#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
به کجا می روی ای یوسف زهرا، پسرم
گرگ بسیار بود در دل صحرا، پسرم
قامتت گشته ضریح و دل یک خیمه دخیل
که نه مجنون تو لیلا شده تنها، پسرم
صبر کن اهل حرم، سیر ببینند تو را
اَشبَهُ الناّس تویی بر شه بطحا، پسرم
پیش من سَرو قَدم، راه برو چند قدم
تا کنم قامت تو خوب تماشا پسرم
همه مات اند که دارد چه دلی دشمن تو
می کِشد تیغ به روی تو دل آرا، پسرم
رفتی و گر نرود جان ز تنم بعد از تو
بی گمان می کُشدم داغ، نه اعداء، پسرم
میروی لیک بدان خون پدر گردن توست
تو مرا میکشی از غصه، نه اعدا پسرم
#علی_انسانی
@poem_ahl
#تک_بیتی
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
حالا رباب مانده و شش ماه خاطره
حالا رباب مانده و یک عمر آرزو
@poem_ahl
#مدح_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
دل شوریده نه از شور شراب آمده است
دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست
ساغر ابروی پیوستۀ او محوم کرد
هر که را نیستی افزود بهستی پیوست
سرو بالای بلندش چه خرامان می رفت
نه صنوبر که دو عالم بنظر آمده پست
قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند
چمن فاستقم از سرو قدش رونق بست
لالۀ روی وی از گلشن توحید دمید
سنبل روی وی از روضۀ تجرید برست
شاه اخوان صفا ماه بنی هاشم اوست
شد در او صورت و معنی بحقیقت پیوست
ساقی بادۀ توحید و معارف عباس
شاهد بزم ازل شمع شبستان الست
در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت
نیست شد از خود و زد پا بسر هرچه که هست
رفت در آب روان ساقی و لب تر ننمود
جان بقربان وفا داری آن باده پرست
صدف گوهر مکنون هدف پیکان شد
آه از آن سینه و فریاد از آن ناوک و شست
سرش از پای بیفتاد و دو دستش از بدن
کمر پشت و پناه همه عالم بشکست
شد نگون بیرق و شیرازۀ لشگر بدرید
شاه دین را پس از او رشتۀ امید گسست
نه تنش خسته شد از تیغ جفا در ره عشق
که دل عقل نخست از غم او نیز بخست
حیف از آن لعل درخشان که ز گفتار بماند
آه از آن سرو خرامان که ز رفتار نشست
یوسف مصر وفا غرقه بخون وا اسفا
دل ز زندان غم او ابد الدهر نرست
#آیت_الله_غروی_اصفهانی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_مسلم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_مسلم سلاماللهعلیه
هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد
حال و روز منِ آواره تماشا دارد
تکیه گاهم بجز این گوشۀ دیوار نشد
روزه دارم من و لب تشنه و سر گردانم
بین این شهر کسی بانیِ افطار نشد
دست بر دست زنم دل نِگرام چه کنم
مثل من هیچ سَفیری خجل از یار نشد
خواستم تا برسانم به تو پیغام، میا
پسر فاطمه، شرمنده ام انگار، نشد
گر زنی سینه سپر کرده برایم صد شکر
سینه اش سوخته از داغیِ مسمار نشد
اهل این شهر همه سنگ زن و سر شکنند
میهمانی سرِ سالم سوی دَربار نشد
وای اگر که هدفی روی بلندی باشد
دیده ای نیست که با لختۀ خون تار نشد
به سر نیزه پریشان شده مویم، اما
خواهرم در پی ام آوارۀ بازار نشد
پیکر بی سرم از پا به سر دار زدند
این بلا بر سر من آمد و تکرار نشد
#قاسم_نعمتی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
بیا مادر از حرم بیرون، سرو بستانت میرود میدان
کفن بنما بر تن قاسم مونس جانت میرود میدان
بیا مادر درد دل گویم این دم آخر با تو از احسان
مکن دیگر بَعدم ای مادر، گریه و زاری، ناله و افغان
بُوَد یارم اندر این صحرا ای ستمدیده خالق سبحان
ز جور چرخ نوگلِ مادر از گلستانت میرود میدان
اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان، صبر کن مادر
اگر دیدی رأس من بر نی چون مهِ تابان، صبر کن مادر
اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان، صبر کن مادر
حلالم کن، نازپرورده روی دامانت میرود میدان
گلی پرورده ی دامان زهرا، که روشن شد ز دیدارش روانم
حسینم من که در خوی و شمایل، شبیه خاتم پیغمبرانم
من آن آزاد مرد انقلابم، که پرچمدار مردان جهانم
منم استاد درس پاکبازی که عاشوراست روز امتحانم
بیا مادر از حرم بیرون سرو بستانت میرود میدان
کفن بنما بر تن قاسم مونس جانت میرود میدان
رهایم کن تا که بنشینم بر بُراقِ مرگ با هزار افغان
که جولانم گشته ای مادر دیده گریان، غرقه جانان
ز خون من باید این صحرا لالهگون گردد از دَمِ پیکان
شود جسمم توتیا از کین، جان جانانت میرود میدان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_طفلان_حضرت_زینب سلاماللهعلیهم
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
تن من را به هوای تو شدن ریخته اند
علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند
جلوه ی واحده را بین دو تن ریخته اند
این حسینی ست که در غالب من ریخته اند
ما دو تا آینه ی روبروی یکدگریم
محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم
ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها
ای به قربان موی خاکی تو معجرها
امر کن تا که بیفتند بپایت سرها
آه، در گریه نبینند تو را خواهرها
از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری
مگر از یاد تو رفته است که زینب داری
حاضرم دست به گیسو بزنم، رد نکنی
خیمه را با مژه جارو بزنم، رد نکنی
حرف از سینه و پهلو بزنم، رد نکنی
شد که یک بار به تو رو بزنم، رد نکنی؟
تن تو گر که بیفتد تن من می افتد
تو اگر جان بدهی گردن من می افتد
دلم آشفته و حیران شد و... حرفی نزدم
نوبت رفتن یاران شد و... حرفی نزدم
اکبرت راهی میدان شد و... حرفی نزدم
در حرم تشنه فراوان شد و... حرفی نزدم
بگذار این پسران نیز به دردی بخورند
این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند
نذر خون جگرت باد، جگر داشتنم
سپرسینه ی تو "سینه سپر" داشتنم
خاک پای پسران تو پسر داشتنم
سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم
سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست
خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست
راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند
به حرم بر روی بال و پر تو برگردند
له شده مثل علی اکبر تو برگردند
...دست خالی اگر از محضر تو برگردند
دستمال پدرم را به سرم می بندم
وسط معرکه چادر، کمرم می بندم
تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم
تو خریداری و من از تو خریدارترم
من که از نرگس چشمان تو بیمارترم
بخدا از همه غیر از تو جگردار ترم
امتحان کن که ببینی چقدر حساسم
بخداوند قسم شیرتر از عباسم
بگذارم بروی، باز شود حنجر تو؟
یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو
جان انگشت تو افتد پی انگشتر تو
می شود جان خودت گفت به من خواهر تو؟
طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد
ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
نگاه مادری حتی به هیزم میکند زهرا
و آتش را پر از گلهای گندم میکند زهرا
مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید
که زینب را در این چادر تجسم میکند زهرا
به گوشت خورده آیا آب آتش را بسوزاند
میان موجی از آتش تلاطم میکند زهرا
ملائک کودکی را از میان شعلهها بردند
و با آهنگ لالائی تکلم میکند زهرا
دلیل زندگی را در تماشای علی میدید
علی را در شلوغی ناگهان گم میکند زهرا
صدای پای رفتن از در و دیوار میآید
علی تابوت میسازد تبسم میکند زهرا
علی را با چه حالی از میان کوچهها بردند
که با خاک عبای او تیمم میکند زهرا
نمیگنجد درون خاک اقیانوس بیپایان
مزارش را نهان در قلب مردم میکند زهرا
#سید_حمیدرضا_برقعی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
هر آن ورق که به نام تو نیست پاره کنم
نه مشورت نه تعلل نه استخاره کنم
حدود وصف تو را میتوان شمرد آری
ستارگان خدا را اگر شماره کنم
رسیده شعر به لایدرک و لایوصف
به آن مقام که باید فقط نظاره کنم
فقط تو از پس مدح خودت برآمده ای
خودت بگو که تو را با چه استعاره کنم
کسی ابا نکند از گناه، اگر
به یک اشارهی در محشرت اشاره کنم
بگیر جان مرا ای فمن یمت یرنی
فراق را مگر از این طریق چاره کنم
خیال کن که من آن پیرمرد نابینا...
کنار من بنشین تا تو را نظاره کنم
اگر به مأذنه راهم دهند جای اذان
من از تو گویم و آشوب در مناره کنم
#سید_حمیدرضا_برقعی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
روی پا آمده ای دیدن دختر مثلا
تو بیا باش پسر، من به تو مادر مثلا
مثل شب های مدینه تو ز مسجد برگرد
منتظر باش که من باز کنم در مثلا
فکر کن موی سرم شانه شده، سوخته نیست
نزده هیچ کسی دست به معجر مثلا
من زبانم به دهانت نهم از سوز عطش
تشنه تر از منی و من علی اکبر مثلا
بکنم روی زمین با کف دستم قبری
تو مرا دفن کنی من علی اصغر مثلا
دست داری مثلا غسل بده جسم مرا
عمه اسما مثلا، من تن مادر مثلا
تا رسیدی به رخ نیلی و بازوی کبود
دست بردار ز غسلم، بشو حیدر مثلا
مثلا خوابمو تو راهی میدان هستی
به رخم بوسه بزن، بوسه ی آخر مثلا
میشوم من تن بی سر به زمین میفتم
همچو بسمل بزنم جای تو پر پر مثلا
مثلا کنج خرابه، ته گودال و من
خواهر تو بزنم بوسه به حنجر مثلا
#سعید_خرازی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
به سمت شط برو، یک مشک شعر ناب بیاور
برو برای غزل های تشنه، آب بیاور
چقدر گَرد نشسته ست روی گُرده ی تاریخ
برو سکون جهان را به پیچ و تاب بیاور
برای کودک من نه، برای عالم و آدم
برو فرات، دعاهای مستجاب بیاور
همیشه عطر تو باید در این دیار بماند
به آب علقمه دستی بزن، گلاب بیاور
بجنگ ای همه حق در مقابل همه باطل
به هر چه خیر، ثواب و به شر عقاب بیاور
جهان شب است برادر، به روی نیزه بتاب و...
برای این شب تاریک ماهتاب بیاور
اگرچه روی زمین ریخت قطره قطره ی این آب
تو چشمه چشمه به سرداب، آب ناب بیاور
#رضا_حاج_حسینی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
زخم را اینبار بر قلب پدر می خواستند
مادر بی تاب را بی تاب تر میخواستند
این هدف انگار با اهداف دیگر فرق داشت
که برایش تیر انداز قدر می خواستند
دشمن نام علی بودند، ورنه چله ها
تیرشان تک شعبه هم میشد اگر میخواستند
تیغ های ظالم بی رحم، خون می ریختند
نیزه های وحشی خونخوار، سر میخواستند
از کبوترها کبوتروار تر پرواز کرد
گرچه او را کودکی بی بال و پر می خواستند
#رضا_حاج_حسینی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
ای جان من به نیزه اعدا چه میکنی؟
آغوش ماست جای تو، آنجا چه میکنی؟
میمیرم از برای تو ای همنشین دل
باری بپرس بی کس و بی ما چه میکنی؟
دیشب همه به فکر تو بودم ندا رسید
او پیش مادر است، تو تنها چه میکنی؟
ای ماه من که دوش به زهرا رسیده ای
با من بگو که با غم زهرا چه میکنی؟
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مجلس_شام
#اسارت
ای یک جهان برادر وی نور هر دو دیده
چون حال زار خواهر چشم فلک ندیده
بی محمل و عماری بی آشنا و یاری
سر گرد هر دیاری خاتون داغدیده
خورشید برج عصمت شد در حجاب ظلمت
پشت سپهر حشمت از بار غم خمیده
دردانه بانوی دهر بی پرده شهرۀ شهر
دوران چه کرده از قهر با ناز پروریده!
ای لالۀ دل ما ای شمع محفل ما
بر نی مقابل ما سر بر فلک کشیده
بنگر بحال اطفال در دست خصم پامال
چون مرغ بی پر و بال کز آشیان پریده
یکدسته دلشکسته بندش بدست بسته
یک حلقه زار و خسته خارش بپا خلیده
گردون شود نگون سر دیوانه عقل رهبر
لیلی اسیر و اکبر در خاک و خون تپیده
دست سکینه بر دل پای رباب در گل
کافتاده در مقابل اصغر گلو دریده
بر بسته دست تقدیر بیمار را بزنجیر
عنقاء قاف و نخجیر هرگز کسی شنیده
آهش زند زبانه روزانه و شبانه
از ساغر زمانه زهر الم چشیده
رفتم بکام دشمن در بزم عام دشمن
داد از کلام دشمن خون از دلم چکیده
کردند مجلس آرا ناموس کبریا را
صاحبدلان خدا را دل از کفم رمیده
گر مو بمو بمویم آرام دل نجویم
از آنچه شد نگویم با آن سر بریده
زان لعل عیسوی دم حاشا اگر زنم دم
کز جان و دل دمادم ختم رسل مکیده
#آیت_الله_غروی_اصفهانی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
هر کسی رو به تو آورد جهان آرا شد
مورد مرحمت انسیة الحورا شد
کودکی بودم و با اسم تو مأنوس شدم
پایِ عشقت به سُویدایٍ دل من وا شد
هر که نوکر به کسی گشت همان نوکر ماند
هر کسی نوکر دربار تو شد آقا شد
در زدم بر در هر خانه دری باز نشد
جز درِ خانه ی تو، در نزده در وا شد
ریزه خواران سر سفره ی تو شاهانند
آرزومند گدایی درت موسی شد
پسر مریم اگر جان بدهد بی جان را
هر دمی از نفست باز دم عیسی شد
تو نگاهم نکنی در بَرِ مردم هیچم
نگهت عزت دنیای من و عقبی شد
عاشقی را که تو تأیید کنی مَحرم توست
همچو سلمان که به دربار شما منّا شد
سینه زن های تو در رتبه همه سلطانند
این مقامیست که با دست علی امضا شد
گریه کردن به شما روزی هر چشمی نیست
این متاعیست که در عالم زَر اهدا شد
روزیِ اشک مرا در غم خود افزون کن
همچنان قطره که از لطف شما دریا شد
هیچکس از لب خشکیده ی تو نَه نشنید
نظر لطف شما شامل نوکر ها شد
#سعید_خرازی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#گودال
تک و تنها شد و شکل محنش ریخت بهم
رفتنش ریخت به هم آمدنش ریخت بهم
آن قدَر اسب به روی بدن قاسم تاخت
که قد و قامت سرو حسنش ریخت بهم
دید گلبرگ گلم تازه کمی باز شده
حرمله زود روی دست منش ریخت بهم
بدن مُثله که مخصوص علی اکبر نیست
این حسین است که نظم بدنش ریخت بهم
نیزه و تیر و سنان، سنگ و عصا و شمشیر
جوشنش ریخت به هم وضع تنش ریخت بهم
کهنه پیراهن او حکم کفن داشت براش
حیف غارت شد و وضع کفنش ریخت بهم
خون انگشت به انگشتر او جاری شد
نیمه شب رنگ عقیق یمنش ریخت بهم
صوت قرآن تو را خواهر تو دیر شناخت
علتش چیست صدای سخنش ریخت بهم
داخل طشت طلا بود که دندان هایش
خیزران خورد و درون دهنش ریخت بهم
دل، مدینه بدنش کرببلا، سر در شام
یوسف فاطمه گویا وطنش ریخت بهم
#مهدی_مقیمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
هر زمان یکجور باید عشق را ابراز کرد
چون تو که هربار دل میدادی و این بار سر
عشق آری عشق وقتی سر بگیرد، میرود
بر سر دروازهها سر بر سر بازار سر
ای شکوه ایستا! نگذار بر دیوار دست
تا جهان نگذارد از دست تو بر دیوار سر
کاشفالاسرار میخواهد گرهگیسوی عشق
خوش به هم پیچیده است این رشته بسیار سر
لیلهالقدر است این افتاده در گودال، ماه
مطلعالفجر است این برکرده از نیزار سر
در مسیر وصل، سر از پا اگر نشناختی
میکند پندار پا تا میکند رفتار سر
حاصل مرگ گل سرخ است عطر ماندگار
پس ملالی نیست از گل میبُرد عطار سر
تا همه از این نمایشگاه گل دیدن کنند
کو به کو منزل به منزل رفت در انظار سر
شمع بیسر زنده میماند که من باور کنم
روی دوش مرد گاهی میشود سربار سر
مست میگردد که بر گرد سرت گردد فلک
غافل از اینکه نمیگنجد در این دستار سر
جای دارد صبح بگذارند نام شام را
چون که دیگر میشود خورشید شام تار سر
چون طلب کرده است از اهل وفا دلدار دل
در طبق با عشق اهدا میکند سردار سر
دل به یک دست تو دادم سر به دست دیگرت
زیر سر بگذار دل یا زیر پا بگذار سر
مستها اینگونه از میخانه بیرون میزنند
از عطش لبریز لب از بادگی سرشار سر
العطش گفتی ولی آب از سر دنیا گذشت
یک نفس آخر کشیدی جام را انگار سر
زندگی یعنی عبادت، زندگی یعنی نماز
مرگ یعنی والسلام از سجدهات بردار سر
آسمان! از ماه بالاتر نبر خورشید را
نیزه را پایین بیاور، نیست یار از یار سر
#محمد_زارعی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی نه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم
#محمدعلی_بهمنی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
عشق در پرده این پرسش بی حاصل ماست
دل ما در حَرَمت یا حرمت در دل ماست
خون بها از که بخواهیم که در روز جزا
شافع ماست همان کس که غمش قاتل ماست
اشک بر توست شفای دل درمانده ما
علتش چیست مگر تربت تو در گل ماست
دانه دانه به زمین ریخت گناهانم را
گوهر عشق که در دیده ناقابل ماست
تا برای تو نمیریم ز پا ننشینیم
کربلا مقصد ما نیست که سر منزل ماست
#محمد_رسولی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#وداع_با_محرم
دارد تمام می شود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
دارد چه زود سفره تو جمع می شود
تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو
شبهای آخر است... گدا را حلال کن
این هم بساطِ نوکر بی دست و پای تو
ما را ببخش گریه ی سیری نکرده ایم
چشمانِ خشکِ ما خجل از این عزای تو
هر روز روز تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
میل دوبارگی بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است
دست پر است تا به قیامت گدای تو
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
تازه به شام می رسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
كريم بيرق و صحن و علم نميخواهد
كنار فاطمه هرگز حرم نميخواهد
برای دادن حاجت قسم نمی خواهد
برای دشمن خود نیز کم نمی خواهد
کریم بود و بدون سر و صدا بخشيد
تمام بقعه خود را به كربلا بخشيد
@poem_ahl
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید
فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید
از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود
که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید
غریب بود، اگرچه گدا فراوان داشت
کریم بود، بدون سر و صدا بخشید
کریم کار ندارد به اسم و رسم کسی
غریبه را چه بسا بیش از آشنا بخشید
ملامتش نکنید آنکه را مدینه نرفت
مدینه زائر خود را به کربلا بخشید
دو ماه گریه برای حسین باعث شد
که رزق اشک حسن را خدا به ما بخشید
گمان کنم که دگر مادری زمین نَخورَد
خدا فقط به حسن اینچنین بلا بخشید
گمان دیگرم این است که دم آخر
به غیر قاتل مادر بقیه را بخشید
#علی_ذوالقدر
@poem_ahl
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
غزلی از حرمت ساختهام با «مثلا»
گرچه خاک است روی قبر تو، اما مثلا…
گنبدِ زرد تو خورشید شده میتابد
نور میگیرد از آن، گنبدِ خضرا مثلا
چه ضریحی شده کارِ هنرِ فرشچیان
جنسِ هر پنجرهاش هست، مُطلّا مثلا
چقدَر پارچهی سبز، گره خورده به آن
میکنی باز، تمام گرهها را مثلا
خادمانت همه دورِ سرمان میگردند
ما عزیزیم، در این صحنِ مُعلّا مثلا
تشنهها مست شوند از مِیِ سقاخانه
ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلا
هیئتی شکل گرفتهست، میان حرمت
نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلا
روضهخوانی وسطِ صحن، حکایت میخواند
قصهی کوچهای از شهر تو، حالا مثلا…
مادری با پسرش رد شده از آن، اما…
هیچ کس راه نبستهست بر آنها مثلا
دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود
چادری خاک نخوردهست، در آنجا مثلا
مادرِ قصهی ما رفت، صحیح و سالم
وَ نپوشاند، رخ از دیدهی مولا مثلا
بعدِ مجلس همه رفتند، زیارت کردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا…
#رضا_قاسمی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گودال
نشست روی زمین و بلند شد شاید
که مرهمی به جگر پارهها زند که نشد
کنار فاطمه پنجاه مرتبه اُفتاد
نشست نالهی یا مرتضی زند که نشد
بلند شد که بگوید جواد، جانش رفت
نشست مادرِ خود را صدا زند که نشد
حرارت جگرش دادِ او درآورده
چقدر خواست که داد از جفا زند که نشد
به حجره بود نبیند جواد حالت او
که آخرین نفسش را رضا زند که نشد
گرفته بود اباصلت شانهاش، میخواست
نفس نفس به غم کربلا زند که نشد
به گریه گفت که یابنشبیب، عمهی ما
دوید جد مرا تا صدا زند که نشد
شلوغ بود و حرامی و چکمه یابن شبیب
حسین خواست که حرف از خدا زند که نشد
شلوغ بود و حرامی و عمهام آمد
که ناله بر بدنی نخنما زند که نشد
همینکه دید گلو را نمیبرد، آن تیغ
دوید بوسه به او از قفا زند که نشد
در ازدحامِ قبائل به گِرد او ، پیری
رسید تا که به نذرش عصا زند که نشد
سنان دوباره به دنبال جای سالم بود
که نیزه را به تنِ جد ما زند که نشد
حسین خواست کمی هم نفس کشد، نگذاشت
حسین خواست کمی دست و پا زند که نشد...
#حسن_لطفی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
بیشتر آن چه که در فرقه ی ما مرسوم است
سائلی کردنِ از فاطمه ی معصومه است
دختر بابِ حوائج شدنش حکمت داشت
چون کریمه شد و بر باب کرم موسوم است
چه مقامی است که معصوم «فداها...» گوید؟!
شأن او شأن امام است که نامعلوم است
اوج خوشبختی ما کلبِ سرایش شدن است
هر کسی نیست سگِ فاطمه، بختش شوم است
چهارده نور به دل دارم و این بانو هم
خواهر حضرت خورشید در این منظومه است
نام زوار حریمش که بهشتی شده اند
در میان صحف مادر او مرقوم است
هر کسی عرض ارادت به مقامش نکند
از عنایات غریب الغربا محروم است
روز محشر به محبش برسد دار نعیم
سهم هر کس نشود نوکر او زقوم است
حرمش جلوه به فردوس برین خواهد داد
جنتِ بی حرمش باغچه ای موهوم است
سال ها دوری بابا و برادر دیدن…
گوشه ای از غم و دردِ دل این مظلومه است
در غریبی زیادش فقط این نکته بس است
شیعیانش نشنیدند که او مسموم است
#محمدجواد_شیرازی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکَس
غیر از تو نیستیم پریشانِ هیچکَس
ما غیرِ دامَنِ تو که حَبلُالمَتینِ ماست
دستی نمیبَریم به دامانِ هیچکَس
قربانی توایم لک الحمد یا حسین
یعنی نمیرویم به قربان هیچکس
کشتی تویی، نجات تویی، رَهنما تویی
دِل خوش نمیکنیم به سُکانِ هیچکَس
من آفتاب کربوبلای تو را حسین
هرگز نمیدهم به گلستانِ هیچکَس
جُز گریهای که بهر تنِ بیسَرِ شماست
خیری نداشت دیدهی گریانِ هیچکَس
روزی رِسانِ زندگیِ ما رقیه است
نَنشِستهایم ما به سَرِ خانه هیچکَس
بعد از لَبِ مُبارَکَت ای قاری غَریب
چوبی نَخورد بَر لب و دندانِ هیچکَس
آنگونه که سَرَت به رویِ نیزه آیه خواند
منبَر نرفته قاری قرآنِ هیچکَس
خاتم اگرچه داشت به انگشتِ خود ولی
انگشت را نداد سلیمانِ هیچکَس
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl