#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
سلام
تجربه های دوران بارداری، هفته ششم
➖ شروع هفته ششم بارداری، ویار شدیدی که بیش از یک هفته هست شروع شده. توان جسمی که به یکباره خیلی کم شده. پنج دقیقه که سرپا هستم دلم میخواد غش کنم روی زمین. پس طبیعیه که به یک سری کارهایی که قبلاً میرسیدم انجام بدم الان نتونم رسیدگی کنم. دفترم را میارم و کارهایی را که معمولا در طول یک روز انجام میدم مینویسم. توی ذهنم اولویت بندی میکنم، کدامها مهمترند، کدامها را میشه مدتی انجام نداد. مثلاً مرتب کردن خانه که معمولا هرشب خانه را کامل مرتب میکردیم قبل از خواب، این را خط میزنم.
یا مثلاً کتاب خواندن، حالا یک مدت کتاب نخون اگر شد که خیلی بهتر اگر نشد هم، فعلا مهم نیست. ولی قرآن خوندن روزانه نباید حذف بشه. مقداری از خریدهای خونه را به همسر و پدرم بگم، حالا با پلاستیک که نمیبرند با خودشون چکار کنم🙈😂
➖ بازی با بچه ها، خیلی خیلی مهمه، حتی از پخت و پز و شستشو مهمتر. چرا؟ چون اگر نیاز بچه ها برآورده نشه بهانه گیری ها، لجبازیها و... زیاد میشه و همین باعث به وجود آمدن تنش و اعصاب خوردی و اذیت بیشتر برای هر دو طرف میشه به خصوص در سن پسر کوچیکه.
➖ اولویتها را مینویسم و میرم جلو تا آخر.
پس در حالی که خونه نامرتبه، کلی ظرف کثیف داریم، لباسهای سربند را جمع نکردم میگم بچه ها بیاید بازی.
👦🧒: آخ جون، مامان مامان، قایم موشک بازی، دزد و پلیس، بادکنک بازی
قیافه من: ☹️😩
ولی مامان امروز فقط شرایط بازی نشستنی را داره
➖چرا؟
میبینید که حالم خوب نیست( خوشبختانه سرما خوردگی، سرفه و آبریزش هم دارم، به دلایلی که قبلاً در #ورود_فرزند_جدید ذکر کردم بچه ها هر چه دیرتر مطلع بشن بهتره)
➖بازی نشستنی ولی در واقع ایستادنی هم میشه دارت🎯، باز هر چی باشه بهتر از دزد و پلیسه و قایم باشک هست.😉
✅ غرق در بازی با بچه ها که میشم انگار یادم میره حالم بده تا جایی که از سرگیجه میفتم. یکی یکی بغلشون میکنم بوسشون میکنم و میگم که چقدر دوستشون دارم : حالا مامان بره استراحت، شما هم بازی کنید.
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری
➖مامان میای کشتی؟
کشتی 😳 نه یه بازی دیگه بگو
➖منو مثل وزنه بلند میکنی بندازی رو تشکها
آخه مادر محترم این چه بازیهایی که با بچه هات انجام دادی قبلا، حالا خودتم توش موندی!!!🤦♀😂
➖یکدفعه چشمم به بازی هزارسازه میفته که آوردم گوشه سالن مثلا #محیط_غنی بسازم😉، پسر جان سراغش نرفته. گفتم میخوای خودت وزنه بردار بشی با اینها میشه وزنه بسازی خودت وزنه بردار بشی
➖استقبال کرد ولی بعد از چند بار وزنه برداری شکل وزنه ها ذهنش را برد سمت چرخهای ماشین، پس رفت سمت ساخت ماشین و تخیلاتش و کشتی گرفتن و وزنه برداری را فراموش کرد.😉
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری
✴️ شروع هفته هفتم بارداری، باز حال بد مامان افقی. پسر بزرگه با دفتر نقاشیش میاد کنارم، دفترش را کنارم میگذاره و با خنده فرار میکنه، نقاشی را دیدم که البته نامه بود نه نقاشی، صداش میکنم، میگم خیلی از نامه اش خوشحال شدم، دعاش خیلی قشنگ بوده، چرا اینو نوشتی؟
➖چون همش حالت بده مامان، دلم میخواد زودتر خوب بشی
منم که مریض شدم خوب شدم ولی تو اصلا بهتر نمیشی یه جوری شدی مامان
✴️ میفهمم که نیاز دارند ظرف ارتباطمون را یکم پر کنیم.
میگم بچه ها من چون حالم بد بوده موهام را شونه نکردم. شما موهام را برام شونه میکنید، چشماشون برق میزنه. دو تا برس میارن، یک جعبه هم داخلش گیرمو و کلیپس و کش مو و... بود آدرس میدم از داخل کمد بیارن، گفتم اینها را هم بزنید تو موهای مامان، دو تایی مشغول میشن، دیگه کشیده شدن موها را باید تحمل کرد. هرچی گیرمو و کش و... یادگارهای دوران مجردی بود به خورد موهام دادن🤦♀😂
➖ مامان گوشی میدی عکس بگیریم ببینی چقدر خوشگل شدی، شب نشون بابا هم بدیم.
عکس میگیرن، غش غش میخندن و بعد میرن خودشون مشغول بازی میشن. این هم از وقت ویژه مادر فرزندی با یک مادر افقی😉
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری (۴)
🔸حالم بده و افقی هستم، راه ارتباطی که با پسر کوچیکه پیدا کردم صحبت در مورد نوزادیش هست. براش با هیجان و جذابیت خاطره میگم اونم خوشش میاد. تا صدام قطع میشه میگه: مامان داشتی خاطره میگفتیا که من کوچولو بودم نی نی بودم.😉
🔸 همون موقع پیام یک مادر را میبینم که نوشتند: بارداری سومم شروع شده و توان بازی با فرزند دومم را ندارم و الان به شدت عذاب وجدان دارم از اینکه باردارم و فرزند دومم داره آسیب میبینه.
🔸به خودم فکر میکنم آیا من هم عذاب وجدان دارم؟
نه اصلا 😳🤣
چرا؟ چون « لایکلف الله نفسا الا وسعها»
اگر من مادر تواناییش را داشته باشم و کم بگذارم، باید عذاب وجدان داشته باشم، که باز هم باید از اون عذاب وجدان در جهت اصلاح خودم استفاده مثبت کنم، نه غصه خوردن و افسردگی و...
ولی وقتی تواناییش را ندارم و در حد توانم دارم وظیفم را انجام میدم عذاب وجدان معنایی نداره.
چشمم به دو آیه ای میفته که نوشتم و از اول بارداری به در یخچال چسبوندم 😉. این دو آیه به من کمک میکنه که شرایط این روزها را راحت تر تحمل کنم و بیشتر از توانم از خودم انتظار نداشته باشم.
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری (۵)
🔸 صبح جمعه آنقدر حالم بد بود، که توان بلند شدن نداشتم، به زور رفتم در یخچال را باز کنم پنیر و... بیارم برای صبحانه حالم بد شد. دیدم نان هم نداریم☹️، مادر خونه که ناخوش احوال باشه لیست خرید هم توی هواست😅. پدر بچه ها رفتن نان و آش بگیرن. بعد از اینکه آش خوردن پسر بزرگه اومد گفت:
➖ مامان به ما چای میدی؟
گفتم: اگر بگم چکار کنی خودت انجام میدی؟
➖من که تا حالا چای درست نکردم
ولی با توجه به توانایی ها که داری به نظرم چای دم کردن برات کار مشکلی نیست.
مرحله به مرحله اومد براش توضیح دادم، می رفت انجام میدادبعد می اومد مرحله بعد را میپرسید. آخر سر بهش گفتم به سلیقه خودت یک سینی قشنگ چای بریز، برای هر نفر یک نعلبکی و استکان گذاشته بود، به ازای هر نفر دو تا خرما آورده بود، استکان خودش و برادرش را پرنکرده بود که موقع برداشتن نریزه.😳👌
🔸 به این فکر میکردم که چه توانایی های دیگری فرزندم داره که من اونها را نمیبینم و تا به حال بهش فرصت بروز ندادم. پس اومدن یک مهمون جدید و حال بد مادر هم خودش یک فرصت ویژه هست به برای کشف تواناییهای فرزندان بزرگتر😂
🔸 بماند که ایشون تا الان چقدر برای ما چای و دمنوش دم کردند و چقدر مدلهای مختلف سینی چای را تزیین کردند و حسابی ماهر شدند. تازه من قبلا فکر میکردم به اندازه کافی فرصت بروز توانایی ها را در اختیار بچه ها قرار میدم البته متناسب با سنشون، اما در این مدت چند ماهه که ناخوش احوال بودم دیدم که واقعا توانایی های بچه ها را دست کم گرفته بودم. 👌👌
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری (۶)
🔸 چند روز هست که جز چند کلمه نمیتونم با بچه ها حرف بزنم. برای دیکته گفتن به پسر بزرگه واقعا مشکل دارم چند بار بین دیکته حالم بد میشه. دیگه قدرت بازیهای نشستنی را هم ندارم. پسر کوچیکه که مرتب چندتا کتاب دستش هست و میگه مامان این کتابها را میخونی؟ یا با سر اشاره میکنم: نه
یا اگر شروع کنم به خوندن به یک خط نمیکشه 😢
🔸 همین چند روز غذاشو نمیخوره و میشینه تو بغلم، میگه: تو بکن دهنم.😳 و این همون بچه ای هست که از ده ماهگی دیگه اجازه نمیداد حتی من یک قاشق سمت دهنش ببرم😉 حالا در این شرایط چرا این رفتارها را انجام میده؟!!
من این کار را براش انجام میدم. چرا؟
چون میدونم این وابستگی به دلیل عدم توانایی و عدم استقلال نیست به دلیل نیاز به ارتباط با من هست(در واقع اینجا باید #نیاز_پشت_رفتار را ببینم)، که به دلیل شرایط من کمرنگ شده. حالا دارم تجربه میکنم حرفی را که بارها به خیلی از مادران گفتم، کودک شما وابسته نیست، تواناییهای او هم کم نیست فقط ظرف ارتباطیش پر نشده.ظرفش را پر کنید، نیازهای واقعیش را برطرف کنید تا تواناییهاش و استقلالش را هم ببینید.
🔸بیشتر شبها نصفه شب بیدار میشه و میاد کنار من میخوابه، که قطعا بخشی ناشی از نیاز به ارتباط بیشتر با مادر و بخشی ناشی از استرس و اضطراب شرایط من هست.
پسر بزرگم به اقتضای سنش این استرس و اضطراب را راحت تر بروز میده: مامان چرا همش مریضی! چرا همش دلت درد میکنه، چرا خوب نمیشی، کی خوب میشی و...
ولی کوچیکه نمیتونه اینطور استرس خودش را تخلیه کنه، فقط هر وقت افقی هستم میگه: مامان الان که روز هست، نگاه کن هوا روشنه تاریک نیست. توی روز که نمیخوابن!!!😔
آیا هنوز هم عذاب وجدان ندارم؟ نه ، چون در حد توانم کم نگذاشتم.
آیا نمیترسم که بچه هام آسیب ببینند؟ نه ، این مورد هم مقطعی و جز تجربیات زندگی است و رنجی است که قطعا برای بچه ها هم مفیده، و قطعا کفه ی ترازوی داشتن یک خواهر یا برادر دیگر بسیار سنگین تر از ناتوانی مقطعی مادر هست.
هر روز هم که میگذره امتحانم پررنگ میشه، چند روزه که دیگه از بوی پسر کوچیکه هم حالم بهم میخوره😢، و این یک امتحان بزرگه که بتونم عکس العمل شدید نشون ندم و تحمل کنم. اونجایی که جدال بین روح و جسم شروع میشه و بالا میگیره. جسمت فرزندت را پس میزنه روحت میگه محلش نذار.
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری (۷)
🔸 هفته هشتم بارداری، حالم خیلی بده. پنج دقیقه که کار کنم حداقل نیم ساعت افقی میشم🤦♀. چند روزه با بچه ها اصلا بازی نکردم. آیا هنوز هم عذاب وجدان ندارم؟ نه
چون واقعا تواناییش را ندارم، به زور به کارهای ضروری میرسم. مثلا بلند شدم پسر کوچیکه را بردم حمام چون پدرش خیلی دیروقت میان، بعدش دوباره افقی شدم. بار بعد بلند شدم ظرفهای کثیف را شستم دوباره رفتم افقی شدم. اصلا به بازی نمیرسم دیگه.
🔸ظرف ارتباطیمون را به نحو دیگری پر نگه داشتم، کتاب خواندن براشون، در آغوش گرفتن و نوازش کردن و حرف زدن با بچه ها.
🔸در عوض حساسیتی روی ریخت و پاش بچه ها ندارم تا خودشون آزادانه بازی کنند. ساعت تلویزیونشون هیچ تغییری نکرده، ولی خودشون باهم بازی میکنند، دعوا میکنند، آشتی می کنند و...
🔸از طرفی میدونم که بچه ها به بازیهای حرکتی خیلی احتیاج دارند، هر طور شده. به خصوص پسر کوچیکه که اگر در روز حسابی تخلیه انرژی نشه شبها نارنجک متحرک میشه😂
🔸به بچه ها گفتم از صندلیها، گل میزها، بالشت و پتو ها، چهارپایه و... هر استفاده ای دوست دارید بکنید و خودتون میتونید مخترع بازی باشید. پسر کوچیکه خیلی دوست داره و همش میگه من یک بازی جدید اختراع کردم. هر ساعت یک مدل صندلیها و میزها و بالشت ها و غیره را می چینند، و روی اونها بازی حرکتی انجام می دهند. یکبار اتوبوس درست میکنند، یکبار کشتی، یکبار قایق و... و بعد داخلش کلی بازی وانمودی انجام میدن. من هم گاهی برای خالی نبودن عریضه😉 بازیش را گزارش میکنم و هیجان میدم 😂
🔸امشب بند رختی فلزی هم وارد ماجرا شده بود، و .... کَشتی بود. یک لوله مقوایی از بازیافتی ها هم آورده بود که دوربین ناخدا بود. من هم سعی میکنم این مدت بچه ها در بریز و بپاشهاشون آزادتر از قبل هم باشند تا اون خلا و استرس و ناراحتی که از شرایط من تحمل میکنند، هر چند که بر زبان نیارن، بیشتر تخلیه بشه.
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری(۸)
🔸امروز آنقدر حالم بده که حتی اگر بخوام جواب سلام بچه ها را بدم، حالم بهم میخوره و دچار تهوع میشم. اصلا نمیتونم حتی یک کلمه حرف بزنم. از تجربه دو بارداری قبلی دیگه میدونم هیچ نوع دارو و درمان گیاهی و شیمیایی اثری ندارد جز صبوری. دکتر مجموعا روزی ۸ تا قرص بهم داده فقط برای کمتر کردن این حالت ولی دریغ از ذره ای تاثیر حتی به اندازه پنج دقیقه. سرم و آمپول را هم امتحان کردم چون هیچکدام حتی یک دقیقه هم در بهتر شدن وضعیتم اثری نداشتند خود دکتر پیشنهاد داد که دیگه استفاده نکن. دکتر طب سنتی هم که از قبل تحت نظرشون بودن داروهای مختلفی دادند که همه حالم را بدتر میکنه.
🔸روز شهادت حضرت زهراست و من با روضه مادر آرام میگیرم. وقتی میدونی که عزیزترین بنده های خدا بزرگترین رنجها را داشتند برای همین رنجهای خیلی خیلی کوچک هم شکر میکنی، خجل میشی و طلب صبر و استقامت داری. چندین روزه که نمیتونم پاسخ هیچ سوالی را با صوت بدم اگر سوالات کوتاه پاسخ باشند متنی تایپ میکنم، به همین خاطر پاسخگویی به سوالات کاملا مختل شده.
🔸 ایتا را که باز میکنم سعی میکنم سؤالات جدید را باز کنم، قدرت و توانایی و شرایط پاسخ دادن سوالات قبلی را که ندارم ولی اگر سوالی را بتونم به صورت متنی در کانال یا شخصی پیام بدم خوبه. گرچه که پاسخگویی صوتی بیشتر به دلم میشینه، اون مادر نگران باید صدای من را بشنوه و آرامش و درک احساس را از صدای من بگیره،متاسفانه متنها احساس را منتقل نمیکنند.گاهی حتی احساس را وارونه جلوه میدن، اما فعلا چاره ای نیست.
میرسم به این پیام:
واقعا که!!! چرا جواب منو نمیدید!!!! این کارتون خیلی زشته !!!! اگر جواب سوالای منو ندید کانالتون را پاک میکنم 😳😳
➖ نمیتونم دروغ بگم، دلم میشکنه.😢 اولش دچار خشم میشم. تو ذهنم میگم خدایا مگه من تعهد دادم تمام سوالات را جواب بدم، مگر این مادر از من طلبکاره، چرا آخه؟
مگه من یک فرد بیکارم که از صبح گوشی گرفتم دستم تا شب سوال پاسخ بدم
اما کم کم خشمم را فرو میبرم. میگم نمیدونم این مادر در چه وضعیتی این پیام را نوشته، حتما شرایط روحی مناسبی نداشته، از حال جسمی من هم که با خبر نیست، خوب پس عبور کن
➖اما فکر کن ببین آیا خودت هم ممکنه بدون دانستن شرایط دیگران اونها را سرزنش انتقاد یا قضاوت کنی، همسرت، فرزندانت، والدین، اقوام، دوستان و...( قطعا خیلی زیاد برام اتفاق افتاده متاسفانه،)
پس این پیام نباید من را دچار نفرت و ناراحتی کنه، طبیعیه که دچار احساس خشم بشم، خشم هم یک احساسه که انسانها در شرایط مختلف تجریش میکنند، مهم اینه که خشممون را چطور مهار کنیم و چطور بتونیم از خشممون عبور کنیم که تبدیل به کینه و نفرت نشه، و بعد هم از این پیام برای خودم درس بگیرم که ممکنه من هم دیگران را بدون آگاهی کافی سرزنش یا قضاوت کنم یا توقع بیجا داشته باشم.
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری(۹)
🔸یکی دو روز بود که حداقل قدرت خوندن کتاب را برای پسر کوچیکه ی عشق کتاب داشتم. آنقدر علاقه به کتاب داره که اگر صبح تا شب هم براش کتاب بخونم سراغ هیچ بازی دیگری نمیره، ولی بعد شب که میشه انرژی های تخلیه نشده اش فوران میکنند و چه ها که نمیکنه😂😂
🔸 امروزم باز با دوجین کتاب زیر بغل اومد سراغم که مامان اینا را بخون، منم در همون حالت افقی که به داداشش هم دیکته میگفتم، شروع کردم به خوندن، از قضا اولین کتاب کتاب خوب و مرتبطی بود: «خواهر کوچولوی فرانکلین»
🔸 در حین خواندن کتاب کلی راجع به اینکه اگر اونم قرار باشه یه خواهر کوچولوی گیرش بیاد چه کارهایی انجام میده و... صحبت کردیم و کلی خیال بافی کرد، مثلا اینکه به اوسا بنا میگم بیاد برای آبجیم یه اتاق بسازه
من: اوسا بنا کجای خونه برای آبجیت اتاق بسازه؟
➖وسط اتاق خودم و داداش😉😂
من: وااای چقدر عااالی میشه
بعدش دوباره در اثر زیاد حرف زدن مجدد حال من بهم خورد. و بعدش مثل همیشه بدنم به شدت یخ کرد و میلرزیدم.
🔸پسر بزرگم هم که به خاطر شرایطم اومده بود کنار من:
➖مامان چی شدی دوباره که فریزر شدی( چون بچه ها به من که دست می زنند یخ میکنند بهم میگن فریزر شدی😂)
دوباره که میلرزی، پس کی خوب میشی مامان؟
پسر کوچیکه دستاشون بالا برد و گفت: ➖خدایا مامانمو خوب کن
پسر بزرگه هم گفت: خدایا لطفا حال مامانم خوب بشه خیلی مریضه
🔸من در این مورد هیچوقت به بچه ها نگفتم دعا کنید چون میدونم بر حسب اقتضای سنشون توقع نتیجه گیری سریع دارند، ولی خودشون مرتب هر روز یا روزی چند بار این مدل دعا را بیان میکنند، و من هر روز در ذهنم بود که بالاخره یک روزی می پرسند چرا دعای ما برآورده نمیشه؟چرا تو خوب نمیشی؟
اصلا وقتی کودکی چنین سؤالی میپرسد چه جوابی باید بدهیم؟
🔸برای کودکانی که برای مریضی دعا میکنند و بعد آن مریض فوت میکند چه باید گفت؟ مثلا مادربزرگ، پدربزرگ و یا عزیز دیگری مریض هست کودک دعا میکند تا مادربزرگش خوب شود اما خواست و اراده خداوند چیز دیگری است و آن عزیز از دنیا می روند، پاسخ به کودکی که میگوید من برای مادربزرگ دعا کردم چرا خدا حرف من را گوش نکرد و مادربزرگ را خوب نکرد؟
انشاالله تجربه خودم را در این موضوع در قسمت بعد می نویسم.
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های بارداری (۱۰)
پاسخ به سوال کودکان در مورد برآورده نشدن دعا و یا مرگ اطرافیان
✅در قسمت قبل از تجربه های بارداری در مورد این سوال بچه ها نوشتم که اگر کودک پرسید: چرا خدا دعای ما را برآورده نمیکنه؟ چه پاسخی بدهیم.
✅ شاید مطلب این قسمت ربطی به تجربه های بارداری نداشته باشه ولی چون این سوال در تجربه بارداری قبلی مطرح شد پاسخ را هم در ادامه همون تجربیات نوشتم.
✅ البته که جواب این سوال را با توجه به سن بچه میشه در حد و اندازه های مختلف و متفاوتی داد، این پاسخی که من نوشتم در حد نهایتا ۷؛۹ سال هست.
چرا خدا دعا یا آرزوی من را برآورده نکرد؟
✅ مامان و بابا بچه هاشون را خیلی خیلی دوست دارن و سلامت اونها براشون خیلی مهمه. به خاطر همین وقتی بچه میگه من شکلات زیاد میخوام، پدر و مادر چون خیلی دوستش دارن و دوست ندارن دندونهاش خراب بشه یا مریضی دیابت(قند) بگیره، بهش زیاد شکلات نمیدن، در حالی که کودک ممکنه گریه کنه التماس کنه که من شکلات یا هر نوع خوراکی مضر دیگه میخوام، اون بچه اطلاعاتش از پدر و مادر خیلی کمتره و هنوز نمیدونه شکلات چه ضررهایی داره.
مثلا ممکنه یک بچه از پدرش بخواد که بشینه پشت فرمون و رانندگی کنه، پدرش همچین اجازه ای را بهش نامیده با وجودیکه فرزندش آرزو داره رانندگی کنه. ولی پدر میدونه که این کار خیلی خطرناکه.
پس خیلی چیزهایی را که ما دوست داریم صلاحمون نیست و اگر خدای مهربونم دعای ما را برآورده نمیکنه چون از ما خیلی داناتر هست و ما را خیلی دوست داره. حتما دلیلی داره و به نفع خود ماست. خدای مهربونم میدونه که اون چیزی که ما در دعا میخوایم یا به ضرر ماست، یا هنوز زمان مناسبش نیست، و یا اینکه خدا چیز بهتری را برای ما در نظر گرفته.
در مورد کودکانی که برای خوب شدن عزیزی دعا می کنند و آن عزیز فوت می کنند: ( باز هم پاسخ برای رده های سنی مختلف متفاوت هست، اما برای سنین نهایتا زیر ۹ سال):
✅ هیچ کدوم از آدمها برای همیشه توی این دنیا نمیمونن، و یه روزی میرن یه جای دیگه که از اینجا خیلی خیلی بهتره.
مثلا جوجه ای که از تخم بیرون میاد، تا زمانی که توی تخم هست از دنیای بیرون بی خبره، انقدر داخل تخم را دوست داره که دلش نمیخواد بیاد بیرون، با وجود اینکه اونجا سرد و سیاه و تاریکه. ولی وقتی میاد بیرون از تخم، تازه میبینه چقدر دنیای بیرون بهتر و زیباتر از داخل تخم هست.
یا پیله پروانه، کرم تا از پروانه نشه و از پیله بیرون نیاد لذت پرواز را نمیچشه.
بچه ها هم تا وقتی در شکم مامان هستند هیچکس را نمی بینند، اسباب بازی ندارند، پارک نمیرن، بازی نمیکنند و...ولی چون جز اونجا هیچجا را نمیبینن دوست ندارن از اونجا بیان بیرون به همین خاطر همه بچه ها موقع به دنیا اومدن گریه میکنن.😉
تازه وقتی به دنیا میان و بزرگ میشن میبینن که چقدر دنیای بیرون بهتر از داخل شکم مامان هست.
اونهایی که فوت میشن هم میرن یک جای دیگه که از این دنیا خیلی خیلی بهتره، فقط ما نمیتونیم ببینمشون مثل پروانه وقتی هنوز توی پیله هست، مثل جوجه وقتی هنوز تخمش ترک نخورده، مثل بچه وقتی که در شکم مامانش هست.
#تجربه_های_بارداری
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
1⃣ لیست اول: مسائل کلی تربیت فرزند
#خانه_ایمن
#بازی_زندگی
#غذا_خوردن_بچه_ها
#احساس_مالکیت
#شخصیتهای_کارتنی
#شخصیتهای_مورد_علاقه_کودکان
#تقویت_اعتماد_بنفس
#ایجاد_انگیزه
#گاز_گرفتن
#منشاء_رفتار_کودک
#دفتر_برنامه_ریزی
#حس_امنیت_و_ارامش
#ورزش_مادر_با_فرزندان
#ترفند_های_مادری
#ورود_فرزند_جدید #تولد_فرزند_جدید
#استفاده_از_عکس_و_فیلم_فرزندان
#فرصتهای_در_کنار_هم_بودن
#دفتر_برنامه_ریزی_فرزند
#گفتگوی_مادر_فرزندی
#داد_و_فریاد_ممنوع
#تربیت_برای_آینده
#مقاومت_در_تعویض_پوشک_و_لباس
#رابطه_فرزندان
#مواجهه_با_خطای_فرزند
#کنترل_عصبانیت #کنترل_خشم
#تأمل_در_رفتار_فرزندان
#پیش_فرضهای_ذهنی
#اراده_خداوند
#جمع_آوری_اسباب_بازیها
#تفاوتهای_فردی_فرزندان
#لجبازی
#بکن_نکن_و_جملات_دستوری
#حمایت_زیادی
#استقلال_و_اعتماد_به_نفس
#بازی_با_غذا
#فرصت_تعامل_با_فرزندان
#مدیریت_کشمکش_های_بین_فرزندان
#فرصت_همراهی
#توضیح_مسئله
#مهارت_حل_مسئله
#قاطعیت_در_برخورد
#رفتار_آرام_و_قاطع
#عوامل_مؤثر_در_آرامش_مادر
#شناخت_و_آگاهی_کافی
#پیروی_از_سیره_معصومین_و_بزرگان
#دیدن_نیمه_پر_لیوان
#نگاه_از_زاویه_دید_فرزندان
#پرهیز_از_مقایسه #عدم_مقایسه
#داشتن_ارزش_برای_تربیت_فرزند
#رفع_عادتها_و_ذهنیتهای_غلط_فرزندان
#دعوای_بین_بچه_ها
#نیاز_به_همبازی
#ایران_جوان_بمان
#گفتگوهای_مؤثر_مادر_فرزندی
#احساس_امنیت #ترس #ناامنی
#فرصت_تجربه
#پرت_کردن #چنگ_زدن #مو_کشیدن
#پرهیز_از_پیش_داوری
#چشم_پوشی_از_خطاها_تقویت_خوبیها
#تهدید_و_تطمیع #اعتبار_والدین
#رقابت #برد_و_باخت
#کودکان_در_مکانهای_مذهبی
#سوالات_انتزاعی_کودکان
#برخورد_قاطع_و_آرام
#کشمکش_های_بین_کودکان
#خوب_دیدن #افعال_منفی
#تقلید
#همدلی #درک_احساس #همدلی_و_درک_احساس #توصیف_تواناییها
#از_شیر_گرفتن #از_شیر_گرفتن_اشتباه
#نیاز_پشت_رفتار
#کلام_و_گفتگوی_غنی
#در_مسیر_استقلال
#خطوط_قرمز_تربیتی #کنترل_خشم_و_عصبانیت
#به_اشتراک_گذاری
#ناکامی #طعم_شکست
#نقش_مادری #رابطه_مادر_فرزندی
#محیط_غنی
#سختیها_و_مشکلات
#انتقال_ارزشها
#کنترل_گری #کمال_گرایی
#تربیت_جنسیتی
#از_پوشک_گرفتن
#نظم_کودکان #نظم
#فرصت_صبحگاهی
#تقویت_مهارتها
#عناوین_اختصاصی
#ارتباط_مؤثر_کلامی
#وقت_اختصاصی_مادر_فرزندی
#اعتماد_بنفس #لذت_استقلال
#نصیحت_در_عمل
#مادر_شاد
#کیفیت_ارتباط
#تربیت_باغبانی_نهال_است
#تجربه_های_روزانه_
#شروع_مدرسه #تکالیف_مدرسه
#شروع_مدرسه_و_احساسات
#شروع_مدرسه_و_مسئولیت_پذیری #فراخوان_تجربیات_مدرسه #انتخاب_مدرسه
#اضطراب_جدایی
#جبران_خطا_و_اشتباه
#اخلاص
#تلویزیون_موبایل_تبلت
#استقلال #نیاز_استقلال
#نیازها #پیش_نیازها #ضد_نیاز
#شیر_خشک
#قاطعیت_مهربانی_آرامش
#رابطه_خوب_والد_فرزندی
#درک_فرآیند
#فرصت_خوب_دیدن
#عوامل_خشم_کودکان #ورودیهای_خشم
#خروجیهای_خشم
#دروغگویی_کودک #صداقت_و_راستگویی
#تغییر_آنی_و_مخرب #تغییر_قدم_به_قدم
#مداومت_و_صبوری
#جایگزین #اول_جایگزین_بعد_منع_کردن
#اثبات_شخصیت_مستقل
#حس_استقلال_طلبی
#تصمیم_گیری
#درد_و_دل
#درک_وفور
#توصیف_مسئله
#شرایط_تذکر_و_نصیحت #تأمل_تفکر_تعقل
#وسعت_افق_دید
#مقایسه #رشد #عذاب_وجدان
#تربیت_در_رنج #نیاز_رنج #انباشت_اطلاعات
#تنظیم_خواب #مقاومت_خواب #جدا_خوابی_کودکان #رابطه_والد_فرزندی
#نور_خورشید #سحر_خیزی #افزایش_رزق #افزایش_برکت #یکسالگی_کانال #دو_سالگی_کانال #سه_سالگی_کانال #محبت_کلامی
#سؤالات_متداول #سؤال #پاسخ_به_سؤال
#آموزش_مستقیم
#اسراف_آب
#عدم_ابراز_نیاز
#کارت_کیمدی #آموزش_مستقیم_ممنوع #انگشت_کردن_در_بینی
#خواسته_ها
#سؤالات_بچه_ها
#نیاز_همبازی #عدم_توانایی_دوستیابی #کم_بودن_تجربه_های_رشدی #علاقه_افراطی #جو_فوتبال #اختلاف_نظر_تربیتی_با_همسر #روابط_بین_فرزندان
#پرحرفی
#بستر_سازی
#الگو_گیری #الگو_پذیری
#اسباب_بازی
#خجالتی
#انگشت_مکیدن #جمع_بندی_نیازها #همراهی #تمرکز_حواس #زودرنجی #رنج #ایده_آل_گرایی
#دغدغه_های_مادرانه
#وابستگی #صبر
#نیاز_ارتباط #نیاز_توجه #نیاز_کنجکاوی #نیاز_یادگیری #نیاز_کشف #نیاز_خلاقیت #نیاز_نوآوری #نیاز_احترام #نیاز_محبت #نیاز_عزت_نفس #نیاز_اعتماد_بنفس #نیاز_شخصیت #نیاز_امنیت #نیاز_به_تعلق_و_دوست_داشته_شدن #نیاز_به_احساس_تعلق_و_دوست_داشته_شدن #نیاز_امنیت #نیاز_پوشاک #حق_انتخاب
#پذیرش #کمالگرایی #راهکارها #تعادل_در_نیازها #نحوه_تذکر_به_همسر_و_دیگران #تفاوت_رفتار_والدین
#باج_دادن
#حرف_دل_مادرانه #حرف_زشت #تجربه_های_بارداری #مستقل_شدن_در_طهارت #تفکر_و_شخصی_سازی #مواجهه_با_ترس_و_استرس #نصیحت_در_عمل #فرزندآوری #روز_ملی_جمعیت #روابط_فرزندان #نقش_مادر_در_تربیت_فرزند #صرفه_جویی
#راهنمای_استفاده_از_هشتگها
🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak