eitaa logo
الهام انیمیشن
93 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
کاروانی شکر از مصر به آید اگر آن یار سفرکرده ما بازآید گو تو بازآی که گر منت در است پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید نام و ننگ و و دین گو برود این مقدار چیست تا در نظر عاشق جانباز آید من این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است بر کوه نهی سنگ به آواز آید من همان روز که روی تو بدیدم گفتم هیچ شک نیست که از روی چنین آید هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس آن که محبوب من است از همه ممتاز آید گر تو بازآیی و بر بروی هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/438 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
متقلب درون جامه چه خبر دارد از شبان دراز عاقل انجام می‌بیند تا هم اول نمی‌کند آغاز جهد کردم که به کس ندهم چه توان کرد با دو دیده باز زینهار از بلای تیر نظر که چو رفت از کمان نیاید باز مگر از شوخی تذروان بود که فرودوختند دیده باز محتسب در قفای رندانست غافل از صوفیان شاهدباز پارسایی که خمر چشید خانه گو با معاشران پرداز هر که را با آشنایی بود گو برو با جفای خار بساز سپرت می‌بباید افکندن ای که می‌دهی به تیرانداز هر چه بینی ز دوستان کرمست گر اهانت کنند و گر اعزاز دست مجنون و دامن لیلی روی محمود و خاک پای ایاز هیچ نداند این دستان هیچ مطرب ندارد این آواز هر متاعی ز معدنی خیزد شکر از مصر و از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/408 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رها نمی‌کند ایام در کنار منش که داد بستانم به بوسه از دهنش همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق بدان همی‌کند و درکشم به ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف که مبلغی خلق است هر شکنش غلام قامت آن لعبتم که بر قد او بریده‌اند لطافت چو جامه بر بدنش ز رنگ و بوی تو ای سروقد سیم اندام برفت رونق نسرین باغ و نسترنش یکی به حکم نظر پای در نه که پایمال کنی ارغوان و یاسمنش خوشا تفرج نوروز خاصه در که برکند مرد مسافر از وطنش عزیز مصر چمن شد جمال یوسف صبا به شهر درآورد بوی پیرهنش شگفت نیست گر از غیرت تو بر بگرید ابر و بخندد شکوفه بر چمنش در این روش که تویی گر به مرده برگذری عجب نباشد اگر نعره آید از کفنش نماند فتنه در ایام شاه جز که بر جمال تو فتنه‌ست و خلق بر سخنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/390 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو تو آمدی مرا بس که حدیث گفتم چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی گل سرخ دارد که چرا همی‌شکفتم چو به منتها رسد برود قرار همه خلق را خبر شد غم که می‌نهفتم به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی همه خاک‌های به دیدگان برفتم دو سه بامداد دیگر که نسیم برآید بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم نشنیده‌ای که فرهاد چگونه سنگ سفتی نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم ز هزار بحلند بندگانت تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/345 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت تا بیایند عزیزان به مبارک بادم من که در هیچ مقامی نزدم خیمه‌ی انس پیش تو رخت بیفکندم و بنهادم دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ یاد تو مصلحت ببرد از یادم به وفای تو کز آن روز که منی دل نبستم به وفای کس و در نگشادم تا خیال قد و بالای تو در فکر من است گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم به سخن راست نیاید که چه سخنی وین عجبتر که تو و من فرهادم دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک حاصل آن است که چون طبل تهی پربادم می‌نماید که جفای فلک از دامن من دست کوته نکند تا نکند بنیادم ظاهر آن است که با سابقه‌ی حکم ازل جهد سودی نکند تن به قضا در دادم ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم داوری نیست که از وی بستاند دادم دلم از صحبت به کلی بگرفت وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسد عجب ار دیوان نرسد فریادم حب وطن گر چه حدیثیست صحیح نتوان مرد به سختی که من این جا زادم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/342 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر من ز محبتت بمیرم دامن به قیامتت بگیرم از دنیی و آخرت گزیر است وز صحبت دوست ای مرهم ریش دردمندان درمان دگر نمی‌پذیرم آن کس که به جز تو کس ندارد در هر دو جهان من آن فقیرم ای محتسب از جوان چه من توبه نمی‌کنم که پیرم یک روز کمان ابروانش می‌بوسم و گو بزن به تیرم ای باد عنبرین بوی در پای لطافت تو میرم چون می‌گذری به خاک گو من به فلان زمین اسیرم در نمی‌روم که بی دوست پهلو نه است بر حریرم ای مونس روزگار رفتی و نرفتی از ضمیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/316 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب آن روی است یا برگ سمن یا رب آن قد است یا سرو چمن بر سمن کس دید جعد مشکبار در چمن کس دید سرو سیمتن عقل چون پروانه گردید و نیافت چون تو در هزاران انجمن سخت مشتاقیم پیمانی بکن سخت مجروحیم پیکانی بکن وه کدامت همه است یا رفتار یا لب یا سخن گر سر ما اینک جان و سر ور سر ما داری اینک مال و تن گر نوازی ور کشی فرمان تو راست بنده‌ایم اینک سر و تیغ و کفن صعقه می‌خواهی حجابی در گذار فتنه می‌جویی نقابی بر فکن من کیم کانجا که کوی توست در نمی‌گنجد حدیث ما و من ای ز وصلت خانه‌ها دار الشفا وی ز هجرت بیت‌ها بیت الحزن وقت آن آمد که خاک مرده را باد ریزد آب حیوان در دهن پاره گرداند زلیخای صبا بر یوسف پیرهن نطفه شبنم در ارحام زمین شاهد گشت و طفل یاسمن فیح ریحان است یا بوی بهشت خاک است یا باد ختن بر گذر تا خیره گردد سروبن در نگر تا تیره گردد نسترن بارگاه زاهدان در هم نورد کارگاه صوفیان بر هم شکن شاهدان چستند ساقی گو بیار عاشقان مستند مطرب گو بزن سغبه خلقم چو صوفی در کنش شهره شهرم چو غازی بر رسن تربیت را حله گو در ما مپوش عافیت را پرده گو بر ما متن چرخ با صد چشم چون روی تو دید صد زبان می‌خواست تا گوید حسن ناسزا شنید از خاص و عام سرزنش کشید از مرد و زن گر عاشقی پایی بکوب عاشقا گر مفلسی دستی بزن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/261 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از مشرق برآمد باد نوروز از یمین عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین آستین بر دست پوشید از برگ شاخ میوه پنهان کرده از و مه در آستین باد را پریشان می‌کند هر زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین نوبهار از غنچه بیرون شد به یک تو پیرهن بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین این نسیم خاک است یا مشک ختن یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین بامدادش بین که چشم از نوشین بر کند گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین گر سرش داری چو سر بنه مردانه وار با چنین معشوق نتوان باخت الا چنین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/226 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که جفا بر سر ما آخته‌ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای من ز فکر تو به نیز نمی‌پردازم نازنینا تو از من به که پرداخته‌ای چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای گفته بودم که از دست تو بیرون آرم باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای لاجرم صید در همه نماند که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای ماه و و پری و آدمی اندر نظرت همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک عیبت آن است که بی مهرتر از فاخته‌ای هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید بر تو چه رنج است که بگداخته‌ای بیم مات است در این بازی بیهوده مرا چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/213 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست راحت جان و شفای بیمار آنجاست من در این جای همین صورت بی‌جانم و بس دلم آنجاست که آن عیار آنجاست تنم اینجاست سقیم و آنجاست مقیم فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست آخر ای باد صبا بویی اگر می‌آری سوی گذر کن که مرا یار آنجاست درد پیش که گویم غم با که روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست نکند میل من به تماشای چمن که تماشای آنجاست که آنجاست این منزل ویران چه کنی جای تو نیست رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/211 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای یار جفا کرده پیوند بریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آلوده یوسف ندریده ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند افسانه مجنون به لیلی نرسیده در گزیده لب اندام از نباشد مگر انگشت گزیده بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم چون طفل دوان در پی گنجشک پریده مرغ نظران صید نکردی الا به کمان مهره ابروی خمیده میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس غمزت به نگه کردن آهوی رمیده گر پای به در می‌نهم از نقطه ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده روی تو مبیناد دگر دیده گر دیده به کس باز کند روی تو دیده ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/206 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت حسب‌الحال مشتاقی کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی إِنِ افْعَلْ ما تَری إِنّي عَلی عَهْدی وَ میثاقی نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت که را بر تو می‌بندم به سالوسیّ و زرّاقی أَخِلّائی وَ أَحْبابی ذَروا مِنْ حُبِّهِ مابی مَریضُ العِشْقِ یَبْری وَ یَشْکو إِلَی الرّاقی نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد تو را گر می‌گیرد نه درد عشاقی قُمِ امْلَأْ وَ اسْقِنی کَأْساً وَ دَعْ ما فیهِ مَسْموماً أَما أَنْتَ الَّذی تَسْقی فَعَیْنُ السَّمِّ تَرْیاقی قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی أَنَا المَجْنونُ أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ مگر فلک باشد بدین فر دیداری مگر ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی لَقیتُ الْأُسْدَ فِی الغاباتِ تَقْوی عَلی صیدی وَ هَذَا الظَّبْیُ فی یسبینی بِأَحْداقِ نه حسنت آخری دارد نه را سخن پایان بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/104 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈