eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
هر آن که منظوری ندارد چراغ دولتش نوری ندارد چه کار اندر بهشت آن مدعی را که میل امروز با حوری ندارد چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را که پنهان شوق مذکوری ندارد میان عارفان نظر نیست که خاطر پیش منظوری ندارد اگر سیمرغی اندر دام زلفی بماند تاب عصفوری ندارد طبیب ما یکی که گویی هیچ رنجوری ندارد ولیکن چون عسل بشناخت فغان از دست زنبوری ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/563 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کو به مایل نیست حجرهٔ دیو خوان، که آن نیست ،_بی‌خبر_بمیر_از_عشق که ز گل عندلیب غافل نیست دل بی‌عشق چشم بی‌نور است خود بدین حاجت نیست در ره کوی دوست منزل نیست هر که مجنون نشد درین سودا ای ، بگو که: عاقل نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/917 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر نسیم از بوستان توست الحان از دوستان توست چون خضر دید آن لب جان‌بخش گفتا که آب چشمهٔ حیوان دهان توست یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست هر شاهدی که در نظر آمد به در نیافت راه که آنجا مکان توست هرگز نشان ز چشمهٔ کوثر شنیده‌ای کاو را نشانی از دهن بی‌نشان توست از رشک آفتاب جمالت بر آسمان هر ماه ماه دیدم چون ابروان توست این باد روح‌پرور از انفاس گویی مگر ز طرهٔ عنبرفشان توست صد پیرهن قبا کنم از خرمی اگر بینم که دست من چو کمر در میان توست گفتند میهمانی عشاق می‌کنی به بوسه‌ای ز لبت میهمان توست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/122 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هان کوزه‌گرا بپای اگر هشیاری تا چند کنی بر گل مردم خواری بر چرخ نهاده‌ای چه می‌پنداری ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1625 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش گفت ببخشند گنه، مِی بنوش مژدهٔ رحمت برساند سروش این خِرَدِ خام به میخانه بَر تا مِیِ لعل آوَرَدَش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قَدَر ای که توانی بکوش لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست نکتهٔ سربسته چه دانی؟ خموش رویِ من و خاکِ درِ مِی فروش رندیِ نه گناهیست صَعب با کَرَمِ پادشه عیب پوش داورِ دین، شاه شجاع، آن که کرد روحِ قدس حلقهٔ امرش به گوش ای مَلِکُ العَرش مرادش بده و از خطرِ چشمِ بَدَش دار گوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/946 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیم چون یک نفس بی غم خون خوار اولی‌تر ندارم چون خرم، تنی بیمار اولی‌تر ،_چو_من_زار_و_حزین_اولی نبیند هر که غمخواری، چو من غمخوار اولی‌تر دلی کز یار خود بویی نیابد تن دهد بر باد چنین در کف هجران اسیر و زار اولی‌تر ،_تن_اندر_هجر_او_دارم به شادی چون نیم لایق، مرا تیمار اولی‌تر چو درد او بود درمان، تن من ناتوان خوشتر چو زخم او شود مرهم، افگار اولی‌تر چو روزی من از وصلش همه تیمار و غم باشد به هر حالی مرا درد و غم بسیار اولی‌تر ،_چون_عاشق_یاری،_به_درد_او_گرفتاری همی کن ناله و زاری، که عاشق زار اولی‌تر هر آنچه آرزو داری برو از درگه او خواه ز هر در، کان زند مفلس، در اولی‌تر عراقی، در رخ خوبان یار خود می‌بین نظر چون می‌کنی باری به روی یار اولی‌تر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1122 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیم بی‌تو دمی بی‌غم، کجایی؟ ندارم بی‌تو خرم، کجایی؟ به رویت آرزومندم، کجایی؟ نیایی نزد این رنجور یک دم نپرسی حال این درهم، کجایی؟ بنالم زار: کای همدم، کجایی؟ ز من هر دم برآید ناله و آه چو یاد آید رخت هر دم، کجایی؟ درآ شاد از درم: کز آرزویت به جان آمد پر غم، کجایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/927 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و که در قضا و قدر است چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1590 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیست کاری به آنم و اینم صنع پروردگار می‌بینم ،_والله نیست پروای عقلم و دینم سخنی، کز تو بشنود گوشم خوشتر آید ز جان شیرینم خود که بینم، که بر تو بگزینم؟ کرمی کن، گرم بخواهی کشت هم بدان ساعدان سیمینم با ، که عاجز غم توست خرده‌گیری مکن، که مسکینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1057 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نوش کن جام شراب یک منی تا بدان بیخ غم از برکنی سر گرفته چند چون خم دنی چون ز جام بیخودی رطلی کشی کم زنی از خویشتن لاف منی سنگسان شو در قدم نی همچو آب جمله رنگ آمیزی و تردامنی دل به می دربند تا مردانه وار گردن سالوس و تقوا بشکنی خویشتن در پای معشوق افکنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/731 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیست در شهر نگاری که ما بِبَرَد بختم ار شود رختم از این جا ببرد عاشقِ سوخته نامِ تمنا ببرد باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم آه از آن روز که بادَت رعنا ببرد رهزنِ دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد ترسم آن نرگسِ مستانه به یَغما ببرد بانگِ گاوی چه صدا بازدهد؟ مَخر سامری کیست که دست از یدِ بیضا ببرد؟ جامِ میناییِ مِی سَدِّ رَهِ تنگ مَنِه از دست که سیلِ غمت از جا ببرد راهِ ار چه کمینگاه کمانداران است هر که دانسته رَوَد صَرفه ز اَعدا ببرد حافظ! ار جان طلبد غمزهٔ مستانهٔ خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1119 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی بدمد باز و تو در باشی که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی در چمن هر ورقی دفتر دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصه مشکل باشی رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/755 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه هر که چهره برافروخت داند نه هر که آینه سازد سِکندری داند کلاه داری و آیینِ سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن که دوست خود روشِ بنده پروری داند غلامِ همتِ آن رندِ عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند که آدمی بچه‌ای، پری داند هزار نکتهٔ باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا که قدرِ گوهرِ یک دانه جوهری داند به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند ز شعرِ کسی بُوَد آگاه که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1065 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه من تنها گرفتارم به دام زلف که هر کس با سری دارند و سودایی قرین یار را چه پروای چمن باشد هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر تو با داری چه دانی حال شیدایی همی‌دانم که فریادم به گوشش می‌رسد لیکن ملولی را چه غم دارد ز حال عجب دارند یارانم که دستش را همی‌بوسم ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با نه آخر جان برآمد در تمنایی خرد با می‌کوشد که وی را در کمند آرد ولیکن بر نمی‌آید ضعیفی با توانایی مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت می‌آمد نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی تو خشم بر ما گیر و چشم بر ما کن که ما را با کسی دیگر نمانده‌ست از تو پروایی نپندارم که را بیازاری و بگذاری که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/187 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه طریق دوستان است و نه مهربانی که به دوستان یک سر دست برفشانی دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی غم به کس نگویم که بگفت رنگ رویم تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟ دل عارفان ببردند و قرار پارسایان همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در میان جانی اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی مده ای پندم که نظر بر او فکندم تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی بت من چه جای لیلی که بریخت مجنون اگر این ببینی دگر آن سمر نخوانی دل دردمند ز محبت تو شد نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/69 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید و گر صد بنویسم حکایت بیش از آن آید مرا تو جان به تلخی رفته از اعضا الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید ملامت‌ها که بر من رفت و سختی‌ها که پیش آمد گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید چه پروای سخن گفتن بود مشتاق خدمت را حدیث آن گه کند که با بوستان آید چه سود آب فرات آن گه که جان تشنه بیرون شد چو مجنون بر کنار افتاد لیلی با میان آید من ای دوست می‌دارم تو را کز بوی مشکینت چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید نسیم را گفتم تو با او جانبی داری کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید گناه توست اگر وقتی بنالد ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید خطا گفتم به که جوری می‌کند عذرا نمی‌باید که وامق را شکایت بر زبان آید قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی دگربارش بفرمایی به فرق سر دوان آید زمین باغ و بستان را به باد نوروزی بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید گرت گردد ز دست دوستان نه دوستی باشد که از بر دهان آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/436 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه دسترسی به یار دارم نه طاقت انتظار دارم هر جور که از تو بر من آید از گردش روزگار دارم در غم تو کنم خزینه گر یک و گر هزار دارم این خسته چو موی باریک از زلف تو یادگار دارم من کانده تو کشیده باشم اندوه زمانه دارم در آب دو دیده از تو غرقم و امید لب و کنار دارم دل بردی و تن زدی همین بود من با تو بسی دارم دشنام همی‌دهی به من با دو لب تو کار دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/321 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری عهد و پیمان و وفاداری و و یاری زخم اجل به که سر نیش فراقت کشتن اولیتر از آن که‌م به جراحت بگذاری تن آسوده چه داند که خسته چه باشد من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند همچو بر خرمن قطره باران طوطیان دیدم و ز حدیثت نشنیدم شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری ای خردمند که گفتی نکنم چشم به به چه کار آیدت آن که به جانان نسپاری آرزو می‌کندم با تو شبی بودن و روزی یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری هم اگر عمر بود دامن کامی به کف آید که از خار همی‌آید و از شب تاری آن طبع ندارد که ز تو برنجد خوش بود هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/126 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه آن شبست که کس در میان ما گنجد به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد کلاه و تکبر بنه کمر بگشای که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد مرا شکر منه و مریز در مجلس میان خسرو و شکر کجا گنجد چو شور درآمد قرار عقل نماند درون مملکتی چون دو پادشا گنجد نماند در سر ز بانگ رود و سرود مجال آن که دگر پند پارسا گنجد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/578 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه از چینم حکایت کن نه از روم که من با یکی دارم در این بوم هر آن ساعت که با یاد من آید فراموشم شود موجود و معدوم ز دنیا بخش ما غم آمد نشاید الا رزق مقسوم رطب و دست از نخل کوتاه زلال اندر میان و تشنه محروم از آن شاهد که در اندیشه ماست ندانم زاهدی در شهر معصوم به روی او نماند هیچ منظور به بوی او نماند هیچ مشموم نه بی او می‌خواهم نه با او که او در سلک من حیف است منظوم چشم ظاهربین بدوزید که ما را در میان سریست مکتوم همه عالم گر این صورت ببینند کس این معنی نخواهد کرد مفهوم چنان سوزم که خامانم نبینند نداند تندرست احوال محموم مرا گر دهی ور جان ستانی عبادت است و بنده ملزوم نشاید برد جان از این کار مسافر تشنه و جلاب مسموم چو آهن تاب آتش می‌نیارد همی‌باید که پیشانی کند موم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/279 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه از تو به من رسید بویی نه وصل توام نمود رویی آویخته جان من به مویی سودای تو در فکنده هر لحظه به تازه جست و جویی دانم نرسد به بنده بویی لیکن شده‌ام به آرزو شاد مزار تو، کم ز آرزویی سودای محال در دماغم افگنده به هرزه های و هویی زیر خم زلف تو چو گویی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/923 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه اندر زمین نظیر تو نیست که چون رخ منیر تو نیست ندهم به قد و قامت سرو که چو بالای تو نیست در همه شهر ای کمان ابرو کس ندانم که صید تیر تو نیست دل مردم دگر کسی نبرد که نیست کان اسیر تو نیست گر بگیری نظیر من چه کنم که مرا در جهان نظیر تو نیست ظاهر آنست کان چو حدید درخور صدر چون حریر تو نیست همه عالم به رفت نام که در ضمیر تو نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/614 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نمی‌دانم چه بد کردم، که نیکم زار می‌داری؟ تنم رنجور می‌خواهی، بیمار می‌داری ،_از_اینم_دیر_می‌پرسی به زاری کردنم شادی، از آنم زار می‌داری دلم را خسته می‌داری ز تیر غم، روا باشد به دست هجر جانم را چرا افگار می‌داری؟ ؟_به_آزاری_نمی‌ارزم که باشم؟ خود کیم؟ کز من چنین آزار می‌داری؟ مرا دشمن چه می‌داری؟ که نیکت دوست‌ می‌دارم مرا چون یار می‌دانی، چرا اغیار می‌داری؟ مرا گویی مشو غمگین، که غمخوارت شوم روزی ندانم آن کنون باری مرا غمخوار می‌داری دلم خون شد ز تیمارت، نکو تیمار می‌داری دریغا آنکه گهگاهی به دردم یاد می‌کردی عزیزم داشتی اول، به آخر خوار می‌داری به دردی قانعم از تو، به دشنامی شدم راضی در این هم یاری‌ام ندهی، چگونه یار می‌داری؟ درین هم یاریم ندهی، به دشنامی عزیزم کن به دردی قانعم از تو، چگونه یار می‌داری؟ به هر رویی که بتوانم من از تو رو نگردانم اگر بر تخت بنشانی و گر بر دار می‌داری به تو هر کس که فخر آرد، نداری عار از او، دانم عراقی نیک بدنام است، از آن رو عار می‌داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/973 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم به مویه‌هایِ غریبانه قِصه پردازم که از جهان رَه و رسمِ سفر براندازم من از دیارِ حبیبم نه از بِلاد غریب مُهَیمَنا به رفیقانِ خود رَسان بازم خدای را مددی ای رفیقِ رَه تا من به کویِ میکده دیگر عَلَم برافرازم خِرَد ز پیریِ من کِی حساب برگیرد؟ که باز با صَنَمی طفل، می‌بازم عزیز من، که به جز باد نیست دَمسازم هوایِ منزل ، آب زندگانیِ ماست صبا بیار نسیمی ز خاکِ سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی شکایت از کِه کنم؟ خانگیست غَمّازَم ز چَنگِ زهره شنیدم که صبحدم می‌گفت غلامِ خوش لهجهٔ خوش آوازم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/891 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگویم آب و است آن وجود روحانی بدین کمال نباشد جمال انسانی اگر تو آب و همچنان که سایر خلق گل بهشت مخمر به آب حیوانی به هر چه اندر جهان نظر کردم که گویمش به تو ماند تو ز آنی وجود هر که نگه می‌کنم ز جان و جسد مرکب است و تو از فرق تا قدم جانی گرت در آینه سیمای ببرد چو من شوی و به درمان درمانی دلی که با سر زلفت تعلقی دارد چگونه جمع شود با چنان پریشانی مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم رواست گر بنوازی و گر برنجانی ولی خلاف بزرگان که گفته‌اند مکن بکن هر آن چه بشاید نه هر چه بتوانی طمع مدار که از دامنت بدارم دست به آستین ملالی که بر من افشانی فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود برای عید بود گوسفند قربانی روان روشن که مجلس توست به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/70 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈