eitaa logo
ساحت اندیشه
183 دنبال‌کننده
94 عکس
57 ویدیو
44 فایل
«گفتمانی پیرامون دین و اندیشه دینی» کلیه حقوق مادی و معنوی این کانال محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلا اشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
نخستین ، ضرورت وجود حکومت برای هر اجتماعیه. در بین ، فقط ها منکر ضرورت وجود حکومت برای هستن. ولی بقیه مكاتبِ فلسفى نظر اونها رو یه فرض غيرِ واقع بينانه مى‌دونن، و میگن قرن‌ها و هزاران سال تجربه نشون داده كه هميشه در جوامع بشرى نیاز به قدرتى هست كه مردم رو كنترل كنه و مانع از بشه. در نظریه هم این اصل رو مفروض و مسلّم میدونن. (ع) در مورد ضرورت وجود حکومت میفرمایند: "لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ ؛ مردم ضرورتاً باید دارای پیشوا و راهبر باشند؛ چه آن پیشوا خوب باشد، یا بد." پ.ن: ، خطبه۴۰ «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
حكومت؛ دستگاهیه كه بر رفتارهاى اجتماعى یک اشراف داره و سعى میکنه اونها رو در مسير خاصّى جهت بده و هدايت کنه.‌ اين اِعمالِ حاكميت میتونه به و يا با استفاده از باشه. حالا باید دید اصلاً آیا هیچ فرد یا گروهی حق داره برای جهت دادن به رفتارهای اجتماعیِ مردم، دست به کار بشه و به خودش اجازه تصرف در امور مردم رو بده، یا نه؟! به عبارت دیگه: آيا فرد يا گروهى، ذاتاً و به خودىِ خود و حق برای حکومت کردن داره، يا مشروعيت ( ) حكومت نسبت به هیچ کسی نيست؛ بلكه امرى عرَضیه و از ناحيه ی كسی ديگه بايد به اونها داده بشه؟! بعضی از حق حاکمیت رو برای بعضی افراد، ذاتی میدونن؛ مثل حکومتِ فرد قوی تر، حکومت فیلسوف و ... . ولی از دیدگاه و ، هیچ فرد یا گروهی ذاتاً حق حاکمیت (مشروعیت) نداره. یعنی حق حكومت، ارث هيچ فردى نيست و ذاتاً براى هيچ‌ کسی متعيّن نيست. بلكه بايد از منبعى كه اين حق، اصالتاً و ذاتاً از آن اوست به ديگرى منتقل بشه. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
به دنبال مقدمه دوم، این سوال پیش می آید که از طرفی شما میگویید "وجود حکومت امری ضروری است"، و از طرف دیگر میگویید "هیچ کسی ذاتاً حق حاکمیت ندارد" حال چگونه میتوان میان این دو مطلب جمع کرد؟! این بخش، نقطه ی جدایی مکتب سیاسی از است. از دیدگاه اسلام سه عنوان بر همدیگه مترتّب هست و به ترتیب دنبال هم میان؛ ، و . یعنی کسی نسبت به کسی یا چیزی دارد که (نه ) آن چیز باشد، و فقط یک چیز است که مالک آن چیز می باشد. پس همانطور که در بحثهای و اثبات شده است، ، خداست و به همین علت فقط خدا همه ی مخلوقاته و فقط خداست که ذاتاً حق حکومت و تصرّف در امور انسانها رو داره. : چون خدا خودش بطور نمیتونه بکنه، این اجازه ی تصرّف رو به بعضی از انسانهای ویژه واگذار کرده و تفویض نموده. که در ادبیات دینی ما به عنوان شناخته میشن و از هر اشتباهی هستن. این سلسله ی پیامبران ادامه پیدا کرد، تا به رسید، و بعد ایشون -از دیدگاه ما شیعه ها- این اجازه ی تصرّف به که اونها هم هستن داده شده. پس حتی پیامبران و امامان هم با و اجازه ی خداست که پیدا میکنن، وگرنه خودشون ذاتاً هیچ حقی برای ندارن. البته بعد از این اجازه ی خدا، اطاعت از اونا دقیقاً مثل اطاعت از خدا، واجب میشه. پ.ن: دلایل عقلی بحث ، ، ، و پیروی از پیامبران و ائمه، بطور مفصل در کتابهای مطرح شده؛ ر.ک.به: توحید و نبوت (شهید )، آموزش عقاید، آموزش فلسفه و معارف قرآن -خداشناسی و راهنماشناسی- (آیت الله )، ترجمه ی المُحاضِرات فی الاِلهیات (آیت الله ). «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
اینطوری نیست که تنها به جنبه‌هاى فردى زندگى بشر پرداخته باشه، و با و و کاری نداشته باشه. از دیدگاه ، از جداست و قلمرو هرکدوم، با دیگری متفاوته. اما از دیدگاه اسلامی، دنیا و آخرت درهم تنیده شده است، و تک تک رفتارهای دنیویِ ما، آخرتِ مارو میسازه. پس دنیا و آخرت دوتا امر جدا از هم نیستن. اما قبل از وارد شدن در بحثِ نسبت دین با سیاست، اول باید دوتا مفهوم رو روشن کنیم؛ ۱- دین. ۲-سیاست. دین در اینجا، منظوره که "مجموعه احكام، عقايد و ارزش‌هاییه كه از طرف خدا براى هدايت بشر، و تأمين سعادت دنيا و آخرت انسانها تعيين شده؛ و یا پیامبر و ائمه اونارو به مردم میرسونن، و یا عقل اونارو درک میکنه" و منظور از سیاست هم گفتیم که همون "آیین کشورداری" هستش. حالا برای اینکه بدونیم دین، نظری درباره ی سیاست داره یا نه، معقولترین راه اینه که به خود دین مراجعه کنیم و ببینیم در اینباره نظری داره یا خیر! وقتی به مراجعه میکنیم میبینیم صدها آیه و روایت در مورد امور مربوط به (مقننه، مجریه و قضائیه) -بر اساس تقسیم بندی - در منابع دینی وجود داره؛ از مسائلِ حقوق خانواده، بین الملل، جزاء، تجارت و ... گرفته، تا مسائلِ معاملات؛ ازدواج و طلاق و ... و مباحث مربوط به قضاوت و ... . پس اسلام، است. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
اولین دلیل عقلیِ چندتا مقدمه داره که الآن صورت اولیه ی مقدمات بیان میشه و در ادامه توضیح بعضی از مقدمات میاد؛ : وجود حكومت در جامعه امری ضرورى و لازمه. : حكومتِ ايده‌آل و مطلوب‌، حكومتیه كه امام معصوم در رأس اون باشه و ایشون جامعه رو هدایت و اداره كنه. : وقتی تأمين و تحصيلِ یک مصلحتِ لازم و ضرورى، در حدِّ مطلوب و ايده‌آل اون ممکن نباشه، عقل حکم میکنه که نزدیکترين مرتبه به حدِّ مطلوب رو انسان باید تأمين کنه. : وقتی كه جامعه ای از حكومتِ معصوم محروم بود، بايد به دنبال نزدیکترين مرتبه به حكومت معصوم باشه. ‌ : نزديكى یک حكومت به حكومت معصوم، در سه امر اصلى متبلور میشه: ۱- علم به احكام كلّى اسلام (فقاهت). ۲- شايستگى روحى و اخلاقی (تقوى). ۳- كارآيى در مقام مديريت جامعه. ‌‌ : بر اساس اين مقدمات نتيجه مى‌گيريم در زمان غيبت امام معصوم كسى كه بيشتر از بقیه ی مردم دارای اين شرايط باشه باید زعامت و رهبریِ جامعه رو به عهده بگیره. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
قبلاً توضیح داده شد. اما در توضیح باید گفت: مطلوبترین حکومت، حکومتیه که در راس اون حاکمی باشه. یعنی کسیکه از روی ، و ، گناه نمیکنه و هیچ و اشكالى در ، و های او وجود نداره. اين ويژگى ( ) باعث میشه كه ایشون دارای بالاترين صلاحيت براى به عهده گرفتنِ امر حكومت باشه؛ زيرا حاكمان و فرمانروايان يا؛ ۱- بخاطر و خودشون ممكنه از و منحرف بشن و حكومتشون به منجرّ بشه ۲- و يا بخاطر و موجب فساد و جامعه بشن. اما فردى كه معصومه، نه مرتكب میشه و نه در و اشتباه میکنه. پس ، حکومتیه که انسانی معصوم، باشه. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
( : وقتی تأمين و تحصيلِ یک مصلحتِ لازم و ضرورى، در حدِّ مطلوب و ايده‌آلش ممکن نباشه، عقل حکم میکنه که نزدیکترين مرتبه به حدِّ مطلوب رو انسان تامین کنه) برای روشن شدن این مقدمه یه مثال میزنن: فرض كنيد ده نفر، آدم مهم که همشون براى جامعه خیلی مفيد و مؤثّرن، دارن میشن، و ما با همه امكانات و تجهيزاتمون فقط میتونیم هفت نفر رو نجات بدیم؛ و سه نفر ديگر قطعاً غرق میشن. در چنين وضعيتى چه حكمى میکنه؟ آيا عقل میگه چون نجات جان همه ده نفر ممكن نيست، دیگه باید بیخیال بشیم و لزومى نداره دست به هيچ اقدامى بزنيم؟! يا میگه درسته نمیشه همه ده نفر رو نجات بدیم ( )، ولی بايد براى نجات همه هفت نفر باقى مونده (نزدیکترين مرتبه به ) اقدام كنيم، و مجاز نيستيم حتى یه نفر رو جا بذاریم. بحثِ ما هم در واقع يكى از مصاديق و نمونه‌هاى همين قاعده ی كلّیه؛ یعنی ، یه و غير قابل چشم پوشیه. و ايده‌آل اين مصلحت، در حكومت تأمين میشه. امّا در زمانى كه دسترسى به معصوم نداريم (نجات همه ده نفر) و تأمين اين مصلحت در حدّ مطلوب اولى و ايده‌آل ممکن نيست. باید دنبال نزدیکترین حكومت به حكومت معصوم و نزديك‌ترين مصلحت، به باشيم. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
و ( : وقتی كه جامعه ای از حكومتِ معصوم محروم بود، بايد به دنبال نزدیکترين مرتبه به حكومت معصوم باشه. ‌ : نزديكى یک حكومت به حكومت معصوم، در سه امر اصلى متبلور میشه: ۱- علم به احكام كلّى اسلام (فقاهت). ۲- شايستگى روحى و اخلاقی (تقوى). ۳- كارآيى در مقام مديريت جامعه. ‌‌ ) همینطور که بیان شد: هنگامی که دسترسی مستقیم به نداریم، باید دنبال نزدیکترین حکومت به حکومتِ معصوم و نزدیکترین فرد به امام معصوم -البته در حیطه ی حکومتداری - باشیم. بعد از مطلب نوبت به میرسه: اون چیزی که موجب تأمين بالاترين مرتبه ی مصلحت حكومت در حكومت امام معصوم میشه و دخالت اساسی در این زمینه داره سه تا نکته است؛ ۱- آگاهى كامل و همه جانبه ی معصوم به اسلام و . كه بر اساس اون میتونه جامعه رو در مسير صحيح اسلام و ارزش‌هاى اسلامى هدايت کنه. ۲- مصونيت ۱۰۰٪ او از هر گونه فساد، لغزش، منفعت‌طلبى و ... . ۳- و درک جامع و كامل. این بخش، مهارتیه كه در مورد شرايط اجتماعى و تدبير امورِ مربوط به جامعه است. بنابراين نزديکترين حكومت به حكومت معصوم، حكومتیه كه در رأس اون شخصى قرار داشته باشه كه از نظر اين سه ويژگى، بهترين و بالاترين فرد در جامعه باشه. پس ۱- شناخت نسبت به احکام اسلامی ( )، ۲- تقوا، ۳- کارآیی در مقام مدیریت جامعه، سه ویژگی ضروری برای کسی هست که عهده دار رهبری حکومت اسلامی میشه. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"حضرت امیر شمشیر را برداشت که برود مُطالبه ی حقِ فاطمه بکند ..." «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
یکی دیگه از دلیلهای عقلی که برای اثبات مطرح میشه، دلیلیه که از مقدماتی ششگانه ی تشکیل شده. این دلیل رو بطور متخصر اینطوری میشه بیان کرد: ۱- ولايت بر مال، جان و آبروی مردم، از شئون ربوبيت الهی هستش و فقط با نصب و اجازه ی خدا پیدا میکنه. ۲- اين از طرف خدا، به (ص) و (ع) داده شده. ۳- در زمانى كه مردم از وجود محرومن؛ الف) يا بايد خدا از اجراى احكام اجتماعى اسلام صرف نظر کنه، ب) يا اجازه اجراى اون رو به كسى كه از بقیه شایسته تره داده باشه. ۴- لازمه ی اين‌كه خدا در زمان عدمِ دسترسىِ جامعه به رهبر معصوم، از اجراى احكام اجتماعى اسلام صرف نظر کنه اینه که الهی پیش بیاد (توضیح این بحث توی بخش بعدی میاد انشاالله) ۵- بنابراين، فرض دوم ثابت میشه كه؛ ما به كشف مى‌كنيم؛ اجازه اجراى به کسی که شایستگی های لازم رو داره، و برخوردار از صلاحیت های لازمه (فقيه جامع‌الشرايط) داده شده. ۶- ، يعنى فقيهى كه از دو ويژگى و در مقام و برخوردار باشه، و صلاحيتش از ديگران براى به عهده گرفتن این امر بيش‌تره. ‌‌ ۷- : فقيه جامع‌الشرايط همون فرد اصلحیه كه در زمان محرومیت مردم از وجود رهبر معصوم، از طرف خدا اجازه اجراى به اون داده شده. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
🔴مطلبی علمی و مهم🔴 در حقیقت پاسخ به اين سؤاله كه در زمان عدم دسترسى به تكليف چیه؟ آيا با وجود فراوان در اسلام -كه لازمه ی اجراى اونها تشكيل و هستش-، خدا در زمان از اين احكام صرف نظر کرده و فقط به بسنده میکنه، يا همچنان بر اجراى تأكيد داره؟ اگه بگیم در زمان غیبت امام معصوم خدا احکام اجتماعی رو از ما نخواسته؛ و از اونها دست بر میداره و فقط به احكام فردى مثل نماز، روزه، حج، طهارت و نجاست اكتفا میکنه، لازمه ی اين فرض،‌ خداست. چون اصولاً تشكيلات نبوّت؛ و فرستادن پيامبران و شرايع آسمانى برای اين بوده كه خدا، اين جهان - و از جمله انسان- رو خلق نکرده. بلكه هدفِ خدا این بوده که هر موجودى به اندازه ظرفيت وجودیش به برسه. انسان هم به عنوان یه مخلوق از اين قاعده مستثنى نيست و براى رسيدن به خلق شده. امّا از اونجایی كه محدوده و به تنهايى براى شناسايى كافى نیست، خدا با فرستادن پيامبران، و ابلاغ احكام و دستوراتى در قالب ، راه كمال رو به انسان نشون داده و در واقع تمامى دستورات و احكامى كه در دين اومده به نوعى در تأثير داره. پس در حقیقت، دین همون برنامه‌ى رسيدن انسان‌ها به کماله. با چنين تحليلى، اگه فرض كنيم كه خدا بخش زيادى از احكام اسلام رو تعطيل كرده و از اونها دست برداشته؛ یعنی خدا غرض خودشو كه به كمال رسيدن انسان بوده نقض كرده؛ چون اون چیزی كه سعادت انسان رو تأمين میکنه و به انسن رو به کمال میرسونه، مجموعه احكام و دستورات دينه، نه فقط بخشى از اون احکام. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
یکی از بحثهای و که از طرف مخالفین و بعضیای دیگه خیلی مطرح میشه، بحث "نقش مردم در حکومت دینی" هستش. همینطور که بیان شد ظاهراً بین اختلافی نیست که در زمان حضور پيامبر (ص) (حقانیت)حكومت اون حضرت هيچ ارتباطى با نظر و خواست مردم نداشته و از طرف خدا بوده، همینطور که خدا -بدون سوال از مردم- ایشون رو به پیامبری برگزید، همونطور هم حق حکومت رو به پیامبر داد.؛ و این ربطی به پذیرفتن یا نپذیرفتنِ مردم نداره. فقط اگه مردم رو نمیپذیرفتن، تنها اتفاقی که می افتاد این بود که حکومت ایشون تحقّق پیدا نمیکرد و تشکیل نمیشد؛ نه اينکه مشروعيت و حق پيامبر براى حاكمیت از بین بره. پس اینطوری نبوده که پيامبر دوتا مَنصَب جداگانه از طرف خدا داشته باشه: يكى منصب پيامبرى و ديگرى منصب حكومت؛ یعنی همونطور که مردم نمیتونستن پیامبریِ پیامبر رو ازش بگیرن، نمیتونستن مشروعیت و حقانیت حکومت رو از پیامبر سلب کنن. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
بعد از مطلب قبلی نوبت به این میرسه که ببینیم در حکومت پیامبر (ص) چه نقش و جایگاهی داشتن؟ وقتی به تاریخ صدر اسلام نگاه میکنیم این مطلب رو به روشنی میبینیم که مردم، اساسی ترین نقش رو در داشتن. يعنى پيامبر، حكومتش رو با استفاده از هيچ اجباری بر مردم تحميل نكرد. بلكه عامل اصلى خود مردم بودند كه حکومتِ تشریع شده از طرف خدا رو پذیرفتن و به نشانه پذيرش، با پيامبر بيعت كردن، و پايه‌هاى حاكميت ایشون رو مستقرّ کردن. مجموع نتیجه ی این بخش و بخش قبلی اینه که: نقش مردم در مشروعيتِ حكومتِ پيامبر صفر بود، ولى در تحقّق و استقرار حکومت نبوی، نقشی صددرصدی داشتن. در زمان امیرالمؤمنین(ع) هم همین جریان ادامه داشت که مردم در مشروعیت و حقانیت -که امری الهی بود- دخالتی نداشتن، ولی در تحقّق حکومت ایشون همه چیز وابسته به مردم بود. خود حضرت هم به این نقش مردم اشاره کردن که اگه حضور مردم نبود -که با این حضور، حجّت بر من تموم بشه- طرف حکومت نمیرفتم ( ، خ۳). اوضاع و احوال هم همینطوره؛ یعنی مشروعیت و حق حاکمیتش از طرف خداس و مردم هیچ حقی در مشروعیت ندارن که بخوان اونو ببخشن. اما در مورد تحقق حاکمیتِ ، همه ی کار بدست مردمه. یعنی اگه مردم بخوان، عهده دار حکومت میشه، و اگه نخوان حکومتی تشکیل نمیشه. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
بعد از بحث در مورد و ، نوبت به یسری سؤالات مهم میرسه که چندتاشون در ادامه میاد: ۱- آيا در محدوده قانون اساسى عمل مى‌كنه يا فراتر از آن هم میره؟ ۲- آيا حاكم بر ولايت فقيه هستش، يا ولايت فقيه حاكم بر قانون اساسیه؟ ۳- آيا ولى فقيه میتونه از وظايف و اختياراتى كه در قانون اساسى براش معين شده کنه؟ ۵- آيا اختياراتى كه در قانون اساسى براى ولى فقيه بر شمرده شده، تمام اختیاراتِ ولی فقیه هستش یا به عنوان نمونه ذکر شده؟ همهء اینا سؤالاتی هستن که تحت عنوان بحث میشه. در ادامه ی مباحث -انشاءالله- در مورد این موضوع و گفتگو میکنیم. لطفا «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
؟ قبل از ورود به اصل بحث باید به یک نکته ی توجه کرد؛ اگر توی ذهن كسى اين معنا باشه كه "بر هيچ و ضابطه‌اى حاكم نيست" و منظور از فوق قانون بودن اين باشه كه اصلاً قانون، خودِ است، هر كارى دلش بخواهد میکنه و هيچ قانونى نمیتونه اونو محدود کنه، و بودنِ هم به همين معناست كه مُلزَم به رعايت هيچ حدّ و حصرى نيست، در اين صورت بايد بگیم: اين تصور صددرصد باطل و غلطه. چون ولی فقیه ملزم و مكلّفه كه در چارچوب ضوابط و عمل کنه، و اصلاً هدف از تشكيل ، اجراى احكام اسلامى هستش. پس اگه حتى یک مورد هم عمداً و از روى علم، بر خلاف احكام اسلام و عمل کنه، خودبخود از ولايت و عَزل میشه، و در اسلام چنين ولىّ فقيهى نداريم كه فوق هر قانونى باشه. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
یکی از بحثهای مقدماتیِ ، اینه كه به چه دليلی رعايت یک لازمه؟ و آيا هر قانونى به صرف اين كه «‌قانون‌» هستش، باید ما قبولش کنیم و بهش تن بدیم؟ ‌‌ همینطور که قبلاً بیان شد: اعتبارِ قانون از ناحيه خدا و دين میاد؛ يعنى اگه قانونی به گونه ای از و سرچشمه بگیره، اعتبار پيدا میکنه، و در غير اين صورت، اون قانون اعتبارى نداره و الزامى به رعايت اون نیست. پس اگه همه مردم یک كشور، و حتى همه مردم دنيا به یک قانونی رأى بدن، ولى هيچ و خدايى براش وجود نداشته باشه، اون قانون هیچ اعتباری نداره. چون همینطور که بیان شد هیچ فرد یا گروهی، ذاتاً حقی برای محدود کردن و ادارهء امور دیگران نداره. به عنوان مثال اگه میلیاردها صفر با همدیگه جمع بشن، نتیجه اش "صفره". پس اگه همه ی انسانهای روی زمین به قانونی رای بدن، اون قانون اعتباری پیدا نمیکنه. پس هر قانونى - اعمّ از يا قوانين مصوب و ... - اگه به طريقى تأييد و امضاءِ و خدا را نداشته باشه، هيچ اعتبارى نداره، و در نتيجه هيچ الزامى را براى ما ايجاد نمیکنه. پس اگه ما رو معتبر میدونیم بخاطر اين نیست كه قانون اساسى یک كشوره و درصد زيادى از مردم بهش رأى دادن، بلكه چون به امضاء و تأييد رسيده -و او كسیه كه منصوب از جانب هست، و امام زمان(ع) هم منصوب از طرف خداست- این قانون پیدا میکنه. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
بیان شد كه به واسطه ی اجازه ای که از طرف خدا داره، میتونه تصرّف و اِعمال ولایت داشته باشه،و مشروعیت و اعتبار هم از طرف کسب میشه. پس ولی فقیه فوقِ نيست، امّا فوق قانون اساسى هست؛ و اين فقيه هستش كه حاكم بر قانون اساسیه، نه اینکه قانون اساسى حاكم بر ولايت فقيه باشه. بنابراین اون چیزایی که به عنوان و در قانون اساسى شمرده شده، مواردی به عنوان نمونه و تمثيله؛ نه احصائی (شمارش همهء اختیارت). به اين معنا كه شمّه‌اى از مهمترین وظايف و رو كه معمولا مورد نیازه رو برشمرده، نه اين‌كه در مقام احصاء همه اون اختیارات باشه. یا به یه تعبیر دیگه: این اختیارات، در واقع احصاء و برشمردنِ وظايف و اختيارات ولی فقيه «‌در شرايط معمولى و عادیه»، كه حتى در همين موارد هم احياناً رهبر نيازى پيدا نمیکنه كه از همه اونا استفاده کنه. امّا اگه در جامعه پيش بياد، ولی فقيه با استفاده از ولايتش تصميم‌هايى رو مى‌گيره که شاید در هم صراحتاً به اونا اشاره نشده باشه. : از نظر خود اصول قانون اساسى هم، مقتضاى مطلقه بودنِ ولايت فقیه، همينه كه وظايف و اختياراتى كه در قانون اساسى براى ولىّ‌فقيه شمرده شده، تمثيلى باشه؛ نه احصائی. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
بعد از مباحث گذشته نوبت به این میرسه که ببینیم چنین فردی (فقیهِ باتقوای کارآمد) رو چطوری مشخص کنیم. برای این کار سه تا راهِ اصلی میشه معرفی کرد: ۱ـ تعيين از طريق رأى مستقيم مردم و انتخاباتِ عمومى. ۲ـ تعيين توسط خبرگان. ۳ـ تعيين از طرف رهبرِ قبلى. در ابتدا دوتا حالت اول رو باهم مقایسه میکنیم: فرض كنيد مى‌خوايم بهترين كشور رو معرّفى كنيم. بنظرتون راه منطقى و صحيح اين كار چیه؟ براى شناسايى و انتخاب ریاضیدان نمونه کشور کسی نمیره توی شهر راه بيفته و با تصادفى از طلافروش، رفتگر، راننده، کشاورز، کارخانه دار، خانم خونه دار، پزشک و ... استاد ریاضی برتر ایران رو شناسایی کنه. چون اوّلاً اين روش، غير علمیه و نتیجه اين آمارگيرى هرچی باشه، اعتبار و ارزش علمی نداره، و ثانياً اگه افرادى كه اين سؤال از اونها پرسيده میشه، آدم‌هاى منطقى و منصفى باشن، به صراحت میگن "اين مسئله در تخصّص من نيست و از پاسخ دادن به آن معذورم". پس هیچ شکی نيست كه براى انتخاب استاد نمونه رياضى كشور، كسى از اين روش استفاده نمیکنه. توان و تخصّص يك استاد رياضى رو كسى میتونه ارزيابى کنه كه خودش با رياضيات سر و كار داره، نه افرادی که توی ابتدایی ترین مسائل ریاضی کُمیتشون میلنگه. در مورد تعيين هم در حقیقت میخوایم و برتر رو برای اداره جامعه انتخاب كنيم. حالا راه انتخاب چنين فقيهى كدومه و چه كسى صلاحيت داره نظر بده که اين فقيهِ برتر و کیه؟ آيا راه درست و منطقى آن اينه كه اين مسئله رو به بذاریم، و با یک انتخابات سراسرى، مستقيماً از همه مردم نظر بخوایم؟ يا روش صحيح و علمى اينه که به متخصصانِ مربوطه -كه در اين‌جا فقها هستن- مراجعه كنيم و از اونا بخوايم شايسته‌ترين فرد براى تصدّى اين مقام رو از بین خودشون انتخاب كنند؟ «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
در بخش قبلی حالت های اول و دوم (تعیین رهبر با انتخابات عمومی، و تعییت رهبر خبرگان)، بررسی شد اما در مورد حالت سوم (تعيين رهبرِ بعدى، توسّط رهبرِ قبلى) بايد بگيم: قبول داریم ممکنه اين راه عملاً با نسبتاً بالایی، به يك انتخاب درست منجرّ بشه (چون با توجه به احاطه و بصيرتى كه رهبر قبلى نسبت به افراد و توانمندى‌هاى اونها داره، میتونه با مقدارى تأمّل و فکر، در بين چند تن از برجسته‌ترين‌ افراد علمی-اخلاقی-سیاسی، يك نفر رو كه در مجموع واجد صلاحيت‌هاى بيش‌ترى هستش شناسايى و به مردم معرّفى کنه). امّا این روش اشکالاتی رو هم داره. مثلاً استفاده از این شیوه، راه رو براى و مسموم بیشتر باز میکنه تا بتونن با تبلیغات، برای افكار عمومى، ولایت فقیه رو یک ترسيم، و به متهم کنن. ‌‌همچنین ممکنه رهبر رو به رعايت مسائل و خويشاوندى، و ملاحظه فردى يا گروهى متّهم کنن. پس بهترین راه، شناسایی رهبر توسط هستش. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
خبرگانى كه در نهايت میخوان رو معيّن کنن، خودشون به دو طريق ممكنه انتخاب بشن؛ ۱- اين‌كه در هر شهرى كه چند فقيه وجود داره، اونها از بین خودشون یک نفر رو كه شايسته‌تر میدونن، معرّفى میکنن، و در مرحله بعد در سطح استان چنين انتخابى صورت بگیره، و در نهايت عدّه‌اى - به اين ترتيب - براى معرّفى بشن. ۲- در هر استان يا در هر شهرى، اين افراد رو از طريق تعيين كنيم؛ چون با توجه به اين‌كه معمولاً تعداد فقها و افرادى كه در حدّ اجتهاد باشن، زياد نيست و گاهى در يک شهر حتى يك نفر هم پیدا نمیشه، به همین دلیلدرسته كه عمومِ متخصّص در و اجتهاد نيستن، امّا با توجه به اينكه تعداد فقها و در هر شهر يا هر استان بسيار کمه، افراد با كمى و پُرس و جو میتونن بفهمن چه فرد يا افرادى شايستگى بيشترى از بقیه دارن. مثلاً اگه بخوايم بهترين متخصّص قلب رو در یک شهر يا يک استان پيدا كنيم، درسته خودمون تخصصی در زمینهء قلب نداریم، امّا میتونیم با مراجعه به پزشكان و متخصّصان، و تحقيق از راه بيمارانى كه به اونها مراجعه كردن، بهترین متخصص قلب رو بشناسیم و پیدا کنیم. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh
یکی از اشکالات مطرح در بحث اینه که ، رهبر رو تعیین میکنن و هم خبرگان رو تعیین میکنه، و این دوره؛ و باطل. چون صلاحیت توسط تأييد میشه، و اعضاى شوراى نگهبان -فقهای شورا- هم اعتبارشون رو از ناحيه كسب كردن. پس اعتبار در حقيقت با يك واسطه بستگى به امضاى داره. از طرف دیگه تعیین و انتخاب رهبر هم كار مجلس خبرگانه؛ و با رأى مجلس خبرگانه كه رهبرى اعتبار و حق حاكميت پيدا میکنه. پس پيش میاد؛ که محال و باطله. جواب: اشتباه این اشکال توی این قسمته که «ولی فقیه اعتبارش رو از مجلس خبرگان کسب میکنه»، در صورتی که در بخش های قبلی مطرح شد که اعتبار ولی فقيه از جانب خدا و امام معصومه، و در حقيقت رهبر رو نمیکنن، بلكه کار اونها «‌» و شناختِ رهبریه که توسط خدا و امام زمان (ع) نصب. مثل اینکه کار پزشکان یک کشور -برای معرفی بهترین پزشک-، فقط شناسایی و معرفی اون شخصه؛ نه اینکه اونها چنین شخصی رو به عنوان بهترین پزشک منصوب کنن. چون اون پزشک، چه شناسایی بشه و چه شناسایی نشه، -در عالمِ واقع- بهترین پزشک هست، و کار بقیه پزشکها شناسایی و معرفی اون شخص به مردمه. نه اینکه با معرفی گروه پزشکان، اون شخص یهو بشه بهترین پزشک. پس با شناسایی چنین فردی، تخصص در اون فرد بوجود نمیاد؛ بلکه تخصص در اون شخص چه بشناسشن و چه نشناسشن هست، و تعیین پزشکان هیچ تاثیری در متخصص بودن اون فرد نداره. هم رو به رهبرى نصب نمیکنن، بلكه فقط شهادت مى‌دن اون مجتهدى كه به حكم امام زمان (ع) حق ولايت داره، اين شخصه. «ساحت اندیشه، پیرامون دین و اندیشه دینی👇» https://eitaa.com/sahat_andisheh