eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
شب قدر میان بندگانت بدتر از من نیست... تنها من! تو دستم را گرفتی و اسیر دستِ دنیا... من گنهکارم؛ به تاثیرِ دعاهایم امیدی نیست گمانم فاصله افتاده از درگاهِ تو، تا من تو در دستانِ پینه بسته، در اشک یتیمان و به دنبالِ تو میگردم چرا عمریست اینجا من؟! چه برکت دادی و شد سفره ام رنگین و رنگین تر ندانستم اگر چه حرمتِ نان و نمک را من به جایِ آبرو ریزی همیشه آبرو دادی فقط شرمنده ام کردی! نمیدانم که آیا من- تو را آنگونه که باید عبادت کرده ام یا نه! مبادا بندگی کرده ست جنّ و إنس، إلّا من پُر از خوف و رجایم، کار دستم داده عصیانم چه محتاجم به غفرانِ تو بیش از پیش ترها من شبِ قدر است و بیمارِ گناهم؛ گوشۂ چشمی تویی «نِعمَ الطّبیب» و سخت محتاجِ مداوا من إلهی لاتؤدّبنی... نبینم خشم و قهرت را عذابم کن ولی یک لحظه سرسنگین نشو با من! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مظلوم علی در بستر افتاده تنهاترین تنها بدون یاور افتاده پیش کبوترها در کنج آشیانه بی بال و پر افتاده آه از دل زینب بار مصیبت روی دوش دختر افتاده با گریه می شوید خون لخته هایی را که روی معجر افتاده شمشیر می داند عمق شکافی را که در فرق سر افتاده در کاسه های شیر اشک یتیم شهر در پشت در،افتاده آمد صدای `در” انگار حیدر باز یاد همسر افتاده یاد چهل نامرد یاد گلی که بین دیوار و در افتاده یاس نبی بود و در چنگ شعله مثل یک نیلوفر افتاده تقصیر مسمار است زخمی که بین دنده های مادر افتاده قنفذ،نزن نامرد... بس کن،نمی بینی؟عبای حیدر افتاده بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
روسیاه بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟! بس نیست شدم پیش تو شرمنده پیاپی؟! کم زیر قرارم نزدم پشت سر هم اما توبه رویم زده ای خنده پیاپی تو آنکه مرا سخت در آغوش گرفتی من آنکه ز الطاف تو دل کنده پیاپی آن دست بود بوسه گه خیل ملک که باشد به در لطف تو کوبنده پیاپی شد زندگی ما به دو تا جمله خلاصه ما توبه شکستیم تو بخشنده پیاپی انگار بنا نیست که دلخواه تو گردم مگذار شوم خوار و سرافکنده پیاپی با ذکر `حسین” آمده ام دست بگیری بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟! امیرحسین حیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غایب ای مقصد تمام دعاهای ما بیا تنها دلیل دیده ی دریای ما بیا جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست ای آرزوی هر شب احیای ما بیا قرآن به سر گرفته ای و گریه میکنی هرشب برای محشر و دنیای ما بیا امروزهایمان همگی بی تو رفته اند ای غایب همیشه! به فردای ما بیا ما هجر دیده ایم به فریادمان برس ما زخم خورده ایم مداوای ما! بیا این چشم ها که لایق دیدار نیستند یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی روضه بخوان به صحن نجف جای ما بیا محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نجف رسیده اند سه تایی،سرِ قرار نجف پیمبر و اسدالله و کردگار نجف کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف که زیر پیرهنش عرش می شود معلوم اگر ز جا برود لحظه ای کنار نجف خدا برای نبی ریخت در علی مِی را علی پیاله ی حق گشت و شد خُمار نجف هزار راه برای رسیدن است به حق که مقصد همگی گشته هر هزار نجف بهشت واقعی است و به خاطر اغیار به گرد و خاک خودش کرده استتار نجف نبی و جلَ جَلاله خدا و فاطمه را نوشته اند ملائک به اختصار نجف چهار چوب علی دوستان عالم شد ابوتراب، درِ قَلعه، ذوالفَقار، نجف برای نام علی اکبر و علی اصغر دوبار کرببلا گریه کن سه بار نجف کسی که مست علی گشت اینچنین برود کِشان کِشان به بهشت و به اختیار نَجَفْ مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
فراق یار یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است یا خاک پای حضرتت این سر شود بس است احیا گرفته ام که تو احیا کنی مرا قدرم اگر که با تو مقدر شود بس است خیری ندیده ام من از عمری که بی تو رفت عمرم اگر به دیدنت آخر شود بس است اندازه چکیدن یک قطره اشک هم محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است نه من که روزه های همه روزگار با یک روز، روزه ی تو برابر شود بس است امشب مرا بخاطر جدت علی ببخش آقا که راضی از دل نوکر شود بس است محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مولای یا مولا دست من خالی است و چشمانی پر از اشک و گناه آوردم از خودم هم فراری ام، امشب من به اینجا پناه آوردم چیز بهتر نداشتم، با خود غیر ازین چشم های گریانم گریه ام قاطی ریا شده است اشک خالص که نیست، میدانم باخودم فکر می کنم گاهی ” بی حیا این هزارمین بار است” در دلم وحی می شود انگار که دوباره بیا که غفار است سال ها بنده ی خودم بودم هی خودم را فریب می دادم همه چیزم به پای نفسم رفت جان مولا برس به فریادم قسمت می دهم تورا حقِ خانه ای که درش در آتش سوخت قسمت می دهم به آن مردی که پر همسرش در آتش سوخت به همان ذوالفقار تنها که سپرش را مقابلش کشتند به همان دستها که بستند و همسرش را مقابلش کشتند یا الهی به حق آن اشک و گریه های درون چاه علی آهِ مرد غریب می گیرد قسمت می دهم به آه علی روسیاهم خدا و حق من است به رویم درب بسته مانده اگر روضه میخوانم و یقین دارم گره ام باز می شود آخر   می روم با دوچشم گریانم به در خانه ی علی امشب آن علی که حدود سی سال است کم کمک جانش آمده بر لب خاطرات گذشته می کشد و فکر فردا عذاب می دهدش تب مولا که می رود بالا دست عباس، آب می دهدش به حسن خیره می شود گاهی یاد کوچه ... و می رود از حال به حسینش نگاه می کند و روضه می خواند از تهِ گودال حسنم پس چرا از آن سیلی هیچ حرفی به من نمی گفتی؟ نگرانم حسین جان! روزی زیر پاهای اسب می افتی چقدر حرف های ناگفته ار وصایای همسرش دارد به حسینش نگاه می کند و گوشه چشمی به دخترش دارد همه ی روضه های کرب و بلا باهم از پیش چشم او رد شد آه این قامت رشید حسین قسمت سم اسب خواهد شد تا به زینب نگاه می کرد...آه صورتش غرق حس غربت بود آخر این ناز دانه ی بابا سرنوشتش غم و اسارت بود؟ داود رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اباالایتام ای تسلای دلم ؛ در غم بی مادری‌ام قصدِ رفتن بکنی ؛ پشت سرت می‌بری‌ام مثلِ پیراهن کعبه که عزادار شده بسته‌ام زخمِ تو را با گره‌ی روسری‌ام من بمیرم ؛ نفست همنفسِ درد شده گرمیِ زندگی‌ ما !؛ بدنت سرد شده ای بهارِ منِ دلخسته چرا پاییزی ؟! چهره‌‌ی زخمِ خزان خورده‌ی تو زرد شده لرزه افتاده به جانت ؛ بدنم می‌لرزد آمده زلزله‌ی روضه ؛ تنم می‌لرزد دید ، تا بستر پر خونِ تو را ؛ آه کشید وای ، از خاطره‌هایش ؛ حسنم می‌لرزد روضه‌ی نو ننویسید به دفتر ، کافی‌ست مقتلِ بازِ مرا روضه‌ی مادر کافی‌ست بعدِ سی سال ، دلم بین در و دیوار است تا بمیرم ؛ بخدا میخ همان در کافی‌ست آه ، خورشید ، غروبِ تو طلوع روضه‌ست قامتِ خم شده‌ام مال رکوع روضه‌ست باید آماده‌ی غم‌های جدیدی باشم لحظه‌ی رفتن تو تازه شروع روضه‌ست آه ، بابا چقدَر ماتم تو جانکاه است بعد تو ذکر شب و روز لب من آه است بین تقدیر من انگار ، عزا حک شده است تازه بعد از غم تو داغ حسن در راه است وای ، از همسرِ نامرد و نمکدان شکنش وای ، از خون دلش با جگرش در دهنش وای ، از فتنه‌ی یک پیرزن پست و حسود تیرباران شدنش ؛ خون تنش بر کفنش تازه بعد از حسنم نوبت داغی عظماست نوبت آن همه روضه‌ست که در کرب‌و‌بلاست غمِ مادر ؛ غم بابا ؛ و غم سخت حسن همه جمعند در آن داغ ، که در عاشوراست هُرم این داغ زیاد است ، سرم می‌سوزد «مرغ باغ ملکوتم» که پرم می‌سوزد می‌رود بر سرِ نیزه سر خونین کسی و نظر می‌کند آنجا که حرم می‌سوزد تو دعا کن به عزادار ، خدا رحم کند بین یک لشکر خونخوار ، خدا رحم کند حق بده اینکه من از ترس به خود می‌لرزم من و نامحرم و بازار ؟! ، خدا رحم کند رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قل هو الحیدر احد از کمند گیسوانش دار میریزد برون عاشقان را عاقبت خون بار میریزد برون تا خلیل آتش نگیرد منت از حیدر کشد هرکجا رب پا نهد گلزار میریزد برون در قدم رنجش سلیمان نبی از روی سر... هدیه ی خاک رهش دستار میریزد برون قل هوالحیدر احد ، تاریخ دارد همچنان از کرامت های او تکرار میریزد برون در شب معراج پیغمبر خدا را دید که... از لبش هی حیدر کرار میریزد برون درک کیفیات شاه از ریزه خواران روشن است جذبه ی عشق تو صد تمار میریزد برون قبله آنجایی ست که ساکن شود شاه نجف از لب کعبه همین اقرار میریزد برون لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار جبرئیل از دفترش اشعار میریزد برون در به در دنبال توصیفت کتاب آورده اند هر چه که علامه از ادوار میریزد برون یا علی گفت و به کوهی دست زد حالا هنوز پشت هم دریایِ دُر ، حفّار میریزد برون خانه ات دارد حسن دارد حسین و زینبین گیجم از بس کعبه ی سیار میریزد برون صاحب «لو لاک ....» باشد همسر تو یاعلی از تمام خلقتت اسرار میریزد برون محمود شهرستانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زائر پهلو شکسته دیدار یار حیدر کرار می رود نزد شهیده در و دیوار می رود او میهمان بانوی بازو شکسته است با پرسشِ جراحتِ مسمار می رود فرق شکسته زائر پهلو شکسته شد دارد علی به موعدِ دیدار می رود از سینه خون نمی چکد اما چو مادرش دنبال یار زینب غمخوار می رود تابوت روی دوش حسین و حسن ولی جسم علی به وادی اسرار می رود دنبال نعش فاتح خیبر به چشم تر یک نوجوان ، امیر علمدار می رود جبریل در میان ملائک به سر زنان از کوفه تا نجف چه عزادار می رود یا رب چگونه باور این غصه ممکن است در خاک جسم حیدر کرار می رود با کوهی از شکایت و انبوهی از فراق مولا به نزد احمد مختار می رود وقتی امیر اشک و مناجات دفن شد دیگر حسن به غربت بسیار می رود محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اشک سحر در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد آزردگی از زخم زبان ها نمی ارزد هم صحبت موسی شدی؛ هم دم چوپان کی گفته مناجات شبان ها نمی ارزد وقتی که نباشد دل تو با دل مهمان تکریم و بفرما و بمان ها نمی ارزد یا رب اگر این اشک سحر زود نبخشد بی خوابی و این آه و فغان ها نمی ارزد ما را ضرر این است که این بار بماند درهم نخری سود و زیان ها نمی ارزد در قحط خریدار چه کسبی چه متاعی؟ بی مشتری اجناس دکان ها نمی ارزد باید که مرا کعبه به مقصود رساند بی وصل که این سنگ نشان ها نمی ارزد بخشید نگاهت همه را اول این ماه پس دلهره ی دل نگران ها نمی ارزد این چرب زبان بودن ما از سر عشق است از ترس که این گونه بیان ها نمی ارزد وقتی که جوارح همگی روزه نباشند این بستن لب ها و دهان ها نمی ارزد گر یاد محرم نکنم با لب تشنه لب تشنگی این رمضان ها نمی ارزد خوب است که همراه دعا روضه بخوانم بی نام حسین اشک روان ها نمی ارزد با روضه ی گودال دل فاطمه خون شد وقتی که به همراه سری شمر برون شد. محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
امیرالمؤمنین‌ اگر قصد خدا خلق امامُ ٱلعالمین باشد دقیقا کعبه باید نقطهٔ ثقلِ زمین باشد رکوعش کوه بخشش بوده وقتی روی انگشتر؛ کسی چون حاتم طایی رکابش را نگین باشد عقیل از هرم آتش باورش میشد علی(ع) باید که در تقسیم بیت المال سرشار از یقین باشد غمش را ریخته در عمق چاه ِ بغض وقتی که گلویش زخمی از صد استخوان آتشین باشد تصور کن دل از نیش زبان پُر باشد و عمری به جای یار، خیل ِ مارها در آستین باشد نمکدان را شکستند و نمک بر زخم پاشیدند کمک کردند امامی سال ها خانه نشین باشد مصادف شد شهادت با نزول وحی این یعنی؛ به این قران علی(ع) باید امیرالمؤمنین باشد! مرضیه عاطفی سمنان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا اله العاصین بار گناه آورده سویت روسیاهی سر در گریبان آمده غرق گناهی آه ای غیاث المستغیثین بی پناهم رحمی بفرما بر غریب بی پناهی من ناتوان تو حیِّ قادر تو رئوفی تو بر تمام ناتوانان تکیه گاهی هر چند عاصی تر ز من عبدی نداری از راه رحمت بارالها کن نگاهی با ذکر استغفار می آیم به شوقی کز راه رٱفت زر نمایی پرِّ کاهی العفو را صد بار گفتم در قنوتم تا اینکه برهانی ز بندم یا الهی تو مهربانتر هستی از آنکه گذاری سائل ز درگاهت رود با اشک و آهی خانه خرابم گر نگیری دست من را جایی ندارم جز به اعماق تباهی داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا قاهر العدو در وصفِ شما مانده ام آقا چه بگویم این بنده ی معبــــود نما را چه بگویم بالاتر از اسمِ تو به عالم مددی نیست لا حـــولَ ولا قـــوّه الّا ... چه بگویم ؟ آنجا که عدالت به برادر تو چشاندی با قطعه ای از آتشِ دنیـــا چه بگویم وقتی که خدا لب به ثنایِ تو گشوده است دیگر من از این گـــونه سخن ها چه بگویم در دستِ شما هرچه که باشد همه خیر است هم تیــــغ و هم کیسه ی خرما... چه بگویم شایسته ترینی و نبــــوده است برایت شایسته تر از حضرتِ زهرا چه بگویم تو آیه به آیه همه تفســــــیرِ خدایی هرچند خدا نیستی امّا ... چه بگویم ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غفلت از یار ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت بنده ی دنیا شدن، بال صعودم را گرفت خواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت من ضرر از آرزوهای بلندم دیده ام غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت وای از بی خیریِ این چشم بی تقوا شده اشک های روضه ام، بود و نبودم را گرفت عهد بستم با امام عصر خود آدم شوم غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت من زمین افتاده ام اما به دادم می رسد آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت روزگاری می شود نام حسین بن علی با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید سایه ی دست کسی روی کبودم را گرفت محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا کریم الصفح دیگر از سوز و نوایم خبری نیست که نیست دیگر از صدق و صفایم اثری نیست که نیست در مناجات سحر ادعیه بال و پر ماست بهر رفتن به سما بال و پری نیست که نیست سابق از دیدۀ من اشک روان جاری بود ولی امروز دگر چشم تری نیست که نیست همه درها به رویم بسته شده جز این در به جز این باب دگر هیچ دری نیست که نیست وقت آن است که دیگر تو به دادم برسی غیر تو در دو جهان دادگری نیست که نیست روزۀ من تهی است و سپر نفسم نیست بهر این نفس خرابم سپری نیست که نیست ظلمت محض شده قلب من از فعل حرام ولی افسوس که نور قمری نیست که نیست به خداوند قسم غیر حسین بن علی در جهان اسم سزاوارتری نیست که نیست تا که در دایرۀ رحمت این آقاییم با نگاه کرم او خطری نیست که نیست ولی افسوس که در کرب و بلا می‌دیدند بدنش روی زمین بود و سری نیست که نیست حبیب باقرزاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غم و درد عبد رسوای شمایم کمکم کن آقا بی تو در دام بلایم کمکم کن آقا بس که با عُجب و ریا بوده همه اعمالم شاهدی رو به فنایم کمکم کن اقا فرصتی باز بده چون که پشیمان هستم بگذر از جرم و خطایم کمکم کن آقا آمدم رو زده ام تا که ببینی امشب من هم ای یار، گدایم کمکم کن آقا خوب پیداست غم و درد فراوانم از گریه و بغض صدایم کمکم کن آقا به خودم وامگذارم که مریض احوالم باز محتاج دعایم کمکم کن آقا دلخوشی ام شده در جمع همه خوبانم نکن از روضه جدایم کمکم کن آقا چند وقتیست که در حسرتم و دلتنگِ حرم کرببلایم کمکم کن آقا روح الله پیدایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شبِ هجران واسطه ی فیضِ الهی بیا نقطه ی پایانِ تباهی بیا چند بماند رخ تو در حجاب خیز و نما یکسره پا در رکاب خسته ز مهجوریِ داغ توأم بلبلِ سرگشته ی باغِ توأم این من و این جان و دلِ بیقرار از سفر دور نیامد سوار دل به سرِ کوی تو افکنده ام از دم عشق تو فقط زنده ام در پی دیدارِ تو گم می شوم در به درِ کوچه ی قم می شوم تا که بیایم به درِ جمکران پُر شوَم از بوی زلالِ اذان این لبِ من زمزمه پردازِ توست سوخته جان از غمِ آواز توست باز خبر، باز خبر می رسد بوی تو در وقتِ سحر می رسد مانده برایم همه دلواپسی من که به غیرِ تو ندارم کسی بس که دلم رفت به دنبالِ تو هست دلِ عاشقِ من مالِ تو هاله ی نور است رُخت در شبم شعرِ تو جاریست به روی لبم کی غمِ ایام به سر می رسد در پسِ این شام سحر می رسد؟ کاش که در عشقِ تو بینا شوَم پنجره ای سمتِ تماشا شوَم قبله ی من کوی تماشائی ات من به فدایی تو وُ زیبایی ات تو همه ی دار و ندارِ منی ماهِ زلالِ شبِ تارِ منی گر چه غریبانه رها مانده ام در شبِ هجرانِ تو جا مانده ام ما همه سرخوش ز شرابِ توییم یکسره ای عشق، خرابِ توییم ای تو پُر از سینه مهر و وفا مرتبه ی پاکی و عشق و صفا قافله ی ما شده بی ساربان هست به لبها همه آه و فغان ساقیِ آدینه ی لب تشنگان چشم جهان را به تماشا رسان پرده بر انداز ز رخسارِ خویش تا که کنی خلق گرفتار ِخویش! هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
چه کنم بعد تو با غمت ای حضرت مولا چه کنم با دل غم زدهء عترت طاها چه کنم پسرانم به فدایِ پسرانِ زهرا با غم بی کسیِ زینب کبری چه کنم خانه بی روی تو غمخانهء من شد ، اما با ردِ خونِ سرت کنج مصلّا چه کنم بی تو درمانده ترین مادر تاریخ منم بی تو در سیل بلا یک زن تنها چه کنم سیر کی میشود این قوم به یک ضربت تیغ جگر پارهء در طشت حسن را چه کنم یادگاری دو کفن مانده ز زهرای بتول با حسینت که شود کشته به صحرا چه کنم گر سرت گشت دو تا بر سر تن باقی بود با سرِ همسفرِ نیزهء اعدا چه کنم  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یابن زهرا سفره دار ماه مهمانی تویی رازق رزق دعا خوانی تویی بانی چشمان بارانی تویی با خبر از درد پنهانی تویی گریه کردم وقت افطار و سحر یابن زهرا از تو هستم بی خبر چشم ما را رنگ بیداری بده بر گدایت وقت دیداری بده آنچه از لطف و کرم داری بده نان و خرمایی هم افطاری بده نان تو نان علی و فاطمه ست بر غم و درد دل ما خاتمه ست بسکه سرگرم گناه و غفلتم شد عبادت ، عادت بی طاعتم داده اما حضرت حق مهلتم در ضیافت خانه ی او دعوتم دعوتم ، اما ندارم آبرو ذکر العفوی برای من بگو بار مارا می کشی بر شانه ات ای فدای اشک دانه دانه ات به رقیه عمه ی دردانه ات کن نظر بر بنده زاد خانه ات با رقیه آمدم راهم دهی تا سحر هم اشک و هم آهم دهی در سحر لطف مکرر می رسد یا خبر یا اینکه دلبر می رسد ناله ی جانسوز دختر می رسد آه ، بابایی که با سر می رسد دخترش سر را تماشا می کند در دل شب دردو دلها می کند: جان بابا کم نما این فاصله زخمی ام مثل تمام قافله بر تنم دارم نشان از غائله من کتک خوردم میان سلسله بر رخم امشب ببین این مسئله جای مشت شمر و خولی، حرمله وارثم بر روضه های مادری شد تمام صورتم نیلوفری از سرم دشمن کشیده روسری جان بابا دخترت را می بری؟ یک نفس مانده برایم تا سحر می کشم آهی مرا با خود ببر حسین رحمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
روم سياهه روی دوشم کوله باری از گناهه آخدا سر به زیرم چه کنم؟که روم سیاهه آخدا خودمم خسته شدم بس تو گناه پرسه زدم دستمو خودت بگیر پام لب چاهه آخدا هرکسی یه جور داره منو ازت دور میکنه رفیق راهم نشی میرم بیراهه آخدا این شبا هرجا میرم بزم مناجات خونیه مجلس دعا برام یه سر پناهه آخدا چن شبه میام ولی فرقی نکردم میدونم خرج آدم شدنم یه نیم نگاهه آخدا پشت کوهی از گناهم و به چشمت نمیام مث سوزنی که تو انبار کاهه آخدا شبای آشتی کنون دیگه داره تموم میشه آخرای نیمه ی دوم ماهه آخدا بدتر از همیشه و خراب تر از قبل اومدم بی تو حالم بد و با تو روبراهه آخدا روزا تا تشنه میشم سلام به تشنه لب میدم یاد لب هاش رو لبم همیشه آهه آخدا جون به جونم بکنن به یاد جون دادنشم توی روضه ها دلم تو قتلگاهه آخدا محمد حسن بیاتلو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حق داری محل ندی شب قدره و دلم بدجوری تو هول و ولاس برا بخشیده شدن رضای تو شرط خداس دنیا بین من و تو فاصله انداخته اقا خیلی وقته نوکرت قافیه رو باخته اقا منو زیر چتر مهربونیات پناه بده یه گوشه امنی به این کلاغ روسیاه بده من مزاحم تو و کار تو هستم می دونم من کلاغی ام که سربار تو هستم می دونم نکنه دیگه صدام براتو تکراری شده نکنه که گریه هام از روی بیکاری شده حق داری محل ندی اخه شما کجا و من حجت یکی یه دونه ی خدا کجا و من باشه خنده هات اقا باشه برای خوب خوبا منم اینجا دل خوشم با عشق این نوکریا برا بهتر شدنم یه فکری کن که دیر میشه هر کی از تو دور بشه توی لجن ها پیر میشه میخوام امشب تا میشه فکر یه رابطه کنم پیش تو پیش خدا یه اسمو واسطه کنم اونکه اسمش واژه صبرو پریشون میکنه روضه هاش ناموسیه چشاتو پر خون میکنه امشب اتیشه غمه توی نهاد روضه ام دَخَلتْ زینب علی ابنِ زیادِ روضه ام زینب و اسیری و کوفه و کاخ و بار عام همه چشما خیره شد به زینب و سر امام قمرش از روی نیزه اومده طشت طلا خیزرون چه میکنه با لب و دندون اقا زینب و یه کاروان خسته بین هلهله ست جلوی چشم رباب نگاهه زشت حرمله ست حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
معصیتهای فراوان یک نظر کن به دل دربه در نوکرها دست خود را بکش آقا به سر نوکرها سر به زیریم و گرفتار ز بس خم کرده معصیتهای فراوان کمر نوکرها پر زدیم و نرسیدیم به تو, افتادیم مرهمی باش به هر زخم پر نوکرها با وجودی که دلت خون شده از ما اما در همه حال تو بودی سپر نوکرها کاش در روضه ببینیم که هستی آقا تو خریدار دو چشمان تر نوکرها پیش تو هرکه زمین خورده ز جا برخیزد لطف کن باز بیا دور و بر نوکرها با دعای پدر و مادرمان اینجاییم ای به قربان تو مادر پدر نوکرها رخصتی باز بده تا که بیوفتد آقا یک شبی صحن حسین جان گذر نوکرها مادری خورد زمین صورت او زخمی شد سوخت از روضه ی مادر جگر نوکرها روح الله پیدایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تقدیرم امشب شب قدر سرنوشتم ، می بینی دلشوره دارم نکنه تموم شه امشب، رو زمین بمونه بارم نکنه که بین خوبا ، دست من خالی بمونه واسه من دوباره تنها ، بی پرو بالی بمونه قلم تقدیرم امشب ، توی دستای تو آقاس تیر آخرم همیشه ، قسم حضرت زهراس نکنه تو تقدیر من ، کم بشه رزق عبادت هرچی که نوشتی خیره ، ولی آخرش شهادت نکنه برا زیارت ، ازقلم بیفتم آقا اربعین.کربلا حتما ، نگی که نگفتم آقا نکنه محرم امسال ، زیر خاک خوابیده باشم بنویس قربون دستت، نوکر تو روضه ها شم خلاصه هرچی صلاحه، هرچی تو بگی روچشمام تو اجازه دادی گفتم ، خط به خط از آرزوهام میدونم چقد تو خوبی ، میدونم که پست و خوارم درخونه ی خدا و ، شما واسطه میارم واسطه میارم اونکه ، صبر عالمو ربوده بسکه مشت و سیلی خورده، سرتاپاش همه کبوده بارقیه اومدم تا ، تو نگام کنی دوباره گوش بده به دردو دلهام، توروحق گوش پاره میخونم یه روضه حالا، میخونم با آه و ناله دل شب سرو آوردن ، واسه دختر سه ساله... حسین رحمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
كوفه کوفه امشب چه ساکت و سرد است کوفه امشب چقدر پُر درد است کوفه امشب نمیرود در خواب کوفه گرچه عجیب نامرد است چشمهایِ یتیمها پُر خون سرِ راهِ امیرِ شبگرد است کاسه‌ها خالی است از شیر و... چهره از فرطِ گریه‌ها زرد است آه مادر ، غریبه امشب نیست نانِ ما را پدر نیاورده است نذر دارم که خونجگر نشوم من یتیمم یتیم تر نشوم پیرمردی که می‌رسید اینجا مو سپیدی که در دلِ شبها رویِ دوشش همیشه زخمی بود ردّی از بارِ کیسه‌ی خُرما در کنارِ تنور نان می‌پخت خنده‌اش می‌ربود غمها را جایِ بازیِ ما به دامنِ او پهلوان بود بود مَرکبِ ما آه مادر بگو کجا رفته؟ آه بابا دلم گرفته بیا چهره‌اش بینِ خانه دیدن داشت حرفهایِ دلش شنیدن داشت گفت با ما که طعنه‌ها نزنید دستِ رد بر من و خدا نزنید گریه می‌کرد و زیرِ لب میگفت که نمک رویِ زخمِ ما نزنید روزگاری یتیم اگر دیدید خنده بر اشک بی صدا نزنید پیشِ چشمانِ دختری کوچک سنگها را به نیزه‌ها نزنید سرِ زنجیر را به هر طرف نکشید عمه‌اش را به ناسزا نزنید حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹