مکن سرگشته آن #دل را که دست آموز غم کردی
به #زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی
قلم بر بیدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی
سگم #خواندی و خشنودم جزاک الله کرم کردی
چه لطف است این که فرمودی مگر سبق اللسان بودت
چه حرف است این که آوردی مگر سهو القلم کردی
عنایت با من اولیتر که تأدیب جفا دیدم
گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی
غنیمت دان اگر روزی به شادی دررسی ای #دل
پس از چندین تحملها که #زیر بار غم کردی
شب غمهای #سعدی را مگر هنگام روز آمد
که تاریک و ضعیفش چون چراغ #صبحدم کردی
#مکن_سرگشته_آن_دل_را_که_دست_آموز_غم_کردی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/159
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدی که وفا به جا نیاوردی
رفتی و خلاف دوستی کردی
بیچارگیم به چیز نگرفتی
درماندگیم به هیچ نشمردی
من با همه جوری از تو خشنودم
تو بی گنهی ز من بیازردی
خود کردن و جرم دوستان دیدن
رسمیست که در جهان تو آوردی
نازت ببرم که #نازک اندامی
بارت بکشم که #نازپروردی
ما را که جراحت است #خون آید
درد تو چنم که فارغ از دردی
گفتم که نریزم آب رخ #زین بیش
بر خاک درت که #خون من #خوردی
وین #عشق تو در من آفریدستند
هرگز نرود ز زعفران زردی
ای ذره تو در مقابل #خورشید
بیچاره چه میکنی بدین خردی
در حلقه کارزار جان دادن
بهتر که گریختن به #نامردی
#سعدی سپر از جفا نیندازد
گل با گیه است و #صاف با دردی
#دیدی_که_وفا_به_جا_نیاوردی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/161
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرو چمن پیش اعتدال تو پست است
روی تو بازار آفتاب شکستهست
شمع فلک با هزار مشعل انجم
پیش وجودت چراغ بازنشستهست
توبه کند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مست است
این همه زورآوری و مردی و شیری
مرد ندانم که از کمند تو جستهست
این یکی از دوستان به تیغ تو کشتهست
وان دگر از عاشقان به تیر تو خستهست
دیده به #دل میبرد حکایت مجنون
دیده ندارد که #دل به مهر نبستهست
دست طلب داشتن ز دامن معشوق
پیش کسی گو کش اختیار به دست است
با چو تو روحانیی تعلق خاطر
هر که ندارد دواب #نفسپرست است
منکر #سعدی که ذوق #عشق ندارد
نیشکرش در دهان تلخ کبست است
#سرو_چمن_پیش_اعتدال_تو_پست_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/155
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم آهن #دلی کنم چندی
ندهم #دل به هیچ #دلبندی
وان که را دیده در دهان تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی
خاصه ما را که در ازل بودهست
با تو آمیزشی و پیوندی
به #دلت کز #دلت به در نکنم
سختتر #زین مخواه سوگندی
یک دم آخر حجاب یک سو نه
تا برآساید آرزومندی
همچنان پیر نیست مادر دهر
که بیاورد چون تو فرزندی
ریش فرهاد بهترک میبود
گر نه #شیرین نمک پراکندی
کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی
چه کند بندهای که از #دل و جان
نکند خدمت خداوندی
#سعدیا دور نیک #نامی رفت
نوبت عاشقیست یک چندی
#گفتم_آهن_دلی_کنم_چندی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/157
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه باز در #دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
و گر نه بر سر کویت به آرزومندی
دری به روی من ای یار مهربان بگشای
که هیچ کس نگشاید اگر تو در بندی
مرا و گر همه آفاق #خوبرویانند
به هیچ روی نمیباشد از تو خرسندی
هزار بار بگفتم که چشم نگشایم
به روی #خوب ولیکن تو چشم میبندی
مگر در آینه بینی و گر نه در آفاق
به هیچ خلق نپندارمت که مانندی
حدیث #سعدی اگر کائنات بپسندند
به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی
مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد
مگر امید به بخشایش خداوندی
#چه_باز_در_دلت_آمد_که_مهر_برکندی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/158
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا وقت آن آمد که #دل با مهر پیوندی
که ما را بیش از این طاقت نماندهست آرزومندی
غریب از #خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی
بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی
تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید
که ما را همچنین باشد شکیبایی و خرسندی
نگفتی بیوفا یارا که از ما نگسلی هرگز
مگر در #دل چنین بودت که #خود با ما نپیوندی
زهی آسایش و رحمت نظر را کش تو منظوری
زهی بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی
شکار آن گه توان کشتن که محکم در کمند آید
چو بیخ مهر بنشاندم درخت وصل برکندی
نمودی چند بار از #خود که حافظ عهد و پیمانم
کنونت بازدانستم که #ناقض عهد و سوگندی
مرا #زین پیش در خلوت فراغت بود و جمعیت
تو در جمع آمدی #ناگاه و مجموعان پراکندی
گرت جان در قدم ریزم هنوزت عذر میخواهم
که از من خدمتی #ناید چنان #لایق که بپسندی
ترش بنشین و تیزی کن که ما را تلخ ننماید
چه میگویی چنین #شیرین که شوری در من افکندی
شکایت گفتن #سعدی مگر باد است نزدیکت
که او چون رعد مینالد تو همچون برق میخندی
#نگارا_وقت_آن_آمد_که_دل_با_مهر_پیوندی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/156
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خلاف #شرط محبت چه مصلحت دیدی
که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی
گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم
که بیگنه بکشی از خدا نترسیدی
بپوش روی نگارین و موی مشکین را
که حسن طلعت #خورشید را بپوشیدی
هزار بیدل مشتاق را به حسرت آن
که لب به لب برسد جان به لب رسانیدی
محل و قیمت #خویش آن زمان بدانستم
که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی
هزار بار بگفتیم و هیچ درنگرفت
که گرد #عشق مگرد ای فقیر و گردیدی
تو را ملامت رندان و عاشقان #سعدی
دگر حلال نباشد که #خود بلغزیدی
به تیغ میزد و میرفت و باز مینگریست
که ترک #عشق نگفتی سزای #خود دیدی
#خلاف_شرط_محبت_چه_مصلحت_دیدی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/154
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
که روی چون #قمر از دوستان بپوشیدی
من از جفای زمان #بلبلا نخفتم دوش
تو را چه بود که تا #صبح میخروشیدی
قضا به #ناله مظلوم و #لابه محروم
دگر نمیشود ای #نفس بس که کوشیدی
کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر
که #شربت غم هجران تلخ نوشیدی
به مقتضای زمان اقتصار کن #سعدی
که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی
#مگر_دگر_سخن_دشمنان_نیوشیدی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/153
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری
یا کبر منعت میکند کز دوستان یاد آوری
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین #خوش منظری
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری
ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان
تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری
بالای سرو بوستان رویی ندارد #دلستان
خورشید با رویی چنان مویی ندارد عنبری
تا نقش میبندد فلک کس را نبودهست این نمک
ماهی ندانم یا ملک فرزند آدم یا پری
تا #دل به مهرت دادهام در بحر فکر افتادهام
چون در نماز استادهام گویی به محرابم دری
دیگر نمیدانم طریق از دست رفتم چون غریق
آنک دهانت چون عقیق از بس که #خونم میخوری
گر رفته باشم #زین جهان بازآیدم رفته روان
گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری
از نعلش آتش میجهد نعلم در آتش مینهد
گر دیگری جان میدهد #سعدی تو جان میپروری
هر کس که دعوی میکند کاو با تو انسی میکند
در عهد موسی میکند آواز گاو سامری
#آخر_نگاهی_باز_کن_وقتی_که_بر_ما_بگذری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/152
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری
آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم
پیغام دوستان برسانی بدان پری
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که به جانند مشتری
گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید
تو خفته در کجاوه به #خواب #خوش اندری
ای ماهروی حاضر غایب که پیش #دل
یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
دانی چه میرود به سر ما ز دست تو
تا #خود به پای #خویش بیایی و بنگری
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم
ای غایب از نظر که به معنی برابری
یا #دل به ما دهی چو #دل ما به دست توست
یا مهر #خویشتن ز #دل ما به در بری
تا #خود برون پرده حکایت کجا رسد
چون از درون پرده چنین پرده میدری
#سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
#ای_برق_اگر_به_گوشه_آن_بام_بگذری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/250
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخت آیینه ندارم که در او مینگری
خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
من چنان عاشق رویت که ز #خود بیخبرم
تو چنان فتنه #خویشی که ز ما بیخبری
به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را
کآنچه در وهم من آید تو از آن #خوبتری
برقع از پیش چنین روی نشاید برداشت
که به هر گوشه چشمی #دل خلقی ببری
دیدهای را که به دیدار تو #دل مینرود
هیچ علت نتوان گفت به جز بی بصری
گفتم از دست غمت سر به جهان در بنهم
نتوانم که به هر جا بروم در نظری
به فلک میرود آه سحر از سینه ما
تو همی برنکنی دیده ز #خواب سحری
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری
هر چه در وصف تو گویند به نیکویی هست
عیبت آن است که هر روز به طبعی دگری
گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمایی
پرده بر کار همه پرده نشینان بدری
عذر #سعدی ننهد هر که تو را نشناسد
حال دیوانه نداند که ندیدهست پری
#بخت_آیینه_ندارم_که_در_او_مینگری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/149
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که بر دوستان همیگذری
تا به هر غمزهای #دلی ببری
دردمندی تمام #خواهی کشت
یا به رحمت به کشته مینگری
ما #خود از کوی #عشقبازانیم
نه تماشاکنان رهگذری
هیچم اندر نظر نمیآید
تا تو #خورشیدروی در نظری
گفته بودم که #دل به کس ندهم
حذر از عاشقی و بیخبری
حلقهای گرد #خویشتن بکشم
تا نیاید درون حلقه پری
وین پری پیکران حلقه به گوش
شاهدی میکنند و جلوه گری
صبر #بلبل شنیدهای هرگز
چون بخندد شکوفه سحری
پردهداری بر آستانه #عشق
میکند عقل و گریه پردهدری
چو #خوری دانی ای پسر غم #عشق
تا غم هیچ در جهان نخوری
رایگان است یک #نفس با دوست
گر به دنیا و آخرت بخری
قلم است این به دست #سعدی در
یا هزار آستین در دری
این نبات از کدام شهر آرند
تو قلم نیستی که نیشکری
#ای_که_بر_دوستان_همیگذری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/150
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈