eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
گر از جفای تو روزی بیازارد کمند شوق کشانم به صلح باز آرد ز درد تو دوشم امید نبود اسیر چه تاب شب دراز آرد دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز چه جای موم که پولاد در گداز آرد تویی که گر بخرامد درخت قامت تو ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد دگر به روی از خلق در بخواهم بست مگر کسی ز توام مژده‌ای فراز آرد اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد یکی به سمع رضا گوش به دار که سوز سخن‌های آرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/569 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گاویست در آسمان و نامش پروین یک گاو دگر نهفته در زیر زمین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1661 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گداخت جان که شود کارِ تمام و نشد بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد شدم به رغبتِ خویشش کمین غلام و نشد پیام داد که خواهم نشست با رندان بشد به رندی و دُردی کشیم نام و نشد رواست در بَر اگر می‌تَپَد کبوترِ که دید در رهِ خود تاب و پیچِ دام و نشد بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل چه خون که در افتاد همچو جام و نشد ،_قدم که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد فغان که در طلبِ گنج نامهٔ مقصود شدم خرابِ جهانی ز غم تمام و نشد دریغ و درد که در جست و جوی گنجِ حضور بسی شدم به گدایی بَرِ کِرام و نشد هزار حیله برانگیخت از سرِ فکر در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1075 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن ماه منور که چنین می‌گذرد تشنه جان می‌دهد و ماء معین می‌گذرد سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای نتوان گفت که از این می‌گذرد حور عین می‌گذرد در نظر سوختگان یا مه چارده یا لعبت چین می‌گذرد کام از او کس نگرفتست مگر باد که بر آن زلف و بناگوش و جبین می‌گذرد مردم زمین رفتن او پندارند کآفتابست که بر اوج برین می‌گذرد پای گو بر سر عاشق نه و بر دیده دوست حیف باشد که چنین کس به زمین می‌گذرد هر که در شهر دارد و دینی دارد گو حذر کن که هلاک و دین می‌گذرد از خیال آمدن و رفتنش اندر و چشم با گمان افتم و گر به یقین می‌گذرد گر کند روی به ما یا نکند حکم او راست پادشاهیست که بر ملک یمین می‌گذرد گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آنست که بر گوشه نشین می‌گذرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/556 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال عمر ضایع مکن ای که جهان می‌گذرد آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه گر بداند که چه بر خلق نهان می‌گذرد آخر ای دور زمان از سر لطف بر ما آی زمانی که زمان می‌گذرد صورت روی تو ای ماه چنانک صورت حال من از و بیان می‌گذرد تا دگر باد صبایی به چمن بازآید عمر می‌بینم و چون برق یمان می‌گذرد آتشی در به محبت زده‌ای دود آنست که وقتی به زبان می‌گذرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/557 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کِی شعر تر خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد صد مُلکِ سلیمانم در زیرِ نگین باشد غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای شاید که چو وابینی خیرِ تو در این باشد هر کو نَکُنَد فهمی زین کِلکِ خیال نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد جامِ می و خونِ هر یک به کسی دادند در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد کاین شاهدِ بازاری وان پرده نشین باشد آن نیست که را رندی بِشُد از خاطر کاین سابقهٔ پیشین تا روزِ پَسین باشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1082 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست یا نظر با تو ندارد مگرش نیست نه حلالست که دیدار تو بیند هر کس که حرامست بر آن کش نظری طاهر نیست همه کس را مگر این ذوق نباشد که مرا کان چه من می‌نگرم بر دگری ظاهر نیست هر شبی روزی و هر روز زوالی دارد شب وصل من و معشوق مرا آخر نیست هر که با غمزه سر و کاری دارد سست مهرست که بر داغ جفا نیست هر که سرپنجه مخضوب تو بیند گوید گر بر این دست کسی کشته شود نیست سر موییم نظر کن که من اندر تن یک سر موی ندانم که تو را ذاکر نیست همه دانند که سودازده را چاره صبرست ولیکن چه کند قادر نیست گفته بودم غم با تو بگویم چندی به زبان چند بگویم که حاضر نیست گر من از چشم همه خلق بیفتم سهلست تو مپندار که مخذول تو را نیست التفات از همه عالم به تو دارد همتی کان به تو مصروف بود قاصر نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/626 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت که قرار از دیوانه به یک بار برفت باد بوی رویش به آورد آب بشد رونق برفت صورت یوسف صفت می‌کردیم چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را که مرا در حق این طایفه انکار برفت در سرم بود که هرگز ندهم به خیال به سرت کز سر من آن همه پندار برفت آخر این مور میان بسته افتان خیزان چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت به خرابات چه حاجت که یکی مست شود که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید دلش از دست ببردند و به زنار برفت پیش تو مردن از آن به که پس از من گویند نه به صدق آمده بود این که به آزار برفت تو نه مرد بستان امیدی که به پهلو نتوانی به سر خار برفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/602 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کی ببینم چهرهٔ زیبای دوست؟ کی ببوسم لعل شکرخای دوست؟ ؟ کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست؟ کی برافشانم به روی دوست جان؟ کی بگیرم زلف مشک‌آسای دوست؟ ،_ز_ما_پنهان_چراست؟ طلعت خوب جهان پیمای دوست همچو چشم دوست بیمارم، کجاست شکری زان لعل جان‌افزای دوست؟ در تنگم نمی‌گنجد جهان خود نگنجد دشمن اندر جای دوست :_ترک_دوست_گیر من به رغم دشمنان جویای دوست چون ، واله و شیدا شدی دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/920 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کی بود کین درد را درمان کنی؟ کی بود کین رنج را آسان کنی؟ ؟ بی‌دلی را کی دوای جان کنی؟ کی برون آیی ز پرده آشکار؟ چند روی خوب را پنهان کنی؟ ؟ عاجزی را چند سرگردان کنی؟ در بیابان غمم، وقت این دم است کابر رحمت بر سرم باران کنی بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم چند بر خوان غمم مهمان کنی؟ تا کیم در بوتهٔ هجران کنی؟ همچو ابراهیم از لطفت سزد کز میان آتشم بستان کنی چون سر نهاده در برت هم سزد گر درد او درمان کنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/948 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کی از تو جان غمگینی شود شاد؟ کی آخر از فراموشی کنی یاد؟ که از وصل تو شود شاد چنین دانم که حسنت کم نگردد اگر کمتر کند ناز تو بیداد که از بیداد هجر آمد به فریاد بیخشای از کرم بر خاکساری که در روی تو عمرش رفت بر باد نظر کن بر امیدواری که بر درگاه تو نومید افتاد عراقی را ازان در هیچ نگشاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/909 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کی برست این خندان و چنین شد آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین سخن و طوطی شکرخا شد که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز مردم از عقل به دربرد که او دانا شد شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی چشم بر هم نزدی سرو سهی بالا شد عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت آدمی طبع و ملک و پری سیما شد عقل را گفتم از این پس به سلامت بنشین گفت خاموش که این فتنه دگر پیدا شد پر نشد چون صدف از لؤلؤ دهنی که نه از حسرت او دیده ما دریا شد غنچه سیراب نگنجد در پوست وقت دید و بخندید و رعنا شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/542 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت مگر مرا که همان اولست و گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان تبم گرفت و به انتظار عیادت گرم به گوشه چشمی شکسته‌وار ببینی فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت بیایمت که ببینم کدام زهره و یارا روم که بی‌تو نشینم کدام صبر و جلادت مرا هر آینه روزی تمام کشته ببینی گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت اگر جنازه به کوی دوست برآرند زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/388 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد که عیش خلوت بی او کدورتی دارد که را مجال سخن گفتن است به حضرت او مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد ستیزه بردن با دوستان همین مثلست که تشنه چشمه حیوان به بینبارد مرا که گفت از یار مهربان بردار به اعتماد صبوری که شوق نگذارد که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود مرا تمام یقین شد که سهو پندارد حرام باد بر آن کس نشست با معشوق که از سر همه برخاستن نمی‌یارد درست از آن مدعی حقیقت که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار کس این کند که دوستان بیازارد بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد حکایت شب هجران که بازداند گفت مگر کسی که چو ستاره بشمارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/571 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که دست تشنه می‌گیرد به آبی خداوندان فضل آخر ثوابی توقع دارم از زبانت اگر تلخ است و گر جوابی تو و گر آیی بر من بدان ماند که گنجی در خرابی به چشمانت که گر زهرم فرستی چنان نوشم که اگر سروی به بالای تو باشد نباشد بر سر سرو آفتابی پری روی از نظر غایب نگردد اگر صد بار بربندد نقابی بدان تا یک رویت ببینم شب و روز آرزومندم به امیدم هست اگر عطشان نمیرد که باز آید به جوی رفته آبی هلاک می‌خواهد آن مور که پنجه کردن با عقابی شبی دانم که در زندان هجران سحرگاهم به گوش آید خطابی که چون فراق ما کشیدی نخواهی دید در دوزخ عذابی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/176 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که برگذشت که بوی عبیر می‌آید که می‌رود که چنین می‌آید نشان یوسف گم کرده می‌دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می‌آید ز دست رفتم و بی دیدگان نمی‌دانند که زخم‌های نظر بر بصیر می‌آید همی‌خرامد و عقلم به طبع می‌گوید نظر بدوز که آن بی‌نظیر می‌آید جمال کعبه چنان می‌دواندم به نشاط که خارهای مغیلان حریر می‌آید نه آن چنان به تو مشغولم ای بهشتی رو که یاد در ضمیر می‌آید ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم و گر مقابله بینم که تیر می‌آید هزار جامه معنی که من براندازم به قامتی که تو داری قصیر می‌آید به کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت که رحمتی مگرش بر اسیر می‌آید رسید به هر که در آفاق هم آتشی زده‌ای تا نفیر می‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/435 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی که به همت عزیزان برسم به نیک نامی تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود نه به نامه‌ای پیامی نه به خامه‌ای سلامی اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی بگشای تیر مژگان و بریز خون که چنان کشنده‌ای را نکند کس انتقامی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/742 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت من و شرابِ فرح بخش و حورسرشت ؟ که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت به می عمارتِ کن که این جهانِ خراب بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد چو شمع صومعه افروزی از چراغِ کنشت که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟ قدم دریغ مدار از جنازهٔ که گر چه غرقِ گناه است می‌رود به بهشت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/679 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود بنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجود ببوس غَبغَب ساقی به نغمهٔ نی و عود به دورِ گُل منشین بی شراب و شاهد و چنگ که همچو روزِ بقا هفته‌ای بُوَد معدود شد از خروجِ رِیاحین چو آسمان روشن- زمین، به اخترِ میمون و طالعِ مسعود ز دستِ شاهدِ نازک‌عِذار عیسی‌دَم شراب نوش و رها کن حدیثِ عاد و ثمود ولی چه سود که در وِی نه ممکن است خُلُود چو سوار شَوَد بر هوا سلیمان‌وار سحر که مرغ درآید به نغمهٔ داوود- به باغ، تازه کن آیینِ دینِ زردشتی کنون که لاله برافروخت آتشِ نمرود بخواه جامِ صَبوحی به یادِ آصفِ عهد وزیرِ مُلکِ سلیمان، عمادِ دین، محمود بُوَد که مجلس به یمن تربیتش هر آنچه می‌طلبد جمله باشدش موجود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1018 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کنون که بر کفِ جامِ بادهٔ صاف است به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟ فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش دَرکَش که هر چه ساقی ما کرد عینِ الطاف است بِبُر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است همان حکایت زردوز و بوریاباف است خموش و این نکته‌های چون زر سرخ نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/773 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و خوش معاشر و ساقی گُلعِذاری خوش ،_که_قدرِ_وقت_می‌دانی گوارا بادَت این عِشرت که داری روزگاری خوش هر آن کس را که در خاطر ز باریست سِپندی گو بر آتش نِه ،که دارد کار و باری خوش عروسِ طَبع را زیور ز فکرِ بِکر می‌بندم بُوَد کز دستِ ایّامَم به دست اُفتَد نگاری خوش شبِ صحبت غنیمت دان و دادِ خوشدلی بِسْتان که مهتابی افروز است و طَرْفِ لاله زاری خوش که مستی می‌کند با عقل و می‌بخشد خُماری خوش به غفلت عمر شُد ، بیا با ما به میخانه که شنگولانِ خوش باشت، بیاموزند کاری خوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/942 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟ که تیر غمزه تمامست صید آهو را هزار صید پیش تیر باز آید بدین صفت که تو داری کمان ابرو را تو به جوشن و برگستوان نه محتاجی که روز معرکه بر زره کنی مو را دیار هند و اقالیم ترک بسپارند چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را مغان که خدمت بت می‌کنند در فرخار ندیده‌اند مگر بت‌رو را حصار قلعهٔ باغی به منجنیق مده به بام قصر برافکن کمند گیسو را مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را بهای روی تو بازار ماه و بشکست چنان که معجز موسی طلسم جادو را به رنج بردن بیهوده گنج نتوان برد که بخت راست فضیلت، نه زور بازو را به روی نکو کسی دهد که احتمال کند زشت نیکو را ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/544 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کم کن طمع از جهان و می‌زی خرسند از نیک و بد زمانه بگسل پیوند هم بگذرد و نماند این روزی چند ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1551 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کِلکِ مشکین تو روزی که ز ما یاد کند بِبَرَد اجرِ دو صد بنده که آزاد کند چه شود گر به سلامی ما شاد کند؟ امتحان کن که بَسی گنجِ مرادت بدهند گر خرابی چو مرا، لطفِ تو آباد کند یا رب اندر آن خسرو انداز که به رحمت گذری بر سرِ فرهاد کند شاه را بِهْ بُوَد از طاعتِ صدساله و زهد قدرِ یک ساعته عمری که در او، داد کند تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند گوهرِ پاکِ تو از مِدْحَتِ ما مُستَغنیست فکرِ مَشّاطِه چه با حُسنِ خداداد کند؟ ره نبردیم به مقصودِ خود اندر خُرَّم آن روز که رَهِ بغداد کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1050 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند که هر که به تو پرداخت صبر نتواند مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد دلش ببخشد و بر جانت آفرین اگر به دست کند باغبان چنین سروی چه جای چشمه که بر چشم‌هات بنشاند چه روزها به شب آورد جان منتظرم به بوی آن که شبی با تو روز گرداند به چند حیله شبی در فراق روز کنم و گر نبینمت آن روز هم به شب ماند جفا و سلطنتت می‌رسد ولی مپسند که گر سوار براند پیاده درماند به دست رحمتم از خاک آستان بردار که گر بیفکنیم کس به هیچ نستاند چه حاجت است به قتل عاشق را حدیث دوست بگویش که جان برافشاند پیام اهل است این خبر که داد نه هر که گوش کند معنی سخن داند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/511 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈