eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت است خیز ای مایه ناز نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز و آنها که شدند کس نمیاید باز ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1695 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به که راز دوست از دشمن نهان به به داغ بندگی مردن بر این در به جان او که از ملک جهان به خدا را از طبیب من بپرسید که آخر کی شود این ناتوان به گلی کان پایمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به که این سیب زنخ زان بوستان به دلا دایم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به جوانا سر متاب از پند پیران که رای پیر از بخت جوان به شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست ز مروارید گوشم در جهان به اگر چه زنده رود آب حیات است ولی ما از اصفهان به سخن اندر دهان دوست شکر ولیکن گفته از آن به ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/796 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت است خیز ای طرفه پسر پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر بسیار بجویی و نیابی دیگر ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1698 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟ گوییا باور نمی‌دارند روزِ داوری کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور می‌کنند یا رب این نودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر می‌کنند ای گدایِ خانقه بَرْجَه که در دیرِ مغان می‌دهند آبی که را توانگر می‌کنند زمرهٔ دیگر به از غیب سر بَر می‌کنند بر درِ میخانهٔ ای مَلَک تسبیح گوی کَاندر آنجا طینتِ آدم مُخَمَّر می‌کنند صبحدم از عرش می‌آمد خروشی، عقل گفت قدسیان گویی که شعرِ از بَر می‌کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1041 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور که از هر رقعه هزاران بت بیفشانی گشاد کار مشتاقان در آن ابروی است خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت ندانی قدر وقت ای مگر وقتی که درمانی ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی خیال چنبر زلفش فریبت می‌دهد نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/735 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هیهات! کزین دیار رفتم ناکرده وداع یار رفتم ؟ اکنون که من از قرار رفتم چون خاک در تو بوسه دادم با دیدهٔ اشکبار رفتم ،_ای_عزیز_چون_جان، دل نزد تو یادگار رفتم زنهار! مرا نگه‌دار چون من ز میان کار رفتم بردند به اضطرارم، ای دوست، زین جا نه به اختیار رفتم بی‌مونس و غمگسار رفتم از خلق کریم تو ندیدم یک عهد چو استوار، رفتم چون از لب تو نیافتم کام ناکام به هر دیار رفتم نایافته مرهمی ز لطفت دل خسته و جان فگار رفتم شکرانه بده، که از در تو چون محنت روزگار رفتم تو خرم و شاد و کامران باش کز شهر تو سوکوار رفتم در قصهٔ درد من نگه کن بنگر که چگونه زار رفتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1080 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همی‌زنم سرد بر امید کسی که یاد از من به سال‌ها به چشم رحم به رویم نظر همی‌نکند به دست جور و جفا گوشمال داده بسی دلم ببرد و به جان می‌ندهد کسی به شهر این کند به جای کسی به هر چه در نگرم نقش روی او بینم که دیده در همه عالم بدین صفت به دست چه شیر سیه چه مورچه‌ای به دام هجر چه باز سفید چه مگسی عجب مدار ز من روی زرد و زار که کوه کاه شود گر برد جفای خسی بر آستان وصالت نهاده سر بر آستین خیالت نبوده دسترسی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/109 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی برساز ترانه‌ای و پیش‌آور می این آمدن تیرمه و رفتن دی ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1624 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همی گردم به گرد هر سرایی نمی‌یابم نشان دوست جایی نیابم نیز آن دم را بقایی وگر یک دم به وصلش خوش برآرم گمارد در نفس بر من بلایی نگوید: چون شد آخر مبتلایی؟ چنان تنگ آمدم از غم که در وی نیابی خوشدلی را جایگایی عجب زین محنت و رنج فراوان که چون می‌باشد اندر تنگنایی؟ برون شد کی توان بی‌آشنایی؟ مشامم تا ازو بویی نیابد نیابد جان بیمارم شفایی مرا یاری است، گر خونم بریزد نیارم خواست از وی خون بهایی غمش گوید مرا: جان در میان نه ازین خوشتر شنیدی ماجرایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/931 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند ور همین پرده زنی پرده خلقی بدرانی تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی نوک تیر مژه از جوشن جان می‌گذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت عیبت آن است که با ما به ارادت نه چنانی رمقی بیش نمانده‌ست گرفتار غمت را چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی بیش از این صبر ندارم که تو هر دم بر قومی بنشینی و مرا بر سر آتش بنشانی گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد که برانی ز در و دگربار بخوانی گر قدمت راه به پایان نرساند باری اندر طلبش عمر به پایان برسانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/68 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر توست یارا به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی دل هوشمند باید که به سپاری که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که پرستی چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد چه کنند اگر زبونی نکنند و گِله از فراق یاران و جفای روزگاران نه طریق توست کم گیر و رستی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/173 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همه چشمیم تا برون آیی همه گوشیم تا چه فرمایی تو نه آن صورتی که بی رویت متصور شود شکیبایی من ز دست تو بکشم تا تو دستم به نیالایی گفته بودی قیامتم بینند این گروهی محب سودایی وین چنین روی که تو راست خود قیامت بود که بنمایی ما تماشاکنان کوته دست تو درخت بلندبالایی سر ما و آستان خدمت تو گر برانی و گر ببخشایی جان به شکرانه دادن از من گر به انصاف با میان آیی عقل باید که با صلابت نکند پنجه توانایی تو چه دانی که بر تو نگذشته‌ست شب هجران و روز تنهایی روشنت گردد این حدیث چو روز گر چو شبی بپیمایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/185 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همایِ اوجِ سعادت به دامِ ما افتد اگر تو را گذری بر مُقام ما افتد اگر ز رویِ تو عکسی به جامِ ما افتد شبی که ماهِ مراد از افق شود طالع بُوَد که پرتوِ نوری به بامِ ما افتد؟ به بارگاهِ تو چون باد را نباشد بار کی اتفاقِ مجالِ سلامِ ما افتد چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم که قطره‌ای ز زلالش به کامِ ما افتد کز این شکار، فراوان به دامِ ما افتد به ناامیدی از این در مرو، بزن فالی بُوَد که قرعهٔ دولت به نامِ ما افتد ز خاکِ کوی تو هر گَه که دَم زند نسیمِ جان در مشامِ ما افتد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1134 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هم دانهٔ امید به خرمن ماند هم باغ و سرای بی تو و من ماند با دوست بخور گرنه به دشمن ماند ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1539 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشید کز صفا بوی وفایی ندمید آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خرید هر چه زان تلخ‌تر اندر همه عالم نبود گو بگو از لب که لطیف است و لذیذ گر من از خار بترسم نبرم دامن کام در کام نهنگ است بباید طلبید مرو ای دوست که ما بی تو نخواهیم نشست مبر ای یار که ما از تو نخواهیم برید از تو با مصلحت نمی‌پردازم که محال است که در نگرد هر که تو دید آفرین کردن و دشنام شنیدن سهل است چه از آن به که بود با تو مرا گفت و شنید جهد بسیار بکردم که نگویم غم عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید آخر ای مطرب از این پرده عشاق بگرد چند گویی که مرا پرده به چنگ تو درید تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند چند چون ماهی بر خشک توانند طپید سخن بشنو که تو خاصه آن وقت که در گوش کنی مروارید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/451 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هشیار کسی باید کز بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد آن کس که دارد آراسته‌ی معنی گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد آخر نه منم تنها در بادیه‌ی سودا لب بس شور برانگیزد بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت بی‌مایه زبون باشد هر چند که بستیزد فضل است اگرم عدل است اگرم رانی قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد تا به تو پیوستم راه همه دربستم جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد نظر از رویت کوته نکند هرگز ور روی بگردانی در دامنت آویزد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/547 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار عهد بکردم که گرد نگردم همی برابرم آید خیال روی تو هر دم نخواستم که بگویم حدیث و چه حاجت که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم به برسیدم مجال صبر ندیدم گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه که من حکایت دیدار دوست درننوردم هر آن کسم که نصیحت همی‌کند به صبوری به هرزه باد هوا می‌دمد بر آهن سردم به چشم‌های تو دانم که تا ز چشم برفتی به چشم و ارادت نظر به هیچ نکردم نه روز می‌بشمردم در انتظار جمالت که روز هجر تو را ز عمر می‌نشمردم چه دشمنی که نکردی چنان که تو باشد به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم من از کمند تو اول چو وحش می‌برمیدم کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم تو را که گفت که نه مرد تو باشد گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/340 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز ز رویِ صدق و صفا گشته با دَمساز رفیقِ چه غم دارد از نَشیب و فراز غمِ حبیب نهان بِه ز گفت و گوی رقیب که نیست سینهٔ اربابِ کینه محرمِ راز اگر چه حُسنِ تو از غیر مُستَغنیست من آن نیَم که از این آیم باز چه گویَمَت که ز سوزِ درون چه می‌بینم ز اشک پُرس حکایت که من نیَم غَمّاز که کرد نرگسِ مستش سیَه به سرمهٔ ناز بدین سپاس که مجلس مُنَّوَر است به دوست گَرَت چو شمع جفایی رِسَد بسوز و بساز غَرَض کِرشمهٔ حُسن است ور نه نیست جمالِ دولتِ محمود را به زلفِ ایاز غزل سُرایی ناهید صرفه‌ای نَبَرَد در آن مَقام که برآورد آواز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/975 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار سختی اگر بر من آید آسان است که دوستی و ارادت هزار چندان است سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که خار دشت محبت است و ریحان است اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست و گر تو داغ نهی داغ نیست درمان است نه آبروی که گر بخواهی ریخت مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است ز عقل من عجب آید صوابگویان را که به دست تو دادن خلاف در جان است من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب گرم قرار نباشد که داغ هجران است عجب در آن سر زلف معنبر مفتول که در کنار تو خسبد چرا پریشان است جماعتی که ندانند حظ روحانی تفاوتی که میان دواب و انسان است گمان برند که در باغ را نظر به سیب زنخدان و پستان است مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر که جهل پیش خردمند عذر است و ما ابرئ و ازکیها که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/26 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک و گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک نَفَس نَفَس اگر از باد نَشنوم بویش زمان زمان چو از غم کُنَم گریبان چاک رَوَد به خواب دو چشم از خیالِ تو، هیهات بُوَد صبور اندر فِراقِ تو، اگر تو زخم زَنی بِهْ که دیگری مَرهم و گر تو زَهر دهی بِهْ که دیگری تریاک لِأنَّ روحیَ قَدْ طابَ اَن یَکونَ فِداک عِنان مَپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم سِپر کُنَم سر و دستت ندارم از فِتراک تو را چُنان که تویی هر نظر کجا بیند به قَدرِ دانشِ خود هر کسی کند اِدراک به چَشمِ خَلق، عزیزِ جهان شود که بر درِ تو نَهَد رویِ مَسکَنَت بر خاک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/927 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار جهد بکردم که سر بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیده‌دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به در برند به دوشم بیا به صلح من امروز در کنار من امشب که دیده نکرده‌ست از انتظار تو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم به زخم‌خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست، ملامت کند چو من بخروشم مرا مگوی که طریق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم؟ به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/304 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگزم نقشِ تو از لوحِ و جان نَرَوَد هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد به جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نرود در ازل بست با سرِ زلفت پیوند تا ابد سر نَکَشَد، وز سرِ پیمان نرود هر چه جز بارِ غمت بر مسکینِ من است برود از من وز من آن نرود آن چُنان مِهر توام در و جان جای گرفت که اگر سر برود، از و از جان نرود درد دارد چه کُنَد کز پِی درمان نرود هر که خواهد که چو نشود سرگردان دل به خوبان ندهد وز پِی ایشان نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1013 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار جهد بکردم که من باشی مرادبخش بی‌قرار من باشی انیس خاطر امیدوار من باشی چو خسروان ملاحت به بندگان نازند تو در میانه خداوندگار من باشی از آن عقیق که خونین ز او اگر کنم غمگسار من باشی در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند گرت ز دست برآید نگار من باشی دمی انیس سوگوار من باشی شود غزاله خورشید صید لاغر من گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای وظیفه من اگر ادا نکنی قرض دار من باشی من این مراد ببینم به خود که نیم شبی به جای اشک روان در کنار من باشی من ار چه شهرم جوی نمی‌ارزم مگر تو از کرم خویش من باشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/754 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی الا بر آن که دارد با وصالی دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی خرم تنی که محبوب از در فرازش آید چون رزق نیکبختان بی محنت سؤالی همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد کاو را نبوده باشد در عمر حالی بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی اول که گوی بردی من بودمی به دانش گر سودمند بودی بی دولت احتیالی سال وصال با او یک روز بود گویی و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی ایام را به ماهی یک شب هلال باشد وآن ماه را هر ابرویی هلالی صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی غزل نگوید جز بر چنین غزالی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/94 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگز نبود سرو به بالا که تو داری یا مه به صفای رخ که تو داری گر نباشد شب را روشن کند این غره غرا که تو داری حوران بهشتی که خلق ستانند هرگز نستانند ما که تو داری بسیار بود سرو روان و خندان لیکن نه بدین صورت و بالا که تو داری پیداست که سرپنجه ما را چه بود زور با ساعد سیمین توانا که تو داری سحر سخنم در همه آفاق ببردند لیکن چه زند با ید بیضا که تو داری امثال تو از صحبت ما ننگ ندارند جای مگس است این همه حلوا که تو داری این روی به صحرا کند آن میل به بستان من روی ندارم مگر آن جا که تو داری تو نیارامی و کوته نکنی دست تا سر نرود در سر سودا که تو داری تا میل نباشد به وصال از طرف دوست سودی نکند حرص و تمنا که تو داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/121 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈