eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.8هزار دنبال‌کننده
514 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گویی هنوز چشم پدر در قفای اوست میدان‌نرفته اهل حرم در عزای اوست پایین پای قبر پدر خفته باادب این عذرِ برنخاستنش پیش پای اوست.. @raziolhossein
تا آمدم مَدحِ علی اکبر بگویم دیدم فقط باید زِ پیغمبر بگویم از خُلق و خو و مَنطقِ مانندِ احمد حتّی از اینها هم بَسی بَرتر بگویم با این جَلال و این جَمال و این کَمالات لایق ترین باشد به او حِیدر بگویم از هر کدام از پَنج تَن دارد صِفاتی باید که اوصافَش به صَد دفتر بگویم او وارثِ اَلقاب و اَذکارِ شَریفَه است "ذِکراً کَثیرا" هَر دَم از کوثر بگویم شَرحی بر اَسماءِ اِلهی جُز عَلی نیست دیگر تَوانم نیست گویاتر بگویم! ایثار کرد و جِلوه اش مَستور مانده بَر این "عَلی" باید فَقط "اَکبر" بگویم مثلِ حَسَن او هم کَریم و سُفره دار است از خِیلِ حاتم های پُشتِ دَر بگویم تو مَظهَرِ "یا حَیّ" و "یا قَیّوم" هستی "اوّل" بگویم بَر تو یا "آخَر" بگویم؟ من "یاعَلی" گفتم وَ "یا اَعلی" شِنیدم "باطِن" بگویم بَر تو یا "ظاهِر" بگویم؟ "یا سابِق" و "یا رازِق" و "یا فَرد" و "یا وِتر" سِرّی و جایِز نیست اَفزون تر بگویم! اِمشب سَرِ سَجّاده ماندَم دَر تَحَیُّر "اَللهُ اَکبَر" یا "عَلی اَکبَر" بگویم؟! بعد از اَبَاالفَضلی، عَلمدارِ قَبیله باید به تو آب آورِ دیگر بگویم فَرزندِ لِیلا هستی و لیلیِ مایی مَجنونم و دَر سَجده "یا دِلبَر" بگویم از اِنتِسابِ مادَریِ خود گُذَشتی بر این بَصیرت، مَرحَبا یِکسَر بگویم رَزم آوَرانه می زَدی بَر قَلبِ لَشگر حَقّ است بَر تو فاتِحِ خِیبَر بگویم با جَذر و مَدِّ تیغِ تو از بَس که سَر ریخت بر این زمین باید که "کوهِ سَر" بگویم اَصلاً نمی آید دِلم از قتلگاه و از رَفتنَت تا آخَرِ لَشکر بگویم اصلاً نمی آید دلم از پِیکری که شُد اِرباً اِربا با لَبِ خَنجَر بگویم رفتی و بابای تو شُد پیر و شِکَسته حالا چِگونه از حَرَم دیگر بگویم... @raziolhossein
رخش چه صبح ملیحی لبش چه آب حیاتی علی اکبرلیلاست به چه شاخه نباتی بدون چشمه ی لعلش نبود در همه هستی نه چشمه ای نه قناتی نه دجله ای نه فراتی دمیده برسردنیا چه آفتاب بلندی رسیده درشب لیلا چه ماه بابرکاتی قدش چه سروبلندی چه گیسویی چه کمندی چه مرتضی سکناتی چه مصطفی وجناتی چه دلبری چه دلیری چه بی مثال و نظیری چه یوسفی چه عزیزی چه ماورای صفاتی حواس قافله رفته است در صدای اذانش هلا چه حی علایی چه عجلوا بصلاتی حسین با پسرش رد شدند از غزل من پسر چه ماه جمیلی پدر چه باب نجاتی چه روز ها که به لیلا گذشت ورفتی و می گفت مضی الزمان وقلبی یقول انک آتی @raziolhossein
رخش چه صبح ملیحی لبش چه آب حیاتی علی اکبرلیلاست به چه شاخه نباتی بدون چشمه ی لعلش نبود در همه هستی نه چشمه ای نه قناتی نه دجله ای نه فراتی دمیده برسردنیا چه آفتاب بلندی رسیده درشب لیلا چه ماه بابرکاتی قدش چه سروبلندی چه گیسویی چه کمندی چه مرتضی سکناتی چه مصطفی وجناتی چه دلبری چه دلیری چه بی مثال و نظیری چه یوسفی چه عزیزی چه ماورای صفاتی حواس قافله رفته است در صدای اذانش هلا چه حی علایی چه عجلوا بصلاتی حسین با پسرش رد شدند از غزل من پسر چه ماه جمیلی پدر چه باب نجاتی چه روز ها که به لیلا گذشت ورفتی و می گفت مضی الزمان وقلبی یقول انک آتی @raziolhossein
يوسف ليلا ،ولي دلبرتر از اين حرف هاست دلبرش خوانند اما سرتر از اين حرف هاست خلقأ و خلقأ رسول الله را آئينه دار پس به اين اوصاف پيغمبرتر از اين حرف هاست خو علي،گيسو علي،آن قدرت بازو علي در شباهت ها به او حيدرتر از اين حرف هاست چشم و ابروئي حسين و چشم و ابروئي حسن پس به زيبائي علي،اكبرتر از اين حرف هاست وقت قد قامت قيامت ميكند با قامتش قد و بالايش يقين محشرتر از اين حرف هاست بردن نامش به همراه آورد مستانگي ساقي ميخانه ها ساغرتر از اين حرف هاست شد كرامت وام دار بخشش بي حد او خانه اش قطعأ گدا پرورتر از اين حرف هاست ميشوم روزي سگ كوي علي ابن الحسين اين دل ديوانه خوش باورتر از اين حرف هاست @raziolhossein
یم فاطمی دُر سرمدی، گل احمدی،مه هاشمی ز سرادقـات محمـدی طلـعت ظهـور جلالتی به سما قمر، به نبی ثمر، به فاطمه دُر ،به علی گهر به حسن جگر،به حسیـن پسرچه نجابتی چه اصالتی به مَلک مُطاع ، به خدا مطیع ، به مرض شفا به جزا شفیع چُه مقام بندگیش مَنیع به چه بندگی و اطاعتی خم زلف او چه شکن شکن به مثال نقره فام و تَن سپری به کتف و کفن به تن به چه قامتی چه قیامتی ز جلو نظر سوی قتلـگه ، ز قفا نظر سوی خیمه گه که نموده شه به قدش نگه ، به چه حسرتی و چه حالتی ز قفا دو زن شده نوحه گر، یکی عمه گفت و یکی پسر که نما به جانب ما نظر، به اشارتی و نظارتی @raziolhossein
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست یعنی پس از علی، علی‌اکبرتر از تو نیست منطق قبول داشت که با خُلق و خوی تو شخصی میان خَلق، پیمبرتر از تو نیست آنان که در شجاعت تو شک نموده‌اند خیبر بیاورند که حیدرتر از تو نیست آخر خلیفه خسته شد و اعتراف کرد از مردمان شهر کسی برتر از تو نیست ساقی کنار حوض نشسته‌ست منتظر حالا برو بهشت که کوثرتر از تو نیست هر کس که بویی از تن تو برده گفته است در دشت کربلا گل پرپرتر از تو نیست @raziolhossein
ای قد تو سرو ریاض حسین نور دل فاطمه را نور عین آینهء تمام‌قد رسول امید لیلا و عزیز بتول گرفته در دست، قمر آینه تا تو کنی نگاه، در آینه قدرِ شبِ قدر ز گیسوی تو قبلهء ارباب یقین روی تو ملاحت روی نبی در رخت کلیم، دلباختهء پاسخت گل ز رخ تو رنگ و بو وام کرد چهر تو روز مهر را شام کرد جوانی و به رهروان پیر عشق اکبری و طنین تکبیر عشق یم چو حبابی ست به پیش نمت مسیح را چشم شفا از دمت ماه، خجالت‌زدهء چهر توست مهر، دلش لبالب از مهر توست مور تو را فخر سلیمانی است خضر پی لبت بیابانی است سرو، سرافکندهء بالای تو چشم ملائک به کف پای تو یوسف اگر روی تو را دیده بود بساط حُسن خویش بر چیده بود داغ دل لاله به صحرا تویی مایهء مجنونی لیلا تویی حسین، خود به عالمی دلبرست و آن که برَد دل از حسین اکبرست ای حجرالاسود ما خال تو قبله نمای کعبه تمثال تو چشم و دل خامس آل عبا قامت تو قیامت کربلا اذن جهاد اگر تو را داده بود هزار سر به پایت افتاده بود ز پیش چشم اخترافشان او رفتی و بردی ز قفا جان او بانگ خدا حافظی ات چون شنید موی پدر به لحظه ای شد سپید شد چو نسیمی به سویت رهسپر ندید از شکفتن گل اثر نرگس دیدگان خود چو بستی سرو قد پدر ز غم شکستی @raziolhossein
اى ورق روى تو عنوان حُسن خال و خطت نقشه ى ايوان حسن نسل جوان را به جهان رهبرى جلوه ى توحيد على اكبرى ريخته از شرم رخت در شفق گل به گلستان عرق از هر ورق گر چه خداوند وجود و عدم خلق نكرده دو نفر مثل هم ليك چو رخسار تو را آفريد نقش تو را شكل محمد كشيد چشم تو بيناى همه ماسوا گوش تو گنجينه ى صوت خدا روى تو از آب بقا صاف تر وز دل عشاق تو شفاف تر صبح تو از شام ابد دلرباست شام تو تا صبح ازل جان فزاست هر كه هواى رخ احمد كند در تو تماشاى محمد كند باد نقابت چو به بالا زند فاطمه لبخند به ليلا زند منطق شيواى جهانگير تو در لبه ى تيغه ى شمشير تو بسكه خدا خوب تو را ساخته خصم تو در مدح تو پرداخته دشمن سرسخت شما انجمن بود معاويه كه گفت اين سخن تاج خلافت كه ز پيغمبر است ساخته بر فرق على اكبر است هر چه سخن گشت برازنده تر مانده به مدح تو سر افكنده تر حق سخن گشت به مدحت ادا از لب جانبخش شه كربلا گفت تويى اى پسر باوفا اشبه مردم به رسول خدا قبر تو شد اى همه را نور عين جلوه ى شش گوشه ى قبر حسين جان تو و جان حسين بُد يكى قبر تو و قبر حسين شد يكى اى ز تمام شهدا خوب تر پيش حسين از همه محبوب تر بين جوانان بنى هاشمى جانى و جانان بنى هاشمى بسكه بُدت شور شهادت به سر كشته شدى از همگى زودتر خون سرت تا به جبينت چكيد موى سياه پدرت شد سپيد خواست شود موى سپيدش خضاب روى به روى تو نهاد آن جناب روى تو و روى پدر رنگ شد عاشق و معشوق هم آهنگ شد چهره به رخسار منيرت گذاشت تا دلش آرام نشد برنداشت زينب مظلومه به حفظ امام صيحه زنان گشت برون از خيام تا كه نبازد پدرت جان پاك ناله كشيد از جگر چاك چاك گفت كه‏ اى تازه جوانم على ميوه ى دل، قوت جانم على ميثم اگر وصف تو را میسرود جز تو و الهام تو در او نبود @raziolhossein
مَلَک‌خادم،مَلَک‌سائل،مَلَک‌دربان؛علی‌اکبر فَلَک‌‌رَفعت‌‌‌ به‌ تایید فَلَک‌گردان؛علی‌اکبر توخَلقاً‌مثل‌جَدّت‌مصطفی‌هستی‌واین‌یعنی تورابخشیده‌یزدان‌حُسن‌بی‌پایان؛علی‌اکبر توخُلقاً‌ مثل‌ختم‌ُالانبیا‌ هستی‌واین‌یعنی خدا،مدحِ‌تورا گُفته‌ست‌درقرآن؛علی‌اکبر* توداری‌منطقی‌مثل‌رسول‌الله‌ واین‌یعنی سخن‌گفتی‌فقط‌بامنطق‌ِ ایمان؛علی‌اکبر تو‌آن‌ماهی‌که‌وقتی‌دیده‌شددرعالم‌ِکثرت ز‌چشم‌افتاد‌حُسن‌ِیوسف‌ِکنعان؛علی‌اکبر توآن‌ممسوسِ‌فی‌اللّهی‌که‌ازماهندتاماهی درون‌بحر‌ اوصاف‌ِتو سرگردان؛علی‌اکبر عمومی‌گفت‌ای‌والله،به‌تومی‌گفت‌ثارالله بزن‌برقلب‌میدان‌همچنان‌طوفان؛علی‌اکبر برای‌تو ز هم پاشیدنِ شیرازه‌ی لشگر شبیه‌آب‌خوردن‌بوده‌است‌آسان؛علی‌اکبر نه‌تنهادشمنان‌،آن‌روز حتّی دوستدارانت شدند‌ ازطرز‌ِمیدان‌داریت‌حیران؛علی‌اکبر به‌یاد‌فاتح‌بدر و حنین و خیبر و احزاب نشاندی‌ مرگ‌‌را برگُرده‌ی‌گُردان؛علی‌اکبر توافتادی‌وبابای‌‌تو هم‌مُشرف‌به‌مُردن‌شد تو‌افتادی‌وباباگفت:زینب‌جان"علی‌اکبر"... به‌یاد‌مادرِ پهلو‌شکسته‌ ناله ها کردم چوپهلوی‌تورادیدم‌به‌خون‌غلطان‌؛علی‌اکبر عصای‌پیری‌ام‌ برخیز‌ من‌چشمم‌ نمی‌بیند به‌سمت‌خیمه‌زینب‌را تو برگردان؛علی‌اکبر دلم‌شدشرحه‌شرحه؛میوه‌ی‌قلبم کنار تو بلی‌داغ‌ِ‌جوان‌دردی‌ست‌بی‌درمان؛علی‌اکبر @raziolhossein
علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد همین که اسم علی آمده است در دل میدان بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد علی اکبر لیلاست یا جوانی حیدر؟ که از جمال و جلالش شکوه ماه بیفتد جمال یوسف ما را هر آنکه دیده نوشته: رواست یوسف کنعان به قعر چاه بیفتد چه هیبتی! چه وقاری! که سوی این قد و قامت هرآنکه خیره شود از سرش کلاه بیفتد علی است، مثل علی می دهد پناه گدا را اگر به خانه ی او راه بی پناه بیفتد چه بهتر است که اول به شاهزاده بگویی به هر دلیلی اگر کار تو به شاه بیفتد به آسمان روی و کار آفتاب کنی، گر فقط به سوی تو از سمت او نگاه بیفتد جوان اگر به جوان حسین دل بسپارد دگر نمی شود اصلا پی گناه بیفتد تمام‌شب سر راهش نشسته ام به امیدی که راه شاهزاده براین عبد روسیاه بیفتد @raziolhossein
جهان‌دار و جهان‌بخش و جهان‌آرا علی اکبر فلک دست و فلک جاه و فلک پیما علی اکبر زبانها قاصرند از وصف تو آنجا که در مدحت سروده شعر، علیِ عالیِ اعلا - علی اکبر ((ندیده هیچ چشمی در تمام عالم امکان عَدیلت را، شبیه ات را، نظیرت را علی اکبر))*** از آنجایی که از هر حیث هستی مثل پیغمبر تویی شان نزول سوره ی طاها علی اکبر به وقت گفتن تکبیرة الاحرام با یادت چه خوش الله اکبر می شود معنا علی اکبر برای بُردن دل از حسین بن علی ، کافی ست بگویی با تبسّم زیر لب "بابا" علی اکبر اگر بگذاشت دست خویش را بر شانه ی جدّت خُدای لامکان در لیلة الاسرا علي اكبر بنازم شانه های استوارت را که ده ها بار به دوشت تکیه کرده زينب كبري علي اكبر تو از بس سفره داری کرده ای در شهر پیغمبر شده بعد از حسن با تو کرم،معنا علی اکبر تویی مصداق زیبای حدیث بضعةٌ مِنّي شباهت داشتی از بس که با زهرا علی اکبر مؤذّن زاده ها هنگام"اشهد"کرده اند اقرار تویی سرکرده ی خیلِ مؤذّن‌ها علی اکبر تو آن سروی که در هر پنج نوبت وقت "قَد قامت" کند تعظیم پیش قامتت طوبی علی اکبر نه دارد مادر موسی نه دارد مریم عذرا مقامی را که دارد مادرت لیلا علی اکبر منم پایین تر از پایین تر از پایین تر از پایین تویی بالاتر از بالاتر از بالا علی اکبر مرا در تن بود تا جان به هر سختی و هر آسان بگویم یا علی اصغر بگویم یا علی اکبر عقابت را چنان هِی میکنی در جنگ کز دشمن به گوش آید فقط فریاد واویلا علی اکبر چنان دست و سر از دشمن زدی در عرصه ی میدان که تکبیر ملک شد "لافتی الّا علی" اکبر عمو با دیدن رزم تو هِی می‌گفت ای والله زدی بر قلب لشگر بسکه بی پروا علی اکبر تو بردی ارث از ساقی کوثر که در عاشورا دوجا ظاهر شدی در کسوت سقّا علی اکبر حسین بن علی را سنگ و تیر و نیزه نه بلکه غم پاشیدنت انداخته از پا علی اکبر اگرچه سوی چشمش رفته بود از دست اما شاه تو را بر خاک صحرا دید صدها جا علی اکبر نمیگویم چگونه تا همین اندازه می‌گویم به سمت خیمه ها برگشت بابا با علی اکبر به دنبال صدای یک نفر از خیمه بیرون زد ولی برگشت لختی بعد با صدتا علی اکبر @raziolhossein
سلام الله علیٰ شهزاده‌ی لیلا  علی اکبر سلام الله علیٰ نورالهدی مولا علی اکبر جمالش احمد مختار ، جلالش حیدر کرار وصالش وصل ذات ربّیَ الاعلا علی اکبر عجب ماه دل آرایی ، چه نورالله عظمایی! تماماً جلوه‌ی آیات اعطینا... علی اکبر ببین وجه هوَالهو را ، ببین طاق دو ابرو را ببین نور امیرالمؤمنین را با علی اکبر «رخش جنت،لبش کوثر،قدش طوبی،علی اکبر» ــــــ میان بیت ثارالله نورالله تابیده تعالی الله خورشید از چه در مغرب درخشیده؟ مگر از عرش آوردند این شهزاده را امشب؟ که حالش را ملک از حاملان عرش پرسیده! ملک از بهر کسب فیض امشب بر زمین آمد فلک از شوق دیدار از مدار خویش چرخیده پدر مانند جان بگرفت این نوزاد را در بر عمویش مثل قرآن بوسه زد،بگذاشت بر دیده سحر می گفت این نوزاد را در مکه دیدم من قمر می گفت «لاحول ولا...» تا دید خوابیده به روی  دست های حضرت سقا علی اکبر ــــــ سلام الله بر این نور ، بر این رحمت مطلق که دوشا دوش عباس است فردا صاحب بیرق سلام الله علی لیلا که از دامان نورانی برای کربلا آورده میر خیبرو خندق چه می فهمیم از نورٌ علیٰ نورٌ علیٰ نوری... که از پیغمبر و زهرا و حیدر می شود مشتق وجودش فانیِ فی الله ، اَلمَمْسوس فی ذاته به موج نور ثارالله سرتا پاش مُستَغرَق زبس بودند مشتاق جمال حضرت خاتم بنی هاشم وصال مصطفی راخواستنداز حق نــدا آمــد کــه «اِنّا نَحنُ نَزَّلنٰا» علی اکبر ـــــــــــــــ اگر از خلقت نوریش بابا پرده بردارد از آن ترسمـ که خلق الله سر از کفر در آرد به شکر نعمت اُمّ علی اکبر شدن ، باید الی یوم القیامه ام لیلا سجده بگذارد فدای عشق بابایش که جای ذکر لالایی... به ذکر یاعلیّ و یاعلی تسبیح بشمارد کنار گاهواره می نشیند خیره بر رویش و تا وقت اذان از دیده اشگ شوق می بارد علی بگذاشت نامش را به عشق حیدر کرار حسین بن علی اسم علی را دوست می دارد دلش می خواست گیرد از خدا صدها علی اکبر ـــــــــــــ ندیده چشم ها در غیر معصوم این جلالت را طلوعش برد از اهل حرم رنگ ملالت را برو دربیت ثارالله و بشنو از خلیل الله طنین جمله‌ی شیرینِ «آقاخوش به حالت» را ببین در صورت خورشید حسّ سر به زیری را ببین  بر چشم ماه آسمان دست خجالت را زبسکه شبه خاتم هست ، می ترسم که جبرائیل برایش ناخود آگاه  آورد حکم رسالت را چه نور و هیبتی دارد ، عجب شخصیتی دارد بنازم این شرافت را ، بنازم این اصالت را علی بن حسین بن علی ، آقا علی اکبر ـــــــــــــ جمالش جلوه‌ی یاسین ، جلالش نور الرحمن گرفته ذوالفقار و مثل حیدر می دهد جولان چنان از میمنه تا میسره سر زد ، که می گفتند خدایا قابض الارواح  یا رَعد است یا طوفان؟! مگر مولا امیر المومنین در بدر ظاهرشد؟ و یا شیر جمل آمد که بر فتنه دهد پایان رجز می خواند با ذکر انابن حیدر الکرار  حسین بن علی می گفت بین خیمه ها،ای جان دهان ها باز مانده چون دهان ذوالفقاراو چنان مانند مولا یک تنه می تاخت در میدان که لشگر نعره می زد «لافتی الا» علی اکبر ـــــــــــــ سراپایت تماماً مثل سر تا پای پیغمبر به خَلق و خُلق ومنطق جلوه‌ی والای پیغمبر پدر روی تورا می دید در ظاهر،و در باطن نظر می کرد در روی تو بر سیمای پیغمبر بخوان قرآن ، سلام الله علیٰ اَنفاسِکَ القُدسی بخوان تا باز خلقت بشنود آوای پیغمبر همینکه سر به سجده می گذاری در نمازشب به گوش اهل خانه می رسد نجوای پیغمبر سرم خاک قدم هایت،  فدای قدو بالایت نقابی زن به سیمایت ، که ترسم جای پیغمبر بَرَندَت تا مقام «قُربِ اَو اَدنی» علی اکبر! ــــــ سلام الله علیکَ و علیٰ میلادکَ المَسعود سلام الله علیکَ ای نبی در صورتت مشهود سلام ای آیه‌ی والشمس ثارالله  رخسارت سلام ای رحمت بی انتها ،ای فیض نا محدود سلام ای نورِ«الرحمن علیَ العرش استویٰ» آقا سلام ای عشق عشاق الحسین ای کعبه‌ٔ مقصود تو عبد صالحی مثل عموجانت ابوفاضل چه عبدی!  صورتت آیینه‌ی وجه  هوالمعبود شبی مدح تو زینت بخش مجلس بود شهزاده شبی درمحفلی ذکرعلی بود،عاشقی فرمود علی مولا علی مولا علی مولاعلی اکبر @raziolhossein
او که یک کوه اُحد ریخته سر پشت سرش از دعای پدرش داشت سپر پشت سرش او که وارد شده در قلعه جرات تنها رفته و بسته در این معرکه "در" پشت سرش ایستاده ست چنان سیل، عدو رو در روش ایستاده ست چنان کوه، پدر پشت سرش مثل حيدر هنرش تیغ زدن رو در روست دشمن افتاده بی کسب هنر پشت سرش دشمن افتاد به خاک، آمد اگر رو در رو دشمن افتاد به خاک، آمد اگر پشت سرش بس که شوق سفر از خاک به افلاکش هست گرد راهش شده... جا مانده سفر پشت سرش زنده شد یاد على بسکه ملائک گفتند (ها على بشر کیف بشر) پشت سرش لحظه ای تشنه دیدار پدر شد، برگشت به جز آن لحظه نینداخت نظر پشت سرش عمر سعد به سردار سپاه خود گفت لشگری مانده اگر، زود ببر پشت سرش کاش آن روز جگر گوشه ليلا می دید چقدر ریخته بر خاک، جگر پشت سرش هي سنان پشت سنان، تیر پی تیر رسید هي خبر پشت خبر، پشت خبر... پشت سرش گریه می کرد کنارش پدر و خندیدند از زمین خوردن او چند نفر پشت سرش (اربا اربا ) شده طوری که زمان تشييع چشم انداخته صدبار پدر پشت سرش @raziolhossein
دلدار می رسد سالار می رسد جود و سخا و غیرت و ایثار می رسد شهزاده ی تمامی اعصار می رسد دارد دوباره حیدر کرار می رسد باید که طبل خاتمه ی جنگ را نواخت وقتی علی کنار علمدار می رسد الله اکبر از زور و بازوی پهلوان الله اکبر از قد و بالای این جوان یکدم میان میمنه یکدم به میسره در دو جناح مرد نبرد است همزمان فریاد الامان دارد بلند می شود آنجا به هر مکان اکبر جوان سلسله گيسوي کربلاست پیغمبر خداست با این حساب احمد مختار می رسد ((شهزاده ی مؤذن کرببلا علي)) غوغا به پا شده تیر از کمان غیرت مولا رها شده شمشیر ذوالفقار علی را کشید و بعد صحرا پر است از سر و دست جدا شده یک تن دوتا شده یعنی علی رسیده زمان عزا شده آمار کشتگان عدو بی حساب شد وقت عذاب شد دنیا خراب شد تيغش خضاب شد وقت مصاف شد از بس که ضربه زد تیغ کجی که دست علی بود صاف شد روز قیامتی که به کرب و بلا شده از شدت بلا پشت دلاوران عرب زاده تا شده غوغا به پا شده ((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی)) وقت حذر رسید تا شیر نر رسید وقتی که بین لشگریان این خبر رسید فریاد استغاثه ی "این المفر" رسيد باز شکاری از حرم شاه کربلا ارباب ماسوا قصد شکار کرد خاک تمام معرکه را لاله زار کرد از میمنه به میسره را تارومار کرد بنگر چه کار کرد سیل عذاب را سر دشمن آوار کرد دشمن هوار کرد از جنگ با جوان حسین احتذار کرد یعنی فرار کرد اینجای قصه کار عدو به سپر رسید عمرش به سر رسید ((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی)) هم ماه آمده هم شاه آمده تکرار دوم اسدالله آمده فرماندهی میمنه از راه آمده ارباب زاده ای که ز درگاه آمده یوسف به شوق دیدنش از چاه آمده پیش جمال پر جبروت یل حسین کوتاه آمده تکبیر می کشد وقتی میان معرکه شمشیر می کشد از ترس و واهمه قلب و دل همه گردن کشان کل عرب تیر می کشد این خنده دار نيست؟ وقتی به جنگ شیر ، روباه آمده ((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی)) پیغمبر آمده از خیمه های کرببلا حیدر آمده وقت نبرد حضرت سرلشکر آمده با این حساب روی زمین محشر آمده خونش به جوش آمد و صبرش سر آمده شیر از میان بیشه به قصد سر آمده به به به این ابهت و قدرت به به به این شهامت و غیرت به به به این شجاعت و صولت در یک کلام ختم کلام است این کلام شیر نر حسین علی اکبر آمده ((شهزاده ي مؤذن کرببلا علی)) صهبا علی و ساقی میخانه ها علی آقا علی و زاده ی خیر النساء علی مولا علی و آیه ی "قالوا بلی" علی والا علی و عالی اعلا نما علی شهزاده ی شهنشه ملک بقا علی پیغمبر جوان شده ی کربلا علی هرکس به جنگ خشم خداوند رو کند راه فرار هر طرفی جستجو کند هرکس که جنگ تن به تنش را نگاه کرد با خود میان معرکه هی گفتگو کند یا مظهر العجايب و یا مرتضی علی ((شهزاده ی شهنشه کرببلا علی)) @raziolhossein
عطر تنشان عطر نسیم است انگار بوی خوش قرآن کریم است انگار سیمای علی‌اکبر و پیغمبر سیبی‌ست که از وسط دو نیم است انگار @raziolhossein
برای وصفِ تو با قلم -این زبانِ الکن- چه می‌توان گفت؟ مؤذنا! در مقابلِ شوکتت فقط می‌توان اذان گفت گدایی ما بهانه‌‌ای تا ضریحِ پابوسی کریم است نمی‌شود از زیارتت دست شُست و از فقر و آب و نان گفت چنان مقاماتی و کراماتی و حکایاتی از تو گفتند که می‌شود در کتابتت مُرد و بعدِ مرگ از تو همچنان گفت پیمبری یا که حیدری یا شکوهِ آیاتِ کوثری یا ...! که می‌توان با ثَنایَت از مدحِ خاندانِ تو هم‌زمان گفت به عشقت انگور داد محراب و تاک شد هر ستونِ مسجد مناره نامِ تو را چشید و به خَلق، جای اذان، از آن گفت تو آنچنان روشنی که حتی زبان به مَدحت گشود دشمن به شوق یک دَم نفس کشیدن جهنم از جانِ آسمان گفت بتاز ای ذوالفقارِ میدان! چه کرده‌ای در غبارِ میدان؟ که دشمنت در فرارِ میدان به حضرتت حیدرِ جوان گفت شکستِ یک شاخه‌ات تبر می‌زند به دنیای باغبانت حسین را کُشت، هر کسی در بهارِ سَروِ تو از خزان گفت خلیلِ خنجر کشیده، حیران؛ ذبیح، از آنچه دیده حیران که جبرئیل آمد از ذبیح عظیم، از مردِ امتحان گفت ضریحِ پایین پای بابا! دلیلِ خون‌گریه‌های بابا! چه می‌شود یک خدانگهدار، با دَمِ روضه‌ات به جان گفت @raziolhossein
آفتابی کز تجلی بی‌قرینش یافتم در فلک می‌جُستم اما در زمینش یافتم ماه من تا پرده از رخسار نورانی گشود مهر را شرمندۀ نور جبینش یافتم... این محمد صورت و سیرت، علی اکبر است آن‌که حق را در جمال نازنینش یافتم... گرچه نامش در شمار چارده معصوم نیست لیک در انگشتر عصمت نگینش یافتم در وجاهت در بلاغت در ملاحت در کمال یادگار رحمة للعالمینش یافتم در شجاعت چون علی و در سخاوت چون حسن در عبادت همچو زین العابدینش یافتم... در مسیر کربلا کز «لا نُبالی» گل فشاند پای تا سر عشق و سر تا پا یقینش یافتم... شد روان بر رزم و با او شد روان روح حسین این حقیقت در وداع آخرینش یافتم من که سرتا پا گناهم دست حاجت می‌برم، در حضورش؛ چون شفیع المذنبینش یافتم @raziolhossein
سلامٌ علی آل یاسین و طاها سلامٌ علی آل خیر البرایا سلام خدا و سلام رسولش به ماهی که همتا ندارد به دنیا اگر در فضائل... جمیل الثنایا اگر در خصائل... کریم السجایا به صورت حمید است و محمود و احمد به سیرت علی است و عالی و اعلی به هنگامۀ کارزار است حیدر به هنگام ذکر و مناجات، زهرا حسین است در علم و حلم و سیادت شده عین عباس ساقی و سقا که ساقی عشق است و مرد شهادت که سقای آب حیات است و یحیی خوشا آن اذانی که باران فیضش کند خاک دل‌مُرده را باز اِحیا فدای نمازی که وقت قیامش سراسر شود دشت چشم تماشا فدای قنوتی که پرواز داده به افلاک دل‌های دردآشنا را فدای سجودی که با اشتیاقش به خاک حرم سجده آورده طوبی فدای سلامی که گفته‌ست پاسخ به صد شوق آن را نبی البرایا خوشا آن جوانی که در خلق و خویش شود سورۀ حُسن یوسف سراپا برای پدر چیست زیباتر از این؟ جوانش شود سرو خوش قد و بالا برای حسین است از این چه خوشتر؟ که هر جا سخن گفت با ماه لیلا، به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ نیاورد آن ماه حرفی به لب‌ها ببینید در این بیابان، چه ماهی مهیا شده تا زند دل به دریا که دریادل است و به لب دارد اینک: ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟ چه سخت است از او چنین دل بریدن مگر تاب می‌آوَرَد قلب بابا بپرسید از چشم یعقوب، مردم! از این هست جانکاه‌تر؟ هست آیا؟ نگاه حسین است حرزی به جانش به لب‌های زینب خدایا خدایا به بازی گرفته چنان مرگ را او که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی گرفته‌ست در دست خود ذوالفقاری که برخاسته بانگ لا سیف الا... چه شوری‌ست در سر، چه شوقی‌ست در دل شگفتا از این جان‌فشانی شگفتا شهادت شده مست چشمان مستش که مشتاق‌تر پر گشوده‌ست حالا برای تماشای صبح نگاهش دل قدسیان است غرق تمنا ملائک همه صف به صف در طوافش بهشت است دلتنگ آن ماه‌سیما ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟ ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟ به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟ و یا رفته تا آسمان‌ها مسیحا؟ ذبیح است سوی منا پر گشوده؟ و یا این بیابان شده طور سینا؟ رسیده‌ست دیگر زمان عروجش شنیده‌ست از سوی حق «ارجعی» را زبان لال مانده به توصیف ذاتش همان ذات ممسوس در ذات یکتا سلامٌ علی اهل بیت النبوه سلامٌ علی آل یاسین و طاها @raziolhossein
مِهر او فانوس‌ها را ماه تابان می‌کند شمع بزمش کار خورشید فروزان می‌کند این جوان خوش قد و بالا خود پیغمبر است روزبه را با گل لبخند، سلمان می‌کند ابرویش تشریح بسم‌الله رحمان رحیم بی‌سخن گفتن لبش تفسیر قرآن می‌کند از صنوبرها شکوه قامتش دل می‌برد خواب گندم‌زار را مویش پریشان می‌کند با دم عیسی اگر مردم مسیحی می‌شدند چهره‌ی اکبر مسیحی را مسلمان می‌کند هر که شعری گفت در وصفش ولی لیلا سرود “من گُلی دارم که عالم را گلستان می‌کند” یوسف اولاد خاتم بس که دارد منزلت خاتم شاهی در انگشت سلیمان می‌کند گرچه می‌دانیم “در بهداری قُرب حسین دردها را بیشتر عباس درمان می‌کند” اکبر لیلا هم اینجا دستگیری دیگر است از همان پایین پا بر خلق احسان می‌کند دل بریدی از همه عالم برو پایینِ پا گریه کن چون او نظر بر چشم گریان می‌کند یاد آن ساعت که دیدند آسمانی‌ها حسین جان خود را در عبا تقدیم جانان می‌کند @raziolhossein
دلدار و دل آرام و دلاور علی اکبر جمع اند همه آل کسا در علی اکبر آن چیز که خوبان همه دارند در عالم دارد همه را یک تنه در بر علی اکبر فهم احدی نیست به یک ذره‌ی علمش کم رفته اگر بر روی منبر علی اکبر مضمون چه شعری است برازنده اش آخر از مدح و ثنا هست فراتر علی اکبر با گردش شمشیر به دستش همه گفتند در کرب و بلا ثانی حیدر علی اکبر حتی نرسیده ملک الموت به گردش از میمنه زد تا که به مِیسر علی اکبر در منطق و درخلقت و در خلق شبیه است بیش از همه بر شخص پیمبر علی اکبر معصیت آن را که محب است خداوند بخشد به سخا روز جزا بر علی اکبر از اسب زمین خورد و پدر گریه کنان گفت دردا ؛ علی اکبر ...علی اکبر .... علی اکبر می خواست صد و ده پسر ارباب و به یک روز این خواسته بنمود مُیسّر علی اکبر از خوردن سر نیزه ای از پشت به پهلو شد بانیّ مرثیه‌ی مادر علی اکبر برخیز و اذانی بده هنگام نماز است یک مرتبه ، یک دفعه‌ی دیگر علی اکبر برخیز و در این دشت به فکر پدرت باش خیره است به او دیده‌ی لشکر علی اکبر از عهده‌ی جمع بدنت بر نمی آید گشته است همه دشت سراسر علی اکبر ای روشنی چشم پدر، چشم تو روشن صحبت شده از غارت معجر علی اکبر از روضه همین قدر که گردید مزارش هم قد مزار علی اصغر علی اکبر @raziolhossein
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چه‌قدَر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست "پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست" سنگ در دستش از اعجاز، قمر می‌گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد جان علی، جسم نبی، جلوه‌ی کوثر بوده سرّ لولاک، از اوّل علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خاست نفس پنج تن آل عبا بر می‌خاست ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش زد قدم زینب کبری به سر زانویش بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به ابالفضل قسم! قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجه‌ی شیراز نوشت:‌ "شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان" زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذانِ علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنه‌ی الطافِ تو دشت مشک از چشمه‌ی چشمان تو پُر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامه‌ی احسان دیده‌ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟ رحمت واسعه‌ای، اسب تو از روی کرم وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم می‌روی پشت سرت باد شده پا به رکاب نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شده‌ی پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را @raziolhossein
تبر بر دوش می آمد به سوی لشکر بتها خلیل اللهی از نسل علی عالی اعلی که بود او کعبه‌ی‌ نور و امید آل پیغمبر که بود او زاده‌ی یاسین و طه،. سدره و طوبا تمامش مثل پیغمبر نگاهش حضرت حیدر ابهت چون ابوفاضل صلابت حضرت زهرا روان شد پشت پایش آل عمران آل ابراهیم به استقبال او رفتند ناس و قدر و اعطینا رسول الله دیگر بود یا پور ابیطالب که می‌جنگید آن سان در میان لشکر اعدا عطش آه از عطش آتش به جان پهلوان می‌زد به سوی خیمه ها برگشت زیر سایه‌ی بابا امام عمری امانت دار احمد بود و با بوسه به کام مصطفی پس داد آن شیر نخستین را چنان شمشیر ها در پیکر او‌ رفت ‌ آمد کرد که شد هر سوی صحرا تکه‌ای از پیکرش پیدا چه ماند از پیکر او در هجوم خیل جراحه علی اربا علی اربا علی اربا علی اربا به روی دست و پا پیری اشارت می‌کند هر سو علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا تمام اولین ها با علی اکبر به چشم آمد سرآخر دیده شد بین خلایق زینب کبری @raziolhossein