eitaa logo
هجرت|د. موحد|dr.mother8
15.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
226 ویدیو
11 فایل
مادرانگی هایم..... 🖊️هـجرتــــــــــــ مادر پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن ها ممنوع 😢😊 نشر بدون منبع (لینکهای انتهای متن) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی نویسنده (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری و حفظ حقوق دیگران💕)
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ----- شما! همان‌هایی که رنگ پاشیدید به زندگی ما! نه هر رنگی، رنگ‌های شاد درخشان ملیح گرمابخش... شما دخترها! همین است که رسول خدا در وصف شما می‌گوید: نِعمَ الوَلَدُ البَنَاتُ مُلَطِّفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُؤمِنَاتٌ مُبَارَكاتٌ مُفَلَّيَاتٌ چه خوب فرزندانی هستند دختران! مهربان و لطافت بخش زندگی تلاشگر، یاری‌ کننده و مددکار مونس و همدم یک عمر زندگی پر از برکت و اهل پاکی و پاکیزگی چه خوب فرزندانی هستید شما❤️ چه خوشبختم که دارم‌تان💚 رحمت خدایید برای دنیا و آخرت ما💜 وجودتان خیر است و حسنه؛ که فرمود: پسران نعمت اند و دختران حسنه. پرسیدند چه فرقی ست بین نعمت و حسنه؟ فرمود: از نعمت سؤال پرسیده میشود و بازخواست، اما به حسنه و کار نیک، پاداش داده میشود! شما دخترها، حسنه و کار نیک من هستید روی این کره خاکی! تعبیر عجیبی است شاید چون یک نسل را، با همه ارزش‌ها و آرمان‌هایش، فی‌الواقع شما دخترهایید که حفظ میکنید و جلو می‌برید؛ آنگاه که مادر می‌شوید... یا نه، حتی بدون مادر شدن، همین که دختر یک خانواده اید آن را پر می‌کنید از لطافت، از نرمی، از گرما، از شوق، از رنگ، از نور… و بعد انگار اسب‌های موتور محرکه آن خانواده، جان تازه می‌گیرند و تکثیر می‌شوند و تندتر می‌تازند در جاده‌های افق های دوردست زندگی… با خنده‌ها و مهر قلب‌های آفتابی تان هم که اصطکاک و استهلاک های قطار عمر، کم می‌شود و رفتن، سهل تر... چه خوب فرزندانی هستید شما شما دخترها که هر یک نگاه مهرانگیز ما به شما، برایمان به اندازه صد هزار هزار حج مقبول نوشته می‌شود! (نبی اکرم) چه بی اندازه خوشبختم که خداوند شما را به من عطا کرده💗 از جنس شما، برای همه زنان دنیا طلب میکنم از جنس این حریر لطیف که بی شک پرده ای میشود که زندگی را به قبل و بعد از آمدن‌ش تقسیم میکند! چه زنده خواهم ماند من با داشتن شما که مرا امتداد خواهید داد در تاریخ و خواهید کِشانید تا انتهای عمر بشر چه شُرب مدامی دارم من با بودن شما که هر لحظه پیمانه‌ام را پر میکنید از شوق، از مِهر، از اُنس شما، شما کوثرها… پی‌نوشت: ۱. برای روز دختر، بی بهانه و ناگهانی برای دخترهایم، نور چشم‌هایم، امیدهایم... ۲. رسول خدا فرمود:خانه اى نیست که در آن دختران باشند مگر اینکه هر روز بر آن خانه دوازده برکت و رحمت از آسمان نازل میشود و زیارت فرشتگان از این خانه قطع نمیگردد. 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- از همین نقطه خانه مادربزرگم، یکهو پرت میشوم به ۵۰ سال دیگر. یک عصا می‌آید توی دستم، نشسته‌ام روی یکی از این صندلی‌های باکلاس، راک، و با فشار عصا جلو عقب میروم. دخترم می‌گوید: مامان نهار رو گذاشتم، نیم ساعت دیگه که الهه اومد من میرم. امشبم که الهه اینا اینجا میمونن. -: باشه مادر، ولی فرداظهر منتظرتونم ها. آرام پیشانی چروک افتاده‌ام را می‌بوسد و می‌گوید: اون که بللله! چرا هربار و هرهفته یادآوری میکنی مادر من؟😘 بچه‌ها کل هفته رو منتظر همین ظهر جمعه هان! نقشه صدجور آتیش سوزوندن میکشن برای این چندساعت دورهمی عُظما😉😅 پیرزنی میخندم. عنوان "دورهمی عظما" را نوه ارشدم گذاشته روی جمع شدن بچه‌ها و نوه‌هایم. دلم غنج می‌رود؛ پنجشنبه ها دیگر طاقتم طاق می‌شود که زودتر این فرداظهرها برسد تا این نورچشم هایی که در طول هفته یکی یکی میبینیمشان، -چشم بد دور- جمع شوند دورهم و هی بگویند و بشنوند و من هم با این ضعف گوش، از هر چند جمله شان دو سه تا را از دست بدهم و فقط بخاطر دیدن خنده‌هایشان، بی اختیار بخندم... -: راستی، محمد گفت بابا گفته آبیاری قطره‌ای پای درخت سیب گیر پیداکرده؛ گفت عصری میاد نگاش میکنه. سرم را تکان می‌دهم که یعنی باشد. و توی دلم میگویم: ولی آبیاری پای درخت دل من و پدرتان هیچ عیبی نکرده! خدا عمر و سلامتی‌تان دهد که این روزهایی که برای بیشتر هم سن و سالهای من دارد تلخ و تنها و خاکستری میگذرد، شما شده اید شیرینی و شور و نور و رنگ زندگی این پیرزن و پیرمرد... و بعد یکهو یادم میفتد به همسایه‌ی پشت پرده آن پنجره روبرو. -: مهلا، مادر! ببین یه بشقاب ازین خوراک ظرف کن ببر در خونه بیتاخانوم. تنهاست. خیلی ظهرها اصلاً غذا نمیخوره. اگر گاهی که پسر و عروسش میان پیشش یه چیزی بخوره… -: قربون اون دل مهربونت، باشه. مامان، بیام تا هستم کمکت کنم بری وضو بگیری؟ پیشانی ام را با اخم مهربانی چروک تر میکنم -: حالا دو روزه زانودردم عود کرده ها. یه جوری ازکارافتاده و ناتوون جلوه‌م میدین که…! و برای اثبات این جسم حساب پس داده آماده خاک و ابدیت، بلند میشوم. تیری که زانو می‌کشد زنگ می‌زند توی گوشم: و من نعمره ننکسه فی الخلق! کهنسال میخندم؛ -: بیا مادر، بیا کمکم نخودی میخندد. میرویم تا روشویی. باید تکیه‌گاهم شود تا بتوانم عصا را کنار بگذارم و وضو بگیرم. نگاهم میفتد به جلوی آینه، به دوتا لیوان پر از مسواک. مسواکِ همان‌هایی که چون هرکدام یک شبِ هفته پیش ما می‌مانند، برای خودشان اینجا بساط به پا کرده اند! دیگر هی نبرند و بیاورند؛ هرکدام درخانه ما هم یک مسواک دارند... این مسواک ها برای من خیلی معنا دارد! معنای این لیوان های پر برای من حمایت است، عاطفه است، پیوند است، بنیان است، سرمایه است، پشتوانه است معنای این مسواک ها برای من، خانواده است... -: مامان، ماماااان! به خودم می‌آیم! چند دقیقه شده که خیره مانده ام به این دوتا لیوان و غرق افکارم؟؟ پسرم دارد لباسم را می‌کشد و پشت هم می‌گوید "مامان! مامان! جیش دارم ها! میریزه!" بی اختیار میخندم دستش را میگیرم و میگویم: "بریم، میوه زندگی م..." ** پی‌نوشت: به مناسبت 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- روزهای عاشورا -وقتِ آن نفس گرفتن‌های بین روضه‌ها- به این فکر می‌کنم که در تمام یک سال گذشته برای چه چیزهای کم ارزشی تقلا کرده‌ام، دست و پا زده‌ام، در جنگ و اصطکاک بوده‌ام از چه چیزهای کوچک و بی اهمیتی رنجیده‌ام در چه موقعیت های ساده‌ای کم آورده‌ام بر سر چه موضوعات حقیری مجادله کرده‌ام و لابد رنجانده‌ام؛ روزهای عاشورا به این فکر می‌کنم که باید خودم را خیلی بزرگ‌تر کنم روزهای عاشورا عاطفه‌ام وسعت می‌گیرد؛ حس می‌کنم یک دنیا آدم را دوست دارم، حس می‌کنم در آن قلب بزرگ شده از بزرگ‌ترین رنج و حادثه، همه عالَم جا می‌شود! فکر می‌کنم چرا دوست نداشته باشم؟ و اگر دوست نداشته باشم مگر می‌شود بتوانم کاری بکنم؟ روزهای عاشورا برمی‌گردم و ارزش‌هایم را مرور می‌کنم برای چه بجنگم، برای چه صبر کنم، برای چه اشک بریزم، برای چه بی‌تاب شوم، برای چه حرف بزنم، برای چه ساکت بمانم، برای چه فریاد بکشم، برای چه از دوست‌داشتنی‌ترین‌هایم بگذرم، برای چه سینه‌ام تنگ شود… - مرور می‌کنم و می‌بینم بزرگ‌ترین ارزشم، نصرت است، نصرت حق؛ یاری رساندن به حقیقت و معنا و هر یک از ارزش‌های کوچک‌ترم ممکن است روزی، جایی فدای این اَبَرارزش شوند. - روزهای عاشورا از حس قدرت و شکست‌ناپذیری مملو می‌شوم از حس نگاه به یک عظمت بی‌پایان از حس مغروقه شدن در یک ابهت بی‌کران از حس "باید بزرگ‌تر شوم" از حس "حقیر بودن سنگین‌ترین درد است" از حس "این غبار ناچیز را از دامنت نتکانی، آنقدر نگاهش کن تا برسد به روزی که به بالینش بیایی" روزهای عاشورا به این فکر می‌کنم که باید خیلی بزرگ‌تر شوم، خیلی... ؟ 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- دوباره نگم که چقد ازم انرژی میگیره و سخته برام دیگه، نه‌؟😩 یعنی خدا تو قیامت بگه سه کار دنیات رو بگو براش بهت اجر ویژه بدم، اول همینه؛ دوم خوابوندن و گذران زندگی با بچه کولیکی؛ سوم هم مدرسه مجازی بچه کلاس اولی (و احتمالاً کلاس دومی 😭) یکی از روش‌های خوب اینه که برنامه ماهانه(چهارهفته درماه) داشته باشیم. یکی هم اینکه اول هر هفته برای کل هفته تصميم بگیریم و براساسش خرید کنیم. یکی هم اینکه یک فهرست از انواع غذاها(ی شدنی نه تخیلی😒) داشته باشیم و ساعت ۱۰صبح برا نهار از بینش غذا انتخاب کنیم😌 📋فهرست من اینه: قرمه سبزی قیمه (بادمجان/سیب‌زمینی/آلو) مرغ (انواع) خورشت مرغ و آلو و لپه (در های‌لایت) لوبیاپلو (چشم بلبلی+شوید+گوشت چرخ کرده) ماش پلو استانبولی (لوبیاسبز+...) عدس پلو آبگوشت بزقرمه سوپ جو آش جو سوپ گندم دوپیازه آلو کوکوسیب زمینی کوکوسبزی ماکارونی اولویه(دوبار تاحالادرست کردم این سالها🙄) کتلت شامی + پلو سیب زمینی آب پز (با نمک و زردچوبه) چُغوک بریزو یا تاسکباب (گوشت چرخ کرده‌+سیب زمینی +پیاز +رب) کباب ماهیتابه ای پلو ماهی تخم مرغ نیمرو سیب زمینی + تخم مرغ سوسیس خانگی کالباس خانگی سیب زمینی +گوجه+تخم مرغ فلافل آماده میگوپلو جوجه تابه‌ای نخودآب پلو+تن ماهی+شوید کشک بادمجان کشک کدو کشک سیب زمینی اشکنه عدسی خوراک لوبیا پلوگوشت کلم پلو (نمیخورن) فسنجان (نپختم تاحالا، نمیخورن) قلیه ماهی/میگو (نپختم تاحالا) پیتزا خونگی املت گوجه گُنده گنده (در های‌لایت) قاتُق گوشت بشقاب سبزیجات (بادمجان+کدو+سیب‌زمینی سرخ شده با ادویه ایتالیایی/تخم‌مرغ هم میشه گذاشت کنارش/بروکلی و هویج بلانچ شده هم میشه) گوجه پلو (دمی گوجه) خورشت به آلو (عمرا بخورن) خورشت کرفس خورشت بامیه سارتی پلو (برنج آبکش شده+گوشت قلقلی سرخ شده+هویج رنده یا نگینی+زعفران) هویج پلو (برنج آبکش+هویج+مرغ ریش ریش شده+ادویه+پیازداغ) خونه مادر و مادرشوهر(من محرومم)💚 تلِپ شدن خونه دوستان و آشنایان🥳 غذا از بیرون🤓 غذاهای اختراعی (عواقبش با خودتون🙄) قبلاً چیکن استراگانف و کیک گوشت و پیراشکی و... هم بود. الان چندساله نپختم. هم خیلی ازنظر طب ایرانی مفید نیستن، هم حوصله‌شو ندارم (اینو بگو چرا میندازی گردن طب سنتی😒) 😒 😍🥰 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- تو از من شیر می‌گیری من از تو شور، عشق، نور، امید، قدرت، سرمایه، دوام.... . 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- میدانستم روزی از همین روزهاست، ۲۴ یا ۲۶ یا ۲۸ شهریور اما دروغ چرا اصلاً دقیق‌ش را یادم و یادمان نبود🙄 هرسال این موقعها یکی‌مان می‌گوید: یکی از همین روزها بودها! آن یکی هم می‌گوید: آره، یادش بخیر (+ ذکر دوسه تا خاطره) و بعد هم، زندگیِ در جریانِ در لحظه، ادامه می‌یابد… امروز اما یادم افتاد در خانه پدرم یکی از کارتهای عروسی‌مان هست. پیدا کردم و دیدم تاریخ ثبت شده، سه روز و ۹ سال پیش بوده🙃 باشد که یادم بماند! راستش انقدر زندگی مان از همان اول هیجان و اتفاق داشته که جای مراسم سالگرد ازدواج توش خالی نبوده😅 بماند برای سالهای ساکت و ساکن آینده… خلاصه که ببخشید که مانند خیلی‌ها نشد با عکس یک کیک و جشن باحال و عکس عاشقانه دونفره و از این قلب درست کردن‌ها با دست و… اعلام کنم که زندگی مشترک ما نُه ساله شد. حتی برای همین عکس ساده بالا هم یک چیزی کم بود؛ حلقه شوهرم! (حلقه من در عکس تنهاماند😢) (به علت کیلومترها فاصله مکانی) البته همین n ساله شدن هم مهم نیست، عرضم چیز دیگریست… اینکه چقدر جالب است که دو مخلوق متفاوت، در یک زندگی -به مرور زمان و کلی صیقل خوردن و تلخ و شیرین چشیدن- انقدر یکی و مشترک میشوند (کمااینکه در عوالم قبل، بوده‌اند) یا نه، اینکه همان ابتدای امر بعد از ادای عباراتی خاص، زوجیت می یابند. حال، ملکوت این زوجیت و وحدت در عالم معنا چیست؟ وحدت و آمیختگی صفات جمال و صفات جلال؟ اینکه جَعل محبت از خداست و شاید اگر مودت و رحمتی که خدا بین ازواج قرارداده، نبود هرگز هیچ زندگی مشترکی ادامه نمی‌یافت. پس این عطیه را باید از خدا طلب کرد. اینکه اساساً زوجیت چقدر شگرف و جالب است تاآنجاکه آیتی از آیات خداست برای اندیشیدن! وقتی است یعنی از عالم جسم فراتر است و حامل نمادهایی از عالم معناست. یعنی است و لذا باید این پدیده، در قوس صعود انسان، رمزگشایی شود. اینکه این زوجیت - خصوصاً در معنای مقارنه- با توجه به نقش، ساختار(ویژگی) و هدف هریک از زن و مرد، در حیات معقول و در مسیر کمال آنها چه جایگاه و کارکردی دارد؟ اینکه ریشه این جذبه و کشش بین ازواج چیست؟ میل هر ناقصی به کمال؟ یا تجلی محبت خدا بودن زن و مرد هریک به شکلی؟ بگذریم… شاید شنیدنش از من برایتان عجیب باشه اما رشدی که ازدواج و زندگی مشترک در این سالها برای من داشته (به علت مدل شخصیتم) از رشد حاصل از مادری و بچه داشتن، بسیار بیشتر بوده است؛ حداقل رشد شخصیتی و رفتاری، رشد معنوی و ملکوتی را نمیدانم. و البته همچنان سر حرفم هستم که 😊 و 💚 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- -: مامان،چرا نمیشه وقتی داداش گریه میکنه، ما فکر کنیم داره میخنده؟ دیگه اذیت نمیشیم از گریه ی خنده ایش! -: میشه، ما میتونیم گریه رو به شکل خنده تصور کنیم. اما پشت گریه ش یه چیزی هست، یه دلیلی... اون رو چه کنیم؟ با تصور ما که تغییری توش ایجاد نمیشه -: یعنی چی؟ -: یعنی این بچه که داره گریه میکنه، یه اتفاقی تو واقعیت براش افتاده، گریه ش دلیل حقیقی داره، یا گرسنه است، یا خسته است یا دردش اومده یا… ببین، بعضی چیزها قراردادیه، بعضی چیزها واقعی. قراردادها اعتباری ان، میتونن تغییر کنن؛ اما حقیقت ثابته، به خواست آدم ها تغییر نمیکنه. مثلا چراغ راهنمایی رو تصور کن؛ اینکه سبز يعنی برو و قرمز یعنی واستا یه قرارداده؛ آدم ها خودشون قانون گذاشتن. اما گوجه رو درنظر بگیر، اینکه وقتی سبزه یعنی نرسیده است و وقتی قرمز میشه یعنی رسیده، یه واقعیته؛ کسی قرار نذاشته که گوجه ی سبز کاله، نخوریمش اما گوجه قرمز رسیده است بخوریمش. تو دنیا کلی از این مسائل هست: اعتبارها در مقابل حقیقت ها... خیلی مهمه که ما بفهمیم چی قراردادیه چی حقیقته. و حقیقت ها برامون پررنگ تر و باارزش تر باشه. مثلا قانون هایی که خدا گذاشته؛ همه شون از یک حقیقت ناشی میشه. چون خدا داناترینه و همه چیز جهان رو میدونه. پس قانون هایی میذاره که الکی نیستن، واقعی ان، دلیلشون یه حقیقت هاییه که شاید ما بدونیم شاید هم ندونیم اما چون میدونیم همه علم مال خداست و همه چیز رو میدونه، پس میگیم قانون هاش حتماً درسته و قابل اعتماده؛ اگر یه جا ببینیم که قانون چندتا آدم با قانون خدا متفاوته، ما قانون خدا رو قبول میکنیم. چون قانون آدم ها بیشترش قرارداده تازه ممکنه اشتباه باشه، اما قانون خدا، دین خدا، یه حقیقت درست و محکمه... دین خدا حقیقته نه مجاز و اعتبار و قرارداد... پی‌نوشت: می‌دونم که ۱- از جهت افتراق واقعیت و حقیقت متن دقیق نیست ۲- اشتباه کردم که جوابش رو به صورت لقمه آماده دادم. باید وارد گفت و گو میکردمش و بحث رو با خودش جلو میبردم. ولی امان از جو منبر ۳- که سنگینه. اما من میگفتم از بچگی‌ش، و میگم؛ چون به نظرم تاحد خوبی متوجه میشه. بچه‌ها با هم متفاوتن. برا بقیه بچه‌هام شاید نگم ۴- از خداوند طلب می‌کنم یادش بخیر، در دوره ، همیشه در حرم ابالحسن الرضا علیه السلام، کنار ضریح، خواسته‌‌م همین بود از مولا… دلتنگتونم آقا🖤 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- میراث‌دار مظلوم لباس‌های دست‌چندمِ رُفو شده و اسباب‌بازی‌های شکسته ازکارافتاده و کتاب‌های پاره چسب‌کاری شده به نظر می‌رسند اما به واقع، میراث اصلی آن‌ها پدر و مادرهایی آرام تر، سهل گیر تر، غیرمتوقع تر، پذیراتر، بی وسواس تر و آزادی دهنده تر است؛ فرزندان سوم به بعد را می‌گویم… 🤪🤭 ! 😒🥺 😓😣 😅 پی‌نوشت: ۱- دنیای مادری چهار تا بچه (و بیشتر) گویی کلاً با تک بچه و دو بچه فرق داره😊 یه چیزایی خیلییی ساده‌تر میگذره انگار. اصلاً همین که میفهمی میگذره و باید بگذری، خودش از مهمترین دستاوردهاست... اینکه میفهمی یه چیزایی رو نه باید بشنوی نه ببینی و یه چیزایی رو بهتر بشنوی و ببینی ۲- قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ 😍🥰🥺😞 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- که باشی یک جایی میفهمی گیر افتاده ای. گیر چیزی که سال ها فکر میکردی میشود از آن فرار کنی، میشود بیخیالش باشی، میشود خودت را بزنی به آن راه... مادر که باشی میبینی از هر راه که بروی میرسی به خودت... خودت....... مادر که باشی یکهو میبینی روزگار دست گرفته و نشسته جلویت. رویت را هرطرف هم که بکنی، همان طرف -آینه به دست- ظاهر میشود. مادر که باشی میبینی راه فراری نداری؛ همه‌ی دوروبرت پر شده از مادر که باشی میبینی اخلاق هایی که فکر میکردی میشود بی‌صدا رویش سرپوش گذاشت تا کسی نبیند، خلق و خوهایی که پنهان میکردی و میگفتی حالا آنجا بماند بدون اصلاح، چه میشود مگر؟!، ناپسندهایی که فکر میکردی میشود بی آزار تلنبار کرد یک گوشه، همه یکهو مجسم می‌شوند در قامت فرزندانت! تمام زندگی ات را پر میکنند از نمایش خودت! خودی که اغلب انکارش کرده بودی؛ حداقل گوشه‌هایی اش را... آن جاهایی که دوست نداشتی و پسندت نبود اما همت اصلاح هم نداشتی! میخواهی بگو اثر توارث و ژن ها میخواهی بگو تربیت و اثر رفتار و محیط، حالا این تویی و آینه هایت! تویی و تصویر و تجسم انکار شده هایت تویی و تربیت نشده هایت... آینه های قدی ات نه تنها شکستنی نیستند بلکه هرروز بلندتر میشوند و بیشتر خودت را نشان خودت میدهند مخصوصاً آن گوشه‌های پنهان شده را فراموش شده یا انکار شده را... مادر که باشی، در خلوت سهمگین میان خودت و خودت، هر روز تلنگر میخوری که چقدر خود واقعی ات میتواند ناراحتت کند، عصبانی ات کند، تندی کند، دلت را بشکند، ملاحظه و مراعات را کنار بگذارد، متوقع باشد، خشمش را به بلوغ نیافته ترین شکل بروز دهد، زور بگوید، درک نکند، توی چشم‌هایت نگاه بکند و دروغ بگوید،.... مادر که باشی، در سی و سه سالگی هم که شده، *هر روز یادت میفتد چقدر باید ادب شوی...* باید ادب شوی... 😰 پی‌نوشت: قصد نشر انرژی منفی ندارم، اما واقعیت تلخ سازنده ایست که جاریست در دنیای والدگری 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- تو مگو همه به جنگند و زِ صلح من چه آید تو یکی نه‌ای، هزاری! تو چراغ خود برافروز ✨🔆✨🔆✨🔆✨🔆✨ مادرها انسان می‌سازند انسان‌ها، جامعه را و جوامع، تاریخ را... شگفتا مادری...! پی‌نوشت: علّت این که اسلام این قدر به نقش زن در داخل خانواده اهمیت میدهد، همین است که زن اگر به خانواده پایبند شد، علاقه نشان داد، به تربیت فرزند اهمیت داد، به بچه‌های خود رسید، آنها را شیر داد، آنها را در آغوش خود بزرگ کرد، برای آنها آذوقه‌های فرهنگی فراهم کرد و در هر فرصتی به فرزندان خود مثل غذای جسمانی چشانید، نسل ها در آن جامعه، بالنده و رشید خواهند شد. این، است و منافاتی هم با درس خواندن و درس گفتن و کار کردن و ورود در سیاست و امثال اینها ندارد. ۱۳۷۵/۱۲/۲۰ 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- مادر است دیگر بلاتشبیه، خود ما مادرهای زمینی مگر هرجا که می‌رویم ته تهش دلمان پیش بچه‌ها نیست؟ جایی برویم و یک شکلاتی، بيسکوئيتی دستمان بدهند: ببرم برای بچه‌ها کلاسی، جلسه ای برویم و محوطه‌اش دوتا درخت و یک تکه چمن داشته باشد: آخ جای بچه‌هام خالی چشممان به جوبی، آب روانی بیفتد: حیف، کاش بودند یک دستی، پایی به آب میزدند یک تکه آسفالت صاف بی خال ببینیم: وای عجب جای خوبی برای دوچرخه‌سواری شان یک ذره حلوا نذری بدهند: انقدر توی هزارتوی کیفمان میگردیم تا یک پلاستیکی چیزی پیداکنیم حلوا را جاساز کنیم ببریم باهم بخوریم بلاقیاس، ما که اینیم در این مقیاس خرد زمینی، او که مادر خاک و افلاک است، چگونه است با فرزندانش؟… روز محشر که فرا می‌رسد، حضرت مادر سوار بر مرکبی از نور و لؤلؤ و مرجان به عرش خداوند می‌رسد از سوی خداوند بزرگ ندا می‌آید: یا حَبيبَتي و ابنة حَبیبي سلینی تُعطَی و اشفعی تُشَفّعی فوعزّتی و جلالی لا جازنی ظلم ظالمٍ؛ ای حبیبه من و دختر حبیب من! هر چه دوست داری از من بخواه تا به تو عطا کنم برای هر کسی می خواهی شفاعت کن که شفاعتت را بپذیرم و به عزت و جلالم قسم که ستم ستمگر را نادیده نخواهم گرفت. در این لحظه حضرت زهرا عليهاالسلام به خداوند عرضه می‌دارد: الهی و سیّدی! ذرّیتی و شیعتی و شیعة ذرّیتی و محبّی و محبیّ ذرّیتی! خدای من، مولای من! فرزندانم و شیعیانم و پیروان فرزندانم و دوستدارانم و دوستداران فرزندانم را نجات بده و به فریادشان برس… مادر است دیگر در آن روزی که هیچ کس یاد و فریادرس کس دیگر نیست، دلش پیش بچه‌هایش است! بهشت را بی فرزندان و شیعیانش و حتی دوستان فرزندانش نمی‌خواهد! درست مثل همان روز آخر از آن روزهای سخت و دردناک، که غسلِ رفتن کرد، رو به قبله نشست و با همان دست شکسته، در اوج درد و رنج، با تنی مجروح و رنجور و قلبی محزون و هزارپاره، باز دلش پیش فرزندان بود و دعایش این شد: إلهی وَ سَیِّدی أسْئلک بِالّذین اصْطَفَیْتَهُم وَ بِبُکاءِ وَلَدی فی مُفارقَتی أنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتی، وَشیعَةِ ذُریتی اله و مولای من! به حق برگزیدگانت و به حق گریه‌های فرزندانم در فراق مادر، گناه‌کارانِ شیعه من و فرزندانم را ببخش… . . 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8