eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
271 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
859 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 علت ریزش افراد انقلابی از منظر برادر‌ها می‌دانند اول انقلاب در راهپیمایی‌ها و وضعیت‌ها، خیلی افراد انقلابی داشتیم. یکی از مطالبی که ما باید در حقانیت، اخلاص و الهی بودن این انقلاب توجه داشته باشیم، این است که این انقلاب هر چه جلوتر می‌رود، مخلص‌تر و خالص‌تر می‌شود و غربت آن نشانه خالص بودنش است. اگر شما به این خط نگاه کنید، هر چه انسان‌های ناخالص و ناپاک و آدم‌هایی باشند که ظرفیت ندارند، مدام از این خط خارج می‌شوند و خودشان خسته می‌شوند. اینها بنا به توجیه در مسائل اقتصادی، سیاسی و نظامی، به هر صورت کشش این خط را ندارند. 🗳 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا دارمـ🌸🌱 شبتون حسینے🍹🍪🌱
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 حُبّ حسین (ع) در دلی بیدار می‌ شود که از خود و آنچه دوست دارد در راه خدا گذشته باشد ... 🖍 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 شهدا نور و نشانه اند که ره گم نشود ... (انتخابات سال ۹۶) پ.ن : این پیروزی بسیار مبارک را خدمت امام زمان (عج)، رهبر معظم انقلاب، خانواده معظم شهدا و مردم عزیزم تبریک می گویم. این پیروزی گوارای وجودتان...🦋 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱 🌸آقاعارف عموی شهيدش را خيلی دوست داشت. كتاب‌های زيادی از دفاع مقدس و تاريخ ايران و جهان را مطالعه كرده بود. چند سال پيش وقتی از سربازی برگشت فهميده بود شهادت بهترين سرنوشت برای آدم‌هاست. 👌فهميده بود عاقبت به‌خيری آدم‌ها در اين راه است اما می‌گفت هر كسی كه شهيد نمی‌شود و همين جوری انتخاب نمی شود و «بايد كه جمله جان شوی تا لايق جانان شوی». در حقيقت بايد چيزی كه خدا می خواهد، باشی و مردمی و اهل بيت باشی تا پذيرفته بشوی. 🕊اواخر عمرش شوق زيادی برای شهادت داشت. خيلی جالب است كه بدانيد بهترين برنامه‌ريزی‌ها را برای زندگی از آقاعارف می ديدم و با وجود اين شوق شهادت طوری زندگی می‌كرد كه انگار ۱۵۰ سال عمر خواهد كرد. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | سی دی ها را روی میز گذاشت و ادامه داد: "این سی دی ها رو هم حتماً ببین! خیلی ! در مورد اثبات مشرک بودن این رافضی هاست! در مورد اینه که شیعه ها میرن تو و به یه مُرده سلام میکنن و ازش میخوان که رواشون کنه!" و من حتی از نگاه کردن به شوم نوریه ابا میکردم، چه رسد به اینکه وقتم را به دیدن این تلف کنم که منِ اهل سنت هم میدانستم شیعیان، پیشوایان خود را به اعتبار که پیش خدا دارند، به درگاه پروردگاه متعال وسیله قرار می دهند و این ادب دعا کردن شیعه را سند شرک آنها میدانست که نه تنها که بسیاری از اهل تسنن هم از پیامبر (ص) تمنا میکنند تا برایشان نزد خدا شفاعت کند و اگر این شیوه، شرک به خدا باشد، باید جمع زیادی از امت اسلامی را مشرک ! هر چند خود من هم در حقیقت این ارتباط عمیق و پیچیده داشته و به خصوص پس از مرگ مادر و بی حاصلی آن همه ذکر دعا و توسل، ردِّ پای این تردید در پر رنگتر شده بود، ولی باز هم شرک، ظلم بزرگی در حق این بخش از امت پیامبر (ص) بود که نمیتوانستم با هیچ حجت شرعی و دلیل توجیهش کنم، مگر اینکه میپذیرفتم کافر و دانستن بخشی از مسلمانان، توطئه ای از طرف آمریکا و اسرائیل و اسلام برای تکه تکه کردن امت اسلامی و هلاکت همه است. حالا نوریه هم به همین بهانه و به نام سوگُلی پدر پیر و به کام در خانه ما خوش رقصی میکرد که باز از همنشینی اش بیزار شده و به بهانه کاری به آشپزخانه رفتم و فقط دعا میکردم هر چه زودتر از خانه ام برود. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | دیگر چیزی به ساعت هشت نمانده و دلم نمیخواست وقتی مجید می آید، نوریه در خانه باشد و نوریه قصد رفتن نداشت که با اجازه خودش را روشن کرد و به گمانم دنبال شبکه های عربی کشورهای حاشیه بود که مدام کانال عوض میکرد. دست آخر پرسید: "پایین که شبکه های و العربیه رو بدون ماهواره هم میشه گرفت، پس اینجا پیدا نمیشه؟" و من همانطور که خودم را در آشپزخانه مشغول کرده بودم، بی تفاوت جواب دادم: "نمیدونم، ما هیچ وقت این شبکه ها رو نگاه نمیکنیم. برای همین تنظیم نکردیم..." که با ناراحتی به میان حرفم آمد و اعتراض کرد: "آدم باید بدونه که داره تو جهان اسلام چه می افته! نمیشه فقط خودت رو سرگرم خونه و کنی و ندونی دور و برت چه خبره!" و بعد با لحنی فرمان داد: "شبکه های الجزیره و العربیه خیلی خوب اطلاع رسانی میکنن! حتماً تلویزیون تون رو روی این دو تا تنظیم کن!" و لابد منظورش از جهان اسلام، جنایات تروریستهای تکفیری در عراق و سوریه بود و حتماً این شبکه های عربی از این قتل عام به عنوان مجاهدتهای برادران وهابیشان در جهت خدمت به اسلام یاد میکردند که نوریه اینچنین از اخبارش میکرد و نفهمیدم چه شد که به یکباره کف زد و با صدای بلند کشید. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🕊شهیدان مرغان خونین حریم کبریایی خداوند❣ هستند که قطرات خونین آنها است که از عنبر و مشک خوشبوتر است و عطر جنت✨ عصاره عطر خونین آنها است... 🌱 🥀 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا🌹🌱 شبتون شهدایے🍹🍪✨
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 ما؛ عشق را در کربلا شـور را در دمشـق و پیروزی را در بیت المقدس به دست خواهیم آورد به امید آن روز... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 برای دادن رای درست به دنبال فرد اصلح بود 🗳در انتخابات ریاست جمهوری تمام تلاشش این بود ثابت کند چه کسی اصلح است. اطلاع رسانی می کرد و چون در دوره ای بودیم که هم من و هم ایشان در حوزه تدریس می کردیم از این تریبون برای آگاهی مردم و دوستان استفاده می کردند. 😔وقتی نتیجه آراء اعلام شد گریه کردند و گفتند : برای غریبی آقا گریه می کنم که برخی خودی ها هم ندانسته کار می کنند. 👌پیش بینی خیلی دقیقی در مورد مسائل سیاسی داشتند، اگر قرار بود از دوستانش کسی سخنرانی کند حتما با ایشان مشورت می کرد. اگر درستی موضوعی برایش حجت می شد تمام تلاشش را به کار می گرفت تا درستی آن را ثابت کند. 🗳 (خواهر حاج اصغر) دفاع پرس📲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🧕چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند در تمام مدت سرش بالا نیامد…نگاهش هم به زمین دوخته بود.. 🍃خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمیندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک و متعصبی و اثر حرفات کم شه؟! 👌گفت: من نگاه‌نمیکنم تاخدا مرا نگاه‌کند! 🌷 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | حیرت زده از آشپزخانه بیرون آمدم و بودم چه خبر شده که دیدم یکی از شبکه های خودمان، برنامه ای درمورد شهر و حرم گذاشته که سوم اسفند سالروز انفجار حرم دو تن از امامان شیعه در این شهر، به دست همین تروریستهای بود و نوریه همچنان با صدای بلند میخندید و نهایتاً در مقابل چشمان متحیر من، سینه سپر کرد و جار زد: سال پیش همچین روزی، یه عده از یکی از مراکز شرک رو تو سامرا کردن! حالا این رافضیها براش برنامه عزاداری میذارن!" سپس چشمانش به هوای شیطانی به رنگ جهنم در آمد و با لحنی شیطانی تر آرزو کرد: "به زودی همه این حرمها رو با یکی میکنیم تا دیگه هیچ مرکز شرکی روی زمین وجود نداشته باشه!" سپس از جا بلند شد و همانطور که شال را روی سرش مرتب می کرد تا را کامل کند، با ادامه داد: "حالا هی از مردم پول جمع کنن و این حرم رو بسازن! به زودی خرابش میکنیم!" مات و متحیّرِ مغز خشک و فکر این دختر وهابی، تنها نگاهش میکردم که را به دقت رعایت میکرد، بی حجابی را میدانست و تخریب اماکن مقدس اسلامی را ثواب! و همانطور که به سمت در میرفت، در پیچ و خم شیطانی اش همچنان زبان درازی میکرد و من دیگر نفهمیدم چه میگوید که دیدم در اتاق باز شده و با همه هیبت غیرتمندانه اش، مقابل قد کشیده است. چهره مردانه اش از خشم آتش گرفته و چشمان کشیده و زیبایش از سوز زبان های نوریه شعله میکشید و میدیدم نگاهش زیر بار به لرزه افتاده که بلاخره زبانش تاب نیاورد و آتشفشان گداخته در سینه اش، سر بر آورد: "خونه ات خراب شه نامسلمون!" ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | پاکتهای میوه از دستش رها شد و قدمی را که از وحشت به عقب کشیده بود، او به برداشت و بر سرش فریاد کشید: "در و دیوار جهنم رو سرِت خراب شه!" نوریه باور نمیکرد از زبان چه میشنود که به سمت من برگشت و مثل اینکه عقل از سرش پریده باشد، فقط گیج و گنگ نگاهم میکرد و من میکردم قلبم از حیرت آنچه میبیند و میشنود، از حرکت بازمانده و دیگر توان ندارد. نه میتوانستم کاری بکنم، نه میشد حرفی بزنم که بدنم حتی رمق سرِ پا هم برایش نمانده بود و تنها محو غیرت جوشیده در چشمان مجید میکردم که آتش چشمانش از آذرخش و احساس درخشید و باز به سمت نوریه خروشید: "این حرم رو ما با اشک چشممون ساختیم و دست کسی رو که دوباره بخواد به سمتش دراز شه، قطع میکنیم!" و شاید نمیدید تا چه اندازه رنگ از صورتم پریده و عزم کرده بود هر چه در این مدت از شیطانی نوریه بر سینه اش میکرد، بر سرش آوار کند که بی هیچ پروایی را زیر چکمه کلماتش لگدمال می کرد: "بهت آدرس دادن! اونجایی که مغز امثال تو رو شستشو میدن و این رو تو سرتون فرو میکنن، باید از بین بره! اون جایی که باید با خاک یکی شه، ! اونی که اسلامه، ! اونوقت سرِ تو بچه رو به این چیزها گرم میکنن، تا به جای اینکه با اسرائیل بجنگی، فکر منفجر کردن حرم مسلمونا باشی!" ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🍃 🌹آرمیتا می‌گفت : فکر می‌کردم (مثل کارتون‌ها) وقتی کسی تیر می‌خورد، دوباره زنده می‌شود و بلند می‌شود. تصورم در مورد مرگ و لحظه‌ای که بابا تیر خورد، این بود. بعد به تدریج فهمیدم آن تصوری که من دارم با آنچه که در واقعیت اتفاق می‌افتد، خیلی فرق دارد. 😔طبیعی هم هست، آن موقع چهار سال و نیمش بود. ولی من فکر می‌کنم این اتفاق، گذشته از صدماتی که داشت، هم من، هم آرمیتا را بزرگ کرد. اتفاقاً در موقعیت‌هایی که آدم با بحران، یک مسأله‌ی سخت را می‌گذراند، معلوم می‌شود آدم‌ها با خودشان چند چندند. ✔️واقعاً‌ قبل از شهادت داریوش تصور اینکه بتوانم از پس چنین حادثه‌ای بربیایم، در مخیله‌ام نمی‌گنجید. معمولاً خدا بر مبنای ظرفیت آدم‌ها اتفاقات را برایشان پیش می‌آورد. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا🌹🌱 شبتون شهدایے🍹🍪✨
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
🍃💔 أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ سلام بر آن آغشته به خون... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊