eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
205 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها رأس تو را به روی نی، هر چه نظاره می‌کنم سیر نمی‌شود دلم، نگه دوباره می‌کنم ز اشک و آه سینه‌ام، میان آب و آتشم چو با تو ام از این میان، کجا کناره می‌کنم؟ گمان کنند دشمنان، نیست به کام من زبان ز دور بس که با سرت، به سر اشاره می‌کنم به دختران خود بگو، که گوشواره‌ها چه شد؟ گریه به گوشواره نی، به گوش پاره می‌کنم هم سر تو بر سر نی، هم سر اکبرت ز پی گاه نگاه سوی مَه، گه به ستاره می‌کنم رُخَت به خون که رنگ زد؟ آینه را که سنگ زد؟ رخنه ز آه خویشتن، به سنگ خاره می‌کنم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای تجلّی صفات همۀ برترها چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده‌ای چون که عشق پدران نیست کم از مادرها پسرم! می‌روی امّا پدری هم داری نظری گاه بینداز به پشت سرها سر راهت پسرم تا درِ آن خیمه برو شاید آرام بگیرند کمی خواهرها بهتر این است که بالای سر اسماعیل همه باشند و نباشند فقط هاجرها مادرت نیست، اگر مادر سقا هم نیست عمّه‌ات هست به جای همۀ مادرها حال که آب ندارند برای لب تو بهتر این است که غارت شود انگشترها زودتر از همه آماده شدی، یعنی که: «آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها آنچنان کهنه نگشته است سمّ مرکب‌ها آنچنان کند نگشته است لب خنجرها» چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده چه کنم با تو و با بردن این پیکرها آیه‌ات بخش شده، آینه‌ات پخش شده علیِ‌‌اکبر من شد علیِ اکبرها گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم بر زمین باز بماند طرف دیگرها با عبای نبوی کار کمی راحت شد ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد بابا مرا برای خودش انتخاب کرد من که توان پا شدن ازجا نداشتم خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد با اینکه من خودم پر درد وجراحتم زخم لب تو زخم لبم را کباب کرد دروازه ی پر از غم ساعات یک طرف ما را یزید وارد بزم شراب کرد در شام، شام دختر تو تازیانه بود عمه تمام خرج سفر را حساب کرد زجری که من کشیده‌ام از دستهای زجر عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد گفتم نزن که بال و پرم درد میکند اما چه سود خواهش من را جواب کرد من نذر کرده ام که ببوسم لب تو را حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه پدری پیر شده بر سر نعش پسرش محتضر شد به خدا وای چه آید به سرش صد و یک دانه تسبیح حسین ریخت زمین اربا اربا شد و پاشید تمام جگرش نامرتب شده این خوش قد و بالای حرم بس که از روی حسد دشمن او زد نظرش همه از بغض علی بر تن و پهلوش زدن می زدن با دم شمشیر و سنان و تبرش به خدا آینه احمد و زهرا و علیست این جوانی که لبش تر شده از خون سرش تا تسلی بدهند داغ علی را به پدر کوفیان هلهله کردند به خدا دور و برش عمه اش آمده از سمت حرم واویلا عمه اش آمده با گریه و چشمان ترش زینبی را که ملک محرم اسرار نبود حال افتاده در این خیل حرامی گذرش برسانید جوانان حرم را که برند جسم صد چاک علی و پدر محتضرش زانویش خم شده این پیر جوان مرده ولی بعد از این کاش بلایی نکند خم کمرش رنگ رخساره او رفت و کمر هم پیچید تا شنید بانگ اخا، ادرک اخای قمرش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه فریاد میزدند که هان کشته شد حسین در های و هوی شمر و سنان کشته شد حسین در هر نماز مغرب خود گریه میکنم وقت غروب وقت اذان کشته شد حسین زخم سنان و نیزه چنان کارساز نیست از بس که خورد زخم زبان کشته شد حسین این پیرمرد کشته نشد بین قتلگاه وقتی که دید داغ جوان کشته شد حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است یا که بهتر چه به روز پسرش آمده است پسر دسته گلش را چو گل پرپر دید هر طرف را که نظر کرد علی اکبر دید مثل مه پاره ی افتاده به خاک است تنش در هم آمیخته خون و بدن و پیرهنش نه توانست بغل گیرد و نه بوسه زند نه توانست بماند نه از او دل بکند زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود اربا اربا دل بابای علی اکبر بود دشت مانده است و سواری که زمین گیر شده تن صد چاک پسر دیده، پدر پیر شده ناله اش بین کف و هلهله ها گم شده بود گریه اش مایه ی خندیدن مردم شده بود ارتفاع بدنش تا به زمین کم شده بود همه گفتند رکوع است ز بس خم شده بود پسری مانده به خاک و پدری می نگرد مانده حیران که چگونه بدنش را ببرد چون که این چاک ترین جسم میان شهداست مدد از کل جوانان بنی هاشم خواست خوب شد بار دگر بوسه بر آن لب نگذاشت ور نه می مرد از آن بوسه که زینب نگذاشت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه باز كن بابا دو پلك پرپرت را بيشتر جان بده نيمه نگاهه آخرت را بيشتر تاول رويت، لب خشكت، زبان كوچكت اين سه سوزانده من غمپرورت را بيشتر بي رجز ديدم سپاهي را پريشان ميكني خم شدم بوسم لب شعله ورت را بيشتر ناگهان ديدم كه خونت ميچكد از چهره ات غرق خون كردند از تو سنگرت را بيشتر خوب فهميدم چرا وقتي گلويت تير خورد جمع كردي در بغل بال و پرت را بيشتر حنجرت نه، استخوان هاي گلويت داغ شد داغي اش سوزاند چشمان ترت را بيشتر ميكشم تير از گلويي كه به مويي بند ماند گرچه ميترسم بپاشد حنجرت را بيشتر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها فکری برای وضع بد این گدا کنید باشد قبول من بدم اما دعا کنید هر کار می کنم دلم احیا نمی‌شود قرآن به نیت من بیچاره وا کنید بی دردی‌است دردِ من در به در شده بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟ قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید در پشت خانه‌ی تو نشستن مرا بس است اصلا که گفته حاجت من را روا کنید؟! یابن الحسن به حرمت شاه نجف مرا آماده‌ی ورود به ماه خدا کنید لطفی کنید، با همه‌ی رو سیاهی‌ام در راه زینبیه سرم را جدا کنید عمری‌است بنده‌ی سر کوی رقیه‌ام اهل زمانه کفر مرا بر ملا کنید بابایم آمده ز سفر یاری‌ام کنید اهل خرابه نافله ها را رها کنید تا که نفهمد او سر گیسوی من چه شد یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید این پهلوی شکسته مرا زجر می دهد قدری کمک کنید مرا جا به جا کنید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آنان که عاشقند به دنبال دلبرند هر جا که می روند تعلق نمی برند از آن چه که وبال ببینند خالی اند عشاق روزگار سبک بال می پرند پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست گاهی ملائک اند و گاهی کبوترند دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند دلداده ی قدیمی آل پیمبرند آنان که عاشق علی و فاطمه شدند مدیون خانواده موسی بن جعفرند ما عاشقیم عاشق زهرا و حیدریم ما شیعیان کشور موسی بن جعفریم آدم بدون مِهر تو انسان نمی شود سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود آن گردنی که تیغ تو را بوسه می زند سوگند می خوریم، پشیمان نمی شود وقتی کبوتران حریمت گرسنه اند گندم برای سفره ما نان نمی شود باید هزار قرن حکومت کنی مرا سلطان چند روزه که سلطان نمی شود تو خوب جایی آمده ای سروری کنی هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود جز تو نمی شویم گرفتار هیچ کس یعنی نمی رویم به بازار هیچ کس تو آسمان عشقی و خورشید گنبدی خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی تو سجده ای و ساجد و مسجود و مسجدی تو عابدی و عبدی و معبود و معبدی تو کربلایی و نجفی و مدینه ای یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی نُه چشمه از علوم, به قلب تو جاری است با این حساب, عالِم آل محمدی تو آمدی و آمدنت رفتنی نداشت مانند آفتاب, تو در رفت و آمدی ای آبروی جن و ملک خاکبوسی ات عالم فدای جلوه شمس الشموسی ات زائر شدم نسیم, صدای مرا گرفت از دستم التماس دعای مرا گرفت یک شب کنار پنجره فولاد, مادرم آن قدر گریه کرد شفای مرا گرفت یک پارچه گره زد و تا سال های سال «سهمیه امام رضای» مرا گرفت صحن تو, آسمان تو, گنبد طلای تو حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا تا این که آهو آمد و جای مرا گرفت سائل شدن به خاطر منّت کشیدن است آهو شدن بهانه اکرام دیدن است ای مهربان ترین کرم سفره ی گدا یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا! امشب خدا کند که تو را ای حضور محض این قوم اشتباه نگیرند با خدا! ای لطف بی نهایت شب های زائران یک بار ما, سه بار شما پیش ما بیا با گریه های توست اگر گریه می کنیم ای روضه خوان گریه ی ابن شبیب ها یابن شبیب گریه فقط بر غم حسین یابن شبیب گریه فقط بهر کربلا… یابن شبیب جدّ مرا سر بریده اند پیش نگاه عمه ما سر بریده اند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه صدبار گفته اند ولی باز نوبر است از هر زبان حدیث تو قند مکرر است ماتشنه ایم و در کف تو جام کوثر است هفت آسمان قلمرو جولان حیدر است بی ذکر یاعلی دم خود. را فرو مبر نام خداست نام علی بی وضو مبر ای شعر عاشقی نکن اینقدر بی هدف از این طرف نکش دل ما را به آن طرف این جاده. می خورد به سماوات ، لاتخف حیّ علی الزیارة و حیّ علیَ النجف ما ظلمتیم نور ازل تا ابدد علی است حی علی الفلاح ، که خیر العمل علی است هر شب که یاد کوی تو از خاطرم گذشت تا صبح اشک شوق زچشم ترم گذشت از آسمان عمر چه زود اخترم گذشت خاک نجف کجاست که آب از سرم گذشت جان من از علی است مرا جان به کف ببر ای شوق پابرهنه مرا تا نجف ببر ای نام نامی تو گواراتر از عسل هستی به عشق نام تو رقصیده از ازل قد قامت القصیده و قد قامت الغزل مفعول فاعلات مفاعیل مفتعل شعرم همیشه چشم به دست تو دوخته است قربان مصرعی که برای تو سوخته است با جرعه ای وجود گرفتیم از عدم خوردیم تا شرابی از انگور این حرم این است جام شیعه ی حیدر ، نه جام جم یامظهرالعجایب و یا کاشف النقم " بگذار تا زشارع میخانه بگذریم " از شارع الرسول تو مستانه بگذریم گم می شوند و شعله از این طور می برند هرشب فرشته ها سبد نور می برند از گوشه ی ضریح تو انگور می برند شیرینی علی است که با شور می برند غیر از در علی به دری رو نمی زنند بیخود کنار نام تو زانو نمی زنند ما را در این حرم جگر قیل و قال نیست "ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست " این جا غمی به دوش محبان وبال نیست "در بارگاه قدس که جای ملال نیست " جایی که جارویش پر و بال فرشته است موسی چقدر مشق تحیر نوشته است سبحان من یمیت ویحیی ، قیامت است اینجا بدایتی است که تا بی نهایت است در وادی السلام تو مردن ، غنیمت است یعنی شهید عشق علی غرق رحمت است کی می شود بیایی و شرمنده ام کنی از جام " من یمت یرنی " زنده ام کنی از این حرم که هست حریم ملائکه آدم کجا رود که نیفتد به مهلکه دنیای بی علی چه قدر بود مضحکه شیعه علی نداشت بمیرد برای که؟ کار عدم زعشق به هستی کشیده شد دنیا فقط برای علی آفریده شد بعد از نجف تمام جهان سرزمین توست حقا که آسمان و زمین در نگین توست در سفره ها حکایت نان جوین توست یاللعجب تعجب ما از همین توست بی اعتنایی تو به دنیا که معرکه است نعلین وصله دار تو تاج ملائکه است هر چند در برابر تو سر ، بلند نیست هر سر که نیست خاک درت سربلند نیست آن سر زیادی است که در این کمند نیست ای اغنیا ، گدای علی مستمند نیست ای منکر علی تو و برهان بی اساس قنبر شناس هم نشدی تا علی شناس پای کرم شکسته ی دست کریم توست دنیا همیشه بر سر خوان نعیم توست نهج البلاغه رائحه ای از شمیم توست سبحان من دنی فتدلی ، حریم توست یعنی علی مع الحق و حق است با علی صلی علی محبک یا مرتضی علی در می زنند ، سائلی از راه آمده است جبریل عاجزانه به درگاه آمده است جایی که عقل پیش تو کوتاه آمده است "قل " انما ولیکم الله " آمده است این آیه جز برای تو نازل نمی شود قرآن ما بدون تو کامل نمی شود روزی که ذوالفقار تو سر در نیام کرد شمشیر ابرویت همه را قتل عام کرد تیغی که خواب راحت ما را حرام کرد باید به تیغ ابروی حیدر سلام کرد دل را به یک اشاره ی خود می برد زدور "این است دلبری که به دنیا فکنده شور " دارم هزار آرزو اما علی الحساب ای کاش این یکی بشود زود مستجاب در آرزوی خاک کف پای بوتراب گویم هزار مرتبه " یالیتنی تراب " یک عمر زیر سایه ی تو جای ما بس است یک یاعلی برای دو دنیای ما بس است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها گفتم به خود یا که خبر از ما نداری یا که خیال دیدن ما را نداری حالا که با سر آمدی فهمیده ام که هر شب تو می خواهی بیایی پا نداری دور از من و عمّه کجاها رفته ای که یک جای سالم در سرت حتّی نداری حتّی پر از زخم و جراحت هم که باشی زیباترین بابای دنیا! تا نداری بعد از تو باید سوخت در هرم یتیمی بعد از تو باید ساخت بابا با نداری با دختر تو دختران شام قهرند با طعنه می گویند تو بابا نداری؟ من را به همراهت ببر تا که بفهمم تو دوست داری دخترت را یا نداری @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها پدر جان آمدی بی پیکری که از آن قامت تو تنها یک سری که ندارد حال من تعریفی اما بمیرم من تو از من بدتری که چرا یک جای سالم در سرت نیست تو بابا جانشین حیدری که نگفتی با خودت با این سر و وضع دلیل مردن این دختری که چرا انقدر هستی نا مرتب کجا رفتی پر از خاکستری که مسلمانان تو را آزار دادند پدر تو وارث پیغمبری که به دست ساربان انگشتری بود گمانم بود آن انگشتری که همه طول سفر دست خودت بود ولی بردند مثل معجری که همه طول سفر روی سرم بود و میپوشاند آن موی سری که میان شعله های خیمه ها سوخت ندارم جز حصیری معجری که شب و روزم نمیگوید رقیه کبودی و شبیه مادری که پدر موی سر من سوخت اما امان از آتش و میخ دری که میان شعله هایش مادرم سوخت همانجا بود که بال و پرم سوخت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه خوابش نمی‌ گرفت خودش را به خواب زد دیگر توان نداشت بسوزد به آب زد بغضی شد و شکست ز رویای صادقش بر عکس های خواب خوشش چند قاب زد پلکش پرید، خواب خوشش نیمه کاره ماند پاشد ز جا و بر گل روی خود آب زد زحمت چقدر داد به خود تا که پا شود خود را چقدر کشت که بر آب و تاب زد یک حلقه از دو دست ورم کرده اش که ساخت یاقوت سرخ دیدنی اش را رکاب زد پیش غریب، غربت خود را بساط کرد دور بساط درد دلش یک طناب زد با موی خود برای پدر ترمه پهن کرد بر زخم های او ز سرشکش گلاب زد غم‌ های پابرهنگی‌ اش را نوشته کرد با نام درد آبله چندین کتاب زد مجبور شد که لب به ترک‌ های لب نهد از جام لب بر لب ساقی شراب زد طوفان آتش دل دریایی اش ولی وقتی نشست ولوله شد آفتاب زد جان داد آخر و همه گفتند طفلکی خوابش نمی‌گرفت، خودش را به خواب زد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها پیچید اگر به دور تنت بوریا کسی صد دست شد سرت که رسد دست ناکسی دست تو را به صوت حجازیت خوانده ام هرگز نبود جز پدرم خوش صدا کسی تنها چرا به دیدن این خسته آمدی؟ همراه تو نبود مگر آشنا کسی؟ زخمی شدی چرا؟ مگر از جنگ آمدی؟ ما که نداشتیم سر جنگ با کسی! بابا! بیا ببین که تنم درد می کند با دست خویش زد به پرم، هر کجا، کسی چشمم به چشمهای عمو بود و ناگهان زد با لگد به پهلوی من بی هوا کسی آنقدر کینه ی تو به دل داشتند که با نیت تن تو به من تاخت ناکسی می زد به تازیانه مرا زجر، چون نبود جز من به تو شبیه در این بچه ها کسی قد خمیده ام اثر حب فاطمه ست جز من نکرده است به او اقتدا کسی از فرط ناله های پیاپی صدام رفت نشنیده است حرف مرا جز خدا کسی چنگی به دل نمی زند این موی کم شمار از بس که چنگ زد سر زلف مرا کسی بابا! بس است روضه، بگویم همینقدر سالم نیامد از سفر کربلا کسی بابای من تک است...شما! دختران شام! دارد میانتان پدر سر جدا کسی؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه رانده ام از دیده ی مجروح امشب خواب را میهمان دیده کردم تا سحر مهتاب را گرچه بی فیض از حضور یار بودم مدتی کرده ام آرام با یادش دل بی تاب را در دریای ولایم ساحل امید کو؟ مردم از بس خورده ام شلاق این گرداب را شد حدیث رزم من افزون تر از جنگاوران گرچه طفلم من ندارم قدمت اصحاب را پای مجروحم ندارد تاب، برخیزم ز جا ای پدر سیلی نبرده از سرم آداب را باغبان عشق رفتی تا بهشت آرزو دست گلچین از چه دادی غنچه ی شاداب را؟ اجر ذکرت را رخم از ضربه ی سیلی گرفت پاک کن با دست خود از چهره ام خوناب را طاق ابروی تو محراب نماز عمه بود ای پدر جان کی شکسته حرمت محراب را؟ تشنه می میرم به یاد کام عطشانت پدر تا کنم رسوای داغ تو به عالم آب را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها به امیدی كه بیایی سحری در بر من خاك ویرانه شده سرمهٔ چشم تر من مدتی می شود از حال لبت بی خبرم چند وقت است صدایم نزدی دختر من من همان لاله افروختهٔ خون جگرم كه همین لخته فقط مانده به خاكستر من شب این شام چه سرمای عجیبی دارد تب این سوز كجا و بدن لاغر من دارم از درد مچ دست به خود می پیچم ظاهراً خرد شده ساقه نیلوفر من چادرم پاره شد از بس كه كشیدند مرا لحظه ای وا نشد اما گره از معجر من موی من دست نخورده است خیالت راحت معجر سوخته چسبیده به موی سر من كاشكی زود بیایی و به دادم برسی تا كه در سینه نمانَد نفس آخر من @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه یک نیمه شب بهانه ی دلبر گرفت و بعد قلبش به شوق روی پدر پر گرفت و بعد اما نیامده ز سفر مهربان او یعنی دوباره دل دختر گرفت و بعد آنقدر لاله ریخت به راه مسافرش تا خواب او تجلی باور گرفت و بعد آخر رسید از سفر اما سر پدر سر را چقدر غمزده در بر گرفت و بعد انگار او خوب خبر از ماجرا نداشت طفلک سراغی از علی اصغر گرفت و بعد از روز های بی کسیش گفت با پدر یعنی نبرد بغض و گلو در گرفت و بعد معراج رفتی از دل گودال قتلگاه نیزه سر تو را به روی سر گرفت و بعد دلتنگ بود و دخترت سنگ کینه ای بوسه زچهره و لب خنجر گرفت و بعد اما دوباره فرصت جبران رسیده بود یک بوسه از گلوی مطهر گرفت و بعد جان داد در مقابل چشمان عمه اش با بال های زخمی خود پر گرفت و بعد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه شرافت مات تشریفات والای علی اکبر تعالی شمّه ای از شأن اعلای علی اکبر معاد پیچش زلفش نماد محشر کبری قیامت جلوه ای از قد و بالای علی اکبر تجلّی های پیغمبر در این آئینه بی وقفه حرم را می کند محو تماشای علی اکبر هم آوردی ندارد شیر حق در جنگ رو در رو هزار الله اکبر، کیست همتای علی اکبر به یک جولان چشمش قلب اردوگاه دشمن ریخت عجب شوری به پا کرده است غوغای علی اکبر نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آماده ست خدا آغوش واکرده مهیّای علی اکبر اگرچه حاصل عمر حسین از دست رفت اما به رسم صبر تاب آورد تا پای علی اکبر غم فرزند سنگین است، تا می شد تحمل کرد ولی آخر به خاک افتاد بابای علی اکبر به خاک افتاد طوریکه همه گفتند دق کرده به خاک افتاد بین ارباً اربای علی اکبر حسین افتاد از پا موقعی که دید افتاده شکافی بین ابروهای زیبای علی اکبر مسیحا آفرین آهی کشید و از نفس افتاد خدایا کاش امکان داشت احیای علی اکبر علی را تکه تکه از تمام دشت آوردند ولی کامل نشد انگار اعضای علی اکبر تنش را در عبا چیدند پیش چشم بابایش عمو عباس با دیگر عمو های علی اکبر و حالا بین دارالحرب دور عمه ی سادات بنی هاشم همه جمعند، منهای علی اکبر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده نه اربابم نه سلطانم خدا را شکر می گویم که ما را در حریم حضرت سلطان گدا کرده عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق محرم شد کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده ولی جنت نمی آید به چشم زائرت وقتی شبی را در کنار تو سحر کرده صفا کرده خجالت می کشم وقتی که می آیم حضور تو ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده به سقا خانه ات بردم پناه از درد و بیماری چه سقاخانه ای که درد عالم را دوا کرده همه آیینه ها لبیک می گویند آن کس را که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده قسم بر خطّه ی طوست، قسم بر شوق پابوست زیارتهای مخصوصت، دلم را مبتلا کرده دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده نمی گوید گنهکاری، نمی گوید خطا داری فقط آغوش بگشوده، محبت ها به ما کرده نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون حوائج را به لطف و رحمتش یک یک روا کرده تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده قیامت هست پشت پنجره فولاد یعنی که خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می آید تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده صفا در قلب این صحن و،  بساط روضه هم پهن و دو چشمم اشک می بارد هوای نینوا کرده قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو تو می دانی که عاشورا به قلب ما چه ها کرده قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت چه کس با یک غریب بی دفاع اینگونه تا کرده؟ برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل چگونه نیزه ها را در دل گودال جا کرده؟ تو را گیرم که دشمن کشت با لبهای عطشانت تنت را بی کفن روی زمین، عریان چرا کرده؟ صدای مادرت پیچیده در عالم که می گوید: بمیرم، بی کفن، جا در میان بوریا کرده بُنَیَّ روی دامان خودم بودی، خودم دیدم چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه مثل طفلش، دوست می‌دارد گدا را اینچنین غیر آغوشش گدا دارد کجا را اینچنین؟ عده ای خیره به ایوانند و ما در حسرتش غیر را آنگونه حیران کرد، ما را اینچنین کاش بفرستد برایم سرمه از خاک درش چشم دارم آری آری اعتنا را اینچنین تیغ ابرو کشت ما را و نگاهش زنده کرد جمع بسته صولتش خوف و رجا را اینچنین با قسم بر خاک پایش حاجتم را خواستم تا سر کوی اثر بردم دعا را اینچنین دعوی مردانگی جز از علی لاف است و بس ما که فهمیدیم حکم «لافتی..» را اینچنین کشته‌ی تیغش ذلیل است و چه کس تفسیر کرد، جز جناب ذوالفقارش «من تشا» را اینچنین؟ آدم اویم که حتی در زمین گندم نخورد دوست می‌دارد نگار من خدا را اینچنین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب زخم شد، از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست جای قرآن که به زیر سم مرکب ها نیست پیرُهن از تن بی سر شده در آوردند بی کفن در وسط دشت رهایش کردند حرمت مهریه مادر سادات شکست آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟ پای خود را ز لبان پسرم بر دارید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تلاش کرد نَیُفتَد ولی ز پا افتاد شبیه مادر خود بین کوچه ها افتاد چه خوب شد که مسیرِ عبور، خلوت بود کسی ندید که آقایِ ما کجا افتاد شبیهِ چادرِ خاکی، عبا شده خاکی به پایِ خویش نیفتاد، بی هوا افتاد عبایِ رویِ سرش دورِ زانویش پیچید براش روضه‌ی کوچه چه خوب جا افتاد میانِ حجره‌ی در بسته دست و پا میزد چه آتشی به دلِ حضرتِ رضا افتاد کسی مزاحمِ جان دادنِ امام نشد به یادِ چکمه و گودالِ کربلا افتاد میانِ آن همه قاتل، یکی جلو آمد به ضربِ نیزه‌ی او شاه، ازصدا افتاد کنارِ گودیِ گودال مادرش می دید محاسنِ پسرش دستِ بی حیا افتاد به اسبها همگی نعل تازه کوبیدند به این دلیل بدن بین بوریا افتاد میانِ کوچه و بازار بسکه رقصیدند سرِ بریده‌ی آقا ز نیزه ها افتاد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه آه ای اسیرِ روضه‌‌یِ سربسته کیستی مردِ غریبِ حُجره‌یِ دربسته کیستی این حُجره هم به ناتوانی تو گریه می‌کند پیری بر این جوانیِ تو گریه می‌کند در خانه‌ی امام چرا دست می‌زنند با ناله‌ات مدام چرا دست می‌زنند ای یاکریم بال و پَرَت را زمین مزن آه ای جوانِ خانه سرت را زمین مزن اصلا صدای تو به صدایی نمی‌رسد این آب آب آب به جایی نمی‌رسد اُفتاده‌ای زِ دامن زهرا به رویِ خاک کمتر بکش محاسن خود را به روی خاک کِل می‌کشند گریه‌ی زهرا درآورند کف می‌زنند دادِ رضا را درآورند تو هرچه می‌کنی جگرت را چه می‌کنی با حال و روزِ خود پسرت را چه می‌کنی با خود چه داشت زهر، تنت را کبود کرد باور نمی کنم دهنت را کبود کرد جانم حسن شبیه حسن روضه‌های توست "نامرد بِینِ کوچه مزن" روضه‌های توست اما به این صدای غریبانه خنده کرد بر ناله‌ی تو کُلفَتِ این خانه خنده کرد می‌کوبد آه پا به زمین پیش مادرت می‌ریزد آب را به زمین پیش مادرت بُردند نیمه جان بدنت را به پُشت‌ِبام از پا کشانده‌اند تنت را به پشت‌ِبام می‌رفت پیکرت به روی پله‌های تیز می‌خورد هِی سَرَت به روی پله‌های تیز از سنگها برای تو اَبرو نماده است آقا چرا برای تو پهلو نمانده است رفتی به روی بام ولیکن هزار شُکر گیرم سه روز و شام ولیکن هزار شُکر گیرم به پشت بام ولی سایبان که هست چندین کفن برای تو با دوستان که هست گیرم سه روز و شب ولی آخر پسر رسید اینبار هم پسر به کنار پدر رسید شکر خدا عقیق تو را ساربان نبرد رنگ لبان خشک تو را خیزران نبرد آقا قسم که پیرهنت را نمی‌کِشند با نیزه‌ای شکسته تنت را نمی‌کِشند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها کم کم مسافران سحر را خبر کنید با ذکر یا حسین به مشهد سفر کنید خود را میان صحن رضا دربه در کنید شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید داریم اهل رحمت مخصوصه میشویم آماده زیارت مخصوصه میشویم باید تمام همت خود را به کار بست حالا که بار عام شده کوله بار بست با جبر عشق در بروی اختیار بست دل را به حلقه های ضریح نگار بست در طوس برگزار شده اعتکاف ما صد حج واجب است ثواب طواف ما شکرخدا که از فقراییم تا ابد از حاجیان کوی رضاییم تا ابد پیش رضا کنار خداییم تاابد ماراهیان کرببلاییم تا ابد در صحن کهنه بود که تایید ما رسید آقا نگاه کردو روادید ما رسید ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن دل را بیا به جاده مشهد روانه کن یک گوشه ای ز صحن رضا آشیانه کن پیش کریم نوکری عاشقانه کن آنجا برات کرببلا زود میرسد هی خون دل نخور بخدا زود میرسد آقا خودش غریب و به فکر غریب هاست مرثیه خوان روضه یابن شبیب هاست هرشب دلش شکسته شیب الخضیب هاست آزرده از مزاحمت نانجیب هاست یک عمه بود و لشکر اوباش بی حیا عالم فدای شیرزن دشت کربلا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید یا که بردید به تشییع، پدر را نبرید پدری داغ جوان دید، ملامت نکنید روی زانو اگر افتاد، شکایت نکنید چون رمق نیست تکانی بدهد پایش را پس بگیرید همه زیر بغل هایش را نکند ناله که زد طبل برایش بزنید جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید آی مردم جگر سینه زنان غم دارد غم سنگین شب هشت محرم دارد غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید ای جوانمرد، جوانمرگ شدی یا نشدی؟ پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی خنده ها بیشتر و جسم تو کمتر شده است نیستی و همه‌ی دشت، پیمبر شده است زرهت حرز علی داشت، دریدند چرا گرگها چنگ به روی تو کشیدند چرا داغ سنگین تو را شانه‌ی من تاب نداشت تشنه بودی، پدر تشنه‌ی تو آب نداشت قوت چشم تر من، کمرم را نشکن حرمت ریش من و اهل حرم را نشکن نیزه نگذاشت که آه تو پایان برسد جان به لبهای تو ای محتضر آسان برسد مانده ام با تو و اینگونه گرفتار شدن رشته رشته شده ای مثل عبای تن من آیه ها چیده شد افسوس که کوثر نشده نه هنوز این تن پاره علی اکبر نشده زخم های تنت از موی سرت بیشتر است بردن پیکر تو کار هزاران نفر است چشم زد قامت طوبای تورا چشم حسود پای جسم تو می افتادم اگر عمه نبود @poem_ahl