eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
204 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه وقتی که قال در حرمت حال می شود دست دعا به شانه ی من بال می شود   در این همه مریض یکی را شفا مده تقصیر توست این همه جنجال می شود   بر راه زائران تو کردیم گریه ها این آبروی ماست که پامال می شود   از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم آدم در این محیط سبک بال می شود   این نامه نیست بر پر و بال کبوتران خون دل است سوی تو ارسال می شود   آباد شد کسی که ز گریه خراب شد خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود   هر کس نمی رسد به در آفتاب او معنی اگر چه نیز بود کال می شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند به «چه مقدار به زائر بدهم» فکر کند از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد هر که در وقت گدایی به رقم فکر کند بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم دو قدم عشق بورزد، سه قدم فکر کند به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال- فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد چون که در آینه کاری حرم فکر کند موقع دست به سینه شدن و عرض سلام کربلایی شده هرکس به علم فکر کند چون که از باب جواد تو کسی داخل شد خنده دار است که دیگر به قسم فکر کند دیر وقتی ست که تا در حرمت دم بدهد جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب- هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روضه در دیده‌ی من آب بقا ریخته است که در این کاسه‌ی دل، خون خدا ریخته است توتیا هر ملک از روضه‌ی داغَت ببَرَد بس که در بزم تو خاکستر ما ریخته است اشک خود می‌خورم و نازطبیبان نکشم در قنوت نظرم روضه شفا ریخته است چادر مادر تو اشک مرا می‌گیرد اشک از دیده بر این عرش خدا ریخته است من نمک‌گیر توأم، روز ولادتْ پدرم در دهان، تربتی از کرببلا ریخته است کربلا خاک شفا دارد اگر، حق دارد پاره‌های بدنت در همه جا ریخته است گنج پیدا شده گویا ته گودال بلا لشکری بر سر یک جسم چرا ریخته است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه کاری به دشت لاله و گلشن ندارم آواره ام، جز روضه ات مأمن ندارم من دوستت دارم، بخوان از اشک هایم از روسیاهی جرأت گفتن ندارم این لطف زهرا مادرت بوده و گرنه ظرفیت این عشق را قطعا ندارم پیش خدای خود به یاد نوکرت باش تو آبرو داری و اما من ندارم دردسرت هستم ولی از خود مرانم من که کسی را غیر تو اصلا ندارم بر من به نورانیت "جون" ات نظر کن حالا که پیشت چهره ای روشن ندارم از آن شبی که آمدم کرب و بلایت میلی به جنت، یک سر سوزن ندارم درس بزرگی را من از عابس گرفتم مجنون که باشم حاجت جوشن ندارم عریان شدم تا که بدانی با تو هستم حالا ببین مثل تو پیراهن ندارم دیشب برایت تا سحر روضه گرفتم من را ببخش امروز اگر شیون ندارم تنها خودت تا روز آخر صاحبم باش زنجیرِ غیر از عشق بر گردن ندارم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سیاهی غمت از این دل سیاه نرفت به‌خاطر غم تو از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی به روی دار بی‌گناه نرفت میان راه وصالش رود به بیراهه هر آنکه در دل شب زیر نور ماه نرفت خودت دو قطره ز چشمان من بکش بیرون که سطل گریه ی چشمم درون چاه نرفت به زائران شما غبطه می‌خورد فردا به سمت کرب و بلا هر کسی که راه نرفت پیاده رفتم و پای پیاده برگشتم در اربعین حسینی سرم کلاه نرفت فقیر آمدم و پادشاه برگشتم کسی بدون عنایت ز بارگاه نرفت دروغ روضه بخوانید... مادرش غش کرد به روی پیکر عریان او سپاه نرفت به فاطمه برسانید که خیالش جمع خدانکرده سنان در دهان شاه نرفت عزیزکرده‌اش از آب علقمه نوشید و شمر لعنتی آخر به قتلگاه نرفت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه داده به ما به دست خودش چشمِ تَر حسین بالاترین عبادت ما گریه بر حسین تو با خودت اگر دل پر درد آوری آن‌که تو را به روضه کند مفتخر حسین مانند نام نامیِ الله از ازل نامی که هست تا به اَبَد مستمر حسین ما بنده‌ایم و بنده‌ی دربند بهتر است این‌سان به ما نگاه کند بیشتر حسین ایمان کامل است به ایام بندگی وقتی ز ما قبول کند جان و سر حسین حجّی که با امام به‌جا آوری قبول ورنَه تو در طواف ولی دربدر حسین امسال بار نوکریِ خویش را ببند شاید رهت نداد به سال دگر حسین چشم از تو بر ندارم و غفلت نمی‌کنم ورنه تمام نوکری‌ام درد سر حسین ما ریزه‌خوار سفره‌ی ارباب بی‌سریم با تو شود غلامی ما معتبر حسین کم کاری است هر که نشد زائر حرم این اربعین تو کرب و بلایم ببر حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه هوای اربعین دارد دل بیچاره‌ام یارا نگاهی کن نگاهی کن دل بیچاره‌ی ما را نمی‌دانم دوباره می‌رسم تا کربلا یا نه کنم جاری به لب آقا قسم بر جان زهرا را همین حالا ببر ما را بهشت کربلای خود چه تضمینی‌ست تا بینم طلوع صبح فردا را نیم لایق نیم قابل ولی آقا قبولم کن که چون قطره در آن وادی ببینم صحن دریا را بده اذنی که تا هستم در این دنیا دراین دنیا ببینم من دوباره کربلا آن شور و غوغا را غرض این بود یا مولا نگاهی سویم اندازی وگرنه از قدیم احسان نمودی بی‌سر و پا را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها از نحسی گناه بهایم عوض شده حال دعا و سوز و نوایم عوض شده خیلی دعا برای ظهورت نکرده ام یادت نبوده ام که دعایم عوض شده یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه معلوم می شود که خدایم عوض شده چشمی که خشک شد به امامش نمی رسد حالات چشمِ عقده گشایم عوض شده دیشب دعام کردی و بی خود نبوده که از صبح زود، حال و هوایم عوض شده تو رحمتی و با نظرت سوی نامه ام با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده آلوده ام قبول ولی بی پناه نه اصلا مگر امام رضایم عوض شده؟! خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت: در بستری و حال سرایم‌ عوض شده زهرا تمام قوّت جان منی، بخند با گریه ات زمانه برایم عوض شده دیشب عبام را رویت انداختم ولی دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه گر سؤالی کنند ربِ تو کيست يا بپرسند از حساب و کتاب بحر جانم به جوش می آيد میدهم با تمام شوق جواب: يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست وقت مردن اگر تو می آيی به گل روی تو می خندم در صف حشر با خطی از نور می نويسم به روی سربندم يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست غير شور تو نيست در سر من وه چه خوش اختريست اختر من کربلا هست بهشت روی زمين مشهد توست بهشت ديگر من طفل بودم ترانه ی خوابم اينچنين خوانده است مادر من يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است یعنی که هرچه گریه برایت کنم کم است شکر خدا که با همه ناقابلیمان اشکی برای عرض ارادت فراهم است دیوار کعبه گشت سیه پوش داغ تو یعنی تمام سال خدا هم محرم است زهرا به دست سینه زنت آب می دهد هر کس که هست با تو در این خیمه مَحرم است بگذار تا نفس بزنم در عزای تو این آرزوی هر شب عیسی بن مریم است یک گوشه از تمامی شش گوشه ات حسین دارالشفای درد غریبان عالم است بانی روضه هات خدا بود، خود نوشت هر کس که شد به عشق تو دیوانه، آدم است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه وقتی طبیعت فارغ از قال و مقالم بود بال ملائک در عزایت دستمالم بود پیش از شروع اشک عالم گریه می‌ کردم یادم نمی‌ آید دقیقاً چند سالم بود من خود درخت روشنی بودم در آن ایام چندان که این خورشید چون یک سیب کالم بود اندازه ی بال مگس تا گریه‌ ام آمد دیدم که سیمرغ بهشتی زیر بالم بود چندین هزاران سال پیش از خلقت انگور باده‌ خوری و مِی‌ کشی جزء کمالم بود من قبل از این عالم تو را در نور می‌ دیدم لاهوت یا ناسوت، شاید هم ‌مثالم بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه نه آب بود نه آتش نه خاک بود نه باد معلم ازلی یاحسین یادم داد اگر که خاک در آستان او نشوم تنم غبار هوا و سرم رود بر باد دلی که گشت اسیر تو محفلش روشن کسی که گشت خرابِ تو خانه اش آباد لبی که از تو نگوید ز هم نگردد باز دلی که بر تو نسوزد خوراک آتش باد هنوز شیر ننوشیده دیده نگشوده به بزم روضه ی تو گریه را گرفتم یاد چه گونه بر لب دریات تشنه لب کشتند زیاد باد به دوزخ عذاب آل زیاد هنوز خون گلویت به خاک جاری بود نگاه دختر زهرا به پیکرت افتاد به جای مادر و جد و برادر و پدرش نشست و بوسه بر آن حنجر بریده نهاد عیال تو به سوی شام با اسارت رفت به این اراده که دین خدا شود آزاد دلیل دارد اگر "میثم" شما شده ام مرا به مهر تو روز نخست مادر زاد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر روزِ ما به یاد عزایت محرم است هر لحظه یک هزاره غم و اشک و ماتم است هر شب طواف دور مزار تو حج ماست هر سال چشم ما به عزای تو زمزم است بر کام خشک تو جگر اولیاست خون با کوه ماتمت کمر انبیا خم است در ماتم تو گشته عزادار جن و انس صاحب عزا خدا و رسول مکرم است اشک غم تو کوثر و ساقیّ آن علی است خون دل تو وقف خداوند عالم است آن نیزه ای که سینه ی پاک تو را شکافت زخمش هنوز بر دل اولاد آدم است فریاد آب آب تو آن سوی کائنات هنگامه ی عزای تو در عرش اعظم است قرآن پاره پاره ی گودال قتلگاه زخم تن مطهرت آیات محکم است هر جا عزای توست بود قبة الحسین هر جا غم تو نیست همان جا جهنم است یک جمله از کتاب عزایت شرار دل یک شاخه از درخت غمت نخل "میثم" است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به گَرد پای من امروز لشگری نرسد به اوج بال و پرم هیچ شهپری نرسد سوار مرکب عشقم، رکاب یعنی چه؟ به این سواره، پیاده تکاوری نرسد به خویش گفتم: از این پس تو را نمی بخشم اگر ارادت تو داد دلبری نرسد منم که رهبر میدان نوجوانانم به این حضور حکیمانه رهبری نرسد میان مقتل مظلوم، یاری اش کردم به این مقام شریفم پیمبری نرسد به هیبت غضب مجتبایی ام سوگند سپاه کوفه به این رزم حیدری نرسد مرا بلندی شمشیر «خصم» مانع نیست به ضربه گیری دستم دلاوری نرسد مرا ز هول قیامت دگر نترسانید به این قیامت دشوار، محشری نرسد کمان حرمله با گودی گلویم گفت: به جز تو و علی اصغر به حنجری نرسد سر مرا به روی سینه ی عمو کندند مقام ذبح مرا در منا، سری نرسد تمام صورت من زیر دست و پا له شد به این کتاب زبان بسته دفتری نرسد منم که با تنم اندازه کرده ام لطفت به وسعت بدنم هیچ پیکری نرسد به جان عمّه دعای عمو به گوشم گفت: که دست غارت دشمن به معجری نرسد منم که غوطه به دریای خون زدم، سر مست چنین به گودی مقتل شناوری نرسد شوند اهل یقین در بهشت مهمانم به سفره خانه ی من طول کشوری نرسد چراغ باغ جنان گوهر جمال من است به پرتو افکنی ام هیچ اختری نرسد ز عشق، سلطنت دهر، می رسد امّا به طعم ملک ری ما، ستمگری نرسد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ای که از زخم فراوان، مظهر بی چند و چونی در حجاب خاک و خون چون شاهد غیب مصونی آه و واویلا چنان کوبیده ی سُمّ هَیونی همچو اسم اعظمی کز حیطه ی دانش برونی وی که با آن تشنه کامی غرقه ی دریای خونی آنچه گویم آنچنانی، باز صدچندان فزونی بانوان را خیمه ی سر بودی، اکنون سرنگونی خیمه سوزان را نمی‌ گویی چرا «یا نارُ کوُنی...»؟ نازپروردِ تو بودم، داد از این حالِ کنونی عزّت و حرمت مبدّل شد به خواری و زبونی سرخ رویی را به سیلی برد چرخ نیل گونی سرفرازی رفت و شد پامال هر پستی و دونی از رباب دل کباب آخر نمی‌ پرسی که چونی؟ یا که از لیلی چرا سرگشته ی دشت جنونی؟ عمّه‌ ام، آن دختر سلطان اقلیم سَلونی نیست اندر عالم امکان چو او ذاتُ الشُّجونی نیست جز بیمارِ ما را، مَحرمی یا رهنمونی ناگهان بشنید از حلقوم شه رازِ درونی: «شیعَتی ما إن شَرِبتُم ماء عَذْبٍ فَاذْ کُروُنی أوْ سَمِعْتُمْ بِغَریبٍ أوْ شهیدٍ فَانْدُبوُنی را» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه با سر نیزه تنت را چه به هم ریخته اند ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند تا به حالا نشده بود جوابم ندهی وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند چشم من تار شده به چه مداواش کنم یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها دختری شاداب بودم رنج و غم آموختم آنچه می بایست با این سن کم آموختم با همین دستان بسته باز شد مشت یزید فتح کردن را اسارت آمدم آموختم گم شدم یا نور گفتم نیمه شب زهرا رسید این هم از مُستَحوحِشینَ فی الظُلَم آموختم پیکرم افتاد بابا جان نیفتاد از لبم فاطمی سینه زدن پای علم آموختن می گرفتم چادر خود را به دندان مثل مشک استقامت را ز سردار حرم آموختم ریگ ها و خار ها آموزگار من شدند هروله با پای پر زخم و وَرَم آموختم گوشوارم را خودم دادم به دختر های شان من ز خاتم بخشی شاهم کرم آموختم من فقط تا ده بلد بودم که بشمارم ولی تا هزار و نهصد و پنجاه هم آموختم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه جایی که میگیرند دست ناتوان را پیر زمین افتاده دارد آسمان را تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا دیدند مردم حکمت آب روان را سگ های اطراف حرم را میپذیرند تحویل میگیرند وقتی آهوان را یکبار می آیم سه دفعه او میاید یعنی که تضمین میدهد سود کلان را من از رفاقت با کریمان سود بردم هر موقعی رفتم خراسان سود بردم صدشکر برگ دعوتم داده همیشه پیش همه حیثیتم داده همیشه حج فقیران آمدم دارا شدم من محتاج بودم ثروتم داده همیشه مستانه گشتم صحن هارا فیض بردم جنت به جنت نعمتم داده همیشه طعم غذای حضرتی مانده به کامم آقا دراین صف نوبتم داده همیشه من پای این سفره غذا را دوست دارم ته مانده لطف رضا را دوست دارم سلمانی شهرش سلیمان شد در آخر از یمن او قبرش گلستان شد در آخر خیلی فلج آمد به اینجا راه افتاد خیلی مریض آمد که درمان شد درآخر یکبار آمد درحرم یکبار رو زد بی خانمان طوس سلطان شد در آخر وقتی که در پای ضریحش گریه کردیم جان دادن ما نیز آسان شد در آخر داریم کل خیرها را در کنارت دیدیم ما عرش خدارا در کنارت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آری اگرچه دست هجران بسته بالم را بستم کنار مرقدت پای خیالم را روزی که از داغ تو گریه می‌کنم خوبم از وضع چشمم می‌توان فهمید حالم را باکی ندارم از تباکی وقت بی اشکی کافی است که زهرا ببیند قیل و قالم را سینه کبودت بودنم هم ماجرا دارد بر گردنم انداخته زهرا مدالم را از کل قبرستان عذاب قبر بردارند با من اگر در قبر بگذارند شالم را رد می‌شدم از محفلی و می‌شنیدم شمع در محضر پروانه‌ها میزد مثالم را از شستن دیگ غذای نذری روضه دارم تمامی مقامات کمالم‌ را هر چه که دارم از بساط روضه‌ات دارم از برکت روضه گرفتم رزق سالم را گفتند از هرم عطش گل های باغت سوخت داغ گلستان تو سوزانده‌ست عالم را نیزه کجا و حنجر شش ماهه‌ی تشنه؟ عباس گریه می‌کند بر نی سوالم را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خوردیم عمری نان دربار نجف را گشتیم هر شب کوچه بازار نجف را من عاشق این شهرم و دارم همیشه در کیف پولم چند دینار نجف را خالق به میزان محبّت در گل ما بالا و پایین کرده مقدار نجف را انگشتر دُر دوست دارم چون که هر روز در دست خود می بینم آثار نجف را اول نجف شد خلق، بعد از آن خداوند در عرش خود آورد تکرار نجف را ایوان طلا، به به، زبانم بند آمد باید ببوسم دست معمار نجف را قطعاً علی قبله ست، ازروی تقیه کعبه به دوشش می کشد بار نجف را باید ملائک در ادامه می کشیدند تا انتهای عرش دیوار نجف را از پشت مرز شهر مهران می توان دید در چهره ی ما شوق دیدار نجف را بالاتر از گنبد نمی چرخد کبوتر باید نشست و دید اسرار نجف را ای کاش مثل صحن بانو کرده بودند صحن حسن جان چند هکتار نجف را بوسیده تا کرب و بلا در راه مشای حتی زمین هم پای زوّار نجف را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به پیشگاه تو شعرم اگرچه بار ندارد ولى براى سرودن دلم قرار ندارد چه دیده اند گدایان؟ چرا که بر درِ خانه کسى به قدر تو چشم امیدوار ندارد هزار بار بیایم هزار بار بگیرم چرا که لطف کریمان یکى دو بار ندارد به لطف سفره ی پهن و شبانه روز به راه است محله اى که تو هستى اگر ندار ندارد کسى چنان تو تبهّر به خاک کردن دشمن على الخصوص براى شتر سوار ندارد و با دو تا پسرى که کشیده از تو زبانه برادر تو نیازى به ذوالفقار ندارد مطیع امر تو هستم که انتقام بگیرم چرا که نوکرتان از خود اختیار ندارد اگر که خاک نباشد مزار محترم تو براى سرمه ى چشمش کسى غبار ندارد به اشک و خون دل ما بقیع هم شود آباد گمان کنم که درختى به جز انار ندارد عزیز هر دل مومن تو اینقدَر که غریبى کسى براى جهاد از تو انتظار ندارد نشد شبیه به مشهد براى تو بنویسم مسیر قم به مدینه چرا قطار ندارد چه خوب شد دم رفتن به قحط آب نخوردى چه خوب شد که عیال تو شیرخوار ندارد بدون دل نگرانى برو خیال تو راحت به خانواده ات آقا کسى که کار ندارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بر شعلۀ جگر، نم باران می‌آورند باران نبود، دیدۀ گریان می‌آورند با هلهله کنار حرم دف نمی‌زنند در پیش محتضر به خدا کف نمی‌زنند فکری برای غربت یوسف نمی‌کنند اینجا به تشنه، آب تعارف نمی‌کنند دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است تا اینکه چنگ بر جگر خاک می‌‌کشی رخت سیاه بر سر افلاک می‌‌کشی حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن نفرین به دومی کن و مشتی زمین بزن خاکی شده تمام عبایت، بلند شو هر طور هست روی دو پایت بلند شو در آسمان چشم یتیمان قمر بمان ابن الرضا بیا و کمی بیشتر بمان رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد از سرفه کردنت دل عالم کباب شد خون جگر به دامن زهرایی‌ات نریز ساعات آخر است، کمی صبر کن عزیز این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش حالا که می‌‌پری، پر خود را زمین نکش خنده بس است، در وسط خانه بس کنید افتاده بین حجره غریبانه، بس کنید ای حامل امام، به قدش نظاره کن پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن تا بام، قبل هر قدمی احتیاط کن در بین راه پله کمی احتیاط کن دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام او را رها کن و برو از روی پشت بام این پشت بام، از ته گودال بهتر است در زیر سایه‌بانِ هزاران کبوتر است از روی پشت بام کسی رد نمی‌شود یا اینکه لااقل فرسی رد نمی‌شود رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد با ضربۀ دوازدهم آشنا نشد اینجا کسی برای اسیری نمی‌رود جسم امام بین حصیری نمی‌رود اینجا کسی به خاطر غارت گذر نکرد نیت برای بردن شال کمر نکرد یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد داغی شبیه غارت خون خدا نشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها صالح‌ترین عبد خدا، موسی بن جعفر حق است هرکس هست با موسی بن جعفر ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر محتاج‌ها گویند یا موسی بن جعفر در پای جودش اغنیا محتاج هستند قربانیش در ماه حج، حجاج هستند مستیم، مست بادۀ باب الحوائج هستیم ما دلدادۀ باب الحوائج قربان خانوادۀ باب الحوائج آقاست، آقازاده باب الحوائج با بچه‌‌هایش صاحب سرمایه هستیم با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم بال ملائک هست فرش زیر پایش ایزد مسخّر کرده هستی را برایش هستند در ایران ما فرزند‌هایش معصومه‌اش آمد به دنبال رضایش انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم او را زیارت می‌کنم در مشهد و قم او آیت عظمای آیات خدا بود شب تا سحر گرم مناجات خدا بود مات رخش شد عرش، او مات خدا بود واضح‌ترین تصویر از ذات خدا بود او جلوۀ رب بود، اما بندگی کرد انسان کامل بود و ساده زندگی کرد «والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد خوب است و در بین صفاتش بد ندارد در مؤمنینش یک نفر مرتد ندارد در صحبتش با خادمان «باید» ندارد خاری رود در پای فرزند عزیزش اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش تا بوده این بوده است «آقا تو، گدا من» مدح تو را گفتن کجا، آقا کجا من؟ تو جان بخواه و مابقی کار با من بدکاره آمد محضرت، شد پاک دامن با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد از تو سرودن کار هر روز و شبش شد تو آمدی از عرش بر دامان مادر دست تو را دادند بر دستان مادر مثل طلای خالص است ‌ایمان مادر جان امام کاظم است و جان مادر وقت ولادت مادرت تکبیر می‌‌گفت این عالمه بهر زنان تفسیر می‌‌گفت در عشق حق عاشق‌ترین عاشق تو هستی مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی هرچند مخلوقی، ولی خالق تو هستی تنها وصی حضرت صادق تو هستی علم لدنّی پدر در سینه توست جود و کرامت عادت دیرینه توست تا پای جانت پای قرآن ایستادی در فتنه‌ها، ‌ای کو‌ه ایمان ایستادی رو در روی بدعتگذاران ایستادی با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی تا یازده رکعت نماز شب بخوانی در کنج زندان روضۀ زینب بخوانی جان‌ها فدای آستان عمه جانت دارد می‌آید کاروان عمه جانت ای کاش بودم در زمان عمه جانت تا می‌‌شدم قربان جان عمه جانت تا روضه گودال‌ها چیزی نمانده تا غارت خلخال‌ها چیزی نمانده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر این گوشه چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از حداکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حداقل، فقیر از دیگران اگر چه شنیده کرم، ولی دیده همیشه لطف تو را در عمل فقیر با دست پر به خانه ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر «دارایی کریم به منزل نمی رسد» درباره ی تو ساخته ضرب المثل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد زندگی تلخ به کامش عسل فقیر @poem_ahl
همه ش براى خودت، آبرو به ما ندهید غذا زیادتر از جنبه ی گدا ندهید به درد عشق رسیدن دو سوم قرب است هزار درد که دادید، پس دوا ندهید میان درد، دواى مرا قرار بده که زندگى نمی ارزد اگر بلا ندهید محل گذاشتى و بى محلى ات کردیم از این به بعد بیایید رو به ما ندهید به سینه ی من محتاج دست رد بزنید ولى حواله ی من را به ناکجا ندهید نداشتن، برکت داشت ضایعش کردیم از این به بعد به نااهل فقر را ندهید مرا به دردسر انداخت بى خدا بودن به عبد، غیر خدا را، تو را خدا ندهید براى سوخته فرقى نمی کند اصلاً که آخرش بدهیدش جواب یا ندهید چو طفل سر به هوا شد، دواش تنبیه است به من که سر به هوایم دو شب غذا ندهید سگ حرم به زبان آمد و مرا فهماند نمی شود که بمالیم پوزه، جا ندهید در اختیار کسى نیست گریه، دست شماست نمی دهند به ما گریه تا شما ندهید جهنم است بهشتى که آتشم نزند به جان فاطمه از این بهشت ها ندهید بیاید نامه ی ما را نخوانده پاره کنید بیاید نامه ی ما را به مرتضى ندهید اگر بناى تو این است عده اى نروند از این به بعد به ما نیز کربلا ندهید @poem_ahl