eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
زان شُکریست با شکایت گر نکته دانِ بشنو تو این حکایت یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلفِ چون کمندش ای مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت از گوشه‌ای برون آی ای کوکبِ هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود زِنهار از این بیابان وین راهِ بی‌نهایت ای آفتابِ خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بِگُنجان در سایهٔ عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟ کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/662 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان پیش که ز جان برآید جان از تن ناتوان برآید ،_تا_دهم_جان کان سود بر این زیان برآید ای کاش به جان برآمدی کار این کار کجا به جان برآید؟ کان بی‌تو به این و آن برآید هم از در تو گشایدم کار کامم همه زان دهان برآید بر درگهت آمدم به کاری کان بر تو به رایگان برآید مگذار که ناگهان برآید بنواز به لطف جانم، آن دم کز کالبدم روان برآید کام خستهٔ از لطف تو بی‌گمان برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1136 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز هر چه هست گزیرست و از دوست به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست به بندگی و صغیری گرت قبول کند سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت نه نعمتیست که بازآورد فقیر از دوست نه گر قبول کنندت سپاس داری و بس که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست مرا که دیده به دیدار دوست برکردم حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست و گر چنان که مصور شود گزیر از کجا روم که نمی‌باشدم گزیر از دوست به هر طریق که باشد اسیر دشمن را توان خرید و نشاید خرید اسیر از دوست که در ضمیر من آید ز هر که در عالم که من هنوز نپرداختم ضمیر از دوست تو نظیر نداری و گر بود به مثل من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست رضای دوست نگه دار و صبر کن که دوستی نبود و نفیر از دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/67 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز من مپرس که در دست او چونست ازو بپرس که انگشت‌هاش در وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چونست به حسن طلعت لیلی نگاه می‌نکند فتاده در پی بیچاره‌ای که مجنونست خیال روی کسی در سرست هر کس را مرا خیال کسی کز خیال بیرونست خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی که بامداد به روی تو فال میمونست چنین موزون و قد که تو راست به ترک تو گفتن نه طبع موزونست اگر کسی به ملامت ز برگردد مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست نه پادشاه منادی زده‌ست می مخورید بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست کنار از آن روز کز تو دور افتاد از آب دیده تو گویی کنار جیحونست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/24 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز کوی می‌آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ برافروزی که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی ز جام دگر بلبل چنان مست می لعل است که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی چو امکان خلود ای در این فیروزه ایوان نیست مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی سخن در پرده می‌گویم چو از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی جدا شد کنون تنها نشین ای شمع که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بیا ساقی که جاهل را هنی تر می‌رسد روزی می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی نه می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی جنابش پارسایان راست محراب و دیده جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/757 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟ ،_ندانم که دامان که گیرم؟ با که گویم؟ ز جورش در فغانم، چند نالم؟ گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟ که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟ به بوی وصل او عمرم به سر شد فراقش کرد پیرم، با که گویم؟ شب و روز آتش سودای همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟ من مسکین فقیرم، با که گویم؟ چنان سوزد مرا تاب غم او که گویی در سعیرم، با که گویم؟ هر آن غم، کز فراقش بر من آید به دیده می‌پذیرم، با که گویم؟ به فریادم شب و روز از به دست او اسیرم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت مَردُمان چون است ز جامِ غم، می لعلی که می‌خورم خون است ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو اگر طلوع کند، طالعم همایون است حکایتِ لبِ ، کلام فرهاد است شِکَنجِ طُرِّهٔ لیلی،ِ مقام مجنون است دلم بجو که قدت همچو سرو است سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است ،_راحتی_رسان_ساقی که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟ به اختیار، که از اختیار بیرون است ز بیخودی طلبِ می‌کند چو مفلسی که طلبکارِ گنجِ قارون است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/706 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی ،_چو_سگان،_بر_آستانت که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی ؟ به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟ که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟ که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟ که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟ به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمد که : درآ، درآ، ، که تو خاص از آن مایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/935 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم من اول روز دانستم که با درافتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم و گر برگیری سپر پیشت بیندازم که بی کشتی به ساعدهای سیمینم برآی ای مشتاقان اگر نزدیک روز آمد که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم ز اول هستی آوردم قفای نیستی کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم دلی چون می‌باید که بر جانم ببخشاید که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم تو همچون ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید روا داری که من چو بوتیمار بنشینم رقیب انگشت می‌خاید که چشم بر هم نه مترس ای باغبان از که می‌بینم نمی‌چینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/284 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز در درآ و شبستان ما منور کن هوای مجلس روحانیان معطر کن پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام و جان بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور به بام قصر برآ و چراغ مه برکن بگو به خازن جنت که خاک این مجلس به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن فضول نفس حکایت بسی کند ساقی تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال بیا و خرگه خورشید را منور کن طمع به قند وصال تو حد ما نبود حوالتم به لب لعل همچو شکر کن لب پیاله ببوس به مستان ده بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن پس از ملازمت عیش و مه رویان ز کارها که کنی شعر از بر کن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/821 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز دستِ کوتهِ خود زیرِ بارم که از بالابلندان شرمسارم وگر نه سر به برآرم ز چشمِ من بپرس اوضاعِ گردون که شب تا روز اختر می‌شمارم بدین شکرانه می‌بوسم لبِ جام که کرد آگه ز رازِ روزگارم اگر گفتم دعایِ مِی فروشان چه باشد؟ حقِّ نعمت می‌گزارم که زورِ مردم آزاری ندارم سری دارم چو مست لیکن به لطف آن سری امیدوارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/902 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست ؟ که از نظارگیان ناله و فغان برخاست به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز که رستخیز به یکباره از جهان برخاست چه سیل خواهد ازین تیره خاکدان برخاست! بیا و آب رخ از تشنگان دریغ مدار طریق مردمی آخر نه از جهان برخاست؟ چنین که من ز فراق تو بر سر آمده‌ام گرم تو دست نگیری کجا توان برخاست؟ ،_تا_من_از_میان_بروم که هر کجا که برآید یقین گمان برخاست به بوی آنکه به دامان تو درآویزد دل من از سر جان آستین‌فشان برخاست عراقی از و جان آن زمان امید برید که چشم مست تو از خواب سرگران برخاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1051 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست بیا بیا که توام بیا ای دوست اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست سرم فدای قفای ملامتست چه باک گرم بود سخن دشمن از قفا ای دوست به اگر بخرامی جهان خراب کنی به خسته اگر تشنه‌ای هلا ای دوست چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد به از تو ستانند ای دوست وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر به حق آن که نیم یار بی‌وفا ای دوست هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست غم تو دست برآورد و چشمم ریخت مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست اگر به آمدی هلا برخیز و گر به بردن آمدی بیا ای دوست بساز با من رنجور ای یار ببخش بر من مسکین بی‌نوا ای دوست حدیث اگر نشنوی چه چاره کند به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/639 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را من نیز چشم از بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم را هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان گر وی به تیرم می‌زند اِستاده‌ام نُشّاب را مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد غرقاب را گر بی‌وفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی کآن کافر اعدا می‌کشد وین سنگدل احباب را فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را «! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» ای بی‌بصر! من می‌روم او می‌کشد قلاب را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/29 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز آن می که حیات جاودانیست بخور سرمایه لذت جوانی است بخور سازنده چو آب زندگانی است بخور ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1701 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز که رساند نوازش قلمی کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی بیا که خرقه من گر چه رهن میکده‌هاست ز مال وقف نبینی به نام من درمی حدیث چون و چرا درد سر دهد ای پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی طبیب راه نشین درد نشناسد برو به دست کن ای مرده مسیح دمی به آن که بر در میخانه برکشم علمی بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی دوام عیش و تنعم نه است اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی نمی‌کنم لیک ابر رحمت دوست به کشته زار جگرتشنگان نداد نمی چرا به یک نی قندش نمی‌خرند آن کس که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی سزای قدر تو شاها به دست نیست جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/738 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز به جانم با که گویم؟ ز غصه ناتوانم، با که گویم؟ ،_چند_نالم؟ ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟ به عالم در، ندارم غمگساری نمی‌دارم، ندانم با که گویم؟ ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟ چو مرغ نیم بسمل در غم یار میان خون تپانم، با که گویم؟ فتاده چون بود در دام صیدی؟ ز محنت همچنانم، با که گویم؟ ،_کنون_باز به کام دشمنانم، با که گویم؟ مرا از زندگانی نیست سودی ز هستی در زیانم، با که گویم؟ همه بیداد بر من از است ز بودش در فغانم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1036 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اشتیاق تو، جانا، به جان آمد بیا، که با غم تو بر نمی‌توان آمد ،_که_با_لب_تو_ماجرا_نکرده_هنوز به جای خرقه و دیده در میان آمد به چشم مست تو گفتم: به جان آید لب تو گفتا: اینک به جان آمد بسا که چشم مرا آب در دهان آمد نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد ز روشنایی روی تو در شب تاریک نمی‌توان به سر کوی تو نهان آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/855 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز ، جانا، غم رها کردن توان؟ نتوان ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان !_رفت_عمر_من،_ندیدم_یک_نفس_رویت کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1024 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟ چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟ :_بیایم،_چو_جان_تو_به_لب_آید؟ ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟ منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم جدا مشو ز من این دم، که نیست وقت جدایی مرا چه‌ای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟ کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی چه خوش بود که زمانی نظر کنی به من؟ دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی ،_ای_دوست،_ناامید_مگردان کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی فتاده‌ام چو ، همیشه بر در وصلت بود که این در بسته به لطف خود بگشایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/936 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی ننمود یار چتوان کرد؟ چیست تدبیر کار چتوان کرد؟ چون نگیرد قرار چتوان کرد؟ در هر آیینه‌ای نمی‌گنجد عکس روی نگار چتوان کرد؟ بر در وصل بار چتوان کرد؟ رفت عمرو نرفت در همه عمر دست در زلف یار چتوان کرد؟ کشت ما را به دوستی، چه کنیم با چنان دوستدار چتوان کرد؟ چون هزار، چتوان کرد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/873 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای امید جان، عنایت از وامگیر چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر ،_رهنمایا،_ره_نمای غرقهٔ دریای هجرم، دستگیرا، دست گیر در زارم نظر کن، کز غمت آمد به جان چاره کن، جانا، که شد در دست هجرانت اسیر ،_که_عمری_بر_امید_یک_نظر مانده‌ام چون خاک بر خاک درت خوار و حقیر از تو بو نایافته، نه راحتی دیده ز عمر ساخته با درد بی‌درمان تو، مسکین فقیر دل که سودای تو می‌پخت آرزویش خام ماند کو تنور آرزو تا اندر او بندم فطیر؟ شیرخواره چون زید، کش باز گیرد دایه شیر؟ ز آفتاب مهر بر سایه افگن، تا شود در هوای مهر روی تو چو ذره مستنیر گر فتد بر خاک تیره پرتو عکس رخت گردد اندر حال هر ذره چو خورشید منیر ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد خوشتر از خلد برین گردد درک‌های سعیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1119 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا از هر چه می‌بینم رخ اولی‌تر نظر چون می‌کنم باری بدان رخسار اولی‌تر ،_آری،_ولی_ما_را تماشای رخ از آن بسیار اولی‌تر بیا، ای چشم من، جان و روی جانان بین چو عاشق می‌شوم باری، بدان رخسار اولی‌تر ز زلفش هر چه بر بندم، مرا زنار اولی‌تر کسی کاهل مناجات است او را کنج مسجد به مرا، کاهل خراباتم، در خمار اولی‌تر فریب غمزهٔ ساقی چو بستاند مرا از من لبش با جان من در کار و من بی‌کار اولی‌تر ،_جهان_را_جرعه‌ای_بخشم جهان از جرعهٔ من مست و من هشیار اولی‌تر به یک ساغر در آشامم همه دریای مستی را چو ساغر می‌کشم، باری، قلندروار اولی‌تر خرد گفتا: به پیران سر چه گردی گرد میخانه؟ ازین رندی و قلاشی شوی بیزار اولی‌تر نهان از چشم خود ساقی مرا گفتا: فلان، می خور که عاشق در همه حالی چو من می‌خوار اولی‌تر عراقی را به خود بگذار و بی‌خود در خرابات آی که این جا یک خراباتی ز صد دین‌دار اولی‌تر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1123 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌دلی را بی سبب آزرده گیر خاکساری را به خاک اسپرده گیر واله‌ای از رویت مرده گیر گر چنین خواهی کشیدن تیغ غم جانم اندر تن چون خون افسرده گیر ؟ بی‌دلی از غم به جان آزرده گیر برده‌ای، هوش ، اکنون مرا نیم جانی مانده وین هم برده گیر گر بخواهی کرد تیمار از غم و تیمار جانم خرده گیر عالمی از بهر او آزرده گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1115 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر به رنج سزاوارم، مرا مگذار، دستم گیر ،_شد_آن_هم_از_کفم_بیرون چو کار از دست شد بیرون، بیا ای یار، دستم گیر ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار، دستم گیر :_که_عاجز_گشتم_و_مضطر مرا مگذار و خود مگذر، درین تیمار دستم گیر به جان آمد ، ای جان، ز دست هجر بی‌پایان ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گیر همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو ندیدم رنگ روی تو، از آنم زار، دستم گیر ،_مکن_آزاد_و_مفروشم مکن جانا فراموشم، ز من یاد آر، دستم گیر شنیدی آه و فریادم، ندادی از کرم دادم کنون کز پا درافتادم، مرا بردار، دستم گیر نیابم در جهان یاری، نبینم غیر غم‌خواری ندارم هیچ ، تویی ، دستم گیر عراقی، چون نه‌ای خرم، گرفتاری به دست غم فغان کن بر درش هر دم، که ای غمخوار، دستم گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1116 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈