eitaa logo
نشر خوبی ها محمد مهدی
311 دنبال‌کننده
449 عکس
385 ویدیو
78 فایل
نشر خوبی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم امام حسن (ع ) در ، امام (ع ) فرزندش را طلبيد، و نيزه خود را به او داد و فرمود: با اين نيزه به سپاه دشمن حمله كن . محمد حنفيه نيزه را گرفت و به دشمن حمله كرد، گردانى از طايفه جلو او را گرفتند، او عقب نشينى كرد، و به حضور پدر آمد در آن هنگام (ع ) نيزه را از دست او گرفت ، و به سوى دشمن رفت و حمله كرد و پس ازمدتى در حالى كه نيزه اش خون آلود بود، نزد پدر بازگشت وقتى كه محمد حنفيه ، آن شجاعت را از امام حسن (ع ) ديد بر احساس شكست سرخ و سرافكنده شد. اميرمؤمنان على (ع ) به او فرمود: لاتاءنف فانه ابن النبى و انت ابن على : (خود را نگير ( نكن ) او پسر پيامبر و تو پسر على (ع ) هستى ) . بحار، ج 43، ص 345 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم بزرگوارى (ع ) یکى از كنيزهاى امام حسن (ع ) روزى يك شاخه نزد امام حسن (ع ) آورد و به آن حضرت كرد، امام حسن (ع ) در مقابل آن هديه او را آزاد نمود. بعضى از حاضران گفتند: (به خاطر يك شاخه گل ، او را ساختى ؟) امام حسن (ع ) فرمود: خداوند اين را به ما آموخته است ، آنجا كه (در آيه 86 سوره نساء) مى فرمايد: واذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها (وهنگامى كه كسى به شما مى گويد (احترام كند) پاسخ او را بهتر گوئيد) در اين مورد تحيت بهتر، همان آزاد كردن اوست . تفسير نمونه ، ج 4، ص 42 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم امام حسن (ع ) زمان امام على (ع ) بود، قصابى را كه در دستش چاقوى خون آلود بود، در خرابه اى ديدند، و در همان خرابه جنازه خون آلود شخصى افتاده بود، قرائن ظاهرى نشان مى داد كه او همين قصاب است ، ماءمورين او را دستگير كرده و به حضور على (ع ) آوردند. (ع ) به قصاب گفت : (چه كسى آن شخص را (كه جنازه اش در خرابه است ) كشته ؟) گفت : من او را كشتم . امام على (ع ) بر اساس ظاهر جريان ، و اقرار قصاب ، دستور داد تا قصاب را به عنوان اعدام كنند. ماءمورين او را به سوى قتلگاه مى بردند، در راه قاتل حقيقى مى دويد و فرياد مى زد: (عجله نكنيد او را من كشته ام قصاب بى گناه است ). ماءمورين ، قصاب و قاتل حقيقى را به حضور على (ع ) بردند، و جريان را به عرض رسانيدند، و قاتل حقيقى سوگند ياد كرد كه من او را كشته ام . امام به قصاب گفت : پس چرا تو كردى كه من او را كشته ام ؟ قصاب گفت : من در يك بن بستى قرار گرفته بودم ، چاقوى خون آلود در من ، و كنارم جنازه خون آلود افتاده ، چاره اى نديدم جز اينكه بگويم من كشته ام ولى حقيقت اين است كه من گوسفندى را ذبح كرده بودم چاقوى خون آلود در دستم بود، به خرابه براى تخلى رفته بودم . جنازه خون آلودى را در آنجا ديدم ، وحشت زده برخاستم ماءمورين سر رسيدند و مرا به عنوان قاتل دستگير كردند. على (ع ) به حاضران فرمود: اين قصاب و اين شخص را كه خود را قاتل معرفى مى كند نزد حسن (ع ) ببريد تا او كند، آنها به حضور امام حسن (ع ) آمدند و جريان را گفتند، امام حسن (ع ) فرمود: (به اميرمؤمنان عرض كنيد: اگر اين مرد قاتل ، آن شخص را كشته است در عوض جان قصاب را حفظ كرده است ، و خداوند در مى فرمايد: و من احيا نفسا فكانما احياالناس جميعا (و هر كس انسانى را از نجات دهد، چنان است كه گويى همه مردم را بخشيده است ) (مائده - 32). امام على (ع ) دستور داد، هم قاتل و هم قصاب را نمودند و ديه مقتول را از بيت المال ، به ورثه او عطا فرمود . نورالثقلين ج 1، ص 620 - بعيد نيست كه قتل مذكور قتل خطائى شبه عمد(مانند تصادفات ماشين كه تقصير با راننده باشد) بوده ، و از طرفى چون آن قاتل ، مردانگى كرد وموجب نجات قصاب شد، مشمول ارفاق و اسلام شده است الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم گنهكار عصر رسول خدا (ص ) بود، و (ع ) كودك بودند شخصى گناهى كرد و از شرم آن گناه ، مدتى مخفى شد و نزد رسول خدا (ص ) نمى آمد تا اينكه آن شخص ، حسن و حسين (ع ) را ديد، آن دو را بر دوش ‍ خود سوار كرد و با همان حال به حضور رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: (من گنهكارم ، در پناه خدا، و اين دو آقازاده به حضور شما آمده ام تا مرا ببخشيد) رسول خدا (ص ) وقتى كه آن منظره را ديد، آنچنان خنديد كه دستش را بر دهانش گذاشت ، سپس به آن مرد گنهكار فرمود: (برو جانم تو هستى ) آنگاه به حسن و حسين فرمود: آن شخص در مورد عفو گناه خود، شما را قرار داد، در اين هنگام آيه 64 سوره نساء نازل شد: ... ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما : و اگر گنهكاران كه بر اثر به خود ستم كردند، به نزد تو (اى پيامبر) مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آن ها مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند . مناقب آل ابيطالب ، ج 3، ص 400 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم - نامگذارى (ع ) هنگامى كه امام حسن (ع ) چشم به جهان گشود، (س ) به على (ع ) گفت : (نام اين نوزاد را معين كن ) (ع ) فرمود: من در نامگذارى او، از پروردگارم پيشى نمى گيرم ، خداوند به وحى كرد: (پسرى براى محمد (ص ) متولد شده نزد او برو و به او تبريك بگو، سپس بگو: نسبت على (ع ) به تو مانند نسبت هارون به موسى (ع ) است ، نام اين نوزاد را همان نام بگذاريد كه نام پسر هارون (برادر موسى ) است .) جبرئيل به حضور پيامبر آمد و تبريك گفت ، و سپس عرض كرد: خداوند امر كرد كه اين نوزاد را همنام پسر هارون برادر موسى ، كنيد. پيامبر (ص ) فرمود: (او چه نام داشت ؟) جبرئيل گفت : نام او (شبر) بود. پيامبر (ص ) فرمود: زبان من عربى است . جبرئيل گفت : او را ، نامگذارى كن ، پيامبر (ص ) نام آن نوزاد را حسن خواند . اعلام الورى ، ص 210 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم - جلوگيرى از در عبادت يكى از شاگردان حضرت (ع ) مى گويد: به حضور (ع ) رفتم ، ديدم آفتابه اى را كنار خود نهاده است مى خواهد با آب آن بگيرد، نزديك رفتم تا آفتابه را بردارم و آب بريزم و در ، آن حضرت را كمك كنم . امام رضا (ع ) از من جلوگيرى كرد و فرمود: (اى حسن ! چنين نكن ) عرض ‍ كردم : (چرا مرا از ريختن آب بر دستت ، نهى مى كنى ؟ آيا نمى خواهى من پاداشى ببرم ؟) حضرت فرمود: (تو پاداش ببرى ولى من كنم ؟) عرض كردم : (توضيح بدهيد، چگونه شما گناهكار مى شويد؟) فرمود: آيا سخن خداوند را نشنيده اى كه مى فرمايد: ولا شرك بعبادة ربه احدا (كسى كه اميد لقاى پروردگارش را دارد نبايد كسى را در پروردگار، شريك سازد) (۱). من اكنون براى ، وضو مى گيرم كه عبادت است و (طبق دستور خدا) نمى خواهم كسى را در عبادت خدا، شريك خود قرار دهم (۲). ۱ - كهف - 110 ۲ - فروع كافى ، ج 3 ص 69 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم عده اى از خدمتكاران ميوه مى خوردند، ولى هنوز بقيه ميوه را تمام نكرده ، آن را به دور مى انداختند. (ع ) وقتى كه اين اسراف را از آنها ديد، از روى ناراحتى فرمود: (سبحان الله ! اگر شما احتياج نداريد، افرادى هستند كه نياز دارند آن ها را به نيازمندان بخورانيد) . فروع كافى ، ج 6 ص 297 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم آبرومندانه شخصى به حضور حضرت (ع ) آمد و پس از سلام عرض كرد: (من از دوستان شما و پدران شما هستم ، از سفر حج برمى گردم ، پولم تمام شده مى خواهم به محل سكونتم بروم مبلغى كه مرا به وطنم برساند به من بدهيد، وقتى كه به وطن رسيدم ، وضع مالى من در محل خوب است ، به همان اندازه كه به من داده اى ، به نيت شما به فقراء مى دهم ) . حضرت رضا (ع ) برخاست و به اندرون خانه اش رفت و پس از ساعتى بازگشت و دستش را از پنجره بالاى در، بيرون آورد و به آن حاجى فرمود: (اين دويست درهم را بگير، و مخارج سفر را با آن تاءمين كن ، وقتى كه به وطن رسيدى ، لازم نيست كه آن را از جانب من به فقرا صدقه بدهى ، آن را به تو بخشيدم ، برو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا ببينى ). آن شخص به سوى وطن خود رفت . يكى از حاضران از حضرت رضا (ع ) پرسيد: (چرا پول را از بالاى پنجره به او دادى و نخواستى او تو را ببيند؟) حضرت رضا (ع ) فرمود: از آن ترسيدم كه مبادا وقتى كه با او رخ به رخ شدم ، خوارى را در چهره اش مشاهده نمايم ، آيا نشنيده اى كه رسول خدا(ص ) فرمود: المستر بالحسنة تعدل سبعين حجة ، والمذيع بالسيئة مخذول والمستتر بها مغفور (آن كسى كه نيكوى خود را بپوشاند، پاداش او برابر هفتاد حج (مستحبى ) است و آن كس كه آشكارا كند، درمانده بى چاره است ، و آن كس كه آن را بپوشاند، زير پوشش آمرزش خدا است ) . مناقب آل ابيطالب ، ج 4 ص 360 - 361 فروع كافى ، ص 23 و 24 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم حضرت (ع ) در نيشابور، به محله (غزينى ) رفت ؛ در آن جا حمامى وجود داشت ، و چشمه آبى بود، ولى آب آن اندك بود، حضرت همانجا اقامت كرد و تصميم به بازسازى و پاكسازى آن چشمه گرفت ، اشخاصى كه مقنى بودند طلبيد و آن ها به دستور آن حضرت به لاى روبى و بازسازى چشمه پرداختند، آب آن چشمه ، زياد شد، آنگاه حضرت رضا (ع ) دستور داد، در بيرون پله آن چشمه حوضى ساختند از آن چشمه آب به آن حوض مى ريخت ، حضرت رضا (ع ) به ميان حوض رفت و غسل كرد، و سپس در پشت آن حوض نماز خواند، و همين برنامه ، براى مردم سنت گرديد، مى آمدند در آن حوض ‍ غسل مى كردند، و سپس در پشت آن ، نماز مى خواندند و دعا مى كردند تا خداوند نيازهايشان را برآورد، و بر نعمتهايشان نسبت به آنها بيفزايد، و اين برنامه تا كنون ، از يادگارهاى حضرت رضا (ع ) بين شيعيان باقى مانده است . اعيان الشيعه ، ج 2 ص 18، مطابق بعضى از روايات آن حضرت در نيشابور، در محله (فورا) يك حمام و يك احداث كرد و دستور داد قنات آن جا را لاى روبى و پاكسازى نمودند مناقب آل ابيطالب ، ج 4، ص۳۴۸ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم حضرت (ع ) در برابر زمان حضرت رضا (ع ) در خراسان ، بود (خليفه وقت ) روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزهاى ملاقات مردم با او قرار داده بود، (ره ) مى گويد: در يكى از اين دو روز ملاقاتى ، حضرت رضا (ع ) حضور داشت ، مامون در جانب راست حضرت رضا (ع ) نشسته بود، به ماءمون خبر رسيد كه يكى از پارسايان عابد، دزدى كرده است ، ماءمون دستور داد او را نزد او بياورند، ماءمورين رفتند و او را نزد ماءمون آوردند، ماءمون به چهره او نگاه كرد، ديد بر اثر و سجده هاى زياد، پيشانيش ‍ پينه بسته است به او گفت : (خجالت نمى كشى ، تو با اين سيماى مذهبى ، دزدى ميكنى ؟) گفت : من از روى و ناچارى به دزدى زدم ، زير مرا از حقى كه در خمس و بيت المال دارم باز مى دارى ، و بر اثر تهيدستى ناچار به دزدى مى شدم . ماءمون گفت : تو چه حقى در خمس و بيت المال دارى ؟ عابد گفت : خداوند مصرف را در شش مورد، تقسيم و فرموده است : و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و ... (۱). (بدانيد هر گونه غنيمتى كه به شما رسد، خمس آن براى خدا و پيامبر(ص ) و براى خويشان پيامبر(ص ) و يتيمان و مسكينان و درماندگان در سفر است اگر شما به خدا وآنچه بر بنده خود، در روز جدايى حق از باطل ، و روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان - يعنى روز جنگ بدر) نازل كرده ايم ايمان آورده ايد). در مورد در آيه 7 سوره آمده است ). بنابراين چرا حق مرا به من نمى دهى ، با اينكه من درمانده در سفر هستم ، و بر اثر تهيدستى نمى توانم به وطن بازگردم ، وانگهى من از آگاهان به آيات قرآن هستم . ماءمون گفت : براى اجراى الهى و حكم اسلام كه درباره ، مقرر شده آماده باش ، ما نمى توانيم به خاطر اين ياوه سرائى تو، الهى را تعطيل كنيم . عابد گفت : نخست از خودت شروع كن ، و خود را با اجراى حد الهى پاكساز و بعد به ديگرى بپرداز. ماءمون در اينجا به حضرت رضا (ع ) رو كرد و عرض نمود: اين شخص چه مى گويد؟ (نظر شما چيست ؟) امام رضا (ع ) فرمود: او مى گويد: تو دزدى كردى ، من هم دزدى كردم . ماءمون ، بسيار خشمگين شد، سپس به عابد رو كرد و گفت : (سوگند به خدا به جرم دزدى ، دستت را قطع مى كنم ) . عابد گفت : آيا دست مرا قطع مى كنى ، با اينكه برده وغلام من هستى ؟! ماءمون گفت : واى بر تو، از كجا من غلام تو شده ام ؟! عابد گفت : مادر تو را (پدرت ) از بيت المال مسلمانان خريده است بنابراين ، مادر تو جزء اموال همه مسلمانان مغرب و مشرق است و تو كه از او به وجود آمده اى برده و غلام همه مسلمانان هستى ، تا وقتى كه آنها تو را آزاد كنند، ولى من از سهمى كه دارم تو را آزاد نخواهم كرد، وانگهى تو خمس مردم را چپاول كردى و حق آل رسول (ص ) را به آنها ندادى و حق من وامثال مرا ندادى ، و از سوى ديگر چيز ناپاك ، پاك كننده ناپاك ديگر نيست ، بلكه ناپاك را چيز پاك ، پاك مى كند، و كسى كه بر گردن او حد است ، حد ديگران را جارى نمى سازد تا نخست حد خود را جارى كند، و بعد به ديگران برسد، آيا سخن خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد: اتاءمرون الناس بابر و تنسون انفسكم وانتم تتلون الكتاب افلا تعقلون (آيا مردم را به نيكى مى كنيد، ولى خودتان را فراموش مى نمائيد، با اينكه شما خودتان كتاب (آسمانى ) را مى خوانيد، آيا هيچ نمى كنيد؟!) (۲). ماءمون در برابر گفتار شيواى عابد، درمانده شده بود، متوجه حضرت رضا (ع ) شد و عرض كرد: (نظر شما درباره اين شخص چيست ؟) حضرت رضا (ع ) فرمود: خداوند به محمد(ص ) فرمود: قل فلله الحجة البالغة (براى خدا رسا و قاطع هست ) (۳) به طورى كه بهانه اى براى هيچ كس باقى نمى ماند، و اين حجتها همان است كه نادان با وجود نادانى به آن پى مى برد، چنانكه شخص و نادان با خود به آن آگاه مى گردد، و دنيا و آخرت بر اساس حجت ودليل ، پابرجا است ، و اين مرد( عابد) هم براى خود حجت و دليل آورد. در اين هنگام ماءمون دستور آزادى عابد را صادر كرد، و از مردم روى گردانيد با حضرت رضا (ع ) به تنهايى به صحبت پرداخت (و تمام كینه و فكر و ذكر خود را در مورد حضرت رضا (ع ) به كار برد) تا اينكه آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رسانيد(۴). ۱ - انفال - 41 ۲ - بقره - 44 ۳ - انعام - 146 ۴ - عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 237 و 238 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم - درمان ، توسط حضرت رضا (ع ) عصر حضرت (ع ) بود، يكى از شيعيان با كاروان خراسان به سوى كرمان مى رفت ، در راه ، باندى از دزدهاى سر گردنه ، به حمله كردند و آن را به احتمال يك نفر ثروتمند گرفتند و با خود بردند، تا آنچه دارد؛از او بگيرند، او را در ميان برف انداختند و دهانش را پر از برف نموده و كردند و او بر اثر آن شكنجه ها، از ناحيه دهان ، آسيب سخت ديد، و زبان و لبهايش ، زخم و شكاف برداشت و با اين حال به خراسان بازگشت و هر چه مداوا كرد خوب نشد، او شنيد كه حضرت رضا (ع ) در نيشابور است ، در عالم ديد، شخصى به او گفت : حضرت رضا (ع )به خراسان آمده ، نزد او برو تا تو را در مورد درمان اين بيمارى ، راهنمائى كند، در همان عالم خواب خود را به حضور امام رضا (ع ) رسانيد و ماجراى بيمارى خود را بيان كرد. حضرت رضا (ع ) فرمود : (مقدارى را با و مخلوط كن و بكوب ، و روى زخم دهان بگذار دو سه بار اين كار را تكرار كن كه خوب مى شوى ) . او از خواب بيدار شد، و به آنچه در خواب ديده بود، اهميت نداد و به نيشابور رفت تا به حضور حضرت رضا (ع ) برسد، در آنجا گفته شد حضرت رضا (ع ) اكنون در (سعد) است او به آنجا رفت و بعد به محضر آن حضرت ، شرفياب شد و ماجراى زخم دهان خود را بازگو كرد و گفت : (به قدرى دهانم آسيب ديده كه با زحمت و سختى حرف مى زنم ، داروئى را به من نشان بده ، تا با آن ، خود را درمان كنم ). امام رضا (ع ) فرمود: (مگر آن دوا را در به تو معرفى نكردم ، برو به همان دستور كن !) او عرض كرد: (آن دستور را بار ديگر برايم بيان كن ). حضرت رضا (ع ) فرمود: (مقدارى زيره را با اويشان و نمك ، مخلوط كن و بكوب و دو سه بار بر دهانت بگذار، خوب مى شوى ) او رفت و همين دستور را انجام داد و سلامتى خود را بازيافت . كشف الغمه ج 3، ص 153، ص 154 عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 21 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پاسخ به سؤال روزى (هفتمين خليفه ) از حضرت (ع ) پرسيد: چرا جد تو (ع ) الجنة و النار ( بهشتيان و بهشت و دوزخيان به دوزخ است ؟! حضرت رضا (ع ) فرمود: آيا شنيده اى كه از پدر و اجداد خود كه روايت كرده اند كه (ره ) گفت : از رسول خدا(ص ) شنيدم فرمود : على و بغضة ( دوستى با (ع ) ايمان است ، و دشمنى با على (ع ) كفر است )؟ ماءمون گفت : آرى شنيده ام . حضرت رضا (ع ) فرمود: همين سخن به اين معنا است كه : على (ع ) تقسيم كننده افراد به بهشت و دوزخ است . يعنى على (ع ) سنجش است ، هر كس كه در دنيا على (ع ) بوده ، آن ترازوى سنجش نشان دهنده دوستى وايمان او است و بر اين اساس به مى رود، و اگر دشمن على (ع ) بود، همان ترازو، دشمنى و كفر او را نشان مى دهد، در نتيجه او را به سوى دوزخ مى فرستد. ماءمون گفت : خداوند بعد از تو مرا زنده نگذارد، گواهى مى دهم كه تو رسول خدا(ص ) هستى . كشف الغمه ، ج 3 ص 147 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم هنگامى كه حضرت (ع ) در خراسان بود، جمعى از شيعيان از راه دور براى ع به در خانه آن حضرت آمدند دربان به نزد حضرت (ع ) رفت تا اجازه ورود آنها را بگيرد، جريان را به حضرت عرض كرد، امام رضا (ع ) به او فرمود: (فعلا كار دارم ، به آنها بگو بروند). دربان كنار درآمد و به آنها گفت : (برويد فعلا آقا كار دارد). آنها رفتند و روز دوم به در خانه حضرت رضا (ع ) آمدند، باز مثل روز قبل ، اجازه ورود داده نشد و آنها رفتند، دو ماه هر روز آنها مى آمدند و برمى گشتند، سرانجام نااميد شدند، و به دربان گفتند: به حضرت رضا (ع ) عرض ‍ كنيد، (ما از شيعيان پدر تو امير مؤمنان حضرت (ع ) هستيم ، دشمنان ما، نسبت به ما شماتت و سرزنش مى كنند كه شما به ما اجازه ملاقات نداديد، و ما اين بار شرمنده مى رويم ، و در برابر نيشخند مخالفان ، بيچاره خواهيم شد). دربان پيام آن ها را به حضرت رضا (ع ) ابلاغ كرد، حضرت فرمود: به آنها اجازه بده وارد شوند. دربان به آن ها اجازه ورود داد، آنها به حضور حضرت رضا (ع ) رسيدند و سلام كردند، حضرت رضا (ع ) جواب سلام آنها را نداد و حتى اجازه نشستن به آنها نداد، آنها همچنان ايستاده بودند، سرانجام آنها گفتند: (اى پسر رسول خدا(ص )! چه شده كه ما اين گونه مورد بى مهرى شما شده ايم ، و بعد از دوماه در بدرى و اجازه ندادن اكنون اين گونه قدر ما را ناچيز نمودى ، و بعد از اين همه بى اعتنايى ، ديگر آبرويى براى ما باقى نمى ماند) . حضرت رضا (ع ) فرمود: اين آيه (30 ) را بخوانيد: و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ، و يعفو عن كثير (هر ناگوارى كه فراگير شما مى شود، به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد، با اينكه خداوند، بسيارى از گناهان را مى بخشد). (من در اين برخورد با شما، از خدا و رسول خدا و اميرمؤمنان و از پدران و اجداد پاكم پيروى كرده ام ). آنها عرض كردند: براى چه ؟ مگر ما چه گناهى كرده ايم ؟ حضرت رضا (ع ) فرمود: (شما ادعا مى كنيد كه اميرمؤمنان على (ع ) هستيد) (همين گناه شما است كه ادعاى دروغين مى كنيد) (واى بر شما! بدانيد كه شيعه اميرمؤمنان على (ع ) حسن و حسين (ع ) سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابوبكر (سلام الله عليهم ) هستند كه : در هيچيك از دستورهاى على (ع ) سرپيچى نمى كردند، و هرگز مرتكب كارى كه نهى شده بودند، نمى شدند، شما ادعا مى كنيد كه شيعه هستيم ، ولى در اكثر خلافكار و مقصر هستيد، در انجام وظائف واجب ، كوتاهى مى كنيد در اداى حقوق برادران دينى ، سستى مى نمائيد، و در آنجا كه (كتمان عقيده براى حفظ جان ) واجب نيست تقيه مى كنيد و در آنجا كه تقيه واجب است تقيه نمى كنيد، اگر مى گوئيد: ما دوستدار على (ع ) و دوست دوستان او هستيم ، و از دشمنان او بيزار مى باشيم . سخن شما را رد نمى كنم ، ولى اين ادعا، ادعاى بسيار مقدس است اگر شما با گفتارتان نكند، به هلاكت مى رسيد، مگر اينكه نمائيد و جبران كنيد تا مشمول الهى گرديد). آنها گفتند: (اى فرزند رسول خدا! از درگاه خدا طلب آمرزش مى كنيم و توبه مى نمائيم و ديگر نمى گوييم ما شيعه على (ع ) هستيم ، بلكه مى گوييم ما على (ع ) و دوست دوستان على (ع ) هستيم و با دشمنان شما دشمن مى باشيم .) آنگاه حضرت رضا (ع ) به آنها فرمود: آفرين بر شما باد اى برادران و دوستانم ، بفرمائيد بفرمائيد، بفرمائيد، (آن حضرت مكرر آنها را به حضور خواند) تا آنها را يك يك در آغوش گرفت ، و به دربان فرمود: (چند بار مانع ورود آنان به نزد من شدى ؟) دربان عرض كرد: (شصت بار). فرمود: شصت باز نزد آنها برو و بر آن ها سلام كن و سلام مرا به آن ها برسان ، آنها با و توبه خود، از گناه پاك شدند، و به خاطر دوستيشان با ما سزاوار كرامت گرديدند، به امور آنها رسيدگى كن و مشكلات آنها را رفع كن و آنچه لازم است به آنها از خواربار و پول و... كمك كن . بحارالانوار، ج 68، ص 157 تا 159. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پناه آوردن (ره ) ميگويد: باحضرت (ع ) در باغى بوديم ، ناگاه گنجشگى آمد و در نزد آن حضرت صيحه مى زد، و هرچه توان داشت فرياد مى كشيد و اظهار پريشانى مى كرد. امام (ع ) به من فرمود: آيا مى دانى اين گنجشك چه مى گويد؟ گفتم : نه ، خدا و رسول خدا و فرزند رسول خدا(ص ) داناتر است . فرمود: به من مى گويد: (مارى در خانه ، كنار آشيانه ام آمده ، و مى خواهد بچه هاى مرا بخورد به داد من برسيد) برخيز و اين چوب را بگير و به اين خانه برو و آن را بكش . برخاستم و چوبى برداشتم و وارد خانه شدم ، ناگاه مارى را ديدم كه در درون خانه ، حركت مى كرد، آن مار را كشتم ، و آن بچه گنجشك ها را از آسيب دشمنشان ، حفظ كردم . كشف الغمه ، ج 3 ص 140 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم ديدار دو نفر مسافر به خراسان آمدند، در آنجا به حضور حضرت (ع ) رفته و پرسيدند: ما از فلانجا آمده ايم ، آيا ما شكسته است يا تمام ؟ حضرت رضا (ع ) به يكى از آنها فرمود: نماز تو شكسته است و به ديگرى فرمود: نماز تو تمام است !! (با اينكه آنها از يكجا آمده بودند، و هيچگونه فرقى در حد سفر آن ها نبود، لذا تعجب كردند كه چرا جواب مساءله دو گونه شد؟) امام هشتم (ع ) براى آن كس كه فرموده بود نماز تو تمام است چنين توضيح داد: (زيرا تو به مقصد ديدار ( ظالم ) آمده اى ، بنابراين تو سفر گناه است و موجب نماز نمى شود) . به اين ترتيب امام رضا(ع ) حتى در مساءله گفتن : مردم را از طاغوت برحذر مى داشت . وسائل الشيعه ج 5، ص 510 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم حضرت (ع ) و بخشش گروهى از مردم خراسان به حضور امام رضا(ع ) رفتند و چنين درخواست نمودند: (ما را از پرداخت خمس معاف كن و خمس را به ما ببخش ) حضرت رضا(ع ) (كه مى دانست آنها شايسته بخشش نيستند، و با نيرنگ مى خواهند اين #الهى را ترك كنند) به آنها فرمود: (اين چه نيرنگى است ؟ شما با خود نسبت به ما اظهار اخلاص و دوستى مى كنيد، و از حقى كه خداوند براى ما قرار داده و آن خمس است ، كوتاهى مى نمائيد) آنگاه سه بار فرمود: (لا نجعل لا نجعل لا نجعل لا حد منكم فى حل نمى كنيم ، نمى كنيم ، نمى كنيم ، و شما را معاف نمى داريم ) (۱) و در سخن ديگر فرمود: (ان الخمس عوتنا على ديننا... (خمس مايه كمك ما بر ما است ) (۲) ۱ - کافی باب الفيى و الانفال ... حديث 26، ص 589 - ج 1 ۲ - همان ، حديث 25، ص 548 ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم امام رضا(ع ) يكى از اصحاب حضرت (ص ) مى گويد: پول بسيارى به حضور آن حضرت بردم ، ولى آن حضرت ، شادمان نشد، من غمگين شدم و با خود گفتم : (چنان پولى نزد آن حضرت مى برم ، ولى شادمان نمى شود!) امام رضا(ع ) در اين هنگام (كه احساس كرد كه من غمگين هستم ) به غلامش فرمود: (آفتابه و لگن را بياور)، خود آن حضرت روى تخت نشست ، و به غلام فرمود: آب بريز. در اين هنگام ديدم از لابلاى انگشتان آن حضرت ، قطعه هاى طلا در ميان لگن مى ريزد، در اين وقت به من رو كرد و فرمود: (من كان هكذا لا يبالى بالّدى حملته اليهِ كسى كه چنين دارد (كه از لاى انگشتانش طلا بريزد) به پولى كه تو برايش ‍ آورده اى ، اعتنائى ندارد تا خشنود شود)(310) کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 10، ص 491 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم و ستم به حضرت رضا(ع ) مى گويد: به حضور امام (ع ) رفتم : پسرش حضرت (ع ) در روبرويش نشسته بود، امام كاظم (ع ) به من فرمود: (در اين سال اى بروز مى كند، نگران و پريشان مباش و بى تابى مكن ). محمد بن گفت : اى آقاى من ! چه پيش آمدى رخ مى دهد، من از اين گفتار شما مضطرب گشتم ؟ امام كاظم فرمود : من به سوى آن ( سومين خليفه ) مى روم (يعنى مرا به اجبار نزد او مى برند) ولى بدان كه از جانب او و از جانب (خليفه ) بعد از او ( ) به من صدمه اى نمى رسد. محمد بن سنان گفت : قربانت گردم ، چه رخ مى دهد؟ امام كاظم فرمود : خداوند ستمگران را گمراه نمايد، و آنچه بخواهد انجام مى دهد (اشاره به مسموميت آن حضرت توسط ، پنجمين خليفه عباسى ). محمد بن سنان گفت : قربانت گردم ، منظورتان از طرح اين سخن چيست ؟ امام كاظم فرمود : هر كس در حق اين پسر، نمايد، و امامتش را رد كند، (كمن ظلم على بن ابيطالب حقه و جحده و امامته بعد رسول الله مانند كسى است كه به حق امير مؤ منان على (ع ) ظلم كرده ، و امامت آن حضرت بعد از رسول خدا(ص ) را انكار نموده است ). محمد بن سنان گفت : (سوگند به خدا كه اگر خداوند تا آن زمان به من عمر دهد، حق حضرت رضا(ع ) را به او تسليم مى كنم و امامتش را مى پذيرم ) امام كاظم فرمود : راست گفتى ، خدا به تو تا آن زمان عمر مى دهد و تو حقش را ادا مى كنى ، و امامت او و امامت بعد از او را مى پذيرى . محمد بن سنان گفت : امام بعد از او كيست ؟ امام كاظم ع فرمود : امام بعد از او پسرش محمد (جواد) است . محمد بن سنان گفت : من نسبت به او (نيز) تسليم هستم ، و به امامتش اقرار مى كنم . کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع ) ، حديث 16، ص 391 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پاسخ امام رضا(ع ) در مورد مى گويد: به (ع ) عرض كردم : (قربانت گردم دانسته ايد كه من با پدرت پيوند تنگاتنگ داشتم ، سپس با شما اين پيوند را دارم ، سوگند به رسول خدا(ص ) و به حق يكايك امامان و به حق شما، آنچه به من خبر دهى ، به كسى نمى گويم (و رعايت نقيه را مى كنم ) آيا پدرتان زنده است يا از دنيا رفته است ؟ امام رضا (ع ) فرمود : پدرم وفات كرده است . گفت : شيعيان روايت مى كنند كه سنت چهار پيامبر در زندگى پدرتان وجود دارد.(۱) امام رضا (ع ) فرمود : سوگند به خداوندى كه هيچ كس جز او شايسته پرستش نيست پدرم وفات كرد. ابو جرير گفت : يا وفات غيبت امام رضا (ع ) فرمود : وفات مرگ ابو جرير گفت : گويا تو از من مى كنى ؟ (و حقيقت مطلب را به من نمى گوئى ) امام رضا (ع ) فرمود : عجبا! (چنين نيست كه تصور مى كنى ). ابو جرير گفت : آيا امام كاظم (ع ) (مقام امامت را) به شما وصیت كرد؟ امام رضا (ع ) فرمود : آرى . ابو جرير گفت : آيا احدى را در اين مقام با تو شريك قرار داده ؟ امام رضا (ع ) فرمود : نه . ابو جرير: هيچكدام از برادرانت امام شما مى باشد؟ امام رضا (ع ) فرمود : نه . ابو جرير: پس امام تو هستى ؟ امام رضا (ع ) فرمود :آرى . (۲) ۱ - اين چهار طبق بعضى از روايات عبارتند از: 1 - ترس و از موسى علیه السلام 2 - زندان و از يوسف علیه السلام 3 - سخن مردم كه او مرده است ولى نمرده از علیه السلام 4 - قيام به شمشير از صلی الله علیه و آله و سلم اكمال الدين صدوق ۲ - کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ، حديث يك ص 380 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم عجم در پذيرش ( يكى از فرزندان امام (ع ) بود، ولى از فرزندان ناخلف بود، و در مورد بعد از پدر، مزاحمتهائى براى حضرت (ع ) ايجاد مى كرد) مى گويد: به حضرت (ع ) عرض كردم : (مردى نزد برادرت ابراهيم رفته (و او را كرده ) و به او گفته : پدرت وفات نكرده است ، آيا شما نيز مانند ابراهيم ، چنين عقيده اى داريد؟) فرمود : شگفتا! آيا رسول خدا(ص ) ميميرد، ولى موسى (پدرم ) نمى ميرد، سوگند به خدا پدرم وفات كرد، چنانكه رسول خدا(ص ) وفات كرد ولى خداوند متعال از آن لحظه رحلت پيامبر(ص ) به بعد و زمانهاى بعد از آن ، به طور پى گير اين دين را بر عجم زادگان منت مى گذارد، ولى همين را از بعضى از خويشان پيامبر(ص ) (به خاطر عدم شايستگيشان ) باز مى دارد، همواره به عجم زادگان عطا مى كند و از خويشان پيامبر(ص ) باز مى دارد، من هزار دينار بدهكارى ابراهيم را - پس از آنكه بر اثر نادارى تصميم بر طلاق همسران ، و آزاد نمودن بردگانش گرفته بود- ادا كردم (در عين حال در برابر محبتهاى من ، دست از كينه توزى بر نمى دارد) چنانكه شنيده اى (ع ) چه كردند، چه ستمها و آزارها از برادرانش ديد. (به اين ترتيب امام رضا(ع ) از برادرش ابراهيم كه از خويشان پيامبر(ص ) است ، سخت كرد، و عجم زادگان را كه توفيق پذيرش دين خدا و امامان بر حق را يافته اند، برتر از عربهاى كج انديش دانست و ملاك برترى را به و حق پرستى دانست ، نه خويشى و فاميل ، و اين خود گله اى بود كه امام هشتم (ع ) از برادرش نمود با اينكه به او آنهمه نموده بود، چنانكه گويد: من از بيگانگان هرگز ننالم هر آنچه كرد همان آن آشنا كرد کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ، حديث دو ص 380 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم راز گوئى (ع ) : دختر امام كاظم (ع ) مى گويد: برادرم حضرت رضا(ع ) را ديدم در انبار هيزم ايستاده و آهسته سخن مى گويد، من كسى را در آنجا غير از حضرت رضا(ع ) نمى ديدم ، به آن حضرت عرض كردم : (با چه كسى گفتگو مى كردى ؟) امام رضا فرمود : اين شخص (از بزرگان ) است ، نزد من آمده و سؤ ال مى كند و از بعضى شكايت مى نمايد. حكيمه گفت : اى مولاى من ، من دوست دارم سخن او را بشنوم . امام رضا فرمود : اگر تو او را بشنوى تا يك سال (بر اثر ترس و هراس ) تب مى كنى . حكيمه گفت : در عين حال دوست دارم صداى او را بشنوم . امام رضا فرمدو : بشنو. حكيمه گفت : من دادم ، صدائى مانند سوت شنيدم و تا يكسال به تب مبتلا گشتم . کافی باب ان الجن ياءتيهم و يساءلونهم ، حديث 5 ص 395 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم خبر دادن (ع ) از آينده شخصى به نام مى گويد: هنگامى كه تصميم گرفت با بجنگد، امام رضا(ع ) به من فرمود: (نزد برو و بگو: (فردا براى ، بيرون نرو، كه اگر بيرون رفتى شكست مى خورى و يارانت كشته مى شوند، اگر پرسيد: از كجا مى دانى بگو : در خواب ديده ام ). مسافر مى گويد: نزد مسيب رفتم و موضوع را به او گفتم ، گفت : از كجا مى دانى ؟ گفتم : در خواب ديده ام . مسيب گفت : ( كسى كه با ما تحت نشسته مى خوابد، اعتبار ندارد). او آن روز به جنگ رفت و شكست خورد و يارانش كشته شدند. نيز مسافر مى گويد: در سرزمين منى همراه امام رضا(ع ) بودم ، (وزير ) در حالى كه سرش را پوشيده بود تا گرد و غبار به او نرسد، از جلو ما رد شد، حضرت رضا(ع ) تا او را ديد، فرمود: (مساكين لا يدرون ما يحل بهم فى هذه السنة : اين بيچاره ها نمى دانند كه در همين سال ،چه بر سرشان مى آيد؟ ) (از گرد و غبار، خود را مى پوشانند ولى نمى دانند كه به زودى به خاك سياه مى نشينند) سپس فرمود: (و عجبتر از اين ، اينكه من و اين چنين - و دو انگشتش را بهم چسبانيد - نزديك هم قرار مى گيريم ) (همانگونه كه حضرت فرموده بود، همان سال ، هارون بر (برمكيان ) غضب كرد، و سران آنها كشته شدند و به خاك سياه نشستند) مسافر مى گويد: سوگند به خدا، سخن دوم حضرت رضا(ع ) را (در مورد نزديك شدن با هارون ) نفهميدم ، تا آن وقت كه جنازه امام رضا(ع ) را كنار قبر هارون به خاك سپردند. کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 9 و 10، ص 491 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پراكنده شدن مردم و (ع ) ( ، معروف به ( ) (صاحب دو رياست : 1 - نخست وزير 2 - رئيس ارتش ماءمون ) مجوسى بود و به دست مسلمان شد و كم كم دست نشانده برمكيان در دستگاه خلافت گرديد، و در عصر ماءمون (هفتمين خليفه عباسى ) هم نخست وزير ماءمون گرديد و هم فرمانده كل قواى ارتش ماءمون شد. هنگامى كه ماءمون ولايتعهدى را به امام رضا(ع ) سپرد، بن سهل به مقام امام (ع ) حسادت مى ورزيد، و در فرصتهاى مختلف ، عداوت خود را به امام (ع ) آشكار مى كرد، از جمله در جريان همين شخص ، ماءمون را تحريك كرد كه پيام براى امام بفرستد تا نماز را نخواند و برگردد، سر انجام به مكافات دسيسه هايش رسيد و در شعبان سال 203 در سرخس ، توسط ( ) دائى ماءمون كشته شد (۱) اينك به داستان زير توجه كنيد: مى گويد: هنگامى كه ماءمون از خراسان به قصد بغداد بيرون آمد، ( ذوالرياستين ) (براى بدرقه ) بيرون آمد، من نيز همراه حضرت (ع ) بيرون آمدم ، در يكى از منزلگاهها، نامه اى از جانب ( ) (برادر ) بدست فضل رسيد، در آن نوشته بود: (من از روى حساب نجوم دريافته ام كه تو در روز چهارشنبه فلان ماه ، حرارت آهن و آتش را مى چشى ، از اين رو عقيده من اين است كه در همان روز، با ماءمون و حضرت رضا(ع ) به حمام برويد، و تو كنى و روى دستت خون بريز، تا نحوست آن (حرارت آهن ) از تو دور گردد). بن سهل براى ماءمون نيز، در اين باره نامه نوشت ، و از او خواست كه از حضرت رضا(ع ) تقاضا كند تا باهم به حمام بروند. ماءمون به حضور حضرت رضا(ع ) نامه نوشت كه فردا به حمام برويم ، امام رضا(ع ) جواب داد: (من فردا حمام نمى روم و عقيده ندارم كه تو و فضل نيز به حمام برويد). ماءمون بار ديگر نامه نوشت و از امام رضا(ع ) در خواست كرد كه فردا به حمام برويم . امام رضا(ع ) در پاسخ نوشت : من حمام نمى روم زيرا شب گذشته رسول خدا(ص ) را در ديدم به من فرمود: (فردا حمام نرو). از اين رو به عقيده من تو و فضل نيز فردا به حمام نرويد. ماءمون براى حضرت نوشت كه راست مى گوئى و پيامبر(ص ) نيز راست فرمود، من نيز فردا به حمام نمى روم ، فضل خودش بهتر مى داند. مى گويد: وقتى كه شب شد، امام هشتم (ع ) به ما فرمود: (آنچه را كه از تلخ امشب پديد مى آيد به خدا پناه مى برم ). ما پيوسته اين سخن را مى گفتيم ، وقتى كه حضرت رضا(ع ) نماز صبح را (در اول وقت ) خواند، به من فرمود: (برو پشت بام ببين آيا صدائى مى شنوى ) ياسر مى گويد: به پشت بام رفتم ، فريادى شنيدم و كم كم صداى شيون بلند شد، پائين آمدم و ديدم ماءمون از آن درى كه از خانه اش به خانه امام رضا(ع ) باز مى شود، به حضور امام رضا(ع ) آمد و به امام گفت : (خدا به تو در مورد فضل ، اجر دهد، او سخن شما را نپذيرفت و به حمام رفت و بر سرش ريختند و او را كشتند، سه تن از مهاجمين دستگير شده اند كه يكى از آنها پسر خاله او ( بن ) است .) ياسر مى گويد: سرداران و هواخواهان فضل در خانه ماءمون اجتماع كردند و مى گفتند: ماءمون او را غافلگير كرده و كشته است ، و ما بايد از او خوانخواهى كنيم ، و آتش آورده بودند كه خانه او را بسوزانند. ماءمون به حضرت رضا(ع ) عرض كرد: (اى سرور من ! اگر صلاح مى دانيد برويد و مردم را پراكنده كنيد.) ياسر مى گويد: امام سوار شد و به من فرمود: تو نيز سوار شو، با هم از خانه بيرون ، آمديم ، مردم فشار مى آوردند، امام رضا(ع ) با دست اشاره كرد و فرمود: (تفرقوا تفرقوا: متفرق و پراكنده شويد). اشاره امام آنچنان اثر كرد، كه مردم به گونه اى شتابان باز مى گشتند و پراكنده مى شدند كه روى هم مى افتادند، آنحضرت به هر كس اشاره كرد، او با شتاب از آنجا رفت (۲) - ۱ - بحار، ج 49، ص 139 - صحيفه البحار، ج 2، ص 492 و 493. ۲ - کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 8، ص 490 و 491 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم نا تمام عيد (ع ) روز فرا رسيد، ماءمون توسط شخصى ، براى امام رضا(ع ) پيام داد كه براى آماده شو، و آن را اقامه كن و خطبه آن را بخوان . امام رضا(ع ) به ماءمون پيام داد، : به شرطى كه در مورد عهدى بين من و تو بود، آگاه هستى (بنابراين مرا از خواندن نماز عيد و خطبه كه از شئون است ، معاف بدار) ماءمون ، من مى خواهم با انجام اين كار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و كمالات تو را بشناسند. حضرت رضا(ع ) كرارا از خواست كه مرا معاف بدار، ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت : (بايد نماز عيد را شما اقامه كنيد) سرانجام حضرت رضا(ع ) به ماءمون پيغام داد كه : اگر بنا است من نماز را بخوانم ، من مانند روش پيامبر(ص ) و امير مؤ منان (ع ) نماز را مى خوانم (نه مانند روش خلفاء) ماءمون گفت : (هر گونه مى خواهى بخوان ) ، آنگاه ماءمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا(ع ) اجتماع كنند. مى گويد: سرداران و سپاهيان در خانه امام ، و اطراف آن اجتماع كردند، مردم از بزرگ و كوچك و زن و مرد و كودك سر راه امام ، صف كشيدند، عده اى در پشت بام ها رفتند (شكوه ملكوتى خاصى همه جا را فرا گرفت ) هنگامى كه خورشيد طلوع كرد، امام رضا(ع ) غسل نمود و عمامه سفيدى كه از پنبه بود بر سر نهاد، يك سرش را روى سينه و سر ديگرش را ميان دو شانه انداخت ، و دامن به كمر زد، و به همه پيروانش دستور داد چنان كنند. سپس عصاى پيكان دارى را بدست گرفت و بيرون آمد، ما در پيشاپيش آن حضرت حركت مى كرديم ، او پا برهنه بود، وقتى كه حركت كرد و سر به سوى آسمان بلند كرد و چهار بار تكبير گفت (آنچنان تكبيرهاى او پرجاذبه و ملكوتى بود كه ) ما گمان كرديم آسمان و در و ديوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گويند: اللّه اكبر... ارتشيان و كشوريان ، با شكوه ويژه اى ، صف در صف ايستاده بودند، امام رضا(ع ) از خانه بيرون آمد و دم در ايستاد و فرمود: (اللّه اكبر، اللّه اكبر، (اللّه اكبر) على ما هدانا، اللّه اكبر على ما رزقنا من بهمه الانعام و الحمد لله على ما ابلانا.) همه جمعيت ، صداى خود را به اين تكبير بلند كردند (آنچنان آواى ملكوتى تكبير در فضاى ملكوتى محضر امام ، پيچيد و اثر بخش بود) كه سراسر شهر ( ) يكپارچه به گريه و شيون و فرياد تبديل گرديد، هنگامى كه سرداران و رؤ سا، ديدند، امام رضا(ع ) با كمال سادگى با پاى برهنه از خانه بيرون آمده ، از مركبها پياده شدند و پا برهنه گشتند و همراه امام حركت نمودند، حضرت در هر ده قدمى مى ايستاد و سه تكبير مى گفت ، زمين و زمان با احساسات پرشورى در حالى كه گويا اشك مى ريزند، با غرش تكبير، همنوا شده بودند. وضع آن صحنه عظيم ملكوتى را به ماءمون گزارش دادند، ذوالرياستين (نخست وزير و رئيس ارتش ) در نزد ماءمون بود، به ماءمون گفت : اى امير مؤ منان ! اگر امام رضا(ع ) با اين شكوه به مصلى برسد، مردم شيفته مقام او گردند (و آنگاه براى مقام شما خطر خواهد شد)، صلاح اين است كه از او بخواهى باز گردد. ماءمون ، شخصى را نزد امام رضا(ع ) فرستاد و توسط او در خواست باز كشت كرد. امام رضا(ع ) بى درنگ كفش خود را طلبيد و سوار مركب شد و باز گشت . کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) حديث 7، ص 489 و 490 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم كرامتى از حضرت رضا(ع ) عراقى مى گويد: من به مذهب ( ) اعتقاد داشتم ، (و مى گفتم بعد از امام هفتم ، امامى نيست ) براى انجام مراسم به مكه رفتم در آنجا در مورد مذهبم ، شك و ترديد نمودم ، كنار كعبه خود را به ملتزم (ديوار مقابل در خانه كعبه ) چسباندم و گفتم : (خدايا! تو خواسته مرا مى دانى ، مرا به بهترين دين ارشاد فرما). همانجا به قلبم افتاد كه به محضر حضرت (ع ) بروم ، به مدينه رفته و به خانه آن حضرت شتافتم ، و به خادم خانه گفتم : (به مولايت بگو يك مرد عراقى به در خانه آمده است ). هماندم صداى امام رضا(ع ) را از درون خانه شنيدم دوبار فرمود: (اى ! وارد خانه شو). وارد خانه شدم ، هنگامى كه آن حضرت ، به چهره من نگاه كرد، فرمود: (خداوند دعايت را به استجابت رسانيد، و تو را به خودش ، هدايت نمود). گفتم : (اشهد انك حجة الله و امينه على خلقه : گواهى مى دهم كه البته تو حجت خدا، و امين خدا در ميان مخلوقاتش ‍ هستى ). کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ... حديث 13، ص 355 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b