eitaa logo
الهام انیمیشن
81 دنبال‌کننده
39 عکس
444 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
نفسی وقت صحرا بود با دو که دایم نتوان تنها بود خاک چو دیبای منقش دیدم وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود پارس در سایه اقبال اتابک ایمن لیکن از مرغان چمن غوغا بود شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت که چه گویم نتوان گفت که چون بود یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود فتنه سامریش در نظر شورانگیز نفس عیسویش در لب شکرخا بود من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود دل و جهانی به دمی غارت کرد همچو نوروز که بر ملک یغما بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/470 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سروبالایی به صحرا می‌رود رفتنش بین تا چه می‌رود تا کدامین باغ از او خرمترست کاو به رامش کردن آنجا می‌رود می‌رود در راه و در اجزای خاک مرده می‌گوید مسیحا می‌رود این چنین بیخود نرفتی سنگدل گر بدانستی چه بر ما می‌رود اهل را گو نگه دارید چشم کان پری پیکر به یغما می‌رود هر که را در شهر دید از مرد و زن دل ربود اکنون به صحرا می‌رود آفتاب و سرو غیرت می‌برند کآفتابی سروبالا می‌رود باغ را چندان بساط افکنده‌اند کآدمی بر فرش دیبا می‌رود عقل را با زور پنجه نیست کار مسکین از مدارا می‌رود در سرش کردی و رفت بلکه جانش نیز در پا می‌رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/458 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که مجموع نباشد به تماشا نرود یار با یار سفرکرده به تنها نرود باد آسایش گیتی نزند بر ریش ندمد تا شب یلدا نرود بر ، عرصه عالم تنگست کان که جایی به افتاد دگر جا نرود هرگز اندیشه یار از دیوانه به تماشای و سبزه و صحرا نرود به سر خار مغیلان بروم با تو چنان به ارادت که یکی بر سر دیبا نرود با همه رفتن تذرو اندر باغ که به شوخی برود پیش تو نرود گر تو ای تخت سلیمان به سر ما دست رفت عجب ار مورچه در پا نرود باغبانان به شب از زحمت چونند که در ایام از باغچه غوغا نرود همه عالم سخنم رفت و به گوشت نرسید آری آنجا که تو باشی سخن ما نرود هر که ما را به نصیحت ز تو می‌پیچد روی گو به که عاشق به مدارا نرود ماه رخسار بپوشی تو بت یغمایی تا خلقی از این شهر به یغما نرود گوهر قیمتی از کام نهنگان آرند هر که او را غم جانست به دریا نرود بار کش و یار فراموش مکن مهر وامق به جفا کردن عذرا نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/461 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید این لطافت که تو داری همه بفریبد وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید نیشکر با همه اگر لب بگشایی پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید دل به سختی بنهادم پس از آن به تو دادم هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید گر حلالست که همه عالم تو بریزی آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند پای نتوان بست که بر نسراید دیدن نه حرامست ولیکن نظری گر بربایی از کف برباید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/447 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آفتاباست آن پری‌رخ یا ملائک یا بشر؟ قامتاست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر؟ هَدَّصبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنا صادَقَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر گُلبُناست آن یا تن یا حریر؟ آهناست آن یا یا حَجَر؟ تِهْتُ؛و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی اِنّ‌نَا حِرْتُ؛وَ المأمولُ نَحوی مَا احتیالی اِن هَجَر باغ فردوس است؛ نخوانم یا جان است؛ نگویم یا قُللِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ اَمعلَی التقدیرِ اِنّی اَبتَغیٰ، اَینَ المَفَر؟ بر فراز سرو سیمینش چو بخرامد به چشم شورانگیز بین! تا نجم بینی بر شجر یُکرِهُالمحبوبُ وَصلی؛ اِنتَهیٰ عَمّا نَهیٰ یَرسِمُالمنظورُ قَتلی اِرتَضیٰ فی ما اَمَر کاشاندک‌ مایه نرمی در خطابش دیدمی وَرمرا به سختی کُشت، سهل است اینقدَر قِیلَلی: فِی‌الحُبِّ اَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ دولَةٌاَلقیٰ بِمَن‌اَلقیٰ بِروحی فِی‌الخَطر گوشه گیرای یار! یا جان در میان آور! که تیرباراناست؛ یا تسلیم باید یا حَذَر فَالتَنائیغُصَّةٌ؛ ما ذاقَ اِلّا مَن صَبا والتدَانی فُرصةٌ؛ ما اِلّا مَن صَبَر دختران طبع را یعنی سخن با این جمال آبرویینیست پیش آن آن پسر لَحظُکَ‌القَتّالَیَغویٰ فی هلاکی؛ تَدَع! عِطفُکَ‌المَیّاسَیَسعیٰ فی بَلائی؛ تَذَر! آخر ایسرو روان! بر ما گذر کن یک زمان! آخر ایآرام جان! در ما نظر کن یک نظر! یا رَخیمَالجِسمِ! لَوْ اَنتَ، شَخصی مَا انحَنیٰ یا کَحیلَ‌الطَرفِ!لَوْ اَنتَ، دَمعی مَا انحَدَر دوستیرا گفتم اینک عمر شد، گفت ای عجب! طُرفهمی‌دارم که بی چون بردی به سر بَعضُخِلّانی اَتانی سائلاً عَن قِصَّتی قُلتُلا تَسئَل! صُفار الوَجه یُغنی عن خبر گفت ! صبر کن؛ یا سیم و زر ده، یا گریز! را یا مال باید یا صبوری یا سفر ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/429 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی تو می‌نماید آینهٔ ما کآینه پاکیزه است و روی تو چون می روشن در آبگینهٔ خویِ جمیل از جمالِ روی تو پیدا هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت از تو نباشد به هیچ روی شکیبا صیدِ بیابان سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند تو عمدا طایرِ مسکین که مهر بست به جایی گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا غیرتم آید شکایت از تو به هر کس درد اَحِبّا نمی‌برم به اطبا برخیِ جانت شوم که افق را پیش بمیرد چراغدانِ ثریا گر تو شکر آستین نفشانی هر مگسی طوطیی شوند شکرخا لعبت اگر تُرُش ننشیند مدعیانش طمع کنند به حلوا مردِ تماشای باغِ حسن تو دستْ فرومایگان برند به یغما ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/422 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت بیان کند که چه بودست را بیا که وقت تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش مجال نطق نماند زبان گویا را که گفت در رخ نظر خطا باشد خطا بود که نبینند روی را به دوستی که اگر زهر باشد از دستت چنان به ذوق ارادت که حلوا را کسی ملامت وامق کند به حبیب من که ندیدست روی عذرا را گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را نگفتمت که به یغما رود چو به دهی یغما را هنوز با همه دردم امید درمانست که آخری بود آخر شبان یلدا را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/311 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم گفتی به رنگ من هرگز نبیند آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم تا چند گویی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس نه تویی و بس ما نیز هم بد نیستیم ای شاهد هر مجلسی و آرام جان هر کسی گر دوستان داری بسی ما نیز هم بد نیستیم گفتی که چون من در زمی دیگر نباشد آدمی ای جان لطف و مردمی ما نیز هم بد نیستیم گر بو تویی ور تویی ور در جهان نیکو تویی ما نیز هم بد نیستیم گویی چه شد کان سروبن با ما نمی‌گوید سخن گو بی‌وفایی پر مکن ما نیز هم بد نیستیم گر تو به حسن افسانه‌ای یا گوهر یک دانه‌ای از ما چرا بیگانه‌ای ما نیز هم بد نیستیم ای در ما داغ تو تا کی فریب و تو گر به بود در باغ تو ما نیز هم بد نیستیم باری غرور از سر بنه و انصاف درد من بده ای باغ شفتالو و به ما نیز هم بد نیستیم گفتم تو ما را دیده‌ای وز حال ما پرسیده‌ای پس چون ز ما رنجیده‌ای ما نیز هم بد نیستیم گفتی به از من در چگل صورت نبندد آب و ای سست مهر سخت ما نیز هم بد نیستیم گر آن بگزید بر ما همنشین گو هر که برگزین ما نیز هم بد نیستیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/271 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه من تنها گرفتارم به دام زلف که هر کس با سری دارند و سودایی قرین یار را چه پروای چمن باشد هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر تو با داری چه دانی حال شیدایی همی‌دانم که فریادم به گوشش می‌رسد لیکن ملولی را چه غم دارد ز حال عجب دارند یارانم که دستش را همی‌بوسم ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با نه آخر جان برآمد در تمنایی خرد با می‌کوشد که وی را در کمند آرد ولیکن بر نمی‌آید ضعیفی با توانایی مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت می‌آمد نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی تو خشم بر ما گیر و چشم بر ما کن که ما را با کسی دیگر نمانده‌ست از تو پروایی نپندارم که را بیازاری و بگذاری که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/187 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای باد که بر خاک در دوست گذشتی پندارمت از روضه بستان بهشتی دور از سببی نیست که شوریده سودا هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی باری مگرت بر رخ جانان نظر افتاد سرگشته چو من در همه آفاق بگشتی از کف ندهم دامن معشوقه هل تا برود من ای یار به زشتی جز یاد تو بر خاطر من نگذرد ای جان با آن که به یک باره‌ام از یاد بهشتی با طبع ملولت چه کند که نسازد شرطه همه وقتی نبود کشتی بسیار گذشتی که نکردی سوی ما چشم یک دم ننشستم که به خاطر نگذشتی شوخی شکرالفاظ و مهی بناگوش سروی سمن اندام و بتی حورسرشتی قلاب تو در کس نفکندی که نبردی شمشیر تو بر کس نکشیدی که نکشتی سیلاب قضا نسترد از دفتر ایام این‌ها که تو بر خاطر بنوشتی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/169 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری مهربانان روی بر هم وز حسودان برکناری هر که را با عیش می‌افتد زمانی گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری راحت جان است رفتن با به صحرا عین درمان است گفتن درد با غمگساری هر که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد اختیار این است دریاب ای که داری اختیاری عیش در عالم نبودی گر نبودی روی گر نه بودی نخواندی بر شاخساری بار بی اندازه دارم بر از سودای جانان آخر ای بی رحم باری از برگیر باری دانی از بهر چه معنی خاک پایت می‌نباشم تا تو را ننشیند از من بر غباری ور تو را با خاکساری سر به صحبت درنیاید بر سر راهت بیفتم تا کنی بر من گذاری زندگانی صرف کردن در طلب حیفی نباشد گر دری گشودن سهل باشد انتظاری دوستان معذور دارند از جوانمردی و رحمت گر بنالد دردمندی یا بگرید بی‌قراری رفتنش می‌رباید گفتنش جان می‌فزاید با چنین حسن و لطافت چون کند پرهیزگاری عمر گر سر آید در حدیث شاید کاو نخواهد ماند بی شک وین بماند یادگاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/131 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگز نبود سرو به بالا که تو داری یا مه به صفای رخ که تو داری گر نباشد شب را روشن کند این غره غرا که تو داری حوران بهشتی که خلق ستانند هرگز نستانند ما که تو داری بسیار بود سرو روان و خندان لیکن نه بدین صورت و بالا که تو داری پیداست که سرپنجه ما را چه بود زور با ساعد سیمین توانا که تو داری سحر سخنم در همه آفاق ببردند لیکن چه زند با ید بیضا که تو داری امثال تو از صحبت ما ننگ ندارند جای مگس است این همه حلوا که تو داری این روی به صحرا کند آن میل به بستان من روی ندارم مگر آن جا که تو داری تو نیارامی و کوته نکنی دست تا سر نرود در سر سودا که تو داری تا میل نباشد به وصال از طرف دوست سودی نکند حرص و تمنا که تو داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/121 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈