eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم زان دو لب صد شور برانگیزم گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم بس توبه و پرهیزم کز تو باطل شد من بعد بدان کز توبه بپرهیزم سیم مسکینم در خاک درت گم شد خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد تا بر دف آمد تیر نظر تیزم مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر فرهاد لب چون خسرو پرویزم گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم با یاد تو گر در شعر نمی‌گنجد چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/308 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر عافیت را با نظربازی فِراق افتاده بود ساقیا جامِ دَمادَم ده که در سِیرِ طریق هر که عاشق‌وَش نیامد در نفاق افتاده بود ای مُعَبِّر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب در شکرخوابِ صبوحی هم وثاق افتاده بود طاقت و صبر از خَمِ ابروش طاق افتاده بود گر نکردی نصرتِ دین، شاه یحیی، از کَرَم کار مُلک و دین ز نظم و اِتِّساق افتاده بود حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت طایرِ فکرش به دامِ اشتیاق افتاده بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1025 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک چند به کودکی باستاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم از خاک در آمدیم و بر باد شدیم ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1672 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به وز هرچه نه می طریق بیرون شو به خشت سر ز ملک کیخسرو به ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1648 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک جام صد و دین ارزد یک جرعهٔ می مملکت چین ارزد تلخی که هزار جان شیرین ارزد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1537 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم ببند یک ای آسمان دریچه بر آفتاب که امشب است با ندانم این شب قدر است یا ستاره روز تویی برابر من یا خیال در نظرم خوشا هوای و در بستان اگر نبودی تشویش سحرم بدین دو دیده که امشب تو را همی‌بینم دریغ باشد فردا که دیگری نگرم روان تشنه برآساید از وجود فرات مرا فرات ز سر برگذشت و تشنه‌ترم چو می‌ندیدمت از شوق بی‌خبر بودم کنون که با تو نشستم ز ذوق بی‌خبرم سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست به غیر و همین ساعتش زبان ببرم میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم مگوی از این درد جان نخواهد برد بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/327 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک جرعهٔ می ز ملک کاووس به است از تخت قباد و ملکت طوس به است از طاعت زاهدان سالوس به است ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1585 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاری به دست کن که به امید راحتش واجب کند که صبر کنی بر جراحتش ما را که ره دهد به سراپرده وصال ای باد خبری ده ز ساحتش باران چون ستاره‌ام از دیدگان بریخت رویی که خیره شود در صباحتش هر گه که گویم این ریشم درست شد بر وی پراکند نمکی از ملاحتش هرچ آن قبیح‌تر بکند یار دوست‌روی داند که چشم دوست نبیند قباحتش بیچاره‌ای که صورت رویت خیال بست بی دیدنت خیال مبند استراحتش با چشم نیم‌خواب تو خشم آیدم همی از چشم‌های نرگس و چندان وقاحتش رفتار شاهد و لب خندان و روی چون آدمی طمع نکند در سماحتش که داد وصف همه نیکوان به داد عاجز بماند در تو زبان فصاحتش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/398 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یارم چو قدحْ به دست گیرد بازارِ بُتانْ شکست گیرد کو محتسبی که مست گیرد؟ در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی تا مرا به شَست گیرد در پاشْ فِتاده‌ام به زاری آیا بُوَد آن که دست گیرد؟ خُرَّم آن که همچو جامی ز مِیِ اَلَست گیرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1097 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاری اندر کس نمی‌بینیم را چه شد؟ دوستی کِی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ خون چکید از شاخِ بادِ بهاران را چه شد؟ کس نمی‌گوید که داشت حقِّ دوستی حق‌شناسان را چه افتاد را چه شد؟ لعلی از کانِ مُروّت برنیامد سال‌هاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟ شهرِ بود و خاکِ مهربانان این دیار مهربانی کِی سر آمد شهریاران را چه شد؟ کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد؟ صدهزاران شکفت و بانگِ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هَزاران را چه شد؟ زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت؟ کس ندارد ذوقِ مستی میگساران را چه شد؟ حافظ! اسرارِ الهی کَس نمی‌داند، خموش از که می‌پرسی که دورِ روزگاران را چه شد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1074 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاران، غمم خورید، که غمخوار مانده‌ام در دست هجر یار گرفتار مانده‌ام ،_کز_در_او_دور_گشته‌ام رحمی کنید، کز غم او زار مانده‌ام یاران من ز بادیه آسان گذشته‌اند من بی‌رفیق در ره دشوار مانده‌ام ،_ار_یار_دیدمی با او بگفتمی که: من از یار مانده‌ام دستم بگیر، کز غمت افتاده‌ام ز پای کارم کنون بساز، که از کار مانده‌ام وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم کاندر چه فراق نگونسار مانده‌ام از درد خویشتن، که مانده‌ام دردت چو می‌دهد بیمار را شفا من بر امید درد تو بیمار مانده‌ام بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو: تا باز پرسدم، که جگرخوار مانده‌ام مانا که بر در تو عزیز نیست کز صحبتش همیشه چنین خوار مانده‌ام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1085 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان پست شدند دوری دو سه پیشتر ز ما شدند ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1538 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی تا از سر صوفی برود علت هستی عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب آی و از این جمله برستی ای فتنه نوخاسته از عالم قدرت غایب مشو از دیده که در بنشستی آرام بستدی و دست شکیبم برتافتی و پنجه صبرم بشکستی احوال دو چشم من بر هم ننهاده با تو نتوان گفت به شب مستی سودازده‌ای کز همه عالم به تو پیوست دل نیک بدادت که از وی بگسستی در روی تو گفتم سخنی چند بگویم رو باز گشادی و در نطق ببستی گر باده از این خم بود و مطرب از این کوی ما توبه بخواهیم شکستن به درستی غرض از حقه تن آیت حق است صد تعبیه در توست و یکی باز نجستی نقاش وجود این همه صورت که بپرداخت تا نقش ببینی و مصور بپرستی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/172 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یارا بهشت صحبت یاران همدم است دیدار یار جهنم است هر دم که در حضور عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمی‌ست بس دیو را که صورت فرزند آدم است آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی یا لطف صورتی‌ست، دگر حشو عالم است هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام جز بر دو روی یار موافق که در هم است آنان که در به صحرا نمی‌روند بوی ربیع بر ایشان محرم است وان سنگ‌دل که دیده بدوزد ز روی پندش مده که جهل در او نیک محکم است آرام نیست در همه عالم به‌اتفاق ور هست در مجاورت یار محرم است گر تازه می‌رود از ریش اهل دیدار دوستان که ببینند مرهم است دنیا است و مال عزیز است و تن لیکن بر همه چیزی مقدم است مُمسِک برای مال همه‌ساله تنگ‌دل به روی دوست همه‌روزه خرم است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/33 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی صحبت از این صورت از این لطیفتر دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی خادمه سرای را گو در حجره بند کن تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی روز وصال دوستان نرود به بوستان یا به نگه کند یا به جمال نرگسی گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد مشکل درد را حل نکند مهندسی این همه خار می‌خورد و بار می‌برد جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/108 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار من آن که لطف خداوند یار اوست بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست دریای را به حقیقت کنار نیست ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست در عهد لیلی این همه مجنون نبوده‌اند وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست صاحبدلی نماند در این فصل نوبهار الا که عاشق و مجروح خار اوست دانی کدام خاک بر او رشک می‌برم آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست باور مکن که صورت او عقل من ببرد عقل من آن ببرد که صورت‌نگار اوست گر دیگران به منظر نظر کنند ما را نظر به قدرت پروردگار اوست اینم قبول بس که بمیرم بر آستان تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست بر جور و بی‌مرادی و درویشی و هلاک آن را که صبر نیست محبت نه کار اوست رضای دوست طلب کن نه حظ عبد آن کند که رای خداوندگار اوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/400 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار درد از هر که می‌پرسم جوابم می‌دهد از که می‌پرسی که من عاجزم در کار صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار یا چو دیدارم نمودی نبایستی شکست یا نبایستی نمود اول مرا دیدار حد ندارند این خداوندان حسن ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار عقل را پنداشتم در تدبیری بود من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار هر که در حق ما هر چه گو بگوی ما نمی‌داریم دست از دامن روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار در کوی از پارسایی دم مزن هر متاعی را خریداریست در بازار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/374 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار باید که هر چه یار کند بر مراد اختیار کند زینهار از کسی که در غم دوست پیش بیگانه کند بار یاران بکش که دامن آن برد کاحتمال خار کند خانه در خراباتست نیکنامی در او چه کار کند شهربند هوای مباش سگ شهر استخوان شکار کند هر شبی یار شاهدی بودن روز هشیاریت خمار کند قاضی شهر عاشقان باید که به یک شاهد اختصار کند سر سرای سلطانست نادر آن جا کسی گذار کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/491 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گناه از من جدایی می‌کند شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا جای دیگر روشنایی می‌کند می‌کند با بیگانگی با غریبان آشنایی می‌کند جوفروش است آن نگار سنگدل با من او گندم نمایی می‌کند یار من اوباش و قلاش است و رند بر من او پارسایی می‌کند ای مسلمانان به فریادم رسید کان فلانی بی‌وفایی می‌کند کشتی عمرم شکسته‌ست از غمش از من مسکین جدایی می‌کند آنچه با من می‌کند اندر زمان آفت دور سمایی می‌کند سخن در راه از لبش بوسی گدایی می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/483 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای کند در رضای یار گر بر وجود عاشق نهند تیغ بیند خطای و نبیند خطای یار یار از برای گرفتن طریق نیست ما بکشیم از برای یار یاران شنیده‌ام که بیابان گرفته‌اند بی‌طاقت از ملامت خلق و جفای یار من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار گفتی هوای باغ در ایام ما را به در نمی‌رود از سر هوای یار بستان بی مشاهده دیدن مجاهده‌ست ور صد درخت بنشانی به جای یار ای باد اگر به روحانیان روی یار قدیم را برسانی دعای یار ما را ز درد تو با کس حدیث نیست هم پیش یار گفته شود ماجرای یار هر کس میان جمعی و و گوشه‌ای بیگانه باشد از همه خلق آشنای یار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/420 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد می‌داری که با من جنگ در سر داشتی رای رای توست جنگ آشتی نیک بد کردی شکستن عهد یار مهربان این بتر کردی که بد کردی و نیک انگاشتی دوستان دشمن گرفتن هرگزت عادت نبود جز در این نوبت که دشمن دوست می‌پنداشتی خاطرم نگذاشت یک ساعت که بدمهری کنم گر چه دانستم که پاک از خاطرم بگذاشتی همچنانت رنگین گواهی می‌دهد بر سرانگشتان که در عزیزان داشتی تا تو برگشتی نیامد هیچ خلق اندر نظر کز خیالت شحنه‌ای بر بگماشتی هر چه کن که ما را با تو روی جنگ نیست سر نهادن به در آن موضع که تیغ افراشتی هر دم از شاخ زبانم میوه‌ای تر می‌رسد بوستان‌ها رست از آن تخمم که در کاشتی از عقبی و دنیا روی در دیوار کرد تا تو در دیوار فکرش نقش بنگاشتی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/168 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس جز من و نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب می‌افروخت وین سوخته پروانهٔ ناپروا بود یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که را بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1034 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود دیده را روشنی از خاکِ درت بود بر زبان بود مرا آن چه تو را در بود دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی می‌کرد عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود در بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد؟ که سعیِ من و باطل بود خُمِ مِی دیدم، خون در و پا در بود بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1031 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد به وداعی غمدیدهٔ ما شاد نکرد بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک رهنمونیم به پایِ عَلَمِ داد نکرد دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغِ سحر آشیان در شِکَنِ طُرِّهٔ شمشاد نکرد ،_از_تو_بیاموزد_کار زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد کِلْکِ مَشّاطِهٔ صُنعَش نَکِشد نقشِ مراد هر که اقرار بدین حُسنِ خداداد نکرد مطربا پرده بگردان و بزن راهِ عراق که بدین راه بشد و ز ما یاد نکرد غزلیاتِ عراقیست سرودِ که شنید این رهِ ؟ که فریاد نکرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1108 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد کام جان را پرشکر خواهیم کرد سر ز جیب یار بر خواهیم کرد آفتاب روی او خواهیم دید گر به مه روزی نظر خواهیم کرد گر به گلزاری گذر خواهیم کرد در خم زلفش نهان خواهیم شد دست با وی در کمر خواهیم کرد چون کمان ابروان پر زه کند پیش تیرش جان سپر خواهیم کرد گوش و دامن پر گهر خواهیم کرد ماجرایی رفت ما را با لبش دوستان را زان خبر خواهیم کرد تا نشنود اسرار ما ماجرا را مختصر خواهیم کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/876 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈