eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش مَذاقِ حرص و آز ای ، بشو از تلخ و از شورَش بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش بیا تا در مِی صافیت رازِ دَهر بِنْمایم به شرطِ آن که نَنْمایی به کج طبعانِ کورش سلیمان با چُنان حشمت، نظرها بود با مورش کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از ولیکن خنده می‌آید، بدین بازویِ بی زورش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/953 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند هزار شُکر که شهر بی‌گنهند جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی بیار باده که این سالکان نَه مردِ رهند مَبین حقیر، گدایانِ را کاین قوم شَهانِ بی کمر و خسروانِ بی کُلَهند به هوش باش که هنگامِ بادِ اِستغنا هزار خرمنِ طاعت به نیمْ جو ننهند چو بندگان بِگُریزند و چاکران بِجَهَند غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم نه آن گروه که اَزْرَق لباس و سیَهَند قدم مَنِه به خرابات جز به شرطِ ادب که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند جنابِ بلند است همّتی که عاشقان، رهِ بی‌همتان به خود ندهند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شراب از دست سلسبیلست و گر میخواران سبیلست نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست همی‌ بینم که خرما بر نخیلست نه وسمست آن به خضیبست نه سرمست آن به جادویی کحیلست سرانگشتان نه در حنا که در قتیلست الا ای کاروان محمل برانید که ما را بند بر پای رحیلست هر آن شب در فراق روی لیلی که بر مجنون رود لیلی طویلست کمندش می‌دواند پای مشتاق بیابان را نپرسد چند میلست چو مور افتان و خیزان رفت باید و گر ره به پای پیلست حبیب آن جا که دستی برفشاند محب ار سر نیفشاند بخیلست ز ما گر طاعت آید و ز ایشان گر قبیح آید جمیلست بدیل دوستان گیرند و یاران ولیکن شاهد ما بی‌بدیلست سخن بیرون مگوی از سخن و دیگر قال و قیلست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/35 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود تنها را ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست را گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را چنین جوان که تویی برقعی فروآویز و گر نه برود پیر پای برجا را تو آن درخت کاعتدال قامت تو ببرد قیمت سرو بلندبالا را دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را شبی و و جمعی چه بود تا روز نظر به روی تو کوری چشم اعدا را من از تو پیش که که در معاف دوست بدارند قتل عمدا را تو همچنان شهری به غمزه‌ای ببری که بندگان بنی سعد یغما را در این روش که تویی بر هزار چون جفا و جور توانی ولی مکن یارا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/200 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجر سلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْر که در این رَه نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذَیتَنی بِالهَجرِ و الحَجر برآی ای صبحِ روشن خدا را که بس تاریک می‌بینم شبِ هَجر دلم رفت و ندیدم رویِ فَغان از این تَطاول، آه از این زَجر ،_جفاکَش_باش_حافظ فَاِنَّ الرِبْحَ و الْخُسرانَ فِی التَّجْر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/982 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شدم از تو شیدا، کجایی؟ به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟ همی جویم تو را هر جا، کجایی؟ چو تو از حسن در عالم نگنجی ندانم تا تو چونی، یا کجایی؟ ز که پرسم، که داند؟ تا کجایی؟ تو پیدایی ولیکن پنهان وگر پنهان نه‌ای، پیدا کجایی؟ ز عالمی پر شور و غوغاست چه دانم تا درین غوغا کجایی؟ شدم سرگشته زین سودا، کجایی؟ درین وادی خون‌خوار غم تو بماندم بی کس و تنها، کجایی؟ دل سرگشتهٔ حیران ما را نشانی در رهی بنما، کجایی؟ چو شیدای تو شد مسکین نگویی: کاخر، ای شیدا، کجایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/928 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان در بند است گرفتم از غم راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است؟ پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است که با شکستن پیمان و برگرفتن هنوز دیده به دیدارت آرزومند است بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست به جای خاک که در پایت افکنده‌ست خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست بلای تو بنیاد صبر برکنده‌ست عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی به هر خم مویت پراکند است اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت است ز دست رفته نه تنها منم در این سودا چه دستها که ز دست تو بر خداوند است فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر من بین که کوه الوند است ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند که ز دوست خرسند است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/88 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب آنست که پاکباز باشد به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سخنی که نیست طاقت که ز بپوشم به کدام دوست گویم که محل راز باشد چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم که ثنا و حمد گوییم و جفا و باشد دگرش چو بازبینی غم مگوی که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/539 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاید این طلعت میمون که به فالش دارند در اندیشه و در دیده خیالش دارند که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید یا مگر آینه در پیش جمالش دارند عجب از دام غمش گر بجهد مرغ این همه میل که با دانه خالش دارند نازنینی که سر اندر قدمش باید باخت نه حریفی که توقع به وصالش دارند غالب آنست که مرغی چو به دامی افتاد تا به جایی نرود بی پر و بالش دارند لیلی نه به اندازه هر مجنونیست مگر آنان که سر و دارند دوستی با تو حرامست که چشمان کشت خون عشاق بریزند و حلالش دارند خرما دور وصالی و درد که به معشوق توان گفت و مجالش دارند حال تو ندانی که تو را دردی نیست دردمندان خبر از صورت حالش دارند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/498 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب دراز به امید بیدارم مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم عجب که بیخ محبت نمی‌دهد بارم که بر وی این همه باران شوق می‌بارم از آستانه خدمت نمی‌توانم رفت اگر به منزل قربت نمی‌دهی بارم به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی بیا و زنده جاوید کن دگربارم چه روزها به شب آورده‌ام در این امید که با وجود عزیزت شبی به روز آرم چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم هنوز با همه بی مهریت طلبکارم من از حکایت تو بس کنم هیهات مگر اجل که ببندد زبان گفتارم هنوز قصه هجران و داستان فراق به سر نرفت و به پایان رسید طومارم اگر تو عمر در این ماجرا کنی حدیث به پایان رسد نپندارم حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست یکی تمام بود مطلع بر اسرارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/326 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم بشتاب، که اندر نفس باز پسینم فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم پس جان بدهم، نیست تمنی به جز اینم آن رفت، دریغا! که مرا دین و بود از دولت تو نه ماند و نه دینم از بهر ، به درت آمده‌ام باز فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1059 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب است و شاهد و و و غنیمت است چنین شب که دوستان بینی به آن که منت بنده‌وار در خدمت بایستم تو خداوندوار بنشینی میان ما و عهد در ازل رفته‌ست هزار سال برآید همان نخستینی چو صبرم از تو میسر نمی‌شود چه کنم به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست نیاید و تو به از من هزار بگزینی به رنگ و بوی ای فقیر قانع باش چو باغبان نگذارد که سیب و چینی تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو هزار تلخ بگویی هنوز لگام بر سر شیران کند صلابت چنان کشد که شتر را مهار دربینی ز نیکبختی پایبند غمت زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان ز روی ، لکم دینکم و لی دینی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/60 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد چشمهٔ چشمِ مرا ای خندان دریاب که به امّیدِ تو خوش آبِ روانی دارد گوی خوبی که بَرَد از تو؟ که خورشید آن جا نه سواریست که در دست عِنانی دارد دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخنِ نشانی دارد بُرده از دستِ هر آن کس که کمانی دارد در رَهِ نشد کَس به یقین محرمِ راز هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی دارد با خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد مرغِ زیرک نزند در چمنش پرده سرای هر بهاری که به دنباله، خزانی دارد مدعی گو لُغَز و نکته به مفروش کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1122 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاهدان گر زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند گُلرُخانَش دیده نرگس دان کنند ای جوانِ سَروقَد، گویی بِبَر پیش از آن کز قامتت چوگان کنند عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند پیشِ چشمم کمتر است از قطره‌ای این حکایت‌ها که از طوفان کنند قُدسیان بر عرش دَستْ افشان کنند مردمِ چشمم به خون آغشته شد در کجا این ظلم بر انسان کنند؟ خوش برآ با غصه ای کَاهلِ راز عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند سر مکش ز آهِ نیمْ شب تا چو صبحت، آینه رخشان کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1043 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاه شمشادقدان خسرو دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان گفت ای چشم و چراغ همه سخنان تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان گفت من و تو محرم این راز نه‌ایم از می لعل حکایت کن و دهنان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/832 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شادی به روزگار گدایان کوی دوست بر خاک ره نشسته به امید روی دوست گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست صبرم ز روی دوست میسر نمی‌شود دانی طریق چیست تحمل ز دوست ناچار هر که به غم روی دوست داد کارش به هم برآمده باشد چو موی دوست خاطر به باغ می‌رودم روز نوبهار تا با درخت بنشینم به بوی دوست فردا که خاک مرده به حشر آدمی کنند ای باد خاک من مطلب جز به کوی دوست چراغ می‌نکند در شب فراق ترسد که دیده باز کند جز به روی دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/636 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از ما کو رستمی در طریق امن و آسایش بلاست ریش باد آن که با درد تو خواهد مرهمی رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی گریه چه سنجد پیش استغنای کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/739 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاد کن جان من، که غمگین است رحم کن بر ، که مسکین است : آنکه روزم سیه کند این است روی بنمای، تا نظاره کنم کارزوی من از جهان این است شادمان کن، که بی‌تو غمگین است بی‌رخت دین من همه کفر است با رخت کفر من همه دین است گه گهی یاد کن به دشنامم سخن تلخ از تو شیرین است که تو را کبر و ناز چندین است بنوازی و پس بیازاری آخر، ای دوست این چه آیین است؟ کینه بگذار و کن که نه در خور کین است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/922 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سهل باشد به ترک جان گفتن ترک جانان نمی‌توان گفتن هر چه زان تلخ‌تر بخواهی گفت شکرین است از آن دهان گفتن توبه کردیم پیش بالایت سخن سرو بوستان گفتن آن چنان وهم در تو حیران است که نمی‌داندت نشان گفتن به کمندی درم که ممکن نیست رستگاری به الامان گفتن دفتری در تو وضع می‌کردم متردد شدم در آن گفتن که تو از آن که بشاید به داستان گفتن نیک زهره می‌دارند با از دست باغبان گفتن من نمی‌یارم از جفای رقیب درد با یار مهربان گفتن وان که با یار هودجش نظر است نتواند به ساربان گفتن سخن سر به مهر دوست به دوست حیف باشد به ترجمان گفتن این حکایت که می‌کند بس بخواهند در جهان گفتن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/242 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سینه از آتش ، در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت سوز بین که ز بس آتش اشکم، شمع دوش بر من ز سر مِهر، چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است، که من است چون من از خویش برفتم، بیگانه بسوخت خرقهٔ زهدِ مرا، آب خرابات ببرد خانهٔ عقلِ مرا، آتش میخانه بسوخت همچو لاله، جگرم بی می و خُمخانه بسوخت ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت ترک افسانه بگو و می نوش دمی که نَخُفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1073 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سهل گفتی به ترک جان گفتن من بدیدم، نمی‌توان گفتن کی تواند به ترک جان گفتن؟ دوست می‌دارمت به بانگ بلند تا کی آهسته و نهان گفتن؟ حیف باشد به هر زبان گفتن؟ تا به حدی است تنگی دهنت که نشاید سخن در آن گفتن؟ گر نبودی کمر، میانت را کی توانستمی نشان گفتن؟ شد مسلم حدیث جان گفتن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1021 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند پری رویان قرار از چو بستیزند، بستانند ،_بربندند ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند سرشکِ گوشه گیران را چو دریابند، دُر یابند رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند بدین درگاه را چو می‌خوانند، می‌رانند در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1046 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلیمی منذ حلت بالعراق الاقی من نواها ما الاقی الی رکبانکم طال اشتیاقی خرد در زنده رود انداز و می نوش به جوانان عراقی ربیع العمر فی مرعی حماکم حماک الله یا عهد التلاقی بیا ساقی بده رطل گرانم سقاک الله من کاس دهاق سماع چنگ و دست افشان ساقی می باقی بده تا مست و خوشدل به برفشانم عمر باقی درونم خون شد از نادیدن دوست الا تعسا لایام الفراق دموعی بعدکم لا تحقروها فکم بحر عمیق من سواقی دمی با نیکخواهان متفق باش غنیمت دان امور اتفاقی بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو به شعر فارسی صوت عراقی عروسی بس خوشی ای دختر رز ولی گه گه سزاوار طلاقی مسیحای مجرد را برازد که با خورشید سازد هم وثاقی وصال دوستان روزی ما نیست بخوان غزل‌های فراقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/750 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ دیدن او یک نظر صد چو منش گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست دعوی عشاق را نخواهد بیان گونهٔ زردش زارش گواست مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل عقل گرفتار صبر زبون هواست دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست مالک ملک وجود حاکم رد و قبول هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست گو همه دشنام گو کز لب دعاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/233 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده روشنایی بدان شمع خلوتگه پارسایی نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای دلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا فروشند مفتاح مشکل گشایی عروس جهان گر چه در حد حسن است ز حد می‌برد بی‌وفایی نخواهد ز سنگین مومیایی می صوفی افکن کجا می‌فروشند که در تابم از دست زهد ریایی رفیقان چنان عهد صحبت شکستند که گویی نبوده‌ست خود آشنایی مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع بسی پادشایی کنم در گدایی بیاموزمت کیمیای سعادت ز همصحبت بد جدایی جدایی مکن از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/715 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈