eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣9⃣7⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 به روایت مادر شهید: 🍃🌹من مادر #شهید_حسن_عشوری هستم اما خودم را #لایق این عنو
#بسیجی_شهید_امنیت ✍ مادر_شهید واقعا #عاشق #شهدا بود،میگفت میترسم فردای قیامت شرمنده شهدا شوم به #یادواره های شهدا خیلی اهمیت میداد و شیفته #شهدای_گمنام بود و به مزار شهدای گمنام زیاد سرکشی میکرد. افتخار میکنم که فرزندم در بستری بیماری نمرد بلکه به شهادت رسیده و همانطور که در زمان حیاتش باعث افتخارم بود الان هم با شهادتش باعث افتخار ماشد. #شهید_حسن_عشوری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 عده ای در #عشق بی حد میشوند مثل #سجاد_زبرجد میشوند #کلام_شهید اگر ما در راه امام زمان (عج) ن
1⃣1⃣8⃣ 🌷 💠روایتی از همرزم 🔰سال ۹۱ با سجاد هم خدمتی بودیم یه روز قرار شد برای مراسم تشییع 🌷 یکی از بچه ها همراه مسولمون بره که اون ۲ تا شهید گمنام با ماشین ون🚐 از بیاریم. 🔰از روز قبلش با کلی کل کل کردیم که کدوممون👥 برای آوردن شهدای گمنام بره ⁉️ خیلی بهم کردیم . آخرش یه حرفی زد که خشکم زد😦. 🔰گفتش میخوام داخل مسیر ازشون عاجزانه کنم که منم پیش خودشون ببرن و منم بشمـ🕊 ... روزی که خبر بهم رسید گفتم که دمت گرم که قدر اون موقعیت رو دونستی😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_564476182934905820.mp3
2.1M
🎧🎧🎧 #شهدای_گمنام 🔹 #شبای_جمعه که می‌شه 🔹دلا بهونه می‌گیره💔... #عااالیه👌👌 #التماس_دعا🙏 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_169858844090958136.mp3
16.13M
🎵مداحی 🎤🎤سیدرضا نریمانی حال و هوای این روزهای معراج شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سادگی #نگاهت آنگاه که بر عمق جانمـ❤️ می نشیند.. شرم حضورم را در سکوت #چشمانت میبینم و وجودم سراسر پ
4⃣7⃣8⃣ 🌷 💠شهيد گمنام(ابراهیم هادی) 🔰قبل از   برگشت. پيكر شهيد⚰ هم بر دوشش بود. خستگي😪 در چهره اش موج مي زد. برگه را گرفت. بعد از نماز به همراه حركت كرديم. 🔰خسته بود و خوشحال. مي گفت: يك ماه قبل روي ارتفاعات عمليات داشتيم . فقط همين شهيد🌷 جا مانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه؛ لطف كرد و توانستيم او را بياوريم🚐 🔰بعد از اينكه پيكر شهيد🌷 را به تهران رسانديم خبر رسيد ديگري در راه است قرار شد فردا شب🌙  از جلوي مسجد حركت كنيم. بعد نماز📿 با رفقا مشغول صحبت بوديم. جلو آمد. او را شناختم بود كه ابراهيم از بالاي ارتفاع آورده بود 🔰سلام كرديم و جواب داد. همه ساكت بودند انگار مي خواهد چيزي بگويد. سكوتش را شكست. ممنونم زحمت كشيدي⚡️ولي پسرم ....پيرمرد مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است😔 از چهره هميشه خندان ابراهيم رفت. 🔰چشمانش گرد شده بود😧 از تعجب؛ بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود😢: ديشب را در خواب ديدم. مي گفت: در مدتي كه ما و بي نشان بر خاك جبهه افتاده بوديم هر شب زهرا (س) به ما سر مي زد ⚡️اما حالا..... ديگر چنين خبري براي ما نيست❌ 🔰مي گويند: مهمانان ويژه حضرت زهرا هستند. دانه هاي  درشت از گوشه چشمان ابراهيم غلط ميزد😢 و پايين مي آمد. مي توانستم فكرش را بخوانم💬 گمشده اش را پيدا كرده  بود؛ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸اهل زیارت بود. بیش از بیست بار به زیارت #امام_رضا (علیه السلام) رفته بود. و چندین بار کربلا رفته بو
8⃣7⃣8⃣ 🌷 💠شهیدگمنـام🕊 🔰یک روز ظهر وارد خانه🏡 شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک💼 دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع 🌷 رفته بود، آرام و بی‌صدا به اتاقش رفت. 🔰صدا کرد:  مادر، برایم چای☕️ می‌آوری⁉️ برایش چای ریختم و . وارد اتاقش شدم، روی تخت🛌 دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. پرسیدم: ؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه‌ رنگ با آرم «الله»🇮🇷 بیرون آورد.  🔰پرچم خاکی و بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی❌ هروقت من آن را روی جنازه‌ام⚰ بکش». 🔰خیلی ناراحت شدم😢، گفتم:«خدا نکند که تو بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم🚫، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام🌷 شده است» 🔰وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من کنید تا خداوند به‌ خاطر به من رحم کند و از گناهانم🔞 بگذرد و شهدا مرا کنند».  🔰نمی‌دانست که پرچم روی هم یک روزی برای شفاعت دست همه پخش می‌شود🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#مادران_شهـدا🌷 گاهی وقت ها ساعت ها⌚️ زل می زند به #مادرشهیدی که بر سر مزار پسرش🌷 نشسته است. دلش طاقت نمی آورد💗 و مثل همیشه #بغض سی ساله اش دوباره در کنار مزار #شهدای_گمنام می شکند😭 #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بهش گفتم دایی جون چیه هی میگی می خوام #شهید شم؟! بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل #خانواده بد
حسین علاقه شدیدی به داشت... معمولا اکثر شبایی که می رفت چند دقیقه ای خلوت می کرد با این شهدا.. هر وقت هم بچه های خادم کاری داشتند حسین می رفت کمکشون. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
از شهدا الگو برداری کنیم... 🍁بهش گفتم رفیق دانشگاه یک #پرسنل جای خالی داره #نیرو هم احتیاج داره
8⃣1⃣9⃣ 🌷 💠 به روایت یکی از دوستان شهید 🌷سال ۸۴ از طریق یکی از دوستانم که مرا دعوت به هیئت باب الحوائج کرد با علی آقا آشنا شدم، خصوصیات او سبب شد تا جذب او شوم .. 🌷اگر علی آقا شب و روز در راه دین کار می‌کرد هرگز نمی‌شد، علی آقا به معنای واقعی کلمه مجاهد فی سبیل الله، خستگی ناپذیر و بود... 🌷او دغدغه دین داشت، را در تمام برنامه‌هایش مد نظر داشت و از هر نظر ممتاز و به معنای واقعی کلمه مرد اقدام و عمل بود...در وصیت نامه علی آقا اشاره شد که در این راه چه دغدغه‌هایی داشت و چه خون دل‌هایی خورده، علی آقا اگر کاری را شروع می‌کرد برای اتمام آن شبانه روزی پای کار می‌ایستاد... 🌷علی آقا مظلوم ترین و مخلص ترین بسیجی بود که هیچ کس او را نشناخت...علی آقا عاشق زیارت عاشورا و مناجات حضرت علی (علیه السلام) بود، بر سر مزار می‌نشست و مناجات حضرت علی(علیه السلام) را می‌خواند... 🌷شهید گریه ندارد اما من می‌گریم، نه برای شهادت علی آقا که لایق شهادت بود بلکه برای خود می‌گریم که چنین همنشین و دوستی را از دست دادم .. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📝 💢دیشب حال خوشی نداشتم😞 گذرم افتاد به ♦️از خیابان شهدا🌷 آرام آرام در حال گذر بودم. خیابان هر قدمش ایی داشت 🌾اولین کوچه به نام محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین😌نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی⁉️⁉️ جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم😔 🌾 دومین کوچه شهید پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی💖 رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد👤 صدایم زد! گفت: سفارشم بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا... چه کردی⁉️ جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم😔 🌾 به سومین کوچه رسیدم! شهید به صدایی ملایم💥اما محکم مرا خواند! گفت: البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد⁉️ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد😢 سر به گریبان؛ گذشتم. 🌾 چهارمین کوچه! شهید آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی⁉️ برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از ⁉️ همچنان که دستانم در دستان بود! از او جدا شدم💕 و حرفی برای گفتن نداشتم. 🌾 پنجمین کوچه و شهید صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله😭 در درگاه پروردگار را متوجه اش نکردم🚫 شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم😔 🌾 ششمین کوچه و شهید هیبت خاصی داشت. مشغول بود! مبارزه با هوای نفس،نگهبانی دل💝 کم آوردم...گذشتم... 🌾 هفتمین کوچه انگار کانال بود! بله شهید انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر⚠️ لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم😔 🌾 هشتمین کوچه؛ رسیدم به انگار شهید پازوکی هم کنارش👥 بود! پرونده های را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا📜 بودند شهید محمودوند پرونده شان را به می سپرد! برای ارسال نزد 😢 🌾پرونده های باقیمانده روی زمین🗞 دیدم وساطت میکردند، برایشان. هم بود!😭 وساطت فایده نداشت❌ ⇜از حرف ⇜تا ! فاصله زیاد بود. دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم...خودم دیدم که با حالم چه کردم!😭😭 تمام شد...تمام⛔️ از کوچه پس کوچه های دنیا! ، نمی توان گذشت❌ ❣ 😔 همه را صدا میزنند 💥اما هرکسی نمیشنود🚫 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زندگــے ... از #شہادت آغاز می‌شود آنانڪہ یڪ عمر #مرده_اند ، 💥یڪ لحظہ هم شهید #نخواهندشد❌ #رزقک_شه
9⃣7⃣9⃣ 🌷 🗓تولد: 9 1364 / تهران 📋مسئولیت: فرمانده تیپ سیدالشهدا (ع) 🌷شهادت: 16 1394 / حلب 🔰شهید محمدحسین ، متولد نهم تیرماه 1364  دانشجوی مهندسی عمران  دانشگاه آزاد🏢 واحد یزد، از فعالان دانشجویی و از فعالان ستاد تدفین 🌷 این دانشگاه بود 🔰حضور وی در با عنوان مربی آموزشی شروع شد، 💥اما چنان در بین نیروها درخشید که مورد توجه ارشد نظامی واقع شد👌 و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی (ع) منصوب شد. 🔰محمدحسین را در سوریه به نام مستعار « » می‌شناختند. حاج قاسم سلیمانی نگاه ویژه‌ای به محمدحسین داشت☺️ و در یکی از دیدارهایش گفته بود: عمار برای من مثل « » بود. شجاعت💪 و دلاوری محمدخانی باعث شده بود که همواره او را در ببینند. 🔰دل بی‌باک و سر نترس❤️ محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. تا جایی که می‌ توانست از خواب و می‌گذاشت که ♨️حتما خودش در خط حضور داشته باشد. فرمانده بارها بهش می‌گفت: «شما وقتی فرمانده هستی، بری خطِ اول و بجنگی. اگه اتفاقی برای شما بیفته، شیرازهٔ کار از هم می پاشه💥 » 🔰اما قبول نمی کرد❌ میخواست حتماً کنار نیروهایش وسط معرکه باشد. خیلی راحت می توانست بیاید عقب خط بنشیند، بی سیم📞 دستش بگیرد و با بی‌سیم نیروها را کنترل و مدیریت کند؛ ولی این کار را نمی کرد. 🔰 به دست میگرفت و می رفت خطِ اول جبهه. در عین فرماندهی و هوش نظامی💬همیشه در میانه میدان بود. تا اینکه نیمه سال 94، آرزوی دیرینه‌اش تحقق یافت و در حومه شهر به خون سرخ❣ خویش آغشته گشت و خود را به قافله رسانید🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#شهید_گمنامـ🌷 ❣چه زیباست خاطرات #مردانی که پروای نامـ ندارند🚫 و در کهف #گمنامی خویش مأوا گرفته اند😌 به یاد #شهدای_گمنام ... آنان که در زمینـ🌍 گمنامند و در آسمانها مشهورند🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_گمنامـ🌷 ❣چه زیباست خاطرات #مردانی که پروای نامـ ندارند🚫 و در کهف #گمنامی خویش مأوا گرفته اند😌
2⃣0⃣0⃣1⃣ 🌷 🔹در سال 73 تعدادي از 🌷 را به معراج شهدا آوردند. در همان شب يکي از کارکنان در مي بيند که فردي به او مي گويد: من يکي از شهداي گمنامي هستم که آورده اند⚰ 🔸سالهاست که خبري از من ندارند❌ شما زحمت بکش و برو مدارک📑 مرا که شامل ، کارت🏷 و چشم مصنوعي👁 من است و در داخل اي گلي به همراه پيکرم مي باشد بردار و بگو که مشخصات مرا ثبت کنند📝. 🔹بعد از اين که اين برادر را بازگو مي کند، کسي باور نمي کند🚫 اما با ديدن مجدد اين خواب و با اصرار او، پيکرهاي بررسي مي شوند✅ و در کنار يکي از اجساد، کيسه اي🛍 پيدا مي گردد که چيزهايي که شهيد گفته بود درون آن بود👌 🔸بعد از شناسايي معلوم شد که ايشان در سال 65 شده بوده و در سال 61 هم يکي از چشم هايش👀 را از دست داده بود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❤️| توی خواب امام حسین رو دیده بود به آقا عرض کرد : آقاجان #فدایتان بشوم، آیا زمان بریدن سرتان درد د
🍃✨🍃✨🍃✨ روزهای آخر بود رفتیم منطقه غروب بود که رسیدیم هیچ کس نبود طلاییه خیلی غریب بود، سید تا پاش رسید طلاییه حال عجیبی پیدا کرد امانش نمی داد من به حال خودش رهاش کردم رفت طرف ضریح گریه هاش تبدیل به ضجه شده بود دیدم سید داره از دست میره رفتم نزدیکش گفت فلانی قلبم داره از جا کنده میشه، دستش رو گرفتم بردم داخل یادمان، دراز کشید خیلی نگران شدم تا شهر فاصله ی زیادی داشتیم از طرفی هم تاریکی شب امکان تردد در جاده مرزی را نمی داد بالا سر سید نشستیم تا یک مقدار حالش بهتر شد جای مناسبی براش تهیه کردیم تا خوب کنه من هم گوشه ای چشمم گرم شد و خوابیدم. یک لحظه نگران بیدار شدم و سمت سید چرخیدم سر جاش نبود!!!!! چشم چرخوندم دیدم گوشه ای مشغول هست از خجالت آب شدم من فکر می کردم سید با این حال زارش نماز صبحش هم به زور می خونه غافل از اینکه سید.... ✍راوی : دوست شهید(از خادمین شهدا) 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻عباس کی بود؟ ✨عباس به #عهدی ک با #خدا بسته بود عمل کرد: ‌‌‌‌‌‌«مِن المُؤمنین رجالُ صدقوا ما عاهدو
2⃣5⃣0⃣1⃣ ❣ 💞اولین باری که من و عباس درباره با هم حرف زدیم، در جوار بود 💞وقتی من و عباس ، عباس گفت خوبی دختر عمو اولین باری بود که عباس منو دختر عمو صدا می کرد 💞قرار شد اول عباس صحبت کنه. دیدم دو تا کاغذ در آورد، اول درباره اهمیت بود و گفت ازدواج مثل یک لباس نیست که بخواهیم مدام عوضش کنیم، در هر ازدواجی باید و ی اولیه وجود داشته باشد. 💞بعد پرسید: آیا از طرف شما علاقه ی اولیه ای وجود داره منم گفتم: اگه علاقه ای نبود من الان اینجا نبودم 💞عباس گفت: اگر بخواهیم زندگی موفقی داشته باشیم، باید سبک زندگی حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ی زندگیمان قرار دهیم؛ زندگی ای و به دور از تجملات داشته باشیم. 💞 را مهمترین اساس زندگی خود قرار دهیم و گفت: زن و شوهر باید یار و همدم هم باشند تا به کمال برسند. عباس به ادامه ی تحصیل بسیار تاکید داشت و می گفت ادامه ی تحصیل باید در کنار زندگی پیش برود 💞و در آخر خودش را اینجوری معرفی کرد: انسانی تلاشگر، آرمان گرا، بخشنده، دست و دل باز، اهل محبت و کرامت، پرکار و متعهد به پاسداری از انقلاب اسلامی به نقل از همسر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
17-halo havaei dare in gomnami.mp3
18.28M
🌾نه یه #چفیه نه یه سربند 🌴نه نشونی از یه فرزند 🌾ازش هیچ چیزی نمونده❌ 🌴به جز ازیه #عکس_لبخند تقدیم به تمام #شهدای_گمنام 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
★خسته😞 از روزمرگي هايم ❣ به رؤيای خواب می مانم ★می نويسم✍ ❣ رفیق باز هم بی جواب😔 می مانم 🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌼گاهی وقت ها ساعت ها زل می زند به #مادر_شهیدی که بر سر مزار پسرش🌷 نشسته است. 🌼دلش طاقت نمی آورد💔 و مثل همیشه بغض😢 #سی_ساله اش دوباره در کنار مزار #شهدای_گمنام🌷 می شکند😭😭 #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰قصه پرچمهای #یازهرا (سلام الله علیها )و یا حسین (علیه السلام) 🔹در مدت زمانی که #محمدحسن (رسول) در
7⃣7⃣0⃣1⃣ 🌷 💠سبک زندگی شهدا 🔰به حلال و حرام⭕️ خدا خیلی اهمیت می‌داد. در استفاده از اموال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. 🔰روزی که جنازه‌اش⚰ را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، جوانش دور جنازه💫 جمع شده بودند، گریه می‌کردند و می‌گفتند: دیگر نیست به ما بگوید نکن، تهمت نزن⛔️ 🔰حتی یادم هست باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار💰 تومان به من داد. گفت بابا این من است. برایم رد کن. من دیگر نمی‌کنم. در مراقبت چشـم👀 از حرام، در رعایت ، به ریزترین👌 مسائل توجه داشت. 🔰 به بهشت زهرا🌷 می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب📿 و زیارت مزار شهدا، می رفت آن قبرهای را که رنگ نوشته‌هایش رفته بود، با قلم✍ بازنویسی می‌کرد. قلم‌هایش🖊 را هنوز نگه داشتیم. 🔰بعد از آن به زیارت حضرت (علیه السلام) می‌رفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می کرد✅ وتا صبح🌥 آنجابود. این برنامه ثابت اش بود. 🔰صبح می‌آمد خانه🏘 استراحت مختصری می‌کرد و دوباره بلند می‌شد و می رفت بیرون. هیچ وقت نبود❌ وقتی که شده بود، سر مـزارش🌷 مداح میگفت: تا حالا هیچ وقت نکردی. الآن وقت استراحتت است! شب و روز🌓 در تلاش و کوشش بود، برای اینکه و تقـوایش را محکم🤛 کند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣5⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷 💠 کرامت شهدا 🍃🌹داشتیم با خواهرم از مجلس #روضه بر می گشتم که یهو دلم هوای حسین
❣رفیق شهیدم چفیه ات را از سر شانه تکانی بدهی دل ما مثل دلت #پاک و #حسینی می شود. ✍ خاطره از مادر شهید: 🔻 ارتباط خاصی با #شهدای_گمنام علی الخصوص شهید هادی داشت و با کتاب #سلام_بر_ابراهیم خیلی مانوس بود. 🌷دائم از شهادت می گفت و کتاب هایی که در مورد #مادران_شهدا بودند برام می خرید تا مطالعه کنم. انگار دوست داشت ذهنم رو آماده کنه. #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #شهید_حادثه_تروریستی_رژه_اهواز 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یــادت باشــد #شهیــد اسـم نیست❌ ↫رســـم است !!! شهیــد عکس📸 نیست که اگـر از دیوار اتاقت #برداشتـی
1⃣8⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰ماه مبارک رمضان🌙 بود. قرار شده بود باز هم به بروند. یک روز که از خانه پدرش🏡 آمد، به من گفت: "خانم! مامانم میگن را نرو سوریه."😔 🔰گفتم: خوب طوری نیست! خوبه که باشی. بمون و بعد از ماه برو🚌 اون شب رفتیم مهمونی و بعد هم رفتیم 🌷 کوه سفید. 🔰فردا صبح که از خواب بیدار شد، گفت: من برم بیرون و بیام. وقتی برگشت خونه🏘 گفت: خانم! من دیشب به گفتم نمی خوام ماه رمضان را به برم🚷 ولی صبح پشیمون شدم و حالا رفتم پیششون و گفتم: ”هر طور صلاح میدونن“ ششـ6ـم ماه رمضان به سوریه رفتند و یازدهــ11ـم ماه مبارک هم به رسیدند.... 💥نکته ش رو گرفتی⁉️ رابطه و گمنام رو داشتی؟ همش همینه... نگاه شهید👀 به قلبته هر چی میخوای، بخواه... شهید، می گوید، دعایت می کند به شرط اینکه☝️ 🌷 تو قلبتـ❤️ عشقی نبینه❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#پوستر 💢در آستانه سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)؛ تشییع پیکرهای مطهر 150 #شهید_گمنام دوران هشت سال دفاع مقدس در تهران و 10 استان کشور برگزار میگردد. عکس باز شود👆👆 #شهدای_گمنام 🌷 #مهمان_داریم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💢دلتنـ💔ـگ که می شوی بهترین مأوا گلزار #شهدای_گمنام است🌷 #گمنامی شان ⇜غمهایت را محو میکند💭 گمنامی شان🌷 ⇜ #زندگی را برایت حقیر می‌کند 💢همان زندگی که برای دنیایت #آخرت را می دزدد 💢آری آنجاست که کوچکی افکارت💬 به #چشم_دلت دیده می‌شوند و تو می مانی و اندوهی ازسر آگاهی😔 💢می روی تا دنیـ🌎ـا را در این #آرامگاه کوچک دور بریزی و کمی آخرت وام بگیری از #آنهاییکه تمام دنیا را به آخرت فروختند🕊 ⇜کاش قدر ارزنی از #عشقشان را بفهمیم! ⇜کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان💖 بود کاش ...😔 #باز_پنجشنبه_ویاد_شهدا_باصلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢به اسم حبیب 💠روایت اول #قسمت_سوم 🔰محمدحسین تحصیلات #نظامی نداشت❌ مثل همت, اما خوب بلد بود چه میخ
💢به اسم حبیب 💠روایت اول: 🔰ارادت خاصی به داشت. میگفت: غریبن، خالصانه عمل میکرد👌برای خدا... دوستانش میگفتن: نمیدونستیم چیکارست⁉️ میگفت: باغبونم به درختا آب میدم. 🔰شهید که شد گفتن تیپ بوده. میدونین بچه ها بعضی حرفا آدم رو وادار میکنه بیشتر رو بعضی چیزا بشه, راهیان نور💫 راوی کاروان میگفت: شهدا نبودن، ستاره شدن🌟 🔰بچه ها محمد خانی همرنگ ما بود, همین دانشگاهی که ما درس میخونیم📚 درس میخوند, همین شهری که ما زندگی میکنیم زندگی میکرد مثل ما، مثلِ خیلیای دیگه 🔰یکی از دوستای محمد حسین میگفت: محمد حسین سرمایی☃ بود هشت تا میپیچید دورش رو بخاری♨️ میخوابید. یه ســ❓ـوال 👇 ❓این آدم سرمایی توی شب تا صبح سوز چطور دووم آورد⁉️ اونم حلبی که سرده چه برسه به پاییـ🍂ـز وزمستون. چی دید؟ چی درک کرد؟ چی دیدش بمونه، باخودتون یکم فکــ💭ــر کنین. 🔰همیشه آخر هاش میخوند 🔸سَرکه زدچوبه محمل دل ماخورد ترک 🔹ریخت بر قلب ودل جمله عشاق نمک 🔸آنقدرداغ عظیمَست که بردل شده حک 🔹سر زینب به سلامت سر نوکر به درک 🔰مراسم دوستاشون این رو میخوندن به آخرش که میرسیدن سکوت میکردن🔇 دلشو نداشتن جلو وخواهرش بگن سر نوکر به درک😔 چند باری که خوندن و آخرش سکوت؛ بلند گفتن: سر زینب به سلامت به درک 🔰بچه ها! وقتی صدام دستور قتل بنت الهدی رو داد. ازش پرسیدن. موسی صدر که کشته شد به خواهرش چیکار داری؟ گفت: «من قضیه را تکرار نمی‌کنم❌ بعد از برادرش، زنده ماند و یزید و آل‌امیه را رسوا کرد». به قول دکتر آنان که رفتند کار حسینی کردند آنان که ماندند باید کار کنند✅ وگرنه اند ✍پی نوشت: و چه بسیار ناگفته هایی که توفیق بیان نشد 📚برگرفته از کتاب عمار حلب (پایان) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🍃 گفتم کجا⁉️ گفتا #دمشق ↫گفتم چرا؟ گفتا که عشــ❤️ـق گفتم وَ کِی، گفتا که #حال ↫گفتم بمان😢 گفتا م
3⃣6⃣1⃣1⃣ 🌷 💠دوست دارم گمنام وغریب جان دهم  🔰شهید تاجبخش در روزهای پیش از مقدار قابل توجهی پول💰 به عنوان قرض الحسنه به یكی از دوستان👥 داده بود و وقتی آن شخص پول را به وی برگرداند، دقیقا با اعزامش🚌 به سوریه همزمان شده بود. او هم بلافاصله آن را پرداخت كرد✅ 🔰شهید تاجبخش همیشه به دنبال بود، و وقتی فهمید كه مقبره چهار شهید گمنام🌷 گتوند در حال تعمیر و بازسازی⛏ است، به بنده گفت: كه تمام هزینه های این را تقبل می كنم به شرطی كه تا زنده ام این مساله فاش نشود❌ 🔰زمانی كه كار مرمت مقبره به پایان رسید، مقدار قابل توجهی پول باقی مانده بود، هنگاهی كه پول💷 را به او پس دادم، اظهاركرد: ' من این را كرده ام و پس نمی گیرم❌ 🔰زمانی كه می فهمید كسی از بچه های هیات یا كاری یا مشكلی دارند، اجازه استراحت به خودش نمی داد🚷 و به دوستان می شتافت. عشق به و اطاعت بی چون و چرای شهید از امر ولی فقیه✊ در قول و فعلش قابل مشاهده بود.  🔰این سرباز مخلص عرصه و شهادت🌷 در حیطه ی كارش نیز زبانزد بود و در زمان تصدی پایگاه بسیج در مسجد🕌 هرگز از موقعیت و امتیازی كه در دست داشت، بهره برداری نكرد🚫 با وجود عشق و علاقه ای💖 كه به حضور در عرصه دفاع از حریم اهل بیت(ع) داشت، اعزام خود را به خاطر برادرش به تعویق انداخت.  🔰پس از كسب اطلاع از اعزام شهید تاجبخش به در آخرین مكالمه ای كه با شهید داشتم👥 به او گفتم: قرار بود ، چی شد⁉️ گفت: ان شاءا... به كوری چشم دشمنان اسلام و مسلمین، بیشتر باقی نمانده است.  راوی: حیدرزاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh