49.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥قطع کردن دو نیمکره #مغز برای درمان صرع، آغازی بر یکی از اکتشافات مهم #علوم_اعصاب درباره تقسیمپذیری کارکردها و دوئیت افکار و حتی شخصیت یک فرد واحد بود.
🔥این اتفاق مهم - که در ویدیوی فوق توضیح داده شده - چالشی جدی پیش روی دیدگاه تجردانگار درباره #روح انسان میگذارد؛ جوهر مجردی که بنا به تعریف بسیاری از نظریهپردازان #تجرد_نفس، ماهیتی بسیط و فاقد اجزاء دارد.
🔥این که - بدلیل قطع ارتباط دو نیمکره مغز - دست چپ شخص کاری انجام میدهد که او شفاها اظهار بیاطلاعی میکند، یا جهانبینی متضادی را در اظهار زبانی و سپس در اشاره یدی دارد، یا ...، بنوعی با بساطت روح مجرد که تمام قوا و کارکردهای ذهنی را بنحوی تجزیهناپذیر در وحدت خود مندمج ساخته، در تعارض قرار میگیرد و تبیینی سازگار با این یافتهها را از اردوگاه #دوئالیسم طلب میکند.
🔥کما اینکه مورد دوقلوهای بهم چسبیده با مغزهای در هم آمیخته - که در ویدیوی فوق آمده - نیز بنحوی دیگر آموزه وحدت و بساطت نفس را با اشتراک و افتراق قوای ذهنی این دوقلوها به چالش میکشد.
@PhilMind
♦️رابطه «ابتناء» (supervenience)، نوعي سوارشدن يك ويژگي بر روي ويژگي ديگر است؛ بگونهاي كه تغييرات در ويژگي پايه، موجب تغييرات در ويژگي ابتناءيافته باشد و البته اين ويژگي ابتناءيافته، برخلاف ويژگي پايه، ميتواند فيزيكي نباشد:
اگر ویژگی Q بر ویژگی P از نظر وجودی «مبتنی» باشد، هر تغییری در Q نمیتواند بدون تغییر در P رخ دهد. بنابراین اگر دو شیء مختلف در ویژگی P (ويژگي پايه) تمایزناپذیر باشند، در ویژگی Q (ويژگي ابتناءيافته) هم تمایزناپذیر خواهند بود. (و نه بالعکس)
♦️معنای ادّعای ابتناء در فلسفه ذهن این است که حالات ذهنی بطور کامل به حالات نوروفیزیولوژیک متناظرشان وابسته هستند. حداقل دو تصویر از ابتناء وجود دارد: مفهوم تشکیلدهنده (constitutive) و مفهوم علّی.
جان سرل تأکید دارد ابتناء ذهن بر بدن از نوع ابتناء علّی است. در حالیکه جگون کیم ادّعا میکند رویدادهای ذهنی مبتنیشده، هیچ شأن علّی جدا از ابتناء آن بر رویدادهای نوروبیولوژیکی – که نقش علّی کاملاً مستقیم دارند – نخواهند داشت.
سرل با هر دو ادّعای کیم مخالف است. به نظر او واضح است که ماکروپدیده ذهنی، کاملاً معلول میکروپدیده سطح پایینتر است. بعلاوه، این واقعیت که خصیصه ذهنی بر خصیصه نورونی مبتنی میشود، بهیچ وجه تأثیر علّی آن را تقلیل نمیدهد. همانطور که جامدیّت پیستون، بنحو علّی بر ساختار مولکولیاش مبتنی میشود؛ اما این مطلب، جامدیّت را شبهپدیدار (فاقدتأثیرگذاری علّی) نمیگرداند. به همینترتیب ابتناء علّی سردرد من بر میکرو رویدادهای موجود در مغزم، درد را شبهپدیدار نمیسازد. ( See: Searl, 2008, "Reductionism and the Irreducibility of Consciousness", pp.78-79.)
♦️مسئله اصلی این است که آیا قوانین ابتناء، قوانینی بنیادین و تقلیلناپذیرند یا قوانینی انشعابیافته از سطح فیزیک؟ مکلافلین قانون بنیادین را اینگونه تعریف میکند:
قانون «ق» یک قانون بنیادین است، اگر و تنها اگر بنحو متافیزیکی توسّط هیچ قانون دیگری، ایجاب نشود.
مثلاً ابتناء جرم کل جسم بر جرم ذرات، از سنخ قوانین بنیادین نیست؛ چون مصداقی از برآیند جمع جرم ذرههاست.
اصول ابتناء مرتبط با ویژگیهای شیمیایی نیز از سنخ قوانین بنیادین نیستند؛ بلکه در واقع از قوانین مکانیک کوانتوم، مشتق میشوند.
مکلافلین تلاش دارد بگوید ویژگیهای حیات هم – طبق شواهد تجربی موجود در بیولوژی، با کشف ساختار DNA – نوظهوریافته نیستند (اصول ابتناء آنها بر سطح مادون (مولکولی)، از سنخ قوانین بنیادین نیست)؛ کما اینکه هر ویژگی ذهنی که قابل تحلیل کارکردگرایانه باشد، نوظهوریافته نیست.
♦️فقط یک گروه از ویژگیهای ذهنی وجود دارند که قابل تحلیل کارکردی نیستند: «ویژگیهای آگاهانه». اینها تنها نامزد مقبول در نگاه مکلافلین برای ویژگیهای نوظهوریافته به معنای اخیرند.
نتیجه آنکه اگر برخی از اصول ابتناء، از سنخ قوانین بنیادین باشند، آنگاه ویژگیهای آگاهانه، نوظهوریافته بشمار خواهند رفت. و اگر قوانین ابتناء، غیر بنیادین (اشتقاقی) باشند، ویژگیهای آگاهانه هم برآیندی (و نه نوظهوریافته) خواهند بود و تهدیدی برای مادّهانگاری تقلیلگرا به شمار نمیروند. (McLaughlin, 2008, "Emergence and Supervenience", pp.93-94.)
📚#معرفی_کتاب
📙کتاب «ظهور مجدد دیدگاه نوظهورگرایی» به اهتمام فیلیپ کلایتون و پاول دیویس در سال 2006 و در 326 صفحه توسط انتشارات آکسفورد به چاپ رسیده است.
📘این کتاب در یک مقدمه و چهار فصل دستهبندی شده که #نوظهورگرایی (#نوخاسته_گرایی) را در علم فیزیک (فصل اوّل)، در زیستشناسی (فصل دوم)، در آگاهی (فصل سوم) و در دین (فصل چهارم) به بحث میگذارد.
📕فصل مربوط به #آگاهی (فصل 3) با مقاله انتقادی جاگون کیم درباره نوظهورگرایی آغاز میشود که مبنا و اساس این دیدگاه (رابطه ابنتاء :Supervenience بین ویژگی نوظهوریافته و ویژگی پایه) را بعنوان یک رابطه تبیینی به چالش میکشد.
سپس مقاله مایکل سیلبرستین در دفاع از نوظهورگرایی هستیشناختی و نقش آن در تبیین علیت ذهنی میآید.
مقاله نوظهورگرایی و علیت ذهنی از نانسی مورفی، بخش بعدی این فصل را تشکیل میدهد و در نهایت به مقاله دیوید چالمرز در توضیح "نوظهورگرایی قوی" و "نوظهورگرایی ضعیف" ختم میشود.
همچنین آرتور پیکوک در مقاله اوّل از فصل مربوط به نوظهورگرایی و دین (فصل 4) نیز به توضیح دیدگاه لایه لایه درباره علوم و ارتباط آن با ارتباط ذهن - بدن میپردازد.
📒نوظهورگرایی بطور ساده و خلاصه، پدیدآمدن و جهش ویژگی سطح بالاتر از پیچیدگی سطح/ویژگی پایینتر را مطرح میکند و ویژگیهای آگاهانه ذهن نیز در زمره همین ویژگی نوظهوریافته از پیچیدگی سطح مادون (نوروبیولوژیک) دانسته میشود که دو نسخه ضعیف (ویژگی نوظهوریافته فیزیکی) و قوی (ویژگی نوظهوریافته غیر فیزیکی) دارد.
@PhilMind
🔐 واژه «هوش» (Intelligence) در عنوان حوزه مطالعاتی #هوش_مصنوعی، گمراهکننده است. این واژه را وقتی درباره انسانها بکار میبریم، به شاهکارهای ذهنی در خلاقیت و استعداد آنها ارجاع میدهیم. در حالیکه جذّابترین مسائل هوش مصنوعی، به تلاشها برای تقلید قوای ذهنی مردم عادی (مانند بینایی و زبان طبیعی) برمیگردد.
🔐 مردم عادی کارهایی مانند دیدن و صحبت کردن را راحت مییابند و اهمیت زیادی برای آنها قائل نیستند. از سوی دیگر، کارهایی مانند ضرب اعداد ده رقمی برای اکثر ایشان، دشوار بنظر میرسد.
ولی استفاده از کامپیوترها برای مطالعه قوای ذهنی، مشخّص کرد که چقدر بازسازی کارهای ساده انسانی مانند دیدن و معاشرت و ... - برخلاف انجام عملیاتهای پیچیده ریاضیاتی - در کامپیوترها چالشبرانگیز است.
🔐 در واقع آنچه محور پژوهش و ساخت در حوزه مطالعاتی و مهندسی هوش مصنوعی قرار دارد، بسیار نزدیک به مفهوم #آگاهی در کانتکست فلسفی و #علوم_شناختی است؛ چه مصادیق #گرایشات_گزارهای (مانند باور، تردید، تفکّر، تصمیم، ...) و چه مصادیق #حالات_پدیداری (مانند شادی، غم، خشم، مهربانی، ...).
🔐 البته مسئله بسیار مهم، "رویکردهای مطالعاتی و تولیدی" هوش مصنوعی نسبت به حالات آگاهانه فوق است. همانطور که راسل و نورویگ در «رویکردی مدرن به هوش مصنوعی» (2010) توضیح میدهند، چهار تعریف/الگوی عمده «تفکّر شبیه انسان»، «تفکّر ایدهآل»، «رفتار شبیه انسان»، «رفتار ایدهآل» در مطالعه و ساخت هوش مصنوعی طی 70 سال گذشته وجود داشته است.
چهار الگویی که بنحوی کاملاً کارکردگرایانه، صرفاً خروجیهای محاسباتی (در الگوهای تفکّرمحور) و رفتاری (در الگوهای رفتارمحور) را هدف میگیرند و نسبت به جنبههای سابجکتیو و اوّلشخص #حالات_آگاهانه هیچ پروپوزالی و تمرکزی ندارند.
چیزی که جان سرل، #هوش_مصنوعی_ضعیف مینامید.
🔐 هرچند ذیل پروژه #آگاهی_ماشین (Machine Consciousness) تلاشهایی برای بازسازی جنبههای پدیداری و اوّلشخص حالات آگاهانه در دست انجام است.
فارغ از اینکه در این کلانپروژه نیز تا چه اندازه مدلکردن آگاهی ماشین (Machine Modeling of Consciousness: MMC) با رویکرد محاسباتی و کارکردگرایانه سایه انداخته، اما هدف و تعریف مسئله را منطبق با #مسئله_دشوار آگاهی مییابیم که بنحوی بنیادین با رویکرد و تعریف مسئله در جریان اصلی پروژه هوش مصنوعی، متفاوت است.
🔐 و البته برخی زمزمهها و پروپوزالهای حاشیهای برای تولید و ساخت با رویکردی نوظهورگرایانه و شبه زیستشناختی و ... هم در حال طرح و بررسی است که بنحوی بسیار جدیتر از رویکردهای محاسباتی و رفتارگرا، تولید #آگاهی_مصنوعی را هدف میگیرند. (See: Clowes, R., & Torrance, S., & Chrisley, R., 2007, "Machine Consciousness, Embodiment and Imagination", Journal of Consciousness Studies, 14, No. 7, pp. 9–13.)
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دکتر پیم ون لومل - متخصص قلب و عروق دانشگاه اوترخت هلند - در این گفتگو👆 (سال ۲۰۱۹) درباره تحقیقی که بر روی بیماران تجربهکننده #NDE انجام داده و در مجله معتبر لنست بچاپ رسیده، توضیح میدهد.
🔺بسیاری از این افراد در حال #ایست_قلبی و فعالیت مغزی صفر (خط صاف EEG)، #تجربه_نزدیک_به_مرگ داشته و بعضا اتفاقاتی ابجکتیو در اتاق عمل و حوالی بیمارستان و ... را گزارش کردهاند.
🔻گزارشاتی که گاه بلافاصله پس از احیاء و در اولین ارتباط با پزشکان و پرستاران بیان شده و احتمال ساختگیبودن همه آنها (با توجه به تنوع تیمهای پزشکی و تکثر جغرافیایی و مکانی)، بسیار پایین است.
🔺غالب تئوریهای فیزیکالیستی درباره آگاهی، فعالیت نورونی را مبنا و محور قرار میدهند؛ خواه مستقیما (در نظریات #اینهمانی و #نوظهورگرایی و ...) و خواه غیرمستقیم (در نظریات #بازنمودگرایی و ...).
حتی دیدگاههای کارکردگرایانه که هسته مرکزی سیستم (مغز باشد یا تراشه الکتریکی یا ...) را بی اهمیت میدانند و نیز دیدگاههای بازنمودگرایانه، ورودی دیتا به سیستم را نیاز دارند. حال آنکه هیچگونه داده حسی هم در حالت ایست قلبی اتفاق نمیافتد.
🔻این مسئله، مطالعات NDE را کمکم به سمت بخشی از منازعه نظری بین #فیزیکالیسم و #دوئالیسم سوق داده است.
@PhilMind
🎗دیدهایم که برخی دلایل سیستماتیک وجود دارد که چرا روشهای معمول در #علوم_شناختی و #علوم_اعصاب برای توضیح تجربه آگاهانه ناکارامدند.
رک و راست: اینها دسته غلط از روشها هستند. هیچ چیزی در این روشها به ما یک تبیین از #آگاهی نمیدهد. برای توضیح تجربه آگاهانه، نیازمند یک «عنصر اضافی» در تبیین هستیم. این یک چالش برای کسانی فراهم میآورد که درباره #مسئله_دشوار آگاهی جدّی هستند: عنصر اضافی شما چیست و چرا این عنصر اضافه، تجربه آگاهانه را توضیح میدهد؟
🎗البته کم و کسری بابت عناصر اضافی وجود ندارد. برخیها تزریق بینظمی و دینامیکهای غیرخطی را مطرح میکنند. برخی فکر میکنند کلید مسئله در پردازشهای غیر الگوریتمی نهفته است. بعضیها به اکتشافات بیشتر در #نوروفیزیولوژی متوسّل میشوند. برخی میپندارند کلید راز در سطح #مکانیک_کوانتوم قرار دارد. آسان است که ببینیم چرا تمام این پیشنهادات مطرح شدهاند. هیچکدام از روشهای قدیمی کار نمیکردند؛ بنابراین راهحل باید در چیزی جدید نهفته باشد. ولی متأسفانه تمام این پیشنهادات نیز از همان مشکلات قبلی رنج میبرند.
🎗مثلاً پردازش غیر الگوریتمی که توسط #پنروز (1989 و 1994) به دلیل نقشی که ممکن است در فهم ریاضیاتی آگاهانه داشته باشد، مطرح شده. استدلالها درباره ریاضیات مناقشهبرانگیزند، اما حتّی اگر موفقیتآمیز باشند و یک تقریر از پردازش غیرالگوریتمی در انسان وجود داشته باشد، همچنان فقط توضیحی از «کارکردها»یی خواهد بود که با استدلال ریاضیاتی و موارد مشابه سروکار دارد.
در برابر یک پردازش غیر الگوریتمی به همان میزان این پرسش بدون پاسخ وجود دارد که در برابر پردازش الگوریتمی: چرا این فرآیند باید تجربه را ایجاد نماید؟ در پاسخ به این پرسش خاص، هیچ نقش ویژهای برای پردازش غیر الگوریتمی وجود ندارد.
🎗همین مطلب در مورد دینامیکهای غیرخطی و نامنظم هم تکرار میشود. اینها شاید یک تقریر بدیع از دینامیکهای کارکرد شناختی در اختیار ما بگذارند که با تقریرهای ارائهشده توسّط روشهای استاندارد علوم شناختی متفاوت باشند. اما از دینامیکها فقط دینامیکهای بیشتر بدست میآید. پرسش درباره تجربه در اینجا به همان رازآمیزی است که قبلاً بود.
🎗این نکته درباره اکتشافات جدید در نوروفیزیولوژی حتّی واضحتر است. این اکتشافات شاید به ما کمک کند تا پیشرفتهای مهمی در فهم کارکرد #مغز داشته باشیم، اما برای هر فرآیند نورونی که جدا بکنیم، همین پرسش همواره بروز خواهد کرد.
دشوار است تصور کنیم که یک طرفدار نوروفیزیولوژی جدید انتظار دارد چه چیزی بیش از تبیین #کارکردهای_شناختی بیشتر اتفاق بیفتد. اینطور نیست که ما ناگهان یک جرقه پدیداری درون یک نورون کشف کنیم!
Chalmers, D., 2010, The Character of Consciousness, pp. 12-13.
@PhilMind
27.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙️ارائه دکتر همازاده با موضوع #فیزیکالیسم و ترجیح توهمگرایی درباره #تجربیات_نزدیک_به_مرگ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۱👆 به همراه فایل اسلاید👇
✅ بررسی تبیین فلسفی گزارشات #NDE در کانتکست #فلسفه_ذهن و #علم_النفس فلسفه اسلامی
@PhilMind
🌎 برَد تامپسون با سناریوی زمین دوقلوی فضا- مکانی تلاش کرده نشان دهد #بازنمودگرایی برونگرا درباره ادراک ویژگیهای فضا مکانی هم اشتباه است:
«دو شخص به نامهای اسکار و بیگاسکار را در نظر بگیرید. اسکار یک ادراککننده نرمال ساکن در زمین واقعی است و بیگاسکار در #زمین_دوقلو سکونت دارد. همه چیز در زمین دوقلو، دقیقاً شبیه همین زمین است، فقط با این تفاوت که بزرگی هرچیز، 2 برابر اندازه اشیاء متناظرشان در زمین ماست. متر معیار در زمین دوقلو نیز 2 برابر متر معیار در این زمین، طول دارد. بنابراین مکعّبی با حجم ح در این زمین، مکعّبی با حجم ۸ح در آن زمین خواهد بود.
اسکار، همزاد پدیداری بیگ اسکار است و زندگی آگاهانه آنها دقیقاً شبیه هم. وقتی اسکار به برج ایفل نگاه میکند، تجربهای خاص از شکل و رنگ و سایز دارد دقیقاً مشابه وقتی بیگ اسکار به بیگ برج ایفل در زمین دوقلو مینگرد؛ هرچند که این تجربه بهوسیله چیزی دو برابر آن در زمین ایجاد شده است.» (Thompson, 2010, "The Spatial Content of Experience", p.156)
🌍 تامپسون نتيجه ميگيرد كه تئوریهای بازنمودگرایانه برونگرا درباره تجربه ویژگیهای فضا- مکانی اشتباه هستند؛ دیدگاههایی که میگویند هرگاه دو تجربه از اندازه و فاصله بلحاظ پديداري يكسان باشند، ویژگی فضا- مكاني يكساني را بازنمایی میکنند. البته واضح است که مثال وی، نسخههای قوی بازنمودگرایانه وسیع - که قائل به اینهمانی #ویژگی_پدیداری با ویژگی بازنماییکردنِ محتوای بازنمودی (در نسخههای غیرخالص: به روشی خاص) است - را زیر سؤال میبرد، ولی نسخههای ضعیف بازنمودگرایی (که صرفاً بر ابتناء ویژگی پدیداری بر محتوای بازنمودی تأکید دارند) پاسخی روشن در برابر زمین معکوس تامپسون دارند: ابتناء #پدیدارشناسی بر محتوای بازنمایی به این معناست که در صورت یکسانی محتوای بازنمایی، #خصیصه_پدیداری هم یکسان خواهد بود و نه لزوماً بالعکس.
🌎 اما با توجه به جنبه دیگری در سناریوی تامپسون، ميتوان نسخه ضعيف بازنمودگرايي برونگرايانه را نيز زیر سؤال برد: فرض كنيد هم در برابر اسكار و هم در برابر بيگ اسكار، درختي به ارتفاع پنج متري و در فاصله ده متري آنها وجود دارد، و هر دو ادراك حسّي از اندازه درخت دارند. #محتواي_بازنمودي اين دو ادراك، يكسان است (هر دو ادراك طول واقعي را به درخت نسبت ميدهند). اما از سوي ديگر، به نظر ميرسد ويژگي پديداري ادراک اسکار و بیگاسکار، متفاوت خواهد بود. یعنی با وجود یکسان ماندن پایه ابتناء، خصیصه پدیداری متفاوت میشود. به اين ترتيب، زمین معکوس تامپسون علیه نسخه ضعیف برونگرایانه هم کارآمد است. در نهایت بنا بر آنچه ذکر شد، به نظر میرسد آزمون تامپسون، تمامی اقسام بازنمودگرایی برونگرا را به چالش میکشد.
بازنمودگرایی برونگرا مهمترین دیدگاه فیزیکالیستی برای تبیین #آگاهی طی دو دهه اخیر بوده است.
@PhilMind
Canoon.mp3
29.73M
صوت گفتگوی مجازی با موضوع "چشمانداز و متدولوژی #علوم_شناختی"، کانون اندیشه جوان، 6 اردیبهشت 1401 👆👆
#نوروساینس
#هوش_مصنوعی
#دکتر_همازاده
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📙«فلسفه علوم اعصاب، ذهن و آگاهی» بقلم دکتر کیوان الستی توسط نشر هرمس و در ۱۶۰ صفحه بچاپ رسیده است.
📘مقدمه کتاب ضمن اشاره به اینکه شواهد علمی موجود در #علوم_اعصاب یا #علوم_شناختی، از جنس شواهد سرراست و بینالاذهانی موجود در فیزیک و زیستشناسی نیستند، هدف از این تألیف را «معرفی برخی از تفاوتهای فلسفه علومی که دغدغه مسائل مرتبط با ذهن را دارند در مقایسه با فلسفه علوم دیگر که تا امروز بیشتر با آنها برخورد داشتهایم»، عنوان میکند.
📗فصل اوّل به کلیاتی درباره نظریههای فیزیکالیستی ذهن میگذرد و فصل دوم بطور خاص بر نظریه #حذف_گرایی ( #دنیل_دنت و دیگران) تمرکز دارد و با مروری بر #پیوندگرایی، استدلالها له و علیه حذفگرایی را بررسی مینماید.
📕فصل سوم به موضوع تبیین در علوم اعصاب اختصاص دارد و توانایی مکانیزمهای موجود در #نوروساینس برای تبیین همه اموری که به ذهن نسبت میدهیم را مورد ارزیابی قرار میدهد.
فصل آخر (چهارم) نیز به شواهد علمی #آگاهی میپردازد و با توضیح تمایز میان #مسئله_دشوار و مسائل آسان آگاهی، روشهای متفاوت برای سنجش آگاهی (روشهای عینی، رفتاری، درونبینی) را مرور میکند.
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥ند بلاک – استاد دانشگاه نیویورک و از پیشگامان #فلسفه_ذهن – در برابر دیدگاه #توهم_گرایی امثال #دانیل_دنت استدلال میکند. استدلال او بر تفکیک بین آگاهی دسترس (Access Consciousness) و آگاهی پدیداری (Phenomenal Consciousness) استوار است و نمونههایی را مثال میزند که جنبه دسترسی و اطلاعاتی آگاهی بدون جنبه پدیداری آن در سیستم بینایی وجود دارد و بالعکس.
💥تلاش بلاک بر اینست که نشان دهد دیدگاه دنت درباره یک نوع دانستن تمام مصادیق #آگاهی اشتباه است و چیزی بیش از جنبههای اطلاعاتی آگاهی که در کارکردهای شناختی بکار میآید هم وجود دارد. چیزی که همان جنبه پدیداری و تجربهای آگاهی است و برخی فیلسوفان دیگر نیز مانند دیوید چالمرز با تفکیک آگاهی پدیداری و آگاهی روانشناختی، و فلاناگان با تفکیک حساسیت تجربهای و حساسیت اطلاعاتی، بدان پرداختهاند.
💥در واقع استراتژی بلاک اینست که با ارجاع به آزمایشات و اکتشافات #نوروساینس، تمایز موارد پردازش اطلاعات و کارکردهای شناختیِ آگاهی که فاقد #کوالیا هستند و موارد پدیداری سابجکتیو بدون کارکرد شناختی را مقابل #حذف_گرایی دنت بگذارد تا بگوید #آگاهی_پدیداری، نوعی متفاوت از پردازش اطلاعات (و نه درجهای شدیدتر از آن) است.
@PhilMind
✅ اعتقاد به جسمانیت و حتّی مادیت نفس، پیشینهای مفصل و قابل توجّه در میان عالمان مسلمان دارد. بزرگان اهلسنّت مانند نظّام معتزلی، متکلّم قرون 2و3 در کنار ابوبکر باقلانی، از پایهگذاران کلام اشعری در قرن 4 ماهیت نفس آدمی را #جسم_لطیف معرفی میکردند که در مجموعه اعضاء و جوارح بدن مادّی سریان دارد یا با آنها در آمیخته است (فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص 388 / ابنحزم آندلسی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ص47). امامالحرمین جوینی، متکلّم و فقیه مشهور شافعی قرن 5 (جوینی، الارشاد الی قواطع الأدلّه، ص151) و ابنقیّم جوزی، متکلّم کثیرالتألیف قرن 8 (ابنقیّم، الروح، ص257) نیز بر همین دیدگاه تأکید داشتهاند.
✅ حتی دیدگاه مادّیانگارانهتر هم از سوی شخصیتهایی چون ابوبکر الاصم، شیخ معتزله در قرن 2 (قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج11، ص310) و ابوعلی الجبّائی، شیخ معتزله و بزرگ علمای کلام در قرن 3 (فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص334) و ... اظهار شده که نفس یا روح را همین هیکل مادی و بدن محسوس میدانند و چیزی جز آن یا ورای آن را قبول ندارند. قابل توجّه آنست که همگی از مهمترین ادلّه و انگیزههایی که برای دیدگاههای مادّیانگارانه مذکور ارائه کردهاند، علاوه بر براهین عقلی، این است که نظریات فوق را موافقترین آراء با نصوص و آموزههای دینی میدانند.
✅ در میان عالمان شیعی نیز مشابه همین سنّت فکری شایع بوده است؛ #سید_مرتضی، فقیه و متکلّم بزرگ شیعی در قرن 4، تفسیر صحیح از نفس آدمی را مجموعه اعضای همین بدن مادی میداند و سایر دیدگاهها، از جمله جسم لطیف و #جوهر_مجرد فرامادّی را صراحتاً ردّ میکند (شریف مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص114). ابوالصلاح حلبی، از عالمان مطرح شیعی در قرن 4 و 5 نیز به پیروی از اساتید خویش ( #شیخ_طوسی و سید مرتضی)، ماهیت نفس را همین اعضای بدن محسوس معرّفی میکند (حلبی، تقریب المعارف، صص128و127).
همچنین #محقق_حلی، فقیه و متکلّم بزرگ شیعی قرن 7، ضمن تقسیم دیدگاه مادّیبودن نفس به دو دسته زیر، نظر دوم را به صواب نزدیکتر میبیند: الف) نفس انسان، مجموعه همین بدن مادّی است. و ب) نفس انسان، اجزای اصلی بدن مادّی است که تغییرناپذیر هستند. (محقق حلّی، المسلک فی اصول الدّین، ص106) ابنمیثم بحرانی، عالم همعصر محقّق حلّی نیز بر همین دیدگاه تأکید دارد. (بحرانی، قواعد المرام، صص141و140)
✅ از آثار #علامه_حلی هم چنین بر میآید که او مردّد بین دیدگاه فوق و نظریه #تجرد_نفس بوده است. وی در مناهجالیقین بر هر دو دیدگاه اشکالاتی وارد کرده (صص200و199)، در کشفالفوائد پس از ذکر نظریه تجرّد جوهری نفس، دیدگاهی که از محقّق حلّی نقل کردیم را بر میگزیند (ص327). در تسلیک النفس، ادلّه تجرّد نفس را ردّ کرده و دلیلی هم بر محالبودن آن نمیبیند. لذا میگوید جایز است که نفس انسانی، مجرّد باشد و اگر تجرّدش را نپذیریم، عبارت از اجزای اصلی بدن خواهد بود (ص124) و در کشفالمراد نیز نهایتاً نظر خویش را مردّد بین دو دیدگاه مذکور باقی میگذارد. (ص215)
✅ بطور تقریباً موازی اما فیلسوفانی مانند #فارابی و #ابن_سینا، با دلایلی متعدّد به دفاع از تجرّد جوهری نفس و ردّ دیدگاه متکلّمین برخاستند. تجرّدگرایی نفس در سنّت فلسفی توسّط #سهروردی (قرن 6) تشدید شد و حتّی #قوه_خیال – که قبلاً و نزد فیلسوفان مشّاء، منطبع در #مغز و مادّی بود – نیز علاوه بر قوای ادراک معقولات، مجرّد دانسته شد؛ هرچند که تجرّد خیال نزد شیخ اشراق، بنحو تجرّد مثالی و متفاوت از تجرّد تامّ عقلی است. (ن.ک: سهروردی، مجموعه مصنّفات، ج2، صص213-211)
✅ از آنجا که براهین عقلی فقهای متقدّم و متکلّمین عمدتاً درباره جسمانیت و بلکه مادّیت نفس از سنخ دلایل اصول فقهی و مثلاً برای تصحیح خطاب و انتساب اعمال و تکالیف به مکلّفین بود، در برابر استدلالهای وجودشناختی فیلسوفان دوام نیاورد و بتدریج کنار گذاشته شد. استنادات و استشهادات به نصوص دینی هم از سوی هر دو گروه #فیزیکالیست و #دوئالیست از عالمان مذکور ارائه شده و همچنان ادامه دارد.
@PhilMind
👈 #دوئالیسم_ویژگیها (Property Dualism) برخلاف دوئالیسم کلاسیک ( #دوئالیسم_جوهری: Substance Dualism)، تمامی جواهر را فیزیکی میداند و جوهر غیرفیزیکی به نام #روح یا #نفس_مجرد را رد میکند. اما در عین حال ویژگیها را به دو دسته کلّی فیزیکی و غیرفیزیکی تقسیم میکند که انسانها علاوه بر ویژگیهای فیزیکی (شکل و جرم و اندازه و رنگ و ...)، یکسری ویژگیهای غیرفیزیکی (ویژگیهای ذهنی) هم دارند که همگی این ویژگیها بر جوهری فیزیکی حمل میشوند.
👈 دوگانهانگاری ویژگیها معمولاً در قالب #نوظهورگرایی قوی (Strong Emergentism) تبیین میشود.
برخی فیلسوفان نوظهورگرا تمایل دارند تا آنجا که امکان دارد، خودشان را نزدیک به #فیزیکالیسم کلاسیک حفظ کنند؛ بنابراین هستیشناسیشان را همچنان بر محور میکروفیزیک سامان میدهند. کارل گیلِت از نمایندگان این مکتب فکری است.
👈 این گروه از فیلسوفان، دوگانه مطرحشده توسّط جاگون کیم را نفی میکنند؛ آنجا که کیم هشدار میدهد اگر #اصل_بستار علل فیزیکی (Physical Closure) نقض شود، تئوری کامل فیزیکال در کار نخواهد بود. به اعتقاد کیم، قائلین به چنین دیدگاهی باید از #فیزیک محض دست بکشند و بسراغ نیروهای علّی فرافیزیک تقلیلناپذیر بروند. (Kim, 1998, Mind in a Physical World, p.40)
👈 نوظهورگرایانی مانند گیلِت پاسخ میدهند که میتوانند این اصل را نقض کنند و همچنان فیزیکالیست باقی بمانند؛ بدین معنا که اولویتهای هستیشناختی را به سطح میکروفیزیک، نسبت دهند و پدیدههای ذهنی واقع در چند لایه بالاتر (حتی غیرفیزیکی) را نهایتاً تعیّنیافته بوسیله آرایش ذرّات فیزیکی بنیادین در پایینترین لایه بدانند؛ که این پدیدههای ذهنی شامل اراده انسان و میل و باور و ... او نیز هست.
این تعیّنبخشی را میتوان تعیّن جزء – کلّ نامید که بر تحقّق و تعیّن کلّ بوسیله آرایش جزء، تأکید دارد. (Bedau, & Humphreys, 2008, Emergence: Contemporary Readings in Philosophy and Science, pp.11-12.)
👈 اما در ادبیات فلسفه ذهن، دوئالیسم ویژگیها معمولاً در دسته #فیزیکالیسم قرار داده نمیشود؛ گاه بعنوان قسمی از #دوگانهانگاری و گاه بعنوان دستهای سوم توضیح داده میشود. ون اینواگن را میتوان نمونهای از دیدگاه اخیر دانست: «منظورمان از "موجودات فیزیکی" آنهایی هستند که بطور کامل از چیزهایی ساخته شدهاند که طبیعتشان را علم فیزیک بررسی میکند ... اگر یک موجود نه خودش چیزی فیزیکی باشد و نه یک چیز فیزیکی را بمثابه جزئی از خود در بر داشته باشد، آن را موجودی غیر فیزیکی مینامیم.
باید توجه داشته باشیم که این تعریف، امکان موجوداتی که نه فیزیکی هستند و نه غیرفیزیکی را نفی نمیکند. موجودی که هم چیزهای فیزیکی و هم چیزهایی غیر فیزیکی را بمثابه اجزاء خویش داشته باشد، نه یک موجود فیزیکی خواهد بود و نه یک موجود غیر فیزیکی. میتوانیم چنین موجودی را ملقمه (Amalgam) بنامیم.» (Van Inwagen, 2015, Metaphysics, p. 224)
@PhilMind
درباره #حیث_التفاتی: #intentionality
🌕 این ادعا را در نظر بگیرید: «هوای امروز در شمال کشور، بارانی است». من میتوانم حالات ذهنی مختلفی نسبت به ادعای مذکور داشته باشم. ممکن است "باور داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "امید داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "ترس داشته باشیم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "تردید داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. و ...
🌕 باورها، امیدها، ترسها، تردیدها، میلها و ... حالاتی ذهنی هستند که در ادبیات #فلسفه_ذهن به نام #گرایشات_گزارهای (propositional attitudes) شناخته میشوند؛ زیرا دربردارنده یک گرایش خاص ذهنی ما بسوی یک محتوا/گزاره خاص هستند.
🌕 حال یک گرایش گزارهای خاص، مثلا "باور" به این جملات را در نظر بگیرید: باور به اینکه «فلسفه، مادر علوم است». و باور به اینکه «پذیرش یک دیدگاه علمی بدون توجه به مبانی و پیامدهای فلسفی آن، سادهانگاری رایجی است». و باور به اینکه «فلسفه در مراکز آکادمیک علوم شناختی ایران، مهجور است». هر باوری و از جمله اینها که ذکر شد، "بازنمودی" هستند؛ یعنی رویدادها یا اموری را از جهان بازنمایی (represent) میکنند.
🌕 در واقع تمامی گرایشات گزارهای، حالاتی بازنمودیاند. فیلسوفان ذهن به این بازنمودگرایی یا دربارگی، حیث التفاتی میگویند. حالاتی ذهنی که محتوای آنها، درباره اموری از جهان است، یا آن امور را بازنمایی میکند (این امور میتوانند انتزاعی یا حتی توهمی هم باشند).
حیث التفاتی بدین معنا یک اصطلاح خاص تکنیکال به شمار میرود و ارتباطی با #قصدمندی یا چیزی شبیه آن ندارد.
🌕 #بازنمودگرایی ( #representationalism) یا #التفات_گرایی ( #intentionalism) در ۲۵ سال اخیر، پرطرفدارترین تئوری #فیزیکالیسم برای تبیین #آگاهی / #تجربه_پدیداری بوده است. در این دیدگاه، حالات پدیداری (مانند غم و شادی و درد و ...) نیز علاوه بر گرایشات گزارهای، یک محتوای خاص را بازنمایی میکنند و حس پدیداری سابجکتیو، حاصل یا معادل این بازنمایی است.
بدین ترتیب تمامی حالات ذهنی، حالاتی التفاتی خواهند بود و #پدیدارشناسی به حیث التفاتی تحویل برده میشود. در نتیجه، هر نظریهای که درباره حیث التفاتی داشته باشید، برای تبیین مسئله #آگاهی_پدیداری هم بکار میرود.
🌕 فرض کنید من یک حس و حال پدیداری از مشاهده چمنزار سرسبز روبروی خویش دارم. حالت پدیداری #ادراک_بصری من، ویژگی فیزیکی رنگ و شکل چمنزار روبرویم را بازنمایی میکند که آن را محتوای بازنمودی یا ویژگی C مینامیم. طبق نسخه بازنمودگرایی تقلیلگرا، #ویژگی_پدیداری ادراک سبزی چمنزار، همان ویژگی بازنماییکردنِ ویژگی C (به شیوهای خاص) است.
یا ویژگی پدیداری درد، همان ویژگی بازنماییکردنِ آسیبِ بافتی بدن (به شیوهای خاص) است. و ...
@PhilMind
درباره #اراده_آزاد و #آزمایش_لیبت ۱
🌕 بنجامین لیبت سال 1984 در آزمایش معروف خود نشان داد که در کسری از ثانیه قبل از تصمیم آگاهانه شخص برای انجام کاری، شلیک مرتبط نورونی در مغز اتفاق میافتد. او در واقع یک استدلال عصبشناختی علیه اراده آزاد زمینهسازی کرد (هرچند خودش چنین قصدی نداشت) و یافته او موجی از بحث در محافل علمی و فلسفی به راه انداخت و بعضا بعنوان مدرکی علمی علیه اختیار و اراده انسانها مطرح گردید.
🌖 برخی محققان البته طراحی آزمایش لیبت را مورد تردید قرار دادند؛ از جمله دقت ابزارهای مورد استفاده برای اندازهگیری امواج مغزی و دقتی که افراد میتوانند زمان تصمیمگیری خود را نشان بدهند.
تا اینکه در سال 2010، #آرون_شورگر - محقق موسسه ملی تحقیقات پزشکی در پاریس - نوسانات فعالیت عصبی را از طریق نویزهای جنبشهای صدها هزار نورون به هم پیوسته در #مغز اندازه گرفت و نشان داد این نویزهای مداوم الکتروفیزیولوژیکی در جزر و مدی آهسته، بالا و پایین میروند.
🌗 تمام این دادهها در نگاه اوّل بدون الگو به نظر میرسیدند؛ اما شورگر آنها را بر اساس قلههای فعالیتشان مرتب کرد و میانگین آنها را به روش ابتکاری کورنهوبر و دیک معکوس کرد. بازنمایی بصری نتایج، شبیه ترندهای صعودی بودند.
🌘 دو سال بعد، شورگر و همکارانش در مقاله پرارجاع (An Accumulator Model for Spontaneous Neural Activity Prior to Self–Initiated Movement) تبیینی عصبشناختی ارائه کردند. دانشمندان #علوم_اعصاب میدانند که نورونهای ما برای هر نوع تصمیم، باید شواهدی از هر گزینه جمعآوری کنند. تصمیمگیری زمانی حاصل میشود که یک گروه از نورونها شواهدی را در یک آستانه خاص انباشته کرده باشند. آزمایش لیبت هیچ شواهد بیرونی برای تصمیمگیری در مورد گزینههای مختلف در اختیار شرکتکنندگانش نمیگذاشت.
🌒 یافتههای شورگر و همکارانش بدین معنا بود که فعالیتهای با نویز بالا در مغز افراد، در صورتی که هیچ گزینهای برای انتخاب وجود نداشته باشد، گاهی اوقات باعث بالا رفتن سطح تراز میشود تا ما را از بلاتکلیفی بیپایان در هنگام مواجهه آتی با یک گزینه نجات دهد.
🌓 در مطالعه جدیدی که شورگر و دو محقق از پرینستون آزمایش لیبت را تکرار کردند، برای جلوگیری از نویزهای ناخواسته مغز، شرایطی تحت کنترل را بوجود آورند که افراد شرکتکننده اصلاً حرکتی انجام نمیدادند. نوعی تکنولوژی هوش مصنوعی برای تشخیص فعالیتهای نورونی به کار گرفته شد. اگر نتایج #لیبت درست میبود، باید 500 میلیثانیه قبل از حرکت، تفاوت الگوی #فعالیت_نورونی این افراد در مقایسه با کسانی که اقدام به حرکت میکنند، تشخیص داده میشد. اما این الگوریتم تا حدود 150 میلیثانیه قبل از حرکت نمیتوانست هیچ تفاوتی را نشان دهد؛ یعنی همان زمانی که شرکتکنندگان آزمایش لیبت، لحظه تصمیمگیری برای حرکت را گزارش کردهاند.
🌔 به عبارت دیگر، تجربه سابجکتیو افراد از تصمیمگیری با لحظهای که الگوی فعالیت مغزی برای تصمیمگیری نشان میدهد، مطابقت داشت.
هنگامی که شورگر برای اولین بار تبیین نویزهای عصبی را در سال 2012 ارائه کرد، جنجالی در میان دانشمندان علوم اعصاب برانگیخت و او بابت کنارزدن یک ایده چندینساله، جوایز متعدّدی دریافت کرد.
نتایج وی برای ایجاد یک شیفت پارادایمی، با حداقل مقاومت روبرو شد و اینطور به نظر میرسید که شورگر یک اشتباه علمی ظریف و کلاسیک را کشف کرده است.
🌕 پاتریک هاگارد، عصبشناس دانشگاه کالج لندن که همکار لیبت بوده و آزمایش اوّلیه لیبت را تکرار کرده بود، یافتههای شورگر را موجب «باز کردن ذهن» خویش معرفی کرد. #دانیل_دنت – نوروساینتیست و فیلسوف پیشتاز آتئیست – در توئیت 12 سپتامبر 2019 با اشاره به تحقیقات اخیر اذعان کرد که نتایج ازمایش لیبت امروزه دچار فروپاشی شده و #سام_هریس – نوروساینتیست و فیلسوف پیشتاز #آتئیسم – در پاسخ به وی توئیت کرد که همواره از ارجاعدادن به آزمایش لیبت در کتابهای خود پشیمان بوده و استدلال علیه اراده آزاد را مستقل از این آزمایش باید پیش برد.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕ویراست چهارم «مدخلی معاصر بر فلسفه ذهن» اثر جان هیل توسط انتشارات راتلج و در سال ۲۰۲۰ بچاپ رسیده است. این کتاب با هدف تدریس برای دانشجویانی که آشنایی پیشین با مباحث فلسفه ذهن ندارند، نوشته شده.
📘پس از مقدمه، فصل ۲ به #دوئالیسم دکارتی اختصاص دارد و میراث #دکارت را در فصل ۳ و در قالب نظریات دوگانهانگار نافی تعامل علی دوطرفه ذهن و بدن بررسی میکند.
📗فصل ۴ به #رفتارگرایی میپردازد و اشکالات و افول آن را مرور میکند. فصل ۵ بسراغ نظریه #اینهمانی ذهن و مغز رفته و با یادآوری پشتوانههای فلسفی آن (مانند صرفهجویی هستیشناختی)، اشکالاتش (ضروریبودن اینهمانی در تمام جهانهای ممکن، مغالطه پدیدارشناختی، پایان باز در تعاریف معرفتشناختی و ...) را مرور میکند.
📒فصل ۶ بر رویکرد #کارکردگرایی تمرکز کرده و به نسبت آن با #مادی_انگاری و رفتارگرایی و برخی اشکالاتش میپردازد. فصل ۷ به تئوری بازنمودگرایانه ذهن اختصاص دارد و بدینمنظور، #نظریه_محاسباتی و #آزمون_تورینگ و اشکال #اتاق_چینی را بازگو میکند. و فصل ۹ #حالات_التفاتی را محور بحث قرار داده است.
📙 #حذف_گرایی (دیدگاه دنت) موضوع فصل ۱۰ کتاب است و چشمانداز و برخی اشکالاتش نیز یادآوری میشود. فصل ۱۱ به #فیزیکالیسم غیر تقلیلگرا میپردازد و فصل ۱۲ با محوریت #آگاهی، کیفیات تجربه آگاهانه و #استدلال_زامبی و تئوریهای بازنمودگرایی (مرتبه اول و مرتبه بالاتر) و ... را توضیح میدهد.
📓فصل ۱۳ به تشریح #نوخاسته_گرایی و #همه_رواندارانگاری اختصاص دارد و فصل آخر برخی اشکالات دیدگاههای مختلف درباره ماهیت ذهن را مرور میکند.
@PhilMind
26.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺ویدیوی فوق درباره #نوظهورگرایی (Emergentism) توضیح میدهد؛ درباره جهش ویژگیهای جدید در سیستم که حاصلجمع ویژگی تکتک ذرات آن نیست. مثلا سیالیت برای مایعات یا الاستیسیته برای لاستیک - برخلاف ویژگیهایی مانند جرم - حاصلجمع ویژگی تکتک ذرات نیست. بلکه از پیچیدگی اجتماع ذرات، ظهور مییابد و مختص سیستم بمثابه یک کل است.
🔺بخش قابل توجهی از دانشمندان #نوروساینس و فیلسوفان، #آگاهی را نیز از سنخ ویژگیهای نوظهوریافته میدانند که هرچند در تکتک نورونها وجود ندارد، اما از پیچیدگی شبکه اتصالات نورونی ظهور مییابد.
غالبا آگاهی را نیز همانند سیالیت و الاستیسیته، در سطح فیزیکالیستی تبیین میکنند؛ البته بدینصورت که هنوز نحوه این ایمرج در مورد آگاهی کشف نشده.
🔺اما برخی مانند دیوید چالمرز تاکید دارند که در نوظهوریافتگی ضعیف، پیدایش ویژگی نوظهوریافته براساس ویژگیهای ذرات، قابل تبیین و حتی پیشبینی است. مثل سیالیت و الاستیسیته براساس فاصله و حرکت مولکولها، یا حیات براساس DNA و ویژگیهای ارگانیسم. اما نسبت آگاهی با ویژگیهای نورونی چنین نیست. اینجا در واقع سطحی ظهور یافته که ماهیت و قوانینش قابل اشتقاق از سطح مادون نیست و مصداقی از نوظهوریافتگی قوی است.
در واقع، نوظهور یافتگی قوی - برخلاف نوظهوریافتگی ضعیف - سطحی فرا فیزیکی به ماهیت موجود آگاه میافزاید.
@PhilMind
🚩 گفتگوی بینارشتهای درباره #آگاهی، لینک فایل در کانال تلگرامی فلسفه ذهن👇👇👇
https://t.me/PhilMind/292
(بدلیل حجم بالای فایل ۳.۵ ساعته، قابل بارگذاری در ایتا نیست)
🎙 ارائه اولیه:
مهدی همازاده/ دکترای فلسفه ذهن
🔥 بحث و گفتگو:
علیرضا آثار/ دکترای فیزیک نظری
حسین جباری/ پزشک متخصص بیماریهای عفونی و نورولوژیست
جواد کریمزاد/ دکترای ژنتیک پزشکی
وریا امیری/ آتئیست
ناصر بروجردیان/ دکترای ریاضیات محض
سروش دباغ/ دکترای فلسفه تحلیلی
مهدی همازاده/ دکترای فلسفه ذهن
برگزارکننده: روم دوستداران حقیقت، کلاب هاوس، ۱۳ خرداد ۱۴۰۱
@PhilMind
#نوظهورگرایی vs #پنسایکیزم ؟
♦️امروزه، بیشترین تمرکز بر نوظهورگرایی - لااقل در میان فیلسوفان - به بحث #آگاهی مربوط میشود. نوظهورگرایی بدلیل ناکارآمدی علوم فیزیکی در تبیین آگاهی و همزمان با شک و تردیدهای عمیق درباره چشماندازهای تقلیلگرایانه، به نقشآفرینی جدید رسیده است.
♦️به نظر برخی از فیلسوفان، آگاهی مصداقی از نوظهوریافتگی قوی است و نه ضعیف. در نتیجه سطحی غیر فیزیکی به موجودات آگاه میافزاید.
آنها نوظهورگرایی قوی را عمدتاً با اوصافی معرفتشناختی و سلبی توضیح میدهند: اگر الف از ب ظهور یابد، حقایق سطح الف از حقایق سطح ب قابل استنتاج نیستند، الف قابل تقلیل به ب نیست، و قوانین حاکم بر الف از قوانین حاکم بر ب قابل استخراج نیستند. در چنین وضعیتی، یک سطح جدید هستیشناختی داریم که در محدوده علوم فیزیکی رایج قرار نمیگیرد. و البته یک نحوه «شکاف تبیینی» در مورد چگونگی نوظهوریافتگی قوی وجود دارد.
♦️طبق دیدگاه دانلد کمبل، ساختار سلسله مراتبی در سیستمهای بیولوژیکی، از سطوحی متشکل از ذرات ریز فیزیک (در بنیادیترین سطح) آغاز شده و سپس به سطح مولکولی و بعد سطح سلولی و سطح بافتها و بالاتر از آن سطح اندام و سطح ارگانیسم و سطح گونههای جانوری میانجامد (Campbell, 1974, "Downward Causation", in: Hierarchically Organized Biological Systems, p. 179). طبق نوظهوریافتگی ذهن، سطح ذهنی یا روانشناختی هم بالاتر از سطح ارگانیسم قرار گرفته و از پیچیدگی سطح مادون ظهور مییابد.
♦️گلن استراوسون برای تشبیه اینکه چطور ویژگی آگاهانه در کل سیستم از ترکیب پیچیده اجزای آن ظهور مییابد، به ویژگیهای فضامکانی مثال میزند که برای نمونه یک شکل مثلثی، با اجتماع مجموعهای از هویات غیر فضامکانی بوجود میآید.
هرچند او براساس پنسایکیزم معتقد است کلیتهای فضامکانی به اجزایی نیاز دارند که خود واجد ویژگی فضامکانیاند. در اینصورت شاید کلهای آگاه هم به اجزایی نیاز دارند که واجد ویژگی آگاهانه – لااقل بنحو بالقوه - باشند. بنابراین آگاهی باید در همه ذرات وجود داشته باشد، یا حداقل سوسو زدن و ظرفیتی از آگاهی را باید در همهجا تایید کنیم. چنین استدلالی زیربنای پنسایکیزم است. (See: Strawson, 2008, Real Materialism and Other Essays)
♦️همانطور که اجزای سازنده یک مثلث، هرکدام مثلثشکل نیستند؛ اما این عناصر دارای ویژگیهای فضامکانیاند. به همین ترتیب – طبق پنسایکیزم - چیدمان عناصری که خودشان ذهن نیستند اما خصیصههای آگاهانه دارند، میتواند به ذهن آگاه بینجامد. بدینترتیب استراوسون اعتقاد دارد نوظهورگرایی در مقابل پنسایکیزم قرار میگیرد؛ چون طبق نوظهوریافتگی، وقتی ذرات به روش درستی سازماندهی شوند، کیفیات آگاهانه برای اولینبار ظاهر میشوند؛ نه اینکه قبلا در ذرات یا سطوح پایه وجود داشته باشد.
♦️ عموما مدافعان پنسایکیزم تأکید دارند که آگاهی با سایر ویژگیهایی که در نوظهوریافتگی بعنوان مثال ذکر میشود، تفاوت اساسی دارد. هیچکس کوچکترین تبیینی ندارد که چطور ترکیب ذرات یا مولکولها در ساختار نوروفیزیولوژیک میتواند به ظهور تجربیات آگاهانه بینجامد. آنها میگویند اعتقاد به نوظهورگرایی از اینجا ناشی میشود که برای ذرات بنیادین هیچگونه کیفیات آگاهانه قائل نیستند و سپس متحیر میشوند که چطور ترکیب این ذرات به تجارب موجودات آگاه ختم میشود.
♦️هرچند معنای بالقوهگی (لااقل در اندیشه #هایلومورفیسم ارسطویی و البته در فلسفه اسلامی) فراتر از اینست و به نظر میرسد پنسایکیزم را به نوظهورگرایی برمیگرداند.
@PhilMind
فلسفه ذهن
🔥قطع کردن دو نیمکره #مغز برای درمان صرع، آغازی بر یکی از اکتشافات مهم #علوم_اعصاب درباره تقسیمپذیری
⚠️در پستی که ریپلای کردهام، درباره قطع ارتباط دو نیمکره مغز بیماران مبتلا به صرع توضیح دادیم که از روشهای درمان قدیمی برای کنترل تشنج این بیماران بوده و برنده جایزه نوبل علوم اعصاب هم شده است. از جمله پیامدهای عجیب قطع دو نیمکره، جداسازی کارکردهای اختصاصی هر نیمکره در عملکرد شناختی بیمار بود که در پست ریپلایشده بدان پرداختیم.
⚠️این تفکیک شناختی بمثابه چالشی پیش روی تجرد و وحدت نفس مطرح میشد؛ چرا که نفس غیرفیزیکی در تعریف خود، بساطت داشته و تمامی قوای آن در یک وحدت فراگیر، آگاهی را رقم میزنند. در حالیکه شخص با مغز دو شقهشده، قادر به بیان آنچه در حوزه بصری سمت چپ خود وجود دارد، نیست. اما مثلاً دست خود را برای برداشتن آن شیء حرکت میدهد.
زیرا نیمکره چپ مغز – که مسئول پردازشهای زبانی است – فقط از حوزه سمت راست بینایی خود آگاه است و آن را بلحاظ زبانی و حرکت بدن اظهار میدارد. نیمکره راست اما فقط از حوزه سمت چپ بینایی خود آگاه است و بدلیل قطع ارتباط با نیمکرهای که مسئول پردازشهای زبانی است، آن را صرفاً از طریق حرکت بدن نشان میدهد؛ اما بلحاظ زبانی وجود شیء در سمت چپ بینایی خود را انکار میکند.
بنابراین به نظر میرسد بساطت نفس مجرد و وحدت قوای شناختی آن از طریق این پیامدها زیر سؤال میرود.
⚠️مقاله Split brain: divided perception but undivided consciousness که توسط هشت نفر از محققان رشتههای مختلف در مجله معتبر BRAIN (سال 2017) بچاپ رسیده اما ادعای تکمیل یافتههای قبلی را دارد؛ بنحوی که بیماران با مغز دوشقه در طیف وسیعی از وظایف شناختی، آگاهی کامل از وجود و مکان و جهت و هویت محرکها در کل میدان بینایی دارند؛ فارغ از نوع پاسخ که با دست راست یا دست چپ یا زبانی بدهند.
نویسندگان همچنین تلاش دارند نشان دهند در کارآزماییهایی با اطمینان بالا که حاوی ادراک حسی آگاهانه (conscious perception) بوده، نوع پاسخ شخص بر نوع عملکرد وی تأثیری نداشته است.
⚠️نتیجهگیری تحقیق آنست که هرچند در بیماران با مغز دوشقه، حوزههای ادراک حسی به دو نیم تقسیم شده، اما دو ادراککننده آگاه مستقل را درون یک مغز ایجاد نکرده است. این مقاله تأکید میکند که یافتههای تحقیق درباره نوعی وحدت آگاهی در بیماران با مغز دوشقه، دو تئوری غالب علوم اعصاب - فضای کاری سراسری (Global Workspace theory) و یکپارچهسازی اطلاعات (Information Integration theory) – را به چالشی اساسی میکشاند. چرا که وحدت آگاهی نیازمند ارتباط پرحجم بین دو نیمکره برای یکپارچهسازی (یا عمومیسازی) اطلاعات نیمکرههاست.
⚠️از آنجا که آزمایشات متنوع این تحقیق در یک مورد به فاصله 10 تا 16 سال از عمل جراحی جداسازی دو نیمکره و در مورد دیگر به فاصله 17 تا 23 سال از عمل جراحی مذکور صورت گرفته، این امکان جالب هم توسط نویسندگان مطرح شده که شاید پیامدهای دوشقهسازی مغز گذرا بوده و مکانیسمها و حتی ارتباطات ساختاری لازم برای یکپارچهسازی اطلاعات در سرتاسر نیمکرههای مغز این بیماران به مرور زمان و با رسیدن به سنین بزرگسالی، توسعه داده میشود.
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 بروس گریسون، استاد روانپزشکی دانشگاه ویرجینیا که از اوایل دهه ۸۰ میلادی تحقیقات مفصلی را درباره #تجربیات_نزدیک_به_مرگ آغاز کرده و بعنوان پدر مطالعات #NDE شناخته میشود، در این ویدیو پیرامون تفاوت این تجربیات با خواب و توهمات صحبت میکند.
📌 یکی از استراتژیهای موافقین NDE آنست که گزارشات قابل راستیآزمایی این تجربهکنندگان از اتفاقات روی زمین را بعنوان ملاکی برای رد توهمیبودن آنها ذکر میکنند که در مقالات متعدد بدان پرداختهاند.
گریسون اما در اینجا بسراغ تفاوت پدیدارشناختی در محتوای تجربیات نزدیک به مرگ با محتوای توهمات رفته و همچنین علل و تأثیرات NDE را نه تنها متفاوت، بلکه برعکس علل و تأثیرات توهمات توصیف میکند.
📌 او میگوید یافتههای تحقیقاتشان نشان داده که در مقایسه تجربهگران NDE با بیمارانی که چنین تجربیاتی نداشتهاند، جریان اکسیژن مغز بیشتر و مصرف داروهای مخدر کمتر بوده است. و نتیجه میگیرد فقدان اکسیژن یا مصرف مخدرها - بعنوان علل توهمات - نمیتواند تبیین درستی برای علت NDEs باشد.
وی به یکسانی اساس محتواهای NDEs و تأثیرات مثبت اخلاقی این تجربیات در مقایسه با توهمات نیز استناد میکند.
@PhilMind