eitaa logo
(: دخـترانه :) ¹²⁸
410 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
330 ویدیو
123 فایل
{﷽} محفلےبࢪاۍ دخٺࢪان✋🏻🕊 حرکتمون← ¹⁴⁰¹/⁶/¹⁴ ✈️🌿 به ڪانال دختࢪانه خوش اومد؁ تو‌دعوت‌شدھ؁بانوفاطمہ‌زهرایـے💚🌱 ❀-جهت تبادل↓🕊 @zb0089 ❀ -جان دلم ؟↓🫀🌿 https://harfeto.timefriend.net/17203437964513 کپی؟ نه فرهنگ فور.💘 ❀-اللہم‌؏ـجݪ ولیڪ الفࢪج❥(:!
مشاهده در ایتا
دانلود
(ریحانه) داشتم ذوب میشدم اصلا رفتار امشبم دست خودم نبود کلا وقتی می‌ترسیدم نیاز داشتم یکی نازمو بکشه معمولا پدرم اینکارو میکرد ولی امشب وااایییی....چشامو بستم و زدم تو سرم! _چرا خودتو میزنی؟؟؟ هییینی گفتم و برگشتم عقب که در قابلمه از دستم افتاد! آقا طاها:هیسسس... -وای آقا طاها ترسوندیم... نشست رو صندلی و کمی سبزی گذاشت دهنش و گفت:تو خیلی ترسویی تقصیر من نیست!! چرا یهو انقدر خودمونی شده؟؟غذا رو گرم کردم و گذاشتم جلوش نگاهی به غذا کرد و گفت:تنها بخورمش؟! سری تکون دادم و گفتم:ما سر شب شاممونو خوردیم الان اشتها ندارم...فقط لطفاً خوردید بزارید تو سینک تا خیس بخوره خشک نشه... اخمی کرد و به غذا خیره شد،موندم تو کارش واقعاً یهو مهربونه یهو ناراحته یهو غیرتی میشه یهو اخمو و ساکت میشه درکش نمیکنم اصلا... دستی جلو چشماش تکون دادم که نگاهم کرد! -ناراحت شدید؟ سری به نشونه تایید تکون داد،نگران نگاهش کردم کلا دلم نمی‌خواست کسی از دستم ناراحت باشه از بچگی همینطور بودم حتی رابطه‌ام با رها هم همین بود اون یه چیز میخواست بهش نمی‌دادم ناراحت میشد و قهر میکرد میدونست دلشو ندارم... -من که معذرت خواهی کردم آقا طاها!! بیشتر اخم کرد و رفت تو حال و نشست رو مبل آخه چرا اینجوری می‌کنه؟؟تکیه دادم به اپن و سرمو انداختم پایین و گفتم:شما بگید من چیکار کنم!؟! آقا طاها:باهام رسمی حرف نزن... با تعجب نگاهش کردم وقتی دیدم نگاهم می‌کنه دوباره سرمو انداختم پایین! -من اینطوری راحت ترم!! آقا طاها:ولی من سختمه... اخمی کردم و گفتم:دلیلی نمی‌بینم باهاتون راحت صحبت کنم ما فقط یه جور همخونه به حساب میایم و همش هم به خاطر اینه که ترنم تنها نباشه... دوست نداشتم احساساتم رو به بازی بگیره اون هیچ مسؤلیتی در قبال من نداشت فقط صیغه‌اش بودم... کنترل رو پرت کرد رو مبل و پاشد رفت تو اتاقش و در و محکم کوبید بهم که صدای گریه ترنم بلند شد.... (طاها) قصدم فقط اذیت کردنش بود ولی نمی‌خواستم فکر کنه قصد سو استفاده ازشو دارم...تو این مدت کم مهرش بدجوری به دلم نشسته بود امیدوارم بتونم تماماً قلبمو بهش بدم این خواسته نرگس بود آخرین خواسته‌اش...یاد وسایل افتادم رفتم بیرون که صدای لالایی خوندنش از اتاق میومد صدای زیبایی داشت،لبخندی زدم ایستادم و به لالاییش گوش کردم محتواش واقعاً قشنگ بود،نشستم پشت در و سرمو تکیه دادم به دیوار پشت سرم و گوش سپردم به لالاییش! ریحانه:لای لالایی گل زیبا مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا لای لالایی گل رویا تواین شبای دنیا خیلی غریبه آقا لای لالایی گل بارون وقتی که نیست آقامون غمی نداره درمون لای لالایی گل لاله اشک چشما زلاله دیگه خوشی محاله کاش زود تموم شن شبهای غیبت زودتر سحر شه این شام غربت...این شام غربت لای لالایی گل پونه آقامون مهربونه دلش یه آسمونه لای آقا روشن راهش فدای روی ماهش خدا باشه پناهش لای لالایی گل نرگس کجایی گل نرگس کی میای گل نرگس کاشکی بتابی خورشید ایمان ای جان جانان مهدی دوران...مهدی دوران لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی!!! به خودم اومدم دیدم صورتم خیس از اشکه این دختر فرشته بود برای دخترم از امام زمان میخوند نرگس حق داشت انتخابش درست بود میدونست کی می‌تونه مراقب دخترمون باشه...سرمو گذاشتم رو زانوهام و باهاش زمزمه کردم..... ادامه دارد........................