روزی که راهی شدم با خودم عهدی کردم که به دنبال جمع خیرات برای اخرت باشم نه جمع امتیازات برای دنیا. کاش ۲۰سال بعد که این نوشته را میخوانم به خودم بگویم خیرات جمع کردم نه امتیازات.
چند وقتی است فکرمیکنم ای کاش تیرنخورم ای کاش صدمه ای برمن وارد نشود نه به خاطر اینکه از جانم ترس دارم یا…. به خاطر اینکه دشمنی که مرا میکشد خوشحال خواهد شد. دوست دارم شهید شوم ولی نه با گلوله دوست دارم اینقدر در راه اسلام زحمت بکشم که بمیرم.
#شهید_محمدحسن_قاسمی🖌
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بچهها!
مراقب باشید،
به شهدا تمسک کنید،
بصیرتتون رو بالا ببرید که ترکش نخورید!
رابطه خودتون رو با خدا زیاد کنید؛
با اهل بیت یکی بشید و در این راه گوش به فرمان اونها باشید.
#تلنگر
#حاج_حسین_یکتا
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌿 مراقبات شب #عرفه
▫️شب نهم ماه ذیالحجّه یعنی شب عرفه، برای عبادت و مناجات، شب بسیار عظیمالقدری است؛ شب مناجات اولیای خدا با حضرت حقّ است.
▫️در روایات داریم که توبه در شب نهم ماه ذیالحجّه مقبول است. اگر کسی میخواهد به درگاه الهی توبه کند؛ برگردد و با خدا آشتی کند؛ پیمان شکنیها را کنار بگذارد و با حضرت حقّ تجدید پیمان و عهد کند، در این شب، در به روی توبه کنندگان گشوده است.
▫️کسی که شب نهم ماه ذیالحجّه را به عبادت به سر برد، ثواب یکصد و هفتاد سال عبادت برای او ثبت میشود.
▫️به هر حال شب نهم ماه ذیالحجّه شب بزرگی است و اعمال و عبادات خاصّی دارد. اهل مراقبه، مراقبات این شب را از دست نمیدهند.
🌼 ۱- دعای خاصّی برای شب عرفه وجود دارد که مرحوم محدّث قمی در مفاتیحالجنان نقل کرده و دعای بسیار زیبایی است:
▪️اللَّهُمَّ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوَى وَ عَالِمَ كُلِّ خَفِيَّةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ حَاجَةٍ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَى الْعِبَادِ يَا كَرِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا جَوَادُ ....... (برای مطالعه متن کامل دعا به مفاتیحالجنان مراجعه فرمایید)
🌼 ۲- از دیگر اعمال این شب، هزار بار خواندن تسبیحات دهگانهای است که خواندن آن با آداب خاصّ خود در اعمال روز عرفه هم وارد شده است:
▪️سبْحَانَ الَّذِی فِي السَّمَاءِ عَرْشُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِي الْأَرْضِ حُكْمُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْقُبُورِ قَضَاؤُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْبَحْرِ سَبِيلُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِی النَّارِ سُلْطَانُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِي الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْقِيَامَةِ عَدْلُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاءَ، سُبْحَانَ الَّذِی بَسَطَ الْأَرْضَ، سُبْحَانَ الَّذِی لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجَى مِنْهُ إِلا إِلَيْهِ.
🌼 ۳- دعایی که در شب و روز جمعه وارد شده است:
▪️اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَيَّاَ.... (به مفاتیحالجنان مراجعه فرمایید)
در شب و روز عرفه نیز خوانده میشود؛ دعای زیبایی است؛ کوتاه و کمتر از یک صفحه است؛ ولی مضامین بسیار زیبایی دارد.
🌼 ۴- زیارت اباعبدالله الحسین علیه السّلام از برجستهترین اعمال شب عرفه یعنی شب نهم ماه ذیالحجّه است. گویا در شب نهم ماه ذیالحجّه، سالک الی الله با این زیارت، با امام حسین علیه السّلام که به سمت کوفه میروند، خداحافظی میکند؛ چون عرب هم موقع آغاز ملاقات و دیدار و هم در موقع جدا شدن، سلام میکند. این سلام دوّم به معنای همان خداحافظی ماست. بنابراین گویا سالکِ اهل مراقبه در شب نهم ماه ذیالحجّه، با امام حسین علیه السّلام وداع میکند و عرض میکند:
▪️السَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا عَبْدِالله....
▫️به هر حال شب بسیار فوقالعادهای است و امیدواریم خدای متعال توفیق بهره بردن از مواهب معنوی این شب را به همۀ ما عطا کند
#مراقبات_ماه_ذیالحجه
#دعای_عرفه
@shahid_hajasghar_pashapoor
مهدی جان؛
با آمدنت، آبادِ آباد می شود
نه فقط بقیع، که دلهای خرابِ ما هم
#امام_زمان(عج)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر)
#قسمت_چهل_و_سوم
تا اذان #صبح چیزی نمانده و هنوز آشوب عاشقانه #عشاق حسین(ع) به #آرامش نرسیده و من بی آنکه لحظه ای به خواب رفته باشم، با امام شهیدم، راز و نیاز می کردم. حالا در مقام یک مسلمان اهل سنت، نه تنها برایم عزیز و محترم بود که #معشوق قلب بی قرارم شده و به پیروی از امامتش افتخار میکردم که شبی را با حضور بهشتی اش سحر کرده و بی خیال های و هوی دنیا و بی خبر از همسر و #همراهانم، به هم صحبتی کریمانه اش خوش بودم.
ساعتی می شد که آسمان #کربلا هم دلتنگ حسین(ع) شده و در سوگ شهادت غریبانه اش، ناله می زد و گریه می کرد تا پس از قرن ها، #زمین کربلا را از خجالت آب کند و روی زمان را شرمنده که
#طفل شیرخوار خاندان پیامبر(ص) در همین صحرا با لب تشنه به #شهادت رسید و ندای «العطش» کودکان حسین همچنان دل آب را آتش می زد و من به پای همین روضه های جگرسوز تا سحر #ضجه زدم و عزاداری کردم تا طنين «الله اکبر» در آسمان قد کشید و چه شوری به پا کرد که امام حسین(ع) به بهای برپایی #نماز، در این سرزمین مظلومانه به شهادت رسید.
نماز #صبح را با همان حال خوشی که پرورگارم #عنایت کرده بود، خواندم و باز محو تماشای خورشید #درخشان کربلا، به دیوار حرم حضرت ابالفضل (ع) تکیه دادم و غرق #احساس خودم، به حرکت پیوسته #زائران نگاه می کردم.
حتی بارش شدید #باران و هوای به نسبت #سرد سحرگاهی هم شور و حرارت این عاشقان کربلا را خنک نمی کرد که در مسیر بین الحرمین #پریشان می گشتند و گاهی به هوای این حرم و گاهی به #حرمت آن حرم بر سر و سینه می زدند. زیر سقف یکی از کفشداری های زنانه حرم حضرت عباس (ع) #پناه گرفته بودم تا کمتر خیس شوم، ولی آنجا هم جای نشستن نبود که دو ردیف پله و راهروی کفشداری هم مملو از زنان و کودکانی بود که شب را همینجا سحر کرده و حالا از خستگی به
خوابی سبک فرورفته بودند.
به چهره های پاک و #معصومشان نگاه میکردم و دیگر می فهمیدم چرا این همه به خودشان #زحمت می دهند تا برای امام حسین ایم عزاداری کنند که پسر فاطمه نام #عزیزتر از این حرف هاست! حالا من هم هوای پیراهن سیاه و رخت عزایش را کرده و #دلم می خواست نه فقط در و دیوار خانه ام که همه حریم دلم را به #مصیبت شهادت سید الشهدا پرچم عزا زده و تا نفس دارم به عشقش عزاداری کنم!
حالا ایمان آورده بودم که این شب رؤیایی در این سرزمین #بهشتی، اجرکریمانه ای بود که پروردگارم در عوض #شفای مادرم، به پاس گریه های شب قدر امامزاده به من عنایت کرده و امام زمان اسلام به دستان مبارکش امضاء نموده بود تا در چنین شبی بر پسر پیامبر وارد شده و #میهمان کربلایش باشم و حالا چه خستگی شیرینی بر تنم مانده بود که سرم را به دیوار حرم حضرت اباالفضل نهادم و همچون کودکی که در دامان مادرش به آرامشی #عمیق رسیده باشد، چشم در چشم گنبد حرم امام حسین (ع) به خوابی #خوش فرو رفتم.
ادامه دارد...
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خوشا آنان که با حق آشنایند
مطیع محض فرمان خدایند
چو ابراهیم اسماعیل خود را
فدای امر الله می نمایند...
#عید_قربان مبارکباد
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💔🍃
من را عطا نموده دو چشمے ڪه تا ابد
با یاد ڪربلا، همه شب گریه ها ڪنم...
#و_فدیناه_بذبح_عظیم
#عید_قربان🌸🍃
#صلی_الله_علیک_بااباعبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر)
#قسمت_چهل_و_چهارم
از لحن لرزانی که اسمم را آهسته تکرار می کرد، #چشمانم را گشودم و هنوز رو به حرم امام حسین (ع) بودم که از میان مژگان نیمه بازم، خورشید #عشقش درخشید و دلم را غرق محبتش کرد که باز کسی #صدایم زد: «الهه...» همان طور که سرم به دیوار حرم بود، صورتم را چرخاندم و #مجیدم را دیدم که پایین پله های کفشداری با پای برهنه، روی زمین #خیس ایستاده و چشمان آشفته و بی قرارش به انتظار پاسخی از من، پلکی هم نمی زد.
همچنان #باران می بارید که صورت و لباسش غرق آب و #گل شده بود، موهای خیسش به سرش چسبیده و هنوز باقی مانده اثر گِل عزای امام حسین (ع) روی فرق سرش خودنمایی می کرد. در تاریکی دیشب او را #گم کرده و حالا در روشنی طلوع خورشید، برابرم ایستاده و میدیدم با اینکه الهه اش را پیدا کرده، هنوز همه تن و #بدنش می لرزد و نمی دانم چقدر نگاهش به دنبالم #پرپر زده بود که چشمانش گود افتاده و بر اثر گریه و بی خوابی به #خون نشسته بود
کمی خودم را جابجا کردم و نمی خواستم #بانوانی که کنارم به خواب رفته بودند، بیدار شوند که #زیرلب زمزمه کردم: «جانم...» و مجید هم به خاطر حضور #زنان و کودکانی که روی پله ها خوابیده بودند، نمی توانست بالا بیاید که از همانجا سر به شکایتی عاشقانه نهاد: «تو کجا رفتی #الهه؟ به خدا هزار بار #مردم و زنده شدم! به خدا تا صبح كل کربلا رو #دنبالت گشتم! هزار بار این حرم ها رو دور زدم و پیدات نکردم...»
و حالا از #شوق دیدار دوباره ام، چشمان کشیده اش در اشک دست و #پا می زد که با نگاهش به #سمت حرم امام حسین پر کشید تا آتش مانده بر جانش را با جانانش در میان بگذارد و من با #نگاهم به خاک قدم هایش افتادم و جگرم آتش گرفت که با این پای برهنه تا صبح در خیابان ها #میدویده و حالا میدیدم انگشتان پای او هم مجروح شده که با لحنی #معصومانه پاسخ دادم: «من همون ورودی شهر شماها رو گم کردم! خیلی دنبالتون گشتم، ولی پیداتون نکردم. تا این جا هم با #جمعیت اومدم...»
و دلم می خواست با #محرم اسرار دلم بگویم دیشب بین من و معشوقم چه گذشته که #چشمانم از عشقش درخشید و با لحنی لبریز از لذت #حضور سید الشهداء هم #مژده دادم: «مجید! دیشب خیلی با امام حسین (ع) حرف زدم، تو همیشه میگفتی باهاش #درد دل میکنی، ولی من #باور نمیکردم... ولی دیشب باهاش کلی درد دل کردم...»
و مجید مثل این که #تلخی و پریشانی این شب #سخت و طولانی دوری از من را به حلاوت حضور امام حسین بخشیده باشد، صورتش به خنده ای #شیرین گشوده شد و دستش را از همان پایین پله ها به سمتم دراز کرد تا یاری ام کند از جا بلند شوم.
انگشتانش از بارش باران #خیس بود و شاید هنوز از ترس از دست دادنم، می لرزید که به قدرت مردانه اش #بلند شدم و شنیدم تا می خواست مرا بلند کند، زیرلب زمزمه می کرد: «یا علی!» که من هم زبان به ذکر «یا علی!» گشودم و #عاشقانه قد کشیدم. با احتیاط از میان ردیف زنان و کودکانی که روی پله ها استراحت می کردند، عبور کردم و همچنان که دستم میان دست مجید بود، قدم به زمین خیس کربلا نهادم و دیگر #نگران گذشتن از میان خیل #نامحرمان نبودم که شوهر شیعه ام برایم راه باز می کرد تا همسر اهل سنتش را به زیارت حرم امام حسین بین ببرد.
ادامه دارد...
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر)
#قسمت_چهل_و_پنجم (آخر)
از ترنم ترانه ای #لطیف چشمانم را میگشایم و #دختر نازنینم را می بینم که کنارم روی تخت به ناز خوابیده و به نرمی دست و #پا می زند و لابد هوای آغوش #مادرش را کرده که با صدای زیبایش، زمزمه می کند تا بیدار شوم. با ذکر «یا علی!» نیم خیز شده و همانجا روی تخت می نشینم، هر دو دستم را به سمتش گشوده و بدن سبک و کوچکش را در آغوش میکشم.
حالا یک #ماهی می شود که خدا به برکت زیارت اربعین سال گذشته، به من و مجید #حوره_ای دیگر #عطا کرده و ما نام این فرشته بهشتی را به حرمت حوريه #خیمه_گاه حسین، رقیه نهاده و وجودش را نذر نازدانه سید الشهدا (ع) کرده ایم.
رقیه را همچنان در #آغوشم نوازش میکنم و روی #ماهش را می بوسم و می بریم که مجید وارد اتاق می شود و با صورتی که همچون #گل به رویم می خندد، سلام می کند. باز ایام اربعینی دیگر از راه رسیده که شوهر شیعه ام لباس #سیاه به تن کرده و امسال نه تنها مجید که من اهل سنت هم از شب اول #محرم به عشق امام حسین ع لباس عزا پوشیده و پا به پای آسید احمد و مامان #خدیجه، خانه ام را پرچم عزا زده ام که حالا پس از هزاران سال و از پس صدها #کیلومتر فاصله، او را ندیده و عاشقش شده ام! که حالا میدانم عشق حسین (ع) و عطش عاشورا با قلب سنی همان می کند که با جان #شیعه کرده و ایمان دارم این شور به پا خاسته در جان عشاق، جز به شعار #عاشقی عیان نشده و ارمغانی جز تقرب به خدا و تبعیت از دین خدا ندارد.
هر چند به هوای رقیه نمی توانیم در مراسم #اربعین امسال، رهسپار #کربلا شویم و از قافله #عشاق جا مانده ایم، اما قرار است امروز به بهانه بدرقه آسید احمد و خانواده اش تا خروجی بندر برویم و رایحه حرم امام حسین (ع) را از همین مسیری که به کربلا می رود، استشمام کنیم.
#مجید رقیه را از آغوشم می گیرد تا آماده بدرقه عشاق #اربعین شوم و با چه شیرین زبانی پدرانه ای با دخترش بازی میکند و چه #عاشقانه به فدایش می رود که رقیه هم برکت کربلاست...
پایان💐
#جان_شیعه_اهل_سنت
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
دوستان به دلیل اینکه خیلی این مدت سرم شلوغ بود، نشد مجموعه رو زودتر تموم کنم.
الحمدالله امشب تمام شد☺️
ممنونم از صبوری و همراهی شما💐
و عشـ❤️ـق
قافیه اش گر چه مشڪل است
اما
خدا اگر بخواهد
ردیف خواهد شد
چقدر دلمون تنگ شماهاست...
دست ما رو هم بگیرید..
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🌹
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ🌹
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌹
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
❤️✨
درباره حجاب حساسیت زیاد داشت. میگفت: اگر روزی یکی از خواهرهایم را بیتوجه به حجاب ببینم روز مرگ من است...
#حجاب
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_بانو_پاشاپور_همسر_شهید
✍harimeharam.ir
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
باز
آینه و آب و سینیِ چای و نبات
باز پنج شنبه
و یاد شهدا با صلوات
🌷مزار مطهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
من در بند سلطان
تو ابن الرضایی....
#میلاد_امام_هادی(ع) مبارکباد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌱
اونزمان ها صبح روز عید غدیر مسجدمون برنامه داشت.
دسته شادی میرفت بیرون.
از صبحزود بچه ها هم میرفتنگل به تعداد بالا میگرفتن هم شیرینی توی محله با ذکر علی ولی الله حرکت میکردیم و به مردم گل و شیرینی میدادیم و در آخر، سر محله شربت پخش میکردیم بین مردم تا اذان ظهر.
😇حال و هوای خیلی خوبی داشت و از ته دل این برنامه رو دوس داشتیم.
اینعکسا که گذاشتم برای عید غدیر ۹۰ هستش اگر اشتباه نکنم. اون روز مداحمون یکم دیر کرده بود و حاج اصغر منتظر نموند و خودش شروع کرد ذکر گفتن و مولودی خواندن و بچه ها با شنیدن صدای حاج اصغر جمع شدن و دسته شادی شروع به حرکت کرد.
💰یادمه اونروز با اینکه سید نبودش به ما که سنمونکمتر بود عیدی داد.
🕊بعد از شهادت حاج اصغر از هرکس میپرسیم که از حاج اصغر بگو یه جمله وجه مشترک همه حرفاس :
🌷اصغر دلی کار میکرد و زیادم درباره اون کار حرف نمیزد و کار رو برای رضای خدا انجام میداد.
بخاطر همین بود که بهترین برنامه هارو برای ائمه میگرفت.
روحت شاد فرمانده دلاور جبهه مقاومت
شادی روحش صلوات
اللهمصل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
محشور با حضرت مرتضی علی (ع)
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور💐
نشر مجدد به بهانه #عید_غدیر💐
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خلقت به روی دست، علی را گرفت و گفت
دست کسی نظیرش اگر هست رو کند
#عید_غدیر🦋
سال ۱۳۹۰- حاج اصغر
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
مثل نوری ڪه به
سـوی ابدیت جاریست
قصه ای با تو شد آغاز
ڪه پایان نگرفت...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
سالروز شهادت قمری شهید در ایام #عید_غدیر
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
چه رسمی داری ای دوره زمونه
که هر روزت یه جا عاشق کُشونه....
#شهید_بی_سر
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🌿
پروفایل و استوری مخصوص #محرم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مستند اربعین| آقای عباس موزون، مجری برنامه زندگی پس از زندگی، در هندوستان در حال تهیه فیلم بوده که خانمی به طور اتفاقی وارد صحنه می شود.
ادامه رو ببینید...
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.
دلتون لرزید
اشکی جاری شد،
خیلی التماس دعادارم
#امام_حسین(ع)|
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله💔✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
🌿🏴
با یکی از دوستان حرف زدیم می گفت : اصغر عاشق ائمه بود اما شب سوم و نهم رو خیلی دوست داشت و روی روضه های #حضرت_رقیه (س) خیلی حساس بود.
یه سال شب سوم #محرم بود که روضه خون روضه ی دلچسبی نخوند و حاج اصغر ناراضی بود و بهش گفتم که بلندشو خب خودت بخون.
نه نگفت و رفت جلو و شروع کرد به خوندن... این نوحه رو خوند حاج اصغر :
عمه بیا گمشده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
از شام بلا
شهید آوردند...
خبر آمد...
که از سیاهی شام ؛
نور صبحی سپید آوردند
خوش اومدید...😔🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سخت است ....
از رقیه (س) بگویم به دخترت
ای کاش بعدِ واقعه، دختر نداشتی
#محرم
#رقیه_های_زمانه
نازدانه های #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#محرم
#شب_پنجم_محرم
عمو رسیدم و دیدم؛ چقدر بلوا بود!
سر تصاحب عمامه ی تو دعوا بود
به سختی از وسط نیزه ها گذر کردم
هزار مرتبه شکر خدا کمی جا بود!
ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود
سرِ زبان همه جمله ی - بفرما- بود
عمو چقدر لبِ خشکتان ترک دارد!
چه خوب می شد اگر مشک آب سقا بود
زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال
نگاه کن؛ نکند مادر تو زهرا بود
برای کشتن تان تیغ و نیزه کم آمد
به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود!
تمام هوش و حواس سپاه کوفه و شام
به فکر جایزه ی بردن سر ما بود
بلند شو؛ که همه سوی خیمه ها رفتند
من آمدم سوی گودال، عمه تنها بود
وحید قاسمی
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان🏴
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🥀