اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
هر جراحت که دلم داشت
به مرهم بِه شد
داغ دوری است
که جز وصلِ تو درمانش نیست...
✋ #به_تو_از_دور_سلام
🌷به یاد محب و محبوب #امام_رضا (ع)، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ
سلام بر آن کسى که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🌱
ما از
ابراهیم های زمان
خاطرات خوشی داریم...
#رییسی
#انتخابات
#انتخابات_1400
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
14000306_40588_1281k.mp3
11.59M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی.
۱۴۰۰/۰۳/۰۶
#انتخاب_درست_کار_درست
#انتخابات_1400
#انتخابات
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_چهل_و_سوم به قدر یک نفس به #انتظار پاسخ من ساکت شد و بعد با #ا
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_چهل_و_چهارم
شنیدن همین چند #کلمه کافی بود تا مجلس بحث و #درس برایم به مجلس عزا #تبدیل شود که من به امید شفای مادرم، کم با امامان #شیعه نجوا نکرده و دردهای دلم را برایشان زار نزده بودم و دست آخر هیچ جوابی نگرفته و پیش چشمانم #مادرم را از دست داده بودم.
دوباره سینه ام از #مصیبت مادر سنگین شد و آنچنان #دلم به درد آمد که باز کینه کهنه #قلبم از زیر خا کستر وجودم سر برآورد و با صدایی گرفته #ناله زدم: "آره خیلی خوب #جواب میده..."
مجید همانطور که سرش را به دیوار #بالکن تکیه داده بود، #صورتش را به سمتم چرخاند که #هنوز متوجه منظورم نشده بود و من در برابر #نگاه منتظرش تیر #خلاصم را زدم: "الان چهار پنج ماهه که #جواب من و تو رو دادن، الان چهار #پنج ماهه که مامانم #شفا گرفته..."
و پیش از آنکه #قلب پلکهایش از نیشی که به #جانش زده بودم، بشکند و اشکش جارش شود، تا #مغز استخوان خودم آتش گرفت و آنچنان #زبانه کشید که خنکای این شب #زمستانی هم نمیتوانست آرامم کند که از کنارش بلند شدم و با همه دردی که در سر و کمرم میپیچید، به سمت #آشپزخانه دویدم تا به خنکای #آب پناه ببرم.
با دستهایی که از #یادآوری حال زار مادرم به #رعشه افتاده بود، لیوان بلوری را از سبد #آبچکان برداشتم و خواستم شیشه آب را از #یخچال بردارم که انگشتان لرزانم #طاقت نیاورد، لیوان از دستم رها شد و پیش پای #مجید که به دنبالم به آشپزخانه آمده بود، به زمین خورد و درست مثل وجود من و شاید شبیه قلب مجید شکست.
پایش را از روی خُرده شیشه ها بلند کرد و با #نگرانی به سمتم آمد تا کمکم کند، ولی نمیتوانستم حتی #نزدیکی حضورش را تحمل کنم که خودم را #عقب کشیدم و برای برداشتن لیوان دیگری، درِ #کابینت بالا را باز کردم که قدم دیگری به #سمتم برداشت و پیش از من، دست بُرد تا برایم #لیوانی بیاورد که از تلخی #تنفری که بار دیگر #مذاق جانم را میزد، به آستین بلوزش چنگ انداختم، دستش را عقب کشیدم و #جیغ زدم: "برو عقب!"
در ایوان #چشمان کشیده اش، نگاهش به نظاره پرخاشگری ام مات و #متحیر مانده و شاید فهمیده بود که زودرنجی دوران سخت #بارداری هم به عقده #نهفته در سینه ام اضافه شده که خودش را عقب کشید تا راحت باشم.
سرم به قدری #گیج میرفت که تمام آشپزخانه و #کابینتها دور نگاهم میچرخید و چشمانم طوری سیاهی رفت که دستم به دسته #لیوان بلور داخل کابینت ماند و مثل اینکه بدنم تمام توانش را از #دست داده باشد، قامتم از زانو #شکست که مجید با هر دو دست، بازوانم را گرفت تا از حال نروم و در عوض، #پارچه تور سفید رنگی که کف کابینت پهن کرده بودم، با دستم به پایین کشیده شد و تمام #سرویس پارچ و لیوان بلور جهیزیه ام را با خودش پایین کشید و در یک لحظه همه را خُرد کرد.
صدای #وحشتناک شکستن آن همه شیشه روی سنگ #کابینتهای پایینی و کف سرامیک آشپزخانه، #جیغم را در گلو خفه کرد و دیگر نتوانستم سرِ پا بایستم که #همانطور که در حلقه دستان #مجید مچاله شده بودم، کف آشپزخانه نشستم.
با همه وجودم #حس میکردم نه تنها چهارچوب بدن خودم که #نازنین سه ماهه ام نیز از ترس به #خودش میلرزد و مجید مدام زیر #گوشم زمزمه میکرد: "نترس الهه جان! چیزی نشد، آروم باش عزیزم!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_چهل_و_چهارم شنیدن همین چند #کلمه کافی بود تا مجلس بحث و #درس ب
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_چهل_و_پنجم
تمام سطح #آشپزخانه از خُرده های ریز و #درشت شیشه پُر شده و #حتی روی سر و شانه مجید هم #ذرات بلور میدرخشید که با #نگرانی ادامه داد: "الهه جان! تکون نخور تا برم #جارو بیارم." بازوهایم را که همچنان #میلرزید، به آرامی رها کرد و از جایش بلند شد که پیش از آنکه #قدم از قدم بردارد، خشکش زد. سرم به شدت منگ شده و توانی برایم #نمانده بود تا ببینم چه اتفاقی افتاده که اینچنین از جایش تکان نمیخورد.
چیزی را از روی #کابینت برداشته و تنها خیره نگاهش میکرد که از پشت #پرده تیره و تار چشمانم دیدم چند #ورق کاغذ تا خورده میان انگشتانش جا #خوش کرده و باز به خاطر نیاوردم که یکی دو ماه پیش چه چیزی را در این #کابینت پنهان کرده ام.
حالا نوبت او بود که پاهایش #سُست شده و دوباره کنارم روی #زمین بنشیند. گونه های #گندمگونش گل انداخته و بی آنکه پلکی بزند، فقط به #کاغذ میان دستش نگاه می کرد که بلاخره کاغذ تا خورده را مقابل #چشمان بیرمق و نگاه بی رنگم به نمایش گذاشت و با صدایی که انگار از #اعماق چاه بر می آمد، سؤال کرد: "روز #عاشورا، روز جشن و شادیه؟!!!"
که تازه به خودم آمدم و دیدم این چند ورق #کاغذ، همان جزوه #شومی است که نوریه برایم آورده بود و من از ترس مجید در همین کابینت #پنهانش کرده و به احترام اسم خدا و پیامبر (ص) که در هر صفحه ای چند بار #تکرار شده بود، نتوانسته بودم #نابودش کنم حالا درست در چنین شبی که باز بر سرِ اختلافات مذهبی کلاس #درسی بر پا کرده بودم، به دست مجید افتاده بود.
دلم میسوخت که من حتی از #تکرار نام این جزوه #شیطانی شرم میکردم و حالا در برابر نگاه #سنگین مجید نمیدانستم چگونه خودم را #تبرئه کنم که دیگر جانی برایم نمانده و نمیدانم رنگ زندگی چقدر از #صورتم پریده بود که جزوه را روی زمین گذاشت و به سرعت از جا بلند شد.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
باز
آینه و آب و سینیِ چای و نبات
باز پنج شنبه
و یاد شهدا با صلوات
🌷مزار مطهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
عیسای شهر ما نفسش مجتبایی است
اعجازها نموده دمِ سیدالکریم (ع)
🏴وفات حضرت عبدالعظیم حسنی و شهادت حضرت حمزه علیهم السلام تسلیت
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
دل فقط
جای حسین است و بس...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸🍃
همیشه دنبال خوب کردن حال دیگران بود. یک ویژگی که خیلی در او پررنگ بود مسئولیتپذیریاش بود. محال بود مسئولیتی قبول کند و آن را به سرانجام نرساند. در روزهای آخر هم، منطقه را که فرماندهان دستور به آزاد شدنش داده بودند، به یاری رزمندگان دیگر به طور کامل آزاد کرد و بعد به شهادت رسید و این یعنی آخرین مأموریت خود را هم تکمیل کرد و بعد رفت.
🌸🍃
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊