eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
531 عکس
151 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش پنجم: چرایی اقتدار اخباری گری در جامعه دینی 🔹 همواره در جوامع دینی، پیدایش جریان‌هایی شبه اشعریگری و اخباریگری دور از انتظار نیست بخصوص بعد از مدنی که جامعه دینی از اقتدار و ثبات سیاسی برخوردار شد و از جنگ‌ها و تهدیدهای نظامی خارجی در امان بود، به تدریج درباب نحوه مدیریت جامعه و اولویت سنجی مسائل و پدیده ها اختلافاتی شکل می گیرد. 🔸برخی بر بُعد عقلانی و پیشرفت مادی و معنوی تاکید می کنند و بر گسترش روابط سیاسی واقتصادی با سایر جوامع و ملل اصرار می ورزند، که طبیعتا لازمه این سخن، وارد شدن به عرصه های نو و روبرو شدن با پدیده ها و مسائل جدید است و برای پاسخ گویی به این مسائل جدید و ارائه طرحی برای ورد به عرصه های نوپدید چاره ای جز در متون دینی و استفاده حداکثری از در اجتهادات و استنباطات نیست. البته این بهره گیری از عقل می تواند دو چهره افراط و اعتدال به خود بگیرد. به این معنا که برخی با برجسته کردن عقل، از اهمیت و محوریت سایر منابع معرفتی و ادله اجتهادی همچون کتاب و سنت بکاهند و به تدریج به سمت قیاس (اصولی) و مصالح مرسله و استحسانات ذوقی و برداشت های شخصی کشانده شوند. این گرایی و در واقع خروج از دایره عقلانیت صحیح است. اما جریان اصیل و دقیق عقل گرایی این است که عقل در کنار منابع دیگر معرفت اعم از حس و شهود و وحی قرار دارد و میان آنها ترابط و تسالم برقرار است و همواره نتایج و خروجی های عقل باید بر برهان و شواهد کافی از ساير منابع معرفتی و ادله اجتهادی استوار باشد. و اجتهادی، راه کار اصلی خروج از فروبست های اجتماعی و بن بست های عملی و رفتاری است. 🔹 در مقابل جریان اجتهاد و عقل گرایی در فهم متون و حل مسائل نوپدید، برخی بر تسلّم در برابر متون دینی و حفظ رویه های جاری سلف تاکید دارند و از ورود اجتهادی و عقلي در عرصه های جدید پرهیز دارند و مدیران جامعه دینی را از تعامل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با سایر جوامع و ملل منع می کنند بلکه بر اصالت تقابل و ستیز در مراودات بیرونی با سایر مذاهب و مکاتب و جوامع اصرار می ورزند. این جریان از ورود به دستگاه استنباطی و تفسیری به شدت استنکاف دارند و آن را موجب تفسیر به رای و فهم شخصی از متون و گسترش اختلاف فکری و فتوایی در جامعه می دانند که نتیجه آن دوری از دین و کم رنگ شدن ایمان و تعبد انسان به آموزه های دینی می شود. بنابراین بقای ایمان و تعبد به کنار گذاشتن عقل و اجتهاد عقلانی و پناه بردن به ایمان و تعبد فکری و نظری است. انگاه ذیل ایمان و تعبد می توان "عقل مومنانه قریب به حس و عمومی" را همچون ابزاری در خدمت فهم متون دینی و توجیه گزاره دینی و دفاع از امور دینی به کار گرفت. 🔸 چند عامل موجب گسترش اخباریگری در جامعه دینی می شود: ۱. ادعای خلوص گرایی و درد دین داشتن؛ اولین ویژگی جذاب و رشک برانگیز اخباریگری، ادعای خلوص در فهم دینی و القای درد دین داشتن است. همین ویژگی موجب وجاهت معنوی و اجتماعی برای آنها می شود و همواره از جهت حسن فاعلی مورد احترام باشند لکن به تدریج این حسن فاعلی به حسن فعلی و گسترش افکار آنها می انجامد. ۲. بهره گیری از روایات و استناد به سنت معصومین(ع) به طور قطع، روایات معصومین علیهم السلام در کنار قرآن و عقل یک گنجینه بزرگ معرفتی است و برای حامل و عالم به آنها ظرفیت های زیاد فکری و توانایی های گسترده برای مناظره و استناد و ارائه شواهد فراهم می کند. اخباریان با تسلط بر بخش‌هایی از روایات در بسیاری از مناظرات در جامعه دینی و نزد مؤمنان دست برتر را دارند. ۳. سادگی تحلیل ها و عوام پسندی آنها میاجث اخباریان اصلا غموض و پیچیدگی های فلسفي و اجتهادی را ندارد. چرا که آنها بیش از آنکه به نحوه استدلال و دقت در تحلیل‌ها و تبیین ها نظر داشته باشند به خروجیهای تبلیغی و رسانه ای برای جذب عوام مردم توجه دارند. لذا با بهره گیری از بيان ساده و جذاب و استفاده از مثال‌ها و نقل قضایای تاریخی و شخصی، عوام را با خود همراه می کنند. بخصوص از طریق برجسته کردن برخی از آموزه های احساسی و باطنی دین همچون توسل، برائت، شفاعت، ژبارت، شفای بیماران و حاجت روایی مشکل‌داران و نقل خوابها ماجراهایی از این دست، عموم مؤمنان و مردم عادی را جذب می کنند. ۴. غلبه رویکرد تبلیغی و بهره گیری حداکثری از رسانها با توجه به خصوصیت مذکور، روشن می شود که اخباریان در تلاش برای ارتباط با مردم و نفوذ در متن جامعه هستند لذا بر عنصر تبلیغ و تفاهم اجتماعي تاکید جدی دارند و استفاده حداکثری از رسانه ها و ابزارهای تبلیغی را در دستور کار دارند. مانند: بهره گیری از منبر، هیأت، مجالس اهلبیت(ع) وحضور فعال درمجامع مذهبی وکمک مالی و ... ۵. نزدیکی به قدرتها و حکومت‌ها. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش ششم: اخباری گری و تضعیف اقتدار اجتماعی و سیاسی ۱ 🔸 جریانهای سیاسی و اجتماعی تحول خواه و انقلابی در آغاز فعالیتهای خود هیچگاه به اخباری گری روی خوش نشان نمی دهند و آنرا مانع تحول خواهی و انقلاب اجتماعی می دانند بلکه به جریان های اجتهادی و عقل‌گرا اقبال نشان می دهند تا بتوانند از طریق استفاده از عقل و قدرت فهم تفسیری، ظرفیتها و استعدادهای انسانی و اجتماعی موجود در جامعه شناخته شود، آینده مطلوب ترسیم شود و با سیاستگذاریراهبردی و خط مشئ گذاری دقیق منطقی و فرایندی، در متن جامعه نفوذ کند و به اقناع مردم و یارگیری بپردازد. 🔹 در همه این فرآیندها چاره ای جز تفکر و تعقل و بهره گیری از الگوها و تجربه های سایر مذاهب و جوامع نیست. جریانهای انقلابی با این روش، می توانند برای تحول و تغییر اجتماعی به بسیج نیروها و امکانات بپردازند و به طور طبیعی اگر شرایط مهیا باشد موفق خواهند شد تا حاکمیت جامعه را تغییر دهند. پس از پیروزی نیز گروه پیروز، هنوز به جریانهای عقلانی و اجتهادی اقبال دارند تا از این طریق، ساختار آینده جامعه و نظامات اجتماعی را ترسیم و طراحی کنند تا جامعه بتواند بر ریل صحیح و پیشرونده حرکت کند. به طور نمونه عباسیان از جریان معتزله و صفویه از فلاسفه و فقها برای ریل گذاری جامعه و مشروعیت بخشی به حاکمیت خود متوسل شدند و چند صباحی از آنها پشتیبانی می کردند. 🔸اما پس ازاستقرار وثبات حاکمیت وگسترش اقتدارحاکمان، این رفاقت وپشتیبانی رو به سردی میگراید وحاکمان وحاکمیت رویکرد محافظه کارانه حفظ وضع موجود را پیشه خود میسازند لذاجریانهای اجتهادی وعقلانی که همواره بر گسترش همه جانبه جامعه و تعمیق بنیان‌های معرفتی و نظری تاکید دارندوبه اصلاح مداوم همه مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی توجه دارند از نگاه حاکمان مانعی بر سر راه اقتدار و منافع خود تلقی میشوند و درصدد جایگزین کردن متفکران ودانشمندانی دیگرهستند که ازاعتبار دینی برخوردار باشند و ضمن مدیحه گویی ازحاکمان و نحوه حکمرانی آنها از اقتدار و نفوذ جریان اجتهادی وعقلانی در اجتماع بکاهند وابزار قدرت و تاثیرگذاری آنهاراکه اقبال واعتماد مردم است تضعیف کنند. بهترین گزینه، جریانهای اشعریگری و اخباریگری است. مثل عباسیان که پس ازمدتی جریان معتزله رارهاکردند وبه اشاعره روی آوردند واز این طریق معتزله رادر تنگناهای سیاسی قراردادند وبر قدرت ونفوذ اشاعره افزودند و اشاعره هم درمشروعیت بخشی به حکومت عباسیان وتضعیف معتزله سنگ تمام گذاشتند. همچنین دولت صفویه پس از استقرار و ثبات داخلی وامنیت خارجی، ازجریان اجتهادی وفلسفی رویگردان شدند وبه اخباریان روی آوردند. 🔹 جریان اخباری گری ازجهات مختلفی برای حکومت‌های خسته و محافظه کار بسیار مطلوب است چراکه اخباریان برخلاف مجتهدان معتقدبه رابطه امام ومأموم ویا اجتهاد وتقلید نیستند و از رابطه محدث ومستمع دم میزنند لذاخود را امام ومرجع وحاکمان رامأموم و مقلد نمیپندارند وازاین جهت دخالتی درامور سیاسی واجتماعی نمیکنند بلکه به توجیه نحوه حکمرانی مشغول می‌شوند. 🔹 هرچند حکومتها دراواسط حاکمیت برای حفظ اقتدار و منافع خود به اخباریگری واشعریگری روی می آورند ودر کوتاه مدت از شر گیردادنهای جریان فلسفي و اجتهادی راحت می شوند اما عمدتا به این نکته توجه ندارند که با تضعیف عقل و اجتهاد در حقیقت پشتوانه های قدرت و اقتدار حاکمیت را در همه عرصه های داخلی و خارجی تضعیف می کنند زیرا با تضعیف عقل و اجتهاد، قدرت خلاقیت و ابتکار کنشگران اجتماعی و همچنین پشتوانه های نظری و معرفتی مشروعیت بخش به حاکمیت و اقناع کننده عموم مردم و جامعه جهانی تضعیف می شود. همچنین با تضعیف عقلانیت و روحیه استدلال، ریشه علوم و فنون در جامعه تضعیف می‌شود و باب تفاهم منطقی و گفتگوی حقیقی میان گروها و جناح های سیاسی و اجتماعی بسته خواهد شد و اختلافات عمیق فکری و نظری در جامعه گسترش خواهد یافت بدون آنکه منطق و عقلانیت مشترکی برای گفتگوی منصفانه، اقناع عمومی و تفاهم منطقی وجود داشته باشد. چون هر جریانی ب اساس غلبه ایمان گرایی خود را حق می پندارد و دیگران را گمراه. از خطرت بزرگ جریان اخباریگری برای حاکمیت، پوشیده داشتن مسائل اهم و اولیت دار جامعه و برجسته کردن بسیار کم اهمیت بخصوص بزرگ کردن اختلافات مذهبی به بهانه دفاع از مذهب حقع و فعال کردن گسل های قومیتی و نقد و توهین به آداب و سنن قومی و ملی به بهانه مغایرت با شرع. فراموش شدن مسائل اهم و اولویت دار و مشغول شدن به مسائل فرعی و کم فایده و البته اختلاف انگیز، یکی از بزرگترین اشتباهات سیاسی و اجتماعی و موجب تضعیف اعتماد عمومی، همبستگی و وحدت اجتماعی و گسترش بی اخلاقی ها، شایعه سازی ها، بی تقوایی ها و رواج غیبت، تهمت و دروغ و ... خواهد شد. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌برساختی بودن عقل و اصول بدیهی آن نزد اخباریان معاصر 🔸پرسش سلام و رحمه الله طاعاتتون قبول.. متوجه
📌پرسش: این دسته از اخباری ها غیرمستقلات عقلیه رو هم منکر میشن یا صرفا بحثشون دایر مدار مستقلات عقلیه است؟ 🔹پاسخ: ا. تقسیم عقل به مستقلات و غیر مستقلات محصول اثبات حجیت عقل است اگر کسی حجیت را رد کند، اصلا وارد این تقسیم بندی نمی تواند بشود و هیچ یک از اخباریان هم نشده اند و اصلا از این منظر به موضوع نگاه نمی کنند مگر از باب اسکات خصم. ۲. ظاهر کلام اخباریان، پذیرش عقل ذیل ایمان است بنابراین شاید بتوان گفت که غیرمستقلات را باید قبول داشته باشند. ۳. اما این نکته مهم است که قوام غیر مستقلات بر قبول مستقلات عقلیه نظیر اصولي همچون ضرورت، علیت، شرطیت، سببیت، تلازم و ... است. اگر کسی عالما و آگاهانه این اصول را رد کند منطقا نمی تواند غیرمستقلات را هم اثبات کند و بپذیرد نهایتا غیرمستقلات هم باید نقلی باشد یا تحت تولی حب و بغض ها شکل بگیرد. https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش هفتم: اخباری گری و تضعیف اقتدار اجتماعی و سیاسی ۲ 🔹هر چند اخباریگری بر پایه یک سلسله دغدغه های دینی و مبتنی بر تاملات فکری و عقلي بنیادین در حوزه معرفت شناسی و روش شناسی شکل میگیرد و با اقبال برخی از خواص و بسیاری از عوام هم همراه می شود و شاید در کوتاه مدت موجب افزایش ایمان مؤمنان و گسترش تقابل آنها با جریانهای مخالف و معاند بشود، لکن در درازمدت صدمات جبران ناپذیری برجامعه اسلامی و سرنوشت دینداران می گذارد. 🔸 حذف حقیقی قرآن کریم از متن مناسبات علمی و عملی جامعه به بهانه های جذاب و مقدس مآبانه، یکی از پیامدهای شوم این جریان است. همین امر موجب می شود که مهم‌ترین منبع معرفت بخشی و همدلی و همبستگی اجتماعی از متن روابط علمی و مناسبات اجتماعی حذف شود و خبرهای واحد جایگزین آن شود. اخبار متکثری که در غیاب قرآن و اجتهاد عقلانی قابلیت تفسیرها و برداشت های مختلف را دارد بخصوص وجود اسرائیلیات و تحریفات در اخبار سبب شکل گیری تعارض میان اخبار شده است و کار فهم و تفسیر اخبار متعارض را بسیار دشوار و پر چالش می سازد. 🔹از دیگر پیامدهای مهم آن این استکه در رویارویی فکری و عقیدتی با جبهه کفر و نفاق که مهم‌ترین ابزار علم و مباحثه عقلانی و بزرگترین حکًم عقل است، جامعه را ناتوان و ناکارآمد می کند، زیرا بنیانهای عقلانیت و دانشهای عقلانی و عقلایی را تضعیف کرده اند و عقل سلیم را از مرکزیت فرهنگ و دانش جامعه اسلامی حذف کرده اند و به جای آن یک سلسله معرفت های صرفا نقلی و همچنین امور باطنی و معنوی بی بنیان عقلانی را نشانده اند. در این هنگامه، خواب، قصه و داستان برای توجیه برخی از امور غیرضرور، محور گفتمان دینی و رسانه اجتماعی می شود. لذا امور اهم و مهم و قدرت افزا مورد غفلت واقع می شود و امور غیر مهم، اختلاف برانگیز و تقابل ساز در جامعه گسترانده می شود که نتیجه ای جز زوال عفلانبت، ایجاد اختلاف، تضعيف قدرت درونی، تشتت فکری و معنایی و چندپارگی اجتماعی ندارد. 🔹 همچنان که در حکومت صفویه این اتفاق افتاد و موجبات تضعیف فکری و اجتماعی صفویه را فراهم کرد و نهایتا به شکست صفویه در برابر دولت بدوي محمود افغان شد. چرا که هم بهانه مذهبی به دست افغان های متعصب داد و هم با تضعیف رابطه امام و مأموم و مرجع و مقلد، قدرت بسیج گری مردم را از دست داده بود لذا پس از حمله افغانها، مردم کوچکترین مقاومتی از خود نشان ندادند و در نهایت چه فجایعی به بار آمد. 🔸 در واقع جریان "ایمان گرایی احساسات محور" و اخباری گری در دوران ثبات و قدرت حکومت دینی که براساس عقلانیت حکمی و فقاهتی شکل گرفته است سر بر می آورد و با ادعای کمک و تکامل حکومت دینی فعالیت های فکری و فرهنگی خود را آغاز می کند و سپس به عرصه اجتماعی ورود می کند و با تبلیغ اندیشه ها و ایده های خود و نفی و نقد زیرکانه و هنرمندانه اندیشه ها و متفکران پیشین، به یارگیری و تقویت دایره نفوذ خود در جامعه می پردازد. و ... 🔹 حذف قرآن و عقل از نظام دانایی و نفی مرجعیت آنها در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی موجب تغییر در نظام معنایی و هویت فکری و فرهنکی جامعه می شود و در نهایت را دستخوش تغییر بنیادین می کند و متمایزی را به وجود می آورد. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش هشتم: تغییر روابط انسانی و جهان اجتماعی (آخرین بخش) 🔹جریان اخباری گری یک جریان فکری حاشیه‌ای و در ذیل تاریخ و تفکر مستقر در فرهنگ شیعی با یک عقبه تئوریک جا افتاده در جامعه علمی تشیع نیست که صرفاً یک سلسله اشکالات علمی و تعلیقات انتقادی را به برخی از اصول و نظریه های علمی جامعه تشیع وارد سازد، که اگر چنین می بود نه تنها هیچ واهمه ای نباید از آن داشت بلکه می بایست از آن استقبال کرد و نقدهای علمی آن را در یک فضای آزاد اندیشانه ای به جان خرید و بر اساس آن نقدهای علمی و درون گفتمانی میراث علمی و فرهنگ مستقر را در جامعه شیعی تعمیق بخشید. 🔸 لکن جریان اخباری گری با صورت معرفت‌شناسی و جنبه های نظری و بنیادینش در جامعه شیعی یک جریان نوپدید تلقی می‌شود که ابتدا توسط ملا محمد امین استرآبادی و تحت تأثیر فرهنگ اشعریگری مستقر در مکه و مدینه بازتولید شد و وارد جامعه شیعی شد و به ستیز با کل دستگاه معرفت شناسی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ تشیع برخاست. هرچند ملا امین استرآبادی و اتباع وی تلاش کردند تا شواهدی را از متفکران پیشین شیعی بر مدعای خود کشف و ارائه کنند اما این نظم ساختاری صورت بندی معرفت‌شناختی در پیشینه جامعه علمی تشیع به هیچ وجه یافت نمی شود و نمی توان جریان حدیثی شیعه در قرن سوم و چهارم را پیشینه آن محسوب کرد چرا که اصلا چنین منطق و مفصل بندی نظری استرآبادی در آنجا وجود ندارد. 🔹 اگر چه جریان اخباریگری با سایر متفکران شیعی از دغدغه‌های ایمانی و ولایی مشترکی برخوردارند و به سرمایه روایات معصومین (ع) اعتمان ویژه‌ای داشتند اما در مجموع آنها یک ساختار معرفتی و اصول بنیادین نظریه متفاوتی را تولید کردند و با نفی حجیت ظواهر قرآن، نفی حجیت عقل و اصول عملیه و مقابله با دانش‌های اصول فقه، فقه اجتهادی، کلام و فلسفه، مفصل بندی جدیدی از مفاهیم و آموزه های شیعی را برای اولین بار به جامعه شیعی عرضه کردند. 🔸 ساختار معرفت شناسی اخباریگری، نظام معرفت شناسی و صورتبندی دانشهای موجود جامعه شیعی به خصوص فقه و اصول، فلسفه و کلام، عرفان و اخلاق را به چالش کشاند و به تضعیف بنیان های معرفتی و اقتدار و نفوذ اجتماعی آن اهتمام ورزید و در این زمینه هم از موفقیت فوق‌العاده‌ای برخوردار شد و توانست حداقل برای دو قرن آنها را گوشه نشین سازد و خود یر کرسی ریاست علمی و عملی جامعه شیعی تکیه زند. 🔹 دستگاه فکري و نظری اخباری با کنار زدن دستگاه معرفت‌شناختی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ شیعی و جایگزین کردن دستگاه معرفت‌شناسی خود، یک نظام دانایی و شبکه مفهومی متفاوتی را خلق کرد و نظم و صورتبندی جدیدی از مفاهیم و آموزه‌های اسلامی عرضه کرد. به طور طبیعی وقتی نظام و صورت بندی جدیدی میان مفاهیم و آموزه های یک مکتب شکل بگیرد تعریف بسیاری از آن مفاهیم و جایگاه و ارزش گزاره ها و نوع نگرش افراد نیز به هستی و انسان نیز تغییر خواهد کرد و به تبع آن، دغذغه ها، نظام اولویت ها و مسائل، همچنین آرمانها، ارزشهای اخلاقی و هنجارهای رفتاری نیز تغییر می کند. 🔸 مهم تر آن است که با تغییر نظام اولویتها، ساختار دغدغه‌ها، نوع آرمان‌ها و ارزش‌ها به تدریج ذهنیت و باطن کنشگران اجتماعی نیز تغییر می کند و در نگرشها و موضع گیری ها آنها انقلابی صورت می پذیرد و به تبع این تغییر باطنی و انقلاب معرفتی، جهان اجتماعی انها نیز تغییر مي کند و با گسترش این دستگاه معرفتی جدید، جهان اجتماعی جدیدی خلق می‌شود، زیرا در روابط انسانی و معادلات اجتماعی آنها نظم جدیدی حاکم شده است. به تعبیری بواسطه ذهنیت و فرهنگ اخباریگری، نسبت انسان اخباری با دین، فرهنگ، حکومت، سیاست و اقتصاد نیز تغییر می‌کند. 🔹به طور مثال، اگر از میان همه مفاهیم اسلامی مفاهیمی چون حدیث، استماع، احتیاط، حب و بغض، برائت، شفاعت، توسل، شفاگرفتن، تعزیه از تقدم و شرافت مفهومی و نظام شبکه های ویژه برخوردار شوند سایر مفاهیم موجود در متون دینی تحت الشعاع این شبکه مفاهیم قرار می گیرند و تعریف خاصی پیدا می کنند. براساس این شبکه مفهومی، به طور قطع نوع خاصی از آرمان ها، دغدغه ها، ارزش ها خلق می‌شود و زیست خاصی را می طلبد. اما اگر مفاهیمی همچون عقل، علم، توحید، استدلال، اجتهاد، حکمت، فقاهت، اجماع و برائت برجسته شد و از شبکه مفهومی منسجمی برخوردار نیز شود و باقی مفاهیم ذیل این شبکه مفهومی تعریف و تفسیر شود طبیعی است که نظام دانایی متفاوتی به وجود می آید و آرمان‌ها، دغدغه ها و ارزش های اخلاقی و هنجارهای رفتاری متمایز را اقتضا میکند و بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی تاثیرگذار می باشد. لذا زیست جهان متفاوتی را با ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خلق می کند. پایان. https://eitaa.com/hekmat121
📌کبوتر حرم صحنه جالب مراسم تشییع شهید «حجت الاسلام محمد صادق دارائی بزدی» که از ابتدای مراسم تشییع تا زمانی که پیکر وارم حرم مطهر رضوی شد، پیکر شهید را همراهی کرد. تو جمعیت بسیار زیاد مراسم تشییع، این کبوتر با هر بار تکان خوردن تابوت، پرواز می‌کرد دوباره باز میگشت و مینشست بر پیکر شهید، با وجود شعارهای بلند مردم و تکان‌های بسیار شدید تابوت، این کبوتر تا آخر مراسم پیکر شهید را همراهی کرد.
👓 به تاریخ کارت شهید دقت کنید! 🔹 خوش به سعادتت شهید عزیز؛ چه خوب ثابت کردی: این دنیا هیچ ندارد! 💬 علی نقل از حوزه توئیت
📌حيات طیبه و واقعيت اجتماعی 🔹مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 🔸ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ، ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺍﻱ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺷﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ .(نحل ایه:٩٧) این آیه به خوبی از ماهیت پرده بر می دارد. در تفسیر المیزان ماهیت حیات طیبه و تفاوت آن را با سایر زندگی ها اینگونه بیان فرموده اند: ⏬⏬
📌حيات طيبه‌اى كه خداوند به زن و مرد نكو كردار وعده داده است حياتى حقيقى و جديد است كه مرتبه‌اى بالا و والا از حيات عمومى و داراى آثارى مهم مى‌باشد 🔸 در جمله‌ "فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً" حيات، به معناى جان انداختن درچيز وافاضه حيات به آن است، پس اين جمله با صراحت لفظش دلالت دارد براينكه خداى تعالى مؤمنى راكه عمل صالح كند به حيات جديدى غيرآن حياتى كه به ديگران نيز داده زنده مى‌كند و مقصود اين نيست كه حياتش را تغيير مى‌دهد، مثلا حيات خبيث او را مبدل به حيات طيبى مى‌كند كه اصل حيات همان حيات عمومى باشد و صفتش را تغيير دهد، زيرا اگر مقصود اين بود كافى بود كه بفرمايد:" ما حيات او را طيب مى‌كنيم" ولى اينطور نفرمود، بلكه فرمود: ما او را به حياتى طيب زنده مى‌سازيم. 🔹پس آيه شريفه نظير آيه‌ "أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ" است كه افاده مى‌كند خداى تعالى حياتى ابتدايى و جداگانه و جديد به او افاضه مى‌فرمايد. 🔸از باب تسميه مجازى هم نيست كه حيات قبلى او را بخاطر اينكه صفت طيب به خود گرفته مجازا حياتى تازه ناميده باشد، زيرا آياتى كه متعرض اين حيات هستند آثارى حقيقى براى آن نشان مى‌دهند، مانند آيه‌" أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ" و آيه سوره انعام كه در چند سطر قبل ذكرش كرديم همه اينها آثارى واقعى و حقيقى براى اين حيات سراغ مى‌دهند، مثلا نورى كه در آيه انعام است قطعا نور علمى است كه آدمى بوسيله آن بسوى حق راه مى‌يابد، و به اعتقاد حق و عمل صالح نائل مى‌شود. 🔹و همانطور كه او علم و ادراكى دارد كه ديگران ندارند همچنين از موهبت قدرت بر احياى حق و ابطال باطل سهمى دارد كه ديگران ندارند. چنانچه خداى تعالى در باره آنان فرموده: " وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ" و نيز فرموده:" مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" و اين علم و اين قدرت جديد و تازه، مؤمن، را آماده مى‌سازند تا اشياء را بر آنچه كه هستند ببينند، و اشياء را به دو قسم تقسيم مى‌كنند، يكى حق و باقى، و ديگرى باطل و فانى، وقتى مؤمن اين دو را از هم متمايز ديد از صميم قلبش از باطل فانى كه همان زندگى مادى دنيا و نقش و نگارهاى فريبنده و فتانه‌اش مى‌باشد اعراض نموده به عزت خدا اعتزاز مى‌جويد، و وقتى عزتش از خدا شد ديگر شيطان با وسوسه‌هايش، و نفس اماره با هوى و هوسهايش، و دنيا با فريبندگى‌هايش نمى‌تواند او را ذليل و خوار كنند، زيرا با چشم بصيرتى كه يافته است بطلان متاع دنيا و فناى نعمتهاى آن را مى‌بيند. 🔹چنين كسانى دلهايشان متعلق و مربوط به پروردگار حقيقى‌شان است، همان پروردگارى كه با كلمات خود هر حقى را احقاق مى‌كند، جز آن پروردگار را نمى‌خواهند، و جز تقرب به او را دوست نمى‌دارند، و جز از سخط و دورى او نمى‌هراسند، براى خويشتن‌ حيات ظاهر و دائم سراغ دارند كه جز رب غفور و ودود كسى اداره كن آن حيات نيست، و در طول مسير آن زندگى، جز حسن وجميل چيزى نمى‌بينند، از دريچه ديد آنان هر چه را كه خدا آفريده حسن وجميل است، و جزآن كارها كه رنگ نافرمانى اورا به خود گرفته هيچ چيز زشت نیست. 🔸اين چنين انسانى درنفس خود نور وكمال و قوت وعزت ولذت و سرورى درك مى‌كند كه نمى‌توان اندازه‌اش را معين كرد ونمى‌توان گفت كه چگونه است، وچگونه چنين نباشد وحال آنكه مستغرق در حياتى دائمى وزوال ناپذير، و نعمتى باقى وفناناپذير، ولذتى خالص ازالم و كدورت، وخير وسعادتى غيرمشوب به شقاوت است، واين ادعا، خودحقيقتى است كه عقل و اعتبار هم مؤيد آن است، وآيات بسيارى ازقرآن كريم نيز بدان ناطق است، وما دراينجا حاجت به ايراد آنهمه آيات نداريم. 🔹اين آثارزندگى جزبر زندگى حقيقى مترتب نمى‌شود، وزندگى مجازى بويى ازآن ندارد، خداوند اين آثاررا برحياتى مترتب كرده كه آن را مختص به مردم با ايمان و داراى عمل صالح دانسته، حياتى است حقيقى و واقعى و جديد، كه خدا آنرابه كسانى كه سزاوارند افاضه مى‌فرمايد. واين حيات جديد و اختصاصى، جداى از زندگى سابق كه همه درآن مشتركند نيست، درعين اينكه غيرآن است با همان است، تنها اختلاف به مراتب است نه به عدد، پس كسى كه داراى آنچنان زندگى است دو جور زندگى ندارد، بلكه زندگيش قوى‌تر و روشن‌تر وواجد آثار بيشتر است، هم چنان كه روح قدسى كه خداى عزوجل آنرا مخصوص انبياء دانسته يك زندگى سومى نيست، بلكه سوم اززندگى است،زندگى آنان درجه بالاترى دارد. 🔸اين آنچيزى است كه تدبر درآيه شريفه مورد بحث آن را افاده مى‌كند، وخود يكى ازحقايق قرآنى است، وبا همين بيان، علت اينكه چراآن زندگى راباوصف طيب توصيف فرموده روشن مى‌شود، گويا ... حياتى است خالص كه خباثتى درآن نيست كه فاسدش كند ويا آثارش را تباه سازد. ترجمه الميزان، ج‌12، ص: 492}
📌نامگذاری روز طلبه همزمان با شهادت دو تن از طلاب فاضل و جهادگر شهید اصلانی و شهید دارائی مناسب است روز سوم رمضان در تقویم به نام ثبت شود تا در این روز، از خدمات و زحمات طلاب تجلیل و به تبیین جایگاه حوزه و روحانیت پرداخته شود. متاسفانه در تقویم جمهوری اسلامی هیچ روزی به طلبه و روحانیت اختصاص ندارد. خوب است از این فرصت به خوبی استفاده شود و این مهم از مسولین محترم حوزه و شورای عالی انقلاب فرهنگی مطالبه شود. @hekmat121
📌 پرسش های پیرامون "تباهی ناپذیری بدن" پس از مرگ 🔹به لحاظ روش شناسی مسئله "تباهی ناپذیری بدن" و "سالم بودن جسد بعد از مرگ" در شرایط طبیعی بدون دخالت موارد و ابزار غیر طبیعی (مانند مومیایی، نگه داری در شرایط کنترل شده و مانند انها) یک مسئله چندتباری و چند حیثیتی است که عدم تفکیک آنها از هم موجب مغالطه و تقلیل انگاری و تحویلی نگری می شود. 🔸در یک استقرا اولیه چند پرسش اساسی و مستقل در اطراف این مسئله قابل طرح است که برای پاسخ دادن به هر یک می بایست از منابع و روش شناسی خاصی استفاده کرد: ۱. آیا عقلا این یک پدیده‌ی ممکن است و آيا نمونه‌های محققِ تجربی و قابل استناد برای آن وجود دارد؟ ۲. براساس نمونه‌های محقق شده، آیا این پدیده اختصاص به مؤمنان و صالحان داشته است و یا غیر مؤمنان و اشرار هم در میان آنها مشاهده شده است (البته موارد مومیایی خارج از محل بحث است)؟ ۳. آیا "تباهی ناپذیری" دلیل بر "صالح بودن میت" است یا خیر؟ دلیل عقلي و نقلی معتبر و مصرح بر آن اقامه شده است يا نه؟ اگر براساس استقرای موارد محقق و نقل شده، اثبات شود که همه موارد صالح بوده‌اند این استقرا می‌تواند دلیل کافی بر این مدعا باشد؟ ۴. آیا اعتقاد به "صالح بودن چنین میتی" امر دینی است به این معنا که انکار آن به انکار ضروری دین می‌انجامد، یا اینکه فقط نشانه‌ای بر برخی از اعتقادات دینی مثل معاد است؟ آیا این نشانه بودن امری زمانمند و متعلق به یک دوره خاص تاریخی است یا امر فرازمانی است؟ ۵. آیا این اتفاق، معلول عوامل مادی صرف است یا صرفا معلوم عوامل غیر مادی (ماورائی) است و یا معلول ترکیبی از عوامل مادی و ماورائی است؟ ۶. اگر اثبات شود که عوامل مادی در ایجاد آن دخیل است آیا موجب نفی دخالت عوامل غیرمادی در ایجاد آن می‌شود؟ ۷. اگر اثبات شود که فقط عوامل مادی در آن دخیل است آیا دیگر نمی‌تواند یک امر دینی تلقی شود، به تعبیر دیگر آیا "دینی بودن" ملازم با "غیرمادی بودن" است؟ https://eitaa.com/hekmat121
حقّ‌عقل دراجتهاد_شهیدمطهری.pdf
283.6K
📌 حق عقل در اجتهاد به قلم حکیم انقلاب اسلامی آیت الله جریان شناسی اشعری گری و پیامدهای نفی حجیت عقل در شناخت ارزشها و افعال در انحطاط تمدن اسلامی. جریانهای منکر حجیت عقل و نافی حسن و قبح ذاتی از این منظر نامیده شده اند. https://eitaa.com/hekmat121
برای دفاع از حقوق طلاب و خدمات طلاب و روحانیت به جامعه اسلامی 📌مشارکت بفرمایید: پویش ثبت در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران https://www.farsnews.ir/my/c/132467
📌عناصر مغفول گفتمان امروز ما امام خمینی(ره) و عقلانیت دو عنصر مغفول در فضای های علمی و گفتمانی جامعه امروز ماست. ریشه همه بن بست ها هم در غفلت از همین دو عنصر است. https://eitaa.com/hekmat121
📌 اساس پیشرفت اساس توسعه و یک جامعه، نه صرفا رشد اقتصادی و یا توسعه فناوری های نوین است اگر چه اینها بسیار مهم است، اما آنچه زیرساخت اصلی پیشرفت را تشکیل می‌دهد رشد فرهنگ، تربیت اجتماعی و عقلانیت تک تک افراد جامعه است. بدون متناسب با پیشرفت و بدون تعمیق در لایه های عمیق شخصیت افراد و سطوح بنیادین جامعه بدون حاکمیت هرگونه رشد اقتصادی و فناوری خود می‌تواند موجبات بحران‌های جدید در جامعه را فراهم کند. بلکه هرگونه رشد اقتصادی متوازن و تعمیق زیر ساخت‌های فناورانه راهگشا، معلول رشد تربیت اجتماعی و تعمیق فرهنگ پیشرو و حاکمیت عقلانیت اجتماعی است به نحوی که همه کنشگران اجتماعی اعم از مردم و مسئولان خود را در قبال پیشرفت و حل مسائل جامعه متعهد و مسئول بدانند و هیچ کس دیگری را متهم و خود را بی عذر و تقصیر نداند. بر این اساس فلسفه، علوم انسانی و بخصوص علوم اسلامی در جامعه ایرانی برای رسیدن به جامعه پیشرفته نقش محوری و بنیادین را دارند. نهادهای علمی و پژوهشی علوم انسانی و اسلامی و رسانه های مذهبی و دینی مهمترین پیشران گسترش فرهنگ پیشرو و عامل مهم در تربیت اجتماعی آحاد افراد جامعه هستند. https://eitaa.com/hekmat121
📌ریشه‌های رخوت در مطالعه چیست؟ 🔹 برای درمان رخوت در مطالعه و پژوهش، ابتدا باید ریشه‌یابی کرد و پس از شناخت ریشه این بیماری می‌توان دارو تجویز کرد و به مصرف رساند. 🔸ریشه‌ها و علت‌هایی مختلفی برای رخوت و کسالت روحی وجود دارد که به اقتضای شخصیت افراد متفاوت است. 🔹برخی از مهم‌ترین این علل و ریشه‌ها که در طلاب و دانشجویان شایع و رایج است از این قرار است: ۱.ما شرایط خود و اجتماع و ... را نمی‌شناسم، از مسائل اطراف خود مطلع نیستیم و نمی توانیم با پیرامون خود ارتباط سالم و سازنده برقرار کنیم. لذا "بی‌دغدغه" و "بی‌درد" هستیم. برای همین هیچ مسئله‌ای نداریم و طبیعت "بی مسئله‌ بودن" این است که ضرورت و اهمیت کار مطالعه و سیر در تفکر اندیشمندان را تشخیص ندهیم. ۲.مدام تقصیرات و اشکالات را گردن دیگران می‌اندازیم، و از تکلیف خود فرار می کینم و خود را هیچ گاه مسئول نمی‌دانیم. در حالی که اگر خود را متعهد و مسئول بدانیم و برای خود مسئولیت مهم و اساسی در ساخت جامعه قائل باشیم. از رخوت بیرون می‌آییم و تلاش و حرکت مسئولانه جای آن را خواهد گرفت. در این هنگام، مطالعه یک ضرورت می‌شود. ۳. ما نسبت خود را با تاریخ و زمان هنوز نمی‌دانیم و نمی‌دانیم در کجای تاریخ هستیم و از زندگی و آینده چه می‌خواهیم و چه کار باید بکنیم، به تعبیر دیگر آینده خود را روشن نمی‌دانیم و از افق‌های آن چیزی نمی‌یابیم. کسی که آینده‌اش روشن نباشد، از وظایف فرار می‌کند. باید آینده خود را با استاد مشاور خود روشن کنیم که اگر روشن شد، بی‌قراری برای رسیدن سرتاپای وجودمان را خواهد گرفت. ۴. علت دیگر "کمال گرایی" طلاب و دانشجویان جوان است که در نتیجه به هیچ استاد و کتابی و طرح و برنامه‌ای نمیتوانیم اعتماد کنیم. همواره احساس می کنیم که اینهایی که دارم و در اختیار من است کم است، ضعیف است و بالاتر از اينه وجود دارد و باید سراغ بالاتری و بهترین‌ها بروم. لذا اعتماد به استاد، درس و بحث از بین می رود. اگر اعتماد رَخت بر بست، دیگر نمی‌توان در کارها و برنامه‌هایمان با کسی مشورت کنیم، اگر هم مشورت کنیم، اعتماد نمی‌کنیم و اگر هم اعتماد کردیم انجام نمی‌دهیم، و یا عمیق پیش نمی‌رویم و مدام از این شاخه به آن شاخه خواهیم پرید و دچار سردگمی و تحیر می‌شويم. تحیر موجب گمراهی و ضلالت، کثرت و پراکندگی می شود. ۵. علت دیگر رخوت ، مجذوب شدن در فرد یا جریان خاصی است که انسان را به فکر و مطالعه و عقلانیت دعوت نمی کند و از آنجا که "حب الشیئ یعمی و یصم" است به مطالعه و فکر بدبین می‌شويم و یا نهایتا در آن فرد و جریان متوقف می‌شویم. که در این حالت از مطالعه اثار سایر متفکران دیگر، احساس بی‌نیازی می‌کنیم و در حقیقت دست خود را خالی می‌کنیم و نمی‌توانیم از آثار دیگر متفکران و استادان استفاده کنیم. لذا تک بین و کوته بین می‌شویم. ... 🔸به طور کلی ما باید خود شناسی کنیم و ریشه این مطالعه نکردن را به دست آوریم. 📌 راهبردهای موثر در گرایش به مطالعه بیشتر 🔹برخی از راهبرد های کلی و عمومی برای خروج از رخوت و گرایش به مطالعه‌ی خوب و عمیق از این قرار است: ۱. کار مطالعه را گروهی و با همراه و هم مباحثه بانشاط، انجام دهیم. ۲. با انگیزه تدریس و خروجی دادن، کتاب را بخوانیم و یا با دیگران مباحثه کنیم به نحوی که بتوانیم برای دیگران آن را ارائه بدهیم. ۳. کانالی را در شبکه های اجتماعی راه بیندازیم و عصاره و جان مطالعات خود را، روزانه در آن کانال قرار دهیم و دیگران را از آن مطلع کنیم و از نظرات آنها مطلع بشویم. یاداشت نویسی هرچند کوتاه و موجز، بسیار نشاط انگیز است بخصوص اگر مورد اقبال و توجه دیگران قرار بگیرد. ۴. باید استاد راهنما و مشاور امینی را انتخاب کنیم و کار را با او ببندیم و همراه او پیش برویم. البته لازم است به آن استاد راهنما اعتماد کنیم، و حداقل دوسال با او همراه باشیم به توصیه‌ها و راهبردهای او کاملا گوش کنیم. نکته مهم این که باید مراقب" کمال گرایی" خود باشیم تا بتوانیم به استاد راهنما اعتماد کنیم و از تجربیات و دانش او بیشترین بهره را ببریم. ۵. با مردم و در متن زندگی مردم و بخصوص جوانان باشیم و از آنها یاد بگیریم و پرسشها و مسائل آنها را جدی تلقی کنیم و در فکر تهیه پاسخ های مناسب به آنها باشیم، انصافا گفتگو با مردم بسیار افق گشا، مسئله‌ساز و انگیزه بخش است اگر مردم را همانگونه که هستند باور کنیم نه آنگونه که دوست داریم. ۶. مهمتر از همه، دمیدن روح توحیدی و معنوی به کارهای علمی و مطالعاتی است، مطالعه را جزوی از عبادت خود و مسؤلیت دینی و اجتماعی تلقی کنیم و با اخلاص در نیت و با توکل به خداوند متعال، پای در راه بنهیم که خود راه بگوید چسان باید برویم. https://eitaa.com/hekmat121
📌طلبه، باغبان فرهنگ ✅در پاسخ به کسی که نوشته بود "طلبه باید سر زمین کشاورزی برود و کار کند،" براساس مبانی حکمت نوشته شد: 🔹زراعت و باغبانی حرفه‌ای شریف و جلوه ای از ربوبیت الهی است که گاه در زمین طبیعت به کار گرفته می شود و قوت سالیانه آدمیان را فراهم می آورد و گاه در سرزمین وجود آدمی و میدان فرهنگ عمومی ظاهر می‌شود و انسانیت را ثمر می دهد. 🔸 طلبه زارع جان آدمی و باغبان فرهنگ اجتماعی است، او بذر عقلانیت و معنویت را در جان انسانها و سرزمین فرهنگ می کارد. همواره در طول تاریخ این طلّاب مهذّب، دانشمندان خدوم و عالمان ربّانی بوده‌اند که در ادامه نهضت انبیای الهی، جامعه را آماده رشد و توسعه ی دانش و اخلاق و انسانیت می کند. 🔹طلبگی مجاهدتی سخت و مبارزه‌ای همه جانبه و ترکیبی با انواع آفت‌های جهالت، تکفیر و تحجّر و علفهای هرز خودباختگی و وادادگی است که هر کدام مسیر تعالی آدمي و پیشرفت جامعه را مسدود می‌سازد و عالم و آدم را به تباهی و سقوط می‌کشاند. در کشاکش رشد علف های هرز و جولان آفت‌ها، این طلاب حوزه و دانشگاه هستند همچون باغبانی مهربان و بیدار با علم و معرفت و دین و معنویت از بوستان جان آدمی و گلستان جامعه انسانی آفت زدایی می‌کند، ریشه ها را گاهی با آب معرفت و معنویت و گاهی با خون قلب آبیاری می‌کند. 🔸 طلبه نه یک فرد، که نماد عقلانیت تاریخی فرهنگ ماست که در متن این عقلانیت، طلب و جستجو نهفته است، طلب اشراق نور و جستجوی گمشده‌ای از جنس حکمت(۱). هرکس که ریشه در این عقلانیت و دل در گرو پیشرفت و تعالی این جامعه دارد و آن را از طریق علم و دانش و خشیّت و معنویت جستجو می‌کند و بر گسترش حکمت، عقلانیت و انسانیت در همه ساحت‌های حیات فردی و اجتماعی اصرار دارد است؛ خواه در حوزه باشد، خواه در دانشگاه؛ خواه در کرسی تدریس باشد، خواه در آزمایشگاه؛ خواه در میدان رزم با کفار باشد، خواه در ستیز با تکفیر؛ خواه در باغبانی جان آدمی و فرهنگ انسانی مجاهدت کند، خواه به زراعت و کشاوزی در طبیعت مشغول باشد. ۱. در رواياتي از حضرات معصومین (ع) نقل شده است: العلم نور یقذفه الله في قلب من يشاء الحکمة ضالة المؤمن https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش نهم: انواع واقعيت و انواع حکمت 🔸 در مطلب قبل گذشت که انسان از طریق وجود ذهنی و صور علمی که از وجود ظلّی برخوردار است با واقعيت عيني و جهان واقعی ارتباط برقرار می کند و بدین واسطه طرحی از حقایق و معانی را در ذهن ترسیم می کند و در نفس خود، جهانی را می آفریند؛ هدف این آفرینش محاکات واقعيت و پی بردن به حقايق و معانی ناپیدا در قالب یک طرح منسجم و هماهنگ است. 🔹 این طرح علمی، گاه ناظر به واقعيت عيني مستقل از آگاهی و اراده انسان است از آن به یاد می‌شود. حکمت نظری ترسیمی عقلانی از واقعيت عيني و کشف اعماق و روابط ناپیدای موجود در واقعیات و موجودات است. لذا به توصیف و تبیین واقعیت نفس الامری (هست ها و نیست ها) می پردازد و به طور مستقیم از بایدها و نبایدها و مطلوب و شایسته بحث نمی کند. 🔸 اما گاهی این طرح علمی، ناظر به واقعيتي است که محصول آگاهی و اراده انسان است این واقعيت همان کنش انسانی است که از ویژگی آگاهانه بودن، ارادی بودن و قصدمندی برخوردار است. از این طرح علمی به یاد می شود. در حکمت علمی مبتنی بر حکمت نظری، هم از مطلوبیت حقایق، شایستگی کنش‌ها و باید و نباید در گرایش‌ها و کنش ها بحث می شود همچنین از قواعد چگونگی ها و فرایندهای کلان و کلی (فرازمانی و فرامکانی) رسیدن به مطلوبها و تحقق بایدها و زدودن نبایدها و ناهنجاری در ساحت‌های مختلف حیات انساني اعم از حوزه فردی، حریم خانوادگی و عرصه عمومی(اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و .‌‌..) بحث می کند. 🔹 در واقع موضوع اصلی حکمت عملی، کنش و عمل انسانی است که خود نوعی از واقعيت است اما واقعيتي که به اعتبار انسان و معانی ذهنی وابسته است. 🔸بنابراین چون بر پایه اعتبارات انسانی و معانی ذهنی سامان می‌يابد از جمله موضوعات مورد بحث در حکمت و فلسفه عملی است و بحث از آن از دایره حکمت نظری و فلسفه نظری خارج است. لکن فلسفه نظری با طراحی یک نظام هستی شناسی و بیان اقسام موجودات (همچون وجود ذهنی، وجود ظلی، وجود ربطی، اتحاد علم و عالم و معلوم)، زمینه بحث عقلي را در برای در حکمت عملی فراهم می‌کند. بدون فلسفه نظری نه حکمت و فلسفه عملی شکل می‌گیرد و نه امکان طرح فلسفي ماهیت و فرایند تکون واقعيت اجتماعی فراهم می‌شود. 🔹فرهنگ، جامعه و سیاست برآمده از آگاهی مشترک بیناذهنی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ عمومی است. به تعبیر دیگر، آگاهی های بینااذهانی و نظام دانایی استقرار یافته در ذهنیت افراد و رسوخ یافته در فرهنگ عمومی که به ملکات نفسانی (ایمان) تبدیل شده باشند تعیّن بخش به کنشها، روابط و مناسبات انسانی و همچنین سازنده ‌و تشخص دهنده به است. لذا هر نوعی از آگاهی و نظام دانایی رسوخ یافته در ذهنیت مشترک افراد و جامعه، نوع خاصی از تعیّن و تشخص اجتماعی و سیاسی را در پی دارد. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 باید فکری کرد: بحران معنا در متن جامعه ایرانی را جدی بگیریم❗️ چرا که: بقای جامعه، به وابسته است و تداوم فرهنگ به امتداد معانی و ارزش‌ها در بیناذهنیت عمومی و بخصوص در شاکله ذهنی و انگیزشی نسل آینده. و: الگوهای رفتاری، حاملان معانی و ارزش‌ها و انتقال دهنده آنها به نسل آینده است‌. لکن: فراموشی الگوهای ملی و اقبال به الگوهای بیگانه با تقابلهای بنیادین فکری و فرهنگی، نشانه‌ی بروز است. انقطاع فرهنگی بزرگترین خطر برای بقای و ادامه یک جامعه است. امروز الگوهای فرهنگی و رفتاری نسل جدید ایران چه کسانی هستند ... و چرا ... و چه بایدکرد... چه کسی مقصر است ... چه کسی متولی است و ... و ... ⁉️ https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش دهم: نقش ترکیبی معانی و ابزارها در واقعیت اجتماعی 📌سوال پیرامون واقعیت اجتماعی وقتی در باب تماما از عالم معنا سخن گفته می شود این مفهوم به ذهن می آید که مراد از واقعیت اجتماعی و معنا، برساخته‌های اعتباری ذهن انسان است، در حالیکه ظاهرا در اندیشه نگارنده، معنا و واقعیت اجتماعی بسی فراتر از اعتبارات ساخته ی ذهن آدمی است و ذهن آدمی در اینجا همچنان با نقش کاشفیت فعالیت می‌کند. گویی ذهن از طریق یافتن معانی - که مستقلا در عالم معانی وجود دارند- آنها را مبنای روابط خود در اجتماع قرار می‌دهد. در اینصورت جای این پرسش باقی است که اگر اجتماع، بستر ظهور معانی است، نهادهای اجتماعی و سایر مفاهیم انسان ساخته‌، مظهر کدام معانی هستند؟ 📌پاسخ: ۱. معانی امر برساخته ی ذهنی نیست بلکه معانی حقیقت نهفته در واقعیت اشیا است که نفس ناطقه آنها را کشف می‌کند و در ذهن صورتبندی می‌کند. بنابراین معانی ذهنی برساخته نیستند بلکه اکتشافی هستند و از واقعيتي بیرون از ذهن (نفس الامر) حکایت می کنند. اما آن صورتبندی را ذهن ایجاد می‌کند که آن هم برگرفته از نظم موجود در عالم واقع است. ۲. در مورد موضوعات غیر ملموس نیز، ذهن از طریق و "تشبيه معقول به محسوس"، نظمی را از محسوس کشف و به معقول توسعه میدهد. البته این فهم استعاره‌ای در حال تکامل است و بواسطه ارتباط بیشتر انسان شناسا با واقعيت معقول به صورت انباشتی بر دایره معرفت انسان افزوده می شود و به تدریج از استعاره‌های ساده و نظم های بسیط به استفاده از استعاره های عمیقتر روی می آورد تا نظم های پیچیده تر موجود در واقعیت معقول را درک کند. ۳. واقعیت اجتماعی محصول بینا ذهنی شدن و عینیت یافتن معانی در مناسبات انسانی و زندگی جمعی است. اما نکته مهم این است که این واقعیت تناظر یک به یک با معانی ذهنی ندارد به این‌ معنا که هر معنای ذهنی یک بخش از واقعیت اجتماعی را به صورت مکانیکی ایجاد کند، بلکه واقعیت اجتماعی محصول ارگانیکی نظام دانایی و شبکه معانی مستقر در فرهنگ عمومی است. یعنی هر شبکه معنایی نوعی از نظم اجتماعی را اقتضا می کند و رویه های و قواعد خاصی را می‌سازد. ۴. واقعیت اجتماعی در دو مرحله ایجاد می‌شود: 🔅مرحله اول: تبدیل معانی به هنجارها، رویه‌های مشترک و قواعد رفتاری برای تأمین نیازها. این مرحله‌ی ساخت مستقر در روابط جمعی است. 🔅مرحله دوم: به کارگیری اشیا مادی برای تحقق آن هنجارها و قواعد در جهت تأمین نیازها. این مرحله‌ی شکل‌گیری و نظم های مستقر اجتماعی است. 🔆توضیح اینکه: 🔹در حکمت متعالیه مبرهن است که نفس ناطقه از مجردات تامه نیست بلکه از نوع جواهر مجردی است که برای فعل و عمل نیازمند به بدن و جسم است. بنابراین نفس از طریق بدن، حرکت و عمل می‌کند و بدن ابزار مادی انجام افعال آدمی است که موجب تحقق و عینیت یافتن معانی در حوزه فردی می شود. مثلا انسان از طریق دهان، زبان و تارهای صوتی امکان سخن گفتن و انتقال معانی را پیدا می‌کند، از طریق مغز و شبکه عصبی با اشیا بیرونی ارتباط شناختی برقرار می‌کند، از طریق پا به سمت هدفی حرکت می‌کند، یا دست اشیا را لمس می‌کند یا جابجا می‌کند و امثال این اعمال. بر این اساس، معانی ذهنی یک فرد از طریق استخدام یک سلسله ابزارهای مادی صورت می‌پذیرند. البته در بسیاری از موارد انتقال و یا تحقق معانی، مجموعه ای از ابراز ها و جوارح بدن به صورت شبکه‌ای به کارگرفته می شوند مثلا برای سخن گفتن، مغز، ریه‌ها، دهان، زبان، تارهای صوتی و لبها و همچنین سر و صورت و دستان به صورت هماهنگ فعالیت می کنند تا سخن گفتن ممکن شود، چرا که ابزارهای مادی از ظرفیتهای محدودی برای انتقال معانی برخوردارند لذا نفس ناطقه از طریق شبکه سازی آنها فعل خود را انجام می‌دهد. 🔸 در بسیاری از موارد، ابزار بدن برای انجام فعل کافی نیست و باید از ساير ابزارها و اشیا کمک گرفت، مثلا برای بلند کردن اجسام بزرگ و یا کندن زمین سفت و یا گرم کردن بدن در فصل سرما و یا خنک کردن در فصل گرما، از جمله موقعیت‌هایی است که بدن به تنهایی نمی تواند نیاز نفس را محقق سازد در این صورت نفس ناطقه از ابزارها و اشیا بیرونی کمک می گیرد. جالب اینجاست که نفس پس از مقایسه اشیا و ابزارها به این نتیجه می رسد که کار با برخی از آنها راحتر و کارآمدتر است و برخی مشکل‌تر و کم بهره تر. لذا به گزینش ابزارها می پردازد و به تدریج به سمت ترکیب اشیا و ابزارها و ساخت صنایع کارآمد روی می آورد تا از طریق آنها بهتر بتواند نیازهای خود را برطرف سازد. بنابراین به نوعی محیط پیرامون را خود می‌پندارد. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش یازدهم: نقش ترکیبی معانی و ابزارها در واقعیت اجتماعی ۲ 🔹 در زندگی جمعی، علاوه بر بیناذهنی شدن معانی، یک اتفاق دیگری می افتد و آن مشترک شدن ابزارهای تولید و تصرف در طبیعت برای رفع نیازها و تحقق آرمان‌ها و رسیدن به اهداف است. از آنجا که همه افراد جامعه به دنبال انتخاب اخف و اسهل هستند سعی می کنند از تجربیات دیگران برای راحتی و کارآمدی بهره بگیرند، لذا ابزارهای مشترکی در جامعه شکل می گیرد و همگان خود را ملزم به استفاده از آنها می کنند. مسئله آنجا پیچیده تر می شود که طراحی، ساخت، نگهداری و بکارگیری برخی از ابزارها برای تک تک افراد ممکن و میسر و به صرفه نیست لذا به یک تقسیم کار و اشتراک مساعی نیازمند است تا امکان ایجاد و بهرمندی از آن فراهم شود. لذا نوع جدیدی از قواعد و نظم اجتماعی شکل می گیرد. قواعد به کارگیری ابزارها و اشیا به نحوی که همگان بتوانند از آن بهره ببرند و موجب تضییع حقوق دیگران نشود. 🔸بنابراین واقعیت اجتماعی محصول دو عنصر مشترک است. ۱. محصول بیناذهنی شدن معانی و ساخت قواعد هنجاری و ۲. محصول به کارگیری اشتراکی ابزارها و اشیا پیرامون است که امکان تحقق معانی و رعایت قواعد را فراهم می‌کند و محیط را برای حرکت جمعی افراد در مسیر آرمان‌ها و اهداف را میسر می‌سازد. همانگونه که در آیه ۲۵ سوره حدید به این دو عنصر اشاره شده است. ۱. کتاب و بینات و میزان ۲. حدید که "فيه بأس شدید و منافع للناس". 🔹 میان نفس و بدن رابطه وجود دارد و هر کدام در تکامل دیگری تاثیرگذارند. همچنین در جامعه نیز میان معانی (روح جامعه) و ابزارها (جسم جامعه) رابطه متقابل وجود دارد و "رشد و گسترش تعاملی معانی و ابزار در فرایند حیات" موجبِ ۱. پیچیده تر شدن واقعیت اجتماعی، ۲. شکل گیری ساختارهای متنوع و متکثر و ۳. فراهم شدن زمینه برای پیشرفت جامعه در ساحت‌های مختلف می‌شود. 🔸حکمای اسلامی اثبات کرده اند که "النفس و البدن یتعاکسان ایجابا و اعدادا" لذا سیر تکاملی جامعه دو مسیر دارد یا جنبه معنایی اساس جامعه می شود و ابزارها تحت کنترل و اشراف آن قرار می گیرد و یا آنکه ابزارها سلطه می‌یابند و معانی را در بند می‌کشند. بنابراین دو گونه واقعیت اجتماعی تحقق می یابد: ۱. واقعیت اجتماعی ابزار محور (سازنده زندگی مادی) که بر قدرت ابزار و پیشرفت فنی و تکنیکی برای تصرف بهینه در طبیعت و مديريت و کنترل کنشگران در راستای کسب منافع مادي بيشتر استوار است. ۲. واقعیت اجتماعی معنا محور‌ (سازنده زندگی فرهنگی) که بر مرکزیت ارزشها و آرمان‌های انساني استوار است. 🔹 براساس حرکت جوهری، انسان همواره در زندگی فرهنگی و نگرش معناشناسانه به واقعیت اجتماعی قرار دارد و حتی آنجا هم که بر زندگی مادی تاکید دارد و سلطه ابزار را می‌پذیردناشی از غلبه یک نظام معنایی مادی‌گرا است که هستی را در ماده خلاصه کرده و معرفت را به معرفت تجربی تقلیل داده است. هرچند سیر تکاملی اجتماعی از معرفت مادی و نیازهای جسمانی حیات اجتماعی آغاز می شود و جنبه های اقتصادی بیش از همه جنبه‌ها خود را آشکار می سازد لکن افراد اجتماع بواسطه توجه به معانی و آرمان‌های فوق مادی همواره می توانند از این مرحله عبور کنند و به جنبه های فرهنگی و معنوی جامعه که به منزله روح جامعه است بپردازند. به تعبیر استاد مطهری در کتاب انسان و ایمان "جامعه انساني هر اندازه متکامل‌‌‌‌‌تر بشود، حيات فرهنگي [آن‌‌‌‌‌] استقلال و حاکميت بيشتري بر حيات مادي آن پيدا مي‌‌‌‌‌کند. انسان آينده، حيوان فرهنگي است نه حيوان اقتصادي؛ انسان آينده، انسان عقيده و ايمان و مسلک است نه انسان شکم و دامن." 🔸 از آنجا که واقعیت اجتماعی همواره بر محور کنشگران فعال و پویا ادامه حیات می دهد مسیر تکاملی آن مسیر جبری و ضروري نیست و لزوما هر جامعه ای روی خط مستقيم ارزش‌های انسانی و توسعه معانی متعالی حرکت نمی کند، بلکه همواره در معرض صعود و سقوط، تعالی و انحطاط است. اما اساس صعود و تعالی را باید در گسترش و غلبه ارزشها و معانی انسان جستجو کرد و به تبع سقوط و انحطاط، معلول تضعیف بنیانهای نظری معنا و زوال ارزش‌های انسانی در روابط انساني و معادلات اجتماعی است. 🔹 طبق مبانی حکمت متعالیه، معانی و جنبه‌های انساني به علت اصالت همواره با تکامل ابزارهاي توليدي‌‌‌‌‌اش همراه و بلکه مقدم بر آن است. لذا در فرایند تکامل ابزارها اگر به رشد و تعمیق معانی و ارزشها هم توجه جدی شود و بر اصالت و مرکزیت آن در همه پیشرفت‌ها اصرار شود آن جامعه در عین بهره مندی از طبيعت و مواهب آن، از اسارت طبيعت و قوای حيواني آزادتر شده و بر حاکميت خود بر قوای خود و بر طبيعت خواهد افزود. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌نقش تاریخ و شناخت محیط در فهم متون بخش اول: فیلسوف انقلاب اسلامی استاد شهید مطهری: 🔹در يک حدي- نه به معنايي که اينها(مارکسیست‌ها) مي‌‌‌‌‌گويند- اين يک امر منطقي و واضح و روشني است که مثلًا براي شناختن حتي يک شاعر، ما مي‌‌‌‌‌گوييم عصر و زمان او را بايد بشناسيم و لهذا آنهايي که در احوال يک شاعر تحقيق مي‌‌‌‌‌کنند، يکي از فصولي که اختصاص مي‌‌‌‌‌دهند اين است که زمان او را معرفي مي‌‌‌‌‌کنند که معاصرانش چه کساني بودند و ... مي‌‌‌‌‌گويند اينها خيلي در شناخت آن شاعر تأثير دارد. يعني اگر ما آنها را ندانيم حتي تعبيرات شاعر را نمي‌‌‌‌‌توانيم درست درک بکنيم. 🔸 مثلًا اين شعر معروف حافظ: ساقي به جام عدل بده باده تا گدا غيرت نياورد که جهان پر بلا کند راجع به «ساقي به جام عدل بده» قهراً از هرکسي بپرسند مي‌‌‌‌‌گويد مقصود جام و ساقي است و «به عدالت بده» يعني جام را به عدالت بده، ساقي تو که جام را در مجلس مي‌‌‌‌‌گرداني تبعيض‌‌‌‌‌ قائل نشو، و از اين حرفها. يک وقتي در جايي ديدم دکتر فخرالدين شادمان گفته بود در آن زمان اين کلمه «جام عدل» يک اصطلاح بوده (و شايد به جاي «جام عدل» چيز ديگر را مي‌‌‌‌‌گفت، که بعدها نُسّاخ اشتباه کردند)؛ يعني اگر کسي به اصطلاح آن زمان آگاه باشد مي‌‌‌‌‌فهمد که مقصود حافظ از اين جمله چيز ديگري بوده. بدون شناختن عصر حافظ امکان ندارد که انسان بتواند تعبيرات او را دريابد. 🔹يا شعر ديگر او: «به رکن آباد ما صد لَوْحَشَ اللَّه». مطرح بوده که «لوحش اللَّه» يعني چه؟ آيا صد لوحش، اللَّه؟ در اين صورت «لوحش، اللَّه» يعني چه؟ يا: لو، حش اللَّه؟ حش اللَّه هم باز معني ندارد. آنوقت آنهايي که وارد ادبيات هستند مي‌‌‌‌‌گويند اين، تعبير عاميانه جمله‌‌‌‌‌اي بوده که در آن زمان معمول بوده است. وقتي مي‌‌‌‌‌خواسته‌‌‌‌‌اند جايي را دعا بکنند، مثل اينکه مي‌‌‌‌‌گفتند شيرازِ محروسه ما حَرَسَهُ اللَّه، مي‌‌‌‌‌گفتند: لا اوْحَشَهُ اللَّه يعني خدا موجبات وحشت و ناامني برايش فراهم نکند. اين لا اوحشه اللَّه اينقدر در زبان عاميانه تکرار شده که لوحش اللَّه گرديده است: شيراز لوحش اللَّه، يعني لا اوحشه اللَّه. آنوقت حافظ مي‌‌‌‌‌گويد: «به رکن آباد ما صد لوحش اللَّه» صد بار دعا مي‌‌‌‌‌کند که لا اوحشه اللَّه. خوب، انسان تا به آن زمان آگاه نباشد و زبان آن زمان را نداند کي عقلش مي‌‌‌‌‌رسد که «لوحش اللَّه» مخفف «لا اوحشه اللَّه» است؟ 🔹يا خيلي چيزهاي ديگر که اشاراتي در شعر حافظ به وقايع زمان خودش هست که انسان اگر وقايع آن زمان را بداند مي‌‌‌‌‌فهمد: در ميخانه ببستند خدايا مپسند که در خانه تزوير و ريا بگشايند اين شعر اشاره به يک داستاني مي‌‌‌‌‌کند که در آن زمان، امير مبارزالدين که يک آدم- به قول اينها- رياکاري بود براي گول زدن مردم چنين کاري کرده بود. انسان تا آن تاريخ را نداند نمي‌‌‌‌‌فهمد اين شعر چه مي‌‌‌‌‌خواهد بگويد. ادامه دارد .... https://eitaa.com/hekmat121
📌نقش تاریخ و شناخت محیط در فهم متون بخش دوم: فیلسوف انقلاب اسلامی استاد شهید مطهری: 📌امتياز آيت اللَّه بروجردي‌‌‌‌‌ 🔹اين مطلب درست است به اين معنا که تا محيط يک شخص دانسته نشود معنا و مفهوم جمله او فهميده نمي‌‌‌‌‌شود. اين اتفاقاً در همه جا هست. 🔸 مرحوم آقاي بروجردي يکي از امتيازاتي که بر همه داشت و کسي در اين قضيه رقيب او نبود، اين بود که بر مسائل فقهي حتي از جنبه تاريخي احاطه داشت، يعني آن زمانها را مي‌‌‌‌‌شناخت، رجال و راويها را شخصاً مي‌‌‌‌‌شناخت که او اهل چه شهري بوده، در آن شهري که او بوده چه فقهايي بوده‌‌‌‌‌اند و چه مسائلي در آن جوّ مطرح بوده. مي‌‌‌‌‌آمد مثلًا مي‌‌‌‌‌گفت که «فلان راوي آمده از امام چيزي را سؤال کرده و امام جوابي داده.» خوب، معمولًا ديگران انگار اين را مجزا حساب مي‌‌‌‌‌کنند، کتاب‌‌‌‌‌ وسائل‌‌‌‌‌را باز مي‌‌‌‌‌کنند، فلان راوي فلان سؤال را از امام کرده، امام جواب داده، ظاهر عبارت اين است و قضيه تمام شد. ولي ايشان مي‌‌‌‌‌گفت اين راوي اهل فلان جا بوده و در آنجا فتواي فلان فقيه- مثلًا ابوحنيفه- رايج بوده و اين مسئله به اين شکل مطرح بوده، پس آنچه در ذهن اين راوي بوده که آمده سؤال کرده اين مسئله بوده است. آنوقت ذهن راوي را مشخص مي‌‌‌‌‌کرد که در ذهن او چه بوده. با توجه به اينکه او از محيط خودش آمده و آنچه در ذهنش مطرح بوده اين بوده، پس او وقتي از امام سؤال کرده اين را سؤال کرده، امام هم که جواب داده با توجه به مسئله‌‌‌‌‌اي که در ذهن او بوده جواب داده است. مي‌‌‌‌‌ديديم روايت معناي ديگري پيدا کرد، اصلًا معناي روايت فرق کرد، غير از آن چيزي شد که تا حالا مي‌‌‌‌‌گفتيم. 🔹همين‌‌‌‌‌طور هم هست؛ يعني اينکه يک نفر فقيه فقط بيايد مثلًا يک کفايه‌‌‌‌‌اي بخواند و رسائلي و مکاسبي، چهار صباحي درس خارج بخواند و بعد وسائل‌‌‌‌‌را باز کند بگويد من فتوا مي‌‌‌‌‌دهم، جور در نمي‌‌‌‌‌آيد؛ يعني تا انسان آن جوّ و محيط و تاريخ زمان و عصر ائمه را نشناسد و اينکه چه انديشه‌‌‌‌‌ها و افکاري حاکم بوده و ائمه وقتي که مسئله‌‌‌‌‌اي را بيان مي‌‌‌‌‌کردند چه را مي‌‌‌‌‌خواستند رد کنند و چه را مي‌‌‌‌‌خواستند اثبات کنند، [نمي‌‌‌‌‌تواند مقصود روايت را درک کند.] برخي امور روي قرائن مقامي است. مثلًا ما الآن چون به جوّ و محيط خودمان آگاه هستيم يک کسي يک اشاره‌‌‌‌‌اي به مطلبي بکند مي‌‌‌‌‌فهميم که چه مي‌‌‌‌‌خواهد بگويد، بعد با توجه به آن، حرف مي‌‌‌‌‌زنيم. پنجاه سال ديگر حرفهاي ما اصلًا معني ندارد، مي‌‌‌‌‌گويند چه مي‌‌‌‌‌خواسته بگويد؟ چون آنچه او مختصر گفته با قرائن زمان بوده، ما هم با همان قرائن زمان جواب مي‌‌‌‌‌داديم. پنجاه سال ديگر قرائن از بين مي‌‌‌‌‌رود و فقط الفاظ باقي مي‌‌‌‌‌ماند، در نتيجه معنايش عوض مي‌‌‌‌‌شود و اساساً يک چيز ديگر مي‌‌‌‌‌شود. 🔸تا اين مقدار البته حرف درستي است؛ يعني انسان اگر بخواهد افراد را بشناسد ولي با زندگي و احوال شخصي آنها کاري نداشته باشد و آنها را از جوّ و تاريخ خودشان مجزا بکند و هيچ نخواهد اطرافشان را روشن کند، نمي‌‌‌‌‌تواند آنها را بشناسد؛ مثل اينکه بر يک کسي که در يک ظلمتي هست يک نورافکني بيندازند در همان حدي که فقط اندام او را نشان بدهد، او به اين وسيله شناخته نمي‌‌‌‌‌شود؛ بايد جوّ و اطراف و محيط او را بشناسند، آنگاه او را در جوّ خودش خوب مي‌‌‌‌‌توانند بشناسند. 🖊منبع: فلسفه تاریخ ج۳ ص۲۸ _ ۳۰. https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه بخش دوازدهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۱ 🔹شاید بتوان گفت، جامعه و سیاست، ساختارهای(نرم) عينيّت یافته همان آگاهی ها، باورها و نظم دانایی و شبکه مفهومی مستقر در بینااذهانی و فرهنگ عمومی است. 🔸تا زمانی که آن آگاهی ها، نظام دانایی و شبکه مفهومی در ظهورات زبانی و نمادهای فرهنگی حضور واقعی، سازنده و پویا داشته باشد و از اقبال عمومی و به کارگیری مردمی برخوردار باشد جهان اجتماعی و سیاسی خلق شده دارای پشتیبان فرهنگی و حفاظ حقیقی است و در بستر تاریخ ثبات و دوام خواهد داشت. چه بسا موجبات رشد و تعالی جامعه نیز از همین طریق فراهم خواهد شد. 🔸اما اگر مفاهمه و گفتگو و و سایر نشانه های دلالتگر از معانی برآمده از آن آگاهی ها و نظام دانایی، تهی شود و یا آنکه ظاهر مفاهیم و نشانه ها باشد اما آن روح معنایی را نداشته باشد و پیام سازنده آن را منتقل نکند باید منتظر تغییرات عمیق فرهنگی و تحول باطنی کنشگران اجتماعی بود. چرا که با کم‌رنگ شدن نشانه ها و مفاهیم و عدم بازتولید آن نشانه ها براساس روح معانی و پیام ها، موجب غفلت، محجوبي، مستوری و مهجوري آن معانی و پیام ها می شود که در نتیجه به تهی شدن فرهنگ و تضعیف زیرساخت‌های جامعه و سیاست، رکود و سقوط ختم می شود. به تعبیر دیگر با تغییر معانی و شبکه مفهومی و ساختار فرهنگی، نیازها، دغدعه ها، آرمانها و ارزش‌های اجتماعی نیز تغییر می کند و به تدریج جهان اجتماعی و نظامات اجتماعی و سیاسی آن نیز تضعیف می شود و در حوزه عمومی زمزمه شکل گیری جهان اجتماعی متفاوتی مطرح می شود. 🔹نکته بسیار مهم این است که براساس : ۱. انسان موجود ثابتی نیست بلکه موجودی سیال و در حال شدن و تغییر است و این تغییر در متن جان و ذات او است و امری عارضی و مربوط به عوارض ذات او نیست. ۲. انسان تنها مخلوقی است که حکمت خداوند چنین قرار گرفته است که خود، هویت و حقیقت خود را می سازد و به جان خود شکل و صورت ببخشد. ۳. چرا که انسان دارای دو نیروی آگاهی و اراده است و براین اساس، امکانی را از میان امکان‌های فراروی، انتخاب می کند و در مسیر تحقق آن حرکت می کند‌. ۴. در واقع انسان از طریق آگاهی و اراده ابتدا نظامی از معانی را کشف و در شبکه‌ای از مفاهیم صورتبندی می کند واز این طریق نحوه شکل و صورتِ جان خویش را انتخاب می کند و در ادامه آن امر درونی را در نیازها، دغدغه ها، گفتارها، رفتارها و ابزارها عینیت می ببخشد. ۵. هر صورتی از آگاهی، نظامی از معانی و هر انتخابی، تحولی در جان آدمی و تغییری در درون اوست که نوع خاصی از نیازها، دغدغه ها، گفتارها، رفتارها، ابزارها، ساختارها را ایجاب می کند که در حقیقت ظهورات و تجلّیات عینی آن تحول باطنی است. ۶. این تغییر و تحول، امر ثابت و همیشگی است و تا انسان در دار دنیا هست امکان تغییر و تحول درونی و تنوع زندگی را دارد. اصلا اصل اولیه این جهان تغییر و تحول است نه ثبات و یکنواختی. ۷. ثبات و قرار داشتن یا معلول ثبات محیط و عوامل بیرونی است و یا محصول کنترل و نظارت درونی. اولی موجب مسخ اراده و تابعیت انسان می شود اما دومی نتیجه تدبیر و محاسبه گری است که به حفظ سرمایه ها و دست آوردهای می انجامد. بنابراین، اولا، ثبات همیشه امر عارضی و نیازمند علت است. ثانیا، دو نوع ثبات وجود دارد: نوع اول ثباتی که مقدمه سکون و رکود و سقوط است. نوع دوم ثباتی که مقدمه حرکت و تلاش و صعود است. ۸. از آنجا که ۱. حقیقت انسانها را روح تشکیل می دهد و ۲. روح هم امر مجرد است و ۳. با علم و آگاهی اتصال وجودی دارد ۴. علم حقیقت مجردی است و محدود به زمان و مکان و اختصاص به یک عالِم ندارد و امکان ظهور در نفوس متعدد دارد موجب اتصال روح ها و نزدیکی ذهنیت ها و وحدت قلبها می شود و ۵. اتصال روح ها موجب اشتراک در آرمانها، نیازها، دغدغه ها، رفتارها، ارزش ها می شود و ۶. این اتصال و اشتراک، موجب انس عینی قلبها، همکاری و تعاون در رفع نیازها، وحدت رویه و نظم در رفتارها و نهایتا ساخت ساختارهای حقیقی و حقوقی و فن آوری های ارتباطی و صنعتی می شود. ۹. با توجه به وجود نظام های فکری و اعتقادی متنوع و طرحهای های کلان نظام بخش به جامعه و سیاست، رقابتی سنگین در حیات اجتماعی انسانها وجود دارد و هریک با نفی دیگر طرحها، داعیه ساخت واقعیت اجتماعی مطلوب را دارد. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121