eitaa logo
الهام انیمیشن
93 دنبال‌کننده
27 عکس
365 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی کس دیگر نتواند که بگیرد جایت همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت روزگاریست که سودای تو در سر دارم مگرم سر برود تا برود سودایت قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار تا فرو رفت به پای جهان پیمایت چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص گر تأمل نکند صورت جان آسایت دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست هم در آیینه توان دید مگر همتایت روز آن است که مردم ره صحرا گیرند خیز تا سرو بماند خجل از بالایت دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت گوش مکن بر سخن اعدایت عاشق دیدار من آنگه باشی که به دنیا و به عقبی نبود پروایت طالب آن است که از شیر نگرداند روی یا نباید که به بگردد رایت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/584 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت به آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت بر این یکی شده بودم که گرد نگردم قضای درآمد بدوخت چشم درایت ملامت من مسکین کسی کند که نداند که تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت ز حرص من چه گشاید تو ره به ده که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت مرا به دست تو هلاک جان گرامی هزار باره که رفتن به دیگری به حمایت جنایتی که بکردم اگر درست بباشد فراق روی تو چندین بس است حد جنایت به هیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن کجا برم از دست پادشاه ولایت به هیچ صورتی اندر نباشد این همه معنی به هیچ سورتی اندر نباشد این همه آیت کمال حسن وجودت به وصف راست نیاید مگر هم آینه گوید چنان که هست حکایت مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان هنوز وصف جمالت نمی‌رسد به نهایت فراقنامه به هیچ گوش نیامد که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/585 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
برخیز تا یک سو نهیم این ازرق‌فام را بر باد قلاشی دهیم این تقوا را هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را می با جوانان باری تمنا می‌کند تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم می‌شود ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد کز بوستان باد سحر می‌دهد پیغام را غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم‌اندام را دلبندم آن پیمان‌گُسِل منظور چشم آرام نی نی مخوان کز ببرد آرام را دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را باران اَشکم می‌رود وز اَبرَم آتش می‌جهد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود صوفی گران‌جانی بِبَر ساقی بیاور جام را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/588 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فرهاد را چو بر رخ نظر فتاد دودش به سر درآمد و از پای درفتاد مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد رامین چو اختیار غم ویس کرد یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید کارش مدام با غم و آه سحر فتاد زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان مست از چو من بی‌خبر فتاد بسیار کس شدند اسیر کمند تنها نه از برای من این شور و فتاد روزی به نظری کرد چشم من زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد آمد آن چنان به در زد آتشی کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد بر من مگیر اگر شدم آشفته ز مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد ز خلق چند نهان راز کنی چون ماجرای تو یک یک به در فتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/581 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان گه که بر آن صورت نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو به سر افتاد شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد هان تا لب نستاند از دست کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد صاحب نظران این گرم چو آتش دانند که در خرمن من بیشتر افتاد نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد نه حریف غم او بود ولیکن با رستم دستان بزند هر که درافتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/582 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر جان طلبی فدای جانت سهلست جواب امتحانت سوگند به جانت ار فروشم یک موی به هر که در جهانت با آن که تو مهر کس نداری کس نیست که نیست مهربانت وین سر که تو داری ای ستمکار بس سر برود بر آستانت بس فتنه که در زمین به پا شد از روی چو ماه آسمانت من در تو رسم به جهد؟ هیهات کز باد سَبَق برد عنانت بی یاد تو نیستم زمانی تا یاد کنم دگر زمانت کوته نظران کنند و حیفست تشبیه به سرو بوستانت و ابرو که تو داری ای پری‌زاد در صید چه حاجت کمانت گویی بدن ضعیف نقشیست گرفته از میانت گر واسطهٔ سخن نبودی در وهم نیامدی دهانت از این سخن نباشد الا دهن شکرفشانت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/586 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیش رویت نمی‌تابد خور ز حکم تو سر نمی‌تابد نیکویی کن که نرگس مست ... ... زهره وقت سحر نمی‌تابد آتش اندر درون شب بنشست که تنورم مگر نمی‌تابد بار کجا کشد من که قضا و قدر نمی‌تابد ناوک غمزه بر مزن ای جان چو بر نمی‌تابد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/580 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا بود بار غمت بر بی‌هوش مرا سوز ننشاند ز جگر جوش مرا نگذرد یاد و سنبلم اندر خاطر تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا شربتی تلختر از زهر فراقت باید تا کند لذت وصل تو فراموش مرا هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا اندر کف جلاد غمت می‌گوید بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/577 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس این کند که ز یار و دیار برگردد کند هرآینه چون روزگار برگردد تنکدلی که نیارد کشید زحمت ملامتش نکنند ار ز خار برگردد به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند ضرورتست که بیچاره وار برگردد به آب تیغ اجل تشنه است مرغ که نیم کشته به چند بار برگردد به سنگ حوادث کسی چه چاره کند جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد دلم نماند پس این چیست هر ساعت که در دو دیده یاقوت بار برگردد گر از دیار به وحشت ملول شد گمان مبر که به معنی ز یار برگردد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/575 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه آن شبست که کس در میان ما گنجد به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد کلاه و تکبر بنه کمر بگشای که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد مرا شکر منه و مریز در مجلس میان خسرو و شکر کجا گنجد چو شور درآمد قرار عقل نماند درون مملکتی چون دو پادشا گنجد نماند در سر ز بانگ رود و سرود مجال آن که دگر پند پارسا گنجد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/578 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد گر در خیال خلق، پری‌وار بگذری فریاد در نهاد بنی آدم اوفتد افتاده تو شد ای دوست دست گیر در پای مفکنش که چنین کم اوفتد در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل مانند من به تیر بلا محکم اوفتد مشکن که حقه راز نهان توست ترسم که راز در کف اوفتد وقتست اگر بیایی و لب بر لبم نهی چندم به جست و جوی تو دم بر دم اوفتد صبور باش بر این ریش دردناک باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/579 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که می با تو عربده کرد هر که روی تو دید آورد زهر اگر در مذاق من ریزی با تو همچون شکر بشاید آفرین خدای بر پدری که تو فرزند پرورد لایق خدمت تو نیست بساط روی باید در این قدم گسترد خواستم گفت خاک پای توام عقلم اندر زمان نصیحت کرد گفت در راه دوست خاک مباش نه که بر دامنش نشیند گرد دشمنان در مخالفت گرمند و آتش ما بدین نگردد سرد مرد ار ز پیش تیر بلا روی درهم کشد مخوانش مرد هر که را برگ بی مرادی نیست گو برو گرد کوی مگرد وصل اگر ندهند ما و دردی کشان مجلس درد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/573 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈