eitaa logo
برش‌ ها
382 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
351 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اولویت علی اکبر منافع و بود و شجاعتش در این مسیر بسیار کار ساز بود. وقتی برای نیروهای انقلاب مشکلی پیش می آمد که نیاز به کمک هوا نیروز داشتند، باید از فرماندهان اجازه می گرفت و آنها که هنوز در مسیر اهداف امام نبودند، کار به مشکل برخورد می کرد. وقتی کار به این صورت گره می خورد، بدون هماهنگی با فرماندهی به کمک نیروهای انقلابی می رفت و آنها را از مهلکه نجات می داد و پیروزمندانه به پایگاه بر می گشت. به خاطر همین کارها، مورد مؤاخده فرماندهان قرار می گرفت و در چند مورد هم بازداشتش کردند. چیزی را که آنها بی انظباطی می نامیدند، کمک به نیروهای سپاه و بسیج و نجات آنها از دست ضد انقلاب بود. اسلام و انقلاب راوی: خلبان سیاوش شفیعیان کتاب بر فراز آسمان؛ زندگی نامه و خاطرات سر لشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: نشر شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: ششم ۱۳۹۵؛ صفحه 44. @boreshha
#شهید_عبد_الله_میثمی
تازه ازدواج کرده بودم . بیست و هفت و هشت روزی می شد که نتوانسته بودم خانه بروم. وقتی فهمید خیلی به هم ریخت. می گفت: چرا خانمت را ول کردی به امان خدا و آمدی منطقه؟ مجبور کردم بروم و بیارمش. خانه خودش را خالی کرد و خانمش را فرستاد اصفهان. ما را فرستاد خانه خودش. کتاب یادگارن، جلد ۵؛ کتاب میثمی، چاپ دوم ۱۳۸۸، نویسنده: مریم برادران،ناشر روایت فتح، چاپ دوم- ۱۳۸۸؛ خاطره شماره ۶۴. @boreshha
#شهید_مهدی_باکری
قبلا در تلویزیون دیده بودمش. دل خوشی از او نداشتم. می گفتم این چه شهرداری است که حرف زدن هم بلند نیست. وقتی آمد خواستگاری نظرم عوض شد. با خرید عروسی مخالف بودم با اصرار آقا مهدی رفتیم بازار. یک حلقه به ارزش ۸۰۰ تومان خریدیم. وسایل زندگی مان هم کم و ساده بود. یک سرویس غذا خوری ملامین، یک سماور، یک دست استکان نعلبکی و قاشق، یک دست رختخواب و دو تا فرش ماشینی. مهدی بعد از خریدن فرش ها پیشنهاد داد فرش ها را به دهیم و جایش موکت بگیریم. من هم قبول کردم. یازدهم آبان ۱۳۵۹ ازدواج کردیم با یک جلد کلام الله مجید و یک کمری. روز بعد مهدی به منطقه برگشت. راوی: صفیه مدرس؛ همسر شهید ؛ خاطراتی از شهید مهدی باکری، نویسنده: علی اکبری، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول؛ بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۲۰. @boreshha
#شهید_علی_تجلایی
[قبل از آشنایی مان با علی آقا]رفتم بیمارستان برای عیادت علی آقا. سه چهار تا از نیروهای امداد که خانم بودند بالای سرش بودند. می خواستند زخم هایش را پانسمان کنند؛اما اجازه نداد. خواهش کرد که پرستار مرد برایش بیاورند. خانم ها هم از فرصت استفاده کرده بودند و پای ایشان نشسته بودند. کتاب نیمه پنهان ماه، جلد ۲۲؛ علی تجلایی به روایت همسر شهید، نویسنده: راضیه کریمی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۱۸-۱۷. @boreshha
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
مصطفی در سخت ترین شرائط هم، مقید به بود. یک بار در سرمای زمستان بچه ها را برای نماز شب بیدار کرد؛ اما کسی بلند نشد. یکی از بچه ها به شوخی گفت: از همین زیر پتو الهی العفو. مصطفی پتویی را دور خودش پیچید و از سنگر بیرون رفت و در بیابان مشغول نماز شد. می گفت: پیامبر (ص) فرموده: بر شما باد به نماز شب، حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا باعث آمرزش گناهان، خاموش کننده خشم پروردگار و دافع آتش جهنم است. کتاب مصطفی، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۲۹. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
میگما جناب آقای امروز نطقی افاضه فرموده اند که "می گویند اگر FATF یا فلان کنوانسیون مالی تصویب شود اسلام از بین می رود؛ کدام اسلام از بین می ره؟! ای کاش تو اسلام را می فهمیدی!" توقع نداریم که ایشان متوجه باشند یک کنوانسیون ذلیلانه تا چه می تواند منافع اسلام و کشور اسلامی را با خطر مواجه کند. اما انتظار می رود کمی فقط کمی حافظه تاریخی داشته باشند که وقتی قانون که اتفاقا بین المللی هم نبود، اما (ره) در یک نطق تاریخی فرمودند: "اى سران ، به داد اسلام برسید . اى علماى نجف، به داد اسلام برسید. اى علماى قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام . اى ملل اسلام، اى سران ملل اسلام، اى رؤساى جمهور ملل اسلامى، اى سلاطین ملل اسلامى، اى شاه ایران، به داد خودت برس. به داد همه ما برسید". آقای شیخ حسن! فکر کنم متوجه شدی کدام اسلام از بین می رود، اسلام ناب، . اما آن اسلامی که نوکر آمریکا و غرب باشد اتفاقا با این کنوانسیون ها تقویت می شود. اگر فهم شما از اسلام کلمه شهادتین باشد که و رژیم صعودی علاوه بر لقله زبان علامت پرچم شان هم اقرار به همین شهادتین است. اما اگر مفهومی مانند توحید در اطاعت و تشریع به گوش تان خورده باشد، شاید بفهمید که این سخن شما به معنی اطاعت از دشمنان اسلام و ترک اطاعت خداست. حال تو بگو متعلق به کدام اسلامی اسلام علی (ع) یا اسلام معاویه. اسلام ناب محمدی یا . شما شاید برای سود بیست درصدی خیلی کارها بکنی اما این ملت، ملت عاشوراست که سر به روی نی می دهد تا در مقابل طاغوت سر خم نکند. علاوه بر آن، این ملت انقلابی در طی چند سال ریاست شما خوب فهمیده که تا برخی مدیران جهول و عنود شما هستند چیزی از آن بیست درصد ها عایدشان نخواهد شد. راستی نگفتی خودت کدام اسلام را می گویی؟! ؛نیش نوشت های پراکنده @boreshha
#شهید_حمید_باکری
حمید خیلی بود. اسلام آباد که بودیم. هر روز داشتیم. یک بار گفتم: خوشم می آید یک بار بیایی و ببینی اینجا را زده اند و من کشته شده ام . برایم بخوانی «فاطمه جان شهادتت مبارک!». مرتب دور اتاق می چرخیدم و سینه می زدم. صدایش در نمی آمد. دیدم دارد گریه می کند. گفتم: خیلی بی انصافی! تو که می روی دلم مثل سیر و سرکه می جوشد و تحمل اشک هایم را هم نداری، حالا خودت نشستی داری گریه می کنی؛ وقتی که اتفاقی هم نیافتاده. گفت: فاطمه! به خدا قسم! اگر اتفاقی برای تو بیفتد، من از جبهه بر نمی گردم. در سیره شهدا کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ناشر: روایت فتح، چاپ شانزدهم- ۱۳۹۵ ؛ صفحه 33. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
در فضای انقلابی دانشگاه رسم شده بود که دختران با پسران یک جا جمع می شدند و با هم تبادل نظر می کردند. بعدها معلوم شد اکثرشان سازمان مجاهدینی بودند. وحید این وضعیت را نمی پسندید. خدمت آیت_الله_خامنه ای رسید. پیشنهادش این بود که دخترها برای فعالیت بیمارستان را انتخاب کنند و پسرها کوه را. اگر دخترها هم قصد کوه دارند جدا و مراقبت دورادور مردان بروند. آیت الله خامنه ای این نظر را پسندید. کتاب دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۶؛ صفحه ۳۴-۳۳. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
در جبهه وقتی غریبه ای وارد جمع ما می شد، با او طوری رفتار می کرد که گویی سال ها با آشناست. وقتی می پرسیدیم، می گفت: مگر باید آشنا باشد. ورد زبانش این بود که این بچه ها پاک هستند و باید پاک بمانند و ما هر کاری از دست مان بر آید باید برای شان انجام دهیم. _سیره_شهدا پا برهنه در وادی مقدس، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ اول- ۱۳۹۳؛ صفحه ۱۰۹-۱۰۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_محمد_مصطفی_پور
شهید محمد مصطفی پور وقتی به شهادت رسید، هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. قبل از عملیات، داده بود جلو پیراهنش نوشته بودند: آن قد رغمت را به جان پذیرم (ع) تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع) می گفت: دوست دارم تیر روی سینه ام بخورد و شهید شوم. دعایش زود مستجاب شد و در ، تیری سینه اش را شکافت؛ همان جایی که شعر را نوشته بود. ترکشی هم پهلویش را شکافت تا نشانی از (س) بر جسمش یادگار بماند. (ع) (ع) راوی: رضا دادپور کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
تصویر شهید با پیراهن خوش نویسی شده
#شهید_احمد_مکیان
احمد از همان دوران نوجوانی هیئتی در خانه تشکیل داده بود و بچه های هم سن و سالش را حول محور (ع) جمع می کرد. هم می کرد. وقتی مداح بهتر از خودش بود، بدون اینکه حسادت بورزد، میکروفون را تحویل او می داد و مشغول می شد. راوی: پدر شهید ؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحه ۲۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
سید از خیلی بدش می آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می کرد. می گفت: امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید. تا این که روزی گفتم: آقای رضوی! گناه دارد، حالا که آمده ولش کن. گفت: من از این فرد بدم می آید، فقط به خاطر اینکه با توصیه به جهاد آمده است. در سیره شهدا راوی: حسین نمازی؛ هم رزم شهید ؛ زندگی نامه و خاطرات سردار جهادگر شهید محمد تقی رضوی، نویسندگان: عیسی سلمانی لطف آبادی و همکاران، ناشر: انتشارات سلمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه ۲۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_حسین_املاکی