eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.6هزار دنبال‌کننده
509 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا که غیر از چشم‌های تر نداری تنهای تنها ماندی و یاور نداری بگذار تا زینب لباس رزم پوشد تا که نگوید دشمنت لشگر نداری من آب می‌آرم برای اهل خیمه دیگر نگو آقا که آب‌آور نداری بگذار لخته‌خون ز لب‌هایت بگیرم آخر مگر ای نازنین، خواهر نداری دیشب میان خواب زهرا مادرم گفت زینب بمیرم پس چرا معجر نداری تعبیر کن خواب مرا ای یوسف من حالا که غیر از چشم‌های تر نداری می‌آیم امشب بهر دیدارت به گودال هرچند دیر است و تو دیگر سر نداری @raziolhossein
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم کن خبر، آب آور خود را ز دورادور، می دیدم گلویت عمه می بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر - حنجر خود را به همراه مسافر آب می پاشند،‌من ناچارم به دونبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را @raziolhossein
سواره رفتی و من همرهت پیاده دویدم چگونه دل ببرم از تو ای تمام امیدم؟ نفس به سینه فروماند و سوخت‌ حنجر خشکم ز پشت سر به تو کردم نگاه و آه کشیدم همین که پیرهن کهنه را ز من طلبیدی هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم هنوز اشک وداعم به دیده بود که ناگاه صدای نالۀ "هل من معین" به گوش شنیدم به حیرتم که نَهم رو به خیمه یا که به میدان؟ فقط ستادم و با گریه پشت دست گزیدم به جان مادرم ای یادگار مادر زینب! تو جان به دست گرفتی، من از تو دل نبریدم ستاده‌ام سر راه و دلم قرار ندارد بیا دوباره نگاهت کنم حسین شهیدم! اگر چه بی تو گریبان صبر، پاره نکردم هزار مرتبه دل را به جای جامه دریدم... @raziolhossein
مانند سایه از سرم ای تاج سر ، مرو ما با هم آمدیم و تو بی همسفر ، مرو تنها نه این که خواهر تو ، مادر توام از رفتنت به خاطر من درگُذر ، مرو از کودکی برای تو بودم سپر ، حسین میدان جنگ می روی و بی سپر ، مرو حالا که می روی کمی آهسته تر برو آتش به جان مزن تو از این بیشتر ، مرو طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود بیچاره میکند همه را بی خبر ، مرو لبها دو چوب خشک شده میخورد به هم این گونه از مقابل چشمان تر ، مرو از آب هم مضایقه کردند کوفیان ای از تمام اهل حرم تشنه تر ، مرو باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟ هستی به یاد مادر و دیوار و در ، مرو @raziolhossein
تو بگو برادرم چی کار کنم؟ یادگار مادرم چی کار کنم؟ دست من نیست اگه دلواپس شدم آخه من یه خواهرم چی کار کنم؟ بذا دونه دونه موتو ببوسم جلو تر بیا که روتو ببوسم نمی‌دونم چرا اما مادرم... ...گفته که زیر گلوتو ببوسم میری و باید خدا خدا کنم واسه سلامتیت دعا کنم توی این کویر اگه شهید بشی کفن از کجا برات پیدا کنم؟ بیا دست ناتوونمو بگیر اشک چشم نگرونمو بگیر باشه حرفی ندارم برو ولی قبل از اینکه بری جونمو بگیر توی آغوشت به هیشکی جا نده تنتو به دست شمشیرا نده سنگ اگه زدن به پیشونیت حسین جون من پیرهنتو بالا نده کاش زیر پیرهنتو می‌بوسیدم گلو و گردنتو می‌بوسیدم حنجرتو بوسیدم چیزیش نشد کاش تموم تنتو می‌بوسیدم وقت تقسیم غنائمت میشه ساربان میاد مزاحمت میشه معجرم رو با خودت ببر حسین وقتی غارت بشی لازمت میشه @raziolhossein
خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد غبار بر سر و روی مطهرت نرسد مرو عزیز دلم در حرم بمان تا که سپاه دشمن خونخوار،بر سرت نرسد خدا کند که در آن اوج گریه و زاری صدای هلهله بر گوش دخترت نرسد خدا کند که زمان بریدن سر تو برای دیدنت آن لحظه مادرت نرسد به جای فاطمه بوسه زدم گلوی تو را خدا کند نوک نیزه به حنجرت نرسد نگاه تو به من از غارت حرم می گفت که کاش دست کسی سمت معجرت نرسد مرو که بعد تو در کوچه های کوفه و شام کسی به داد دل زار خواهرت نرسد @raziolhossein
سواره رفتی و من همرهت پیاده دویدم چگونه دل ببرم از تو ای تمام امیدم؟ نفس به‌سینه فروماند و سوخت‌حنجرخشکم ز پشت سر به تو کردم نگاه و آه کشیدم همین که پیرهن کهنه را ز من طلبیدی هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم هنوز اشک وداعم به دیده بود که ناگه صدای نالۀ "هل من معین" به گوش شنیدم به‌حیرتم که نهم رو به‌خیمه یا که به میدان؟ فقط ستادم و با گریه پشت دست گزیدم به جان مادرم ای یادگار مادر زینب! تو جان به دست گرفتی،من از تو دل نبریدم ستاده‌ام سر راه و دلم قرار ندارد بیا دوباره نگاهت کنم حسین شهیدم! اگر چه بی تو گریبان صبر، پاره نکردم هزار مرتبه دل را به جای جامه دریدم مگر نه «میثم» آلوده ام، خدا! نظری کن به مهرِ آل، به روی سیاه و موی سپیدم @raziolhossein
اگر دشمن‌زند بعدازتو‌سیلی، دخترت را هم عجب نبوَد زدند این قوم، بابا! مادرت را هم گرفتی پیرهن از عمّه، پوشیدیّ و دانستم که غارت می‌کند دشمن، لباس پیکرت را هم اگر چه خوب می‌دانست، دیگر برنمی گردی چسان‌آرام‌کردی وقت‌رفتن،خواهرت را هم؟ همه وقت وداع از مهر، روی یک دگر بوسند نمی‌دانم چرا بوسید، عمّه حنجرت را هم نگردد زین‌مصیبت خشک،چشم‌اشک بار من که دادی با لب‌تشنه ز کف، آب آورت را هم من از دستان خون آلوده ات دانستم، ای بابا! که‌کشتند ازعداوت،شیرخوارمضطرت را هم توپشت‌خیمه‌پنهان کردی آن‌قنداقۀ‌خونین ولی دشمن زند برنیزه، رأس‌اصغرت را هم تواز رخسارمن‌خواندی‌اسارت‌را و خوشحالم از این‌مطلب که‌خواندم من‌نگاه‌آخرت را هم تو که با دختر مسلم، محبّت آن چنان کردی بیا بنشین و بنشان در برِ خود، دخترت را هم به‌جان‌مادرت زهرا! که‌خیلی دوستش داری مبَر از یاد در روز قیامت، نوکرت را هم @raziolhossein
کَس ندیده درعالم اینچنین گرفتاری شَه رَوَد به میدان و زَن کُنَد جلوداری کشته شد اگر شاها عباس علمدارت من ز بَعدِ عباست میکنم علمداری @raziolhossein
اينهمه راه دويدم به سوی دلدارم به اميدی كه در اين دشت برادر دارم تو دعا كن كه كنار بدنت جان بدهم فكرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم يک عبا داشتی و خرج علی اكبر شد با چه از روی زمين جسم تورا بردارم به وداع من و تو خيره بُوَد چشم رباب خواندم از طرز نگاهش كه منم دل دارم خيز و نگذار كه ما را به اسيری ببرند منكه از راهیِ بازار شدن بيزارم @raziolhossein
کمی آرام برو کم شود این خون جگری برده ای دل زهمه کاش زمن جان ببری من هنوزم به دلم مانده تماشات کنم چقدر زود شد ایام وصالت سپری با تن پر پر اکبر چه وداعی کردی بی عصا مانده ای  ودست به روی کمری مثل زهرا به سرت شانه کشیدم  ای کاش که نیفتد سر گیسوی تو دست دگری نا امیدم که تو را باز ببینم اما روی تل منتظرم  تا که بگیرم خبری ساربان مینگرد بد به دلم افتاده می روی کاش که انگشتر خود را نبری چادر خاکی من را نتکان گریه نکن که مهیا شده ام بگذرم از هر گذری @raziolhossein
میروی پشت سرت این دل من جا مانده قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده بس‌که سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟ همه دشت به من گرم تماشا مانده خوب شد نیست اباالفضل،وگرنه میدید خواهرش در وسط معرکه تنها مانده بوسه‌ی زیر گلویت عوض مادر بود نوبت بوسه‌ی من بر روی رگ ها مانده @raziolhossein
ای رویِ تو روز و مویِ تو چون شب من بر سوز دلت سوخت دلِ مركب من از بابِ جگر سوخته ات بوسه مخواه ترسم كه بسوزد رُخ تو از لبِ من @raziolhossein
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟ @raziolhossein
کس ندیده درعالم این چنین گرفتاری شه رود به میدان و زن کندجلوداری ای امام بی یاور برجهانیان رهبر ازجفای این لشگربی معین وبی یاری شاه کم سپاهی تو بهر ما پناهی تو حجت الهی تو تو عزیز داداری خسرو حجازی تو محیی نمازی تو شاه سرفرازی تو نزد حضرت باری کشته شد جوانانت جمله یار و اعوانت نی تورا هواداری نی تو را علمداری ای شهنشه عطشان میروی سوی میدان از پی تو چون باران اشک ما شده جاری خواهران تو گریان در میان این عدوان توروان سوی میدان ما به گریه و زاری اهل بیت پیغمبر مانده بی کس و مضطر نی ز بهر ما یاور جز امام بیماری ای عزیز پیغمبر شهریار بی لشکر نی تورا کسی غیر از خواهر دل افکاری خواهرت فدای تو شد فزون بلای تو از این به جای تو می کنم فداکاری @raziolhossein
گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است بین طومارش زهیر و عابس و جون و حبیب.. حر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟ خیمه را تاریک کرد و خواست راحت‌تر رود هر غریبه که میان آشناها مانده است تا که از هم باز کرد انگشتها را، چشمهاش چون بهشتی شد که مابین دو دنیا مانده است خار می‌چیند چرا هی از زمین این وقت شب؟! در پریشانی بریر از کار آقا مانده است امشب از شرم لب اطفال، عباس آب شد شرمگین از شرم او عمری‌ست دریا مانده است با وجود وعده دادن های شمر بی وجود مثل کوهی پشت مشک‌ خیمه سقا مانده است خواهرش با گریه سمت خیمه‌اش راهی شده آخرین توصیه‌ی اُم‌ابیها مانده است.. بین خیمه زیر لب «یا دهر..» می‌خواند حسین گوئیا دیده‌ست عریان بین صحرا مانده است دست پشت دست میکوبد برای لحظه‌ای ..که عقیله دستِ‌تنها عصرِ فردا مانده است دور او جمعند امشب جان نثارانش ولی آه از آن ساعت که در‌ گودال تنها مانده است @raziolhossein
گاهی غریبِ فاطمه بر زین وداع کرد گاهی ز مرکب آمده پایین وداع کرد نزدیک بود، اهل مُخیم فدا شوند از بس امام عاطفه سنگین وداع کرد دختر زیاد داشت برای همین حسین با خیمه های غمزده چندین وداع کرد چیزی نمانده بود که قالب تهی کند وقتی که زینب از همه ی دین وداع کرد مقتل نوشته است که آقای تشنه ام با یک دل شکسته و غمگین وداع کرد وقتی سپرد اصغر خود را به دست خاک یا رب چگونه لحظه ی تدفین وداع کرد مویه کُنان و موی‌کَنان شد عقیله تا معصوم با محاسن خونین وداع کرد @raziolhossein
بعد از ماجرای کربلا یزیدِ ملعون از شمر پرسید تو در کربلا بودی هیچگاه دلت برای حسین سوخت؟ شمر ملعون گفت یکی از جاهایی که دلم‌ را سوزاند زمانی بود که حسین در  آخرین وداع درب خیمه آمد و دختر کوچکی دست به گردن او انداخت و چنان ناله وا ابتاه بلند کرد که دلهای مارا به سوز و گداز انداخت. حسین هم سر به زیر انداخته و اشک از چشمانش جاری بود و آن کودک‌ میگفت باباجان مارا به مدینه برگردان سحاب رحمت ۵۴۹ @raziolhossein
ای رویِ تو روز و مویِ تو چون شب من بر سوز دلت سوخت دلِ مركب من از بابِ جگر سوخته ات بوسه مخواه ترسم كه بسوزد رُخ تو از لبِ من @raziolhossein
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟ @raziolhossein
کس ندیده درعالم این چنین گرفتاری شه رود به میدان و زن کندجلوداری ای امام بی یاور برجهانیان رهبر ازجفای این لشگربی معین وبی یاری شاه کم سپاهی تو بهر ما پناهی تو حجت الهی تو تو عزیز داداری خسرو حجازی تو محیی نمازی تو شاه سرفرازی تو نزد حضرت باری کشته شد جوانانت جمله یار و اعوانت نی تورا هواداری نی تو را علمداری ای شهنشه عطشان میروی سوی میدان از پی تو چون باران اشک ما شده جاری خواهران تو گریان در میان این عدوان توروان سوی میدان ما به گریه و زاری اهل بیت پیغمبر مانده بی کس و مضطر نی ز بهر ما یاور جز امام بیماری ای عزیز پیغمبر شهریار بی لشکر نی تورا کسی غیر از خواهر دل افکاری خواهرت فدای تو شد فزون بلای تو از این به جای تو می کنم فداکاری @raziolhossein