ادامه کتاب
#شنبه میذارم براتون
به امید خدا..
سَلامٌ عَلی قَلبِ الزِینَبِ الصَّبور
صَلَّی اللّهُ عَلَی الباکينَ عَلَی الحُسِــــیْن
😭 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🍂🌺جمع صلوات بچه های باصفای کانال ۶٣٢٣ گل محمدی🌺🍂
🍂جهت نثار روح و علو درجات شهدای عزیز🍂
👣شنبہ؛ شہید علے اڪبر جوادے نظــرلو
👣دوشنبہ؛ شہید سرلشگر محــمدباقـر روحــے
👣چهارشنبہ؛ شہـید محمدرضا حقیقـــے
#خدایا_ختم_عمر_ناقابل_وپراز_گناه_و_نمک_بحرومی_ما_رو_هرچه_سریعتر_به_شهادت_بفرما😭
#زندگیتون_پراز_عطر_شهدا😭
🌷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.سلاماللهعلیها.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 رمان واقعی ، مفهومی و بصیرتی
🐎 #آفتاب_درحجاب
🌴قسمت ۶۱
مرد، #مبهوت این #جلال و #شکوه و #عظمت ، زانو مى زند....
و تو پرده مى اندازى...
و مرد، کاروانى را مى بیند...
که مردى #نحیف و لاغر را در #غل و زنجیر بر شترى #برهنه سوار کرده اند...
و #زنان و #کودکان را بر استران #بى_زین نهاده اند...
و نیزه دارانى که #سرها را حمل مى کنند، در میانه کاروان پخش شده اند و ماموران، گرداگرد کاروان حلقه زده اند...
تا هر مرکبى آهسته تر مى رود یامسیرش منحرف مى شود،...
#سوارش را به ضرب #تازیانه بزنند...
و یا هر زنى و کودکى #اشک مى ریزد، گریه اش را با سرنیزه ، آرام کنند....
#سهل_بن_سعد از اصحاب پیامبر که پیداست #تازه وارد شام شده و #مبهوت این جشن بى سابقه است،...
به زحمت خودش را به سکینه مى رساند و مى پرسد:
_تو کیستى ؟
و مى شنود:
_✨من سکینه ام دختر حسین.
شتابناك مى گوید:
_من سهل بن سعد صاعدى ام. از اصحاب جدت رسول خدا بوده ام . کارى مى توانم برایتان بکنم؟
سکینه مى گوید:
_✨خدا خیرت دهد. به این نیزه داران بگو که #سرها را از کاروان #بیرون ببرند تا #مردم به تماشاى آنها، #چشم_ازحرم پیامبر بردارند.
سهل ، بلافاصله خود را به سردسته نیزه داران مى رساند و مى گوید:
_به چهارصد درهم خواهش مرا برآورده مى کنى؟
نیزه دار مى گوید:
_تا خواهشت چه باشد.
سهل مى گوید:
_سرها را از کاروان بیرون ببرید و جلوتر حرکت دهید.
نیزه دار مى گوید:
_مى پذیرم.
#چهارصد_درهم را مى گیرد و سرها را از کاروان بیرون مى برد.....
#پلیدى دشمن فقط این نیست...
که دورترین مسیر به دارالاماره را برگزیده است،
پلیدى مضاعف او این است که کاروان
را #دوباره و #چندباره در شهر مى گرداند...
تا #چشمهاى_بیشترى را به تماشاى کاروان برانگیزد...
و از رنج حرم رسول الله #لذت بیشترى ببرد....
تو و چه مى توانى براى زنان و دختران کاروان بکنى....
جز دعوت به صبر و تحمل و آرامش ؟ تویى که خودت سخت ترین لحظات زندگى ات را مى گذرانى....
تویى که خودت خونین ترین دلها را در سینه مى پرورانى،...
تویى که خودت سنگین ترین بارها را با شانه هاى مجروحت مى کشانى....
کاروانتان را مقابل مسجد جامع شهر -محل نمایش اسراى جنگى - متوقف مى کنند....
اگر چه حضور در بارگاه #یزید، عذاب و شکنجه اى تازه اى است ،...
اما همه زنان و کودکان کاروان دعا مى کنند که این #نمایش جانسوز #خیابانى #زودتر به پایان برسد...
و زودتر از زیر بار این نگاهها و شماتت ها و ریشخندها رهایى یابند...
و زودتر بگذرانند همه آنچه را که به هر
حال باید بگذرانند.
این معطلى در مقابل مسجد جامع شهر، #فقط به خاطر #نمایش نیست.. .
🌴ادامه دارد....
🐎اثری از؛ سیدمهدی شجاعی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🐎🐎🐎🌴🌴🐎🌴🌴🌴
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.سلاماللهعلیها. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 رمان
اینهمه درد...
اینهمه زجر و سختی...
آن هم برا یه زن....
آن هم بدون محرم....
ولی باز...
به فکر پوشش...
برای خود...
برای اطرافیان....
برای زنان اهل حرم....
که میان چشم نامحرمان نباشند....
بعد میگن...
حجاب رو اخوندا اوردن...
حجاب رو انطور که دوست دارن تفسیر میکنن...
#روشنفکری..... #روغنگری...
#بصیرت.... #عفت....
#آزادی.... #چهارشنبه_ها....
#شرم_وحیا
👉 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.سلاماللهعلیها.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 رمان واقعی ، مفهومی و بصیرتی
🐎 #آفتاب_درحجاب
🌴قسمت ۶۲
#فقط به خاطر #نمایش نیست....
براى مهیا شدن #مجلس_یزید نیز هست....
به همین دلیل ، #سرها را از کاروان #جدا مى کنند تا #آماده نمایش در مجلس یزید
کنند....
#محفربن_ثعلبه که #دستیارشمر در سرپرستى کاروان است، هنگام بردن سرها فریاد مى کشد:
_این محفر ثعلبه است که #لئیمان و #فاجران را خدمت امیرالمؤمنین مى برد.
#امام، بى آنکه روى سخنش با محفر باشد، آنچنانکه او بشنود، مى گوید:
_✨مادر محفر عجب فرزند خبیثى زاییده است...
#پیرمردى خمیده با سر و روى سپید، خود را به امام مى رساند و مى گوید:
_خدا را شکر که شما را به هلاکت رساند و شهرها را از شر مردان شما آسوده کرد و امیرالمؤ منین را بر شما پیروزساخت.
#حضرت_سجاد، اگر چه از شدت ضعف ، ناى سخن گفتن ندارد، با #آرامش و #طمانینه مى پرسد:
_✨اى شیخ ! آیا هیچ قرآن خوانده اى؟
پیرمرد مى گوید:
_آرى، #هماره مى خوانم.
امام مى فرماید:
_✨این آیه را مى شناسى:
'' قل لا اسئلکم علیه اجرا الاالمودة فى القربى(28) از شما اجر و مزدى براى رسالتم نمى طلبم جز مهربانى با خویشانم.''
پیر مرد مى گوید:
_آرى خوانده ام.
امام مى فرماید:
_✨ماییم آن خویشان پیامبر. این آیه را مى شناسى: و آت ذالقربى حقه ؛(29)
حق نزدیکانت را به ایشان بده.
پیرمرد مى گوید:
_آرى خوانده ام.
امام مى فرماید:
_✨ماییم آن نزدیکان پیامبر.
رنگ پیرمرد آشکارا #دگرگون مى شود و عصا در دستهایش مى لرزد.
امام مى فرماید:
_این آیه را خوانده اى: '' واعلموا انما غنمتم من شى فان االله خمسه و للرسول ولذى القربى .(30) و بدانید هر آنچه غنیمت گرفتید خمس آن براى خداست و رسولش و ذى القربى.''
پیرمرد مى گوید:
_آرى خوانده ام.
امام مى فرماید:
_✨آن ذى القربى ماییم!
پیرمرد #وحشتزده مى پرسد:
_شما را به خدا قسم راست مى گویید؟
امام مى فرماید:
_✨قسم به خدا که راست مى گوییم . این آیه از قرآن را خوانده اى که:
انما یرید االله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.(31)خداوند اراده کرده است که هر بدى را از شما اهل بیت دور گرداند و پاك و پیراسته تان قرار دهد.
پیر مرد که اکنون به پهناى صورتش #اشک مى ریزد، مى گوید:
_آرى خوانده ام.
امام مى فرماید:
_✨ما همان اهل بیتیم که خداوند، پاك و مطهرمان گردانیده است.
پیرمرد که شانه هایش از هق هق گریه مى لرزد، مى گوید:
_شما را به خدا اهل بیت پیامبر شمایید؟!
امام مى فرماید:
_✨قسم به خدا و قسم به حقانیت جد ما رسول خدا که ماییم آن اهل بیت و نزدیکان و خویشان.
پیرمرد، #دستار از سر مى اندازد، سر به آسمان بلند مى کند...
🌴ادامه دارد....
🐎اثری از؛ سیدمهدی شجاعی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🐎🐎🐎🌴🌴🐎🌴🌴🌴
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.سلاماللهعلیها.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 رمان واقعی ، مفهومی و بصیرتی
🐎 #آفتاب_درحجاب
🌴قسمت ۶۳
سر به #آسمان بلند مى کند و مى گوید:
_خدایا پناه بر تو از شر دشمنان اهل بیت ، گواه باشد که من از #دشمنان آل محمد #بیزارى مى جویم.
سپس صورت اشکبارش را بر پاهاى امام مى گذارد و مى پرسد:
_آیا راهى براى توبه و بازگشت هست ؟
امام مى فرماید:
_✨آرى ، خداوند توبه پذیر است.
پیرمرد که انگار از یک کابوس وحشتناك #بیدار شده است و جان و جوانى اش را دوباره پیدا کرده ،
#عصایش را به زمین مى اندازد و همچون جنون زده ها مى دود و فریاد مى کشد:
_مردم ! ما فریب خوردیم. اینها #دشمنان #خدا نیستند. اینها #اهلبیت پیامبرند، #قاتلین اینها؛ دشمنان خدایند، #یزید دشمن خداست. آن پیامبرى که در اذانها شهادت، به رسالتش مى دهید، پدر اینهاست. توبه کنید! جبران کنید! برگردید!
#مامورى که از لحظاتى پیش ، کمر به قتل پیرمرد بسته و به #تعقیب او پرداخته ، اکنون به پیرمرد مى رسد و با #ضربه شمشیرى میان سر و بدن او فاصله مى اندازد،...
آنچنانکه پیرمرد چند گامى را هم بى سر مى دود و سپس بر زمین مى افتد....
مردم، مردمى که شاهد این صحنه بوده اند، بیش از آنکه #هشیار و متنبه شوند، مرعوب و #وحشتزده مى شوند.
بیش از این ، نگاه داشتن کاروان مصلحت نیست...
کاروان را در زیر بار سنگین #نگاهها به سمت قصر یزید، حرکت مى دهند.
🏴پرتو شانزدهم🏴
#یزید، همه اعیان و #اشراف_شام و بزرگان #یهود و #نصارى و #سران_بنى_امیه و #سفرا را براى شرکت در این جشن بزرگ دعوت کرده است...
#قصر را به انواع زینتها #آراسته و #شرابهاى گوناگون تدارك دیده است . پیداست که یزید به #بزرگترین_پیروزى زندگى خود، دست یافته است....
یزید به هنگام شنیدن خبر ورود کاروان سرها و اسرا، در حین مستى وسرخوشى، ناگهان ناله شوم کلاغها را مى شنود و
با خود آنچنان که دیگران بشنوند، زمزمه مى کند:
_در این هنگام که محمل شتران رسید و آن خورشیدها بر تل جیران درخشید، کلاغ ناله کرد و من گفتم : چه ناله کنى ، چه نکنى ، من طلبم را وصول کردم و به آنچه مى خواستم رسیدم.
هم اکنون نیز، با #غرور و تبختر بر تخت تکیه زده است و ورود کاروان شما را #نظاره مى کند....
او که #همه_تلاش خود را براى #تحقیر این کاروان و #تعظیم دم و دستگاه خود به کار گرفته است،...
اکنون به تماشاى #شکوه و #عزت خود و #خفت و خوارى #کاروان نشسته است.
همه اهل کاروان را از بزرگ و کوچک ، با #طناب به یکدیگر بسته اند.
یک سر طناب را برگردن سجاد افکنده اند و سر دیگر را به بازوى تو بسته اند....
طناب دیگر از بازوى تو به دستهاى سکینه...
و طناب دیگر و دست دیگر و بازوى دیگر...
و #همه اهل کاروان به گونه اى به هم #وصل شده اند....
که اگر کسى #کندتر و یا #تندتر برود، #دیگران را با خود #به_زمین_بیفکند و اسباب #خنده و #مضحکه شود....
#به_محض_ورود به مجلس، #امام رو مى کند و به یزید و با لحنى آمیخته از #شکوه و #اعتراض و #توبیخ مى گوید:
_✨اى یزید! گمان مى کنى که اگر رسول خدا ما را در این حال ببیند، چه مى کند؟!
با همین #اولین_کلام امام ، حال مجلس #دگرگون مى شود....
یزید فرمان مى دهد...
که بند از دست و پاى شما و غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام ، باز کنند....
یزید در دو سوى خود امرا و بزرگان را نشانده است....
براى شما جایى درست مقابل خویش ، تدارك دیده است....
و سرها را در طبقهایى پیش روى خود چیده است....
#دختران و #زنان تا مى توانند #به_هم #پناه مى برند...
و به درون هم مى خزند...
🌴ادامه دارد....
🐎اثری از؛ سیدمهدی شجاعی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🐎🐎🐎🌴🌴🐎🌴🌴🌴
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.سلاماللهعلیها.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 رمان واقعی ، مفهومی و بصیرتی
🐎 #آفتاب_درحجاب
🌴قسمت ۶۴
به درون هم مى خزند تا از #شرنگاهها در امان بمانند....
یکى از #سران_لشگر یزید، شروع مى کند به #ارائه_گزارش کربلا و مى گوید:
_حسین با گروهى از یاران و خویشانش
آمده بود... به محض اینکه ما به آنها حمله کردیم، برخى به دیگرى پناه مى بردند و ساعتى نگذشت که ما همه آنها را
کشتیم و...
تو ناگهان از جا بلند مى شوى و فریاد مى کشى:
_✨مادرت به عزایت بنشیند اى #دروغگوى_لافزن ! شمشیر برادرم حسین، تک تک خانه هاى #کوفه را عزاخانه کرد و هیچ خانه اى را در کوفه بدون عزادار نگذاشت.(32)
#سرلشکریزید، با این #تشر، حرف در دهانش #مى_خشکد،...
نفس در سینه اش حبس مى شود و کلامش را #نگفته ، بر جا مى نشیند....
#مجلس در همین لحظات اول ، #دگرگون مى شود....
#یزید که حال و روز بیمار و جسم نحیف #سجاد را مى بیند،...
براى #تغییرفضاى مجلس هم که شده ، به پسرش اشاره مى کند و به سجاد مى گوید:
_حاضرى با پسرم خالد کشتى بگیرى؟
و با خود گمان مى کند که از دو حال خارج نیست....
یا مى پذیرد و با این حال و روز، زمین مى خورد...
و یا نمى پذیرد و با شانه خالى کردنش و اظهار #عجزش ، زمین مى خورد....
#سجاد، اما پاسخى مى دهد که یزید را براى لحظاتى گیج مى کند. امام مى گوید:
_✨کشتى چرا؟! یک #شمشیر به دست هر کداممان بده تا درست و حسابى بجنگیم.
یزید زیر لب با خود زمزمه مى کند:
(حقا که پسر على بن ابیطالب است.)
سپس به امام مى گوید:
_اى فرزند حسین ! پدرت درباره سلطنت با من ستیز کرد و دیدى که خداوند چه بر سر او آورد!؟
امام مى فرماید:
_✨ما اصاب من مصیبۀ فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على االله یسیر. لکیلا تاءسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم و االله لا یحب کل مختال فخور.(33) #هیچ_مصیبتى در عالم ارض و یا در نفس شما واقع نمى شود مگر #پیش از آنکه بُروزش دهیم در کتاب #موجود است. و این بر خدا آسان است . براى اینکه به خاطر از دست دادنها #غمگین نشوید و #حسرت نخورید و به خاطر به دست آوردنها، #شادمان نگردید. و خداوند هیچ #متکبر و فخر فروشى را دوست ندارد.
یزید رو مى کند به خالد، پسرش و مى گوید:
_پاسخ بده
خالد به پدر، به امام و به سرها نگاه مى کند و هیچ نمى گوید.
یزید مى گوید:
_ما اصابکم من مصیبۀ فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر.(34)هر مصیبتى که به شما مى رسد، دست آورد خودتان است و خداوند از گناهان بسیارتان مى گذرد.
#امام بر جاى خود #نیم_خیز مى شود و آنچنانکه همه کلام او را بشنوند، مى فرماید:
_✨اى پسر معاویه و اى زاده #هند_وصخر! #قبل از آنکه تو به دنیا بیایى، #نبوت و فرمانروایى ، همواره در اختیار #پدران و #اجداد من بوده است. در جنگهاى #بدر و #احد و #احزاب ، جدم على بن ابیطالب ، لواى پیامبر خدا را در دست داشت و پدر تو پرچم #کفر را. واى بر تو یزید! اگر مى دانستى که چه کار کرده اى ، و درباره پدر و برادر و عموها و خاندانم ، مرتکب چه جنایتى شده اى ، آنچنانکه سر پدرم حسین ، فرزند على و فاطمه و ودیعه رسول االله را بر سر در شهر آویخته اى ، به کوهها مى گریختى و شنهاى بیابان را بستر خویش مى ساختى و فریاد و شیونت را به آسمان مى رساندى . پس چشم انتظار باش ، #خوارى و #ندامت روز #قیامت را که #وعده_گاه خلایق است.
یزید که #پاسخى براى گفتن #نمى_یابد....
طبقى که سر حسین را بر آن نهاده اند، پیش مى کشد و با #چوب_خیزرانى که در دست دارد،...
شروع مى کند به کوفتن بر صورت و لب و دندان امام.
و آنچنانکه #همه بشنوند، زمزمه مى کند...
🌴ادامه دارد....
🐎اثری از؛ سیدمهدی شجاعی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🐎🐎🐎🌴🌴🐎🌴🌴🌴
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.سلاماللهعلیها.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 رمان واقعی ، مفهومی و بصیرتی
🐎 #آفتاب_درحجاب
🌴قسمت ۶۵
زمزمه مى کند:
_اى کاش بزرگان قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، بودند و مى دیدند که چگونه قبیله خزرج در برابر ضربات نیزه به خوارى و زارى افتاده است، و از شادى فریاد مى زدند که اى یزید! دست مریزاد. بزرگانشان را به تلاقى جنگ بدر کشتیم و مساوى شدیم.مساله بنى هاشم ، بازى با سلطنت بود. نه خبرى از آسمان آمد و نه وحیی نازل شد! من از خاندان خندف نباشم اگر کینه اى که از محمد (صلى االله علیه و آله و سلم ) دارم از فرزندان او نگیرم .(35)
با دیدن این صحنه ، #ناله و فغان و #گریه دختران و زنان به #آسمان مى رود...
و از گریه آنان #زنان_پشت_پرده_قصر یزید به گریه مى افتند....
و صداى گریه و ضجه و ناله ، #مجلس را فرا مى گیرد.
و تو ناگهان از جا برمى خیزى....
و صداى گریه و ضجه فرو مى نشیند. #همه_سرها به سوى تو برمى گردد و همه نگاهها به تو خیره مى شود....
سؤ ال و کنجکاوى اینکه تو چه مى خواهى بکنى و چه مى خواهى بگویى بر جان دوست و دشمن ، چنگ مى اندازد....
چوب خیزران به دست یزید میان زمین و آسمان مى ماند....
نفسها در سینه حبس مى شود و سکوتى غریب بر مجلس سایه مى افکند....
و تو آغاز مى کنى:
_✨بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد االله رب العالمین و صلى االله على رسوله و آله اجمعین.
راست گفت خداى سبحان، آنجا که فرمود: '' ثم کان عاقبۀ الذین اساؤ السؤ اى ان کذبوا بایات االله و کانوا بها یستهزئون.''سپس #فرجام آنان که مرتکب #گناه شدند، این بود که #آیات خدا را #دروغ شمردند و به #تمسخر آن پرداختند....
چه گمان کرده اى یزید؟!
اینکه راههاى زمین و آفاق آسمان را بر ما بستى و ما را به سان #اسیران به این سو و آن سو راندى، گمان مى کنى که نشانگر #خوارى ما نزد خدا و #عزت و بزرگى تو در نزد اوست؟ کبر ورزیدى، گردن فرازى کردى و به خود بالیدى و شادمان گشتى از اینکه دنیا به تو روى آورده و کارها بر وفق مرادت شده و ملک ما و حکومت ما به سیطره ات درآمده؟!کجا با این شتاب؟!
آهسته تر یزید!
فراموش کرده اى این فرموده خداوند را که: '' و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم. انما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب أليم.(36)
آنان که #کفر ورزیدند، گمان نکنند که #مهلت ما به #سود آنهاست. ما به آنان مهلت و فرصت مى دهیم تا #برگناهانشان_بیفزایند و عذابى #دردناك در انتظار آنان است....
اى فرزند آزاد شدگان به منت !(37) آیا این از #عدالت است که زنان و کنیزان تو #درپرده باشند و دختران رسول االله، #اسیر و #آواره؟ #حجاب آنان را بدرى ، روى آنان را #بگشایى و دشمنان، آنان را با شهرى به شهرى برند و بیابانى و شهرى بدانها #چشم بدوزند و نزدیک و دور و پست و شریف به #تماشایشان بایستد در حالیکه نه از مردانشان #سرپرستى مانده و نه از #یاورانشان ، مددکارى.
و چه توقع و انتظارى است از فرزندان آن #جگرخوارى که جگر پاکان را به دندان کشیده و گوشتش از #خون_شهیدان روئیده؟! و چگونه در #عداوت با ما #شتاب نکند کسى که به ما به چشم #بغض و #کینه و #خشم و دشمنى مى نگرد و بى هیچ حیا و پروایى مى گوید:
(اى کاش پدرانم بودند و از شادمانى فریاد مى زدند: اى یزید! دست مریزاد!)
و #بى_شرمانه بر لب و دندان اباعبداالله، سید جوانان اهل بهشت، چوب مى زند!...
🌴ادامه دارد....
🐎اثری از؛ سیدمهدی شجاعی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🐎🐎🐎🌴🌴🐎🌴🌴🌴