#داستان
زندگی #حضرت_محمد_ص
#روز_زیارتی
#شنبه
این داستان: #دسته_گل
قسمت دوم
در خانه #حضرت_محمد_ص🌟 مهمان ها دور تا دور نشسته بودند،
هیچکس حرفی نمیزد، همه به او خیره بودند حتی مرد کشاورز، او در دل خود میگفت: اگر پسرم بدنیا بیایید همین امشب مهمانی بزرگی ترتیب خواهم داد و حضرت محمد ص🌟 و همه همسایه ها را دعوت میکنم. 🌻
حضرت محمد ص 🌟 شروع کرد به حرف زدن، حرف های او همیشه بوی محبت و مهربانی🧡 میداد وقتی با مردم#مدینه حرف میزد برایشان از #خدا و نعمت های بی کرانش میگفت . بعد مردم را به کار های درست و خوب تشویق میکرد.🌺
ناگهان پسرکی به اتاق پا گذاشت بعد سراغ مرد کشاورز رفت و در گوش او چیزی گفت ،صورت مرد کشاورز از ناراحتی زرد شد، دستهایش لرزید و پیشانیش خیس عرق شد😰 .
او اهسته و زیر لب گفت: اه... پسرک بد خبر این چه خبری بود که اوردی ، من از خدا پسر خواسته بودم، نه دختر! حالا چه خاکی بر سر کنم!😒
مرد کشاورز از ناراحتی اه کشید و حضرت محمد (ص) که از حال او تعجب کرده بود پرسید:
چی شد مرد؟ چرا ناراحت شدی؟
مرد کشاورز سرش را بلند کرد و با غصه زیاد گفت:
همین الان به من خبر رسید همسرم دختری بدنیا اورده ، اه... چقدر بد شد، من دختر دوست نداشتم، دختر بدرد نمیخورد، من پسر میخواستم پسر خیلی خوب است!😒
از روی لبهای پیامبر گل لبخند پاک شد؛با ناراحتی گفت: ای مرد! چرا غمگین شدی خداوند روزی تو را میدهد، دختر مثل یک دسته گل💐 است که تو انرا بو میکنی!😇
همسایه ها با این حرفها در فکر فرو رفتند، مرد کشاورز هم مشغول فکر شد.
پیرمردی که نزدیکش بود به او تنه زد و گفت: شنیدی پیامبر عزیز ما چه حرف قشنگی زدند ، پس خدا را شکر کن🤲
مرد کشاورز فوری بلند شد و گفت: خدایا شکر ، خدایا شکر!، خدایا شکر☺️
بعد فوری بلند شد که برود ، همسایه ها پرسیدند: کجا؟
او که خوشحال و خندان😃 بود جواب داد: میروم تا زودتر دسته گلم💐 را بو کنم، دلم برایش یک ذره شده است!☺️
همسایه ها خندیدند حضرت محمد ص هم خوشحال شد😍
#پایان_داستان_دسته_گل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه امروز ما قرائت سوره #عبس
تقدیم به امام زمان(عج)💚
با صدای زیبای قاری نوجوان یوسف کالو
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: نون بگیرم؟
🍃 پیام اخلاقی: باور های غلط
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#والدین_بخوانند :
✅راهکارهای تربیتی جهت #نمازخوان شدن فرزندانمان :
👈۱. خودتان الگوی خوبی باشید. اگرشمانمازعاشقانه و اول وقت نخوانید انتظار نداشته باشید فرزندتان نمازخوان شود.
👈۲. بعدازنماز کودک یکی دوساله به بالا رادرآغوش بگیرید و رفتاربامحبت تری با او داشته باشید تافرزند ببیندشما هر وقت نماز میخوانید مهربانتر میشوید و به این وسیله به نماز علاقه مند میشود.
👈۳. او را از کودکی به نماز جماعت و نماز جمعه و حرم و مساجدو مراسم مذهبی ببرید مخصوصا اگر برایش این مکانها را با جایزه وخاطره و تشویقی شیرین کنید.
👈۴. امر به نماز را درست وقتی فرزند به سن بلوغ رسید نگذارید بماند باید چند سال قبل از سن تکلیف او را مشتاق به نماز کنید و نماز را به آموزش دهید.
👈 ۵. برای مشتاق کردن کودک به نماز قبل سن تکلیف برای دختران یک چادر نماز و جانماز و مهر و تسبیح قشنگ وبرای پسرهم همین ها غیر از چادر را تهیه کنید.
👈۶. تا زمانی که به سن خاصی نرسیده و نماز برایش واجب نشده او را همیشه مجبور به نماز خواندن نکنید. مثلا میتوان قبل از اذان با کودک کمی بازی کرد بعد موقع اذان که شد بگویید دخترم اذان میدهند من میخواهم نماز بخوانم تو چه؟
دستور ندهیم پیشنهاد بدهیم.
👈۷. از کودکی هر وقت نماز میخواند به او محبت بیشتری کنید و نماز خواندنش را برای دیگران و در جمع خانواده و فامیل تعریف کنید و تشویق و تحسینش کنید.
👈 ۸. با خانواده های مذهبی و دوستان خوب معاشرت و رفت و آمد کنید.
👈۹. با ورود فرزندتان به دوره ی نوجوانی برای او دلیل بیاوریدکه چرا نماز بخوانیم ولی کوتاه بگویید و سریع رد شوید. انتظار تاثیر زود و سریع نداشته باشید زیرا نوجوان در دوران خامی است تا پخته شود و حرف شما را بفهمد زمان میبرد.
👈۱۰. نسبت به نماز خواندنش یا نخواندنش حساسیت زیادی نشان ندهید و مدام به او گیر ندهید .حساسیت زیاد جلو تفکر او را میگیرد و نماز با اجبار فایده ندارد بگذارید از درون مسئولیت پذیر شود.
👈۱۱. در دوران نوجوانی فرد دچار سردرگمی است و به دنبال انتخاب راه و هویت خود است به او راه درست را دهید و بگذارید زمان بگذرد و راهش را انتخاب کند. مدام نصیحتش نکنید بدتر گیج و کلافه می شود.
👈۱۲. از روش غیر مسقیم استفاده کنید مثل اهداى کتاب و سی دی و نرم افزار . هم میتوانید به او هدیه کنید و یا جایی جلو چشمش قرار دهید تا خودش ببیند واستفاده بکند.
👈۱۳. نوجوان به دلیل تغییرات هورمونی رشد دچار کمی سستی و احساس خستگی است خوابش زیاد شده و اکثرا سنگین خواب میشوند. شاید شمافکر کنید او تنبل شده . برای نماز صبح او را با دعوا و داد بیدار نکنید . او را با محبت و نوازش و بوسه و صدازدن با القاب زیبا مثل دختر عریزم و... بیدارش کنید. یک بار هم شایدکافی نباشد پس صبورانه یک بار قبل نماز خودتان و یک بار بعد نماز او را با محبت بیدار کنید.
👈۱۴. در جلو جمع مدام او را امر به خواندن نماز نکنید. پنهانی و با لحن پر از محبت به او یادآوری کنید.
👈۱۵. گاهی نوجوان به دلیل دیده نشدن با نماز نخواندن میخواهد خود را نشان تان دهد. پس او را ببینید و به او توجه کافی بکنید.
👈۱۶. هیچ گاه بچه های نمازخوان را سرش نکوبید و او را با آنها مقایسه نکنید، مقایسه اثر عکس دارد و او هم از نماز بدش می آید و هم از آن بچه ی نمازخوان.
👈۱۷. وقتی به سن تکلیف رسید برایش جشن عبادت بگیرید.
👈۱۸. نقل داستانهای شیرین و در حد سن کودک و نوجوان از نماز بزرگان و استفاده از اشعار و احادیث زیبا
👈۱۹. ترک مستحبات در ابتدای کار و طول ندادن نماز و رعایت توانایی کودک و نوجوان
👈۲۰. تقویت عشق و علاقه به اهل بیت که یکی از راههای جلب انسان به عبادت و نماز است.
👈و نکته پایانی : اگر در رفتار نماز خوانها مهر و محبت و انصاف دیده شود ، میل بچه ها به نماز خواندن بیشتر میشود...
@montazer_koocholo
#داستان.
این داستان" #نماز_مرد_سیاه_پوش
قسمت اول:
✨یکی بود یکی نبود شهری بزرگ بود با ادم های جور واجور بچه های بازیگوش و خانه های رنگ و وارنگ .
یک مرد سیاه پوش👹 هم در ان شهر زندگی میکرد، اما هیچکس نمیدانست خانه اش کجاست، ؟ اسم و فامیلش چیست؟ و قیافه اش چه شکلی است؟
چرا گاهی می اید و گاهی از او خبری نیست؟ اصلا چرا هیچوقت صورتش را نشان کسی نمیدهد؟ و همیشه خودش را مردم پنهان میکند؟
روزی اقای هاشمی معلم مهربان مدرسه امامت درباره #نماز صبح با بچه های مدرسه قرار مهمی گذاشت و گفت"
چند روزی برای نماز به شما پیامک میدهم تا راحت تر از خواب بیدار شوید و نمازتان قضا نشود🤗
چند تا از بچه ها شماره شان را به اقای هاشمی دادند.
مرد سیاپوش که صدای انها را شنیده بود ، خندان و خوشحال 😆گفت:
من خودم زودتر از اقای هاشمی انها را بیدار میکنم ، اینطوری هم اقای هاشمی به زحمت نمی افتد هم بچه ها زوتر بیدار میشوند😏
روز اول شد و صدای اذان صبح مثل پرنده سفیدی در اسمان شهر به صدا در امد.💫
مرد سیاه پوش زودتر از اقای هاشمی دست به کار شد از دیوار یکی از خانه ها بالا رفت از پنجره اتاق خودش را تو کشید و بالای سر علیرضا که در خواب بود ایستاد علیرضا را تکان داد: علیرضا.... علیرضا...
علیرضا من من کنان پهلو پهلو شد مرد سیاه پوش دوباره و با عجله او را صدا زد
علیرضا با همان چشمان بسته گفت چکارم داری؟
مرد سیاه پوش گفت: پاشو که نماز قضا میشود ،بیچاره میشوی انوقت اقای هاشمی در کلاس راهت نمیدهد😨
علیرضا چشمانش را باز کرد ولی مرد سیاه پوش را ندید تعجب کرد و گفت : فکر میکنم خواب😴 دیدم بعد درباره حرف او فکر کرد ،اما خمیازه ایی کشید و حوصله اش نیامد برای نماز بلند شود، زود خوابید🙄
مرد سیاه پوش گفت: بلند شو پسرجان اگر بیدار نشوی از تخت پایین پرتت میکنم😏
علیرضا عصبانی شد و گفت اصلا من نمیخوام نماز بخونم!😣
مرد سیاه پوش با خنده و خوشحالی از انجا رفت..
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن_مهدوی
این انیمیشن: ارزوی بزرگ🌱
بچه جوونم حتما این انیمیشن رو ببینید 😍
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
Audio_739504.mp3
4.85M
#قصه های خاله نبات
#قصه_شب
📚عنوان: امام به من لبخند نزد
🎬قسمت: اول
🎤گوینده: خانم ملیحه نظری
🍄🍃🍄🍃🍄🍃
🌟🌺 سلام دوست های خوب خدا💖
عزیزان من یادتونه🤔 چند روز پیش یه کتاب معرفی کردیم که اسمش بود ده قصه از امام صادق علیه السلام🧐❓
که اسم یکی از داستانهاش بود
امام به من لبخند نزد😢
امشب حنا جونمون اولین قسمت از این داستان رو برامون میخونن🎤
موافقین با هم داستان حناجونمون رو بشنویم❓
فرشته جونا ما رو دنبال کنید🌺🌟
📚ما را به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید👇
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان
#نهج_البلاغه
#حضرت_علی_علیه_السلام
#روز_زیارتی
#یکشنبه
🍃 خیلی از دستش عصبانی😡 هستم، معلم فارسی مان را میگویم، وقتی درس میدهد ما را مجبور میکند که حرفهایش را یاد بگیریم و در جلسه ی بعد به سوال هایش جواب بدهیم ❗️تازه مشق هم باید بنویسیم❗️شعر هم حفظ کنیم❗️
خدایا! کی میشود ماه خرداد از راه برسد و ما از دست #مدرسه و معلم هایش خلاص شویم! 😞
چهار پنج کلمه به ما یاد داده انگار دنیا را به ما بخشیده! من اصلا از درس فارسی خوشم نمی اید!😣
زنگ تعطیلی🔔 مدرسه به صدا در می اید، بچه های کلاس برای بیرون رفتن سر و صدا میکنند، اما اقای جعفری خونسرد و ارام از پای تخته تکان نمیخورد، من هم با عجله راه می افتم، و با اخم🤨 از کنار او رد میشوم.
دم در مدرسه یادم می افتد که کیفم💼 را در توی کلاس جا گذاشته ام ای وای!
به خیال اینکه کسی در کلاس نمانده برمیگردم، محکم به در میزنم و توی کلاس میپرم، اما معلم فارسی مان هم در کلاس است و تنهاست او که از کار من جا میخورد می پرسد:
چیه اصلانی! اتفاقی افتاده🤔
حسابی ترسیده ام، زود کیفم💼 را بر میدارم. جلویم می ایستد و می پرسد:
چی شده مرد از دست من دلخوری؟
با عصبانیت😡 میگویم:
بله اقا! من از این کلاس و درس فارسی بیزارم!😖
با خنده😀 شانه ام را میگیرد:
خب اینکه ناراحتی ندارد، بشین با هم در این باره حرف بزنیم.😊
از اخلاق خوب او جا میخورم، اصلا عصبانی نیست و دارد میخندد.😀
نفسی تازه میکند و می گوید:
پسر خوب! این چه طرز حرف زدن است؟! من معلم تو هستم و سن و سالم از تو بیشتر است❗️
#حضرت_علی_علیه_السلام🌟 در 📚#نهج_البلاغه می فرماید:
🌸 🌺با کسی که به تو سخن گفتن را یاد داد با درشتی و بلندی سخن نگو! 🌸🌺
سرم را به زیر می اندازم و او ادامه میدهد:
حالا چند دقیقه بشین تا با هم حرف بزنیم و به یک راه حل درست برسیم.😊
معلم فارسی مان ، اقای جعفری چقدر ارام و صبور است و من نمیدانستم!
#پایان
🔖 #نهج_البلاغه، حکمت ۴۱۱
📚 قصه هایی از #نهج_البلاغه، نوشته مجید ملا محمدی
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
🍃 این قسمت:مستر احمد
✨ پیام اخلاقی: تفاوت فرهنگ و اقوام
#من_امام_حسن_عسکری_را_دوست_دارم
❣ منتظر کوچولو های عزیزم
امروز که روز میلاد #امام_حسن_عسکری ع هسته برای ما شیعیان روز خیلی قشنگیه 😍
اماده این با هم یکم از زندگی ایشون بدونیم:
🌼امام حسن عسکری #یازدهمین امام شیعیان است
🌺او در سال ۲۳۲ هجری در #سامرا بدنیا امد
🌻پدرش #امام_هادی_علیه_السلام و مادرش #حُدَیثه است، بعضی ها هم او را #سوسن میگویند
🌷به خاطر اینکه در #سامرا در محله #عسکر زندگی میکرد به #عسکری معروف است.
🌱۲۲ ساله بود که پدرش به شهادت رسید، و او جانشین پدر شد و رهبری شیعیان را به عهده گرفت.
🌿با اینکه #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام در شرایط بسیار بد و فشار حکومت عباسی قرار داشت، به وسیله نمایندگانی با شیعیان سرزمین های مختلف ارتباط داشت شاگردان زیادی هم تربیت کرد.👌
💐#امام_حسن_عسکری پدر امام #دوازدهم #امام_زمان_عج 🌟هستند.
#والدین_بخوانند :
هماهنگی بین پدر و مادر؛ عامل تربیّت فرزند
شما، هم دست راست دارید و هم دست چپ، اگر این دو بهصورت مستقل تصمیم میگرفتند، شما دیگر با این دو دست نمیتوانستید کاری را انجام بدهید. اما چون این دو دست خود تصمیم گیرنده نیستند، بلکه مغز و اراده انسان است که بر دست راست و چپ حکومت میکند و اوست که تصمیم میگیرد، لذا دستها باهم همکاری میکنند و هماهنگاند.
با یک دست کاغذ میگیرید و با یکدست مینویسید. خیّاطها با یکدست پارچه را میگیرند، با دست دیگر میدوزند. آشپزها با یکدست، دیگ را میگیرند، با دست دیگر غذا را به هم میزنند و چون فرمانده یکی است این دودست اینچنین باهم همکاری میکنند. اگر خدایناکرده در وجود ما دو فرمانده وجود داشت معلوم است که چه اتفاقی میافتاد.
حال فرض کنید، اگر پدری نسبت به بچهی خود تندی کند، مثلاً بگوید: چرا این کار را کردی؟ آنگاه مادر بگوید: اتفاقاً کار بچه درست بوده و خوب کاری هم کرده است. یا یکی به بچه بگوید: تو خیلی بیادب هستی. دیگری به او بگوید: اتفاقاً تو از همه مؤدبتر هستی.
یکی بچه را بزند و دیگری او را نوازش کند.
چنین برخوردهایی موجب میشود که بچه بیتربیت بار بیاید. وقتی اینگونه عمل شود، بچه شکایت پدر را به مادر و شکایت مادر را به پدر میبرد و ضمن اینکه بین آنها دعوا راه میاندازد، خود بچه نیز نسبت به پدر و مادر بی اعتقاد و بی اعتنا میشود.
[استاد حائری شیرازی]
@montazer_koocholo
داستان
زندگی #حضرت_فاطمه_ص
#روز_زیارتی
#یکشنبه
این داستان: #این_امانت_از_فاطمه_است
قسمت دوم
🍃تاپ تاپ قلبم بیشتر شده بود، به خودم که امدم ، مجبور شدم حرف بزنم:
امروز همسایه ام علی، داماد محمد، به خانه ام امد، و از من مقداری جو قرض گرفت، بعد چادر همسرش #فاطمه✨ را در خانه ما به امانت گذاشت، چادر را در پستوی خانه گذاشتیم، ساعتی بعد همسرم به پستو رفت و چیز عجیبی دید، او با زبانی بریده بریده مرا صدا زد
وقتی به پستو رفتم سر جایم خشکم زد، و لرزیدم.😲
همان لحظه به خانه پدربزرگ رفتم و او را به همراه مادر بزرگ کشان کشان به خانه اوردم ،
پدربزرگ وقتی به پستو امد فوری به سجده افتاد و خدا را شکر کرد😍 بعد رو به من کرد و گفت:
ای زید! همه فامیل را خبر کن تا به سرعت به اینجا بیایند و معجزه خدا💫 به چشم ببینند!
مهمان ها گردن دراز کرده بودند و با زبان بی زبانی می پرسیدند:
اینجا چه خبر است چرا به ما نمیگویید؟🤔
پدربزرگ گفت:
هرکس میخواهد معجزه خدا و بندگان مهربانش علی، فاطمه و محمد 🌟را ببینید به پستو برود، اما ارام ارام !
مهمان ها هیجان زده و کنجکاو 🙄به پستو رفتند هرکس میرفت و اتاق بازمی گشت می گفت:
نه این دروغ نیست مثل عصای حضرت موسی که معجزه خدا بود و واقعیت داشت!😇
پدر بزرگ چادر ساده فاطمه (س) را به اتاق اورد ان چادر مثل ماه🌜 می درخشید و بوی خوشی در هوا پرواز میداد🤩
سپس رو به مهمانان گفت: ایا با دیدن این معجزه حاضرید نزد محمد (ص) برویم و مسلمان شویم؟😇
همگی گفتند: هرچه تو بگویی ما همان را انجام میدهیم.
ما هشتاد نفر به طرف خانه محمد (ص)🌟 راه افتادیم تا در حضور او مسلمان شویم و چادر خوش بوی فاطمه را نشان دهیم و بگوییم:
این چادر دخترتان فاطمه🌟 است و ما بخاطر ان مسلمان شدیم💐
#پایان_داستان_این_امانت_از_فاطمه_است
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#قصه_های_نماز
شاپرک ها
نسیم🌬 میچرخد و میچرخد و ارام بر لبه پنجره اتاقت مینشیند.
درخت🌳 سر خم میکند و شاخه های سبزش را به پنجره اتاقت نزدیک میکند !
شاپرک ها بر شیشه اتاقت مینشینند، همه در سکوتی عمیق به تو گوش میدهند.😇
وقتی در رکعت اول و دوم نماز #سوره_حمد و #سوره_توحید را میخوانی قرائت زیبای تو هوا را خوشجال میکند😍
نسیم🌬 را ارام میسازد و جهان اطرافت را با تو همراه میکند✨✨
نماز که میخوانی در رکعت اول و دوم یک #حمد و یک #سوره را میخوانی ، حمد و سوره را در رکعت سوم و چهارم به جای #تسبیحات_اربعه هم میتوانی بخوانی ، اما زیبا و صحیح خواندن ان بسیار مهم است🌻 چون در سوره #حمد داری خدا بخشنده مهربان❤️ را شکر میکنی و طبیعت دارد ان را با تو تکرار میکند🌺
#ادامه_دارد
شتر وحشی.mp3
6.72M
#قصه_شب
🌹#شتر_وحشی🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت : #سوره_قدر
🎶تدوین:مرضیه دری
📚 منبع : پیامبر و قصه هایش
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه امروز ما قرائت سوره #انفطار
تقدیم به امام زمان(عج)💚
با صدای زیبای قاری نوجوان یوسف کالو
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان
زندگی #امام_حسین_علیه_السلام
#روز_زیارتی
#دوشنبه
داستان امروز: #مهمان_کوچولو
💭 یک نفر اهسته تق تق به در زد، اُم سلمه، همسر پیامبر(ص) 🌟 به طرف دررفت با خودش گفت:
یعنی کیست که این موقع که روز این هم توی این گرما در میزند حتما با پیامبر (ص)🌟 کار دارد، هرکه هست باید بگویم پیامبر تازه خوابیده😴، برو یک وقت دیگر بیا!
اُم سلمه سرش را نزدیک در برد و پرسید:
کیستی⁉️
صدای شیرین و کودکانه حسین🌟 را از پشت در شنید او میخواست پدربزرگش را ببیند.😇
اُم سلمه در را بازکرد، حسین🌟 وارد حیاط شد؛
اُم سلمه با شوق جلوی او زانو زد ، دست بر موهای نرمش کشید و گفت:
سلام عزیزم، فدایت شوم!بعد حسین را بوسید😘
اُم سلمه دست کوچک حسین را گرفت و به اتاق برد و گفت:
روی این تشکچه بشین ، تو مهمان کوچولوی عزیز ما هستی! 🌸همین جا باش تا برایت خوراکی بیاورم!☺️
حسین دوباره سراغ پدربزرگ را گرفت ، اُم سلمه گفت:
عزیزم! پدربزرگ تازه خوابیده😴، صبر کن تا بیدار شود.
بعد رفت تا برایش خوراکی بیاورد.
حسین دلش برای پدر بزرگ یک ذره شده بود ❣ دلش طاقت نیاورد، همین که اُم سلمه رفت از جایش بلند شد ، و به سوی اتاق دیگر رفت . در اتاق را اهسته باز کرد. پدربزرگ را دید. او گوشه اتاق خوابیده😴 بود، نزدیک تر رفت و کنار پدر بزرگ نشست، پدربزرگ ارام نفس می کشید.
پدر بزرگ اهسته چشم باز کرد با دیدن نوه اش لبخند زد، دست دراز کرد او را گرفت و روی سینه اش نشاند، چند بار بوسش😘 کرد و بعد قلقلکش داد.😀
صدای خنده های حسین 🌟بلند شد.
اُم سلمه با یک ظرف سیب 🍎و کشمش به اتاق امد ،
حسین علیه السلام نبود، در اتاق پیامبر باز بود، خنده های حسین🌟 را شنید ، وارد اتاق شد.
پیامبر (ص) نشست و حسین را روی زانویش نشاند .
اُم سلمه ظرف سیب 🍎و کشمش را جلوی پیامبر و مهمان کوچکش گذاشت. خم شد و یک بوس😘 محکم از حسین گرفت و گفت:
اخ... این پسر چقدر خوشمزه است❤️! بعد رو به پیامبر کرد و گفت:
ببخشید دلم نیامد در را به رویش باز نکنم، او هم برای دیدنت بی تابی میکرد.😊
پیامبر خندید و با خنده اش به او فهماند که کار خوبی کرده است، بعد سیب🍎 را از ظرف برداشت نصف کرد، نصفش را برای خودش و نصفش را به حسین 🌟داد.
#پایان
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: محصولات خانگی
پیام اخلاقی: قدر زحمات دیگران را دانستن
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#دوشنبه_های_حجاب
🌸یه شعر زیبا در مورد حجاب🌸
🔶️اینورو ببین اونورو ببین
بالارو ببین پایینو ببین
🔶️هر جایی که نگاه کنی
نعمت خدارو میبینی
🔶️دستتو ببین پاتو ببین
موهاتو ببین صورت زیباتو ببین
🔶️به هر چی که نگاه کنی
نعمت خدارو میبینی
🔶️خدا به ما نعمت داده
چیزهای خوب خوبی داده
🔶️ما شکر خدا جون میکنیم
به حرفشم گوش میکنیم
🔶️خدا به ما فرموده
ای دختر نمونه
🔶️هر جا که نامحرم باشه
حجاب فراموشت نشه
🔶️هرکسی خوب میدونه
حجاب جزو دینه
🔶️ما دخترهای باهوش
میکنیم حرف خداجونو گوش
🔶️هرجا که نامحرم باشه
حجاب فراموش نمیشه