eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
256 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. هر کس که حسینیست بدهکارِ رقیه است این سینه حسینیه ی سَیّارِ رقیه است صد شکر که در حلقه ی عشاقِ حسینیم این دایره در حیطه ی پرگارِ رقیه است خاموش نخواهد شَود این شعله ی گرما این شور و حرارت همه اش کارِ رقیه است هرگز نمی اُفتد به زمین نوکرِ ارباب هرجا که رود دست به دیوارِ رقیه است خوار است عدو در نظرش ،کاخِ ستم هم ویران شده ی دستِ علمدارِ رقیه است در پیش حسین خواهر غمدیده پس از شام خجلت زده از هجمه ی آزارِ رقیه است شلاق و سه ساله، لگد و ضربه ی سیلی شرمنده ی پاهای پر از خارِ رقیه است آمد طبقِ شامی و هنگامِ غروب است در طشتِ طلا نوبتِ افطارِ رقیه است... مهدی شریف زاده✍ .
. یا امیرالمؤمنین ای ارض و سما خاکِ رهِ قنبرِ تو ای گردش کائنات بر محور تو بنما قدمی رنجه به دروازه شام افتاده به شمر؛ حاجت دختر تو . حضرت زینب(س) در ورودی به قاتل برادرش شمر لعنت الله علیه می‌گفت: دو حاجت دارم یکی آنکه نیزه‌داران سرها را از میان ما زنان بیرون برند دیگر آنکه ما را از راهی ببر که اجتماع خلق کمتر باشد. .
. و سلام اللّه علیها اگر چه دستِ گدا از ضریحتان دور است بساطِ روضه وُ گریه به لطفتان جور است برایِ نوکرَت این آه وُ گریه شیرین است اگر چه قطره‌یِ اشکِ دو دیده‌اَش شور است بهشتِ ماست اتاقی که از تو می‌خوانیم اِرم اگر نَشود حرف از حرم گور است ببین که سینه‌زنت بغض کرده واویلا شبیهِ طفلِ غریبی که خانه‌اش دور است به طفلِ گمشده سیلی زدن مُروّت نیست پس از پدر چقَدَر خاطرات ناجور است شبی که طفلِ حرم بینِ راه شد مفقود تمامِ روضه همین شد که زجر مأمور است کشید گیسویِ سر را پرید رنگِ حرم چرا به گونه‌یِ دُردانه‌یِ تو هاشور است به رویِ صورتِ آهو که گرگ پنجه کشید دعایِ ندبه دَمِ سینه‌هایِ مکسوره‌َست ✍ .
. السلام علیکِ یا بنتِ الحسين(ع) بنفشه، یاس، لاله، گریه می کرد فلک با آه و ناله گریه می کرد میان کوچه ها راس بریده برای آن سه ساله گریه می کرد یوسف حق پرست اشتهاردی(غریب) .
. هستیم زیر سایه ی سلطان کربلا با یک نگاه ِ فاطمه مهمان کربلا حتی کلاف، بهر خریدن نداشتیم ما را خریده یوسف کنعان کربلا ایمان اگر که بسته به حبّ زیارت است ما در حقیقتیم مسلمان کربلا وصف بهشت کار گزافی ست پیش ما ما را بس است لؤلؤ و مرجان کربلا خورشید وماه واختر وهرچه منور است روشن شده ست از مه تابان کربلا الحق حسین مالک هست خلائق است وقتی که هستی اش شده قربان کربلا آخر چرا خزان شده بی جرم و بی گناه در نصف روز ، باغ و گلستان کربلا زینت برای دوش نبی با هزار زخم افتاده از چه گوشه ی میدان کربلا در زیر نعل تازه ی ده مرکب عدو شد آیه آیه حضرت قرآن کربلا دعوا شده ست بر سر یک کهنه پیروهن در رو به روی خواهر گریان کربلا انگشت شاه کرب و بلا غرق خون شده غارت شده عقیق سلیمان کربلا بر نیزه رفته رأس حسین و تنش شده عریان رها میان بیابان کربلا پای برهنه تا حرمش رفته ایم ما با یاد زخم خار مغیلان کربلا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. لعنت_الله_علیه ۷۸۵ خون بیش از این به قلب من و بچه ها مکن دیگر جفا به عترت خیرالنسا مکن ما اهل بیت عترت پاک پیمبریم ما را به اسم خارجِ از دین صدا مکن با چوبِ تر به این لب خشکیده می‌زنی بازی دگر تو با سر از تن جدا مکن دندان او شکسته شد از ضربه های تو خنده به بی کسیِ عزیز خدا مکن ته مانده شراب روی صورتش نریز ظلمی دگر به دلبرم ای بی حیا مکن عالم تمام هست غلام و کنیز ما تو صحبت از کنیزیِ اطفال ما مکن **** .
. دوباره بوی بلا و ستم رسد به مشام رسید قافله بر شهر شب به قریه ی شام قبیله ای که غمش بی حد است و اندازه اسیر مانده به صحرا به پشت دروازه چه ظلم ها که نشد بر تبار یاسین ها نشسته قافله در انتظار آذین ها قلم چگونه نویسد  ز حال و روز  ذوات چو گشت وارد این شهر از درِ ساعات ز بامها همه سنگی به دست هر شخص است کنار قافله دشمن به شادی و رقص است کشیده کارِ به خون خفتگان آل علی (ع) که راسشان شده بر نی به دست هر دغلی پلید ها سر شه را نشانه می کردند و سنگ جانب سرها روانه می کردند به دستهای امام و ذوات سلسله هاست نمک به زخم همه خنده ها و هلهله هاست مخدرات حرم بین هیزها  واویل بس است زخم زبان بر عزیز ها  واویل کسی که قدر شناسد ز عترت اینجا نیست؟ کسی نبود بگوید که غیرت اینجا نیست؟ حرامیان بروید از کجاوه دور شوید ز  گرد ناقه ی ناموس حق کنار روید چقدر اهل ستم در شکنجه استادند که از گذار جهودانشان گذر دادند امان ز جور جسوران و از جنایتها مسیر ، کوته، اما گذشته ساعتها چه سر زد است از  این مردمان هرزه ی پست که راس شاه به دروازه چشم خود را بست فدای راس شه و آیه های قرآنش خدا کند نخورد خیزران به دندانش منافقان که قسم بر کتاب می خوردند کنار راس طهورش شراب می خوردند امان ز حال بد اهل بیت پاک امام تمام شهر تباه است چون خرابه ی شام ز چشمهای همه، شام، گریه می خواهد خرابه نیز از آنها رقیه (س) می خواهد بمیرم از  غم  زین العباد (ع) زین ایام سه مرتبه ز غمش با اشاره گفت: الشام 1402/05/27 اول 1445 .
. به دخترت که غم و غصه بیکران دارد بگو که چند ستاره در آسمان دارد تمام دخترکان رفته‌اند و خوابیدند رقیه نیمه ی شب تازه میهمان دارد خبر بده به نجف شام را به هم زده‌ام سه ساله دخترت از فاطمه نشان دارد بغل گرفتمت و از تو بوسه میخواهم ولی چرا لب تو طعم خیزران دارد؟ تو تشنه کشته شدی من گرسنه‌ام امشب سرت برای چه اینقدر بوی نان دارد از آن شبی که زمین خوردم از روی ناقه همیشه دختر تو درد استخوان دارد بلایی بر سر شیرین زبانت آوردند برای حرف زدن لکنت زبان دارد رباب داغ دلش تازه میشود هر روز هنوز حرمله در دست خود کمان دارد عمو کجاست بیاید خودش نگاه کند که دست‌های همه جای ریسمان دارد در ازدحام سر کوچه ها مشخص شد چقدر شام ؛ زن و مرد بد دهان دارد هزار سال گذشت این سه‌سال عمر کمم سه سال عمر من اینقدر داستان دارد ! و دشمنان تو بابا به خویش می‌گفتند مگر که دختر کوچک چقدر جان دارد علی مزرعی✍ محمدحسن بیات‌لو ✍ ..┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ذِکرُکُم فِی الذاکرین به لبت در همه دم ذکر خدا بود حسین گر چه جان و سر تو غرق بلا بود حسین چهره ات لحظه به لحظه چه برافروخته تر روی تو قبله ی جان شهدا بود حسین ذکر لا حول و لا قوة الا بالله گاه فریاد و گهی سرّ و خفا بود حسین زیر لب راز و نیاز و تنت افتاده به خاک مقتلت پر ز مناجات و دعا بود حسین جمله هایی که تو در قتلگه ات می گفتی همه دم در حرم عشق ندا بود حسین لحظه ای که سر تو از بدنت گشت جدا قدسیان را همه جا بانگ عزا بود حسین سر تو سرّ سویدای الهی بود و  سرّ اَخفای خدا رأس جدا بود حسین سر تو بر سر نی مرکز پرگارِ وجود رویت آرامش جمع اسرا بود حسین یکصد و بیست مکان بود که قرآن خواندی سر تو قاری قرآن خدا بود حسین زلف خونین تو بر نیزه شده پرچم عشق سرّ گیسوی تو در باد رها بود حسین یک شب از قافله یک طفل سه ساله جا ماند سر خونین تو آن لحظه کجا بود حسین چشمت از آه یتیمان به سر نیزه گریست خواهر از اشک تو در آه و نوا بود حسین به صبوری و به افشاگری و خطبه ی عشق زینب احیاگر این کرببلا بود حسین مادری در همه جا گفت : غریب مادر در تمامیِ سفر همره ما بود حسین ✍ .
. دوچشمم غرق خون بودو نظربرطشت زرکردم توقرآن خواندی و من برلبان تو نظر کردم گهی با دیدن لب های تو یاد حسن بودم گهی دیدم سرت راغرق خون یاد پدر کردم به امیدی که چشم بسته ات راوا کنی یکدم دمادم دیده را لبریز از خون جگرکردم درآن لحظه که دشمن چوب برلعل لبت می زد گریبان چاک دادم ازغم تودیده ترکردم اگربی طاقتی ازخود نشان دادم مکن منعم که من ازبهر طفلان تواحساس خطر کردم درآن جا شاهدم بودی چگونه خطبه ای خواندم دل بیدادگر رابا کلامم شعله ور کردم اگرجویای حال زینبت هستی خداداند پس از تو لحظه هایم رابه آه و گریه سر کردم قسم برآن «وفایی» کز تو دیدم در ره توحید جهان را از وفا و ازقیامت با خبرکردم .
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است . اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af ؛ی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian1349 دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است . اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af ؛ی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian1349 دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
. سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ آمدی از بین آتش تا گلستانت کنم با پریشانی نمی‌خواهم پریشانت کنم کاش می‌شد زخم‌هایت را بریزم در تنم تا فقط اندازه‌ی یک زخم، درمانت کنم سفره‌دارا! سفره‌ام خالی‌ست، اما دل پر است روضه‌ام شو تا دو کاسه اشک مهمانت کنم مقتلِ مکشوفه‌ی من! روضه‌هایم را نبین حیفِ چشمِ زخم‌دارت نیست گریانت کنم؟! از میان کوچه‌های سنگ‌باران آمدی تا منِ حسرت‌به‌لب هم بوسه‌بارانت کنم می‌بَرندت می‌زَنندت می‌کُشندت باز هم من کجای دنجِ این ویرانه پنهانت کنم؟! قاری سرنیزه‌ها و تشت، "ألرّحمٰن" بخوان تا مزارِ کوچکم را رحلِ قرآنت کنم جا نمی‌مانم، نمی‌خوابم، نمی‌گویم نرو من که می‌آیم، چرا باید پشیمانت کنم؟! .
. حرم شاه کجا این‌همه اشرار کجا ما کجا شام کجا این‌همه آزار کجا آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد میشود پشت در بسته گرفتار کجا همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود پای این دسته‌ی حوریه کجا خار کجا دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا دختر فاطمه و معرض انظار کجا طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم دوش عباس کجا سکوی بازار کجا داخل تشت اگر گریه کنی حق داری دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا ✅وحید عظیم پور - محرم۱۴۰۲ از تا .
. با عج در روز وارد کردن آل الله  به ملعون درمانده ام به پاى شكسته توان ببخش وقت دعا شده به من از نو زبان ببخش لالم صداى من به تو گويا نمى رسد غير از تو را صدا زده ام مهربان ببخش من را براى خيمه ى سبزت شفا بده بر بال زخم خورده ى من آسمان ببخش خيلى بدم ولى تو "حسين بن روح " كن اين مرده را به يك نفس خويش جان ببخش حال و هواى مسجد سهله سرم زده بر من دعاى ندبه در آن آستان ببخش أين الحسين ؟ سينه ى من غرق آه شد شد صحبت از يزيد و لب و خيزران، ببخش ✅محسن حنیفی✍ .
. ابلیس‌زاده! بر لبِ وجهِ خدا نزن بر جای‌جایِ بوسه‌ی خیرالنّسا نزن لایعقلِ گُسیخته‌افسار! ای خبیث! با چوب خیزران به رُخِ شاهِ ما نزن خاموش شو به زخم ِ دل ما نمک مپاش حرف گزافه از دهنت ، بی‌حیا نزن ته مانده‌ی شراب را روی خود ، بریز سر تا به پا نجس! به برِ طشت ، پا نزن این غیرت خداست که می‌سوزد از درون طعنه به حالِ مضطرِ این بچّه‌ها نزن ✅ محمد علی نوری✍ .
. سلام_الله_علیها هزار بوسه طلبکارم و بدهکاری از این هزار به یک بوسه راضی‌ام آری چه شد که زُل زده‌ای و سخن نمی‌گویی بناست سربه‌سر طفل خویش بگذاری؟ چه با حواس تو کرده‌ست دست‌وخنجر شمر چه شد که دختر خود را به جا نمی‌آری مرا اگر چه تو حق داشتی که نشناسی بماند آنچه شده ، من هم آخرین باری- -که دیدمت لب تو خشک بود و رویت زرد که گفته آب گذاری خضاب برداری؟ به پیش من که دلم در هوای مویت بود روا نبود که گیسو به باد بسپاری دلم گرفته و خوابم نمی‌برد امشب تو هم گرفته دلت که هنوز بیداری؟ مرا ببخش صدایم اگر که بالا رفت که رفته گوش من از دست مردم آزاری قرار بود که بی دخترت سفر نروی هنوز نیز به عهد خودت وفاداری؟ ✅محمدعلی کُردی - ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ .
. آخرکمی بخواب چرا گریه می کنی با سینۀ کباب چرا گریه می کنی با ناله نبض توچقدرکُند می زند با بغض درگلو نفست تُند می زند آه ای رقیه، جان من آرام گریه کن آهسته درسکوت دل شام گریه کن با گریه های خویش قیامت بپا مکن با ناله اینقدر پدرت را صدا مکن ترسم برای گریۀ تو سر بیاورند این جان مانده را زتنت در بیاورند ای وای من که محشرکبری شروع شد بار دگر قیامت عظما شروع شد آرام شو ز گریه وشیون رقیه جان بابا رسیده با سر بی تن رقیه جان روپوش را زچهرۀ بابا تو پس بزن جانت به لب رسیده شمرده نفس بزن ازگریه های خویش به بابا سخن بگو از آنچه دیده ای تو به صحرا سخن بگو یکدم به سیل اشک روانت امان مده رخسارۀ کبود به بابا نشان مده بوسه زدی به لعل لب ازجا بلند شو دیگر بس است دیدن بابا بلندشو عمه چرا صدای تو دیگر نمی رسد غمناله ات به گوش من آخر نمی رسد عطر گلی شنیدی وبیهوش گشته ای حرفی نمی زنی وتوخاموش گشته ای درگوش باب خویش چه گفتی که پر زدی مارا گذاشتی وتو ساز سفر زدی پرپر شدی وطاقت هجران نداشتی بر روی داغ های دلم غم گذاشتی بگذار تا بگریم وکوته سخن کنم این نیمه شب برای تو فکر کفن کنم بردوش اهل بیت سه ساله بلند شد خاموش شد«وفایی» وناله بلند شد .
. السلام علیک یا اباعبدالله بالا نشسته ای و ز بالا نظر کنی ای سر که روی نیزه به هر سو سفر کنی باور نمی کنم که تویی روبروی من یا از کنار محمل خونین گذر کنی وقتی که روی ناقه ی عریان نشسته ام باور نمی کنم ز نگاهم حذر کنی چشمان غرق خون خودت را نهان مکن طاقت نداری اشک مرا یک نظر کنی ؟ با قطره های اشک روان از دو دیده ات جان مرا ز سوز غمت شعله ور کنی آیا شود ز نور رخت ای فروغ ماه در شام غصه ها شب من را سحر کنی گاهی ز روی نیزه در آغوش گیرمت مهمان من شوی و مرا مفتخر کنی برگو که نیزه خم شود از اسم اعظمت تا که ببوسمت سفرم پرثمر کنی تا سنگ کینه ها نشود سهم کودکان ای سر چرا همیشه خودت را سپر کنی ؟ چشمان هرزه را به بر کاروان ببین قرآن بخوان که از رخ ما دفع شر کنی ای غیرت خدا به طرفداری از حرم باید که ماه علقمه را هم خبر کنی در تشت زر دوباره بخوان آیه ای ز کهف تا از کنیزیِ همه رفع خطر کنی وقتی نمی شود که ز معجر سخن کنم باید که شرح واقعه را مختصر کنی تنها همین بگویمت ای غیرت علی باید به حال غربت ما دیده تر کنی .
. دستی که زد بر روی زهرا عمه را زد خلخال ها را بُرد و با حرصش مرا زد سیلی به من میزد ولی بر عمه میخورد هر ضربه ای را که به من زد جابجا زد بابا غرورم بدتر از پایم شکسته آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد دارد سیاهی می رود چشمم هنوزم نفرین به آنکه مُشت های بی هوا زد سوغات برد اما مچاله سوی شهرش آن چارقد را که عمو با گریه تا زد بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم وقتی سرت را دشمنت بر نیزه ها زد ....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. سلام الله علیها   ➖➖➖ باز هم با یاد تو دارد شبم سر می شود حال من با بردن نام تو بهتر می شود ای خوشا دردی که با دست شما درمان شده ای خوشا چشمی که با یاد شما تَر می شود ما به دنیا اینچنین گفتیم ، محشر با شماست دست مارا هم بگیری بین محشر ، می شود؟ جز تو ای زهراترین دردانه ی آل عبا دختری اینقدر آیا مثل مادر می شود؟ از خطیبان مدینه پله ها بالاتری شانه ی عباس وقتی جای منبر می شود حوریه یعنی ردِ یک برگ می مانَد به رُخ فاطمه یعنی گلی که زود پرپر می شود روضه یک مصراع ، گیرم گوشواره سالم است گوش دختر بچه با سیلی زدن کر می شود ➖➖➖ .
. در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است ریحانه ای از جنّت زهرا رقیه است لولاک گفته عالمی مخلوق زهراست در امتداد خلقت زهرا رقیه است چون ممتحنه قبل خلقت بوده او هم مُحرم، میان خلوت زهرا رقیه است حتماً شنیدی زینت مولاست زینب انگشتر بی قیمت زهرا رقیه است کوثر سه آیه، عمر این گل هم سه سال است تفسیر از چه؟! برکت زهرا رقیه است تسبیح و مهر کربلا داریم اما تسبیح و مُهر و تربت زهرا رقیه است ما را نترسان از حساب و از قیامت وقتی وزیر دولت زهرا رقیه است با سر به روضه آمدم دستم بگیرد چون علّت این دعوت زهرا رقیه است آنکس که بین راه، سیلی و لگد خورد شد صورتش چون صورت زهرا رقیه است افتاد تا از ناقه مادر را صدا کرد معلوم شد هم صحبت زهرا رقیه است از درد پهلو با پدر چیزی نگفته چون مطمئنم غیرت زهرا رقیه است شاعر: .
. السلام علیکِ یا بنتَ الحسین یا رقیه خاتون زیباتر از این کن شب رؤیایی ام را ای که به پایان برده ای تنهایی ام را در سر خیال دیدنت دارم همیشه نذر سرت کردم سر سودایی ام را نیلی شده رخساره ام از بی کسی ها بابا ببین این چهره ی اُخرایی ام را " بابا " همه دار و ندار دخترت بود حالا نگاهی کن دل بابایی ام را وقتی عدو رأس تو را از تن جدا کرد گفتم مگیر از من همه دارایی ام را با تو نمی گویم ز پای پر ز زخمم اما چه گویم حالت بینایی ام را با من بگو کی حنجر سرخت بریده یا که شکسته این دل مینایی ام را کاخ ستم با گریه هایم زیر و رو شد بنگر چو زینب اوج بی همتایی ام را از ناقه افتادم ولی معجر نیفتاد بنگر به سر این چادر زهرایی ام را بر دامنم هستی و من غرق مناجات بابا تماشا کن من و شیدایی ام را جانم بگیر و آرزویم را روا کن بنگر سرشک دیده ی دریایی ام را بابا بیا با هم ز ویران پر بگیریم زیباتر از این کن شب رؤیایی ام را شب پنجم ماه صفر ۱۴۴۵ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ .....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. با سیلی و زور هرچه زیور بردند... از روی سرش به زور معجر بردند... از خار مغیلان و بیابان که گذشت آغوش پدر خواست ولی سر بردند... .