eitaa logo
برش‌ ها
412 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
500 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته،کاربردی، و به استناد کتابهای چاپ شده روایت می کنیم تا بتوان آن را با دل زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روی خط شهادت
26.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهدی زین‌الدین (زاده ۱۳۳۸ تهران - شهید شده 29 آبان ۱۳۶۳ سردشت) شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع)، به همراه برادرش مجید که مسئولیت اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر را بر عهده داشت برای شناسایی منطقه عملیاتی از کرمانشاه به سمت سردشت حرکت کردند آن هنگام به شهادت رسید. وی در کنکو رسراسری سال 1356 در دانشگاه شیراز با رتبه چهارم قبول شد اما به دلیل مبارزات سیاسی از ادامه تحصیل منصرف شد. @khateshahadat
آن روزها دیوار هم تعبیری از در بود در آسمان چیزی که پر می زد، کبوتر بود پسکوچه ها در عطر قرآن می بستند در کوچه ها هر عابری با تو برادر بود تقویم و درس و زندگی ، رنگ حسینی داشت هر روزمان با روز برابر بود نه حرص بود و نه تکاثر...عشق بود و عشق دست دعا سرچشمه ی جوشان کوثر بود از شهر مرگی رد نمی شد.. در عوض تا بود حرف بود و آن هم آور بود تو زنده بودی..چهره ات را خوب یادم هست تسبیح دستت داشتی و گونه ات تر بود آن روز بارانی تو قرآن خواندی و رفتی لبخند بر لب داشتی و بار آخر بود این، بار آخربود که می دیدمت آری... لبخندت انگار از همیشه آشناتر بود با عشق بالا رفتی و با عشق برگشتی برگشتی و اسم تو روی سنگ مرمر بود امروز هم اسم تو روی کوچه ی ما هست اما زمانه کاش فردا طور دیگر بود ای کاش فردا روزهای رفته بر می گشت جای تفنگ این بار در دستت کبوتر بود تو گفته بودی راه فردا راه دشواری ست تو رفته بودی و .. صدا.. در گوش بود شاعر: محمدجواد شاهمرادی @boreshha
میگما: واقعی مثل واقعی است. همچنان که بهائی واقعی نمی تواند حلال زاده باشد، یک اصلاح طلب واقعی هم نمی تواند داشته باشد. نمونه اش همین 77 اصلاح طلبی اند که بیانه ای را صادر کردند که قوه قضائیه باید با نیروهای نظامی و امنیتی که به سوی اغتشاشگران تیر اندازی کرده اند برخورد قاطع بکند. «...شلیک بی‌محابای تفنگی که از محل بیت‌المال برای دفاع از مردم فراهم شده به‌سوی شهروندان عادی و غیرمسلح که برای ابراز اعتراض و یا خشم خود به خیابان آمده‌اند، مطلقا و فارغ از موضوع اعتراض غیرقابل توجیه و جنایتی است که قانون و دستگاه قضاء نباید حتی لحظه‌ای در تعقیب بانیان، آمران و عاملان آن تعلل کند.». حضرات توقع داشتند نظام اسلامی در قبال این همه جنایتی که هم پیاله های بی غیرت تر از خودشان، از قتل و تخریب و هتک حرمت حوزه های علمیه، مساجد و کتاب الهی مرتکب شده اند، به به به و چه چهی بسنده می کرد. آقایان عقل کل! علی رغم شما، حتی حیوانات هم درس دشمن شناسی را بلدند. «اولئک کالانعام بل هم اضلّ». به راستی که ها را بسته و ها را رها کرده اند. ؛ نیش نوشت های پراکنده. @boreshha
با سلام برای دسترسی به خاطرات کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید. (فهرست به تدریج به روز می شود). 📆یکم آذر 🔅ولادت 📆دوم آذر 🔅ولادت 📆سوم آذر 🔅ولادت 📆پنجم آذر ✅شهادت ✅شهادت 📆هفتم آذر ✅شهادت 📆هشتم آذر ✅شهادت 📆نهم آذر 🔅ولادت ✅شهادت ✅شهادت 📆دهم آذر ✅شهادت 📆یازدهم آذر ✅شهادت ✅شهادت 📆سیزدهم آذر ✅شهادت 📆چهاردهم آذر 🔅ولادت 🔅ولادت 📆پانزدهم آذر ✅شهادت 📆شانزدهم آذر 🔅ولادت ✅شهادت ✅شهادت 📆هفدهم آذر 🔅ولادت ✅شهادت 📆هجدهم آذر 🔅ولادت 🔅ولادت 📆بیستم آذر 🔅ولادت ✅شهادت ✅شهادت ✅شهادت 📆بیست و چهارم آذر 🔅ولادت 📆بیست و ششم آذر ✅شهادت 📆بیست و هفتم آذر ✅شهادت 📆بیست و نهم آذر ✅شهادت ✂️برش‌ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
بعد از عروسی سعید برادر حمید، دنبال خانه ای بودیم برای شروع زندگی مشترک. با پس اندازی که حمید داشت می شد یک خانه بزرگ در جای خوب قزوین اجاره کرد. اولین خانه را دیدیم. 120 متری بود. پسندیدیم. از خانه که بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از دوستان حمید زنگ زد. برای اجاره خانه پول لازم داشت. حمید گفت: «اگر راضی باشی پول مان را بدهیم به این رفیقم و با نصف دیگر خانه ای کوچک تر رهن کنیم. بعدا پول که دستمان آمد خانه ای بزرگ تر اجاره می کنیم». از پیشنهادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول کردم. دیدم می شود با خانه ای کوچک در محله های پایین شهر هم خوش بود. بالاخره منزلی پیدا کردیم حدود 50 متر با حیاط مشترک و دستشویی در حیاط. همان روز خانه را با هفت میلیون پیش و 95 هزار تومان اجاره ماهیانه قول نامه کردیم. این، آخرین خانه زندگی مشترک مان بود. ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحه 119-121. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مقام معظم رهبری: اتقان را در نظر بگیرید و روایت را قرار بدهید؛ نگذارید ‌خوانی برای ، به سرنوشت روضه‌خوانی برای (علیه الصّلاة و السّلام) - در دوره‌هائی - دچار بشود. همان چیزی که هست را بیان کنید؛ منتها بیان هنرمندانه. 14 تیر 1389 @boreshha
مجید فوق العاده هوای مادرش را داشت. یکی از دلایلی که او را از فکر تحصیل در #خارج از کشور منصرف ساخت، رسیدگی به پدر و مادرش بود. وقتی مادرش را می دید، دست و پایش را می بوسید. موقع غذا خوردن، اول #لقمه در دهان مادرش می گذاشت، سپس خودش غذا می خورد. سر کلاس درس، تنهاترین تماسی را که جواب می داد، #تماس مادرش بود و خیلی راحت با او ترکی صحبت می کرد. مادرش دو سال مریض بود. اگر کار بیمارستان مادرش پیش می آمد، همه می دانستند که همه قرارهایش منحل می شود. روزی قرار بود با فرد مهمی دیداری داشته باشیم، به خاطر کار مادرش زنگ زد و عذرخواهی کرد. #شهید_مجید_شهریاری #سیره_خانوادگی_شهدا #احترام_به_پدر_و_مادر #شهید_علم ؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات؛ تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. ناشر: دفتر نشر معارف. نوبت چاپ: نهم؛ صفحه ۳۲. #کتاب_استاد ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۶۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روی خط شهادت
گزیده کتاب صوتی ؛ روایت فرزانه سیاهکالی مرادی از کتاب «یادت باشد» روایتی است عاشقانه از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید! 👇 @khateshahadat
#شهید_علی_چیت_سازیان
برش‌ ها
#شهید_علی_چیت_سازیان
مصیب مجیدی معاون علی آقا بود که قبل از خودش شهید شده بود. در عالم رؤیا ملاقاتش کرد و با التماس به او گفت: دلم برای تو و بقیه شهدای واحد خیلی تنگ شده. از کدام راهکار فتی که به این مقام رسیدی؟ جواب مصیب دو کلمه بود: « » راهکاری که تا صبح شهادتش روز و شبی نبود که اشک توی چشمانش نباشد. به هر بهانه ای گریه می کرد؛ روضه، نماز شب، نماز و حتی توجیه نیروها. با صدای بلند بی ریای بی ریا. برش اول: سال ۱۳۶۶ توی عراق بودیم. یک باره همه را به خط کرد و دستور حرکت داد. آمدیم سر پل ذهاب، ساختمان بخشداری. همان جایی بود که سال ۱۳۶۱ کار اطلاعات و عملیات را از همان جا شروع کرده بود. تک و تنها رفت روی پشت بام بخش داری. الان دیگر صدای گریه اش بلند شده بود. ضجه می زد و برای ما هم دست و پا کرده بود. فریاد می کشید: «خدایا راضی نباش از رفقایم جا بمانم!». برش دوم: آخرین خداحافظی مان بود. می خواست نیمه شب حرکت کند. اما من اصرار داشتم که صبح حرکت کند. می گفتم: شب شگون ندارد. می گفت قول داده ام. گفت: بخوانیم تا خدا آرامش دهد. ساعت دو و نیم شب بود که علی مشغول نماز شد. او مشغول معشوق خودش بود و من هم. می دانستم که این نگاه ها آخرین بهره من از علی است.با یک دست قنوت گرفته بود و شانه هایش از گریه می لرزید. گریه اش تا عمق جانم می نشست و راه نفسم را می گرفت. قنوتش تمام شد؛ اما گریه اش نه. با اینکه زخم های تیر و ترکش نمی گذاشت به راحتی سجده کند؛ اما مشغول بود. هر دو گریه می کردیم. او و من گریه فراق. برش سوم: آخرین مان بود. علی آقا داشت می خواند. امام به رکوع رفت؛ اما علی آقا در قنوت مانده بود. گریه می کرد و با صدای بلند می گفت: «اللهم ارزقنی شهادة فی سبیلک». این آخرین نماز علی در این دنیا بود. روات: حسین رفیعی، محمد محمدی،زهرا پناهی روا(همسر شهید) و سعید یوسفی ؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحات ۲۵۶، ۲۵۳-۲۵۴، ۲۴۹. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/