eitaa logo
برش‌ ها
382 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
351 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب قاصد خنده، نوشته فرهاد خضری و نشر روایت فتح می باشد. کتاب «قاصد خنده رو» زندگی شهید حجت الاسلام شیخ فضل الله مهدی زاده محلاتی را از نگاه چهارده راوی بازگو می کند. بخش اصلی این خاطرات به سال های قبل از انقلاب باز می گردد و به چگونگی شکل گیری حلقه مبارزان توسط امام خمینی (ره) اشاره دارد. @khateshahadat
خاطرات امام زمانی شهدا yon.ir/vmnnO
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدای گمنام ببرید از ما نام به باغبون بگویید دیگه لاله نکاره گوشه گوشه ی این سرزمین لاله زاره @khateshahadat
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
حمید نسبت به رعایت خیلی حساس بود. کتابی را که نخریده بود یا اجازه اختصاصی برای خواندنش نداشت، نمی خواند. برش یک: وقتی می رفتیم ، فروشگاه محصولات فرهنگی اش را هم می رفتیم. تازه عقد کرده بودیم رفتیم توی فروشگاه. حمید کتابی را برداشت و از فروشنده پرسید: شما این را خوانده اید؟ می دانید موضوعش چیست؟ فروشنده گفت: از ظاهرش بر می آید که درباره اثبات قیامت باشد. مقدمه اش را که بخوانید معلوم م یشود. حمید جواب داد: من کتاب را زمانی می توانم بخوانم که هزینه آن را داده باشم. شاید ناشر یا راضی نباشند. ولی الان نمی توانم مقدمه اش را بخوانم. از قیافه فروشنده معلوم بود که بیشتر از من، از حرف حمید تعجب کرده است. برش دو: تازه از اردو برگشته بودم و حمید هم از سرکار آمد. رفتم استقبالش. بالا آمدنش طول کشید. برگشتم اتاق. وقتی آمد داخل، بعد از سلام و احوال پرسی گفت: پسر صاحب خانه وقتی سرباز بوده کتابی را از کتاب خانه سپاه امانت گرفته بود . یادش رفته بود. داد به من که به کتاب خانه بر گردانم. از اسم کتاب پرسیدم. کتاب بود که مدت ها دنبالش بودیم. گفتم: چه خوب! دو نفری می نشینیم و می خوانیمش. حمید کتاب را روی اوپن گذاشت و گفت: ما نمی توانیم این کتاب را بخوانیم. این کتاب جزء اموال عمومی کتاب خانه است و زمانی می توانیم از آن استفاده کنیم که جایی به نام ما ثبت شده باشد. ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحات ۸۲ و ۲۴۹-۲۵۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
جعفر انسی ویژه با داشت. مواقعی هم که با همدیگر می رفتیم ، سرش را روی شیشه اتوبوس می گذاشت و در خودش بود. شبی در حسینیه مراغه بودیم. بودیم حال حعفر منقلب بود. بعدها برایم گفت که در میان خواب و بیداری امام زمان (عج) را دیده که داخل حسینیه آمده است: «از نور و شکوهشان توان بلند شدن نداشتم. حضرت در میان رزمنده ها راه می رفت و روی آن هایی که از سرما کز کرده بودند پتو می کشید. عطری آسمانی در فضای حسینیه به مشامم می خورد که نظیر آن را در جایی احساس نکرده بودم». وقتی سر به سجده می گذاشت، صدای سین های ذکرش در گوشم چرخ می خورد. ذکر مدامش: “یا مولای! یا صاحب الزمان ادرکنی یا مولای یا صاحب الزمان اغثنی” بود. آن قدر گفت و چشید که خداوند در روز خریدارش شد. وقتی که در سنگر کمین بود. شاید تقدیر این بود که وقتی جعفر در سنگر کمین بود، سنگر لو برود . آری! خدا شهادت را خصوصی و تنها تعارفش کرد. ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحات ۲۳۰، ۳۹۴-۳۹۵ و ۳۹۸-۳۹۹. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻🎙 ✅بیسیم چی ""ویژه ولادت سرور هستی حضرت بقیه الله"" با سپاهی از شهیدان خواهی آمد.... :کریمی،بنی فاطمه گوینده:خانم بابایی نویسنده:خانم پازوکی با انتشار این اثر در "نشر شادی اهل بیت "سهیم شوید 🔹جهت دریافت صدها صوت شهدایی و راهیان نور به رادیو پلاک بپیوندید👇 @radiopelak
#شهید_مهدی_زین_الدین #انتظار
پانزده نفری در محاصره دشمن گیر کرده بودیم. از فشار تشنگی، بی حال و خسته خواب مان برد. بیدار که شدیم محمد حسن گفت: توی خواب حضرت_زهرا (س) را دیدم. به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پرکردند. فوری رفتیم سر وقت قمقمه های شهدا. یکی شان پر بود از آب خنک. انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند. همه سیراب شدیم از مهریه حضرت زهرا (س). راوی: غلام علی ابراهیمی کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۷۰ به نقل از کتاب افلاکیان، نویسنده: خدیجه ابول اولا صفحه ۲۸۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
علی اکبر خیلی با محبت بود و با هر کس به فراخور سنش برخورد می کرد. در برابر پدر و مادرش خیلی #متواضع بود. آن قدر مورد اعتماد پدر و مادرش بود که آنها گله های همدیگر را هم پیش او می بردند. اکبر وقتی پیش پدرش بود از #مادر حمایت می کرد و وقتی پیش مادر بود از #پدر. همه افراد خانواده هم خیلی دوستش داشتند. #شهید_علی_اکبر_شیرودی #سیره_خانوادگی_شهدا #حسن_معاشرت_با_پدر_و_مادر_در_سیره_شهدا راوی: خانم شاطر آبادی؛ همسر شهید #کتاب_بر_فراز_آسمان ؛ زندگی نامه و خاطرات سر لشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: نشر شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: ششم ۱۳۹۵؛ صفحه ۳۹-۳۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
سید محمد علی خودش را مدیون می دانست و را وسیله برای ادای این دین. به همین خاطر در سال های اولیه ازدواج مان در هیچ شغلی بیش از یک سال دوام نیاورد. اوایل ازدواج در بود. مدتی بعد مدیر شد و در کنار آن در یک دبیرستان به عنوان مشغول به کار شد. یک سال نشده کانون را رها کرد و در بخش فرهنگی مشغول به کار شد. مسئول پیک انقلاب و نشریه کودکان شد. اگر تهران بود مدام به بیمارستان ها جهت عیادت از مجروحان می رفت و گرنه جبهه بود بود برای امور فرهنگی و عقیدتی. بعد از مدتی به بخش احیای اندیشه اسلامی رفت و سرانجام در بخش بین الملل ماندگار شد. فکر می کرد در آنجا بیشتر به اسلام خدمت می کند. آن قدر عاشق انقلاب بود که با عازم هندوستان شد برای تبلیغ اسلام و انقلاب. راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید کتاب رسول مولتان؛روایتی از زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی، نویسنده: زینب عرفانیان، ناشر: سوره مهر، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه ۳۰-۳۲ و ۳۵. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز #شهید_علی_اکبر_شیرودی مطالب مربوط به این شهید عزیز را در لینک زیر مشاهده بفرمایید. yon.ir/Da2xO
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سلام بر شهدا؛ حاضران در تمامی صحنه های نبرد علیه کفر و نفاق 🔹ای انسان های در خواب رفته بیدار شوید 🔹زنده شدن شما بستگی به لبیک گفتن به ندای حق دارد... نه آنکه فکر کنید که اگر به جنگ نروید زنده می مانید. @khateshahadat
محمود در #نهی_از_منکر صریح بود. #ماه_رمضان بود و #روزه نگرفته بودم. سفره را که پهن کردم غذا بخورم، دیدم محمود نگاه معنا داری بهم می کند. گفتم: با این نگاه که نمی شود غذا خورد. سفره را جمع کردم که بروم، گفت: از من حیا می کنی؛ اما از خدا حیا نمی کنی؟! اگر من اینجا نبودم در محضر خدا غذا می خوردی؟! #شهید_محمود_اخلاقی #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #مبارزه_با_روزه_خواری در سیره شهدا راوی: برادر شهید کتاب نذر قبول؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی، ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه ۱۵ خاطره شماره ۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
تا روضه (س) را می شنید به هم می ریخت. می گفت: تنهاترین چیزی که طاقتش را ندارم روضه حضرت زهرا(س) است. شب عملیات ، وقتی های لشکر برای اعلام وضعیت به طرف جزیره ام الرصاص رفتند؛ خبری از آنها نشد، علی اصغر پیش قدم شد برای آوردن خبر. آخرین خبر، خبر خودش بود. با دشمن درگیر شده بود. صدایش از توی بی سیم می آمد. آخرین کلام کلامش سه بار سلام به حضرت زهرا (س) و نوای سوزناک بود. (س) راوی: هم رزم شهید کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۷۲ به نقل از کتاب مهر مادر، نویسنده گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
عبد الحمید هفته ای چند بار به همراه دوستانش برای نماز صبح می رفت (ع). شب شام غریبان هم به رسم مردم ، نیمه شب شمع به دست به سمت حرم راه می افتادند. اگر کسی نبود یا رویش نمی شد که بخواند، خودش شروع می کرد به مداحی. حال و هوایی داشت. (ع) (ع) ، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۶؛ صفحه ۳۳ و ۳۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
رفته بودم داخل شهر بانه تا استحمام کنم. رفت داخل مغازه تا صابون بخرم. مغازه دار داشت برای برخی دیگر سخنرانی می کرد که چرا جمهوری اسلامی پیشنهاد را نمی پذیرد؟ چیزی نگفتم. رفتم حمام؛ اما خون، خونم را می خورد. فکری به ذهنم رسید. برگشتم مغازه و از فروشنده لیوانی خواستم و بعد از برانداز کردن و پرسیدن قیمت، انداختم و شکستمش. فروشنده کفری شد. من هم شروع کردم به اینکه قیمت زیادی که ندارد، ببخشید. او ول کن نبود و با داد و بیدادش مردم جمع شدند. می گفتند: موجی شده ولش کن؛ اما او خسارتش را می خواست. گفتم: مرد حسابی! تو که نمی توانی از یک لیوان ارزان قیمت با یک عذر خواهی بگذری، چطور توقع داری جمهوری اسلامی با این همه شهید، مجروح و خرابی و ویرانی از صدام با یک عذر خواهی بگذرد. مغازه دار تازه دو زاری اش افتاده بود. دستی به سبیلش کشید و شرمنده شد. راوی: مهدی کریمی؛ بسیجی گرگانی ؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه ۱۰۵ و ۱۰۶. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا مردم شهدا را دوست دارند و ما را دوست ندارند؟ چرا ارمنیه دنبال جنازه داره می دوه؟ @khateshahadat
با سید مجتبی هم درس بودیم. با پیشنهاد سید از نجف #پیاده به سمت کربلا راه افتادیم. در تاریکی هوا، مرد عرب تنومندی خنجر به دست، با نعره «پول و جواهر هر چه دارید رو کنید» زَهره ام را ترکاند. داشتم پول هایم را در می آوردم که سید با جستی و چالاکی خاصی، خنجر را از مرد عرب گرفت و آن را نزدیک گلویش گذاشت و با فریادی رعد آسا گفت: « با خدا باش و از خدا بترس ». رهایش کرد و گفت برویم. من هنوز در فکر او بودم که با سرافکندگی پیش آمد و ما را به خیمه اش دعوت کرد. در کمال ناباوری سید دعوتش را پذیرفت. گفتم: چگونه دعوت کسی را می پذیری که تا چند لحظه پیش، قصد غارت ما را داشت؟ سید گفت: نترس! این ها عرب هستند و میهمان را ارج می نهند. تا صبح خوابم نبرد. اما نواب و آن عرب راحت خوابده بودند. #شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی #سیره_اخلاقی_شهدا #شجاعت_در_سیره_شهدا راوی: علامه جعفری کتاب سید مجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی، نویسنده: ارمیا آدینه، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۰؛ صفحه ۱۶. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
سید موسی نزد سید مرتضی فقیه #کتاب_قوانین را می خواند. هنوز چند روزی از شروع درس نگذشته بود که استاد از ادامه کلاس عذرخواهی کرد. می گفت: سید موسی سؤالات زیادی دارد و مرا وادار می کند که با دقت بیشتری درس را آماده کنم. سؤالات زیادی دارد که پاسخ به آنها از طاقت من بیرون است. از طلبه هایی نیست که فقط به شنیدن متن و شرح رضایت بدهد. همان سال سید موسی #تدریس همان کتاب را در #مسجد نوی قم شروع کرد. طوری بحث می کرد که اساسا جایی برای اشکال باقی نمی گذاشت. اما برخوردش طوری اخلاق بود که همه می توانستند سؤالات خود را مطرح کنند. #امام_موسی_صدر #سیره_علمی_شهدا #روشهای_موفقیت_در_تحصیل کتاب سید موسی صدر؛ نگاهی به زندگی و زمانه امام موسی صدر، نویسنده: امیر صادقی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: دوازدهم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز مطالب و خاطرات مربوط به این شهید را در اینجا ببینید. yon.ir/nG01u
وقتی کاظم می آمد، کنارش می نشستم و گرم صحبت می شدیم. من از دوستانم و او از دوستانش. نسبت به دوستان شهیدش و نزاکت خاصی را رعایت می کرد. دو زانو می نشست. انگار که او حضور دارد و در حضورش قدرت تکلم ندارد. از خلق و خوی شان می گفت و لحظه شهادت شان و سلام بر سید الشهدای آخرشان و بی رودر بایستی می کرد. با خودم فکر می کردم که کاظم با آنها به حدی زیسته که فقط یاد آنها آرامش می کند. صحبتش که تمام می شد به جمع دو نفره خودمان بر می گشت و راحت می نشست و پایش را دراز می کرد و یا لم می داد. راوی: اکرم حاج ابوالقاسمی؛ همسر شهید مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۶، رستگار به روایت همسر شهید، نویسنده: نجمه طرماح، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵ ؛ صفحات ۱۰۷. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند دلدادگان حرم، به زندگی همسران شهدای مدافع حرم می پردازد و پرده از دلتنگی ها و تحمل سختی های فراغ می گشاید. دلداده حرم (9): حسن قاسمی دانا تاریخ شهادت: 1392/02/19 محل شهادت: حلب، لشکر فاطمیون @khateshahadat