#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
یک سال گریه کردم یک ماه را ببینم
عرض ادب دوباره.. ارباب نازنینم
این چند روز آخر عمری به من گذشته
عشق است و اضطرابش من عاشق همینم!
آغوش باز کردی مارا بغل گرفتی
یعنی میان هیات پیش تو می نشینم
از کودکی برایت زنجیر میزدم من
ای عشق اول من! ای عشق راستینم!
هرسجده ای که کردم خون تو بانی اش بود
با گریه بر غم تو شد استوار دینم
یک جمله است ایمان..گریه برای ارباب!
گریه کن تو هستم پس جزو مومنینم
با گریه ی رفیقان شستند نامه ام را
برکت ز دوستان بود من نیز خوشه چینم
خوب است روزگارم پیش تو گرم کارم
در روضه ات عزیزم! در جنت برینم
آب و گلم حسین جان مخلوط با گل توست
من اهل کربلایم آنجاست سرزمینم
بر نیزه تکیه دادی گفتی که یار من کو؟!
لبیک گفته ام من با ناله ی حزینم
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
باز هم محشری از گریه به پا کرد حسین
دل ما را ز غم و درد جدا کرد حسین
من کجا روضه کجا؟! معرفت آقا بود
من حواسم به خودم بود، صدا کرد حسین
به بهشتی که خدا داد نیانداخت نگاه
رفت با گریه کن خویش صفا کرد حسین
من شکستم دل اورا،دل من را نشکست
اینهمه سال مراعات مرا کرد حسین
گریه ام نور به قبر همه امواتم شد
دِین بر گردن ما بود.. ادا کرد حسین
متحیر شده بودیم کجا سجده کنیم
پرچم آورد وسط قبله نما کرد حسین
نام ما را ته مقتل به زبان آورده
خون آن حنجره را ضامن ما کرد حسین
من حسینی شده دست امام حسنم
نام ما را حسن آورد، دعا کرد حسین
چهاردیواری این روضه خود شش گوشه ست
کربلا را وسط روضه بنا کرد حسین
اربعین کاش بگویم به همه در صحنش..
حاجتم کرببلا بود روا کرد حسین
خواهرش رفت اسیری و خودش بر سر نی
هرچه را داشت دراین راه فدا کرد حسین
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
از این سیاهی ها به عشاقت نوید است..
بخت تمام گریه کنهایت سپید است
هرقدر میخوانیم تکراری ندارد
این روضه ها مانند قرآن مجید است
هر گریه ام با قبل خیلی فرق دارد
هیات به هیات عهد ما باتو جدید است
مثل جوان مرده به تو باید بگریم
فرمایش آقاست دستور اکید است
من با توام مال توام کلب تو هستم
تا کور گردد هرکسی که با یزید است
اینجا برایت کشته مرده بی شمار است
پس روضه ات یکجور گلزار شهید است
ما با تو تضمینی سعادتمند هستیم
این جامه ی مشکی خودش برگ رسید است
خون دلم از خنده ام پربارتر بود
خیر غمت بالاتر از صدجور عید است
آنقدر آقایی که در روز قیامت
وقت شفاعت شمر در قلبش امید است
یک کربلا میخواهم و میدانم این را..
رد کردن از شخصی شبیه تو بعید است..
زینب چگونه زخمهایت را ببندد؟!
ای زخمی گودال خونریزی شدید است
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
جز عشق حسین عشق دیگر هوس است
دم نام حسین و بازدم نام حسن..
هر خیر که هست در همین یک نفس است
صد کوه گناه را ثوابش کرده..
اشکی که به اندازه بال مگس است
اینجا همه خوبند همه گریه کنند
این رود که جاری است بی خار و خس است
من عبد حسین نیستم لاف زدم
کی عرصه سیمرغ مجال مگس است؟!
دلگرمی ما به روضه و سینه زنی ست..
ورنه دنیا برای مومن قفس است!
بی گریه به حضرت اباعبدالله..
صدسال نماز شب بخوانی عبث است!
با قصد فرج صدا بزن آه حسین
فریاد بزن! حسین فریادرس است!
بر سینه زدم تعلقاتم کم شد
هر شاخه ی دل نیازمند هرس است
صدقافله رفت کربلا پس ما چه؟!
گوش همه سالها به بانگ جرس است..
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
از ابتدا بزرگتر ما حسین بود
یک سایه بود روی سر ما، حسین بود
گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا!
اصلا بهشت در نظر ما حسین بود
هرکس دراین جهان اثری از خودش گذاشت
گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود
اسمش عزیز بود.. خدا داد برکتش..
در جمع اسم بیشتر ما حسین بود!
هرچند والدین عزیزند نزد ما..
از والدین عزیز تر ما حسین بود
دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟
در تلخی جهان شکر ما حسین بود
تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و..
تسبیح شام تا سحر ما حسین بود
افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد
شرمنده ایم ما سپر ما حسین بود
امسال هم برات حرم میدهد به ما
هرسال بانی سفر ما حسین بود
چشمش به خیمه گاه و تنش زیر اسم اسب
شاه شهید خون جگر ما حسین بود
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
سلام ای عزیز دل ما حسین
حبیبی تصدّق علینا حسین
کس و کار ما آبرو دار ما
همه ثروت ما ز دنیا حسین
کسی حال مارا نپرسیده بود
یکی یاد ما کرد..تنها حسین
از آن دم که واشد زبانم به حرف..
به من گفت مادر..بگو یا حسین!
زمین خورده بودم..به افتادنم..
همه خنده کردند..الا حسین
بنا بود رسوای عالم شوم..
خرید آبروی گدا را حسین
همه بنده هستند و مولا حسن
همه عبد هستند و آقا حسین
ضرر کردم از با همه بودنم..
رفاقت فقط با یکی!با حسین!
نشستم به پایین مجلس ولی..
مرا برد بالای بالا حسین
مرا میبری کربلا بازهم؟؟
مرا پر بده باز آنجا حسین
زمین خوردی و مادرت ناله زد
نزن دست و پا پیش زهرا حسین
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
خداوندی که لیلای حسین است..
خودش هرجوره شیدای حسین است
ز گریه پاک کردم چشم خود را..
بروی چشم من جای حسین است
اگر هرشب به هیات میروم من
دلیل آن "بفرمای" حسین است
به جای خوب ها من را سوا کرد
خدایی عشق معنای حسین است
ملالی نیست!دنیا دوستم من
اگر دنیام دنیای حسین است
گناه از شهر رفت و نور آمد
خداراشکر، غوغای حسین است
خجالت میکشم از روی ماهش
که زحمتهای ما پای حسین است
چرا بیمار ها نومید باشند؟
امید ما مداوای حسین است
خوشم با آفتاب کربلایش
گلستان بین صحرای حسین است
برات اربعینم را بگیرید
علاج کار امضای حسین است
جوانان بنی هاشم بیایید
عبا پر از علی های حسین است
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#ورود_به_کربلا
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست..
راه بستند روی قافله اش دشمن و دوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
گره افتاده حسین بن علی در کارش
کودکان در بغل مادرشان خوابیده
دختران هم گل سر بر سرشان خوابیده
رد خورشید عراق است روی صورتشان
از غریبی بخدا طاق شده طاقتشان
دخترانی که بروی پر قو خوابیدند..
موقع دیدن لشکر چقدر ترسیدند
ناگهان گفت ابالفضل به آوای جلی..
کور باشند همه محضر ناموس علی!
زینب از ناقه چه بی واهمه آمد پایین
زینب آمد نه! بگو فاطمه آمد پایین
گرد بر چادر بانو بنشیند هیهات
قد اورا کسی از دور ببیند هیهات
آه زینب به ملاقات خدا آمده ای
کربلایی شده ای کرببلا آمده ای
تو که دور و بر خود چند برادر داری..
پرده دار حرمی چون علی اکبر داری..
تو که در امر حیا بین زنان منتخبی
چون علی شیرخدا شیر خدای عربی
چند روز دگر آزرده ی هجران هستی
بی ابالفضل گرفتار بیابان هستی
چادر قیمتی ات میرود از سر با زور
معجرت را بکشد پنجه ی لشکر با زور
سخن از غارت زنهاست زبان من لال
چشمها خیره به زنهاست زبان من لال
سخن آهسته بگویم که سفر خواهی کرد
سخت از کوچه اوباش گذر خواهی کرد
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
با یتیمانت مگر حکم "فلا تقهر" نبود؟
پس چرا در شام با من دوستی دیگر نبود؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
زودتر سر میزدی به دخترت بهتر نبود؟
من سه ساله نیستم انگار سیصد سالم است
صورتم دیگر شبیه صورت دختر نبود
از دهان و چشمها و گوش من خون جاری است
این اواخر چشمه ی من چشمه کوثر نبود
نه زبان حرف دارم نه توان پا شدن
آه.. از آن پروانه جز یک مشت خاکستر نبود
رفت آن دست لطیف و آمد آن دست زمخت
با عمو رفتید و دور من به جز کافر نبود
عمه میگوید نگو بابات غصه میخورد
من ولی میگویم اصلا بر سری معجر نبود
آن جوان مست جوری زد مرا رنگم پرید
هرچه من گفتم کمک! آنجا علی اکبر نبود
عمه سهم نان خودرا میدهد من میخورم
عمه جانم هیچ کمتر از پدرمادر نبود
حرف خدمتکار شد دیگر زبانم بسته شد
هیچکس مانند من در بزم می مضطر نبود
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#فرزندان_حضرت_زینب سلاماللهعلیهم
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
اول هر سخن مدد زینب
اوج ایمان ده است و صد زینب
هو سند بود و مستند زینب
کعبه ما الی الابد زینب
نام او افتخار آل الله
زینب ای حضرت جلال الله
مرجع صبر هر رسول و نبی
آیت الله امت عربی
نیست مانند او خدا نسبی
وه! عجب هیبتی عجب غضبی
مومنم مومنم به اسلامش
همه سجده کنیم بر نامش
کرمش منشاء همه برکات
چادرش حبل ماست بین صراط
شیر غران مقابل خطرات
فخرسادات زینب السادات
عرش روی عصاش قائمه است
از تمام جهات فاطمه است!
چند روزی است بین نافله اش..
بالاخص در قنوت کامله اش ..
بوده از وسع کم فقط گله اش
آمدند عاقبت دوتا صله اش
گفت با خود رسید نوبت من
سرزد امروز صبح دولت من
ای حسین ای عزیز خون جگرم!
گریه کم کن مقابل نظرم
شرمسارم ز وسع مختصرم
پیشمرگ تو این دوتا پسرم
عمر از این بیشتر نمی خواهم
تو نباشی پسر نمی خواهم!
تکیه بر نیزه ات مده برخیز
جان زهرا ز خواهرت نگریز
شاه اینجا تویی عقیله کنیز!
کم و ناقابل اند این دو عزیز
بپذیر این دوعبد را دربست
نپذیری قسم به زهرا هست
این دوتا سهم کربلای من اند
پای تو عاشق فدا شدن اند
مثل تو تشنه اند بی کفن اند
باید از غصه آتشم بزنند
دوست دارم برات جان بدهم
عشق را بر همه نشان بدهم
بین من با تو بود قول و قرار
تو به گودال و من سر بازار
دور من جمع میشوند اشرار
این دو آنجا به نیزه اند انگار
کاش یا اهل شام کور شوند
یا ز من این دو دورِ دور شوند
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_عبدالله سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
نیست چون هیچکسی دور پیمبر زاده..
همه امید عمو کیست؟! برادر زاده!
اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز
گرچه افتاده ابالفضل، حسن مانده هنوز
یازده سال عموجان پدر من بودی
مثل پروانه فقط دور و بر من بودی
بیشتر از علی اکبر نظرت بر من بود
جای من مثل پسرهات برآن دامن بود
زودتر از پسرت لقمه به من میدادی
با تماشام سلامی به حسن میدادی
به تنم قبل همه جامه نو پوشاندی
تا که خوابم ببرد در بغلم میماندی
خاطرت هست نشستی به کنارم سحری..
قول دادی که مراهم ببری هر سفری؟
حال امروز چه رخ داده امیر دوسرا
میسپاری به حرم تا که بگیرند مرا؟!
فکر کردی بروی من به حرم می مانم؟!
بیخیال تن زخم پدرم میمانم؟!
دارم از دور به اوضاع تنت مینگرم
نیزه ای بر کمرت خورد که خم شد کمرم
صورتت زیر لگد مانده و پاخورده شده
سینه ات از اثر چکمه ای آزرده شده
مست ها دورو برت نعره مستانه زدند
نیزه ها گیسوی خونین تورا شانه زدند
نیزه را داخل پهلوی تو کج میکردند
بعد باهم به سر قتل لج میکردند
قصد دارند سرت را ز قفا قطع کنند
آمدم جای سرت دست مرا قطع کنند
حسنی ها همه یک روضه ی سنگیندارند
همه یک خاطره با بازوی خونین دارند..
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
آمدم محضر تو سر پایین..
سر کنم محضر پدر پایین
حسن قافله منم امروز
پرچمم را عمو نبر پایین!
چون که آورده نامه از حسنت..
فطرس آورده بال و پر پایین
پدرم مات جنگ من شده است..
از بهشت آمده خبر پایین
روی مرکب منم که با جگرم
نیست یک مرد با جگر پایین
قاسم بن الحسن به بالا رفت
ازرق و چند تا پسر پایین
سنگ اول به گوش من میگفت..
برو از مرکبت دگر پایین
نیزه ای رفت بین دنده ی من
رفتم از اسب با کمر پایین
بیشتر میزدند بر دهنم
بدنم رفت هرقدَر پایین
زخم خوردم ز صد نفر بالا
مشت خوردم ز صد نفر پایین
زیر سم ها منم که جاماندم
تو بیانداز یک نظر پایین
خواستی تا مرا بلند کنی
رفت پاهای این پسر پایین
بدنم ریخت بین دستانت
آمد از شاخه ات ثمر پایین
بین خیمه تو بر سر مایی
من و اکبر دوتا گهر پایین!
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
مگر که داشته با تو حساب بیشتری؟
که زد به حنجر تو با شتاب بیشتری
به آب خواستنم دست جمع خندیدند
دگر چرا بزنم حرف آب بیشتری؟!
سه شعبه ای که تورا کشت مال یلها بود
تورا زدند ولی با عذاب بیشتری
عزیز بی گنهم را چه زود حرمله زد
برای اینکه بگیرد ثواب بیشتری
تکان تکان شدنت دردسر برایم شد
شکفته شد گل من با گلاب بیشتری
کشیدم از گلویت تیر را دگر بیرون
بزن به فاطمه لبخند ناب بیشتری
تورا به خاک سپردم به جای گهواره
نبود بهر تنت جای خواب بیشتری
چنان شکافته این تیر حنجرت را که
به نیزه بسته شدی با طناب بیشتری
یگانه ی دل من را دو قسمتش کردند
نیاز نیست دگر آب و تاب بیشتری
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
هرچه سوی معرکه تازه جوان آمد جلو
پشت سر بابای او سینه زنان آمد جلو
گفت جدّ من علی و جدّه ی من فاطمه ست
ابنملجم پاشد و قنفذ دوان آمد جلو
جسم اکبر هدیه بر سلاخ های کوفه شد
این یکی با تیغ و آن یک با سنان آمد جلو
تار صوتی موذن نیزه نیزه پاره شد
لخته خون ها در گلویش با اذان آمد جلو
از علی اکبر فقط این چند تکه مانده بود
هر که آمد این طرف با قصد جان آمد جلو
قبل ازآنیکه حسین این سمت و سو پیدا شود
بانویی آشفته از بین زنان آمد جلو!
آنکه روی سایه اش عباس غیرت داشته!
بعد این پنجاه سال عمرش عیان آمد جلو!
روی زانو شاه می آید خدا صبرش دهد
خورد از مرکب زمین و قد کمان آمد جلو
با صدای گریه اش لشکر چه رقصی میکند
یک نفر با نیت زخم زبان آمد جلو
آخر سر این پسر بین عبایی جمع شد
سوره کوثر به دوش دوستان آمد جلو
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
سخت است یل باشی و دستت بسته باشد
سخت است عمو باشی ولی سقا نباشی
ای وای اگر که تکیه گاه خیمه باشی
از ضرب گرز اما دگر سرپا نباشی
سخت است حرف بد به آقایت بگویند
عباس باشی قاتل آنها نباشی
سخت است کوه غیرت این قوم باشی
از بخت بد در کوچه با زهرا نباشی
سخت است نامحرم به دور خیمه باشد
با ذوالفقارت تو ولی آنجا نباشی
سخت است دست خواهرت زنجیر باشد
حامی برای زینب کبری نباشی
سخت است زنهای حرم در شام باشند
تو با علی اکبر در آن غوغا نباشی
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#شب_عاشورا
نشسته ام به غم دلبری که فردا نیست
پرم شکسته ز داغ پری که فردا نیست
بیا دوباره سرت را به دامنم بگذار..
بگو چکار کنم با سری که فردا نیست؟!
دوباره حرف بزن تا کمی سبک بشوم
عزیز تشنه ی من! منبری که فردا نیست
رباب و نجمه و من هرسه پیشمرگ توایم
خود تو باخبری لشکری که فردا نیست
دعا بخوان و به معجر به چادرم بفرست
بسوز غیرتیم!معجری که فردا نیست
سپرده زیر گلوی تورا ببوسم من
به خواهرت گفته! مادری که فردا نیست..
پس از تو هم سخن شمر میشوم آری..
به غیر شمر کس دیگری که فردا نیست
النگویی که خریدی برای من بردار
میان خیمه زر و زیوری که فردا نیست
فدای بند به بند تن مبارک تو
امان ز ده اسب و پیکری که فردا نیست
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
در کربلا صبور رسید و دچار رفت
زینب عزیز آمد و با حال زار رفت
آنکس که روزگار به گردش نمیرسید..
آخر به سایه ستم روزگار رفت
روزی کنار اکبر و روزی کنار شمر
آن سان سوار آمد و این سان سوار رفت!
بانوی باحیای حرم بعد نیم قرن..
بین غریبه آمد و با نیزه دار رفت
زینب اگر چه وقت بلا پس نمیکشید
هرجا صدای حرمله آمد کنار رفت!
میخواست تا وداع کند با تن حسین
اورا چنان زدند ز قلبش قرار رفت
خلخال دختران همه سوغات کوفه شد
از آن به بعد پای همه روی خار رفت
وقتی کسی به صورت زینب کشیده زد
تا عرش کردگار ز طفلان هوار رفت
عباس گریه گرد همان دم که خواهرش
با مست های بی سروپا همجوار رفت
احمد عمامه را به زمین زد میان عرش
وقتی بروی معجر زینب غبار رفت
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
من از بیگانگان هرگز ننالم
که هرچه کرد با من آشنا کرد
بزرگ کوفه بودم روزگاری
اسیری با وقار من چه ها کرد!
خدا لالش کند آن ساربان را..
میان خلق اسمم را صدا کرد
کنار نیزه ی تو شمر آمد
اراذل را به دور ما رها کرد
سرت از روی نیزه هی میوفتاد
سرت را روی نی با زور جا کرد
شکسته چند دندانت بمیرم
لب تو آیه را مشکل ادا کرد
همانجایی که قرآن درس دادم
زنی آمد جلو توهین به ما کرد
کنیزم آمد و نشناخت من را
برایم سفره خیرات وا کرد
الهی خیر از عمرش ببیند
برایم چند معجر دست و پا کرد..
اگر سر را زدم بر چوب محمل
سر من به سر تو اقتدا کرد
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
گریه بر هر درد بی درمان دواست
جز غم من که غمی بی انتهاست
سالها با هر قدم گفتم حسین
شب به شب سینه زدم گفتم حسین
روضه میخواندم دلم بی تاب بود
روضه من کاسه های آب بود
غصه دنیا را به کامم زهر کرد
بعد تو لبخند با من قهر کرد
ظاهرا جسمم میان خانه بود
باطنا قلبم در آن ویرانه بود
راه میرفتم دوچشمم تار بود
فرش زیر پام مثل خار بود
هرزمان از بین کوچه رد شدم
گریه کردم به مصیبات خودم
دادو بیداد سر بازارها..
کشت من را کشت من را بارها..
ذبح را بی تاب دیدن مشکل است
خنجر قصاب دیدن مشکل است
صحنه ای دیدم که رنگ من پرید
ذبح خود را آب داد و سر برید
نیمه شب آیات نور آمد به یاد
بوی نان آمد تنور آمد به یاد
خلق وقتی که سلامم میکنند
داغدار داغ شامم میکنند
گفته ام با کودکان خانه ام
داغدار خواهری دردانه ام
هرزمان خلحال نو پا میکنید
یادی از آن بی کسصحرا کنید
هرزمان ناقه سواری میکنم
یاد زینب آه و زاری میکنم
کرده این یک جمله حالم را خراب
آه..ناموس علی..بزم شراب
بعد از آن مجلس دگر من ای عزیز
به کنیزانم نمیگویم کنیز
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_باقر سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
باز هم نوبت مدینه شد و
در غمش باز کربلا میسوخت
باز در کوچۀ بنی هاشم
خانهای بین شعلهها میسوخت
نیمه شب ریختند در خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
در آتش گرفته را اما
ناگهان روی کودکان بستند
به پر دامنی در این دسته
آتش چوب شعلهور نگرفت
پدر از خانه رفت شکر خدا
پهلوی او به میخ در نگرفت
نفسش بند آمده، نامرد
در پی خود دوان دوان نبرش
پیرمرد است، میخورد به زمین
بین کوچه کشان کشان نبرش
شرم از رنگ این محاسن کن
رحم کن حال کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده استخوانش را
حق بده که به یاد او انداخت
گرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا در مسجد
داغ بابا عزای محسن داشت
حق بده که به یاد او انداخت
عرق سرد روی پیشانیش
خون روی جبین جدش را
عمه و رنج کوچه گردانیش
حق بده که به یاد او انداخت
عمه اش را گذر گذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راه تنگ تر بردند
حق بده که به یاد او انداخت
گیسوانش که خاک آلودهاند
گیسویی را که در دل گودال
غرق خون روی خاکها بودند
روی این کوچهای که از سنگ است
همه جایش نشانی او بود
یاد یک حنجر است این دفعه
نوبت روضهخوانی او بود
هرچه او بیشتر نفس میزد
بیشتر میزدند زینب را
تیغشان مانده بود در گودال
با سپر میزدند زینب را
سر شب کودکان همه در خواب
تا سحر میزدند زینب را
یک نفر در میان گودال و
صد نفر میزدند زینب را
#حسن_لطفی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
عاشقانت میفروشند عِیش را، غم میخرند
دل به پاى روضه میریزند، ماتم میخرند
باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد
بچه ها دارند از بازار پرچم میخرند
مثل خاروخس در این سِیلِ به راه افتاده ایم
باز دَرهَم آمدیم و باز دَرهَم میخرند
ماه ها در یک طرف، ماه محرم یک طرف
بیشتر از ماه ها، ماهِ محرم میخرند
اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته
ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم میخرند
تا تو را داریم ما، داراترینِ عالمیم
بچه هاى ما درِ این خانه حاتم میخرند
این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد
اشک کالایى ست که در هر دو عالم میخرند
گریه بر مظلوم تکویناً تقرب آور است
در حسینیه مرا، حتى نخواهم میخرند
مطمئناً روضه اى یا گریه اى در کار هست
هر کجا عصیانى از فرزند آدم میخرند
عده اى دم میدهند و عده اى دم میزنند
پنج تن هم این وسط دارند از دم میخرند
گریه کن زهراست، ما تنها سیاهى لشگریم
باز با این حال شکلِ گریه را هم میخرند
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
شادی هردو جهان بی تو مرا جز غم نیست
جنت بی تو عذابش ز جهنم كم نیست
در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری
عمر جاوید به شیرینی آن یك دم نیست
حرم قرب خدارا كه دل عاشق توست
طرفه بیتی است كه روح القدسش محرم نیست
بگذار آدمیان طعنه زنندم گویند
هر كه خود را سگ كوی تو نخواند آدم نیست
نیست بر خامشی آتش دوزخ سیلش
از یم اشك غمت هر كه به چشمش نم نیست
تا خدایی خدا هست لوای تو به پاست
زانكه جز دست خدا حافظ این پرچم نیست
هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند
كه به جز رأیت عشق تو در این عالم نیست
دوزخ ارزانی آنانكه ندارند غمت
با غمت هیچ مرا زآتش دوزخ غم نیست
ملك هستی همه ماتمكده ی توست حسین
جایی از ملك جهان خالی از این ماتم نیست
گوهر اشك عزای تو به هر كس ندهند
اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست
گریه بر پیكر مجروح تو باید همه دم
كه جراحات تنت را به از این مرهم نیست
تو به جا ماندی و ظالم اثرش هم شد محو
پایه ظلم كه در دار جهان محكم نیست
سائل تو است كسی كز تو تو را خواهد و بس
آنكه شد طالب تو در طلب درهم نیست
سینه كردی هدف تیر كه میدانستی
زنده بی مرگ تو دین نبی اكرم نیست
هیچ مظلوم همانند تو در قلزم خون
سر جدا با گلوی تشنه كنار یم نیست
گو ببرند سر دار زبان در كامش
غیر مدح تو ثنایی به لب «میثم» نیست
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_مسلم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_مسلم سلاماللهعلیه
#اسارت
همراه خود نیاور ای شاه زیور آلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خيالات اى واى از این خيالات
کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد...
میسوخت نامه ی من از سوز این عبارات
هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه...
تفریط پشت تفریط افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچه ها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا قربان قد و بالات
برعکس از قناره... ، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازه ی همین شهر
آنجا که راس ما با هم میکند ملاقات
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#محرم
ما را برای روضه، مادر اگر خبر کرد
دارم یقین دعای صاحب زمان اثر کرد
هرچند پر گناه و پر اشتباه بودیم
آن قدر مهربان بود آقا به ما نظر کرد
وقتی که پشت کردند بر ما تمام عالم
خیلی حمایت از ما فرزندها پدر کرد
هر کس تلاش کرده، جز در رضای مهدی
در بندگی عقب ماند، در زندگی ضرر کرد
ای کاش تا ببینیم در این دو ماه روضه
شام فراق ما را شمس رخش سحر کرد
دیگر وصال جنت را آرزو ندارد
هر کس به اذن آقا تا کربلا سفر کرد
خشکیده بود چشمم، لطف امام عصرم
چشم مرا میانِ بزم حسین، تر کرد
قربان آن شکافِ پیشانیِ شکسته
سنگی زدند و ما را آن سنگ خونجگر کرد
تیری که حرمله بر قلب مطهرش زد
آنقدر اذیتش کرد، خارج ز پشت سر کرد
فرمود قاتل من آن دو خلیفه هستند
مجروح بود و یاد زهرا به پشت در کرد
#محمد_جواد_شیرازی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
و یا جرقه عشق تو بر سرم بخورد
تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
غروب جمعه شد اما نیامدی آقا
من انتظار تو را می کشم بیا برگرد
شکسته وزن کلامم «تو رو خدا» برگرد
غروب جمعه شده؛ باز هم دلم تنگ است
کبوترم که بدون تو سهم من سنگ است
چقدر شکوه کنندت زبان قاصرها
چقدر بی تو بخوانند شعر، شاعرها
"روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم"
بیا که بی تو جهان فقر مطلق است انگار
بیا که کفر، بدون تو برحق است انگار
نگار من به فدای تفقدت آقا
دلت گرفته برای دل خودت آقا!
چقدر بی تو بخوانم مَتی تَرانا را
ببین که تا به کجاها کشیده ای ما را
چقدر بی تو بگویم نگار آمدنی است
قراربخش دل بی قرار آمدنی است
به انتقام شهیدان عصر عاشورا
سفیر فاطمه با ذوالفقار آمدنی است
#رضا_دین_پرور
@poem_ahl