجازه نداد #بچهها شبها #نگهبانی بدهند ، به #بچهها میگفت: «من پست نگهبانی شما را با صد #صلوات برای سلامتی #امام و #شما میخرم.»
🍃🌷🍃
از ساعت ۱۲#شب تا خود صبح پشت #خاکریز #نگهبانی میداد و #دائم #ذکر میگفت. دم #دمای صبح به سمت دستشوییها میرفت و آفتابههای خالی را پر میکرد.
🍃🌷🍃
در این چند ماه با بچهها بسیار #خاکی رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری #متواضع هستی که اصلا مشخص نیست #پزشک هستی با بچهها خاکی زندگی میکرد، ظرف غذا و لباسها را میشست و....
🍃🌷🍃
ایشان #اعتقاد داشت، در #جبههها اگر این #کارها را کردیم برای #خدمتگزاری در #جامعه #لیاقت داریم و لاغیر.
🍃🌷🍃
به دلیل #مشغله زیاد در #جبهه، #خانواده اش را به #منطقه جنگی آورد و در دزفول ساکن کرد.
🍃🌷🍃
ایشان نزدیک به 61#ماه در #جبهه های نبرد بود به گونه ای که همه #رزمندگان را فرزندان خود می دانست و اگر #رزمنده ای زخمی می شد خود را به #بالین او می رساند و بر #زخمهایش #مرهم می گذاشت.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
در منطقه شایع شد که #یوسفی به عراق پناهنده شده ما هم ناراحت شدیم😔 رد او را گرفتیم و در یک #منطقه بسیار #خطر ناک دیدیم ماشین او متوقف است.
مدتی به دنبال او گشتیم تا اینکه دیدیم نفس زنان #پیکر #شهیدی از #آرپی جی زنها که در گشت، #شهید شده و #جا مانده بود را به #دوش گرفته و می آورد.
🍃🌷🍃
از دیگر #ویژگی های #شهید در #جبهه های نبرد، #حضور مستقیم و #دائمی در #خط مقدم بود. زمانی که #فرمانده #گردان انصار #اباعبدالله (ع)🌷 بود همیشه در سخط مقدم حضور می یافت و می گفت:
اگر #شهید در بستر #خاک بماند در #حقیقت #دل و #جان #هزاران ایرانی روی #خاک #باقی مانده است.
🍃🌷🍃
روز ۱۸ فروردین ماه سال ۶۶ در #شلمچه عراق #رزمنده های ایرانی در محاصره قرار گرفتند، در آن حین #شیمیایی زده بودند.😔
🍃⚘🍃
از پشت خاکریز بلند شد تا #تک تیرانداز بعثی را بزند که #گلوله ای به سرایشان #شلیک شد، #سه بار #یا حسین⚘گفت و به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
البته شرایط درگیری به گونه ای بود که امکان انتقال پیکرایشان به عقب نبود ، و #گمنام و #جاویدالاثر شد.💔
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید مجید مسگری تهرانی هم درتاریخ ۱۳۶۶/۱/۱۸ براثر #تیراندازی ،تک تیرانداز بعثی درمنطقه #شلمچه به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا♡بود رسید.
🍃⚘🍃
#شهید #پیکری #نداشت و
سنگ مزار یاد بودایشان در بهشت #حضرت زهرا سلام الله علیها⚘.
🍃⚘🍃
#پاسدار#شهید دفاع مقدس محمد پور حیدری
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:
در روزهای اول #جنگ #شخصیتهایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامهای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمیگشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.
#رزمندهها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا میکردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
هر 2#پسر #ننه مریم در #آزادسازی #خرمشهر به #شهادت رسیدند. #مرتضی در #عملیات بیت المقدس به #شهادت رسید و #پیکرش را در گلزار #شهدای #آبادان به خاک سپردند.#محمد بعد از #آزادی در #پاکسازی #خرمشهر به #شهادت رسید و #پیکرش را در #جنت آباد به خاک سپردند.
🍃🌷🍃
#ننه در واقع #آخرین #خانمی بود که از #خرمشهر بیرون آمد و #اولین #خانمی بود که وارد #خرمشهر شد. کنار پل #خرمشهر گوسفندی را ذبح کرد در حالی که یک #پسرش #شهید شده #خانه اش #ویران شده بود با #کمک #رزمنده ها خانه اش را #بازسازی کرد و منتظر #همسرش شد.
🍃🌷🍃
#بابا مراد #چهار سال بعد از #اسارت به #کشور #بازگشت. در اثر #شکنجه های اسارت در سال 86# به #شهادت رسید و #ننه مریم هم 40#روز بعد از #دنیا رفت. الان اگر به سر #مزار #بی بی مریم بروید بالای #مزارش نوشته است «مادر یک شهر»😭
🍃🌷🍃
#ننه مریم #مادری که وقتی با #بدن #قطعه قطعه شده #پسرش در #خرمشهر مواجه شد، یک #پتو آورد و #اعضای بدن #شهیدش را جمع کرد و به #خاک سپرد.
😔
🍃🌷🍃