eitaa logo
پرتو اشراق
741 دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
12.9هزار ویدیو
52 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
✋🏻 🥀 صد بار بزن ز کینه بر پیکر من 🕯️ خون کن ز جفا جسم چو نیلوفر من 🕯️ گر چه همه دم حرمت من بشکستی 🥀 دشنام مده ولی تو بر مادر من 🖊️ محمد مبشری 🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت جانسوز (علیه السلام) به محضر (ع)، (س) و (عج) و همه شیعیان دلسوخته ایشان تسلیت باد‌. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🗓️ شروع با توسل به باب الحوائج (علیه السلام) 🤲🏻 طریقه خواندن امام موسی کاظم (علیه السلام) 🏴 این‌ نماز که روز شهادت امام همزمان با آغاز سال شمسی هست رو سعى كنيد بخوانيد. نماز (ع) بسیار مجرّب برای حوائج است. 🔰 طریقه خواندن نماز: 📿 دو رکعت نماز که در هر رکعت یک بار حمد و ۱۲ مرتبه توحید می خوانی، بعد از سلام نماز صد «صلوات» می فرستی و به روح (ع) هدیه می کنی. 📿 بعد به سجده می روی و می گویی: 🤲🏻 اَللهمَّ بِحقِ المَسجونِ بِسِجنِ هارون أِقضي حاجَتي (۱۲ مرتبه) 📿 دعای بعد از نماز: 🤲🏻 «إِلهِي خَشَعَتِ الأصْواتُ لَكَ، وَظَلَّتِ الاَحْلامُ فِيكَ، وَوَجِلَ كُلُّ شَيٍ مِنْكَ، وَهَرَبَ كُلُّ شيٍ إِلَيْكَ، وَضاقَتِ الأشياءُ دُونَكَ، وَمَلأَ كُلَّ شيٍ نُورُكَ، فرانتَ الرَّفِيعُ فِي جَلالِكَ، وأَنْتَ البَهِيُّ فِي جَمالِكَ، وَأَنْتَ العَظِيمُ فِي قُدْرَتِكَ، وأَنْتَ الَّذِي لايَؤُودُكَ شَيٌ، يامُنْزِلَ نِعْمَتِي، يا مُفَرِّجَ كُرْبَتِي». 🤲🏻«وَ يا قاضِيَ حاجَتِي، أَعْطِنِي مَسْألَتِي بِلا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصاً لَكَ دِينِي، أَصْبَحْتُ عَلى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مااسْتَطَعْتُ، أَبُؤُ لكَ بِالنِّعْمَةِ، وَأَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي لايَغْفِرُها غَيْرُكَ، يامَنْ هُوَ فِي عُلُوِّهِ دانٍ، وَفِي دُنُوِّهِ عالٍ، وَفِي إِشْراقِهِ مُنِيرٌ، وَفِي سُلْطانِهِ قَويُّ، صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَآلِهِ». 🤲🏻 سپس حاجت خود را می طلبی و به حول و قوه الهی و به برکت باب الحوائج ان شاءالله حاجت روا می شوی. 📿 برای این نماز آثار و برکات فراوانی است، ان شاءالله حاجت روا باشید ما را از دعای خيرتان فراموش نكنيد. 📗 منبع: 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
📜 🌄 روزها یکی پس از دیگری می آمدند و می رفتند و خورشید عالم افروز به عادت همیشگی اش هر روز از مشرق سر در می آورد و در مغرب غروب می کرد، اما چیزی که او می دید فقط تاریکی سیاه چال بود! 🌗 سال های سال بود که سهم او از روشنایی روز، فقط نور اندک از روزنه کوچکی بود و بس، تنها چیزی که او را زنده نگه داشته بود نور ایمان بود. 🤲🏻 آنجا از رفاه و آسایش و آزادی خبری نبود، اما زمزمه های عاشقانه او در «خلوت خانه تنهایی» و به هنگام راز و نیاز با معبودش روح او را به عالم ملکوت پیوند زده بود و از این دنیای حقیر به عبادت دلخوش کرده بود. 🧕🏻 نور ایمان او دل کنیز زیبا رو - که زندان بان او برای آزار روحی امام به زندان فرستاده بود - را نیز در کنج زندان روشن کرده بود. 🏰 بر عکس در کاخ نعره های مستانه دیوسیرتان تا آسمان بلند بود و بساط عیش و نوش همیشه به راه، زندانی آنجا نیز دست از ارشاد گمراهان بر نمی داشت، می خواست حرف آخرش را بزند و حجت را تمام کند. 📜 زندان بان را صدا کرد و قلم و کاغذی از او خواست. آنگاه زیر روزنه کوچکی که کمی نور همراه داشت نشست و نامه ای نوشت. یک بار خواند و نامه را به نگهبان داد تا به هارون الرشید برساند! 🏰 نگهبان وارد کاخ شد، هارون پرسید: + چیست؟ - نامه! + از چه کسی است؟ - از زندانی، ، اما گفته بلند بخوانید تا همه بشنوند!! + بده ببینم، حتماً تقاضای آزادی کرده و نامه را گرفت و طوری که حاضران همه بشنوند خواند: 📜 «روزگار بر من در این زندان تاریک با مشکلات و سختی های فراوانی می گذرد، در حالی که روزگار تو سراسر خوشگذرانی است. من و تو در روز قیامت - که پایانی برایش نیست - به هم خواهیم رسید و به حساب هایمان رسیدگی خواهند کرد. این را بدان که آن جا ستمگران و اهل باطل زیانکار خواهند بود».(۱) 👳🏽‍♂️ هارون به اطرافش نگاه کرد. و حاضران چهره ای غمگین به خود گرفته بودند. رگ وسط پیشانی هارون از شدت خشم بر آمده بود. 📜 نامه را مچاله کرد و به گوشه ای پرتاب کرد و دست هایش را به کمرش زد و مشغول قدم زدن شد. 🍷آن نامه کوتاه ولی پر معنا مستی را از سرش پرانده بود. دست آخر از شدت عصبانیت نعره ای کشید که گوش فلک را کر کرد. 🏰 روی تخت ریاستش تکیه کرد و در حالی که دندان هایش را به هم می فشرد به فکر فرو رفت. 💭 با خود اندیشید که این حرف حق را - که بسیار تلخ و شکننده بود - چگونه پاسخ گوید. 🥀روز بعد جسم نحیف (علیه السلام) در گوشه ای از زندان روی زمین بود، اما پرنده روحش به نزد جد بزرگوار و پدر و مادر شهیدش پر کشیده بود. 📚 پی نوشت: ۱. بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۴۸. 📗 حیات پاکان / ۳ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و (علیهم السلام)، مهدی محدثی 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚱️ ! 🌺 از راه می رسید و منصور در تدارک جشن عید بود و برای فردا آماده می شد. 💭 از آن جایی که خودش اعتبار چندانی نداشت فکری به ذهنش رسید، (علیه السلام) را خواست و گفت: 👨🏻 فردا عید نوروز است، از قدیم رسم بوده که کوچک ترها به دیدن بزرگ ترها می رفتند و عید مبارکی می گفتند، می خواهم فردا این جا باشی و تبریک مردم را پاسخ بگویی!! 🌷 اما من در سخنان جدم - رسول خدا - چنین چیزی ندیده ام، این سنت مربوط به مردم فارس می باشد نه عرب، اسلام چنین عیدی را به رسمیت نمی شناسد و من پناه می برم به خدا از این که در دین بدعتی(۱) ایجاد کنم. 👨🏻 سیبیل هایش را تاب داد و گفت: می دانم، اما این سیاست است که حضور داشته باشی، از تو خواهش می کنم و تو را به خدا سوگند می دهم که فردا حتماً این جا باشی! 🌹 و امام کاظم (علیه السلام) ناگزیر قبول کرد. 🏰 روز عید فرا رسید و سران لشکری و کشوری با دبدبه به حضور امام می آمدند و تبریک و شادباش می گفتند و هدایای خود را تقدیم می کردند، هر کسی هر چه می آورد امام به خادم می گفت که بنویسد. 👳🏼‍♂️ آخرین نفری که برای تبریک گفتن آمده بود به امام گفت: ای آقا، من پیرمردی فقیرم و چیزی نداشتم که برایتان بیاورم، اما جدم در عزای جدت (علیه السلام) سه بیت سروده است اگر بپذیرید آن را تقدیم می کنم. 🌷 بخوان. 👳🏽‍♂️ پیرمرد سه بیت شعرش را خواند. لرزان خواند. هنگامی که شعرش تمام شد اشک امام جاری شد و فرمود: 🌷 هدیه ات را قبول می کنم، بیا و کنار من بنشین. 🌷 پیرمرد سالخورده با کمک عصایش روی زمین و کنار امام نشست. 🌷 امام (علیه السلام) به خادمی که هدایا را می نوشت گفت: ❓برو به امیرت بگو که این قدر هدایا جمع شده چه کنیم؟ 🏰 خادم پیغام امام را به منصور دوانیقی رساند و وقتی بازگشت گفت: او می گوید همه آنها را به شما بخشیده، اختیارش با شماست!! 🌷 حضرت دستش را روی شانه پیرمرد گذاشت و فرمود: همه اینها را به تو می بخشم، بردار و ببر!! 👳🏼‍♂️ چشم های پیرمرد داشت از حدقه در می آمد، با تعجب نگاهی به امام کرد و گفت: ولی... 🌷 مال تو است، بردار! 👳🏼‍♂️ پیرمرد که گویی نیروی تازه ای یافته بود با دست های لرزانش آنها را درون کیسه اش ریخت و تشکر کرد و رفت. 🧔🏻 پس از رفتنش خادم منصور به امام گفت: در مقابل سه بیت شعر، این همه هدیه؟! 🌷 امام کاظم (علیه السلام) نگاهی به خدمتکار کرد و برخاست و رفت.(۲) 🧔🏻 خدمتکار که ظلم و ستم منصور را به شیعیان دیده بود و اندک بویی از انسانیت برده بود به فکر فرو رفت؛ با خود می اندیشید «مرثیه برای (علیه السلام) کم چیزی نیست حقا که در راه حسین یک دنیا نیز کم است». 📚 پی نوشت ها: ۱- داخل کردن چیزی در دین که از دین نیست. ۲- منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۴۵. 📗 حیات پاکان / ۳ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و (علیهم السلام)، مهدی محدثی 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔺 مطلبی که کمتر شنیده‌اید! 💚 ، خواهر (علیهماالسلام) در باكو 🇦🇿 بارگاه های مقدس چند تن از فرزندان (علیه السلام) را در خود جای داده است كه هر كدام از آنها به عنوان مفاخری بر تارك این جمهوری می درخشد؛ امام زادگانی مانند: 🌹آقا میر محسن، حضرت رحیمه خاتون، حضرت حكیمه خاتون و سه تن از برادرزاده هایش و حضرت لیلا خانم. 🕌 حرم مطهر بی بی هیبت، تا سال ۱۹۳۴ م. پذیرای زائران شیفته خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. 💣 در نهم سبتامبر ۱۹۳۴ م. به دستور استالین، حرم با دینامیت منفجر و با خاك یكسان شد. 🛣️ حكومت كمونیسمی كه بی شرمی را به اوج رسانده بود، برای اینكه اثری از حرم مطهر باقی نماند، شروع به جاده كشی از روی حرم كرد و بر روی آن، طاق نصرت زد. ابتدا مصمم بودند كه طاق به اندازه عرض جاده ای كه مد نظر داشتند، باشد؛ ولی خاك اطراف مزار شریف حضرت خود به خود پایین تر می رفت. 🛣️ از این رو، مسطح كردن جاده با مشكل مواجه شد؛ به گونه ای كه تصمیم خود را عوض كردند و به موازات قبر شریف، ستونی احداث كردند. ستون، درست در بالاسر قبر مطهر بود و جاده به دو قسمت تقسیم شد: 🌁 یكی از آنها برای ورود به باكو و دیگری برای خروج از آن شهر استفاده می شد. به طرف شهر باكو، در جلوی ستون وسط طاق، مجسمه استالین نصب گردید. ⛰️ شیعیان كه دیگر شرایط زیارت قبر شریف در وسط جاده برایشان امكان پذیر نبود، در بالای كوه، محل عبادت بی بی را زیارت می كردند كه اكنون نیز به عنوان مكان مقدسی، زیارت می شود. ✝️ سازندگان طاق نصرت، از ارامنه بودند. كسانی كه هزینه ساخت آن را تأمین می‌كردند، نیز از ارامنه بودند. به همین سبب، علامت صلیب را بر روی سنگهای سیاه گرانیت كه از آنها در ساخت طاق استفاده می شد، حك كردند تا مبادا به مرور زمان و برخورد ماشین و غیره به ستونهای كناره طاق، علامت صلیب از بین برود. 🌉 شیعیان علی رغم میل باطنی، برای ورود و خروج از شهر باكو باید از روی مزار شریف عبور می كردند؛ زیرا محل دیگر برای ورود به شهر و یا خروج از آن وجود نداشت. 🔥پس از فروپاشی كمونیسم، مجسمه استالین پایین كشیده شد و شیعیان تصمیم به تجدید بنای حرم شریف گرفتند، ولی با مخالفت برخی از ادارات كه هنوز در رأس آن افراد كمونیستی قرار داشت روبه رو شدند. 🗓️ در تاریخ ۲۱ می ۱۹۹۴ م. در عید قربان كه رئیس جمهور وقت حیدر علی اف به این قسمت شهر آمده بود، از وی خواسته شد كه طاق، تخریب و حرم تجدید بنا شود. 🛣️ به همین منظور، بخشی از جاده را كندند و قسمتهایی از حرم شریف كه سالم مانده بود، به حیدر علی اف نشان دادند كه ایشان پس از تبریك عید، موافقت خود را با تخریب طاق اعلام كرد و اظهار داشت كه فرهنگ اصیل ما اینجا مدفون است. 🗓️ او دستور تخریب طاق را صادر كرد. اما ۸ ماه طول كشید تا موافقت ادارات جلب شود. پس از طی مراحل قانونی، در طی دو روز، طاق تخریب و قبر حضرت بی بی هیبت نمایان گشت. ⛏️ حیدر علی اف پس از تخریب جاده، برای كلنگ زنی احداث ساختمان حرم، در مكان مقدس حضور یافت و حرم بر روی ۱۲۰ پایه كه محیط هر یك ۶۰ سانتی متر و با ارتفاع ۲۸ - ۲۶ متر بنا گردید. وی مبلغ ۷۰۰ هزار دلار برای ساخت حرم اختصاص داد. 🕌 بقیه آن نیز از طریق نذورات مردم تأمین می شود. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔥 لقمه حرام 👨🏽 پشت در نشسته و سرش را بین زانوانش گرفته بود و زار زار مثل ابر بهاری می گریست. 👳🏻‍♂️ جلو رفتم و گفتم: تو غلام این خانه ای؟ - آری. - چه شده، چرا این جا نشسته ای و مثل بچه ها گریه می کنی. 💧قطره های درشت اشک را که روی صورت سیاهش ریخته بود پاک کرد و گفت: 👨🏽 از ترسم بیرون آمده ام. - چرا. - می ترسم مرا تنبیه کند. - ای بابا، تو که جان مرا به لبم رساندی، حرف بزن ببینم چه شده. - قول می دهی واسطه شوی و بخواهی که مرا تنبیه نکند؟ - بستگی دارد که چه کار کرده باشی. 👨🏽 ‌غلام سیاه، دستی به موهای وز وزی سرش کشید و گفت: امام به من مقداری پول داده بود تا از بازار تخم مرغ بخرم، در راه غلام خانه روبرو را دیدم که او هم به بازار می رفت؛ هر دو مقداری پول در دستمان بود و وسوسه شدیم یک دست قمار بازی کنیم!! - عجب، پس قمار هم بازی می کنی، حالا بردی یا باختی؟ 👨🏽 غلام سرش را پایین انداخت و پس از کمی مکث کردن گفت: 🎲 بار اول باختم، ولی بار دوم برنده شدم و مقداری هم پول اضافه به دستم رسید و تخم مرغ خریدم و به خانه آمدم. 🍲 ناهار پخته شد و آن را جلو امام گذاشتیم... 💰 پول های اضافی را به غلام دیگری که پیش ماست نشان دادم و با خوشحالی گفتم که «این پول ها مال خودم است». 👋🏼 وقتی فهمید که از چه راهی به دست آمده دو دستی بر سرم کوبید و گفت «خاک بر سرت». 👨🏽 گفتم: «مگر چه شده» و او در حالی که می رفت به امام خبر بدهد گفت: ⁉️ «دیگر می خواستی چه بشود، با پول آلوده تخم مرغ خریده ای؟!» 👂🏾صدای امام را شنیدم که می گفت «زود یک طشت بیاور». 👌🏻انگشت خود را به گلو کرد و هر چه خورده بود بالا آورد. آن قدر این کار را کرد که از چشمانش اشک در آمد و من که ترسیده بودم دوان دوان خود را به بیرون رساندم!! 👳🏻‍♂️ برخیز و برویم به داخل خانه تا من برای ایشان توضیح دهم، تو شرم نکردی که قمار بازی کردی؟ 👳🏻‍♂️👨🏽 هر دو نفر به داخل خانه رفتیم. از شدت تهوع (۱) بی رمق نشسته بود. 👳🏻‍♂️✋🏻جلو رفتم و گفتم: آقا، این مرد اشتباه کرده و الان نیز پشیمان است، او را ببخشید (به غلام اشاره کردم که معذرت خواهی کند). 👨🏽 غلام خود را روی پاهای امام کاظم (علیه السلام) انداخت و زار زار گریست و غذر خواهی کرد در این لحظه، دستی زیر بغل غلام را گرفت و او را از زمین بلند کرد. 👁️ آن امام مهربان، به چشم های اشکبار غلام نگاهی کرد، اما چیزی نگفت و رفت. 👨🏽 غلام به مرد عرب گفت: او مرا می بخشد؟ 👳🏻‍♂️ اگر من ارباب تو بودم می کشتمت، شانس آورده ای که آقای تو کاظم (کنترل کننده خشم) است و با نگاه تو را تنبیه می کند... حال تو نیز توبه کن و برای جبران اشتباهت هرگز دست به قمار نزن. (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. استفراغ. ۲. فروع کافی، ج ۵، ص ۱۲۳. 📗 حیات پاکان ۳/ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و (علیهم السلام)، مهدی محدثی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
✋🏻 🌸 مژده‌ى میلاد تو، نفحه‌ى باد صباست 🦋 رایحه‌ى یاد تو با دل ما آشناست 🦋 آمدى و باب هر حاجت دلها شدى 🌸 باب حوائج تویى، نام تو ذکر خداست 🎊 میلاد اباالرضا، (علیه السلام) مبارک باد. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🦗 جبران خسارت ملخ ها! 👴🏽 پیرمردی کهن سال به نام عیسی فرزند محمّد قرطی - که در حدود نود سال عمر داشت، حکایت کند: 🥒 در سالی از سالها داخل زمین کشاورزی خود خربزه و خیار کشت کرده بودم؛ و کنار زمین چاهی به نام «اُمّ عظام» قرار داشت. 🦗 همین که کشت جوانه زد و رشد کرد، ناگهان ملخهای بسیاری هجوم آوردند و تمامی زراعت نابود کردند، که بیش از صد و بیست دینار بر من خسات وارد شد، بسیار ناراحت و افسرده خاطر گشتم. 🌴 روزی گوشه ای در همان زمین کشاورزی نشسته بودم، ناگهان چشمم افتاد به جمال نورانی و مبارک حضرت (علیه السلام)، به احترام آن حضرت از بر خاستم. 🌹 حضرت بر من سبقت گرفت و سلام کرد و سپس فرمود: حالت چطور است؟ و در چه وضعیّتی هستی؟ 👴🏽 عرض کردم: ملخها حمله کردند و تمامی زراعت و سرمایه مرا نابود ساختند. 🌹فرمود: چه مقدار خسارت وارد شده است؟ 👴🏽✋🏽 گفتم: صد و بیست دینار، غیر از آنچه زحمت کشیده ام. 🌹فرمود: اگر یک صد و پنجاه دینار به تو داده شود، قانع هستی؟ ✋🏽 عرض کردم: دعا فرمائید تا خداوند برکت عنایت نماید. 🤲🏻 پس از آن، امام موسی کاظم (علیه السلام) دعائی را زمزمه نمود و آنگاه حرکت کرد و رفت. 🕳️ وقتی (علیه السلام) خداحافظی کرد و رفت، من مشغول کشاورزی و آبیاری زمین شدم؛ و بیش از آنچه امیدوار بودم، خداوند متعال به برکت دعای حضرت، عطا نمود، که بیش از ده هزار دینار به دست آوردم. 📚 کشف الغمّة، ج ۳، ص ۱۰. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۲۹، ح ۱. 📘 چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم (علیه السلام)، عبد الله صالحی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🚦قانون پیاده رو و سواره 🕋 ⚜️ بنابر فرمایش (علیه السلام) که فرمود: 🕋 هنگامی که حضرت صاحب أمر (عجّل اللَّه تعالی فرجه الشّریف و سلام اللَّه علیه) نماید، قانونی را برای عبور و مرور از خیابان ها و پیاده روها تعیین و به مرحله اجراء در می آورد، که به شرح ذیل می باشد: 🚘 کلّیه سواره ها - موتوری، ماشین، دوچرخه، الاغ و... باید از خیابان حرکت و عبور نمایند. 🚶🏻‍♂️و کلّیه پیاده ها باید از پیاده رو استفاده و رفت و آمد نمایند. 📗 تبصره: ⚖️ هر سواره ای که از پیاده رو استفاده و حرکت نماید، چنانچه برخوردی با عابر کند و آسیبی به او برساند، مقصّر و ضامن است و باید خسارت او را پرداخت کند. ⚠️ هر پیاده و عابری که از خیابان استفاده و رفت و آمد نماید، هرگونه آسیبی توسّط سواره ای به او برسد ضمانتی برایش نیست و خسارت بر عهده خودش می باشد. 📚 وسائل الشّیعة، ج ۲۹، ص ۲۴۳، ح ۳. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
✋🏻 🌊 ای قبله‌یِ حاجاتِ دو دنیا موسیٰ 🤲🏻 ای جلوه‌یِ قد قامتِ مولا موسیٰ 🤲🏻 اوّل متوسّل به شما شد بعداً... 🌊 اَفکند عصایِ خود به دریا موسیٰ 🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكاتُهُ 🌸 خجسته میلاد هفتمین پیشوای امامت و هدایت 🤲🏻 باب حاجت دنیا و آخرت 🌺 هفتمین قافله سالار کاروان صبر و شکیبایی 🌷 (علیه السلام) 💐 به محضر ولی نعمتمان حضرت (علیه السلام) 🦋 و تمام شیعیان راستین حضرتش 🎂 فرخنده باد 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔗 زندانى شدن امام كاظم (علیه السلام) ⚔ ابو خالد زبالى مى‌گويد: علیه السلام با عده‌اى از مأمورين مهدى خليفه عباسى كه براى جلب امام فرستاده بود، به طرف او مى‌رفت. 🌴 در منزل زباله فرود آمدند. و من اندوهناك بودم. ✋🏻ابا خالد مى‌گويد: امام علیه السلام مرا به خريدن ما يحتاج خود، امر فرمود و به سوى من نظر كرد و من ناراحت بودم. 🌷 از من پرسيد: اى ابا خالد! چرا ناراحت هستى؟ 👳🏻‍♂✋🏻 عرض كردم: چون شما به سوى اين طاغوت (خليفه) مى‌رويد و از شر او براى شما در امان نيستم. 🌷 فرمود: باكى نيست. در فلان روز هنگام ظهر منتظر من باش. 🌄 راوى مى‌گويد: روزى شمارى مى‌كردم تا اينكه آن روز فرا رسيد. وقت ظهر آنجا رفتم و كسى را نيافتم تا اينكه نزديك غروب شد كه برايم شك عارض شد. 👣 ناگاه شخصى از دور نمايان شد. 🌷 وقتى پيش آمد، ديدم امام كاظم علیه السلام سوار بر استرى مى‌آيد. وقتى مرا ديد فرمود: شك نكن! ✋🏻 و جريان را براى او گفتم. 🌷 فرمود: يك بار ديگر اين گونه مرا مى‌برند اما ديگر از آن رها نمى‌شوم. 🏴 راوى مى‌گويد: همان گونه شد كه حضرت فرموده بود. [۱] 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ۴۸/ ۷۱، حديث ۹۶. كافى، ۱/ ۴۷۷، حديث ۳. 📚 جلوه‌های اعجاز معصومین، نویسنده، راوندی، قطب الدین، جلد ۱،  صفحه ۲۴۷. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq