eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
255 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. نخواست تا که پرستش شوی، فضائلِ تو میانِ سینه‌ی شخصِ رسول مستوراند به غیرِ ذات، همه... هرچه بوده از آغاز به پای بوسیِ دستِ دعات ماموراند به ناودانِ طلایت چقدر می‌بارند ملائکی که ز جنس لطافتِ نورند به نوشِ شهدِ لبت، شش‌جهت شتاب آرند ملائکی که به ظاهر شبیه زنبوراند به شوقِ بوسه به تاکِ ضریح، لب‌هایم چهار فصل پیاپی دخیلِ انگوراند به خاکِ پای تو این‌ها که خاکمالِ تواند یکی یکی به دیارِ خود امپراطوراند دو تن ز خیلِ گدایانِ کوچه گردِ نجف به قومِ خود به کلیم و مسیح مشهوراند به روز واقعه تازه اگر اجازه دهی پیمبران همه با قنبر تو محشوراند غلام‌های غلامانِ قنبرت غِلمان کنیز‌های کنیزانِ فضه‌ات حوراند به وصله‌های عبایت قسم به ما بی تو هرآنچه وصل شود وصله‌های ناجوراند به انتظارِ تو از شوقِ `مَن یَمُت یَرَنی” هزارها چو من اینجا به مرگ مسروراند به زندگانِ سرِ دارِ باقی‌ات سوگند که مردگانِ تو مشتاقِ نفخه‌ی صورند ✍ .
. نور خورشید دربساطش بود این یکی ازتجلیاتش بود مهربانی بی مثالش از مادری بودن صفاتش بود بی فدک‌ هم همیشه روزی ما بر سر سفره های ذاتش بود تا قیامت به شوق رد شدنش عرش مشغول سورساتش بود مایه فخرکائنات ، علی ست فاطمه کل کائناتش بود در و دیوار خانه شاهد بود فاطمه عاشق صلاتش بود چشمه‌ی رزق عالم و آدم در قنوت پر از قناتش بود هم دعاگوی مومنین بود و هم دعاگوی مومناتش بود این خلیله یکی از اعجازش گل نمودن میان آتش بود اینچنین عاشق علی بودن تازه یک پنجم از زکاتش بود .
. رو مگیر از من که دل کندن نمی‌آید به تو بی محلی با علی اصلا نمی‌آید به تو قدر نُه سال است با نان علی سر کرده‌ای رفتن ای زخمی  بدون من نمی‌آید به تو لااقل چیزی بخور تا بچه‌ها نانی خورند آب رفتی بسکه ،  پیراهن نمی‌آید به تو خانه‌ام آتش گرفت و در شکست و ریختند مثل اینکه خانه‌ی ایمن نمی‌آید به تو کاش می‌گفتم بمان در خانه دنبالم نیا ازدحامِ کوچه و برزن نمی‌آید به تو تا چهل تن گِردِ من بودند اما آمدی باخودم گفتم زمین خوردن نمی‌آید به تو می‌زدند و هیچ کس  انجا طرفدارت نبود خنده‌های آنهمه دشمن نمی‌آید به تو بشکند دست همانیکه نمازت را شکست این قنوت این درد در گردن نمی‌آید به تو جای آن چادرنمازی که دل از ما می‌ربود ای جوانم این کفن اصلا نمی‌آید به تو (حسن لطفی)✍ .
. السلام علیکِ ایتها الرضیة المرضيه او‌ که قبل از خلقتش ، شد آزموده فاطمه ست عالم هستی وجودش از وجودِ فاطمه ست با ولایت از ازل پیمان محکم بسته است خانه ی امنِ ولایت بر عمودِ فاطمه ست در تمام زندگانی ، بعد ذکر ربنّا یا علی جانم علی جانم، سرودِ فاطمه ست هیچ کس با دست خالی رد نشد از درگهش روزی هر سائلی از لطف و جودِ فاطمه ست با ملائک هم سخن باشد عزیز مصطفی آسمان مشتاق یک گفت و شنودِ فاطمه ست بی حرم هرگز نخوانیدش، خدا باشد گواه قلب هر شیعه بنای یادبودِ فاطمه ست دشمن نادان به فکر حذف او باشد ولی غافل از اینکه زمین خوردن، صعودِ فاطمه ست بغض جانسوزش در این شبها شهادت می دهد: قاتل شیر خدا روی کبودِ فاطمه س .
. با مادر علیهماالسلام گریز به کربلا مادرم ای سرّ هستی فاطمه ای که هستی بی معلم عالمه نیست آن کس را که دارد حبّ تو از حساب روز محشر واهمه ریشه های چادرت حبل المتین خادم پیوسته ات روح الامین غیر تو در بین جن و انس و حور نیست هم شأن اميرالمؤمنين شد مسیر تو صراط المستقیم زیر پای توست جنّات نعیم آن که گشته عرش اعلی' جای او تازه گردد در سرای تو مقیم یازده خورشید تو، نور جهان راه پیوند زمین و آسمان می شود بغض عدوی آل تو راه اصلی نجات شیعیان ای که نامت رافع هر غم شده مایه ی آرامش خاتم شده قوّت بازوی سردار احد از چه قدّت در جوانی خم شده نیست هرگز باور من رفتنت در حیاط خانه بی جان دیدنت نیمه شب ای مادر مظلومه ام قاتل من می شود غسل تنت میدهم حق که شده مویت سپید از جفای ثانی رذل پلید یک لگد بر در زد و پیش نگات محسن شش ماهه ات گشته شهید وقت غسل تو پدر آهی کشید باز اشک از دیدگان او چکید گفت ای اسماء ببین دستان من بر کبودی تن زهرا رسید باز یاد کوچه افتاده پدر کوچه ای که از غمت شد خون جگر از همان جا مانده بر بازوی تو با غلاف قنفذ ملعون اثر با جفای دشمنان کافرت مادرم شد زخم از پا تا سرت می چکد خون آبه وقت غسل تو از میان زخم های پیکرت مادر از غسل تنت آزرده ام دیده ام پژمرده ای، پژمرده ام هر نگاهی که به زخمت می کنم گوئیا که تیر و نیزه خورده ام دیده ام  در بین این خون آبه ها زخم تیغ و نیزه و سنگ و عصا یک هزار و نهصد و پنجاه زخم در میان مقتل کربلا می رسی تو در کنار قتلگاه می کنی بر جسم صدچاکم نگاه با نگاهی بر لب خشکیده ام می شوی تو غرق اشک و درد و آه روبه روی چشم های خیس من می شود جسم نحیف تو کفن مادر اما بی کفن می مانم و می رود حتی به غارت پیروهن با دو دست خسته ی شیرخدا می شوی تدفین میان ناله ها مادرم اما تن صد پاره ام می شود در گوشه ی مقتل رها ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. دو امانتی که حقشون ادا نشد.... امیرالمؤمنین کنار قبر حضرت زهرا علیهماالسلام حضرت مهدی امانت حضرت زهرا علیهماالسلام😭 پدرت خواست که خورشید امامت باشی نور توحید برای شب ِظلمت باشی خواهش قلب نبی بود که همچون قرآن پیش این مردم بدعهد، امانت باشی بود آزار تو ، آزار خداوند و رسول تو نباید که چنین غرق جسارت باشی پشت در رفتی و بدجور تو را آزردند خواستی یاور و حامی ولایت باشی کاش می مُردم و آن روز نمی دیدم که بین دیوار و در از بغض و عداوت باشی وقت غسل تن زخمی ِتو گفتم با آه باورم نیست پر از زخم و جراحت باشی باورت می شود ای طاقت حیدر، سی سال با غم خود، سبب رفتن طاقت باشی پیش قبر تو زدم ناله که مهدی برگرد تا که منجی دل غرق مصیبت باشی منتقم زود بیا مادر تو راضی نیست سالها دربه در ِوادی غربت باشی او تو را پیش محبّان به امانت بگذاشت از چه باید که طرید از همه امّت باشی چیست جرم و گنه تو که هزار و صد سال هر شب و روز اسیر غم و محنت باشی زخم قلب من و زهراست همیشه تازه تا زمانی که تو در دوره ی غیبت باشی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. ای خوشا آن کس که دم از آل پیغمبر زند دست خود بردامن صدیقه ی اطهر زند باز گردد بررُخش درهای جنّات نعیم هرکه دراین آستانه حلقه ای بردر زند هرکه این جا چشم خود را چشمه ی زمزم کند دربهشت آرزوها ساغر از کوثر زند آن که دربزم عزای فاطمه اشکی نریخت روز واویلا دو دست خویش را برسر زند نزد زهرا قدسیان خاکسترش را می برند هرکه چون پروانه این جا درشرر پرپر زند بشکند دستی که با یک ضرب سیلی ازجفا بر رخ یاس علی ،او رنگ نیلوفر زند ازحساب خود «وفایی» غم ندارد روز حشر مُهر خود را گرکه زهرا پای این دفتر زند ✍ .
. مثنوی فاطمی ( سلام الله علیها ) ------------ ای روشنی مدام زهرا از ما به تو صد سلام زهرا ای نور تمام کهکشان ها خورشیدِ دمیده از کران ها یا فاطمه ، ای چراغ بینش تصویر بهشت آفرینش ای جان پیمبر مکرّم سرچشمه ی کوثر معظّم ای عطر نشسته روی گل ها دیدار تو آرزوی گل ها ای کوثرِ جاری حقایق لب تشنه ی اشک تو شقایق با نام تو جاودان عَلَم ها در وصف تو ناتوان قلم ها ای آیه ی روشنای قرآن مدح تو کند خدای منّان ای چادر تو نمادی از دین تفسیرِ شکوه آل یاسین بانوی حجاب و عفّتی تو دارای مقام عصمتی تو یا فاطمه راه تو چنین است یعنی که حجاب جزو دین است آنان که تو را به نور جویند تسبیح تو را به عرش گویند ای مادر مهر و ماه زهرا ما را تو بده پناه زهرا هر کس به پناه تو در آید بر عزّت خویش می فزاید بانوی کرامتِ مداوم در سنگر دین حق مقاوم محراب تو عرش کبریا بود دستان تو غرقِ « رَبَّنا » بود ای نور عبادت تو جاری دل از تو رسد به رستگاری ای سایه ی آفتاب رحمت ما تشنه و تو سحاب رحمت ما آمده ایم و در خروشیم از چشمه ی مهر تو بنوشیم ای برده به سمت حق جهان را دریاب کنون تو تشنگان را بانوی دو عالَمی تو زهرا آئینه ی خاتمی تو زهرا عمر کم تو تمامِ هستی ست راه و روش تو حق پرستی ست عمر تو ز هر کران رَصَد شد هجده قدم از بهار رَد شد ای ابر کرامتِ همیشه ای نخلِ به عرش کرده ریشه تو خیرِ کثیرِ مصطفایی مقصودِ زلال « اِنَّمایی » ای سِرِّ مَگوی آل احمد مجموعه ای از خصال احمد از سوی خدای حَیِّ سرمد اِعْطا شده ای تو بر محمّد تو هستیِ نور سرنوشتی سرچشمه ی کوثر بهشتی « یا سَیِّدَةُ النِّساءِ » عالَم ای باعث اِرتقاءِ عالَم ای راحت جان خسته حالان بال همه ی شکسته بالان ای زندگی ات همه خدایی عطرِ نفس تو کبریایی ای دیده عطای کبریا را مأیوس نکرده ای گدا را چون سائل تو اسیر باشد انفاق تو بی نظیر باشد در خانه ی تو که گل فشانند مسکین و یتیم میهمانند ای آن که به نَفْسِ خود امیری دستِ همه را به مهر گیری تو نور تمامی زمینی بانوی امید آفرینی ای منشأ نور حق پرستی ای نقطه ی اتّصالِ هستی تو فاطمه ای ، جدا ز هر عیب آگاه به هر شهود و هر غیب هم زهره و هم بتول عَذرا هم چشمه و هم زلال دریا ای همسر بی بدیلِ حیدر ای مادر عترت پیمبر ای نور تو انعکاس خاتم بانوی ولی شناس عالم در راه علی ز جان گذشتی اِستادی و جاودان گذشتی تو خونِ جگر به جام کردی در پیش ستم قیام کردی از عرش تو را گسسته دیدند پهلوی تو را شکسته دیدند ای آینه ی شکسته برخیز افتاده ی زار و خسته برخیز برخیز که جان دهی به حیدر باید بزنی شرر به خیبر بسیار غمِ نگفته داری یک غنچه ی نا شکفته داری ای بوده میان آتش و دود ای سوخته از شرار نمرود نفیِ شرر و حضور مسمار انکار حقیقت است این کار ای چهره به خاک غم نهاده ای مقتدرِ شهید داده جان بر لب تو رسید زهرا شد محسن تو شهید زهرا ای داده ز کف تمام نیرو ای مقتدر شکسته پهلو باران غمت نگاه را شُست خورشید شبانه ماه را شُست داغ تو شرر به دل نشانَد قبر تو کجاست ، کس ندانَد ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. محتاج نگاه و با دلی غرق گناه بردیم به نام حضرت نور پناه وا شد گره کور هرآنجا گفتیم یا فاطمه اشفعی لنا عند الله ...... مانند تو نشناخت علی(ع) را احدی دادند جواب خوبـی ات را بـه بدی در سـایه ی تو بهشـت می شد دنیا ملعونی اگـر بـه در نمی زد لگدی ........ . عشق است و به خود نمی پذیرد خللی وقتی که وسط کشیده شد پای ولی در مرثیـه ی حضـرت زهـرا س بنویس مظلوم ترین فدایی راه علی ✍ .......... تاویل آیه های زلال شریفه شد تنها زنی که صاحب ارج و صحیفه شد اندوه و درد «فاطمه(س)» اندوه مصطفی(ص) است... نفرین به هرکه باعث اشک «عفیفه» شد جایی که عهد عترت و قرآن شکسته شد سیلی زدن به «عصمت کبری» وظیفه شد نفرین به هرکه برد ز خاطر غدیر را حق را به بند برده به ناحق خلیفه شد ما داغـدار مادر پهلـو شکسته ایم سنگ بنای داغ دل ما، سقیفه شد ✍ ........... در اصلِ غدیر، خدشه ناممکن بود کشتند هرآنکس به علی (ع)مومن بود از شُوْر سقیفه سهم سادات جهان بی مادری و شهادت محسن(ع) بود .
. آنکس که کینه داشت ز ایمان همسرم می زد مرا مقابل چشمان دخترم با علم اینکه حکم به صبر علی شده دستور حمله داد به بیت مطهرم همسایه های کوچه به یاری نیامدند وقتی نشست، آتش کینه به معجرم قنفذ جدایِ از همه خط و نشان کشید با ضربه ی قلاف، به پهلو و بر سرم پای مغیره در وسط کوچه باز شد بر روی چادر پرِ از خاک و خون ترم قدم ز داغ کوچه ی غربت خمیده نیست بار غم علی ست که بر شانه می برم تا حرف عشق زنده بماند، قلاف ها هر زخم می زنید بر این شانه می خرم سلام_الله_علیها ✍ .
هدایت شده از ذاکر بصیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😢 اونا دارن از سرما میلرزن خدا داره به من و شما نگاه می کنه که چه می کنیم
. ای بهشت از نور رویت، دل‌پذیر خوبی‌ات در هر دو عالم بی‌نظیر.. از دعایت ابر غفران، اشک‌ریز از دعایت، بحر رحمت، موج‌خیز کن دعا، تا مردمان، یک‌‌رو شوند تا ملائک، جمله آمین‌گو شوند کن دعا، ای عرش اعلیٰ پایه‌ات پیش از اهل خویش، بر همسایه‌ات.. گر نمی‌گفت از تو همسر یا پدر کس نبود از حَسب حالت، با خبر.. چون پیمبر را به رو، در، وا کنی شرم از مهمان نابینا کنی تاول دستان کاری، پند تو خطِّ بند مشک، گردنبند تو روح ایمان دیدۀ بیدار توست با یتیمان‌ مهربانی کار توست... در جهان، تسبیحت ای نیکوسرشت خلق را یک در، ز درهای بهشت از غمت ای پیش حق، با آبرو ابر بغضی تلخ، دارم در گلو بغضم آیا از حدیث کربلاست یا ز یادِ دردِ پهلوی شماست؟ در دلم این بغض غوغا می‌کند آخرِ این شعر، سر، وا می‌کند ۱۴۰۳✍ سلام الله علیها .
. دوباره زارو زمین گیر اومدم روسیاهم که باتأخیر اومدم مثه هرشب تو معطلم شدی دوباره سرقرار دیر اومدم حرف خوبی برا گفتن ندارم گوشیم برا شنیدن ندارم شبونه زدم به جاده،می دونی که پایی برا رسیدن ندارم می خوام اشک نم نمو درست کنم وسیله توبه مو درست کنم خراب اومدم در خونه تو می خوام از نو خودمو درست کنم بعد از عمری گیر نیتم هنوز تو دلم دنبال خلوتم هنوز همه آماده مهمونی شدن ولی من تو خواب غفلتم هنوز بدجوری داد میزنه قیافه ام که من از دست خودم کلافه ام بعضی وقتا واقعافکر میکنم بین این مهمونا من اضافه ام باید آتیش تودلم درست کنم حال و روزمو یه کم درست کنم ازدلم پل بزنم تامدینه برا مادرم حرم درست کنم... ...نا نجیب دست روی باورم گذاشت قصه تلخی تودفترم گذاشت جلوی چشم همه تو کوچه ها پا روی چادرمادرم گذاشت پشت درآتیش گرفت کم نیاورد یه ذره به ابروهاش خم نیاورد سرتاپاغصه بود اما توخونه روغمای شوهرش غم نیاورد هی لگدمی خورد می گفت علی علی تو آتیش می سوخت می گفت حسین حسین شبا با دست ورم کرده همش پیروهن می دوخت میگفت حسین حسین... ۱۴۰۳✍ سلام_الله .
. بهشت اُنس ما از گلشن جنّت نمی ماند دراین گلشن گُلی بی بارش رحمت نمی ماند براین درگه چو رو کردی غم روزی مخور هرگز که مهمان دراین خانه بی قسمت نمی ماند هر آن کس حرمت بزم محبت را نگه دارد به روز بی کسی بی حرمت و عزت نمی ماند در این جا فرصت خود را به کسب معرفت طی کن که تا چشمان خود را واکنی ،فرصت نمی ماند اگر این جا نشوید اشک حسرت چهره ی ما را برای ما به رستاخیز جز حسرت نمی ماند به اخلاص و یقین کن پیروی از مکتب زهرا که این گوهر به روز حشر بی قیمت نمی ماند بخوان ازغربت بانوی گُل غم نامه ای، بلبل اگر چه درغم او بهر ما، طاقت نمی ماند عجب نبود «وفایی» ازسخن گفتن اگر افتد چوآید گریه از ره ،فرصت صحبت نمی ماند ✍ .
. در چشم خلق حضرت عالیجناب شد هرکس برای نوکری اش انتخاب شد وقت شنیدن از غم زهرای مرضیه عمری ثواب کرد دلی که کباب شد هر کس که شأن بیت علی را نگه نداشت نزد خدای فاطمه خانه خراب شد تا باد برد شعله سوی بیت بوتراب آتش هم از خجالت بسیار آب شد دنیا تمام روشنی اش را ز دست داد سیلی زدن به صورت خورشید باب شد ✍ .
. حالم از این همه آزار به هم می ریزد با زمین خوردن زن کار به هم می ریزد یاس آنقدر نحیف است که حتی یک بار با فشار در و دیوار به هم می ریزد گر بیفتد درِ این باغ روی گل حتما ساقه اش را نوک مسمار به هم می ریزد دوست با رفتن یک دوست زمین می خورد و یار با رفتن یک یار به هم می ریزد تو اگر پر بزنی از حسنین و زینب بیشتر حیدر کرار به هم می ریزد روزها می گذرد کرببلا می آید مادری موقع دیدار به هم می ریزد عمه می گفت که آرام بگیرید،اگر بشود حرمله بیدار به هم می ریزد پای نی جان رقیه به لبش می آید روی نی رأس علمدار به هم می ریزد زینبش می رسد از راه و شبیه حیدر خطبه می خواند و بازار به هم می ریزد تا که حرف از لب خشک تو وسط می آید روزه و سفره ی افطار به هم می ریزد .
. سلام_الله_علیها ۱۱۴۷ ز پا افتاده ام دیگر منم که سخت بیمارم به قربان سرت حس می‌کنم آقا که سربارم همان در پشت در مُردم، ولیکن طاقت آوردم به عشق اینکه تو باشی دو سه روزی پرستارم منی که عالم و آدم بوَد محتاج من امّا خودم وقت قدم برداشتن محتاج دیوارم تماشا کن همه هستم، زمین شد خسته از دستم ز بس خوردم زمین با سر، دوچندان دردِ سر دارم شدم پهلو به پهلو و لباسم باز گل انداخت به باغ سینه‌ام گلهای سرخ و لاله می‌کارم حلالم کن تو را این روزها من تار می بینم از آن سیلی به سختی پلک روی پلک بگذارم شده حجم تنم کوچک شدم هم وزن یک کودک حلالم کن اگر که میروم ای یار ناچارم میان بستر افتادم ولی سربسته میگویم که من از درد شب تا صبح را پیوسته بیدارم اگر تا صبح بیدارم دعا کردم به جان تو دعا کردم به وقت غسل نبینی زخم مسمارم مرا قنفذ زدو دیدم میان کوچه افتادی تو افتادی و با افتادنت دادند آزارم ✍ .
. آه! افتاده علی از پا بدون فاطمه روزگارش سخت شد مولا بدون فاطمه فاطمه بود و علی احساس تنهایی نداشت رفت زهرا، شد علی تنها بدون فاطمه بعد زهرا این سوال خیلی از مردم شده زنده می‌ماند علی آیا بدون فاطمه؟ فاطمه، جان امیرالمومنین را حفظ کرد حفظ شد جان علی اما بدون فاطمه بیشتر از قبل مشتاق شهادت شد علی جای ماندن نیست این دنیا بدون فاطمه همتراز فاطمه دیگر نباشد در جهان پس علی مانده است بی‌همتا بدون فاطمه تا قیامت پرچم حیدر نمی‌افتد زمین راه زهرا طی شود حتی بدون فاطمه روزی همسایه‌ها از سوی زهرا می‌رسید رزقشان پس قطع شد حالا بدون فاطمه با کنیزش هم شبیه دخترش رفتار کرد داغ مادر دیده است اسما بدون فاطمه روز محشر گر شفاعت را کند از ما دریغ زار خواهد بود کار ما بدون فاطمه مادر سادات رفت و دخترش پنجاه سال پیر شد تا عصر عاشورا بدون فاطمه .
. زهرا اگر بماني و غم را رها كني از نو دوباره زندگي ام را بنا كني تنها همين كه دست نگيري به پهلويت دردي كه هست در جگرم را دوا كني بي تو نفس كشيدن من هم مصيبت است بايد خودت براي شفايت دعا كني حالم شبيه حال خودت رو به راه نيست آيا شود كه گوشه ي چشمي به ما كني جاني دوباره در تن من ميدمي اگر نام مرا شبيه گذشته صدا كني پس ماندن ات محال نباشد چرا كه تو با يك نگاه از همه دفع بلا كني وقتش رسيده است كه با دست خسته ات فكري براي بي كفن كربلا كني زهرا بمان و پيرهنش را تمام كن تا گريه ها براي غم بوريا كني زهرا بمان كه زينبم از بين قتلگاه از پيكر بدون سر او جدا كني... ✍ .
. کارت شده به جای تماشا گریستن کارم شده به جای مداوا گریستن تقسیم کرده‌ایم در این خانه کار را از تو نفس نفس زدن از ما گریستن می‌خواستم به زور تبسم کنم نشد فرقی نداشت خنده‌ی ما تا گریستن گفتند حق ماست صدای تو نشنویم ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن حال حسن شده‌است در این خانه تا به صبح یا بینِ خواب ناله‌زدن یا گریستن طوری گره زدند به کارم که چاره نیست جز گوشه‌ای نشستن و تنها گریستن طوری گره زدند تو را پشت در به میخ شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن در هِق هِق‌ات مواظب اوضاع خویش باش خون می‌چکد زِ سینه‌ی تو با گریستن مرهم گذاشتیم و افاقه نمی‌کند کارم شده به جای مداوا گریستن مانند تو سه ساله‌ی این خانه می‌شود نان شبش زِ دوری بابا  گریستن... با ناله گفت نیزه نشین  نیزه شاهد است من را ببین کشانده کجا‌ها گریستن دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند پای مرا کشید به دعوا گریستن از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت جانی نداشتم چه رسد تا گریستن شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد  لو داد جای دخترکت را گریستن تا گریه‌ام گرفت مرا بیشتر زدند تاثیر عکس داشت خدایا گریستن تا قافله رسیدم و از وضع صورتم شد باز کار قافله‌ی ما گریستن من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت دیدیم و حالِ  ما شده حالا گریستن ۱۴۰۳✍ .
. از مدینه تا بهشت ----------- ای شده در زیر نورِ چهره ات پیدا بهشت این تویی در روبروی آسمان ها یا بهشت گوهری دارد بنام فاطمه ختم رسل این تویی بر مصطفی ، ای گوهر یکتا بهشت دختری دارد رسول کبریا چون فاطمه دختری دارد که می گردد ازو احیا بهشت ای تو بانوی بهشتی این بُوَد ایمان من در حریم خود ندارد مثل زهرا را بهشت گرچه بوده جاودان و گرچه باشد بی کران می خورد از دست تو آب بقا حالا بهشت ای تلاطم خیزِ الطاف الهی فاطمه با تو دارد در حریم خویشتن دریا بهشت ای گل عطر آفرین گلشن آل رسول مثل تو هرگز ندارد لاله ای حتّی بهشت بیتُ الْاَحزان از نفس های تو بوی گل گرفت با حضورت فاطمه گردیده بود آنجا بهشت رفتی امّا جاده ها را دیده ام ای آفتاب ردّ پایی مانده از تو ، از مدینه تا بهشت «یاسر» از درگاه مهر فاطمه غافل مباش جایگاهت می شود با لطف او فردا بهشت ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. درد سخت است و داغ از آن بدتر نیست بر باغ از این خزان بدتر داغ مادر کشنده است و عظیم مرگ یک مادر جوان بدتر دستِ بسته بد است و اما باز بند بر دست پهلوان بدتر آتش هر جاست خانمان سوز است گر بیفتد به آشیان بدتر بین آتش زنی نماند کاش یک دو کودک در آن میان بدتر . پشت در آتش و زنی تنها لگدی آید همزمان بدتر اثر سوختگی نخواهد رفت گر بیفتد به گیسوان بدتر تیره باشد لباس ، خواهد شد حال آتش گرفتگان بدتر زدن زن کمال نامردی است زن که باشد نفس زنان بدتر گفت زن را نمی زنند اما زد مغیره به قصد جان بدتر میوه قبل از رسیدنش افتاد شده اوضاع باغبان بدتر  ✍
. خورشید عالمتاب من! تابش نکردی در خانه ات احساس آرامش نکردی یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی حتی میان بسترت هم ایستادی زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی! این زخمِ روی سینه ی تو کارِ در نیست در شهر گشتم، مرهم درد کمر نیست باور کن اینجا از علی مظلوم تر نیست حالا که من تنها شدم وقت سفر نیست کار مرا با رفتن خود زار کردی با درد پهلو روز آخر کار کردی میخواهد از اشکم دو دست لاغرت چه؟ چیزی بگو! آمد سر این پیکرت چه؟ گیرم لباست نو شود، آن بسترت چه؟ میخندی اما گریه های دخترت چه؟ آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت پای وصیت های تو آخر بهم ریخت تابوت تو آماده و تابوت من نه! کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه! در شعله ها افتاده بوده این بدن، نه؟ جای همه هست این وسط، جای حسن نه! خیره شدن هایش به آن چادر، اشاره است در دست هایش تکه های گوشواره است خانم! ندیدم بین کوچه مَردی اصلاً پیدا نکردم همدمی، همدردی اصلاً زهرا نمی آید به من شبگردی اصلاً فکری برای بچه هایت کردی اصلاً؟ برخیز و آن چادر نمازت را سرت کن جان علی، چاره برای دخترت کن لرزان شده پایم، دگر حیدر بریده قلب برادر سوخته، خواهر بریده روزی حسینش میشود حنجر بریده با کُندی خنجر شود آن سر، بریده آنجا که غیر از نیزه ها چیزی تنش نیست دنبال سر می گردی و پیراهنش نیست ✍ .
. بساط خوشی‌ رو برپا می کنم هرچی غصه باشه ، حاشا می کنم تا یه خُرده حالتو عوض بشه خودِ من درو به روت وا می کنم کاش خزون باغچمونو زرد نکنه کلبه‌ی گرممونو سرد نکنه میشه دستمو بگیری ، راه برم... دستِ خیبرشکنم درد نکنه خیلی وقته پیش تو نخندیدم بین مَردم غریبی‌هاتو دیدم الهی تصدقت ، غم نخوری! من خودم جواب سلامتو میدم برا دردام بودنِ تو مرهمه اگه جونمم برات بدم ، کمه نگو با دستِ شکسته کار نکن کدبانوی خونه‌اتم ، وظیفمه! سفره ی ساده‌ی ما بی نظیره سخته پخت و پز ولی دلپذیره آتیش تنور کمی زیاد بشه صورت سوخته ی من گُر می گیره سوختنم توو شعله‌ها تو رو سوزوند یه لگد میخ‌و به دنده‌هام کوبوند شیشهٔ عمر تو ، من بودم علی! پشت در شکستنم ، تو رو شکوند فرصت شادی مُهَیّا نمیشه دیگه زهرای تو زهرا نمیشه همه میدونن توو سن و سال من این‌قدر قد کسی تا نمیشه تو خودت شاهدی که چی کشیدم به تو خیره می شدم ، نمی دیدم چشم اگه کم‌سو بشه ، دردسره حسن و حسینو تشخیص نمیدم یه گوشه نَشین واسم عزا بگیر انتقام منو از غما بگیر قنفذ و مغیره رو محل نده میری مسجد سرتو بالا بگیر دوس دارم به وعده‌هام عمل کنم زندگی زهره ، واسَت عسل کنم تموم حسرتِ من ، محسنَمه! بچه امو نشد یه بار بغل کنم نمیخوام پشتتو خم کنم علی! داغ تازه ای علم کنم علی! خواهشاً مرگمو از خدا بخواه دعا کن زحمتو کم کنم علی! .
. به سردی می رود هر داغ اما داغ مادر نه بخوان از روضه ی گودال، اما روضه ی در نه! چگونه می شود مرثیه خوان داغ زهرا(س) بود از آتش گفت اما از هجوم فتنه و شر نه سوال حضرت زهرا (س)گمانم پشت در این بود علی(ع) جان عقده ی این قوم بود از فتح خیبر نه!؟ دفاع از ولایت را چه زیبا کرده او معنا که جان داده است اما در هجوم فتنه، سنگر نه خوارج با سقیفه باب شد وقتی که نااهلان خلاف امر طاها و خدا گفتند حیدر نه... .